تاریخ انتشار : ۰۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۱  ، 
کد خبر : ۲۸۵۰۷۴

فعالان ملي مذهبي، محفل يا تشكيلات

پایگاه بصیرت / مصطفي تنها
(ماهنامه نامه ـ مهر 1382 ـ شماره 26 ـ صفحه 2)
حاكم كردن اراده حاكمان به جاي قانون، باندها و محافل قدرت بجاي نهادهاي مدني، سركوب و داغ و درفش بجاي بحث و اقناع را شايد بتوان اصلي‌ترين خصايص استبداد و قدرت مطلقه دانست. اما انسداد فضاي بحث و تقليل تضارب انديشه و نقادي آزاد و شفاف عملكرد و ديدگاه‌ها و مواضع نيروهاي تحول‌طلب و پيشرو از ترس سوءاستفاده اردوي رقيب را مي‌توان اصلي‌ترين بليه حكومت‌هاي غير دمكراتيك دانست. در اين شرايط معمولاً نيروهاي دموكرات از آنجا كه نيروي خود را ضعيف و امكانات تبليغي رقيب انحصارطلب خود را وسيع مي‌بينند با جايگزيني ارتباطات عاطفي بجاي برنامه، مواضع و اهداف مشترك سياسي و اجتماعي، از نقد ابهامات، تناقضات و كاستي‌هاي عملكرد و برنامه‌هاي يكديگر چشم مي‌پوشند و آن را به تحقق جامعه‌اي دموكراتيك در آينده‌اي دور موكول مي‌نمايند و يا بحث‌هاي خود را در محافلي بسته و به دور از نظارت و هم‌انديشي لايه‌هاي مختلف اجتماعي محدود مي‌سازند. امكان رسوخ و حتي حاكميت انواع فرصت‌طلبي در صفوف نيروهاي پيشرو و تحول‌طلب، جايگزيني شعارهاي كلي و تهييجي به جاي برنامه و مواضع روشن سياسي مخرب‌ترين پي‌آمدهاي اين شرايط است و زمينه‌سازي بروز انواع شكاف‌ها، انشعاب‌ها و ضربه‌پذيري سياسي و تشكيلاتي در مواقع حساس و بحراني، محصول ناگريز اين نوع مصلحت‌انديشي است.
براي اثبات اين مدعا كافي است ناكارآمدي عملي جبهه دوم خرداد در رويارويي با تهاجامات محافظه‌كاران، شكاف‌هاي علني پديد آمده در اين جبهه و ناكارآمدي آن در بهره‌گيري از فرصت‌هاي بدست آمده و بخصوص بهره‌گيري از حمايت‌هاي گسترده مردمي را مورد توجه قرار دهيم. اما سرگشتگي، طرح شعارهاي كلي به جاي طرح و برنامه، ناكارآيي تشكيلاتي و سوزاندن فرصت‌ها به جبهه دوم خرداد منحصر نمي‌شود و بخش گسترده‌اي از نيروهاي مخالف خارج از حاكميت را هم دربرمي‌گيرد كه ائتلاف فعالان ملي ـ مذهبي از آن جمله است.

در شرايط سالهاي اخير هرچند حضور جبهه دوم خرداد و عناصر تشكيل‌دهنده آن در قدرت باعث تشويق ديگرانديشان و صاحب‌نظران به نقادي عملكرد اين جبهه و عناصر اصلي تشكيل‌دهنده آن در قدرت شد، اما به لحاظ برخوردهاي سركوبگرانه اعمال شده بر طيف ملي مذهبي، متولي شدن فضايي از همدردي عاطفي و مظلومدوستانه را جايگزين نقد و بررسي نمود. عدم برخورد نقادانه به اين طيف باعث آن شد تا ناكامي‌ها و ناتواني‌هاي اين طيف مكتوم مانده و در عمل هيچ اقدام مشخص و راهگشايي براي پاسخ دادن منطقي و مناسب به حمايت‌هاي مردمي و فعال كردن عملي اين طيف در عرصه سياسي كشور به عمل نيايد.
منحصر كردن كليه فعاليت‌هاي سياسي، تشكيلاتي و مبارزاتي فعالان ملي مذهبي به انتشار تعدادي مقاله توسط برخي از همفكران و انتشار نامه‌هاي سرگشاده به اين و آن و يا حداكثر سخنراني‌هاي تهييجي در اينجا و آنجا مبين اين بي‌عملي و عدم بهره‌گيري از پتانسيل‌هاي بالقوه داخلي اين طيف، عليرغم سابقه گسترده مبارزاتي بسياري از اين فعالين است. ائتلاف فعالان ملي مذهبي در آستانه انتخابات مجلس ششم با شعارهايي مبني بر ضرورت تقويت حاكميت علمي، مبارزه با انحصار و استبداد، ضرورت تساهل فرهنگي و نفي و طرد تنگ نظري‌هاي رايج، پا به عرصه انتخابات گذاشت. استقبال شايان توجه مردم در شهرهاي مختلف از كانديداهاي بعضاً گمنام مورد حمايت اين طيف، مبين اميدي بود كه با تولد اين ائتلاف در دل مشتاقان آزادي و سرافرازي وطن مردم به تنگ آمده آن ايجاد شد.

با شروع به كار مجلس ششم و اوج‌گيري مطالبات مردمي و آزاد شدن نيروهاي وسيعي در سطح جامعه به شوق حصول به اهداف هيجان‌انگيز مطرح شده، امكان آن فراهم بود تا اين فعالان مجرب و پرسابقه بتوانند با طراحي تشكيلاتي مردمي و پويا، نيروهاي فعال و آزاد شده را براي ايجاد پايه‌هاي برپايي جامعه مدني سازمان دهند و در صحنه نگاهدارند. اما چنين نشد. پيدايش اين ائتلاف و سابقه طولاني مبارزاتي گردانندگان و موسسان آن اين انتظار را بوجود آورد كه در فرصت تاريخي حاصل شده و در جريان نقدها، شكوه‌ها و افت و خيزها و نيز تجارب حاصل از عملكرد دو جناح اصلي حاكميت و اوضاع تغييريابنده جهاني، ملي مذهبي‌ها شعارهاي خود را تبديل به برنامه كنند و شايد اصولاً توقع حاميان اين طيف آن بود كه اين ائتلاف حول برنامه مشخص شكل گرفته باشد و با مناسب‌تر شدن فعاليت سياسي، اين برنامه‌ها در سطح ملي منتشر و در معرض نقد و بررسي مردم قرار گيرد. اما چنين نشد.

در طي چهار سال گذشته فعالان ملي مذهبي نيز همان راهي را طي كردند كه ساير سازمان‌هاي اصلاح‌طلبان رفتند. در طي اين سالها فعالان ملي مذهبي نه تنها توفيق تدوين برنامه سياسي و توافق پيرامون يك برنامه حداقل كه تضمين‌گر بقاي خويش باشد نيافت، بلكه از جذب و سازماندهي فعالترين نيروهاي مردمي فعال شده در عصر اصلاحات نيز درماندند. اما اين ناتواني‌ها باعث آن نشد تا اين طيف به خود آيد و به خود بازگردد و نقاط ضعف غالب خويش را مرتفع و خويشتن را براي رويارويي با شرايط مخاطره‌آميز آينده و حضور فعالتر در عرصه جنبش مردمي آماده نمايد. حضور بخشي از اين ائتلاف در انتخابات شوراها هرچند مبين آن بود كه اين ائتلاف حتي توان يك كاسه كردن و هماهنگي خود براي رويارويي با پديده انتخابات شوراها و درك گرايش‌ها و شناخت چالش‌هاي موجود جامعه را ندارد.

بلكه نشانگر آن بود كه اين جريان نيز همانند تشكيلات متفرق دوم خردادي رابطه خود با مردم را آن مي‌بيند كه در هنگامه‌هاي انتخاباتي كانديداهايي را معرفي و شعارهاي شورانگيز كلي را به مقتضاي شرايط اجتماعي مطرح نمايد و از مردم انتظار داشته باشد تا بدون هر گونه سازمان‌دهي مدني، دعوت ايشان را لبيك گويند و به توصيه‌هاي ايشان عمل نمايند. اين نوع تفكر در واقع مبين نوعي نگراش آريستوكراتيك به مردم است كه در بهترين حالت، تشكيلات سياسي را تا حد يك شركت و رابطه سهامداران و هيئت مديره تنزل مي‌دهد. در اين نوع نگرش عملاً باشگاهي از فرهيختگان وجود خواهد داشت كه از نظر دروني روابطي كاملاً اليگارشيك، شخصي و عاطفي دارد و همبستگي دروني آن به جاي تكيه زدن بر ضوابط سازماني به روابط شيخ و قبيله و همبستگي‌هاي هم‌خوني و قبيله‌اي استوار است. در وجه بيروني نيز هر گاه گردانندگان باشگاه فرهيختگان ضروري بداند پيروان و هم‌انديشان به صحنه آمده و هر وقت فرمان دهد به خانه بازمي‌گردند. رخنه به باشگاه فقط از طريق ارتباطات شخصي، خويشي و عاطفي ميسر است و توضيح پيرامون سياست‌ها، عملكردها و چرخش‌هاي سياسي، فقط در حدي كه باعث تهييج جماعت گردد ضروريست.

از اين روست كه اين ائتلاف هرگز به مردم توضيح نداده است كه برنامه و الگوي اجتماعي مشخص مورد توافق جمعي ايشان چيست؟ دموكراسي را چگونه تعبير مي‌كند؟ و ارتباط آن با اعلاميه جهاني حقوق بشر را چگونه مي‌بيند. اولويت‌هاي كنوني كشور را چه مي‌داند؟ ديدگاههاي مشخص و راهبردهاي آنها براي بحران‌هاي موجود جامعه و راههاي برون‌رفت آن كدام است؟ و........

در واقع به جاي پاسخ‌هاي مشخص به سوالاتي از اين دست فعالان ملي مذهبي هر وقت سخن از ماهيت سياسي خود مي‌گويند تنها به تبييني تاريخي ـ مسلكي از "هويت" خويش مي‌پردازند. حتي در همين برخورد تاريخي نيز به نقد گذشته تاريخي پايه‌هاي تشكيل‌دهنده ائتلاف نپرداخته و تجارب مشخص آنها را براي جمعبندي و پندآموزي نسل‌هاي آينده و تبديل اين تجارب به سرمايه‌هاي جنبش اجتماعي عرضه نداشته است. براي مثال ظاهراً پيروي از آرمان مرحومان دكتر محمد مصدق، مهندس بازرگان، دكتر شريعتي و آيت‌الله طالقاني وجه اشتراك اين نيروها به شمار مي‌آيد. صرف‌نظر از اينكه آيا اين كليت مي‌تواند پايه‌هاي تئوريك لازم براي شكل‌گيري يك ائتلاف سياسي را مشخص نمايد. حداقل برخي از رهبران اين ائتلاف، در گذشته اصلي‌ترين منتقدان دولت بازرگان شمرده مي‌شدند و مبارزات سياسي و تئوريك اين گروه در سالهاي آغازين انقلاب در بسيج نيروها براي مقابله با دولت بازرگان و تخريب پايه‌هاي اعتماد عمومي به آن نقش تعيين‌كننده‌اي داشته است. آيا براي جمع‌بندي تجربه‌اي تاريخي ضروري نيست تا به جامعه توضيح داده شود كه چگونه چرخشي اين چنين در مواضع ايشان رخ نموده است؟ يا بخش ديگري از پايه‌هاي تشكيل‌دهنده اين ائتلاف سالهايي مديد، دولتي كردن گسترده شئون اقتصادي كشور بدون توجه به صورتبندي طبقاتي هيئت حاكمه و ساختار طبقاتي دولت را همانا عدالت اجتماعي و برپايي نوعي از سوسياليسم و يا مقدمه آن مي‌انگاشتند.
آيا ضروري نيست كه امروز به جامعه و نسل‌هايي كه بر پايه باور به اين تحليل‌ها پاي به عرصه فعاليت‌هاي اجتماعي نهاده و به تبع آن هزينه‌هاي تاريخي گزافي به ملت تحميل شده است توضيح دهند كه تغييرات حاصل در انديشه‌شان بر چه مبني و تحليلي تحقق يافته و نقد مشخصشان بر اين باور ديرين چيست؟ چگونه آنها كه روزگاري عدالت اجتماعي را اصلي‌ترين چالش جامعه مي‌دانستند؛ امروز به اولويت توسعه سياسي رسيده‌اند؟ آيا عدالت اجتماعي تحقق يافته و جنبش وارد فاز جديدي شده است يا آنها در گذشته ارزيابي‌شان از واقعيات اجتماعي نادرست بوده است؟

اين ائتلاف براي تحكيم رابطه خود با مردم و بازسازي اعتمادي كه در جريان انتخابات مجلس ششم به آنها ابراز شد حداقل اين ابهام را مشخص نمايد كه تحقق شعار اصلي اين جريان يعني آزادي و دموكراسي را چگونه در جامعه‌اي ايدئولوژيك قابل تحقق مي‌داند. همچنين غفلت از جنبش بالنده زنان ايران و عدم موضع‌گيري مشخص و شفاف نسبت به آن، نپرداختن به راهكارهاي اجرايي توقف گسترش فقر و فساد و عدم انعكاس آن در برنامه‌هاي سياسي، نامتعين بودن موضع اين طيف در قبال موضوع قوميت‌ها و ارتباط آن با تماميت كشور از يك سو و رفع تبعيض‌هاي قومي و مذهبي از ديگر سو و ناديده گرفتن چالش‌هايي از اين دست تنها به شكاف اين نخبگان با جنبش اجتماعي دامن خواهد زد.
در شرايط حساس كنوني كه با افزايش شكاف ملت. حاكميت و در شرايط افزايش فشار ما و مخاطرات جهاني مي‌رود تا فاز جديدي از بحران به كشور ما دامن بگسترد، نزديكي و ائتلاف گسترده نيروهاي آزاديخواه و ملي ضرورتي اجتناب‌ناپذير است. شكل‌گيري اين ائتلاف تنها هنگامي مفيد است كه به بسيج و سازماندهي گسترده نيروهاي اجتماعي و تشكيل جبهه‌اي مردمي بيانجامد و ارتباط خويش با مردم را متقابل، شفاف و پيوسته نمايد. چنين رويكردي مستلزم برخوردي صادقانه به گذشته و تدوين برنامه حداقل سياسي و طراحي ساختار تشكيلاتي دمكراتيك و فراگير است. هر گونه تعلل در اين كار تنها به فرصت‌سوزي بيشتر، دريغ داشتن ملت از بهره‌گيري از سرمايه‌هاي انساني ملي، تحميل خسارت و هزينه بيشتر به نسل جوان براي كسب تجربه از طريق آزمون و خطا و تحمل خسارت‌هاي ناشي از ترفندهاي نيروهاي فرصت‌طلب خواهد انجاميد.

ش.د820389ف

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات