مقدمه:
بررسي جنگهاي مختلف نشان داده است كه در برخي عملياتهاي مستمر، گروه زيادي از جنگاوران، اغلب بدون استراحت، و بدون آنكه بدرستي بدانند كه چه موقع فرصت كافي به آنان داده ميشود تا دمي بياسايند و خواب عميقي را تجربه كنند، ناگزيرند براي مدت طولاني به نبرد با دشمن بپردازند. محققاني همچون كرونگر (1) (1991) و الياسي (1382، 36 – 9) نشان دادهاند كه استرس، بيخوابي و خستگي ناشي از اين گونه عملياتهاي موجب كاهش عملكرد نيروها، افزايش خطاها و تصادفات آنان، بالا رفتن نرخ تلفات رواني ناشي از استراس(2)، و سرانجام كاهش اثربخشي ماموريتهاي محوله ميشود. به همين سبب، به باور كرونگر (1991 – 36 – 9) طراحان، تاكتيسينها و فرماندهان عملياتهاي مستمر بحق نگران تاثير بيخوابي و استرسهاي ناشي از آنگونه عملياتها بر عملكرد نيروهاي خويش هستند.
آنان بسيار علاقهمند دستيابي به روشها و سازوكارهايي هستند كه از رهگذر آنها بتوان عملكرد افراد و يگانها خويش را در عملياتهاي مستمر بهبود بخشند. ليكن آنان ترديد دارند كه بتوان به چنان سازوكارها و روشهايي دست يافت. اما، راقم اين سطور با مرور آثار روانشناختي (بويژه آثار شناختي) عملياتهاي مداوم بر پرسنل نظامي، و با درك و بينش روانشناختي خويش، مدعي است كه آثار مخرب و نامطلوب ماموريتها و عملياتهاي مداوم بر عملكرد و روحيه پرسنل نظامي را ميتوان كاهش داد.
از همين رو، در سطوري كه در پي ميآيند با بهرهگيري از شواهد تجربي و يافتههاي تحقيقي شواهدي در تاييد اين فرضيه ارائه ميشود. اما، ناگفته آشكار است كه درك عميق روشها و راهكارهاي مقابله با اثرات ناشي از عملياتهاي مداوم مستلزم بررسي و تحليل عوامل موثر بر آن عملياتهاست. به همين سبب، در اين نوشتار ابتدا آن عوامل مورد بحث قرار ميگيرند.
عوامل موثر بر عملياتهاي مداوم
محققان و روانشناسان نظامي در بررسيهاي خود توانستهاند عوامل زيادي را كشف كنند كه با عملياتهاي مستمر رابطه مستقيمي دارند، و قادرند بر وضعيت رواني و جسماني نيروها، و عملكرد آنان، تاثير بگذارند. در سطوري كه در پي ميآيد برخي از آن عوامل مرور ميشوند.
مداومت وظايف
روانشناسان نشان دادهاند كه توجه مداوم چند ساعته، فعاليت طولاني و بيوقفه، تكرار مستمر يك يا چند فعاليت، و انجام كار طاقتفرسا، عملكرد پرسنل را تحت تاثير قرار ميدهد. برخي فعاليتهاي نظامي، نظير پيادهروي و قدمرو رفتن طولاني، حفر و كندن سنگر انفرادي و فعاليت طولاني در توپخانه، ناگزير مستلزم فعاليت جسمي طولاني مدت هستند. برخي فعاليتهاي ديگر نيز، نظير مراقبت از رادار يا نگهباني از مواضع مختلف، مستلزم دورههاي طولاني گوش به زنگي و كنترل نافعال هستند. پارهاي ديگر از وظايف نظامي، نظير انجام گشت اكتشافي، بارگيري مستمر بر كشتيها، يا انجام ماموريتهاي پروازي طولاني مدت، بويژه روي درياها، طي دورههاي متناوبي صورت ميگيرند كه آشكارا موجب فرسودگي و ناتواني پرسنل ميشوند.
افرادي كه به صورت مستمر، به انجام كارهاي جسماني طاقتفرسا و دشوار مبادرت مينمايند معمولا دچار نوعي كمبود و نارسايي در جذب اكسيژن ميشوند، همچنين تراكم اسيدلاكتيك در عضلات آنان موجب كاهش ظرافت و دقت حركات بدني آنان ميگردد (سيمونسون(3)، 1971). بررسيهاي صورت گرفته در مورد فعاليتهاي ورزشي طولاني (نظير دو آلتراماراتون) نشان داده است افرادي كه در اين زمينه دورههاي آموزشي لازم را گذارندهاند، بدن آنان آمادگي لازم را دارد، و از انگيزش كافي برخوردارند، گاهي اوقات ميتوانند به مدت 10 تا 15 ساعت به فعاليتهاي دشوار دچار خستگي مزمن ميشوند (تاريون(4) و ديگران، 1987، 28 – 21). تحقيقات انجام شده در زمينه فعاليتهاي شناختي(5) نيز بيانگر آن است كه مداومت در پرداختن به اين گونه فعاليتها، بويژه در حين عملياتهاي نظامي، موجب كاهش كارآيي ذهني ميگردد.
مولني(6) و ديگران (1985، 17، 19، 26) طي يك بررسي آزمايشگاهي، كه در آن آزمودينها وادار شدند به مدت 42 ساعت درگير يك فعاليت شناختي (كار فني با كامپيوتر) شوند، نشان دادند كه شش ساعت اول، عملكرد شناختي (دقت، توجه و كارآيي) آزمودنيها سير صعودي داشت، اما پس از آن دامنه توجه و قدرت حافظه آنان رو به كاهش نهاد. پس از 18 ساعت، دامنه توجه و حافظه به كلي مختل شده بود، به گونهاي كه آزمودنيها توانايي حل مسائل شناختي و ذهني ساده را نيز نداشتند. افزون بر آن، آزمودنيهايي كه بيش از 18 ساعت به صورت مستمر، و تنها با منظور كردن وهلههاي بسيار كوتاه استراحت، مبادرت به فعاليت شناختي كرده بودند، براي مدتي دچار خوابآلودگي ميشدند. همچنين، مولني گزارش داده است كه بيش از نيمي از آزمودنيهاي او پس از 18 ساعت فعاليت مستمر ذهني دچار آشفتگيهاي روان شناختي(7)، نظير توهم(8) بينايي خفيف، هذيان(9)، اختلال در جهتيابي(10)، و واقعيتزدايي(11) شدند.
در يك آزمايش ديگر (آنگوس (12) و هسل گراف(13)، 1985، 17، 55، 67) 12 آزمودني را وادار كردند تا به مدت 54 ساعت به انجام يك كار شناختي (ترسيم نقشه و به روز كردن نقشهها با استفاده از برنامههاي كامپيوتري) مبادرت نمايند. اين آزمودنيها نيز پس از 18 ساعت فعاليت شناختي، در استدلال منطقي، رمزگرداني و رمزگشايي اطلاعات، و انجام دقيق وظايف محوله تا ميزان 70 درصد دچار افت شدند. آنگوس و هسلگراف اين كاهش چشمگير مهارتهاي ذهني را بيش از هر چيز به كمبود خواب آزمودنيها و خستگي ذهني و رواني آنان نسبت دادهاند.
از نتايج اين دو تحقيق آزمايشگاهي ميتوان نتيجه گرفت كه فعاليت مداوم و بيوقفه – اعم از فعاليت جسمي يا شناختي – كارآيي، ظرافت، سرعت عمل و دقت افراد را كاهش ميدهد، و موجب افزايش آسيبپذيري روانشناختي آنان ميگردد. ناگفته آشكار است كه در شرايط پراسترس و دشوار، نظير شرايطي كه به هنگام انجام عملياتهاي نظامي پديد ميآيد، فعاليت مستمر شناختي و جسماني تاثير شديدتري بر كارآيي افراد دارد. از همين رو، محققاني همچون كرونگر (1991) به فرماندهان نظامي توصيه ميكنند كه از وارد نمودن افراد خويش به فعاليتهاي طولاني مدت و بيوقفه بپرهيزند. چه، در غير اين صورت، خطاهاي ناشي از فعاليت بيوقفه و طولاني، بويژه در فعاليتهاي شناختي (نظير طراحي و برنامهريزي)، ممكن است پيامدهاي نامطلوبي براي آنان در پي داشته باشد.
گوش به زنگي و دامنه توجه
مكورث (14) (1982، 10، 16، 21) گوش به زنگي (15) را "حالت حداكثر آمادگي جسمي و رواني براي واكنش" تعريف نموده است. منظور از آمادگي مورد اشاره مكورث آن است كه فرد توجه فوقالعادهاي را معطوف محركهاي كوچك و ريز مينمايد، و تغييرات حاصله در آنها را درك ميكند. مثلا فردي كه گوش به زنگ است كوچكترين تغييرات حاصله و علائم مندرج در صفحه رادار را ادراك ميكند.
هن كوك (16) (1988، 31) نشان داده است كه انجام دقيق پارهاي از وظايف نظامي مستلزم توجه كامل و گوش به زنگي افراد درگير در آن وظايف است. اما او تاكيد ميكند كه اين گونه فعاليتها و وظايف، استرس شناختي (17) زيادي را بر افراد وارد ميسازد و موجب برخي واكنشهاي جسمي در آنان ميگردند. در تبيين علت چنين استرس و واكنشي گفته شده است كه گوش به زنگي مداوم مستلزم آن است كه افراد در شرايط يكنواخت و ملالآور، هوشياري(18) خود را براي جلوگيري از رخدادهايي كه هيچگونه كنترلي بر آنها ندارند، حفظ كند. حفظ هشياري كامل براي مدت زمان طولاني نيز خود مستلزم صرف انرژي و نيروي جسمي و رواني زيادي است كه اغلب، در صورت استمرار، موجب اختلال در كاركردهاي ذهني مرتبط با توجه و گوش به زنگي ميشود. ورم (19) (1984) تاكيد ميكند كه گرچه انجام بسياري از مشاغل نظامي مستلزم فعاليت مستمر 2 ساعت و يا بيش از 2 ساعت است، اما كيفيت انجام اين فعاليتها به مرور دچار نقصان ميشود، به گونهاي كه با استمرار فعاليت، قدرت درك دقيق علائم (سيگنالهاي) ديداري و شنيداري افت ميكند.
اما، ورم خاطر نشان ميسازد كه "افت دقت" متاثر از عواملي نظير شدت علائم و ابزارهاي مورد استفاده براي ادارك محركها است. افزون بر آن، استرسورهاي محيطي ناشي از گرما، سرما، ارتعاش، و نيز دامنه هشياري افراد بر عملكرد آنان طي دورههاي طولاني توجه مداوم تاثير ميگذارند (ورم، 1984). بنابراين، ناگفته آشكار است كه ناتواني در حفظ توجه و گوش به زنگي (هوشياري) در حين انجام وظايف نظامي – وظايفي نظير كنترل ترافيك هوايي و دريايي، نگهباني و خدمه سلاحهاي ضد هوايي و موشكهاي دفاعي بودن موجب كاهش اثربخشي ماموريتهاي نظامي ميشود. به همين سبب ورم (1984) توصيه ميكند كه در اين گونه وظايف و ماموريتها نبايد افراد را به صورت مداوم و براي مدت زمان بيشتر از 3 ساعت، به كار گرفت.
تاثير ماموريتهاي سريع بر رفتار پرسنل
در بسياري از ماموريتهاي نظامي، نظير پرواز براساس قواعد نظامي، هدايت موشك، راندن وسائل نقليه موتوري، و تغيير جهت سريع جنگافزارها و جز آن، لازم است رفتار سربازان بدقت مورد مراقبت و كنترل قرار گيرد. چه، در موقعيتها و شرايطي كه حوداث بسرعت رخ ميدهند(20)، مدت زمان استمرار محركها كوتاه است، و وظايف بسيار پيچيدهاند، عملكرد افراد، مخصوصاً پس از تحمل بيخوابي، بيش از ساير موقعيتها دچار نقصان ميشود. همچنين، نشان داده شده است كه در شرايط وقوع سريع حوادث، زمان واكنش(21) و انگيزش افراد بيش از بقيه ويژگيهاي روان شناختي و جسمي آنان تحت تاثير قرار ميگيرد (ميلر (22)، 1990، 17، 118، 130).
اما، در وظايف تحت كنترل فرد (23)، عامل تعيينكننده "فرد" است. در اين گونه وظايف زمان واكنش اهميت چنداني ندارد، و مدت زمان انجام كار متغير است، در نتيجه عملكرد افراد كمتر تحت تاثير بيخوابي قرار ميگيرد. كرونگر (1991) مواردي از وظايف تحت كنترل فرد را چنين بر ميشمارد: ورود اطلاعات به كامپيوتر، تهيه پيامدهاي راديويي و مراقبت از وسائل نقليه موتوري. به باور او، اين گونه وظايف و ماموريتها استرس چنداني به افراد وارد نميسازد. چرا كه در اين وظايف، برخلاف وظايف مستلزم سرعت و حركت، هر كسي مدت و سرعت انجام كار را براساس ظرفيتها و توانمنديهاي خويش تنظيم ميكند. اما ناگفته پيداست كه در زمان جنگ بسياري از ماموريتهاي از نوع ماموريتهاي نوع اول هستند، و لاجرم مستلزم هشياري و توجه مستمر ميباشند. به همين سبب، همانگونه كه ورم توصيه كرده لازم است براي پيشگيري از خطاهاي فاحش و جبرانناپذير، از استمرار طولاني مدت فعاليت افراد، بويژه در مشاغل حساس و ظريف، اجتناب نمود.
وظايف جسمي و وظايف شناختي
پارهاي از وظايف نظامي، نظير حفر زمين براي ايجاد سنگر، حمل وسايل و ابزارهاي نظامي و دستكاري و تعمير جنگافزارها، به تلاش جسمي زيادي نياز دارند. در حالي كه برخي ديگر از فعاليتها، نظير ترسيم اطلاعات جاسوسي روي نقشهها و طراحي ماموريتها، به عملكرد شناختي نياز دارند. روانشناسان فيزيولوژيك (نظير گراهام(24)، 1992) نشان دادهاند كه انجام فعاليت جسمي سخت به صورت مداوم، موجب خستگي عضلات ميشود، و در نتيجه، ميزان عملكرد كاهش مييابد. انجام مستمر فعاليت شناختي نيز موجب پديد آمدن احساس خستگي عمومي و فرسودگي رواني، كاهش برون داد(25) و بروز اشتباهات فاحش ميشود. در حالت شديد نيز فعاليت مداوم شناختي ممكن است موجب ايجاد "سندرم خستگي مزمن" (26) شود.
كمبود خواب، كه در ماموريتها و عملياتهاي مداوم بسيار شايع است، به سبب كند شدن فرآيند ترميم زيستشناختي (بيولوژيكال) ارگانيزم، بر توانايي جسمي افراد تاثير ميگذارد. پاتون(27) و ديگران (1989) نشان دادهاند كه در يك عمليات توپخانهاي 8 ساعته، تغيير قابل توجهي در وزن بدن و قدرت جذب و دفع اكسيژن رخ نميدهد، اما قدرت عضلات و توان بلند كردن اجسام بين 12 تا 18 درصد كاهش مييابد. همچنين، آنان نشان دادهاند كه ضربان قلب افرادي كه در توپخانه فعاليت ميكنند بين 50 تا 75 در صد از حداكثر ضربان قلب طبيعي فراتر ميرود. به باور آنان سربازاني كه در شبانهروز بين 4 تا 6/6 ساعت ميخوابند، و به طور معمول به انجام فعاليتهاي ميپردازند كه چندان دشوار نيست، ميتوانند به مدت 8 روز در عمليات توپخانهاي مستمر شركت كنند، بدون آنكه نشاني از خستگي جسمي در آنان ديده شود.
تحقيقات مختلف (براي مثال هسلام (28) و آبراهام (29) نشان داده است كه محروميت از خواب، همراه با اشتغال در وظايف مداوم، بيش از آنكه بر تواناييهاي جسماني افراد تاثير بگذارد، تواناييهاي رواني و شناختي آنان را تحت تاثير قرار ميدهد. به باور آن محققان، كاهش خواب بر عملكرد افراد در وظايفي كه به حافظه، يادگيري، استدلال منطقي، فرآيندهاي كلامي پيچيده و تصميمگيري نياز دارند، تاثير شديدي بر جاي ميگذارد. جانسون (30) (1982) نيز نشان داده است كه شدت تاثير محروميت از خواب به عواملي نظير ميزان مداومت كار، آگاهي از نتايج، دشواري كار، سرعت كار، سطح مهارت افراد، پيچيدگي كار و ميزان حافظه مورد نياز بستگي دارد.
تاثير تغييرات ريتمي (موزون) بر عملكرد
فيزيولوژيستها و روانشناسان فيزيولوژيك نشان دادهاند كه آدمي داراي ريتمهاي فيزيولوژيك و رفتاري قابل پيشبيني است. يكي از آن ريتمها، ريتم شبانهروزي است. در يك برنامه زماني طبيعي شبانهروزي، با افزايش دماي بدن در طول روز، انگيزش، خلاقيت و عملكرد افراد افزايش مييابد. اما در طول بعداز ظهر، از ساعت 15 تا 17، با كاهش تدريجي دماي بدن از ميزان اين تواناييها كاسته ميشود. صبح زود ( از ساعت 2 تا 6با مداد) نيز عملكرد افراد، بويژه در فعاليتهاي شناختي، گوش به زنگي، و واكنش سريع، به پايينترين سطح ممكن ميرسد، چون در اين ساعات آهنگ دماي بدن به پايينترين سطح ميرسد (منك (31) و ديگران، 1985).
بنابراين، عملكرد افراد در طول شبانهروز، به سبب آهنگهاي بدني، نوبت كاري و ماهيت كار متغير است. مثلا، افرادي كه نوبتكاري ثابتي دارند، صبح زود در وظايفي كه به حافظه و پژوهش بيشتري نياز دارند، در مقايسه با وظايفي كه نياز كمتري به حافظه دارند، عملكرد بهتري دارند (منك و ديگران، 1985، 17، 19، 26). ببكوف (32) و ديگران (1989) نيز نشان دادهاند كه محروميت از خواب ميتواند ريتم شبانهروزي عملكرد را دستخوش اختلال سازد.
پارهاي از يافتههاي تحقيقي بيانگر آن است كه افراد روز كار به سختي ميتوانند خود را با نوبت كار در شب تطبيق دهند. چون چنين انطباقي مستلزم ايجاد تغييرات زيادي در ريتمهاي بدني است (تپاس(33) و منك، 1987). از همين رو، عملكرد آن دسته از پرسنل نظامي كه به صورت مكرر نوبت كاريشان تغيير ميكند، بشدت رو به كاهس ميگذارد. كوجي(34) (1985) تغيير مكرر نوبت كاري روز و شب را "كندي جابهجايي" (35) ناميده است كه در علايمي همچون خستگي، رخوت، توانايي ضعيف ذهني، و بيخوابي شبيه "تاخير جت" (36) هويدا است.
به باور كرونگر (1991) از هنگامي كه برخي ارتشهاي دنيا متوجه اثرات ناشي از تغيير نوبتكاري و ريتمهاي بدني بر عملكرد شدهاند، در حين آموزش، افراد خود را به گروههاي مختلفي تقسيم كرده و هر يك را براي فعاليت در شيفتهاي مختلف مهيا ساختهاند. مثلا، گروهي از آنان را به عنوان "جنگاوران شب" (37) نوبتهاي گروه بيشتري را تحت نام "جنگاوران دورههاي جابهجا شونده" (38) مهيا ميسازند. گروه اول را به گونهاي آموزش ميدهند كه تنها در طول روز بخوابند، در حالي كه به گروه دوم ميآموزند كه گاهي شب، و گاهي روز به خواب روند.
تاخير جت
تحقيقات نشان داده است افرادي كه از طريق هواپيما به مناطق داراي افق متفاوت (مثلا از شرق به غرب يا بالعكس) مسافرت ميكنند دچار سندرمي ميشوند كه از آن تحت عنوان "تاخير (درنگ) جت" نام ميبرند.
روزنبان(39) (1998) مهمترين نشانههاي تاخير جت را چنين بر ميشمارد: احساس كسالت، آشفتگي در برنامه خواب، و آشفتگيهاي معدهاي – رودهاي. اين علائم عملكرد افراد را در وظايف پيچيده رواني – حركتي(40) و اطلاعاتي دستخوش اختلال ميسازد. اين علائم بويژه در خلباناني كه ناگريزند به طور مكرر در مناطق زماني(41) مختلف پرواز كنند به وفور ديده ميشود. مثلا كلين(42) (1987) نشان داده است كه عملكرد رواني – حركتي افراد در روز اول پس از رفتن از يك منطقه زماني به منطقه زماني ديگر، بيش از 10 درصد تقليل مييابد. به باور او، اين گونه جابهجاييها دوره زيستي و روانشناختي افراد را، حداقل براي مدتي كوتاه، مختل ميسازد. به همين سبب، عملكرد شناختي اين افراد به مدت چند روز دچار كاستي ميگردد.
در چند دهه گذشته برخي از ارتشهاي دنيا (نظير ارتش آمريكا و پارهاي از كشورهاي عضو ناتو) براي انجام ماموريتهاي مداخلهجويانه و اشغالگرانه به قارهها و كشورهايي با مناطق زماني متفاوت اعزام شدهاند. فرماندهان آن ارتشها، بويژه در چند سال اخير، براي جلوگيري از اثرات ناشي از سندرم "درنگ جت" (تغيير افق زماني)، به اقداماتي نظير شبيهسازي، برگزاري مانور، تاخير در به كارگيري نيروها در زوهاي آغازين پس از رسيدن به منطقه زماني جديد و جز آن دست زدهاند. هالبرگ (43) (1998) با مقايسه و بررسي جنگ ويتنام با جنگ 1991 خليج فارس اذعان داشته است كه ارتش آمريكا، با اتخاذ تدابيري خاص، اثرات ناشي از درنگ جت را در جنگ خليج فارس به حداقل رسانده است. با وجود اين، او تاكيد ميكند كه «اگر چه اثرات ناشي از درنگ جت در بسياري از سربازان پس از چند روز به زوال مينهد، اما برخي ديگر از سربازان تا چند ماه بعد همچنان از اثرات روانشناختي آن رنج ميبرند»(ص3).
خستگي و فرسودگي
در يك نگاه فراگير ميتوان خستگي را به اشكال زير تقسيم كرد:
- خستگي عضلاني ناشي از فعاليت جسمي مداوم؛
- احساس خستگي رواني ناشي از انجام كار روزمره (روتين) كه فاقد تازگي است؛
- احساس فرسودگي و خوابآلودگي ناشي از محروميت از خواب.
همچنين، محققاني نظير هوكي(44) (1983) خستگي را به سه نوع تقسيم كرده است: 1) خستگي فيزيولوژيك (45)، كه در سطح بافتها پديد ميآيد و موجب تغيير كاركرد عصبي و حركتي ميشود؛ 2) خستگي عيني (46) كه موجب كاهش برونداد كار ميشود و تمام اشكال فعاليت آشكار را كاهش ميدهد؛ و خستگي ذهني(47) كه موجب كاهش احساس آرامش، راحتي و انگيزش ميشود، و فرد بر اثر آن در ايجاد انطباق بين اقتضائات شغلي و خواستهها و اميال شخصي دچار تعارض(48) ميگردد.
اما پژوهشگراني كه اثرات خستگي برعملكرد نظاميان را مورد بررسي و مداقه قرار دادهاند از سه نوع خستگي در محيطهاي نظامي نام بردهاند كه عبارتاند از: خستگي جسمي، خستگي رواني(49) و خستگي دورهاي(50)، در سطوري كه در پي ميآيد اثرات هر يك از اين سه نوع خستگي مورد بحث قرار ميگيرد.
خستگي جسمي
خستگي جسمي عبارت است از كاهش يا از دست دادن موقت قدرت واكنش گيرندههاي حسي و حركتهاي اعضاي بدن بر اثر كار و فعاليت مداوم (وبستر(51)، 1998). فيزيولوژيستها نيز خستگي جسمي را كاهش عملكرد بر اثر تجمع اسيد لاكتيك، و افزايش نياز به اكسيژن تعريف ميكنند (وايزر(52)،1976). اما دانشمندان رفتاري خستگي جسمي را بيش از آنكه به فرسودگي عضلاني نسبت دهند، به عناصر شناختي نظير انگيزش، آمايههاي آموزشي(53) و تحمل درد نسبت ميدهند (هولدينگ (54)، 1983) به باور آنان، آن دسته از افرادي كه براي انجام شغل خويش انگيزه كافي ندارند، و در آن شغل تبحر و مهارت كمتري دارند، زودتر از ديگران احساس خستگي مينمايند. مثلا، هولدينگ (1983) در يك آزمايش تعدادي از آزمودنيهاي نظامي را به سه گروه تقسيم كرد.
به گروهي از آنان به ازاي انجام يك كار فني 5 دلار پاداش داد؛ گروه دوم را به صورت كلامي تشويق كرد؛ و گروه سوم هيچ نوع پاداشي (اعم از مادي يا كلامي) دريافت ننمود. نتيجه آزمايش او نشان داد كه ميزان خستگي جسمي گروهي كه پاداشي مادي دريافت داشت كمتر از دو گروه ديگر بود. همچنين، يافتههاي او نشان داد آزمودنيهاي گروهي كه هيچ نوع پاداشي دريافت ننموده بود، سريعتر از دو گروه ديگر از خستگي جسمي زنج ميبردند.
در يك مطالعه ديگر ريمن(55) و ديگران (1989) اهميت "ادارك"(56) خستگي را در گروهي از پرسنل نيروي دريايي، و طي يك دوره دو روزه، مورد بررسي و مطالعه قرار دادند. آنها براي اين منظور آزمودنيها را به دو گروه تقسيم كردند و از آمودنيهاي هر گروه خواستند تا يك بسته 22 كليويي را در يك مسافت 4 مايلي حمل كنند. در طول دو، روز به گروهي آزمودينها وهلهاي استراحت بيشتري داده شد و مسافت مورد نظر براي آنان كمتر از حد واقعي (4 مايل) اعلام شد. پس از اتمام آزمايش، يك آزمون روانشناختي در اختيار همه آزمودنيها قرار داده شد. نتايج حاصل نشان داد گروهي كه مسافت را كمتر از حد واقعي پنداشته بودند (و فاصله وهلههاي استراحت آنان كوتاه بود) كمتر احساس خستگي جسمي كرده بودند. به همين سبب آن محققان نتيجه گرفتند كه احساس خستگي تحت تاثير واسطههاي شناختي (از جمله ادارك) قرار ميگيرد.
به باور هولدينگ (1983) "خستگي اداركي"(57) بيش از آنكه جسمي باشد رواني است، و به همين علت تحت تاثير عواملي نظير ادارك موقعيت، علاقه به كار، همقطاران، روابط با فرماندهان و جز آن قرار ميگيرد. به تعبير كالدول(58) (1991) «سربازي كه فرمانده خويش را دوست دارد، به كارش علاقهمند است، و كارش را با كساني انجام ميدهد كه دوستشان دارد، بسيار ديرتر از سربازي كه چنين نيست احساس خستگي جسمي ميكند.» (ص 17).
خستگي رواني
خستگي رواني، كه گاهي خستگي عمومي(59) نيز ناميده ميشود، عبارت است از احساس ذهني فرسودگي كه در وظايف مداوم و تكراري غير جسمي ديده ميشود. وظايف تكراري اغلب موجب يكنواختي و كسالت ميشوند. خستگي، بيخوابي و خوابآلودگي نيز اين حالات رواني را تشديد ميكنند. آشكار است كه يك كار يكنواخت در همان دقايق شروع موجب كسالت ميشود، در حالي كه خستگي واقعي پس از چند ساعت كار مداوم پديد ميآيد (كرونگر، 1991).
محققاني همچون بارتلي(60) (1965 به نقل از كرونگر، 1991) خستگي رواني را يك نشانه(61) كلي ميدانند كه جسم و ذهن(62) را به صورت كل در بر ميگيرد و موجب پديد آمدن "احساس ناتواني" ميشود. به باور او، خستگي رواني را هم ميتوان به منزله تغييرات فيزيولوژيك در اندامهاي بيروني تلقي كرد كه موجب اختلال رفتاري آشكار در انجام كار ميشود، و هم ميتوان آن را به منزله تغييرات رواني تلقي كرد كه موجب بروز نارضايتي و ناخرسندي در فرد ميشود.
گراهام (1992) تحليلي عصبشناختي از خستگي رواني (عمومي) ارائه ميدهد. به اعتقاد او اين نوع خستگي بر اثر كاهش تكانههاي آوران(63) يا كاهش پسخوراند(64) از كرتكس به سيستم فعالكننده شبكهاي (64) پديد ميآيد.
گرچه درستي تبيين زيستشناختي و عصب – شناختي خستگي عمومي در تحقيقات مختلف به اثبات رسيده است، اما از تبيين شناختي آن نيز نبايد غافل بود. به باور روانشناسان شناختي اين نوع خستگي حاصل تعارض بين مطالبات و شرايط كار، و بيزاري فرد از انجام آن كار است. به تغبير كرونگر (1991) «آزمودنيهاي خسته پس از انجام مداوم يك مجموعه كار چندگانه و 32 – 24 ساعته، راهبرد تلاش كم / احتمال موفقيت كم را، حتي زماني كه احتمال موفقيت آنان با تلاش بيشتر فزوني مييابد، بر هر راهبرد ديگري ترجيح ميدهند» (ص 261). به باور شناختگرايان استمرار فعاليت شناختي براي مدت زماني طولاني، موجب بيزاري و انزجار فرد از هر نوع تلاش مرتبط با آن فعاليت ميشود و در نتيجه، آن عملكرد فرد رو به كاستي مينهد.
"انزجار از تلاش" هم ناشي از خستگي جسمي است، و هم ناشي از خستگي رواني. ناگفته آشكار است كه چنين انزجاري عملكرد افراد را هم در فعاليتهاي جسمي و هم در فعاليتهاي شناختي بازداري ميكند. بويژه تاثير خستگي عمومي در فعاليتها و وظايف حساس و اضطراري بيش از ساير وظايف است. مثلا، هولدينگ (1983) در تحقيقي در مورد خدمه ناوهاي جنگي نشان داده است كه خستگي عمومي موجب افزايش خطاهاي انساني و اختلال در جهتيابي(65) ميشود.
از اين مختصر ميتوان نتيجه گرفت خستگي عمومي، كه اغلب از آن تحت عنوان خستگي رواني ياد ميشود، بر اثر عواملي همچون مداومت فعاليت، و تعارض بين اقتضائات شغل و تمايلات و انگيزههاي افراد پديد ميآيد. بين خستگي رواني و انزجار از كار نيز يك ارتباط دو سويه وجود دارد. از يك سو خستگي و كسالت ناشي از مداومت كار موجب انزجار از آن كار ميشود، و از سوي ديگر انزجار از كار بروز خستگي رواني را تسهيل ميكند. در قلمرو نظامي بيشترين تاثير خستگي رواني در وظايف حساس و اضطراري است. در چنين وظايفي، كه عواملي نظير سرعت عمل، هشياري زياد، دقت و انگيزش از اهميت ويژهاي برخوردارند، خستگي رواني (عمومي) ممكن است موجب بروز خطاها و لغزشهاي جبرانناپذير شود. به همين دليل، روانشناسان نظامي به فرماندهان نظامي توصيه ميكنند «پيش از به كارگيري افراد در ماموريتهاي حساس و اضطراري، ميزان خستگي رواني آنان را مورد اندازهگيري قرار دهيد و از به كارگيري افراد مبتلا به سندرم خستگي رواني اجتناب نماييد.» (هارتمن(66)، 1996، 36).
خستگي دورهاي
خستگي دورهاي نيز، همانند دو نوع خستگي پيشگفته، موجب كاهش كارآيي يگانهاي نظامي، بويژه به هنگام عملياتهاي مداوم ميگردد. اين نوع خستگي اغلب كوتاه مدت است و بر اثر عواملي چون انجام مداوم كاري كه نياز به گوش به زنگي مستمر دارد (مثلا نگهباني طولاني مدت از اماكن حساس، نگهباني در برج مراقبت، اپرتوري تيربار و ضدهوايي و جز آن) و محروميت از خواب، پديد ميآيد و موجب كاهش زمان واكنش، افزايش خطاهاي ديداري و كاهش موقت عمكرد و دقت انجام كار ميشود. مثلاً ليس (67) وديگران (1989) نشان دادهاند كه خستگي دورهاي در خلبانان موجب افزايش"خطاهاي كنترل" (68) آنان در يك دوره كوتاه مدت ميشود. افزون بر آن، افراد مبتلا به خستگي دورهاي دچار "فراموشي موقت" ميشوند. ليكن با رفع خستگي، حافظه افراد دوباره به حالت عادي بر ميگردد.
يافتههاي پژوهشي شواهدي در تاييد موقتي بودن اثرات خستگي دورهاي به دست دادهاند. مثلا، ريمن (1986) 30 تن از افسران نيروي زميني را انتخاب و به دو گروه تقسيم كرد: هر دو گروه را درگير يك فعاليت رواني – حركتي (كار با جنگافزارهاي نسبتاً پيچيده) نمود. دو گروه به صورت مستمر و بدون استراحت، به مدت 6 ساعت مشغول كار شدند. پس از سپري شدن 4 ساعت، تقريبا اكثر آزمودنيهاي دو گروه مرتكب يك يا چند خطا شدند، در دقايق پاياني 6 ساعت، تقريبا اكثر آزمودنيهاي دو گروه مرتكب يك با چند خطا شدند، در دقايق پاياني 6 ساعت، دامنه توجه، سرعت عمل و دقت اغلب آنان به صورت محسوسي كاهش يافته بود. پس از سپري شدن 6 ساعت به گروه اول اجازه داده شد تا براي دقايقي بيارامند و چرت بزنند، و پس از آن براي مدت 2 ساعت ديگر به كار خويش ادامه دهند.
اما از گروه دوم خواسته شد تا بدون استراحت فعاليت خود را ادامه دهند. در پايان 8 ساعت با استفاده از يك آزمون روان شناختي برخي از مهارتهاي ذهني و شناختي دو گروه مورد اندازهگيري قرار گرفت. نتايج حاصل نشان داد در گروهي كه به آنان اجازه داده شده بود كه دقايقي را به استراحت بپردازند، و چرت بزنند، هيچ اثري از خستگي ديده نشد. اما، ميزان خستگي گروه دوم، و اثرات ناشي از آن، بشدت افزايش يافته بود؛ و شگفت آنكه پس از 24 ساعت استراحت، گروه دوم همچنان از برخي علائم خستگي رنج ميبردند. ريمن از اين يافتهها نتيجه گرفت كه «علائم خستگي دورهاي با وهلههاي استراحت، حتي اگر چه كوتاه مدت، زدوده خواهد شد، اما استمرار خستگي دورهاي ممكن است سرانجام به خستگي مزمن منجر شود كه جز با استراحتهاي چند روزه مرتفع نخواهد شد.» (ص 67).
به باور ريمن (1989) يكي از عوامل مسبب شيوع زياد "تلفات رواني"(69) جنگ در علمياتهاي مداوم، ناديده انگاشتن خستگي دورهاي است. به اعتقاد او فرمانده با هوش با كوتاه كردن دورههاي فعاليت، جابجايي به موقع، و فراهم ساختن زمينه استراحتهاي گذرا و موقت اما مكرر، «مانع از محروم شدن يگان خويش از جنگاوران توان ميشود» (ص 68).
ساير عوامل موثر بر عملكرد نظاميان در عملياتهاي مداوم
مرور ادبيات روانشناسي نظامي نشان ميدهد كه تحقيقات زيادي براي شناسايي مهمترين عوامل موثر بر عملكرد نظاميان در عملياتهاي مداوم صورت گرفته است. در سطوري كه گذشت برخي از نتايج آن تحقيقات مرور شد. مثلا نشان داده شد كه عواملي همچون خستگي (اعم از جسمي، رواني و دورهاي)، سرعت كار، مداومت كار، گوش به زنگي و جز آن بر عملكرد جسماني و شناختي نظاميان، بويژه هنگام انجام علمياتهاي مستمر و مداوم، تاثير غير قابل انكاري بر جاي مينهد. اما، محققان مختلف نشان دادهاند كه عوامل ديگري نيز با عملكرد نظاميان در عملياتهاي مداوم رابطه دارند. اينگلوند(70) و ديگران (1983) و كرونگر (1991)، پارهاي از آن عوامل را به شرح زير برشمردهاند:
1- ميزان محروميت از خواب، و ميزان مجاز بودن چرت زدن در حين انجام كار؛
2- كيفيت و ميزان استراحت پيش از عمليات؛
3- تناسب و سلامت جسماني؛
4- شرايط محيطي؛
5- تعداد دورههاي فعاليت مداوم؛
6- توان تحمل و استقامت؛
7- زمان فعاليت در طول شبانه روز؛
8- نوع ماموريت يا شغل؛
9- مقدار كار در يك دوره زماني معين؛
10- استفاده از داروها.
تحقيقات صورت گرفته در مورد اثرات هر يك از عوامل بالا يافتههايي را به دست دادهاند. براي مثال، تحقيقات انجام شده در زمينه خواب نشان داده است كه اولاً: پرسنل نظامي همانند ساير مردم، به طور متوسط در شبانه روز به 7 تا 9 ساعت خواب نياز دارند؛ ثانيا: چنانچه به ناگزير براي مدت زماني بيش از 48 ساعت از خواب محروم شوند اختلالاتي در كاركرد (كنشوري) اداركي، شناختي و رواني – حركتي آنان پديد ميآيد (كلمن، 1986). اما خوشبختانه يافتههاي تحقيقي نشان دادهاند كه آثار محروميت از خواب (حتي محروميت بيش از 72 ساعت) را ميتوان با اتخاذ دو راهبرد جبران نمود؛ يكي از آن راهبردها اختصاص مدت زماني معين براي "جبران" كمبود خواب، و ديگري اجازه "چرت زدن" است.
مثلا، هسلام و آبراهام (1987) در يك آزمايش تعدادي از نظاميان شاغل در توپخانه را به سه گروه تقسيم كردند. در طول شبانه روز به گروه اول اصلا اجازه خوابيدن داده نشد؛ به گروه دوم اجازه داده شد تا در شبانه روز به مدت 1/5 ساعت بخوابند؛ و به گروه سوم نيز اجازه داده شد تا در شبانه روز 3 ساعت بخوابند. در طول هر روز نيز يك آزمون شناختي در اختيار آزمودينها قرار داده ميشد تا به تكميل و انجام آن مبادرت نمايند. گروه اول پس از سه روز از انجام تكاليف شناختي بازماندند، و از آن پس توانايي حل مسائل سادهشناختي را نيز نداشتند. دو گروه ديگر نيز پس از 4 روز توانايي ادامه آزمايش را نداشتند.
بنابراين، گرچه محققان بر آن بودند تا آزمايش را به مدت 9 روز استمرار بخشند اما پس از 4 روز هيچ يك از آزمودنيها، حتي آنهايي كه روزانه 1/5 يا 3 ساعت خوابيده بودند، نميتوانستند آزمونهاي شناختي را (كه انجام آنها مستلزم دقت، توجه، تمركز و ... بود) از سر بگذارنند. به همين سبب آزمايش متوقف شد. اما نكته جالب پس از آن آزمايش رخ داد و آن اينكه پس از 4 روز محروميت از خواب به گروهي از آزمودنيها اجازه داده شد تا به مدت يك شبانه روز (24 ساعت) بخوابند (و جز براي تغذيه و دفع حاجت بيدار نشوند) اما به آزمودنيهاي ديگر اجازه داده شد كه در شبانه روز تنها بين 7 تا 9 ساعت بخوابند. پس از سپري شدن دوره مذكور مهارتهاي شناختي و اداركي گروهي كه به آنان اجازه داده شده بود براي مدت بيشتري بخوابند، به حالت طبيعي (نرمال) برگشته بود، در حالي كه در مورد دو گروه ديگر چنين نبود. به عبارت ديگر، نتايج اين تحقيق نشان داد كه «محروميت چند روزه از خواب را (كه در عملياتهاي مداوم بسيار شايع است) ميتوان با يك وهله خواب طولاني جبران كرد».
اثرات چرتزدن بر عملكرد نظاميان در حين انجام عملياتهاي مداوم، از نگاه تيزبين محققان روانشناسي نظامي مغفول نمانده است. مثلا نلسون (1992) در يك بررسي آزمايشي نشان داده است كه چنانچه به افرادي كه در پستها و مشاغل حساس (نظير توپخانه، رادار، دژباني و...) فعاليت ميكنند اجازه داده شود تا پس از 2 تا 4 ساعت فعاليت مستمر براي مدت زماني كمتر از نيم ساعت چرت بزنند از نظر رواني "سرحال"(71) ميشوند. چه، گويي چرت كوتاه خاصيت نيروبخش و تجديد قوا دارد، يا به تعبير گراهام (1991) موجب دفع اسيد لاكتيك ميشود و خستگي را ميزاديد. كرونگر (1991) نيز ضمن صحه گذاشتن بر اثربخشي چرتهاي كوتاه در عملكرد نظاميان در حين علمياتهاي مداوم، از آنها تحت عنوان "چرتهاي نيروبخش" نام ميبرد. اما، او تاكيد ميكند كه بسياري از فرماندهان نظامي با چرت زدن سربازان خود مخالفاند. چون آن را "غير سربازانه" (72) ميدانند.
اثرات داروها
اثرات داروها بر عملكرد نظاميان در علمياتهاي مداوم نيز تحقيقات زيادي را معطوف خود ساخته است. مثلا در يك تحقيق، بيرد(73) (1983) از يك بنزوديازپين(74) (تمازپام(75)) براي ايجاد خواب عميق در دوره استراحت گروهي از خلبانان، استفاده نمود. نتيجه تحقيق او بيانگر اثربخشي آن دارو در جبران كم خوابي خلبانان، با افزايش عمق خواب آنان بود. در تحقيق ديگري نيز از بنروديازپينهاي ديگري براي كاهش اثرات تاخير جت به صورت موفقيتآميزي استفاده شد. (پنتار (76) و ديگران، 1989، 3، 58، 64).
با وجود اين، عصب – روانشناسان تاكيد كردهاند كه استفاده طولاني مدت و بيش از اندازه(77) بايد از داروهاي خوابآور و آرامبخش و نيز هورمونها، بويژه به هنگام عملياتها، پرهيز كرد. چه وابستگي مزمن دارويي موجب اختلال در كنشوري طبيعي ارگانيسم ميگردد.
نتيجهگيري و ارائه راهكارهايي براي افزايش كارآيي نظاميان
از مطالب مندرج در سطور و صفحات قبل ميتوان نتايج زير را برجسته ساخت:
1- جنگاوران نظامي، همانند ساير گروههاي مردم، از حيث جسماني و روانشناختي داراي محدوديتها و ظرفيتهاي ويژهاي هستند كه ناديده گرفتن آنها به هنگام عملياتهاي مداوم ميتواند اثربخشي و كارآيي يگانهاي نظامي را دچار نقصان سازد.
2- ويژگيهاي بيولژيك (زيستشناختي) و روانشناختي پرسنل نظامي موجب متغير شدن كارآيي آنها در ساعات متفاوت شبانهروز ميشود. مثلا توانايي و كاركرد آنان در وظايف و ماموريتهايي كه موفقيت آنها مستلزم استفاده از كنشهاي شناختي (حافظه، يادآوري، تفكر، برنامهريزي و تصميمگيري) است در ساعات آغازين صبح به حد بهينه ميرسد؛ در حالي كه اين تواناييها در ساعات پس از ظهر و نيز 3 تا 6 ساعت پس از نيمه شب به كمترين حد ممكن ميرسد. فرماندهاني كه اين تفاوتها را ناديده بگيرند از دستيابي به پيروزي و موفقيت باز ميمانند.
3- مداومت و سرعت كار از جمله عواملي هستند كه استرس زيادي بر جنگاوران وارد ميسازند. در چنين شرايطي نظاميان در مدت زماني كمتر از حد عادي (نرمال) دچار خستگي و فرسودگي ميگردند. به همين سبب، در صورت استمرار فعاليت، بدون منظور كردن وهلههاي آراميدن و استراحت، عملكرد اثربخش آنان تقليل مييابد.
4- خواب از جمله مهمترين عوامل موثر بر عملكرد نظاميان در حين عملياتهاي مداوم است. چنانچه جنگاوران براي مدت زماني بيش از 48 ساعت به صورت مطلق از خواب محروم گردند افزون بر كاهش معنيدار كارآيي، پارهاي از نشانههاي باليني، بويژه در ادارك را از خود بروز ميدهند. اما يافتههاي تحقيقي نشان داده است كه با "وهلههاي كوتاه خواب" (چرت زدن)، و اجازه خواب طولاني پس از چند روز بيخوابي، ميتوان اثرات رواني و جسمي ناشي از محروميت از خواب را جبران كرد.
5- پرسنلي كه در واحدهاي حساس و وظايف مستلزم گوش به زنگي و هشياري مستمر فعاليت ميكنند (نظير نگهبانان، ديدهبانان، اپراتوران تيربار هوايي و...) بسيار سريعتر از ساير پرسنل دچار خستگي را ميتوان با جابهجايي سريع، منظور نمودن وهلههاي استراحت، تغذيه مناسب، خواب كافي و جز آن از ميان برداشت، اما استمرار خستگي، بويژه اگر با استراس و ترس شديد همراه باشد، ممكن است موجب "تلفات رواني" شود.
6- پرسنلي كه در دام استرس ناشي از عمليات گرفتار ميآيند نشانگانها (سندرومها)ي رواني مختلفي (نظير PTSD، واكنش استرس نبرد و كولاپس رواني) را از خود بروز ميدهند. چنين پرسنلي ممكن است سالها پس از خاتمه نبرد همچنن از آن سندرومها رنج ببرند (بازديدي كوتاه از آسايشگاههاي رواني بازماندگان جنگ درستي اين ادعا را نشان ميدهد.)
7- نشانهها و نشانگانهاي جسمي و رواني ناشي از عملياتهاي مداوم، از ديدگاههاي مختلفي مورد تبيين قرار گرفتهاند. يكي از نافذترين آن ديدگاهها، ديدگاه شناختي است. اين ديدگاه بيش از آنكه به ويژگيهاي فعاليت و تغييرات بيولوژيك تاكيد ورزد، بر تعارض بين انتظارت شخصي و اقتضائات شغلي متمركز است.
نتيجهگيري:
محققاني همچون كرونگر (1991) و هولدينگ(1983) با بررسي تجارب ارتشهاي مختلف در عملياتهاي مداوم، رهنمودهايي ارائه دادهاند كه به زعم آنان ميتواند كارآيي نظاميان را در آن گونه عملياتها فزوني بخشد. اولين رهنمود آنان "تجهيز پرسنلي" است. به باور آنان يگانهاي نظامي براي آنكه بتوانند عملياتهاي مداوم را انجام دهند، و همزمان نيز بتوانند خود را با فشارهاي ناشي از مامورتهاي دشوار وفق دهند، بايد سازمان خويش را با نيروي كافي تجهيز نمايند. آنان براي اين منظور لازم است به صورت مداوم از نيروهاي جايگزين و ذخيره بهره گيرند.
به حداقل رساندن اثرات ناشي از كاهش خواب، تقسيم فعاليتهاي شناختي و جلوگيري از اضافهبار شناختي، آموزش وظايف و ماموريتهاي مختلف به اعضاي يگان، به گونهاي كه بتوانند و ظايف يكديگر را انجام دهند، تربيت و آموزش تعداد زيادي از پرسنل براي مشاغل مهم و حساس از جمله روشهاي ديگري است كه براي جلوگيري از كاهش عملكرد نظاميان در عملياتهاي مداوم توصيه ميشود.
افزون بر آن، توصيه شده است كه براي علمياتهاي مداوم از نيروهايي استفاده شود كه از تناسب و آمادگي جسماني بالايي برخوردارند. همچنين، توصيه شده است "آموزش نظامي را به گونهاي ارائه دهيد كه گويي افراد تحت آموزش عنقريب بايد درگير جنگ شوند». يكي ديگر از رهنمودهاي ارائه شده در اين زمينه "تشكيل تيمهاي جنگاوران شب" است. لازم است در هر ارتشي تعدادي از يگانها براي رزم شبانه آموزش ببينند و سازماندهي شوند. افراد چنين يگانهايي قادر خواهند بود كه با عملياتهاي شبانه موفقيتهايي نصيب يگان خويش سازند.
همچنين توصيه شده است كه خواب و استراحت نيروها، حتي در حين عمليات، مطمح نظر قرار گيرد. كرونگر به فرماندهان نظامي توصيه كرده است «زماني كه خطر حمله دشمن، نيروهايتان را تهديد نميكند به نوبت به آنان اجازه دهيد چرت بزنند». (ص 272) افزون بر آن، او تاكيد ميكند كه در برنامه عمليات از برنامهريزي خواب و استراحت نيروها نيز نبايد غافل بود. همچنين، در فواصل بين عملياتها يا حملات، بايد به سربازان اجازه داده شود "خواب جبراني"(78) داشته باشند.
و سرانجام نگارنده لازم ميداند يادآور شود كه عليرغم به سازمان رسيدن دهها تحقيق در مورد كنشها و عملكرد نظاميان در عملياتهاي مداوم و نمايان شدن پارهاي از عوامل موثر بر رفتارهاي نظاميان در اين گونه عملياتها، دانش روانشناختي ما در زمينه اين مولفه همچنان نارسا و ناكافي است. از همين رو، انتظار ميرود تحقيقات آتي ابعاد ديگر آن را آشكار سازد. اميد است ما نيز در اين خصوص نقش و سهمي برعهده گيريم.
منابع فارسي:
1- الياسي، محمدحسين (1382). فرآيند تخريب روحيه ارتش عراق، نشريه سياست دفاعي سال يازدهم، شماره 42، صص 36 – 9.
پاورقي:
* مقاله حاضر بخشي از يافتههاي طرح تحقيقاتي "روانشناختي نظامي" است كه در پژوهشكده علوم دفاعي در حال اجرا ميباشد
ش.د820402ف