بخشهایی از قاره سبز و تقریبا تمامی اتحادیه اروپا این روزها در صدر اخباری قرار دارد که نگاه جهانیان را به خود معطوف داشته است. اتحادیه اروپا(که با نام اختصاری EU خوانده میشود) تشکل سیاسی و اقتصادی متشکل از ۲۸ کشور در قاره اروپا است. این اتحادیه در اصل گسترش یافته جامعه اقتصادی اروپا است که در سال 1957 با همکاری 6 کشور اروپایی تشکیل شد. دو پیمان یعنی ماستریخت در سال 1993 و لیسبون در ماه دسامبر 2007 چارچوب کنونی قوانین این اتحادیه و آینده جدید آن را برای همیشه تصویب و روشن ساخت. شاید اگر نبود صحنه تقریبا کمتر دیده شده در شبکههای خبری بین المللی از مرگ دلخراش«آیلان» - کودک سه ساله سوری غرق شده در دریا - شاید تا به این اندازه این بحران دامان سیاستمداران اروپایی را نمیگرفت و اما این بحران خودساخته به دست سیاست پیشگان قاره سبز، رفته رفته به روزهای بحرانیتر نیز نزدیک میشود.
سهم اتحادیه اروپا از تولید ناخالص ملی و درآمدهایی همچون توریسم و تجارت رقم قابل توجهی است و این سهم قابل توجه انسان را به یاد سیزده سهمیه این اتحادیه در جامهای جهانی فوتبال میاندازد که به تنهایی تقریبا نیمی از سهمیه شرکت کنندگان در هر جام را به خود اختصاص میدهد و اما این اتحادیه با سهمیه قابل تاملی که از تجارت، توریسم و ورزش جهان برای خود در نظر گرفته است، نمیتوان برکنار از سهمیه خود در بحرانتراشیهایی باشد که در برخی مناطق جهان به وجود آورده است.
سیل مهاجرین سوری، عراقی، مصری و شاید در آیندهای نزدیک یمنی! که به دلیل شرایط خاص کشورشان، حالا دیگر به قلب اروپا رسیده یا خواهند رسید؛ سیل مهاجرتی که برخاسته از بحرانهای منطقهای به وجود آمده از تلاشهای سیاسی اتحادیه اروپا در بازار مکاره سیاست بین المللی است این بار آن اتحادیه را دچار چالشی بزرگ کرده که ممکن است این بحران برای سالهای متمادی ادامه داشته باشد. آن چالش، یعنی مهاجرینی که از ترس جان و بیسرپناهی، گاه هفتهها راههای سخت و طاقت فرسا را پیاده پیمودهاند تا خود را به یکی از مناطق امن در قاره سرسبز(اروپا) برسانند از جمله چالشهایی است که نتیجه طبیعی سیاستهای اعمال شده در خارج مرزهای قاره سبز یا همان اتحادیه اروپا است که اینک بخشهای مهمی از این قاره متمول و خوش آب و هوا را با خود درگیر کرده است.
ناگفته پیداست که ابعاد ویرانکنندهتر این چالش آنگاه نمایانتر خواهد شد که با توجه به شرایط آب و هوایی و زمستان زودرس در بخشهای شمالی اروپا، مهاجرین گسیل داده شده به قلب قاره سبز با سرما و یخبندانهای معروف شمال و مرکز این قاره مواجه شوند که این مواجهه زودهنگام، این احتمال که بحران فعلی ابعاد انسانیتری پیدا کند و صدها هزار پناهجو را با سرما و گرسنگی و انواع و اقسام بیماریهای ویروسی درگیر نماید وجود دارد و اما این تمامی ماجرای حال و آینده اروپا نیست.
حال و روز این روزهای اروپاییها بی ارتباط به سیاستهای اتخاذ شده طی سالیان نه چندان دور سیاستمداران این قاره و هم پیمانان دیگرشان نیست؛ هم پیمانانی که یا کیلومترها از اروپا و مناطق بحران زده دور بودند یا همپیمانانی که برای آینده سرزمینهایی که بر آن حکمرانی میکردند هیچ اندیشه و برنامهای نداشتند. بحرانهای ایجاد شده در افغانستان، پاکستان، شمال آفریقا، منطقه خاورمیانه و اینک و در این زمان مشخصا در شمال عراق و قسمتهای وسیعی از خاک سوریه، رفته رفته گردابی از بحرانهای منطقهای و بین المللی را دامن زده است که چهار خطر بزرگ را به وجود آورده است؛ چهار بحرانی که میتواند در آینده مناطق بحران زده اروپا و حتی جهان تاثیرگذار باشد. بحران ریشه دار مواد مخدر، بحران مهاجرت و پناهجویانی که از بیم جان آواره شده اند، بحران تروریسم و تروریستهایی که آموزش دیده برای ایجاد بحرانهای بزرگ سازماندهی شده اند و بحران سیاسیون فراری، سیاسیونی که در خیانت به آب و خاک و مردم سرزمینشان ید طولایی دارند.
در آخرین بحران آفرینیهای برخاسته از خوی استعماری، سردمداران اروپایی و هم پیمانان بیرون و درون منطقه با رواج روزافزون افراطیگری، در کوتاه مدت اگرچه مقاصدی را دنبال و به اهدافی دست پیدا کرده اند اما این رفتارها در بلندمدت برای به وجود آورندگان اینگونه بحرانها تبعات وحشتناکی به همراه خواهد داشت. این روزها بحرانتراشی غربیها برای مناطقی از جهان خاصه مناطق مسلمان نشین شمال آفریقا، خاورمیانه و دیگر مناطق مورد نظر اگرچه هرج و مرج و بیم و هراس را به ارمغان آورده است اما دامان طراحان این بحران تراشی را ناآلوده و برکنار نگاه نداشته و اینک روی دیگر سکه یعنی بحران هراسی را نصیب و بهره آنان کرده است.
در ادامه به بررسی این چهار بحران خواهیم پرداخت.
مواد مخدر
افغانستان به عنوان یکی از ناامن ترین مناطق فعلی جهان و به تعبیری سادهتر «بهشت تروریسم و افراطیگری!»؛ اگرچه مامنی برای رشد و سازماندهی تروریسم دولتی، چند ملیتی و بین المللی است اما از تروریسم مهمتر، سهم بسیار زیاد این کشور در کاشت و تولید مواد مخدر است، مواد مخدری که بخشهای مهم و عمدهای از آن از طرق مختلف به اروپا ترانزیت میشود.
مواد مخدر در گذشته اگرچه یکی از تجارتهای پرسود کسانی به شمار میرفت که در دیگر شعبهها نقش و اثری نداشتند اما رفته رفته با توجه به رواج افراطیگری، هرج و مرج، ناامنی و تقویت گروههای بزرگ تروریستی، مواد مخدر تولید شده در افغانستان به ثبات و تقویت بنیههای مالی این گروهها کمک شایانی کرد و این پیوند«سیاه» (مواد مخدر و تروریسم)، کم کم به رواج تجارت مواد مخدر زیر سایه تروریسم و عوامل آن به تجارتی خونین مبدل شد که این تجارت خونین بخش عمدهای از مشتریان خود را در جامعه انسانی 350 میلیون نفری قاره سبز جست و جو مینماید. توزیع گسترده موادمخدر سنتی و شیمیایی در گذر زمان به یکی از بحرانهای لاینحل جامعهای مبدل خواهد شد که سهم سیاستمداران آن از مردم عادی بسیار اندک خواهد بود و این تهدیدی بسیار جدی برای جامعهای به شمار میرود که میکوشد مترقی بودن را به رخ بکشد.
تروریسم
اتحادیه اروپا و هم پیمانان غربی و منطقه برای فرار از بحرانهای داخلی و نیز سیطره سیاسی داشتن بر دیگر مناطق جهان طی دو دهه گذشته به انحای مختلف از تروریسم سازماندهی شده حمایتهای خاصی به عمل آوردند. نمونه بارز این حمایتها را میتوان در تاریخچه گروههای تروریستی نظیر«طالبان» و«القاعده»در افغانستان، «جندالله» و«القاعده» در پاکستان، «داعش» در عراق و سوریه، «بوکوحرام» در آفریقا و بسیاری دیگر از این گروههای کوچک و بینام و نشان تر در دیگر جاها جستجو کرد. اگر از تمامی این گروهها درگذریم؛ گروه تروریستی«داعش» که اینک به یک گروه افراطی ـ تروریستی چندملیتی تبدیل شده است در آیندهای نهچندان دور میتواند برای تمامی پهنه جغرافیایی قاره سبز مشکل ساز باشد.
حضور چهرههایی از برخی کشورهای اروپایی نشان از این مهم دارد که این گروه تروریستی به دلیل توانایی جذب نیروهایی از تمامی سرزمینهای اتحادیه اروپا این توانایی و پتانسیل را دارا است که شعبههایی نیز در داخل مرزهای اتحادیه اروپا داشته باشد و این زنگ خطری جدی برای آن منطقه است. با توجه به بحرانهای پردامنه مالی در قاره سبز و مشکلات لاینحل کشورهایی نظیر یونان، ایتالیا و نظایر این کشورها، رشد تروریسم در داخل این اتحادیه به دلیل بیثباتی اقتصادی برخی از مناطق میتواند با سرعت بیشتری عملیاتی شود.
مهاجرین، پناهجویان و جنگ زدههای عراق، سوریه، مصر و (در آیندهای نزدیک) شاید یمن:
سیل مهاجرین و پناهجویانی که این روزها راهی کشورهای اروپایی شده اند یکی از جدی ترین بحرانهایی است که برای مدتهایی مدید میتواند آرامش و امنیت و حتی اقتصاد اروپا را دستخوش چالشهایی جدی نماید. از آن جایی که تردد اروپاییها در داخل منطقه معروف به یورو(Euro) آزاد است به طور طبیعی کنترل مرزها چندان آسان نیست مضافا این که در حالت طبیعی غیربحرانی نیز تمامی کشورهای اروپایی در طول سال با خیل عظیمی از مهاجرین و کسانی که درخواست اقامت، پناهندگی و اخذ ویزای دائمی اتحادیه اروپارا خواستار هستند روبهرو میباشد. در کنار همه این موارد ناهمگونی بافت جمعیتی اروپا نشین با دیگر مناطق وقتی به صورتی کنترل نشده و ناگهان تلفیق شود مشکلات عدیده فرهنگی، اجتماعی، قومیتی پدید خواهد آورد.
در زمان فعلی، اروپا به جز مدیریت بحران در پذیرش و اسکان سیل مهاجرینی که عمدتا از کشورهای عراق و سوریه راهی اروپا شده اند راهی پیش روی خود نخواهد دید و اما اگر بنا باشد در هر گوشه از جهان که بحرانی در میگیرد این سیل به مقصد اروپا در حرکت باشد قطعا شرایط سخت و چالشی ایجاد خواهد کرد.
سیاسیون فراری
بحران تراشیهای سیاستمداران اروپایی در بخشهایی دیگر نیز میتواند دردسر آفرین باشد، حکومتهای مورد حمایت اتحادیه اروپا یا حتی برخی از کشورهای عضو این اتحادیه علاوه بر این که بینش جهانیان را در مورد این سیاستها تغییر خواهد داد موجب بروز و ظهور بی ثباتی سیاسی طولانیمدت نیز خواهد شد و این بروز و ظهور با نقل مکان سیاسیون فراری که هنری جز خیانت و جنایت ندارند برای ساکنین فعلی اروپا نیز سوالات بیشماری بهوجود خواهد آورد.
حضور روسای جمهوری فراری یا نقل مکان سیاسیونی که به خواست مردمی هموطنان خود تن در نداده و موجبات آزار و اذیت و زیانهای غیرقابل جبران آنان را فراهم آورده اند نوعی دخالت با واسطه در سرنوشت مردمانی از سرزمینهای دیگری است که با حمایتهای بی دلیل بخشهایی از منافع ملی و فرهنگی آنان آسیب دیده است و این نقل مکان سوال برانگیز در بلندمدت میتواند تبعات جبران ناپذیری برای اتحادیه اروپایی در بر داشته باشد.
نتیجه بحث
در زبان پویا و با سابقه فارسی حکایات و ضرب المثلهای بی شماری وجود دارد که همگان را از ایجاد مانع و مانع تراشی برحذر میدارد و این اطمینان را میدهد که بحران آفرینان برای همیشه از اثرات سوء بحران آفرینی خود برحذر نخواهند بود. سیل مهاجرینی که این روزها راهی اروپا شده اند، بازارهای پررونق مواد مخدر و حضور تروریسم نتیجه طبیعی دخالتهای پیدا و پنهان سیاستمداران اروپایی است همانهایی که احساس میکردند با تقویت طالبان و القاعده و داعش در خارج از مرزهای خود هم به منافعی دست پیدا خواهند کرد و هم از مضرات آن در امان خواهند بود غافل از این که افکار عمومی جهان به خوبی بحران آفرینان را شناسایی کرده و به جهانیان خواهد شناساند و این نتیجه، نتیجه بسیار طبیعی رفتارهایی است که در کوتاه و میانمدت یا در بلندمدت بحران آفرینان را دچار بحرانهایی سختتر و عمیقتر خواهد نمود.
اتحادیه اروپا طی دو دهه گذشته با حمایتهای همهجانبه و کورکورانه از متحد قدرقدرت خود یعنی آمریکا وجهه بسیار بدی در بین افکار عمومی جهان پیدا کرده است و این وجهه بد تا بدان جایی پیشرفته است که در بسیاری از موارد گناه فتنه انگیزیهای اصلی دامان آمریکا را رها کرده است اما دامان متحدان اروپایی را تا مدتهای مدیدی رها نکرده است و این بدان معنا است که هیچ گاه بحران آفرینی فارغ از درافتادن به بحرانهایی سختتر نخواهد بود.
این روزها شاید ساکنین اصلی اروپا و اتحادیه اروپایی این سوال را مطرح کنند که دلیل اصلی اشاعه روزافزون مواد مخدر، تروریسم و هجوم همه جانبه مهاجرین و پناهجویان جنگزده سوری، عراقی و افغانی به سرزمینشان چیست سوالی که پاسخدهندگان به آن، شخص یا اشخاصی به غیر از سیاستمداران و صاحبان قدرتی که بحرانآفرینی کرده اند - بی آن که به عواقب آن بیندیشند- نخواهند بود. مردان پشتپرده سیاستهای مداخله جویانه باید جواب دهند. اگر فتنه داعش، طالبان و القاعده نبود قطعا این هجوم سیل آسای مهاجرین و ترویج خشونت و تروریسم در داخل مرزهای اروپایی نیز رخ نمی داد. شاید هنوز هم دیر نباشد که سیاستمداران اروپایی در آینده سیاسی خود رنگ و طرح و شیوه ای دیگر در پیش گیرند.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=13665
ش.د9402559