کمتر کسی میتواند در حُسن نیت رئیسجمهور برای آبادانی کشور تردید کند، امّا چرا کارش و تدبیرش و مجموعۀ تصمیمهایش نافذ نمیشود، برکت پیدا نمیکند و گره از کار خلق وانمیسازد.
چرا میثاق صد روزۀ رئیس جمهور نقض شد؟
از اوّل باری که رئیس جمهور یازدهم بر صفحۀ تلویزیون ظاهر شد و گفت که صدروزه بر مشکلات این مُلک و ملّت چیره خواهد شد دو سال و نیم می گذرد، یعنی 8 تا صد روز! امّا روز به روز در کسب و کار ملّت گرهی کورتر از دیروز پدید آمد تا همین دو سه روز قبل که استاد علوم سیاسی همسویش در دانشگاه تهران که از قضا در فیلم تبلیغات انتخاباتی اش نیز بازی کرده بود به او هشدار داد که اگر رئیس جمهور نجبند و برای گذار از رکود و بحران ملّی اشتغال کاری نکند، احتمالاً نخستین رجلی در مسوولیت دولت های ادواری خواهد بود که صرفاً پس از یک دورۀ چهارساله با ریاست بر قوۀ مجریه وداع خواهد کرد. رئیس جمهور پشتِ هم می گوید در حال کار و تدبیر و مذاکره است و همینطور هم است، امّا تاکنون هیچ یک از این تدابیر بر سر سفره های مردم ملموس نیست و احساس نشده است و بقول استاد همسوی او در دانشگاه تهران ممکن است به زودی شمار بیکارانی که مأیوسانه منتظر گشایش های او هستند به عدد ده میلیونی نزدیک شود!
چرا حسن ظن رئیس جمهور در مذاکرات خنثی می شود؟
کمتر کسی می تواند در حُسن نیت رئیس جمهور برای آبادانی کشور تردید کند، امّا چرا کارش و تدبیرش و مجموعۀ تصمیم هایش نافذ نمی شود، برکت پیدا نمی کند و گره از کار خلق وا نمی سازد. با این همه هزینۀ سنگین، برجام را به یک فرجامی می رساند؛ به دستور او قلب نازنینی را از بدن حاوی علائم سطح بالای حیات تکنولوژیکی ایرانیان خارج می کنند و در عوض رگ ها و حفره هایش را با سیمان و بتن مسدود می نمایند، امّا همهنگام در صحنه ای دیگر و به گفته خود رئیس جمهور، نمایشی از سیاست در جریان است که نفت ایرانی را به 28 دلار رسانیده و حتّی در اندیشۀ آنند که همین قیمت نیز شکسته شده و به بشکه ای 10 دلار برسد؛ در حالیکه گویا هزینۀ استحصال هر بشکه قریب به 12 دلار است، به راستی چرا کار رئیس جمهور با این همه تلاش، گره از کار ایرانیان باز نمی کند؟! نگارنده کاری به سیاست اندیشی های رایج در مناسبات جناح های سیاسی ندارد و بر مبنای عقل سلیم و احساس معقول وطن خواهی خواستار پیروزی دولتِ ملّی و اسلامی است؛ امّا حقیقتاً پرسش نگارنده نه در راستای مذمت رئیس جمهور که محصول یک تعمق در اندیشۀ سیاسی و برخاسته از یک تجربه ی دیوانی و شاید قریب به امکان، ره آموز یک اصلاح در مواضع باشد.
نزاع گفتمانی دردولت دهم و کودتای کلمات
... روزهای پایانی دولت نهم(دولت اول احمدی نژاد) بود، آن روزها مسؤولیت مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری با نگارنده بود؛ من که روی واژگان و کلمات حساس بودم از تزلزل در گفتمان مستقر وقت در پاستور و حضور دیگر دالّ های شناور دچار تردید شده بودم؛ چه اینکه قوۀ مجریه ی ایرانی پس از دولت توسعه گرا و نیز دولت اصلاح دموکراتیک اینک بر مفصل های گفتمانی "دولت اسلامی" استوار بود، معنویت شریعتمدارانه و انسانِ متدیّن ، توحید، نبوت، امامت، ولایت فقیه و کار شبانه روزی بی منت، و مسافرت قوّه مجریه از کرختی و یکجا نشینیِ پاستور، واژگان نهایی و نیز مفصل های این گفتمان بود، مع الاسف کلمات امّا استحاله و دگرگون می شد، خنثی می نمود، انسانِ مسوول و مذهبی جای خود را به بشری می داد که همسایۀ دیوار به دیوار انسانِ سکولار یا انسانِ اگزیستانس یا انسانِ ناسیونالیست بود، در حرکتی تدریجی ایرانیت به جای اسلامیت می نشست و معلوم بود که نوعی "براندازی آرام" در واژگان و دانش واژه های قوۀ مجریه رخ داده است. هر روز ساعات زیادی را با دوستان و برادران مکتبی ام نظیر آقای مرتضی قمری وفا(مدیرکل اسبق امور رسانه های دفتر رییس جمهور که آذرماه87 از دفتر خارج شد و به روزنامه ایران رفت) می نشستیم و کماً و کیفاً کودتای کلمات و واژگان نفوذی را رصد می کردیم. بر این اساس من با ترسیم جامعی از نقشه های کلمات و واژگان نفوذی برای دیدار با دکتر الهام وزیر دادگستری به ساختمان وزارت دادگستری رفتم. قبل تر از آن به دیدار آقای محصولی رفته بودم؛ محصولی را از لشکر 6 ویژه پاسداران می شناختم؛ با فرماندهی ایشان و هدایت میدانی برادر بزرگوار سردار فتاح در سال 66 در قالب گروههای پارتیزانی و با لباس های مبدل وارد شمال عراق شده بودیم. محصولی از "تغییرات گفتمانی" ناراحت بود امّا ولایت مدارانه به آینده می نگریست. نزد دکتر الهام اما گزارشی مبسوط دادم. ایشان قبول داشت که متدولوژی رئیس جمهور تغییر کرده است، امّا اگر حافظه یاری ام کند نتیجه ایشان بر آن شد که نباید رئیس جمهور را با این واژگان نفوذی (واژۀ نفوذی از من است) تنها گذاشت. آمدم و با دکتر شیخ الاسلامی که در آستانۀ خداحافظی از دفتر برای تصدی وزارت کار بود نیز شرح ما وقع کردم و او با دلسوزی گزارش تغییرات گفتمانی را گوش داد اما از ایشان هم کاری ساخته نبود؛ چه اینکه به رئیس جمهور نگاهی از منظر شاگرد به استاد داشت و این جزوی از زیستۀ او در دانشگاه علم و صنعت بود؛ نتیجه این شد به اندازۀ وسع مان و برای ایمن ماندن حوزۀ پژوهشی رئیس جمهور باید تدبیر کرد. قبل از هر مکتوبی، تشکیل این مرکز را با ادبیاتی دیگر با دکتر احمدی نژاد در میان گذاشت و یک روز بعد به من گفت موافقت جلب شد و گردشکار ذیربط را تنظیم کن؛ این گردشکار گفتمانی امّا دیری نپائید و رئیس جمهور این درخواست گفتمانی را به واضع گفتمان رقیب ارجاع کرد و اندکی بعد من دریافتم که جعل واژگان و تولید ادبیات ذیل گفتمان دولت اسلامی در مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، خواستی تحمیلی بر رئیس جمهور است، لذا چند روز پس از شکست طرح مقاومت گفتمانی در پاستور و ساختار دفتر، به دعوت دکتر شیخ الاسلامی برای مسوولیت معاونت اجتماعی و فرهنگی وزارت کار بدانجا رفتم امّا کودتای کلمات و واژگان تا بدانجا پیش رفت که به کوروش بازی و ناسیونالیسم رمانتیک ختم نشد و به تفسیر زیارت جامعۀ کبیره در جلسات دولت رسید! آنجا که در شرح این میراث عظیم تشیع در کارگروههای فرهنگ و هنرِ دولت دهم، چنین پنداشته می شد که گویا اکنون دگیر زمانۀ غیبت کبری نیست و عصر، عصرِ ظهور است و اگر چنین است چرا دعوت به خود؟! بلکه باید به خودِ حضرت دعوت کرد و ... و این شد که کمتر اصولگرایی را می یابید که با حکمت نظری و متعاقب آن حکمت عملی در روزهای واپسین دولت نهم و دولت دهم همذات پنداری کند. کما اینکه قاطبۀ آنها برغم برخی بداخلاقی های درون گفتمانی، به دولت نهم مباهات می کنند و صد البته این از خاصیت های معقول اصولگراییِ پویا و اصلاح طلبانه است که به خودآگاهی رسیده و هرگز ارتجاع نمی یابد و یا مرتجع نمی شود؛ چیزی که در اردوگاه مقابل، بخش کثیری از تشکیلات و عناصر اصلاح طلبان را بدلیل تعصب به خویشتن تا مرز شورش علیه نظام سیاسی سوق داد.
.... اکنون امّا بر مبنای این تجربه و زیستۀ دیوانی اصولگرایانه، روی سخن همدلانه وهمراهانه ام با ریاست جمهوری یازدهم است؛ کسی که برخی از اصلاح طلبان او را از تبار خویش نمی شناسند و با عرض معذرت از حضور گرامی شان، دولتش را مولود رحم اجاره ای اصلاحات اعلام کردند! سخن اینکه از چه روی با این همه تلاش و مذاکره، مردم امّا گشایشی بر سر سفره های خویش ندیده و می روند تا شاهد یک لشکر 10 میلیونی از بیکاران باشند؛ و ...
از کشتی نوح نبی (ص) تا کلید جادویی روحانی
نگارنده گمان دارد این بی برکتی ها حاصل دوری از یقین عینی و انضمامی به خدا در "سیاست" و "اقتصاد" است. چه اینکه دکتر روحانی که خود محصول منبر و محراب است، آنگونه که شایسته است ( نه در خلوت که حتماً از مسجودین و راکعین است که جلوت را می گوییم) پس از برنامه ریزی های تخصصی، توکل به ذات احدیت را به اقتصاد و سیاست بسط نداده است. او از روز اوّل با نشان دادن کلیدهایی کوچک و بزرگ اصرار کرد که مفتاح منم! حلال مشکلات و رافع معضلات ملّت منم! و مدام به او گفتند بگو من و نه مکتب من! به نظر نگارنده این کلمات در جغرافیای اندیشۀ سیاسی اسلام، غریبه و نفوذی اند! چه اینکه "مفتاح"، ذات باری است! بسم الله الرحمن الرحیم است کلیدِ در گنج حکیم! حضرت نوح هم که با آن همه گرفتاری ها وقتی کشتی را برای نجات خلق آماده کرد گفت بنام خدا سوار شوید: بسم الله مجریها و مرسهآ. با کدامین برهان حِکمی و عقلِ دینی می توان خود را کلید معماهای حل ناشدۀ کشور خواند امّا هم زمان چشم به کلیدداران بیگانه دوخت تا گره از کار ملّت بگشایند؟! ای کاش! انتساب باز کردن تمامی قفل ها و گره ها به خویش فقط در شفاهیات و ذوقیات ادبی بود امّا این درد را به کجا بریم که حتّی از طرح های گرافیکی کلید، ماکت هایی بزرگ در هیئت های حجمی ساخته شد و بردستان رئیس جمهور و بمثابۀ یک نماد ملّی یا مذهبی به جای جای ایران حمل شد و بارها او به مردم کلیدهایی نشان داد که همه چیز را باز خواهد کرد. من همانطور که کودتای کلمات را در دولت دهم شرح دادم که متعاقب آن برکت های دولت نهم با انواع و اقسام آزمون های الهی و دنیوی از دولت دهم دور ماند، اکنون خاضعانه و از منظر اندیشۀ سیاسی می گویم که حمل کلید و اتّصافِ مفتاحی به خود، فراتر از یک شوخی و عمیق تر از طرح گرافیکی است.
کلید؛ نمادی ساختارشکن و پیشکشی برای شاه دزد
من نمی خواهم بگویم که گرافیست انگیزه های پنهانی داشته است به هیچ وجه! اگر چه او در جایی گفته است "کلید یک نماد بود و نماد باید یک حس ساختار شکنانه در ذهن و باور مردم ایجاد می کرد تا وقتی مردم اسم روحانی را می شنیدند بی درنگ باز شدن قفل ها را به یاد آورند". آری! گرافیست بداند یا نداند ودوستان مؤید طرح کلید یعنی آقایان ترکان، صالحی امیری و یونسی (بنا به شهادت او) بدانند یا ندانند دست به یک نمادسازی نوینی زده اند که اذهان را متوجه "کلید"ی می کرد که ظاهراً در دست روحانی است! امّا کیست که نداند، همین کلید پس از پیروزی رئیس جمهور، تحویل وزارت خارجه شد؛ دکتر ظریف که حتماً دیپلماتی امین برای کشور است، شاید کمتر دقت کرده بود که خواسته یا ناخواسته همان کلید گرافیکی را در هیئتی دیگر با محتوا و بسته ای دیپلماتیک به دست آقای جان کری داد! اکنون اما اگر بپذیریم قفلی گشوده شده باشد، همانا آمریکاست که در قامت مفتاح و ناجی ایرانیان تبلور یافت! شاید بهتر از این نمی شد چهره بزرگترین کشور جنایتکار جهان را بزک نمود! جان کری که امّا خود، شاه دزد بود پس از ربایش کلید (منظورم استعاری و همان دیالکتیک چماق و هویج است) دیری نپایید که با کمک خاندان بی آبروی سعودی و سلاطین مرتجع منطقه کاری کرد تا شاید چندی بعد هزینۀ استحصال نفت ایرانیان به رقمی بیشتر از فروش آن در هر بشکه منتهی گردد و اینگونه شد که کلید اسرار ملّی و اساساً گنج ملّت، خواسته یا ناخواسته بدست فرعون افتاد که خود ادعای خدایی دارد پس، این کلید نمادین ضمن اینکه حامل صنعت پوپولیسم بود واجد طرح گسست مردم از مفتاح کل و گشاینده کل نیز بوده است.
لغو گفت و گوی رئیس جمهور با مردم از رسانۀ ملّی نوعی شرک و نقض کرامت ایرانیان بود
آری! به نظر می رسد کم فروغی برکت حاصله از تلاش های دولت یازدهم در این است که چشم و دل و دست کارگزار ما بیش از اینکه به حضور خدای قادر متعال و استعدادهای ملّی باشد به سمت وین و هتل کوبورگ بود. می گویید چگونه؟! می گویم به همین روزهای فرجامِ برجام نگاه کنید! با دلالت پاستورنشینان و لابد شخص دکتر روحانی رادیو و تلویزیون در سطح گسترده ای وعده می داد که رئیس جمهور قصد گفت و گو با ایرانیان را دقایقی پس از قرائت مشترک بیانیه طرف اروپایی و ایرانی، برنامه ریزی کرده است، امّا مذاکرات طول می کشد، قاب تصویر تریبونِ وین در قاب شبکۀ زندۀ خبر نقش می بندد و به درون خانه های ایرانیان راه می یابد، آری! همه چیز به سمت وین دلالت داده می شوند در حالی که ایرانیان کشتی هم که می گیرند یا وزنه هم که بلند می کردند و یا هر مسابقه ای را که رنگ و بوی پهلوانی و اسلامی و ایرانی دارد، از نظر می گذراندند همه بیاد خدا بود! فرصت رئیس جمهور امّا به دلیل خستگی احتمالی مردم و طبیعت پیچیدۀ لابی با ظالمان و جنایت پیشگان به فردا موکول می شود و ... خب! در اینجا تناقضی پدید می آید و آن این که اگررئیس قوۀ مجریۀ ایرانی، خود مفتاح است و کلیدش گشایندۀ همۀ قفل ها و گره های ملّت؛ پس چرا ایرانیان باید چشم و گوش بسوی وین بسپارند! وانگهی آیا لغو گفت و گوی رئیس جمهور با ملّت بزرگ ایران به دلیل طولانی شدن قرائت بیانیه با کرامت ایرانِ کهن و سرشت توحیدی ایرانیان کمترین سازگاری دارد؟! و مهم تر از همه آیا این رفتار نوعی شرک به خدا در سیاست متعالیه ی ایرانی و سیاستگذاری های ملّی به حساب نمی آید؟! و باز مهمترین از مهماتِ گفته شده، جشن اجرای برجام در سالن کنفرانس سران بود که شاید با قضاوت عقل و نه عقلِ متعالی بلکه حتی عقل ابزاری و عقلِ معاش هم منافات داشت، چنانکه حضرت امام خامنه ای فرمودند آیا برای بیرون کردن سارقی که ملک شخصی مان را عدواناً متصرف شده و پس از مرارت های بسیار به خلع ید دزدانه و قلدرانۀ او اقدام شده ولی باز هم او همهنگام، تلاش کرده دو اتاقش را در مِلک ما گرو نگهداشته موجد سرور و سپاسگزاری است؟
تبیین ناآگاهانه از قول و فعل معصوم، از کار انداختن حجیّت آن است
با جنایتکاران جنگی جهان و آفرینندگان هنر کشتار جمعی هیروشیما و ناکازاکی مذاکره می کنیم، با جان کری قدم می زنیم و با او که ژن ما را مملو از خُبث و پلیدی خواند، گفت و گو می کنیم؛ حتی برجام را به فرجام می کشانیم امّا باز هم ایرانی برکاتش را بر سر سفره های خود نمی بینند! می دانید چرا، شاید در توجیه آنقدر بی محابا حرف زدیم که گفتیم امام حسین(ع) هم با عمر سعد مذاکره می کرد؛ غافل از اینکه با توجیهات ما حجیّت قول و فعل و تقریر معصوم در جامعه مورد شبهه و بعضی پرسش های سفیهانه واقع شد، یا اکنون نظری شاذّ را درباره نظامات عزل و نصب فرمانداران واستانداران به مولای متقیان حضرت امیر المؤمنین علی (ع) منتسب کردید در حالیکه کمترین اثر وضعی این بیانات، نه تضعیف شورای نگهبان که عملی سهل و در حال انجام است بلکه بصورت تلویحی اتهام سکولاریسم بر ساختار حکومتی امام علی(ع) است که از حیث شرعی، شهرۀ آفاق و انفس و اجماع مسلمانان است. فرماندار و استاندارِ غافل هم که باید نامۀ حضرت به مالک را نصب العین خود سازد و فرمانش را آویزۀ گوش خود کنند، به خیال اینکه کشور، قبیله ای و سالن اجتماعات وزارت، خیمه گاه قبیلۀ وزارت کشوری هاست، پس از استماع بیانات شان کم مانده بود که سوت بکشند امّا شاید خجالت کشیدند و به همان کف زدن رضایت دادند و این یعنی اینکه کار نومعتزلیان در دولت هم خریدار دارد و تصور می کنند دولت در اندیشه جمهوری عرفی مسلمانان به جای جمهوری اسلامی است. در دین مداری و وطن خواهی روحانی احدی نمی تواند تردید کند امّا می توان حدس زد که چرا کار و بارش برکت پیدا نمی کند. آری! یک اصولگرا نمی تواند او را که چفیه برگردن سرباز هخامنشی انداخت، مذمت کند امّا "سکولاریتۀ کلید" را نبیند، ما، هم با دور زدن ولایت فقیه از میانۀ تفسیر جامعۀ کبیره مخالفیم و هم با برچسب هایی که برای حصول به مبانی و واژگان نفوذی دولت توسعه گرا و یا سیاست خارجی توسعه گرای آرمان گریز، غفلتاً تا سرحدّ نقض حجیّت قول و فعل معصوم در مذاکرات و نظام صلاحیت های پارلمانی و استانداری هایش به مقدسات می تازد.
رئیس جمهور مرعوب تهدیدات گفتمان اصلاح دموکراتیک نشود چون، اعتدال خود عین گفتمان است
"اعتدال" آنگونه که در نصّ و نقل ما است سرمایه ای اجتماعی به حساب می آید و می تواند همۀ ایرانیان را به خود پیوند زند امّا اعتدال به معنی حِکمی کلمه نه به معنی روشی، آنگونه که رقبای دوم خردادی رئیس جمهور می گویند و نه آنگونه که برخی رفقای رئیس جمهور در نظام نظریه پردازی دولت توسعه گرا می اندیشند. چه اینکه اعتدال یک گفتمان است امّا دوستان رئیس جمهور در بسط آن جزو غائبان بزرگ هستند! به راستی آنها در قریب به سه سال اخیر به جز یک همایش و نشر چند کتاب و مقاله چه کرده اند؟! چرا رئیس جمهور را در میانۀ حملات برخی ساختارشکنان دوم خردادی تنها گذاشتند، مبادا مرعوب تهدیدات رقیب شده و خیال کنند اعتدال صرفاً یک روش است، گو اینکه امام خمینی (ره) حدّ وسط را ذیل "صراط المستقیم" تبیین و تفسیر می کند. راه را باید معلوم کرد در غیر این صورت راهزنان گفتمان از راه خواهند رسید.
... راه ما از دستگاه معرفتی نبوت و امامت می گذرد، از ولایت فقیهِ حکیمانه! وقت ما نه با افق وین که به وقت مکّه و کربلا و قدس منظّم می شود و اینها جملگی مخصوص جمعیت معتدل در جامعۀ بشری و عصر جهانی شدن است؛ چنانکه فرمودند: نحنُ آلُ محمدٍ النَّمَطُ الاوسطُ الذی لا یدرکُنا الغالی و لایسبِقُنا التّالی (ما آل محمد جمعیت میانه هستیم، پیشی گیرنده به ما نمی رسد و پیرو از ما پیشی نمی گیرد) و نیز فرموده اند: خیرُ هذه الامه النمط الأوسط. چنانکه پیداست میانه گی خود راه است پس خود رأساً موجد یک گفتمان است امّا حتماً این گفتمان، گفتمان دولت توسعه گرا نیست؛ گو اینکه رئیس جمهور نیک می داند و عقلای دولت اش به درستی می دانند که ایرانیان به دلیل خصلت دین مدارانه، نسبتی با گفتمان اصلاح دموکراتیک ندارند. رئیس جمهور خود از مبارزان نهضت دینی امام خمینی (ره) بود، ملّت نیز او را بدلیل کسوتی که بر تن دارد با شریعت هم راستا می داند؛ از این رو باید مستحضر باشد که ممکن است برخی عوام به دلیل ابهام در بعضی رفتارهای دیپلماتیک و از لابلای برخی اظهارات او به ستایش آمریکا و اروپا مبادرت نموده و یا جمهوری عرفی را بر جمهوری اسلامی و جمهوری ارزش ها مرجح یابند؛ در حالی که خود رئیس جمهور احتمالاً چنین نمی اندیشند و دل در گرو اسلامِ سیاسی دارد. ای کاش مشاورین رئیس جمهور بجای ارائه مشورتها ی سیاسی که احتمالاً از رونق در کسب و کار و تولید مأیوس اند و دل در گرو جذب برخی جمعیت های خاکستری در انتخابات پیش روی دارند، تلاش می کردند تا ضمن امید به قدرت لایزال الهی در رونق ایران، اثبات کنند که اعتدال نه یک روش و تاکتیک و نوزاد برآمده از یک رحم اجاره ای که خود برخاسته از مکتب تشیع و اسلامِ انقلابی و عین یک گفتمان است. ای کاش می دانستند "وسطیت" از حیثِ "حکمی" و "فطری" یعنی چه؟ این کاش تفسیر سورۀ حمد امام خمینی (ره) و شرح حدیث جنود عقل و جهلِ آن یگانۀ دوران حول اعتدال را با گوشِ جان نوش می کردند تا حرف ها و خواب های برخی چهره های ساختار شکن اردوگاهِ اصلاحات وقوع نیافته و تعبیر نمی شد که رئیس جمهور چیزی از خود ندارد و گفتمانی بنام اصلاحات وجود ندارد و روحانی رئیس دولت شبه دموکراتیک برای گذار به دولت اعتدال دموکراتیک یا جمهوری دموکراتیک اسلامی است.
اعتدال مبنائاً گفتمانِ امتّی است که مصداق "جعلناکم امه وسطاً" می باشد؛ حضرت امام خمینی (ره) در تفسیر سورۀ حمد از کتاب شریف کافی نقل می کند که امام باقر(ع) می فرمایند: "نحن الامه الوسطی و نحن شهداء الله علی خلقه ..." مشروط بر اینکه به جز تعریف ایجابی در شناسایی گفتمان، غیریتِ گفتمانی نیز تبیین شود. گفتمان باید توانایی بسط داشته و "غیر" را از "خود" معلوم کند. حضرت امام بر آن است که صرفاً یکی از دعاها در جغرافیای ادعیه، دعاهای همۀ ائمه بوده است که "الهی هَب لی کمالَ الانقطاع الیک و انرأبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک ... فتصل الی معدن العظمه و ..." اگر بخواهیم از این دعای شریف دلالتی سیاسی و تأسیسی - گفتمانی بیابیم، شاید بتوان گفت از حیث اندیشۀ سیاسی، رئیس جمهور دولت دهم به یک "کمال الانقطاع" از التقاط نیازمند و برای حصول به "معدن العظمه" محتاج به یک "راهبر" بود و رئیس جهمور دولت کنونی به یک "کمال الانقطاع" برای دوری از شریک ساختن قدرت ها و کدخداهای پوشالی در قدرت الهیّه نیازمند و برای حصول به معدن العظمۀ اسلامی – ایرانی و گفتمان بومی به خلوص ایدئولژیک و شناخت قدرت حقیقی نیاز مبرم دارد، قدرتی که در ذاتش الله، الربّ، المَلک، القدّوس، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، العلیّ، العظیم، الظاهر، الباطن، الاوّل و الاخر و نیز قدرتی که در افعالش المبدی، الوکیل، الباعث، المجیب، الواسع، الحسیب، المقیت، الحفیظ، الخالق، البارء، المصوّر، الوهّاب، الرزاق، القابض، الباسط، الخافض، الرّافع، المذلّ، الحکیم، العدل و مهم تر از همه الفتاح است. آری فتاح اوست و می تواند برکت دهد یا برکت را به نقمت تبدیل کند. انسان نباید به تدبیر خود غرّه شود: یکی قطره باران ز ابری چکید/ خجل شد چو پهنای دریا بدید/ که جایی که دریاست من کیستم/ گر او هست حقّا که من نیستم/ چو خود را به چشم حقارت بدید/ صدف در کنارش به جان پرورید/ سپهرش به جائی رسانید کار/ که شد نامور لؤلؤ شاهوار / بلندی از آن یافت کو پست شد / در نیستی کوفت تا هست شد. ممکن است بگویند جملۀ این نکات را از بریم امّا باید گفت حکمت نظری کافی نیست و باید آثار وضعی این صفاتِ ذاتی و فعلی پروردگار را یقین داشت و در صحنۀ عملیات سیاسی و اقتصادی بکار بست. در این صورت ملّت و ارتشی قوی خواهیم داشت. باید مثل دریادلان، دلی دریایی داشت و مزاح کنم که مبادا سیاست را به آب ببندیم بلکه بقول حضرت آقا باید "سیاست" را از "آب" درآورد! و پاسداران وطن و مدافعان حرم و ایرانیان را قدر دانست! پنهان نمی کنیم که دیدیم وقتی جان کری جنایت پیشه پس از انتشار فیلم ذلّت نسلِ بعدیِ نابودکنندگان ویتنام، عراق، افغانستان و هیروشیما و ناکازاکی در برابر دوربین به "لکنت زبان" افتاد، عمیقاً خوشحال شدیم چون پاسداران دین دارِ وطن، تلقی شرک ایرانی (نظریه کدخدایی!) در قدرت خدا را که غفلتاً به دشمن تصویری اسطوره ای می بخشید، از سپهر اندیشه ای ایرانِ بزرگ پاک کردند.
بقول مرحوم شریعتی؛ آری برادر اینچنین بود! آری! لایخلومنه شیٌ (هیج جای خالی نیست که از خدا خالی باشد) پس چگونه می توان باور کرد سیاست خارجی و توسعه و نظامات عزل ها و نصب ها و صلاحیت ها خالی از قدرت الهیه باشد؟!
هدیه ای به رئیس جمهور گرامی از معراج السعاده
در پایان برای اینکه برکت دولت اسلامی – ایرانی در جامعه و بر سر سفره های ایرانی افزون گردد و برای اینکه شائبه هر گونه شریک سازی با قدرت الهی از اندیشه های ذهنی توسعه گرایان رخت بربندد و برای اینکه هیچ مشاور، گرافیست و سیاستمداری به خود اجازه ندهد که خویشتن نفسانی را مفتاحِ گره های خلق بنمایاند و برای اینکه دکتر روحانی در ادارۀ امور موفق شود، جرعه ای را از کتاب شریف معراج السعاده تقدیم می نماییم که خواه پند گیرند یا ملال.
ملااحمد نراقی که رضوان خدا بر او باد ذیل اصل توکل می گوید حضرت باری فرمود: "قسم به عزّت و جلال و مجد و ارتفاعِ مکان خودم که قطع می کنم امید هر امیدوار به غیر خودم را و او را در نزد مردم جامۀ خواری و ذلّت می پوشانم و از درگاه خود او را دور می کنم. آیا در رفع شداید، چشم به غیر من دارد و حال آنکه "کلید همه شدّتها" در دست من است؟ و امید به غیر من دارد و در خانۀ غیر مرا می کوبد و حال آنکه "کلید همه درها" در کفِ من است؟ "همۀ درها بسته" است بجز درِ من، که گشوده است از برای هر که مرا بخواند. پس کیست که در بلاها امید به من داشته باشد و من او را به بلا واگذارم! آرزوهای بندگان خود را در نزد خود محافظت می کنم؛ پس راضی به محافظت من نیستند! آسمانهای خود را مملوّ گردانیده ام از کسانی که از تسبیح و تقدیس من باز نمی ایستند و به ایشان فرموده ام که درها را میان من و بندگان من نبندند پس بندگان به قول من اعتماد نکردند! آیا کسی که بلایی از بلاهای من به او واردشود نمی داند که جز من کسی رفع آن را نمی تواند کرد؟ آیا نمی بیند که من پیش از سؤال کردن عطا می کنم؟ پس کسی که از من سؤال کرد او را اجابت نمی کنم ؟ آیا من بخیلم؟ و بنده مرا بخیل می داند؟ یا وجود و کرم از برای من نیست؟ یا عفو و رحمت در دست من نیست؟ یا من محل امیدها نیستم ؟ آیا امیدواران نمی ترسند که امید به غیر من دارند؟! پس اگر اهل همۀ آسمانهای من و اهل زمین من امیدوار به من باشند و هر یک از آنها را آنقدر که همۀ آنها امیدوارند بدهم به قدر ذره ای از مملکت من نمی شود؛ چگونه کم می شود مملکتی که من قیّم و صاحب اختیار آن هستم؟!"
منبع: فارس