(ماهنامه نامه ـ مردادماه 1382 ـ شماره 25 ـ صفحه 47)
«غول خفته» زير پوست ايران
ناآراميها و اعتراضها در ماه گذشته، واجد پيامهاي نه چندان اندكي براي حاضران در ساخت قدرت و ناظران عرصه عمومي بود. هرچند نقطه تمركز در بحثهاي سياسي ـ اجتماعي هفتههاي اخير، بازداشت تعدادي از دانشجويان فعال و برخي فعالان سياسي بود، اما زير پوست رخدادهاي اجتماعي ايران، به گمان نگارنده از واقعيتي عظيم، كه در سايه خوابيده است و چون «غول»ي به ناگاه از «چراغ جادو» بيرون ميآيد، نبايد غفلت كرد و نقش آن را در تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران امروز و فردا، ناديده انگاشت؛
جنبش دانشآموزي
براي شروع، از سه خبر زير آغاز ميكنيم؛ نمازي، دادستان كل كشور در گزارشي تعداد دستگيرشدگان حوادث اخير در سطح كشور را بيش از 4000 نفر اعلام كرد كه تعداد دانشجويان در بين آنها زياد نبوده است (جرايد 7 تير 82).
پيش از ايشان، دادستان عمومي و انقلاب تهران نيز اعلام كرده بود كه: «دانشجويان بازداشت شده طي حوادث اخير، كمتر 7 درصد كل بازداشتشدگان را تشكيل ميدهند.» او «بيشتر دستگيرشدگان» را «اراذل و اوباش» خوانده بود. (جرايد 2 تير 82).
اما مديركل دادگستري استان خراسان با دقت بيشتري به توصيف بازداشتشدگان پرداخت.
وي اعلام كرد: «اكثر افرادي كه در اين اغتشاشات دستگير شدند، كساني بودند كه انگيزههاي سياسي نداشتند و تنها از روي كنجكاوي و به تحريك ماهوارهها در اين صحنهها حضور پيدا كرده بودند.» وي تصريح نمود كه: «60 درصد بازداشتشدگان اخير در مشهد، دانشآموز و 20 نفر از دستگيرشدگان نيز اطفال زير 15 سال بودهاند.» (جرايد 3 تير 82).
به نظر ميرسد كه با توجه به فاصله گرفتن رسمي و علني قريب به اتفاق جريانهاي دانشجويي و سياسي داخل كشور از ناآراميها و اعتراضهاي خياباني اخير، كه از نيمه دوم خردادماه گذشته آغاز شد و در نيمه تيرماه تقريبا خاتمه يافت و با توجه به توصيفي كه به ويژه مديركل دادگستري استان خراسان از افراد بازداشت شده به دست ميدهد ـ و خود ميتواند نمونهاي كوچك از يك واقعيت بزرگتر در سطح كشور باشد ـ و با عنايت به آنچه كه در پي تبيين ميشود، چه ساخت قدرت و چه منتقدان اجتماعي و ناظران سياسي، بايد از اين پس ـ و بيش از پيش ـ به تامل و ارزيابي جنبش دانشآموزي ـ و نه دانشجويي بنشينند.
جنبش دانشآموزي؛ يك جنبش اجتماعي
جنبشهاي اجتماعي، يك ويژگي "آشكار دنياي مدرن هستند. مطابق تعريفي كه آنتوني گيدنز ارايه ميكند، جنبشهاي اجتماعي را ميتوان كوشش جمعي براي پيشبرد منافع مشترك، يا تامين هدفي مشترك، از طريق عمل جمعي هماهنگ خارج از حوزه نهادهاي رسمي تعريف كرد(2). از نظر او، بسياري از جنبشهاي اجتماعي، خيلي كوچك هستند و شايد تعداد اعضاي آنها بيش از چند ده نفر نباشد؛ جنبشهاي اجتماعي ديگري ممكن است هزاران يا حتي ميليونها نفر را دربرگيرند. به عقيده گيدنز، اغلب در نتيجه عمل جنبشهاي اجتماعي، قوانين تا اندازهاي يا كلا تغيير ميكند.(3)
از اين منظر، ميتوان به طور مشخصي به تفكيك و تحليل جنبش دانشآموزي به مثابه يك جنبش اجتماعي پرداخت. هرچند كه برخي از صاحبنظران علوم اجتماعي در كشور، ترجيح ميدهند از يك جنبش اجتماعي كلان (جنبش اجتماعي ـ اصلاحي دوم خرداد) نام ببرند و 9 پويش جمعي را به عنوان جنبشهاي خرد اجتماعي، در ذيل آن توصيف كنند: «پويش جوانان» در كنار 8 پويش ديگر (زنان، سبزها، محذوفان لائيك، ايرانيان خارج از كشور، فعالان حقوق بشر، حاشيهنشيان شهري، محرومان اداري و محرومان فرهنگي ـ قومي).(4)
در اين مطلب اما جنبش دانشآموزي به طور مشخصي از جنبش دانشجويي تفكيك ميشود. چرا كه به نظر ميرسد ميان هويت «نسل سوم» كه اينك، بيشتر خود را در ميان دانشآموزان دبيرستان و راهنمايي ـ و البته تازه واردان به دانشگاه ـ تعريف ميكند، با جنبش دانشجويي كه بيشتر شامل حال دانشجويان سالهاي آخر كارشناسي و يا مقاطع ارشد به بالا و نيز فارغالتحصيلان دانشگاه ميشود، بايد تفكيك ظريفي قايل شد.
هويت و گفتمان «نسل سوم» و جنبش دانشآموزي ايران، امروز به گونهاي غير قابل انكار متاثر از تحولات ساختاري در عرصه ارتباطات است. امواج قدرتمند رسانههاي جمعي و به ويژه ماهوارهها و اينترنت كه ساختاري تقريبا غير قابل كنترل دارند ـ و نيز رشد علوم و فناوري مدرن، بر نسلي كه «زيست جهان» خاص خود را داراست، تاثيراتي غير قابل انكار داشته است.
هويت مستقل اين نسل ـ كه امروز با عنوان «نسل سوم» خود را بر ادبيات سياسي و اجتماعي و مطبوعات، تحميل نموده است ـ با هويت نسل دوران جنگ و نسل دوران انقلاب، به گونهاي آشكار، متفاوت است. شكافي كه ميان اين نسل و نسل انقلاب محسوس است، بيش از تفاوتي است كه ميان نسل دوم و نسل اول انقلاب، حس ميشود.
مطابق دادههاي رسمي مركز آمار ايران، بيش از 9 ميليون نفر از جمعيت كشور در ابتداي دهه 80 در سنين 19-15 سال به سر ميبرند. با توجه به اينكه بيش از 90 درصد اين جمعيت، در مقاطع راهنمايي و دبيرستان تحصيل ميكنند و يا در حال فارغالتحصيل شدن هستند، ميتوان به پتانسيل بالقوه و بالفعل جنبش دانشآموزي، بيش از پيش واقف شد.
از ياد نبايد برد كه مطابق آنچه مركز آمار ايران اعلام كرده است، در سال 1365 حدود 5/2 ميليون نفر از جمعيت از كشور در سنين 19-15 و حدود 4/2 ميليون نفر در سنين 24-20 قرار داشتند. در ابتداي دهه 80 اما اين ارقام به ترتيب به حدود 9/1 و 7/2 ميليون نفر رسيده است.
مروري بر برخي ارزشها و نگرشهاي نسل جوان و نوجوان كشور، در اينجا بيفايده نيست.
آنچه در پي ميآيد، يافتههاي پيمايش در 28 استان كشور است كه توسط دفتر طرحهاي ملي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در پاييز 1380 چاپ و منتشر شده است.(5)
در پاسخ به اين پرسش كه «هر كدام از خصوصياتي كه نام ميبرم تا چه اندازه در بين مردم رواج دارد؟» پاسخدهندگان 29-15 سال (نوجوانان و جوانان) اين چنين ابراز عقيده كردهاند: (جدول 1)
مخاطبان مزبور (29-15 سال) به اين پرسش كه به نظر شما هر كدام از مسايل و مشكلاتي كه اشاره ميكنم، تا چه اندازه در جامعه ما جدي و مهم است» نيز پاسخهاي قابل تامل مندرج در جدول 2 را دادهاند.
همچنين 93/2 درصد پرسششوندگان مزبور، «كار» را براي خود، با اهميت «زياد» توصيف كردهاند.
74/9 درصد آنان موافقند كه ثروتمندان هر سال ثروتمندتر و فقرا، فقيرتر ميشوند.
82/1 درصد ايشان موافقند كه هر كس پول و پارتي نداشته باشد، حقش پايمال ميشود.
در پاسخ به اين پرسش كه «مردم در شرايط فعلي تا چه اندازه ميتوانند بدون ترس و نگراني از حكومت انتقاد كنند؟»، 50/2 درصد با گزينه كم و 27/9 درصد با گزينه متوسط، موافق بوده و حدود 21/9 درصد گزينه «زياد» را برگزيدهاند.
همچنين در پاسخ به اين سوال كه مردم در جامعه ما در 5 سال آينده، مذهبيتر خواهند شد يا غير مذهبيتر، 58/1 درصد به گزينه «غير مذهبيتر» و 29/4 درصد با «فرق نخواهند كرد» و 12 درصد با «مذهبيتر»، موافق بودهاند.
53 درصد آنان «به ندرت» و 30/1 درصد «گاهي اوقات» در نماز جماعت شركت ميكنند. همچنين 69/1 درصد «به ندرت» و 20/9 درصد «گاهي اوقات» در نماز جمعه حاضر ميشوند.
حال آنكه در جواب به اين سوال كه «شما خودتان را تا چه اندازه مذهبي ميدانيد»، 36/7 درصد به «زياد»، 49/9 درصد به «متوسط» و 13/4 درصد به «كم» پاسخ گفتهاند.
از ميان امنيت، مشاركت، رفاه و آزادي نيز، دو گزينه «امنيت» و «رفاه» بيشترين اهميت را براي 29ـ15 سالهها داشته است.
و در نهايت، در مورد اوضاع فعلي كشور، 63/4 درصد به «اصلاح وضع فعلي»، 27/4 درصد به «تغيير بنيادي وضع فعلي» و 9/2 درصد به «دفاع از وضع فعلي» معتقد بودهاند (لازم به تذكر است كه اين يافتهها پيش از انتخابات خردادماه 80 و انتخاب مجدد سيدمحمد خاتمي به رياست جمهوري، حاصل شده است).
نگاه از بيرون؛ رويكرد جامعهشناختي
ديويد آبرل (Aberle) جنبشهاي اجتماعي را به چهار گروه «دگرگونساز»، «اصلاحطلب»، «رستگاريبخش» و «تغييردهنده» تقسيم ميكند.(6)
مطابق تعريف او، جنبشهاي اصلاحطلب هدفهايي محدودتر از جنبشهاي دگرگونساز و راديكال و انقلابي دارند و ميخواهند تنها برخي جنبههاي نظم اجتماعي موجود را تغيير دهند. اما اينكه جنبش دانشآموزي ايران در كدام طيف قرار دارد، نياز به تحقيق و تامل بيشتر است.
با توجه به دادههاي مورا اشاره آخر، به نظر ميرسد كه جنبش دانشآموزي ايران را بيشتر ميتوان در ذيل جنبشهاي اصلاحطلب بررسي نمود.
در مورد منشا عمل جمعي جنبش دانشآموزي، اما ميتوان با اتكا به آنچه كه نيل اسملسر (Smelser) گفته است، به توصيفهاي دقيقتري پرداخت. به عقيده اسملسر، شش شرط در مورد منشا عمل جمعي ـ به طور كلي ـ و جنبشهاي اجتماعي ـ به طور خاص ـ قابل توجه است.(7)
الف. زمينه ساخت ساختاري (Structural Conduciveness)
به عقيده او، به آن شرايط كلي اجتماعي اطلاق ميگردد كه مشوق يا مانع تشكيل انواع مختلف جنبشهاي اجتماعي هستند. در اين خصوص، به نظر ميرسد آزاديهاي مدني، امنيت شخصي و مطالبات معيشتي، رفاهي، زيستي، به اندازه كافي، مشوق سمت و سو يافتن جنبش دانشآموزي است كه آن را خود به خود در تحولات اجتماعي يا اعتراضهاي رسمي و غير رسمي، دخيل ميسازد.
ب. فشار ساختاري (Structural Strain)
به تنشها ـ يا در اصطلاح ماركس، تضادها ـ يي اطلاق ميشود كه باعث ايجاد منافع متعارض در درون جامعه ميشوند. اين گونه فشارها در شكل نگراني درباره آينده، اضطرابها، ابهامها و يا برخورد مستقيم هدفها ابراز ميشوند. منابع فشار ممكن است كلي و يا ويژه موقعيتهاي معيني باشند.
چنين فشار ساختاري، به نظر ميرسد كه در حوزه كنترلهاي مدني، آينده اقتصادي، مقايسه وضع رفاه در ايران با جوامع غربي، دلنگرانيهاي شغلي و... خود را به دانشآموزان و نسل سوميها تحميل ميسازد و آن را در پيوند اجزاء با هم، به مثابه يك جنبش سامان ميدهد.
پ. گسترش باورهاي تعميميافته (beliefs gereralized)
سومين شرطي است كه اسملسر در مورد منشا جنبشهاي اجتماعي مطرح ميسازد. اين باورها، امروز به شكل قابل توجهي بيشتر از آن كه متاثر از منابع فكري ـ فرهنگي داخل و نهادهاي رسمي باشند، متاثر از فناوري ارتباطات و به ويژه ماهوارهها و اينترنت هستند. زبان مشترك نسل سوميها و باورها و نگرشهاي تقريبا مشترك ميان آنان، خود جنبش دانشآموزي را ايجاد و تقويت ميكند.
ت. عوامل شتابدهنده (Preciptating factors)
حوادث يا رويدادهايياند كه در واقع موجب ميشود كساني كه در جنبش شركت ميكنند، مستقيما وارد عمل شوند.
وقايع پس از مسابقههاي فوتبال به عنوان يك نمونه مهم در همين خصوص قابل بياناند. آشوبهاي خياباني و اعتراضها و پايكوبيهاي پس از شكست يا پيروزي، عملا اعضاي اين جنبش (جنبش دانشآموزي) را در كنار هم منسجمتر و همدلتر ميسازد.
به عقيده اسملسر اين چهار دسته عوامل بر روي هم ممكن است گاهي به آشوبهاي خياباني يا درگيريهاي خشن منجر شود، اما اين گونه رويدادها به ظهور جنبشهاي اجتماعي نميانجامد، مگر اينكه يك گروه هماهنگ (Co-ordinated group) كه براي عمل بسيج شده است، وجود داشته است.
اين گروههاي همآهنگكننده، امروز به اندازه كافي و متعدد در شكل جمعهاي ورزشي، تفريحي و يا حتي در دبيرستانها در بيرون از آنها، در كوچه و خيابان و كافيشاپها و حتي در پاي اينترنت و در چترومها، امام مييابند و زير پوست جامعه عمل ميكنند.
ضمن اينكه به اندازه قابل توجهي هم ميتوانند از عوامل خارجي (ماهوارهها) متاثر شوند.
سرانجام، چگونگي پيدايش و توسعه جنش اجتماعي به شدت از عملكرد كنترل اجتماعي (Operation of social control) تاثير ميپذيرد. مقامات حاكم ممكن است با مداخله و تعديل زمينه ساختاري و فشار كه انگيزه ظهور جنبش را ايجاد كرده است، به جنبش پاسخ دهند. يك جنبه مهم در اين خصوص، واكنش پليس يا نيروهاي مسلح است.
واقعيت اين است كه واكنش نيروهاي نظامي يا شبهنظامي (لباس شخصيها) در حوادث اخير، يا ديگر موارد مشابه (از جمله پس از مسابقات ورزشي ملي) به اندازه كافي در ظهور و تقويت جنبش مزبور دخيل بوده است.
سركوب مستقيم و غير مستقيم نسل تازه و جوان و تلاش براي «اعمال» يك «فرد ديگر» به فرديت مستقل او نيز، خود به خود، بر همدلي نسل سوميها افزوده و جنبش آنان را فعالتر ساخته است.
آنتوني گيدنز البته معتقد است كه يك جنبش اجتماعي ممكن است نيرومند شود، بدون اينكه هيچ گونه حوادث شتابدهنده ـ به معناي رويارويي آشكار ـ در رشد و توسعه آن دخالت داشته باشد.
در مورد جنبش دانشآموزي ايران، شكلگيري تدريجي يك هويت فرهنگي و اجتماعي مستقل و زندگي در «زيست جهان» خاص خود، نيز موجب تكوين چنين جنبشي بدون «روياروييهاي آشكار» شده است.
جنبش دانشآموزي ايران، همچنين به نظر ميرسد آنچنان كه گيدنز ميگويد، تقريبا براي دستيابي به تغييرات اجتماعي مطلوب، «خود به خود» سازمانيافته و الزاما به شكل يك پاسخ به موقعيت، تكوين نيافته است.
آلن تورن نيز معتقد است، جنبشهاي اجتماعي در تعارض سنجيده با گروههاي ديگر ـ معمولا با سازمانهاي رسمي، اما گاهي با جنبشهاي رقيب ـ ظهور ميكنند.
به عقيده او، همه جنبشهاي اجتماعي منافع يا هدفهايي دارند كه به دنبال آن هستند و ديدگاهها و عقايدي وجود دارد كه جنبشها با آن مخالفند.
او ميگويد كه هدفهاي جنبشهاي اجتماعي در نتيجه برخورد با ديگران ـ كه عقايد مختلفي دارند ـ شكل ميگيرد.
تورن استدلال ميكند كه جنبشهاي اجتماعي بايد در زمينه آنچه كه او «ميدانهاي عمل» مينامد، مطالعه شوند. اين اصطلاح به ارتباطات بين جنبش اجتماعي و نيروها يا عواملي اطلاق ميگردد كه جنبش در برابر آنها قرار گرفته است.(8)
از اين منظر نيز، جنبش دانشآموزي ايران در تعامل با نيروها و عواملي كه موجب محدوديت »زيست جهان» او ميشوند و دايره آزاديهاي فردي، امنيت شخصي و خانوادگي و هويت و شخصيت مستقل او را تحديد و تهديد ميكنند، خود به خود ظهور يافته و منسجم شده است.
هنجارها و دغدغههاي نسل جديد، كه به ويژه در ساخت جنبش دانشآموزي قابل تامل است، اشكال نو و متفاوتي از زندگي و مدلهاي آرماني تازهاي را جستجو ميكند و در يك همبستگي ارگانيك، با اخلاقيات خاص خود، از نمونههاي مطلوب خويش تبعيت و اهداف خاص را پي ميگيرد.
جنبش دانشآموزي در مقايسه با جنبش دانشجويي، البته از عمق و پختگي و دانش سياسي و نيز حافظه و مطالعات تاريخي كمتري برخوردار و ارزشها و فرهنگ ويژه خويش را داراست. استقلال فردي، انرژي متراكم قابل توجه، عدم وجود دغدغههايي نظير دغدغه احضار به حراست و اخراج از دانشگاه، بيتوجهي كمتر به آينده ـ نسبت به يك دانشجو و فارغالتحصيل دانشگاه ـ و برعكس، پيگيري بيشتر منافع فردي و جستجوي دغدغهها و نيازهاي شخصي، نيز موجب تفكيك محسوس جنبش دانشآموزي از جنبش دانشجويي شده است.
واكنشهاي تند و راديكال و بدون محاسبه واكنشهاي پرشور و احساسي كه عنصر عقلانيت، آيندهنگري و محاسبه دقيق مسير و گامها و پيچهاي تند پيش رو، كمتر در آن دخيل است را ميتوان از جمله ديگر شاخصههاي منحصر به فرد و متمايز و مخصوص جنبش دانشآموزي عنوان كرد.
آنچه كه در اين جنبش ملموس است، فقدان «مهندسي مطالبات» و صبر و به بيان ديگر، تامل و تاني و در مقابل، دستپاچگي و عجله براي در آغوش كشيدن مطلوبها و روياهاست.
در هر حال، جنبش دانشآموزي و جنبش نسل سوميها به مثابه يك واقعيت غير قابل انكار و يك نيروي اجتماعي موثر بر تحولات اجتماعي ـ سياسي امروز و فرداي كشور، پيش روي بر كرسي قدرتنشستگان و ناظران سياسي و منتقدان اجتماعي است.
كنشها و واكنشهاي نسل سوميها و جنبش دانشآموزي نظر به ويژگيهاي منحصر به فردش، ميتواند گاه كاملا غير قابل پيشبيني و صد البته، تاثيرگذار باشد. اگر مشاركت «راي اوليها» موجب كسب 22 ميليون راي براي خاتمي و اصلاحطلبان در خرداد 1380 شد، عدم حضور آنان در هر انتخابات ديگر يا اقبال آنان به سوي هر گزينه ديگر ـ كه زير پوست تحولات ايران، براي خود نسل سوميها، دلچسب و مطلوب و واجد جذابيت و براي ديگران، غير ملموس و نامطلوب است ـ ميتواند سرنوشت ايران را دگرگون سازد. آنچنان كه در ابتداي مطلب به نقل از اينگلهارت آمد، هيچ علتي وجود ندارد كه افراد و گروههاي مختلف جامعه، در موقعيتهاي مشابه، واكنش يكسان نشان دهند؛ به ويژه آن كه خصوصيات فرهنگي نسلها در فاصلهاي قابل توجه از هم قرار گيرد. نسل سوميها و جنبش دانشآموزي ـ اين چنين ـ خود را بر پهنه تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران، با تعريفي كه خود از «سياست» دارد و با مطلوبهاي اجتماعي خاص خويش، حك نموده و خواهد نمود. تامل دكتر محمدجواد طباطبايي كم دقيق نيست: «اگر تحليل ساختار دولت، كليد فهم جامعه مدني ايران بود، بعد از اين، جامعه مدني [كه جنبش دانشآموزي و نسلسوميها، مولفه مهم ذيل آن است] كليد فهم دولت در ايران خواهد بود.»(9)
پينوشتها:
1- رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگي در جامعه پيشرفته صنعتي، ترجمه مريم وتر، انتشارات كوير، ص 477.
2 و 3ـ آنتوني گيدنز، جامعهشناسي، ترجمه منوچهر صبوري، صص 2 و 671.
4- حميدرضا جلاييپور، جنبشهاي اجتماعي و مصاحبه با ياس نو (19 خرداد 82).
5- ارزشها و نگرشهاي ايرانيان.
6- جامعهشناسي، آنتوني گيدنز، ترجمه منوچهر صبوري، ص 673.
7- همان، صص 675-673.
8- همان، صص 6 و 675.
9- نامه، شماره 24.
جدول 1
نگرش |
گذشت |
انصاف |
صداقت |
پايبندي به قول و قرار |
دورويي و تظاهر |
تقلب و كلاهبرداري |
تملق و چاپلوسي |
متغيركم(بهدرصد) متغيرمتوسط(بهدرصد) متغير زياد (به درصد) |
50
29/6
20/4 |
54.6
30/1
15/3 |
52.2
31/2
16/6 |
40.8
38/7
20/5 |
21.9
14/2
64 |
19
13/7
67/3 |
19
17/5
63/5 |
جدول 2
نگرش |
اختلاف و چنددستگي |
پارتيبازي |
ظلم و تبعيض |
بيكاري |
متغير كم (بهدرصد) متغيرمتوسط(بهدرصد) متغير زياد (به درصد) |
13/9 20/6
65/5 |
4/5 6/9
88/5 |
16/5 23/2
60/2 |
2/2 3/3
94/5 |
ش.د820384ف