پايان تاريخ رخ نداد
در آغاز نشست كمال اطهاري با مـــــوضـــوع اقتصـــادزدگي و سياستزدگي در تحليل اقتصاد سياسي ايران بحث خود را ارايه كرد و گفت: بعد از فروپاشي سوسياليسم واقعا موجود در انتهاي دهه ١٩٨٠ و اوايل دهه ١٩٩٠ جشن و سروري مبني بر پايان تاريخ برپا شد. اما در واقع ديديم كه پايان تاريخ نهتنها رخ نداده بلكه سرمايهداري باز از سالهاي ٢٠٠٧ و ٢٠٠٨ در بحراني فرو رفت كه هنوز نيز باقي است و ما امروز شاهد پيامدهاي نظم نوين جهاني كه سرمايهداري وعده برپايياش را ميداد، هستيم. امروز بسياري كشورها مثل يونان چنان شديد دست و پا ميزنند كه حتي سرمايهداري جهاني راضي ميشود چپ جديد و راديكال سر كار بيايد تا يونان از بحران اقتصادي بيرون آيد. همچنين شاهد فجايع نظم نوين جهاني در پيرامون كشور خودمان هستيم.
بحران در انديشه چپ
اطهاري در ادامه به بحران انديشه در چپ اشاره كرد و گفت: اما با وجود اين بحران پيش روي سرمايهداري، بحران انديشه در چپ نيز وجود دارد. روشنفكر ارگانيك گرامشي كه بايد بتواند با مردم ارتباط برقرار كند و عقل متعارف را به عقل مميز بدل كند، گويا خودش دچار بحران است. اين بحران هم جهاني است و ميتوان آن را در كنگرههاي سوسياليستي در سطح بينالمللي ديد و هم به ايران ربط دارد. بنابراين انديشه چپ نميتواند آلترناتيوي براي وضعيت بحراني سرمايهداري فراهم سازد. وي كار خود را ارايه يك برنامه پژوهشي براي حل اين بحران خواند و گفت: عنوان اين گفتار نسيان طبقاتي در تحليلهاي اقتصاد سياسي در ايران است. اين نسيان طبقاتي مانع از آن است كه نظريه اجتماعياي پرداخته شود كه با آن بتوان تحول اجتماعي را پيش برد و امكان هژموني فكري را به جايگزين نظام موجود سرمايهداري جهاني ارايه كند.
آلترناتيوي براي سرمايهداري
اطهاري سپس به توان بازتوليد بورژوازي تاكيد كرد و گفت: در شرايط بحراني نظاماتي كه نتوانند اين بازتوليد پياپي را صورت دهند، محكوم به شكست و فروپاشي هستند. اتحاد جماهير شوروي زماني كه از هم فروپاشيد بحران جهاني در دهه ١٩٧٠ سرمايهداري جهاني را در برگرفته بود و از نظر سياسي بعد از افتضاح ويتنام كاملا شكست خورده بود و از بام سفارت امريكا در سايگون تنها سه هليكوپتر اجازه پرواز داشتند و انقلابات تمام جهان را در برگرفته بود. در همين هنگام شوروي وارد بحران اقتصادي شد و يك دهه طول كشيد كه فروپاشيد. در حالي كه سرمايهداري از دل آن بحران با قدرت بيشتري بيرون آمد و براي نخستين بار در طول تاريخ بشر جهاني شد. تا قبل از آن بينالمللي بود، اما اينبار جهاني شد يعني هيچ قدرتي نبود كه بتواند به صورت آنتاگونيستي در برابرش قد علم كند. اين نكته اهميت تحليل تاريخي و طبقاتي و انضمامي كردن براي عرضه يك آلترناتيو براي نظام موجود را نشان ميدهد. به تعبير ماركس كمونيزم يك امر آرماني نيست، بلكه در طول مبارزه طبقاتي به دست ميآيد و از پيش قابل تصوير و به عنوان يك الگو قابل تعريف نيست.
اطهاري برنامه پژوهشي خود را جستوجوي ايجابي اين آلترناتيو خواند و گفت: اين امر در يك پراكسيس اجتماعي ممكن است. يعني گذشته تحليل طبقاتي بايد گفتار ايجابي نيز داشته باشد و پرداختن صرف به خبط و خطاهاي سرمايهداري كفايت نميكند. بخشي از اين آلترناتيو براي جامعه ما اين است كه در جامعه ما از لحاظ اقتصاد سياسي و جامعهشناسي تاريخي (كه به عقيده من مترادف هستند) تحليلها چگونه بوده است. اگر تحليل درستي از جامعه ايران نداشته باشيم، انسانها تاريخساز نميشوند. به نظر من تلاش در عنصر انديشه تاكنون ناقص بوده است و برخورد غريزي و به تعبير آلتوسر ايدئولوژي سطح اول براي تكامل اجتماعي كفايت نميكند.
اقتصادزدگي نوليبرالها
وي سپس به مقوله اقتصادزدگي در تحليلهاي اقتصاد سياسي ايران پرداخت و گفت: اقتصاد سياسي رابطه نهادهاي اجتماعي و دولت را با روابط اقتصادي بيان ميكند و نشان ميدهد كه اين رابطه چه نقشي در رشد اقتصادي يا رشد نيروهاي مولد دارد. در تحليل اقتصاد سياسي راست در ايران كه من آن را اكونوميزم يا اقتصادزدگي راست ميخوانم، جامعه و روابط اجتماعي حذف شده است و به صورت امري برونزا مطرح ميشود و وارد سيستم اقتصادي نميشود. در اين تحليل گفته ميشود كه همهچيز را به بازار بسپاريد، جامعه تكامل مييابد. حتي در مباحث نهادگرايي جديد نيز در راست جديد نميگنجد. مثلا در اكونوميزم راست گفته ميشود نفت را خصوصي كنيد، همه مشكلات حل ميشود.
حتي بسياري از جامعهشناسان ما نيز چنين ميگويند. در سرمايهداري جهاني نيز همين ادعا مطرح است. مثلا نوكانها از نظم نوين جهاني بحث ميكنند و در بحث ايشان حتي بورژوازي ملي و اينكه يك جامعه از نظر نهادي چه رشدي ميتواند داشته باشد، مطرح نيست. بنابراين در بحث ايشان اقتصاد سياسي به رابطه اقتصادي تقليل مييابد و در رابطه اقتصادي نيز بحث به مالكيت تقليل مييابد. البته در واقع اسم اين را نميتوان اقتصاد سياسي خواند، اما در هر صورت اين اكونوميزم بر بحث ايشان حاكم است. جالب است كه بسياري از مخالفان نوكلاسيسيسم اقتصادي نيز به همين ترتيب مقوله انتزاعي بورژوازي ملي را مطرح ميكنند. در حالي كه ماركس ميگويد سرمايه يك رابطه اجتماعي است و امر تقليل يافته اقتصادي نيست.
اكونوميسم مبتذل
اطهاري گفت: اين راست اقتصادي حتي به مصدق هم حمله ميكند و ميگويد دليل اينكه دولت در ايران قوي شده و در مقابل تكامل اجتماعي ميايستد به اين دليل است كه مصدق نفت را ملي كرد. در حالي كه پاسخ ساده اين ادعا آن است كه در شرايطي كه جامعه مدني شكل نگرفته امر انقلابي بورژوازي كه ماركس در مانيفست وظيفه اجتماعي آن را شكل دادن به جامعه مدني ميخواند، بحث از خصوصي شدن نفت معني ندارد و اين فاشيستها بودند كه قدرت ميگرفتند. بنابراين در اكونوميزم راست مساله اجتماعي مطرح نيست و يك تقليليافتگي صرف در آن مشهود است و به قواعدي معتقد است كه فكر ميكند جهانشمول است. در حالي كه چنان كه نونهادگرايان ميگويند، درجه تكامل جوامع و شكلگيري خود نهاد بازار در جاهاي مختلف دنيا متفاوت است و به يك شيوه نميتوان قواعد بازار را تعريف كرد. البته اصول آن يكسان است، اما شكلگيري خود اين نهاد رقابتي متفاوت است. بنابراين با چنين انديشهاي اگر بخواهند اقتصاد ايران را سامان دهند، نتيجه آن ميشود كه ميبينيم.
سياستزدگي چپگرايان
اطهاري سپس به اكونوميزم چپ در ايران پرداخت و گفت: جناح راست اين اكونوميزم برنشتاين است. اين ديدگاه ميگويد سرمايهداري خودبهخود به سوسياليسم ميرسد. در اين ديدگاه تحليل مشخص از شرايط مشخص يا مادي شدن انديشه در صورت رفتن ميان تودهها يا بحث ايجابي و نهادسازي هم مطرح نيست. حتي بحث لوفور كه ميگويد كه انديشه موتور تاريخ است نيز مطرح نيست. به اين ديدگاه برنشتاين بسياري از اكونوميستهاي جناح چپ مثل رزا لوكزامبورگ به عنوان ابزاري عليه هرگونه بحث گام به گام به كار ميبرند. اين اكونوميست چپ ميگويد موتور كوچك موتور بزرگ را به راه مياندازد. خود اين ديدگاه اكونوميستي است زيرا به طور پيش فرض و بدون نياز به آگاهي معتقد است ك موتور بزرگ وجود دارد در صورتي كه آگاهي بايد موتور بزرگ را به راه بيندازد و در غياب آگاهي خود مردم موتور كوچك را اسقاط ميكنند.
اين زاويه از اكونوميسم در رزا لوكزامبورگ را هم لنين و هم گرامشي نقد ميكنند. در واقع لنين در بيماري كودكي چپ روي فرازي از كمونارهاي بلانكيست ميآورد كه ميگويند ما كمونيست هستيم و به همين خاطر حاضر نيستيم در هيچ ايستگاهي توقف كنيم و فقط جلو ميرويم. لنين با اين كتاب در واقع رزا لوكزامبورگ را نقد ميكند و ميگويد كه تاريخ روبهروي ما مثل كوهي است كه هيچ كس به آن نرفته و به همين خاطر گريزي از توقفگاه و پيشروي و پس روي نيست. بنابراين تفكري كه به نظر غيراكونوميستي و سياست زده است، در عمقش يك ديدگاه اكونوميستي است. در برنشتاين شاهد يك اكونوميزم منفعل و در اين ديدگاه بلانكيستي شاهد يك اكونوميزم فعال هستيم كه معتقد است طبقه كارگر خودبهخود آگاه است. اين يك اعتقاد اكونوميستي است.
اطهاري سپس به جامعه ايران اشاره كرد و گفت: اين قبيل تحليلها هم در قبل و هم در بعد از انقلاب وجود داشته است. نسيان طبقاتي همين جا رخ ميدهد. در واقع طبقه يك امر اجتماعي است، در حالي كه اكونوميزم يك امر خودبهخودي اقتصادي با حذف انسان و آگاهي از تاريخ است. در حالي كه طبقه بدون آگاهي طبقه نيست. به خصوص طبقهاي كه ميخواهد جايگزين سرمايهداري شود. ماركس در سرمايه در واقع انديشه اقتصاد سياسي سرمايهداري را تبيين ميكند. البته واژه اقتصاد سياسي كه ماركس به كار ميبرد، معناي امروز را ندارد. اقتصاد در ارسطو به معناي تدبير منزل بوده و آدام اسميت و ريكاردو براي تفكيك اقتصاد به معناي جديد از آن معناي كهن از لفظ اقتصاد سياسي استفاده ميكنند و ماركس نيز منظورش از اقتصاد سياسي همين معناست اما الان معناي اقتصاد سياسي به معنايي است كه پيشتر گفتم.
اطهاري در ادامه به سرشت انتزاعي و نامشخص تحليلهاي اقتصادي ما اشاره كرد و گفت: در تحليلهاي اكونوميستي ما اصولا تحليلهاي مشخص صورت نميگيرد و معمولا يك سرمايهداري جهاني مشخص است كه يا در اكونوميسم راست بايد به آن گردن نهاد يا در اكونوميسم چپ بايد با آن جنگيد يعني يك سو تبعيت و سوي ديگر جنگ است. اين نوعي شناسايي انتزاعي از شرايطي انتزاعي است و تحليل طبقاتي و اجتماعي نيست و در نتيجه در حوزه اقتصاد سياسي نيست. نمونه بارز آن كارهاي آقاي كاتوزيان است كه نمونهاي از اكونوميسم وارونه است كه به انديشه اقتصاد سياسي در ايران بسيار ضربه زده است.
خلط سياستزدگي و اقتصادزدگي
اطهاري در ادامه به تحليل ديدگاههاي محمدعلي كاتوزيان پرداخت و گفت: ايشان ضمن آنكه قبلا ويتفوگل را رد كردهاند، اشاره ميكنند كه خشكسالي و پراكنده بودن روستاها در ايران موجب استبداد شده است. ايشان توضيح نميدهد كه چرا در جاهاي ديگري كه خشكسالي بوده اين اتفاق نيفتاده است. قبلا هم در نقد اين ديدگاه گفتهام كه آيا اين استبداد امري ژنتيك است يا خير؟! ايشان در ادامه با اشاره به اينكه اين يك بار رخ داده و تداوم يافته نوعي اكونوميزم وارونه جاودانه را مطرح ميكند، زيرا اين استبداد در ديد ايشان تا حالا ادامه دارد. ايشان دولتهاي ايران بعد از مشروطه را شبه مدرن ميخواند. در حالي كه وقتي گرامشي ظهور پديده فاشيسم در ايتاليا را تحليل ميكند، از انقلاب منفعل (passive) بحث ميكند، زيرا طبقات نبوده است. در حالي كه تحليل آقاي كاتوزيان عجيب و غريب است و ميگويد كه يك جامعه از ٢٥٠٠ سال تداوم پيدا كرده است.
در حالي كه ماركس به دولت لويي بناپارت شبه مدرن نميگويد و آن را مدرن ميخواند. امپراتوري يا استبدادي شدن ماهيت دولت را تغيير نميدهد. در واقع اين اكونوميسم به شكل جاودانهاي در تفكر آقاي كاتوزيان ادامه دارد. او وقتي به رضاشاه ميرسد، ميگويد از كجا معلوم اگر صرافيها ادامه پيدا ميكرد، بهتر از بانك ملي نبود! اين سخني شگفتانگيز است. اينجاست كه سياستزدگي با اكونوميسم آميزه پيدا ميكند و سخني بيان ميكند كه براي همه جذاب است و حرف ايشان به مثابه وحي منزل تلقي ميشود و ورسيونهاي نازلتر آن از سوي امثال آقاي سريعالقلم به صورت تحليل غيرجامعه شناسانه بيان ميكنند و همه مدام ميگويند ما ايرانيان! در نتيجه جامعه ما يك جامعه كلنگي ميشود و تحليلهايي از اين دست از اين شكل سياستزدگي بيرون ميآيد. اين ملغمه اكونوميسم و سياستزدگي است.
حلقه مفقوده در اقتصاد سياسي
اطهاري در پايان گفت: اين نوع سياستزدگيها قبلا هم وجود داشت. يعني گفته ميشد كه چون اردوگاه كار در جهان فايق شده ما به تكامل نوع سرمايهدارانه يا انقلاب دموكراتيك نياز نداريم و خرده بورژوازي ميتواند جايگزين آن شود و اين راه رشد غيرسرمايهداري است. در واقع اين هم يك نسيان طبقاتي است زيرا ميگفت چون در كشور ديگري سوسياليسم به خيال خودشان فايق شده، پس قواعد تاريخي دروني شما تغيير ميكند و ديگر نيازي به طي كردن اين مراحل نيست و كافي است كه خرده بورژوازي انقلابي سر كار ميآيد و ما جهش ميكنيم. اينكه ما چه بايد بكنيم و كجا بايد برويم معلوم نيست و اين امر نوعي سياستزدگي و ولنتاريسم است كه تحليل تاريخي و طبقاتي را كنار ميگذارد. در حالي كه ماركس در ديباچه سرمايه به صراحت ميگويد اين كتاب را نوشته كه ثابت كند جهش ممكن نيست.
خلاصه اين مجموعهاي از تحليلهاي اقتصاد سياسي ايران است كه ميتوان به آنها پرداخت و نشان داد كه از تحليل مشخص اجتماعي و انضمامي ايران غفلت كردهاند و به انواع اكونوميسم و سياستزدگي انجاميده است. با چنين رويكردي نميتوان انديشه را ميان مردم برد و مادي كرد. به گمان من بايد يك برنامه پژوهشي در اين زمينه بايد صورت گيرد. انقلاب مشروطه ايران با بهرهگيري از اصطلاحات گرامشي يك انقلاب منفعل بود. اين انقلاب منفعل وظايف انقلاب مغلوبش را به رضاشاه ميدهد. ماركس ميگويد كه دولت شكستدهنده انقلاب موظف است وظايف انقلاب مغلوب را انجام دهد. در نتيجه ستيزهاي در ايران شكل ميگيرد و دولتهاي متعدد فراطبقاتي در ايران با صور مختلف به خاطر وقايع تاريخي روي كار آمدهاند. در دوره محمدرضا پهلوي در ايران كمابيش طبقات شكل گرفتند، اما نميتوانند هژموني اعمال كنند، در نتيجه يك دولت فراطبقاتي ديگر ميآيد كه در اين دولت فراطبقاتي بارها مابين اقشار مختلف جنگ و ستيز رخ ميدهد.
به قولي دولتها در جهان امروز محل مبارزه طبقاتي هستند، نه محل توافق طبقاتي. به گمان من چند برنامه پژوهشي بايد در دستور كار قرار داد و مشخص كرد كه رابطه دولت با طبقات چيست؟ اين برنامه پژوهشي بايد به رابطه سرمايهداري جهاني و جناحهايش با جامعه ما بپردازد و تكليف ائتلافهاي سياسي و اتحادهاي طبقاتي را مشخص كند. اين مباحث در اقتصاد سياسي ايران مفقوده است و به آنها پرداخته نشده است. به همين خاطر نوعي گسيختگي و سردرگمي و تا مقدار زيادي سرخوردگي در جريانات اجتماعي ما وجود دارد و قدمهاي مشخصي در حوزه پراكسيس رخ نميدهد.
سرمايهداري بدون سرمايهداري
محمد مالجو ديگر سخنران اين نشست بود كه بحث خود را با عنوان «مناسبات طبقاتي سرمايهداري بدون توليد سرمايهدارانه» ارايه كرد. وي سخن را با اين پرسش آغاز كرد كه آيا احاله نقش پيشگام به بورژوازي براي مبادرت به انقلاب توليدي در ايران ميتواند مودي به تحول اقتصادي و سياسي باشد؟ وي گفت: اهميت اين پرسش در اين است كه سپردن نقش پيشگام به بورژوازي براي بازكردن گره توليد در اقتصاد ايران امروز هم اصليترين پروژه اقتصاد سياسي دولت يازدهم و هم، البته از مسيري ديگر، ركن ركين پروژه اقتصاد سياسي منتقدان سوسيال دموكرات و نهادگراي سياستهاي اقتصادي دولت يازدهم است. مالجو گفت: براي پاسخ به اين پرسش ميكوشم ظرف و بستر طبقاتي پس از جنگ هشتساله را ترسيم كنم تا نشان دهم شانس موفقيت پروژهاي كه بورژوازي را در مقام پيشگام تحولات قرار ميدهد، در شرايط موجود چندان زياد نيست.
سه سطح قدرت
اين اقتصاددان بخش اعظم بحث خود را مربوط به اين پرسش خواند كه آيا ما در ايران پس از جنگ طبقه داريم يا خير، و نيز اينكه اگر چنين است روابط اين طبقات تا جايي كه به پرسش مورد بحث مربوط است، چگونه است؟ وي افزود: اين بحث را در سه سطح ساختاري، سطح شيوههاي زندگي و سطح كنش جمعي مطرح ميكنم. وي بحث خويش را با سطح ساختاري شروع كرد و گفت: تنوع دسترسي اعضاي گوناگون جامعه به منابع سهگانه قدرت باعث ميشود در سطح ساختاري ميان اعضاي جامعه تمايزهايي پديد آيد.
اين تمايزها را با مفهوم طبقه تسخير ميكنيم. ما در ايران سه نوع منبع قدرت كليدي داريم: نخست ابزار توليد يا شكلهاي گوناگون تجلي سرمايه مادي؛ دوم دانش و مهارت انساني قابل مبادله در بازار كه بهخطا در بسياري موارد سرمايه مادي ناميده ميشود؛ سوم اقتدار سازماني در بدنه نهادهاي غيربازاري مثل دولت، اصناف، سنديكاها، احزاب و غيره. آدمهاي مختلف در جامعه به تركيبهاي گوناگوني از اين سه منبع قدرت دسترسي دارند. همين تنوع است كه ساختار طبقاتي را ميسازد.
طبقات داريم
مالجو گفت: ساختار طبقاتي در ايران امروز چنين است كه ما در سطح ساختاري شاهد طبقه سرمايهدار يا بورژوازي هستيم كه به شكلهاي گوناگون سرمايه مادي دسترسي دارد. همچنين شاهد حضور طبقاتي آنچه طبقه متوسط مينامند هستيم، يعني كساني كه فاقد سرمايه مادي اما واجد دانش و مهارت انساني مبادلهپذير در بازار كار هستند يا به درجات گوناگون از اقتدار سازماني برخوردارند يا به تركيبي از اين هر دو دسترسي دارند. سوم طبقه كارگر را داريم كه فاقد سرمايه مادي هستند و براي امرار معاش ناگزير از فروش نيروي كار خود هستند، نيروي كاري كه در قياس با نيروي كار اعضاي طبقه متوسط با مهارت و دانش كمتري آميخته است. ديگري خردهبورژوازي است، يعني كساني كه آنقدر سرمايه دارند كه مجبور نيستند به استخدام سرمايهداران درآيند اما آنقدر سرمايه ندارند كه مثل سرمايهداران در ابعاد وسيع نيروي كار به استخدام درآورند و غالبا متكي به نيروي كار خانوادگي يا معدودي نيروي كار غيرخويشاوند هستند.
در سطح ساختاري ميتوان طبقه پنجمي را نيز نام برد كه تهيدستان شهري هستند، كساني كه اولا فاقد هر سه نوع منبع قدرتي كه اشاره شد هستند، ثانيا يا نيروي كار دارند اما تقاضايي براي اين نيروي كار وجود ندارد يا توانايي عرضه اين نيروي كار را به علل گوناگون ندارند و ثالثا از حمايت اجتماعي نهادهاي غيربازاري مثل دولت، محله، يا هر نوع چتر حمايتي ديگر بيبهرهاند. در هر يك از اين طبقات البته اقشار گوناگوني را ميبينيم و اعضاي هيچ يك از اين طبقات همگن نيستند. اين تفاوت به درجه برخورداري از منابع قدرت برميگردد. بهعلاوه، در درون اين طبقات انواع شكافهاي ديگري نيز وجود دارد كه باعث تنوع اعضاي طبقه ميشود، مثل شكافهاي جنسيتي، قوميتي، مليتي، نژادي، جغرافيايي، سبك زندگي، ايدئولوژيك و غيره. بههرحال، همين تنوع دسترسي به منابع قدرت است كه باعث ميشود ايران پس از جنگ جامعهاي طبقاتي باشد و افراد و خانوادههاي مختلف از حيث طبقاتي، يعني از حيث دسترسي به منابع قدرت، از هم متمايز هستند. اين تمايز را در سطح ساختاري با مفهوم طبقه توضيح ميدهيم.
شيوههاي زندگي و تمايز طبقاتي
مالجو تمايز شيوه زندگي ميان انواع طبقات اجتماعي در سپهرهاي مختلف حيات اجتماعي مثل خانواده، محل كار، شهر، فضاي عمومي و جامعه مدني را ناشي از همين تمايز طبقاتي خواند و گفت: اين دومين سطح از مفهوم طبقه يا سطح شيوههاي زندگي است. شيوههاي زندگي طبقات گوناگون اجتماعي در اندازه و تركيب سبد مصرفي، در الگوهاي متنوع ازدواج و فراغت و دوستي و سرجمع در همه رفتارهاي اجتماعي و اقتصادي سياسي گوناگون طبقات مختلف در سطح خرد تجلي مييابد. شيوه زندگي آدمهاي مختلف بر حسب اينكه به كدام طبقه تعلق دارند با يكديگر متفاوت است. اين تفاوت را با مفهوم طبقه توضيح ميدهيم. البته اينكه شيوه زندگي آدمهاي مختلف با هم فرق دارد، فقط تحت تاثير عامل طبقه و تفاوت دسترسي به تركيبهاي مختلف منابع قدرت سهگانه نيست، بلكه عوامل ديگري مثل تفاوتهاي قوميتي، جنسيتي، نژادي، زباني، سبك زندگي، جغرافيايي و غيره نيز باعث ميشود شيوه زندگي آدمها با يكديگر تفاوت داشته باشد.
طبقه اينجا نيز مهم است. طبقه در سطح شيوههاي زندگي در سالهاي پس از جنگ عاملي تاثيرگذار بوده است. مالجو در ادامه بعد از نشان دادن اينكه طبقات متمايز در سطح ساختاري و سطح شيوههاي زندگي وجود دارند و به همين دليل نيز منافعشان از يكديگر متمايز است، به اين پرسش پرداخت كه آيا اين طبقات واجد آن توان جمعي نيز هستند كه مهر منافع خودشان را بر تحولات كلان در جامعه بزنند؟ وي گفت: اين پرسش كليدي است كه در سطح ديگري از مفهوم طبقه بايد به آن پاسخ داد، يعني در سطح كنش جمعي. اين پرسش را نخست درباره طبقه كارگر و سپس درباره طبقه سرمايهدار يا بورژوازي پاسخ خواهم داد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=26915
ش.د9402721