(روزنامه ايران - 1394/08/13 - شماره 6069 - صفحه
21)
عملکرد آمريكایی ها در سفارت خارج از مقررات دیپلماتیک بود
* 36 سال از واقعه تسخیر سفارت آمريكا در ایران میگذرد؛ رویدادی که مناسبات ایران و آمريكا را برای بیش از سه دهه تحت تأثیر قرار داد و تبعاتی فراتر از روابط دو کشور یافت.از آن زمان تاکنون تحلیلهای متعدد و متفاوتی از این رویداد ارائه شده است. شماری از دانشجویانی که در جریان تسخیر سفارت-که دیگر به «لانه جاسوسی» معروف شده- حضور فعال داشتند، گویا در سالهای گذشته ابراز «پشیمانی» و«عذرخواهی» کردهاند و شماری نیز تأکید دارند که اگر زمان به عقب بازگردد، باز همان تصمیم را خواهند گرفت. امروز شما به عنوان یکی از دانشجویان حاضر در جریان تسخیرسفارت آمريكا چه قضاوتی از آن واقعه دارید؟
** در ابتدا اجازه بدهید بخشی از مقدمهای را که فرمودید، مورد تردید قرار بدهم. در این36 سالی که اشاره کردید، بنده نه به عنوان یک دانشجوی خط امام علاقهمند به این واقعه مهم تاریخی و نه در جایگاه یک محقق و تحلیلگر علوم سیاسی، هرگز ندیدم و نشنیدم که احدی از دانشجویان اشغال کننده لانه جاسوسی، نسبت به این اقدام در زمان انجام آن ابراز ندامت کرده باشد. متأسفانه این یک غلط مصطلح است که در درگیری جناحهای سیاسی داخلی تولید شده و میرود تا جای واقعیت را در اذهان عمومی بگیرد! شاید بگویید که مورد آقای عباس عبدی و ملاقاتی با یکی از گروگانهای آمريكایی داشت مشهور است، بنده در پاسخ عرض میکنم که در آن هم بحث ندامت از گذشته مطرح نبود و گفتوگو رو به آینده داشت؛ اگرچه بنده این دانشجوی پلیتکنیک و همکلاس قدیم خود را اساساً در زمره دانشجویان مسلمان پیرو خط امام محسوب نمیکنم و مکرر دلایل این ادعا را عنوان کردهام.
شاید این برداشت درستتر باشد که امروز بسیاری تکرار چنین اتفاقی را به صلاح نمیدانند و گروهی هم معتقدند که این اقدام در زمان خود مفید بوده و موجب رشد و بالندگی نهال نوپای نظام اسلامی شده و دیگر تداوم قطع رابطه و خصومت، ضرورتی ندارد. علی ایحال معتقدم همه دانشجویان خط امام- از جناحهای مختلف سیاسی- کماکان «تأکید دارند اگر زمان به عقب بازگردد، باز همان تصمیم را خواهند گرفت.»
* درباره رویداد 13 آبان سؤالهای زیادی مطرح است؛ اینکه چه دلیلی داشت؟ قانونی بود یا غیرقانونی؟
** اضافه بفرمایید که اصلاً دانشجویان کار درستی کردند یا نه. باید توجه داشت اگر این رویداد در بستر تاریخی خود بررسی شود، بهتر مشروعیت مییابد. دو ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، قریب 99 درصد مردم ایران در رفراندومی به «جمهوری اسلامی» رأی مثبت دادند. میپذیریم که شاید شماری از آن افراد امروز نظر دیگری داشته باشند، اما کمتر کسی در ماههای نخست تشکیل نظام جمهوری اسلامی از رأی خود پشیمان بود و آمادگی مبارزه مسلحانه با این نظام را داشت. درست در چنین شرایطی ما شاهد اغتشاشات و آشوبهای گسترده در استانهای مرزی و اقلیتنشین کشور بودیم که بعید به نظر میرسید طراحی و اجرای آن در توان اقلیت ناچیزمخالف با نظام بوده باشد.
در اینجا این احتمال مطرح میشد که تحرکات تجزیهطلبانه در مناطق مرزی بیش از آنکه از سوی آن «کمتر از یک درصد»ی باشد که به «جمهوری اسلامی» رأی مثبت ندادند، ریشه در حمایت و هدایت نیروهای خارجی دارد. بدیهی است که متهم اصلی هم آمريكا بود که با پیروزی انقلاب اسلامی، منافع خود را در ایران و منطقه از دست داده و در توازن قدرت با ابرقدرت شرقی دچار نقصان شده بود. جریان انتقال محمدرضا پهلوی به آمريكا- که به بهانه بیماری عنوان شد- این نگرانی را در اردوگاه انقلاب ایجاد کرد که آمريكا قصد دارد کودتای 28 مرداد را تکرار و از طریق محور قرار دادن دستنشانده مخلوع خود، نیروهای ضدانقلاب و سلطنتطلب را متحد و جمهوری اسلامی را سرنگون کند.
با وجود تلاش مقامات دولت موقت، آمريكا در یک ژست مستکبرانه اجازه نداد که ادعای بیماری شاه برای ملت ایران ثابت شود؛ به همین سبب مردم ایران از این اقدام آمريكا خشمگین و برای بقای نظام تازه تأسیس خود نگران شده بودند. 10 روز بعد از انتقال شاه به آمريكا، حضرت امام(ره) برای بزرگداشت سالگرد شهدای دانشآموز و دانشجو که در 13 آبان 58 در دانشگاه تهران به شهادت رسیده بودند، بیانیهای منتشر کرده و در آن خواستار اقدام دانشجویان و طلاب علوم دینی برای وادار کردن آمريكا به استرداد شاه مخلوع شدند. دانشجویان بسیار مشتاق بودند که به مطالبه حضرت امام(ره) در این بیانیه لبیک بگویند و راهی برای عملیاتی کردن آن پیدا کنند.
درخصوص قانونی بودن این حرکت هم باید چهار نکته را مطرح کنم؛ اول اینکه یک روز قبل از انتقال شاه به آمريكا، دولت موقت که بیماری شاه برایش محرز نشده بود، در یک گام هوشمندانه، یک یادداشت رسمی منتشر کرد و درآن عواقب احتمالی عکسالعمل مردم ایران در برابر اجازه ورود شاه به آمريكا را متوجه دولت آمريكا نمود. امام(ره) نیز قبلاً فرموده بودند که هر دولتی که به شاه پناه دهد، ملت ایران آن را دشمن خود میداند. هدف از ایجاد محدودیت برای شاه هم بازگرداندن او به ایران و محاکمه وی بود که یک مطالبه ملی بود. دوم موضع تخصصی بعضی از حقوقدانان است که معتقدند به علت دخالت مستقیم آمريكا در کودتای 28 مرداد سال 1332، احساس خطر و دغدغه مردم ایران برای جلوگیری از تکرار آن 25 سال سیاه، کاملاً مشروع و مشمول اصل دفاع پیشگیرانه است.
نکته سوم آنکه عملکرد مأموران دولت آمريكا در محل سفارتخانه خارج از چارچوب و مقررات دیپلماتیک بود و ایران را مرکز جاسوسی علیه ملت ایران و دیگر کشورهای منطقه قرار داده و نظم و صلح و امنیت مردم منطقه را تهدید میکردند. مضافاً این که دولت آمريكا پس از اقدام به کودتا و ساقط کردن دولت ملی مرحوم دکتر مصدق، در طول 25 سال منتهی به پیروزی انقلاب، به طور مداوم حقوق قانونی اجتماعی و سیاسی ملت ایران را برای منافع خود سلب کرده و منابع ما را به غارت برده بود و این واقعیت را نمیتوان در هیچ تحلیل حقوقی نادیده گرفت.
* آن زمان چند سال داشتید؟ در کدام دانشگاه بودید؟
** 22 سال؛ دانشجوی مهندسی شیمی، گرایش پلیمر دانشگاه صنعتی امیرکبیر که به پلیتکنیک تهران معروف بود.
* از طریق تشکلهای دانشجویی در جریان رویدادها قرار میگرفتید و دنبال راه حل عملی بودید؟
** آن موقع تشکلهای دانشجویی مانند انجمن اسلامی، بسیج، کانون اندیشه وجود نداشت؛ ما هم بچه مسجدی بودیم و در مسجد، نمازخانه، کتابخانه و نوارخانه مسجد در جریان اخبار انقلاب قرار میگرفتیم. البته آن موقع تشکلهای ملی- مذهبی هم در دانشگاهها حضور داشتند؛ ولی بنده در هیچ کدام از این تشکیلات فعال نبودم. قبل از انقلاب مدتی را در آمريكا تحصیل و با «انجمن اسلامی دانشجویان آمريكا و کانادا» همکاری میکردم و از آن طریق با دکتر ابراهیم یزدی آشنا شده بودم.
آقای دکتر یزدی در آن مقطع در آمريكا بود و بعد حضرت امام را در پاریس همراهی کرد. به واسطه آشنایی با وی، در جلسات نهضت آزادی شرکت میکردم؛ لکن عضو و سمپات تشکیلات نبودم. طبیعت روزهای بعد از انقلاب این بود که جوانها از این جلسه به آن جلسه میرفتند و از طریق اعلامیهها و سخنرانیها در جریان اخبار قرار میگرفتند.
* از طریق همین اعلامیهها در جریان برنامه دانشجویان برای تسخیر سفارت قرار گرفتید؟
** خیر! شب قبل از تسخیر لانه جاسوسی، از طریق تماس تلفنی یکی از دوستان- البته بدون طرح موضوع- به گروه دعوت شدم.باید به این نکته مهم توجه کرد که ابعاد طرح دانشجویان بسیار در مقابل آنچه اتفاق افتاد، ناچیز بود. آنها برنامهای نداشتند که 40 سال بعد را هم تحت تأثیر قرار دهد! فقط میخواستند با تجمع و تحصنی چند ساعته اعتراض خود را به سفر شاه به آمريكا اعلام کنند و همچنین به بیانات امام واکنشی عملی نشان دهند.
* نقشه راه عملیات چه بود؟
** ساعت 6 و نیم صبح 13 آبان در جلسه حضوری با شرکت حدود 100 نفر از دانشجویان پلیتکنیک، طی دو سخنرانی انگیزه و اهداف طرح تسخیر سفارت آمريكا و نحوه عملیات مطرح شد.
بنا شد دانشجویان یک چهارراه دورتر از سفارت آمريكا دور هم جمع شده و به سمت سفارت حرکت کنند و خواهرانی که چادر مشکی داشتند، ابزارهای لازم مثل قیچی آهنبر برای باز کردن قفل و زنجیر برای بستن مجدد در را حمل کنند تا بعد از ورود دانشجویان، فرد دیگری وارد سفارت نشده و اغتشاش نشود. قبل از حرکت، یک برگ عکس حضرت امام را که در قطع A4 کپی شده و در پوشش نایلونی قرار داشت، به همراه یک پارچه سفید بازوبند که با ماژیک عبارت «دانشجویان مسلمان پیروخط امام» بر آن نوشته شده بود، به دانشجویان دعوت شده دادندتا علامت مشخصه دانشجویان از کسانی باشد که در مسیر تظاهرات به جمعیت دانشجویان ملحق شده بودند.
* سلاح هم داشتید؟
** چند تا چوب بود مثل چوب پرچم. این تصویر فیلم آرگو که دانشجویان با اسلحه وارد محوطه سفارت میشوند، دروغ است.
* خب؛ بعد از تجمع دانشجویان چه اتفاقی افتاد؟
** قرار شد دسته خانمها جلو حرکت کنند و دوستانی که چادری بودند و ابزار داشتند در ردیف آخر باشند و پسران پشت آنها حرکت کنند؛ حدود 11-30/10 صبح بود که همانطور که علیه شاه و آمريكا شعار میدادیم، از جلوی سفارت رد شدیم.
وقتی نوبت عبور پسران شد، به سمت در ورودی پیچیدند و ما هم که جلوتر رفته بودیم، برگشتیم و به دوستان ملحق شدیم.
* در داخل سفارت چه اتفاقی افتاد؟
** هر خارجی را که سر راه میدیدیم، جمع کردیم و به داخل سالنی سوله مانند هدایت کردیم. گفتیم میخواهیم با شما صحبت کنیم.
* فارسی صحبت میکردید یا انگلیسی؟
** انگلیسی.
* واکنش آنها چه بود؟
** طبعاً کمی ترسیده بودند، ولی چون ما مسلح نبودیم و در آنجا فقط صحبت کردیم که ما خواستار استرداد شاه هستیم، همه آرام بودند. گروه دیگری هم به سمت ساختمان اصلی حرکت کرده بودند و از ساعت 13 تا حوالی30/15 درگیر بودند تا وارد شوند؛ چون درها، گاوصندوقی و چندلایه بود. آمريكاییها درهای ساختمان مرکزی را بسته و مشغول امحای اسناد مهم و فوق سری بودند و تفنگداران نیروی دریایی آمريكا هم آنجا موضع گرفته و شخصیتهای سیاسی هم بیشتر آنجا بودند. در نهایت دانشجویان از پشت ساختمان نردههای پنجره را کنده و وارد شدند.
* چرا تفنگداران واکنشی نشان ندادند؟
** شاید چون میدانستند فایدهای ندارد و دانشجویان برای شهادت آماده هستند. قرار بود که اگر کسی کشته یا مجروح شد، مانند دوران انقلاب او را روی دست بگیریم و بگوییم سند جنایت آمريكا است. آنها میدانستند دانشجویان چنین روحیهای دارند و سلاحهایشان را زمین گذاشته و تسلیم شدند. شاید هم فکر میکردند که با دخالت دولت ایران ماجرا بسرعت خاتمه مییابد و لزومی ندارد که آن را پیچیدهتر کنند؛ یا اینکه دانشجویان عقبه تسلیحاتی دارند که در واقع چنین نبود. در نهایت ساعت حدود سه و نیم بود که آن ساختمان هم در اختیار ما قرار گرفت. حمایت امام هم این واقعه را از یک حرکت محدود و کم بنیه دانشجویی به یک حرکت «ملی» جهش داد که در طول زمان از مرزهای ایران هم عبور کرد و امروزه شعار و مشی استکبارستیزی، در محیط بینالملل جایگاه مهمی یافته است.
* قضاوتتان بعد از 36 سال به آن روز و آن تصمیم چیست؟
** هر قضیهای را باید در ظرف زمان و مکان خودش تحلیل کرد؛ نمیتوان آن رویداد را با معیارهایی که بر جامعه امروز ما حاکم است، سنجید. یادم هست زمان اشغال سفارت انگلستان دانشجویان برای من پیامک فرستادند که «13 آبان تکرار شد.» این در حالی است که اهمیت 13 آبان در زمان وقوع آن است و قرار نیست که تکرار شود! آن تصمیم مولود زمانی بود که نهادهای اداره کننده نظام شکل نگرفته بود و ما باید برای حفظ انقلاب و منافع ملی اقدامی مردمی میکردیم. اشغال سفارت آمريكا سطح اول منافع ملی ما را که حفظ قالب و هویت نظام بود، حفظ کرد. این کار در آن زمان لازم بود، لکن در همان موقع هم وقتی اختلافاتی بر سر محل و مسئول نگاهداری از گروگانها پیش آمد، امام فرمودند که گروگانها دست دانشجویان باشند تا مجلس تشکیل شده و برایشان تصمیم بگیرد.
در آن زمان هنوز مجلس تشکیل نشده و اصلی از اصول قانون اساسی و فقط روی کاغذ بود. با این حال حضرت امام، سرنوشت بزرگترین مناقشه تاریخ ایرانی حتی نظام بینالملل را به مجلس احاله کردند. اما امروز نهادهای رسمی اداره کننده کشور وجود دارند و به واسطه تجربیات نظام توانمند هم شدهاند. ما مجلس داریم و میتوانیم آنجا تصمیم بگیریم با آمريكایا انگلیس رابطه داشته باشیم یا نه؟ دیگر معنی ندارد دانشجو سفارت را اشغال کند. امروز این تحرکات نه واجب است نه مستحب و نه حتی مباح! آن فضا دیگر قابل تکرار نیست و رهبری هم آن عمل را تأیید نکردند. آن زمان به دلیل ضرورت، امام حمایت فرمود؛ ملت ایران پذیرفت و هزینهها، مصائب و مشقات این بیعت را هم تقبل کرد؛ هزینههایی مثل جنگ تحمیلی و تحریمهای ظالمانهای که بسیاری فرصتها را از مردم ایران سلب کرده و تهدیدات متعددی را به ما تحمیل کرده است.
* امسال در حالی به استقبال 13 آبان میرویم که مذاکرات طولانی هستهای به سر انجام رسیده است. ایران و آمريكا بعد از قریب سه دهه قطع رابطه، ساعتهای طولانی با هم مذاکره کردند و در نهایت «برجام» منعقد شد؛ توافقی که به لغو تحریمهای ایران میانجامد، اما در داخل کشور مخالفان سرسختی دارد. شما در این باره چه نظری دارید؟
** البته توافقی که امیدواریم به لغو تحریمهای ایران بینجامد.
* بنده در زمان دولت اصلاحات و دولت قبل بشدت مخالف مذاکره با آمريكا بودم. استدلالم این بود که ما توانستیم کشور ایران را با استقلال از قدرتها اداره کرده و نهال کوچک انقلاب را به درختی تناور تبدیل کنیم که دیگر با هر بادی نمیلرزد. در این چهار دهه آمريكا همیشه به عنوان نیروی معاند با ما عمل کرد اما ما توانستیم با همه خصومتها و سنگاندازیها روی پای خود بایستیم و از بحرانهای بزرگ عبور کنیم. درست است که تحریم شدیم، هزینه دادیم و بالاجبار از آنچه شایستهاش بودیم، عقب ماندیم اما در مجموع رشد کردیم. مگر مصر که همیشه زیر علم آمريكا بود، امروز چه وضعیتی دارد که ما حسرت آن را بخوریم که چرا کنار آمريكا نماندیم؟
** بر این اساس، بنا بر دلایل عقلی و علمی و حتی نقلی از امام و رهبری، با مذاکره با آمريكا مخالف بودم. البته در دوران اصلاحات کسی جرأت اینکه مطلبی درباره مذاکره با آمريكا بگویدیا بنویسد نداشت! به گفته آقای یونسی وزیر اطلاعات دولت اصلاحات، «امروز در ایران کسی حتی در خلوت خود به مذاکره با آمريكا فکر نمیکند»؛ چه برسد به این که در انظار مطرح کند. تابوی مذاکره با آمريكا در واقع در دولت قبل شکسته شد، هیچ کس نباید تصور کند احمدینژاد در دو سال آخر مشتاق مذاکره با آمريكا بود. او در همان ایام تبلیغات ریاست جمهوری سال 84 صریحاً اعلام میکرد که ما با همه کشورها مذاکره میکنیم و تنها رژیم صهیونیستی را استثنا کرد! همان موقع هم معلوم بود منظورش آمريكا بود.
* زمانی یک عکس از اشغال سفارت منتشر شد که میگفتند تصویر احمدینژاد است و برخی مدعی شده بودند که او در جریان تسخیر لانه حضور داشته است و برخی این ادعا را رد میکردند. شما چه فکر میکنید؟ آیا او در اشغال لانه حضور داشت یا کلیتر پاسخ بدهید،تفکر ضدآمريكایی در احمدینژاد وجود داشت؟
** خیر، آن عکس متعلق به او نبود. اتفاقاًاو از همان روز اول با موضوع اشغال سفارت آمريكا مخالفت کرده بود و چون ایشان نماینده دانشگاه علم و صنعت بود، دانشگاه علم و صنعت در جریان این عملیات بزرگ و متحد جنبش دانشجویی حضور نداشت.
او از ابتدای ریاست جمهوریاش سیگنالهای متعددی مثل دعوت به «مناظره»، «مذاکره» و «نامهنگاری» برای مقامات آمريكایی ارسال و بارها تمایل خود را برای مذاکره مستقیم با آمريكا علنی کرد. پافشاری و اشتیاق او در این مسیر که به اشتباه یک سوپرانقلابی تلقی میشد، به حدی بود که توپ را در زمین رهبری انداخت که وقتی انقلابیون تندرو مایل به مذاکره با دشمن و حل وفصل مسائل فیمابین هستند، پس این رهبری است که مایل به مشارکت سازنده در امر صلح و امنیت بینالمللی نیست. در نهایت هم پس از هشت سال فشار داخلی و خارجی و قبل از ایام انتخابات و به صحنه آمدن آقای روحانی و وزیر شدن آقای ظریف، به گفته بسیاری از فعالان سیاسی، رهبری10 ماه قبل از دولت جدید، جواز مذاکره را صادر و در 1/1/92 آن را علناً اعلام کردند.
باید توجه داشت که دولت قبل بود که آمريكا را وارد مذاکره هستهای کرد. وگرنه آقای روحانی در دولت اصلاحات و داشتن مسئولیت پرونده هستهای، فقط با سه قدرت اروپایی مذاکره مینمود. آقای روحانی در آن زمان هیچ گاه با آمريكا صحبت نکرد. این آقای جلیلی بود که قبل از صدور اجازه رهبری و خارج از عرف دیپلماتیک و رعایت همتایی، در مقام دبیری شورای امنیت ملی ایران با یک مدیریت رده چندم دولت آمريكا مستقیماً گفتوگو کرد که متأسفانه روزنامههای انقلابی پرمدعا و حتی تریبونهای مقدس هم این ملاقات را تأیید و توجیه کردند! به هر طریق اکنون که رهبری مذاکره را پذیرفتند، چه کسی بهتر از آقای ظریف میتواند مذاکره و از منافع ایران دفاع کند؟
* شما دلواپس نیستید؟
** من از همان اولین همایش «دلواپسیم» که لطف داشتند و دعوت کردند، دعوت را نپذیرفتم و عرض کردم که شما اگر دلواپس واقعی هستید، باید زمان آقای احمدینژاد دلواپس میبودید که خودش و مقاماتش آمريكا را فراتر از کدخدا، فعال مایشاء دانسته و به رهبری فشار وارد میکردند که تنها راه برونرفت از مصایب پرونده هستهای، مذاکره با آمريكاست؛ اما آن موقع چشمانتان را بستید و با موضعگیریهای جناحی داخلی، خطای استراتژیک دوستان خود را ندیده گرفتید. بنابراین با این جریان «دلواپسی» همراه نمیشوم؛ چون اوج گرفتن تحرکات ضد آمريكایی این جریان را در دولت جدید، «ابزاری» و در چارچوب تنازع قدرت سیاسی در داخل کشور ارزیابی میکنم؛ گرچه به افراد صادقی هم که در این حوزه فعال هستند، احترام میگذارم.
البته انسان همیشه دغدغه دارد؛ من هم دلواپس این هستم که اهداف و شعارهای مقدس انسانی و اسلامی انقلاب و خط امام(ره) روی زمین مانده و رهبری تنها بماند. بیشتر از همه «دلواپس» این هستم که یک جریان سیاسی برای منافع داخلی خودش رهبری و ولایتمداری را مصادره کرده و ملت را از نظام و رهبری دور کند و در نهایت در پس پرده با قدرتهای جهانی بسازد و زیر این لوا یک جریان نفوذی و منافق شکل بگیرد.
باید در معنا کردن واژه منافق دقت داشت؛ اگر منافق آن کس است که در ظاهر وانمود میکند که با شماست، اما در نهان میل و دل به دشمن دارد؛ پس دیگر امروز باید از «منافقین خلق» که دشمن رو در رو و قسم خورده این نظام و این ملتاند سلب عنوان منافق کرد و این عنوان را باید به کسی داد که هم امروز در لباس دوستی، انگیزه خیانت دارد. امروز نفاق حتی در جریان اصلاحات هم نیست؛ چون نقد خود را در ابعاد نظری و عملی صریحاً بیان میکند.
نخستین منافق در صدر اسلام وقتی ظهور کرد که مسلمانان در مدینه قدرت سیاسی را به دست گرفتند! همیشه نفاق در طرف قدرت است؛ چون میخواهد از مواهب قدرت بهرهمند شود. باید ببینیم قدرت کجاست و بترسیم از اینکه نفاق آنجا رشد کند.
دلواپسی امروز من این است که تحت عنوان «حزباللهی» بودن منافع شخصی و جناحی خود را دنبال کنیم. شواهد زیادی هم در دست است.بنده مطلع هستم که به کدام منافع ضربه خورده که انتقاد میکنند. البته یک عده هم صادقانه اعلام نظر میکنند که حساب آنها جداست.
* این منافع چه بوده؟
** سطوح مختلفی دارد؛ در زمانی هستیم که شما فرضاًیک دانشجوی 22 ساله علوم انسانی، آرزو دارید که شغلی داشته باشید و مثلاً در یک روزنامه رسمی خبرنگار شوید که با چقدر تلاش شبانه روزی برای اثبات شایستگی ممکن است به این آرزو برسید. در همان زمانه بحران اشتغال و مسائل اجتماعی و اخلاقی، ناگهان یک دانشجوی 22 ساله به واسطه نزدیک شدن به یک جریان قدرت، پست مشاور رئیس جمهوری و مشاور فلان شورای عالی نظام را میگیرد.یکی دیگر رئیس فلان کمپانی صنعتی میشود. اینها مراحل رشد را از بالاترین پلهها شروع کرده و باز هم بالاتر میروند؛ البته اگر در بر همین پاشنه بچرخد و دولت جدیدی به قدرت نرسد! خب! بدیهی است که خود را به آب و آتش بزنند تا این سطح از منافع خود را حفظ کنند.
در سطح دیگر هم به واسطه سوءمدیریت یا زد و بند در فضای اقتصادی کشور، کسانی ساخته میشوند که میگویند دو میلیون یورو پول خرد من است. اینها هم مایل به تغییر قدرت نیستند و برای حفظ ساختار مد نظر خود تلاش میکنند! جنبه دیگر پرستیژ اجتماعی و نیز قدرت نرمی است که به واسطه نزدیکی به مراکز قدرت برای انسانها ایجاد میشود. چنین موقعیتهایی را که به واسطه نزدیکی به کانونهای قدرت نصیب میشوند، حتی با پول هم نمیتوان خرید!
من دلواپس این نیستم که نتوانیم راه نفوذ دشمنان را ببندیم؛ ما میتوانیم این کار را با لطف الهی و هشیاری و سختسری ملت در دفاع از انقلاب خود انجام دهیم. اما نگران آن هستم که دشمنان در لباس ما به دنبال کسب منافع شخصی و جناحی باشند. زمانی حزباللهیها «خونی» و «جونی» بودند؛ باید خون میدادند و جان میدادند؛ اما الان عدهای حزباللهی ظاهری هستند؛ دلواپسی از این حزباللهیهای ظاهری اصالت ندارد؛ اگرچه که هشیاری و دلواپسی صادقانه جرم نیست و باید حمایت شود.
* به سؤالمان درباره مذاکرات هستهای با آمريكا برگردیم؛ درباره مذاکرات در دولت جدید چه نظری دارید؟
** همان طور که گفتم، وقتی بنا به مذاکره باشد،چه کسی بهتر از تیم فعلی آقای ظریف؟ اما باید توجه داشت طرف مقابل ما آمريكاست؛آمريكا خودش را ابرقدرت جهان میداند و همراهی اروپا را با خود دارد. طرفی که دارای قدرت نظامی، اقتصادی و نفوذ بر سازمانهای جهانی و دولتهای دیگر است، وقتی تعهدی بگیرد، میتواند طرف مقابل را وادار به انجام تعهدهایش بکند. اما در نقطه مقابل اگر او خلف وعده کرد، ما نمیتوانیم او را مجبور به عمل به تعهداتش بکنیم. آمريكا در زمانی که هنوز گروگانها آزاد نشده بودند، به یکسری از تعهداتش در بیانیه الجزایر عمل کرد، اما وقتی گروگانها آزاد شدند، به دیگر تعهداتش عمل نکرد. این ذات قدرت است؛ میتواند با زور و فشار و تحریم، کشورها را ناچار کند علیه ما رأی دهند و زندگی و اقتصاد ما را مختل کند؛ لکن ما نمیتوانیم از همین ابزارها علیه او استفاده کنیم.
نگرانی من به همین دلیل است. راهش هم این است که هشیار باشیم و امکاناتی را که میتوان حفظ کرد حفظ کنیم. این حکم رهبری معظم است که ما نمیخواهیم سلاح هستهای داشته باشیم و هیچ اشکالی ندارد تا جایی که دنیا اطمینان کند که ما دنبال ساخت سلاح هستهای نیستیم، با نظارتها موافقت کنیم. دشمن اصلی ما اسرائیل است و ما دنبال استفاده از سلاح هستهای در اسرائیل هم نیستیم؛ چون دوستان فلسطینی ما هم همان جا زندگی میکنند. دادن اطمینان به دنیا امر بدی نیست؛ اما این همکاری با دنیا نباید به نفوذ و استحاله اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بینجامد.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6069/21/96406/0
ش.د9404258