(روزنامه شرق ـ 1394/08/14 ـ شماره 2440 ـ صفحه 12)
** پدیده مدرن با یک پدیده در دنیای مدرن متفاوت است. افراطگرایی دینی نه مدرن است و نه محصول موردانتظار و برنامهریزیشده مدرنیته، بلکه کژتابهای است از برخی مدلهای ذهنی، عملکردها و زمینههای عینی که در دنیای مدرن وجود داشت و دارد. درواقع میتوان بین فرایند مدرنیته، نوشدگی، رشد و توسعه با مدرنیزاسیون تفاوت قائل شد و افراطگرایی دینی را کژتابه برخی از مدلهای مدرنیزاسیون، برخی از زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و معرفتی و همچنین عملکرد برخی دولتها، ایدئولوژیها، احزاب، جریانها و... دانست؛ یعنی مجموع مدلها، عملکردها و زمینههایی که از آنها نام بردم و پیامدهای غیرمترقبه آنها افراطگرایی دینی را ایجاد کرده است. تعصب، مناسکگرایی مفرط، قشریگری دینی و... پدیدههای مدرنی نیستند اما ترکیب ناسازگار اینها با مجموع عواملی که از آنها یاد شد در دنیای مدرن، کژتابهای به اسم افراطگرایی دینی ایجاد کرده است. «گریس دیوی»، جامعهشناس دین، در کتاب «اعتقاد بدون التزام» میگوید: «بنیادگرایی مذهبی باید بهعنوان یک پدیده اجتماعی فهمیده شود همانقدر که باید بهعنوان یک پدیده مذهبی نیز فهمیده شود». او تأکید میکند عوامل اجتماعی همانقدر در ایجاد افراطگرایی دینی نقش دارند که عوامل و ساختارهای مذهبی.
* نقش عوامل اجتماعی و جامعه بیشتر است یا عوامل مذهبی؟
** اجازه بدهید بگوییم افراطگرایی دینی یک پدیده پیچیده و چندعاملی است که نمیتوان تأثیرات گروهی از عوامل را بیشتر از بقیه دانست. محققانی از جمله معلوف، بنوعزیزی، رایس برود، هانتر، جان اسپوزیتو، لارنس، امرسون هارتمن و دیگران بر اینکه افراطگرایی دینی پدیدهای پیچیده است، تأکید دارند. اگر این پدیده پیچیده را در منطقه خاورمیانه بخواهیم توضیح دهیم باید به بررسی وضعیت خاورمیانه بپردازیم. دولتهای منطقه مانند عربستان، قطر، عمان و... عموما دولتهایی مبتنیبر منابع نفتی هستند. در دیگر جوامعی مثل سوریه، مصر، عراق و بقیه، عملکرد اقتصادی دولتها باعث ایجاد نابرابریهای فاحش اجتماعی شده و بههمیندلیل گروههای طردشده اجتماعی در این کشورها شکل گرفته است که بیرون از بازارها و شبهبازارهای منطقه بهسر میبرند. بههمیندلیل برای کسی که جذب داعش میشود، ورود به داعش، ورود به یک شغل است زیرا این افراد نه شغلی دارند، نه پایگاه اجتماعیای دارند و نه هویتی و داعش همه اینها را به آنها میدهد؛ حقوق، جای خواب، غذا، جایگاه اجتماعی، اعتقاد و... . برای این افراد طردشده اجتماعی که به داعش میپیوندند هیچ گزینه جایگزینی وجود ندارد.
«فلیک میلر»، انسانشناس، در کتاب «زاهدانه بیپروا» به تحلیل محتوای نوارهای کاست کشفشده از منزل اسامه بنلادن، پرداخته است و نتیجه میگیرد که سربازان القاعده مؤمنان متعصبی نیستند که جنگشان برای رستگاری باشد بلکه اتفاقا این نوارها نشان میدهند که آنها نیز مثل بقیه مردم درگیر روزمرگیهای سادهای مثل اینکه غذای بهتری گیر بیاورند، هستند و حتی سر این موضوع دست به اعتراض میزدند. درست است که نمیتوان تأثیر آموزههای دینی و مذهبی متعصبانه و قشری، تعلیم و تربیت خشن، ضعف نهادها و فساد دستگاهها، صورتبندی ایدئولوژیک از دین، استفاده ابزاری از مذهب و دیگر عوامل معرفتی را در ایجاد افراطگرایی دینی نادیده گرفت ولی به همان میزان نمیتوان از سایر عوامل گذشت و این امر پیچیده را ساده کرد. اگر بخواهم حرفم را خلاصه کنم باید بگویم داعشیها همه آدمهای خشکهمقدسی نیستند. برخی از آنها تحصیلکرده هستند و بسیاری از آنها با تکنولوژیهای جدید روز کار میکنند. موبایل و تبلت دارند و با آخرین بازیهای روز خودشان را سرگرم میکنند ولی همهشان عصبانی هستند؛ عصبانیت از یک حکومت، یک سرکوب و عصبانیت از اینکه در جامعه هیچچیز نیستند.
البته بخشی از آنها هم ممکن است بعدا به این عصبانیت پیوسته باشند. ممکن است یک مهاجر که در جامعه اروپا جذب متمایز و نابرابر شده یعنی به کشوری غربی مثل فرانسه سفر کرده است اما وضعیت نابرابری نسبت به شهروند فرانسوی دارد، با انواع آرزوهای فروخورده، جذب داعش شود. منظورم این است که بازیهای مخرب بازنده- بازندهای که در دنیا شکل گرفته در سطح ملی، منطقهای یا بینالمللی سر باز میکند و داعش، القاعده، طالبان و... را میسازد. در عراق بسیاری از کسانی که جذب داعش میشوند بیش از آنکه تعلق ایدئولوژیک به داعش داشته باشند، از يك فرد يا جريان نفرت دارند و عصبانی هستند. حتی برخی از بازماندگان ارتش صدام که به داعش پیوستهاند، آن را یک آلترناتیو میبینند که با آن میتوانند مشکلاتشان را حل کنند.
* بهتازگی کنفرانسی در اتحادیه اروپا با حضور کشورهای مختلف اروپایی تشکیل و در آن علل و عوامل جذب گروههای مختلف اجتماعی نظیر زنان و جوانان به داعش بررسی شد. درباره زنان و جوانان اروپایی که به افراطگرایی دینی روی میآورند هیچیک از عواملی که از آنها نام بردید صدق نمیکند.
** همانطور که تأکید کردم، افراطگرایی دینی موضوعی پیچیده است و عواملی که از آنها صحبت کردم بخشی از عوامل ایجاد این پدیده هستند. همانطور که گفته شد، معتقدم مدلهای مدرنیزاسیون و پروژههای دولتی توسعه در منطقه، مدلهایی از بالا، با نگاهی ابزاری به فرهنگ و جامعه و بیاعتنا به زیستبوم اجتماعی و فرهنگی و زمینههای تاریخی جوامع بودهاند. من دانشجوی دوران پهلوی بودم و نهتنها درباره این مدلها مطالعه کردهام که آنها را زیستهام. این مدلها که در کشورهای عربی نیز پیاده شدند، برخوردی غیرمسئولانه با سنتها داشتند و توسعه بدون توجه به اخلاق و ارزشهای فرهنگی جامعه را مدنظر قرار دادند. این مدلها نوعی توسعه نامتوازن را ایجاد کردند که ناپایدار هم بود. اینجا توسعه به معنایی که آمارتیاسن مدنظر دارد؛ یعنی گسترش افق انتخابها، نبود بلکه توسعه ابزاری با تأکید بر رشد اقتصادی مدنظر بود که خود باعث ایجاد نابرابری بین مرکز و حاشیه شد. از سوی دیگر مدلهایی از جهانیشدن نیز در قرن اخیر رواج پیدا کرد که جهانیشدن را به معنی غربیشدن، اروپامحوری و تکفرهنگیشدن میدانست و در نتیجه از فرهنگهای دیگر، «دیگری» ساخت. این اتفاقها نتایج پیچیدهای چون شورش حاشیه علیه متن را رقم زدند که حاشیه در آنها میخواهد متنی که او را تبدیل به دیگری کرده است، تبدیل به دیگری کند. گروههای مختلف اجتماعی که از آنها نام بردید در چنین سلسلهاتفاقهای پیچیدهای به گروههای افراطی میپیوندند.
بگذارید چند مثال بزنم؛ احلام النصر،
شاعر زن داعشی، در کتاب شعرش، «لهیبهای حق»، جهانی را توصیف میکند که در آن هیچ
ملیتی وجود ندارد و داعشیها را در همهجای جهان با هر ملیتی فرامیخواند یا در
ویدئوهای داعش شما آتشزدن پاسپورتها را میبینید. چرا شاهد چنین چیزهایی هستیم؟
چون برای آنها که به داعش پیوستهاند دیگر دولت- ملت موضوعیت ندارد. آنها با مفهوم
دولت ملی بیگانه شدهاند. البته باید به این نکته هم اشاره کنم که تحقیقات در حد
مطالعه اینجانب نشان داده است که در افراطگرایی دینی متغیرهای جنسی و سنی معنیدار
نیست به این معنی که انواع گروههای سنی و جنسی در گروههای افراطی در سراسر جهان
وجود دارند و نمیتوانیم بگوییم به شکل معناداری جوانها یا زنها بیشتر جذب داعش
میشوند زیرا ممکن است هر یک از این گروهها به دلایل مختلف دچار کژتابههایی شده
و بعد به داعش پیوسته باشند. داعش از نگونبختترین مناطق سوریه مثل رقه و حمص و
دیرالزور رشد کرده ولی چون وارد یک بازی بینالمنطقهای و مخرب باخت- باخت شده، با
انواع عصبانیتها، مطالبات و ایدئولوژیها ارتباط پیدا کرده و گروههای مختلفی از
جوامع را به خود جلب کرده است.
ناگفته نماند در خود اروپا و آمریکا هم گروههایی
هستند که با نظم اروپا و آمریکا و نظم جهانی بهطورکلی مشکل دارند. انواع بیگانگیها،
نفرتها، دیگریشدگیها، طردشدگیها و... ترکیبی را تشکیل میدهند که گوشهای از
آن را در داعش میبینید. بخشی از این کژتابه پیچیده حاشیهشدهها هستند و تا زمانی
که فقر، بدبختی، بیسوادی، سرکوب، تحقیر، سلطه، نابرابری، جهالت و... در کشورهای
منطقه وجود دارد، منطقه آبستن این شورشهاست. خلاصه میکنم اگر مدیریت توسعه در
کشورها درست باشد، احتمال ایجاد چنین گروههایی کاهش مییابد. وقتی در زیستگاههای
اجتماعی، حاشیهنشینی شکل نگیرد، سیاستهای بازتوزیعی درستی اتخاذ شود، نابرابری و
فقر رفع شود، بیسوادی کاهش پیدا کند و... احتمال افراطگرایی کاهش پیدا خواهد
کرد.
* یکی از تحلیلهایی که در زمینه علل پیوستن به داعش بهویژه در میان جوانان وجود دارد، تحلیل بر مبنای مصرف است. یعنی گویی ایدئولوژی داعش در دنیای مصرفی امروز تبدیل به کالایی شده که میتوان آن را مثل هر کالای دیگری مصرف کرد. این تحلیل چقدر به واقعیت نزدیک است؟
** در سرمایهداری متأخر که سرمایهداری مصرفی است، نه تولیدی، این تحلیل دور از انتظار نیست. در یک جامعه رسانهایشده و نمایشی، داعش هم نمایش بدی نیست اما نمیتوان همه کاسه و کوزهها را سر سرمایهداری و بازارهای مصرف شکست و از قرائتهای خاصی وجود دارد، زمینههای اجتماعی کشورهای جهانسوم، نابرابریهای اقتصادی و استبداد دولتها و ضعفهای تاریخی نهادهای متولي و... گذشت. بههمیندلیل معتقدم در افراطگرایی دینی زمینههای اجتماعی را باید جدی بگیرید وگرنه چرا این مصرف در جوامع توسعهیافته تا این درجه منجر به ایجاد افراطگرایی دینی نمیشود؟ حتی در جوامع درحالتوسعه نیز بسته به نوع تجربیات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و توسعهایشان، افراطگرایی دینی ممکن است به وجود بیاید یا نیاید. مثلا شما عراق را با مالزی که آن هم کشوری اسلامی است مقایسه کنید.
چرا در یکی داعش ایجاد میشود و در دیگری اگر افراطگرایی هم هست، به شکل داعش نیست. بههمیندلیل معتقدم نمیتوان افراطگرایی را تنها به مصرف پسامدرن تقلیل داد. در جوامع مختلف زیرساختهای حلوفصل مناقشات اجتماعی متفاوت است. اگرچه هرگز در یک جامعه احتمال ناهنجاری به صفر نمیرسد و هیچ جامعهای نسبت به انواع آسیبها نظیر فساد، خشونت و انواع افراطگرایی مصونیت ندارد ولی جامعه از طریق سیستمهای کارآمد مدیریتی و آموزشی و ظرفیتهای دموکراتیک و عقلانی میتواند این تعارضات و ناهنجاریها را حلوفصل کند. آنچه مهم است ظرفیتهای حلوفصل و هوشمندی اجتماعی است.
* راهحلی برای جلوگیری از افراطگرایی دینی وجود دارد؟
** فکر میکنم هرچه اصلاحات اجتماعی در جامعه وجود داشته باشد، جامعه مصونیت بیشتری نسبت به هر نوع تعصبی خواهد داشت. توسعه نهادها، ارتقای ظرفیتهای زیرساختی اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی، توسعه عقلانیت اجتماعی که جامعه را هوشمند کند، حکمرانی خوب، شفافیت، عدالت یعنی ایجاد فرصتهای برابر برای گروههای اجتماعی مختلف، امکان توسعه نهادهای مردمی مثل سازمانهای مردمنهاد و نهادهای صنفی، آگاهی و آموزش براساس مشارکت و رواج نقد و روشنگری که میتواند مسائل را در نطفه حلوفصل کند، میتوانند به جامعه مصونیت دهند.
همانطور که اشاره کردم، مدیریت توسعه و سکانداری خوب کشور نیز در اینجا بسیار مهم است. البته ایجاد این اصلاحات اجتماعی تنها در مقیاس ملی مهم نیست و در مقیاس بینالمللی هم مهم است این اصلاحات مدنظر قرار گیرد.