روزنامه کیهان **
بازی با «انتقالدهنده» / سعدالله زارعی
آمریکا، بازی پیچیدهای را با ایران دنبال میکند ولی در ایران این بازی پیچیده، بسیار ساده دیده میشود! واشنگتن از یک طرف در پی حل مهمترین مسئله خود با ایران، یعنی تبدیل شدن ایران به یک «قدرت مستقل منطقهای» است و از سوی دیگر در پی سیطرهبخشی به جریانی است که در انتقال ایران از یک «قدرت مستقل منطقهای» به یک کشور معمولی وابسته، به آمریکا کمک مینماید. البته این قلم در پی ارزیابی آن نیست که چنین جریانی توانایی لازم را در هل دادن ایران به این سمت دارد یا نه، ولی در اینکه چنین جریانی وجود دارد و چنین نقشهای هم تنظیم گردیده است، به گواهی قرائن و شواهد عدیده تردید نیست.
آمریکا در حل مهمترین مسئله خود که به آن اشارت رفت، چند اقدام را براساس این راهبردها به طور توأمان دنبال میکند: 1- لازمه فاصله گرفتن ایران از قدرت منطقهای، ضعیف شدن ایران به خصوص در مسائل اقتصادی است. از این رو نباید در تداوم فشارهای تضعیفکننده حتی در مواردی که ایران به یک «عقبنشینی پرارزش» تن داده است، تردید نمود. 2- به قدرت رساندن کسانی که از درون جمهوری اسلامی، انتقالدهنده ایران از قدرت منطقهای به کشوری معمولی هستند، نباید به تجدید نظر در فشار بر ایران بینجامد یا با آن توأم گردد، چرا که از یک سو - از نظر آمریکا- قدرت گرفتن این افراد ناشی از فشار وارد شده بر ایران است و از سوی دیگر تداوم حضور اینها در قدرت نیازمند تداوم فشار است. آمریکاییها در این میان تداوم فشار را به نفع کاتالیزورهای داخلی میدانند و این کاتالیزورها نیز رفع فشار از جمهوری اسلامی را سبب رشد استقلالگرایی در ایران میدانند. چندی قبل جان کری در یکی از دانشگاههای آمریکا در پاسخ به سؤال دانشجویی که پرسید: «چرا بعد از برجام از اندازه فشار علیه ایران کم نمیکنید تا ایران در همراهی ترغیب شود» گفت برای ترغیب بیشتر ایران به همراهی باید فشارها را ادامه دهیم. 3- آمریکا تعدادی سناریوی با ارزش محدود را در نظر گرفته تا بدون آنکه هزینهای داده باشد، «جریان انتقالدهنده» را تقویت کند به عبارتی هم چیزی واقعی در سبد ایران نگذارد تا تقویت نشود و هم اقدامی انجام دهد تا چیزی در سبد «جریان انتقالدهنده» قرار گیرد. بعضی از کارشناسان «باز و بسته» بودن سوئیفت را در این جهت ارزیابی میکنند؛ سوئیفت به طور رسمی باز است تا چیزی در سبد جریان انتقالدهنده قرار گیرد و به طور واقعی بسته است تا چیزی در سبد ایران نرود.
کما اینکه بعضی معتقدند این ماجرای مصادره دو میلیارد دلار از دارایی ایران- که از سوی یک دادگاه صورت گرفت و پس از آن مجلس و رئیس جمهور آمریکا نیز آن را تأیید کرده و قانونی خواندند- اقدامی از نوع سوئیفت است! یک دادگاه، دو میلیارد دلار از اموال ایران را مصادره کرده است. با این مصادره «جریان انتقال دهنده» و کشور به طور توأمان آسیب میبینند. فردا یا پسفردا- احتمالاً در آستانه انتخابات آینده- این دو میلیارد دلار بازمیگردد تا جریان انتقالدهنده به عنوان کاربلدهایی که پول ملت ایران را برگرداندهاند! تقویت شود بدون آنکه در عمل مبلغی به ایران داده شود. حتی ممکن است حکم لغو شود و پول هم برنگردد یعنی همان اتفاقی بیفتد که درباره «لغو تحریمها» افتاد! «سناریوهای با ارزش محدود» میتوانند تا انتخابات خرداد سال آینده استمرار یابند و حتی میتوانند به یک الگو برای حفظ جریان انتقالدهنده و در عین حال حفظ روند تضعیف ایران تبدیل شده و طی سالهای آینده تعقیب شوند.
مدل رفتاری آمریکا با ایران به گونهای است که ایران باید داراییهای خود را روی میز بریزد و به داوری کسی که قبلاً تعلق این داراییها را به ایران و استحقاق آن رد کرده است تن بدهد و ایران دست آخر، حضور در پای میزی که برای توزیع داراییهای او آماده شده است را به عنوان دستاورد مهم «به رسمیت شناخته شدن» تلقی نماید! این در حالی است که پیش از آراسته شدن میز گفتوگو و میدان بازی، قدرت مستقل ایران توسط بسیاری از کشورهای دنیا به رسمیت شناخته شده و کسی روی شخصیت و هویت مستقل ایران، انگشت ابهام قرار نداده بود.
آمریکاییها مدتی است که به سمت مهار قدرت منطقهای ایران شیفت شدهاند. سؤال این است که این کار چگونه ممکن است. برای بررسی این موضوع توجه به نکات زیر ضروری است:
1- اولین گام این است که مدل فشار و تشدید فشار علیه ایران در حوزه مسائل منطقهای دنبال گردد، به گونهای که ایران هر روز نسبت به روز قبل مشکلات بیشتری را احساس کند. آمریکاییها میدانند که مدل فشار بر ایران با محوریت بحث هستهای باید در بحث منطقهای بازنویسی و اصلاح شود. چرا که در بحث هستهای ما آمریکا وانمود میکرد که نادیده گرفتن توافق 7 کشور هستهای- مبنی بر جلوگیری از هستهای شدن دیگران- با منافع همه این کشورها که عمدتاً در سایز «بینالمللی» بودند، منافات دارد، اما وقتی صحبت از خطر قدرت منطقهای شدن ایران به میان میآید، کشورهای در اندازه بینالمللی در نگرانی شریک آمریکا نمیشوند. بنابراین در اینجا به یک ائتلاف منطقهای ضد ایران نیاز است براین اساس، آمریکاییها یک جبهه منطقهای با محوریت ظاهری رژیم آلسعود و باطنی آمریکا را جایگزین جبهه منطقه بینالمللی با محوریت ظاهری و باطنی آمریکا کردهاند. روند تشدید فشار و به عبارت رایج در روابط بینالملل «تصاعد بحران» (Disclosion cricis) به طور مشترک در هر دوی این روندها ملاحظه میکنیم.
گام دوم آمریکا این است که با توسل به یک سلسله تبلیغات هدفمند سیاسی و با کمک گرفتن از ظرفیت «جریان انتقال دهنده» که به طور مداوم تکرار میگردد، حل مشکلات را علیالدوام با «مذاکره» و «توافق» گره بزند به عبارت دیگر در حالی که مذاکره، نه قرار است مشکلات اقتصادی مردم را کاهش دهد و نه قبلاً به دستاوردی عملی رسیده است، علیالدوام نیاز ایران به گفتوگو برای حل مشکلات معیشتی مردم تبلیغ میشود تا کماکان- حداقل بخشی از مردم- وقتی با مشکل مواجه میشوند بر ضرورت گفتوگو با آمریکا تأکید نمایند. کمااینکه آمریکاییها پاسخ عملی به کسانی را که به امید باز شدن راه حرکت اقتصادی به مذاکره روی آوردهاند دائماً به تأخیر میاندازند تا این نیاز و دست ملتمس باقی بماند!
آمریکا در بحث منطقهای به ایران میگوید ما پذیرفتهایم که شما یک قدرت منطقهای هستید و پذیرفتهایم که در بسیاری از مواقع رفتار شما در بحرانها، مسئولانه و مترقی بوده است، حالا بیایید تا درباره موضوعات بغرنج منطقه به توافق برسیم. شاید بتوانیم بدون آنکه به موقعیت و نفوذ منطقهای شما لطمهای بزنیم، مسئله را حل کنیم. اوباما در همین پیام اخیر، چیزی بیش از این نگفته است. اما واقعیت میدانی به ما یادآور میشود که اگر آمریکا دنبال حل مسئله باشد، نباید واقعیات حقوقی را انکار کرده و ملتی را از برخورداری از آن استثنا نماید. مثلاً آمریکا وانمود میکند که با بقای اسد در صورت فرایند قانونی، مشکل ندارد اما همزمان با آن بدون اعتنا به دولتی که وجود دارد، از طریق کردهای سوریه بخشی از شمال رقه را به تصرف درآورده است. این در حالی است که نیروهای آمریکایی در منطقه حساسی استقرار دارند که چه در عملیات شرق حلب و چه در عملیات شمال ادلب موقعیت خاص پیدا کرده و میتواند با اولتیماتوم مانع عملیات هوایی ارتش سوریه یا ارتش روسیه در این مناطق گردند. در واقع واشنگتن آمده و انگشت خود را در نقطهای قرار داده که با حرکت طرف مقابل لگد میشود و امکان درگیری میان آن قدرت و آمریکا پدید میآید. حال اگر آن نیروی عمل کننده- مثلاً روسیه - نخواهد با آمریکا بجنگد لاجرم باید میدان عملیات را ترک گوید.
در اینجا آمریکا عملاً دور مناطق درگیری داعش و جبهه النصره یک حصار امن کشیده و به آنان اطمینان خاطر میدهد. حالا در این شرایط آمریکاییها به ما میگویند بیایید درباره آینده سوریه مذاکره کنیم و آمریکا قول میدهد منافع ایران را در نظر بگیرد. در این صورت ما در مذاکره با آمریکا چه خواهیم گفت جز اینکه «آقا انگشت خود را بردار میخواهم رد شوم؟» آمریکا چه پاسخی خواهد داد جز اینکه بسیار خوب برمیدارم شما هم دست خود را از پشت حکومت سوریه بردارید تا حسن نیت شما به اثبات برسد. ضرر ما و میزان هزینه آمریکا در این صحنه مشخص است. اما در چنین صحنهای چه چیزی گیر «جریان انتقالدهنده» میآید؟ ژست قرار گرفتن در کنار مقامات آمریکا و اروپا و به عبارتی که اینها در این روزها به کار میبرند «با بزرگان دیده شدن»!
2- در بحث منطقهای آمریکا اصرار دارد، پرونده سوریه، عراق، یمن و... از دست نهادی که با پشتوانه جهادی و نگرش نهضتی فتوحات بزرگی را طی 15-16 سال گذشته به دست آورده است، خارج شده و به دست نهادی بیفتد که زبان رایج دیپلماسی و معامله با غرب را میداند! چرا؟ آمریکا میداند که بسط دایره نفوذ ایران یک افتخار بزرگ ملی برای ایرانیان و افتخار اسلامی برای مسلمانان است که همه آن را متعلق به رهبری معظم انقلاب و نیروهای جهادی جان بر کف آن میدانند. این خود یک مانع استراتژیک و عبور نشدنی در انتقال نظام از «مستقل» به «وابسته» است. خب غرب در صورت مواجهه با رهبری و نیروهای جهادی باید بیش از فایده هزینه بدهد. از سوی دیگر به دلیل تعلق این حوزه حساس به رهبری در مذاکره با «نیروی انتقال دهنده» به دستاوردی مهم نمیرسد. بالاخره آنچه در منطقه از نظر آمریکا ارزش معامله دارد همین عراق، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین و از این قبیل است، جاهای دیگر که اساساً در اختیار دولتهایی است که سخن گفتن از توافق آنها، گزافه است چرا که کارها با یک دستور انجام میشود.
الان آمریکا در یک نقش دوگانه، از یک طرف همه ظرفیت منطقهای خود را برای اعمال فشار بر ایران و متحدین آن وارد میدان کرده است به گونهای که شاهد برخورد بیسابقه این عوامل علیه ایران هستیم و از طرف دیگر با ارسال پیغام و پسغام به ایران میگوید راه حل در توافق با ماست و این در حالی است که توافق فقط یک ظاهر حقوقی خوشایند دارد.
***************************************
روزنامه قدس **
انزوای کابل در مبارزه با طالبان/محمد حسین جعفریان
طالبان در افغانستان با چند عملیات سنگین حملات بهاری خود را آغاز کردند. در آخرین مورد آنها به یکی از مراکز وزارت دفاع در قلب شهر کابل یورش برده و مقدار زیادی از سربازان و افسران ارتش را قتلعام کردند. پس از بالا گرفتن این درگیریها، اشرف غنی که پیگیری پروژه صلح را پایان یافته دانسته و مدعی شده پاکستانیها نقش مستقیم در حمله اخیر داشتهاند.
وی وعده داد که حملات سخت و همه جانبهای را در سراسر کشور علیه طالبان آغاز خواهد کرد. تهدیدی که بسیاری از ناظران مسائل افغانستان بیشتر آن را یک بلوف تبلیغاتی میدانند و تلاشی نافرجام برای همدردی با مقتولان حوادث اخیر که بیکفایتی مسؤولان دولتی را عامل قدرت گرفتن دوباره طالبان میدانند.
اما چرا نسبت به سالهای حکومت حامد کرزی و لااقل نسبت به سالهای پایانی دولت او، در یکی دو سال اخیر طالبان بهطرز آشکاری قویتر شدهاند. مهمترین پاسخ را باید در بخش دفاعی جستوجو کرد. علیرغم تبلیغات انجام شده، با وجود کنارهگیری نیروهای خارجی از میادین مستقیم نبرد، ارتش افغانستان توانایی کافی برای مواجهه با تهدیدات موجود را ندارد. تجهیزات کافی نیست. بودجه اختصاصی در نتیجه فساد حاکمه بر کل کشور به روشهای مختلف به یغما میرود، دستمزد سربازان اندک است و این سبب میشود داوطلب کافی برای خدمت در ارتش مهیا نشود و آنها که میآیند به سبب عدم حمایت و دستمزد کافی انگیزه نبرد نداشته باشند. به این مشکلات پیچیده باید همسویی برخی مقامات را در استانهای مختلف با طالبان نیز افزود. جدای از تمام اینها مجموعه حکومت نیز عملاً به دو شاخه تقسیم شده و بر خلاف عنوان آن که «وحدت ملی» است، کشمکشهای آشکاری در رأس هرم قدرت میان دو جناح حاکم هویداست. کشمکشهایی که اثرات مخرب آن به جبهههای نبرد نیز سرایت کرده و فجایعی نظیر سقوط استان «قندوز» را در سال گذشته رقم زد.یکی دیگر از مشکلات مهم برای مبارزه با طالبان که چندان جدی گرفته نمیشود، منزوی ساختن فرماندهان پیشین جهادی و چهرههای سرشناسی است که تجربههای گرانقیمتی از جنگ با طالبان دارند. اغلب اینها از مصادر امور دفع شده یا زمینه ایجاد اختلاف میان آنها فراهم میشود. ژنرال دوستم یکی از چهرههای اصلی در نبرد با طالبان است. او در بهقدرت رسیدن اشرف غنی هم نقشی عمده داشت، اما دسایسی چیده شد تا وی در شمال با یک ژنرال دیگر که او هم دشمن طالبان است، یعنی ژنرال عطا محمد نور، درگیر شود. از طرف دیگر آمریکاییها همواره این چهرهها را تقبیح کردهاند. بطور مثال بتازگی ژنرال دوستم که معاون اول رئیسجمهور افغانستان نیز هست برای سفری کاری عازم آمریکا بود اما به او هشدار داده شد که ممکن است در خاک این کشور به جرم ارتکاب جنایات جنگی دستگیر شود. او از سوی آمریکاییها به قتلعام طالبان متهم است! در حالیکه نیروهای وی بیشترین خدمات را در جنگ مورد اشاره واشنگتن به آمریکاییها کردند. اینهمه سبب شده تا انگیزهای برای طرفهایی که توانایی جنگ با طالبان را دارند باقی نماند. اشرف غنی باید برای این مشکلات بزرگ چارهای بیندیشد.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
گزافه گوئی مخالفین برجام در آمریکا!
بسمالله الرحمن الرحیم
گفته میشود اخیراً طرحی در کنگره آمریکا درحال تدوین است که به موجب آن جمهوری اسلامی ایران نباید در خلیج فارس رزمایش نظامی داشته باشد! اگرچه از این موضوع هیچگونه جزئیاتی منتشر نشده و معلوم نیست که اساساً چقدر جدی باشد، ولی اصل مطرح شدن این موضوع، یک گزافه گوئی بیمنطق است که طرح آن در مقطع کنونی به خودی خود، محل ابهام است، چرا که از یکطرف با قوانین و معیارهای بینالمللی در تضاد است و ثانیاً چطور ممکن است کشوری که دارای بیشترین ساحل در خلیج فارس است، از برگزاری هرگونه مانور نظامی در آبهای سرزمینی و آبهای بینالمللی فراساحل خود ممنوع شود ولی آمریکا از هزاران کیلومتر فاصله مجاز به تحرکات نظامی در آبهای این منطقه باشد؟!
علاوه بر این معلوم نیست گوینده و عامل طرح این موضوع کیست و چه کسانی در پشت سر او محرک اصلی این قضایا ممکن است باشند. اما این نکته قابل درک است که قطعاً کسانی در آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای همسایه ممکن است از روند تحولات منطقه، ثبات و اقتدار جمهوری اسلامی ایران موضوع برجام و مهمتر از همه، از شکست و ناکامی طرحهای خود در منطقه خشمگین میباشند و با چنین اظهارات و اقداماتی سعی دارند خشم و کینه خود را فرو بنشانند و حتی سعی کنند شکست و ناکامیهای خود را جبران نمایند.
ناگفته پیداست که برای مقابله با ایران، دستهای آلودهای در کار است که هم در منطقه و هم در فراسوی منطقه زمینه سازیهائی صورت گیرد تا فرصتی برای مقابله با اقتدار جمهوری اسلامی ایران فراهم آید. برای تحقق چنین هدفی، اشغالگران صهیونیست و لابی صهیونیستی نشان دادهاند که آرزوهای برباد رفتهای دارند ولی هنوز مایوس نشدهاند بلکه امیدوارند شانس خود را همچنان بیازمایند. این یک خوش رقصی برای دشمنان زخم خوردهای است که عناصر تندرو در هیئت حاکمه آمریکا اگرچه شانس خود را بارها آزمودهاند و ناکام بودهاند ولی دائماً تحریک میشوند و تحریک میکنند تا بلکه از فرصتهای جدید نصیبی ببرند. فراموش نکنیم که در ماجرای زورآزمائی طیفهای مختلف درون کنگره درخصوص برجام نیز اراجیف زیادی مطرح و تکرار شد ولی مواضع متین و مستحکم جمهوری اسلامی ایران در آن مقوله بر اثر آن شانتاژهای سیاسی – تبلیغاتی تحت الشعاع قرار نگرفت و شش قدرت با ایران به تفاهم رسیدند و مواضع روشن ما در مقوله انرژی صلح آمیز هستهای را پذیرفتند چون چاره دیگری نداشتند.
آمریکا در برخورد با ایران در مقیاس جهانی احساس تنهائی میکند و به وضوح میبیند که ایران در کانون توجهات بینالمللی برای سرمایهگذاری و همکاریهای همه جانبه قرار گرفته و روزی نیست که هیئتهای پرتعداد و مقامات بلندپایه کشورهائی که همچنان متحد آمریکا و غرب هستند ولی برای منافع سیاسی – اقتصادی خود در بازار ایران هم ارزش و امتیاز خاصی قائلند، به ایران سفر میکنند و برای چند برابر کردن سطح مبادلات اقتصادی – تجاری – صنعتی خود متعهد میشوند. در چنین شرایطی آمریکا نه تنها از این بازار پررونق خود را محروم کرده بلکه با توسل به سیاستهای ابلهانه و راهزنی بینالمللی نشان داده که واقعاً قابل اعتماد نیست و به سپردههای دولتها به راحتی دستبرد میزند. ماجرای راهزنی 2 میلیارد دلاری اخیر آمریکا نشان میدهد این روحیه تهاجمی و طلبکارانه فقط موضوعی مربوط به گذشته نیست بلکه در آینده نیز احتمال و امکان تکرار این روشهای غیراصولی وجود دارد، روشهائی که دقیقاً مغایر موازین بینالمللی و ناقض تعهدات واشنگتن است.
منافع کشور و مصالح نظام ایجاب میکند که این مسائل به طور جدی به روش اطمینان بخشی پیگیری شود چرا که از یکطرف در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا قرار داریم و معلوم نیست حاکمان فردای آمریکا چه کسانی باشند و چگونه عمل کنند. بعلاوه حاکمان امروز هم چندان قدرت و قاطعیتی در برخی موارد بروز ندادهاند و از جمله برای ماهها در قلمرو داخلی در موضع انفعالی قرار داشتند و در مقیاس کشوری همچون آمریکا هم کارها به کلی تعطیل و متوقف بود. اگرچه در مورد برجام، در کنگره کارشکنیهای فراوانی شد ولی نهایتاً برجام تمامی مراحل را پشت سر گذاشت. با این حال، امروزه شاهد تحرکات عناصری هستیم که سعی دارند شکستها و ناکامیهای خود را در جای دیگری جبران کنند.
آمریکا بارها درخصوص توانمندی و اقتدار جمهوری اسلامی ایران تجربیاتی کسب کرده و از قابلیتهای ما چندان هم بیاطلاع نیست و از ناکامی متحدانش در منطقه نیز قطعاً اطلاعات بیشتری دارد. دقیقاً از همین زاویه است که به نظر میرسد طرحهائی از قبیل آنچه درخصوص تلاش برای ایجاد محدودیت رزمایشهای نظامی ایران در خلیج فارس عنوان میشود، صرفاً از مغزهای علیلی ممکن است صادر شود که بزرگتر از دهان خود سخن میگویند و به عواقب اظهارات خود نیندیشیدهاند چون فاقد بینش عقلانی هستند.
***************************************
روزنامه خراسان**
«راهبرد» و «رویکرد» جمهوری اسلامی درنشان دادن مبانی قدرت/امید ادیب
مروری بر روابط حاکم بر عرصه بین الملل نشان می دهد که دقیقاً قانون جنگل حاکم است! بله تعجب نکنید که می گویم قانون جنگل! وقتی تمام معاهدات بین المللی و اصول و قواعد حقوقی مطابق منافع کشور قدرتمند تعریف می شود و وقتی یک کشور «قوی» در جایی که می خواهد اقدامی را انجام می دهد (حتی اگر با تمام اصول حاکم بر نظام بین الملل تعارض داشته باشد) چه عنوان بهتری می توان بر این نظام گذاشت؟ در این صورت آنچه می تواند منافع یک عضو نظام بین الملل را در قواعد حاکم بر این نظام تأمین کند، قوی شدن و ترساندن زورگویان است. تعبیر علمی تر آنچه گفته شد همان است که در علوم سیاسی و روابط بین الملل به آن بازدارندگی می گویند. بازدارندگی به معنای خودداری دشمن از تعرض نظامی، اقتصادی و حتی سیاسی به یک کشور است. برای بازدارندگی دشمن از تجاوز به مرزهای سیاسی و غیرسیاسی یک حاکمیت، آن نظام باید روی عناصر قدرت خود متمرکز شود و از این عناصر در موقعیت های مختلف و به نحو بهینه استفاده کند. تعدادی از این عناصر و منابع قدرت برای همه کشورها تعریف یکسانی دارند؛ مثلاً قدرت اقتصادی یا میزان و قدرت تسلیحاتی که هر کشور دارد تا حد زیادی برای دشمنان آن کشور بازدارندگی ایجاد می کند اما نباید فراموش کرد که برخی کشورها مبتنی بر مزیت های نسبی که دارند، منابعی دارند که تکیه به موقع بر این منابع می تواند برای آن کشور قدرت مضاعف تعریف کرده و به مرحله ای برسد که حتی فکر تهاجم نظامی یا سیاسی را از ذهن دشمن بیرون کند.شهریور ماه سال پیش بود که وزیر خارجه کشورمان در نشستی در دانشگاه علامه طباطبایی «خودباوری» و «گفتمان متفاوت» را به عنوان مهمترین عناصر تعریف کننده قدرت برای جمهوری اسلامی برشمرد. ظریف در آن سخنرانی به جمله امام (ره) اشاره کرد که فرموده بودند: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» و در تبیین این جمله تأکید کرد که حرف متفاوت جمهوری اسلامی در دنیا یکی از ابزارهای مهم قدرت ایران است. او درست می گوید. نپذیرفتن نظام بین الملل توسط جمهوری اسلامی و تکیه ایران بر حرف های تازه ای که برای دنیا دارد می تواند جایگاه ایران را نو به نو تغییر دهد. این حرف های نو در برخی موارد توسط جمهوری اسلامی عملیاتی شده و اتفاقاً همین رخدادها مایه قدرت ایران شده است. به عنوان نمونه می توان به دستگیری تفنگداران متجاوز آمریکایی در خلیج فارس و کوتاه آمدن آمریکا در برابر حق غنی سازی ایران در مذاکرات هسته ای اشاره کرد که هر دو اتفاق در نوع خود بی سابقه بوده است.در مسیر استفاده از عناصر قدرت ملی برای بازداشتن دشمن از هرگونه تجاوز و تعرض به مرزهای جغرافیایی، عقیدتی، سیاسی و .... یک «راهبرد» وجود دارد و یک «رویکرد». توجه به این دو مقوله می تواند جمهوری اسلامی را در مسیر زیست در دنیای پرتلاطم فعلی به خوبی سرپا نگه دارد و او را به سمت اهدافش پیش ببرد. راهبرد اصلی باید این باشد که روی مزیت های نسبی اش تکیه لازم را داشته باشد. یک مثال ساده این موضوع تغییر زمین بازی در جنگ های نامتقارن است. اگر قرار باشد ایران هم مانند دشمنانش صرفاً به دنبال تولید و افزایش کلاهک های هسته ای و تولید موشک های قاره پیما باشد، قطعاً شکست خواهد خورد، اما اشاره ایران به این که موشک هایش قبل از هر جایی تل آویو و حیفا را هدف گرفته میتواند بیشتر از «اصل» توان نظامی اش بازدارندگی ایجاد کند. همچنین توجه به اقتصاد مقاومتی در زمینه حل مشکلات اقتصادی می تواند مصداق توجه به این راهبرد باشد.همه این ها کافی نیست. برای بازدارندگی دشمن از عملی کردن نیات پلیدش باید یک «رویکرد» ویژه را هم دنبال کرد؛ «به رخ کشیدن عناصر قدرت» این مهم روز گذشته مورد اشاره رهبر انقلاب قرار گرفت؛ جایی که فرمودند: «دشمن وقتی قدرت شما را ببیند، ناچار به عقبنشینی خواهد شد، اما وقتی در نشان دادن مبانی و عناصر قدرت خود در مقابل دشمن، ملاحظه و اجتناب کنیم و یا بترسیم، دشمن گستاخ میشود.» یک مصداق نادیده گرفتن مبانی قدرت می تواند این باشد که برای دفاع از توافق هسته ای به اوضاع سخت قبل از تحریم اشاره کنیم و از آن با عناوینی مانند «قرن نوزده» یاد کنیم. تکیه بر این استدلال که ما نمی توانستیم کشتی حامل نفت را جابجا کنیم یا در مبادلات ارزی خود دچار مشکل شده بودیم، هرچند واقعیت هایی بوده که وجود داشته اما ذکر آن توسط مقامات اجرایی کشورمان موجبات اشتباه محاسباتی دشمن را فراهم میکند و باعث «جری شدن» دشمن می شود. همین مبنا در منابع دینی ما نیز تأکید شده است. به همین دلیل رهبر انقلاب روز گذشته فرمودند:«قرآن به ما آموخته است که باید بهگونهای خود را آماده کنیم که دشمن، همواره ترس و واهمه داشته باشد.» این ترس، بزرگترین ابزار ما برای جهت دهی و کنترل رفتار دشمن است و برعکس جایی که به او پیام «ضعف و اجتناب از سخن صریح و انقلابی» بدهیم، او را به تعرض به حقوق خود در ابعاد مالی تهییج کرده ایم.
***************************************
روزنامه ایران**
پیامهای سفر «پارک» به تهران/محمود فرازنده
نخستین سفر رئیس جمهوری کره جنوبی به ایران که در مقطع مهمی از تاریخ مناسبات خارجی کشورمان در دوره پس از حل و فصل چالش هستهای با قدرتهای بزرگ صورت گرفته است، از ابعاد مهم سیاسی و اقتصادی برخوردار است.
از منظر سیاسی؛ روابط دوجانبه ایران و کره جنوبی که آغاز آن به سال 1962 بازمیگردد، فارغ از فراز و نشیبهایی که در سالهای اخیر طی کرده است، همواره با یک فرآیند تعامل فعال همراه بوده است. کره جنوبی در مجموعه کشورهای آسیایی از جایگاه سیاسی و اقتصادی شاخصی بهرهمند است و در دهههای متوالی 80 و 90 و هزاره سوم پیشرفتهای قابل توجهی در زمینه اقتصادی داشته است. این در حالی است که روابط تهران و سئول در تمامی این ادوار در سطوح مختلف حفظ شده و حتی در دورانی که تحریمهای اقتصادی فشار زیادی بر ایران وارد میکرد، جزو خریداران مهم نفت ایران بوده است. اکنون در مقطعی که حل چالش هستهای دوره تازهای از روابط ایران با کشورهای مختلف شرق و غرب را رقم زده است، تمایل کره جنوبی به برقراری نوع تازهای از ارتباط با ایران، در قالب این سفر سطح بالا جلوهگر میشود. به معنایی دیگر، سفر رؤسای دولتها و حکومتها در زبان روابط بینالملل معنا و تفسیر خود را دارد و حاکی از علاقه و نشانههای امیدواری و علاقهمندی به توسعه مناسبات با کشور مقصد است. همراهی معنادار یک هیأت مهم سیاسی و یک تیم اقتصادی گسترده با رئیس جمهوری کره جنوبی در سفر به تهران، نشان دهنده آن است که مقامات کرهای در این سفر توسعه همزمان مناسبات اقتصادی و سیاسی را دنبال میکنند و این موضوع ایران را به مقطع جدیدتری از همکاری با کشورهای حوزه شرق آسیا وارد خواهد کرد. این در حالی است که سیاست کلی ایران در هر دو عرصه سیاسی و اقتصادی، بر مدار تمایل به گسترش رابطه با کشورهای حوزه شرق است و این نگاه با در نظر گرفتن معادلات امنیتی، سیاسی و اقتصادی در شرق آسیا و تجربیاتی که کشورمان بویژه طی دهههای اخیر داشته، تقویت شده و ادامه خواهد یافت. در واقع ایران به عنوان یک کشور آسیایی در مقایسه با تحولات مناطق دیگر از تحولات و معادلات این منطقه تأثیر خواهد گرفت. بنابراین توسعه مناسبات با کشورهای بزرگ و مهم آسیا براساس همین مسأله در دستور کار مقامات ایران قرار گرفته است. اگرچه در این مسیر بروز کارشکنیهای آشکار قدرتهای غربی بر سر راه تقویت مناسبات آسیایی ایران دور از ذهن نیست اما ایران میتواند با اتخاذ یک رویکرد هوشمندانه در دوره پسابرجام و فرصتهایی که در این مقطع فراهم میشود، به ارتقای روابط سیاسی و اقتصادی خود با قدرتهای بزرگ آسیا اقدام کند.
از منظر اقتصادی؛ روابط دوجانبه ایران و کره جنوبی طی دو دهه اخیر بیشتر بر روابط تجاری محض مبتنی بوده است و دو طرف علاقهمندند که این روابط را در سطوح عمیقتری از همکاریهای اقتصادی وارد کنند. تهران و سئول با هدفگذاری ۳۰ میلیارد دلاری در روابط اقتصادی و امضای اسناد مهم همکاری در حوزههای مختلف سرمایهگذاری و تجارت که همزمان با سفر رئیس جمهوری کره جنوبی صورت گرفته است، درصدد ورود به روابطی عمیق و راهبردی در زمینه اقتصادی هستند. همچنین مقامات کرهای علاقهمندند تا آژانس همکاریهای بینالمللی خود (کوئیکا) را در ایران با هدف بررسی مداوم زمینههای همکاری و سرمایهگذاری در درازمدت مستقر کنند. این در حالی است که ایران هم متقابلاً با در نظر گرفتن بازار 80 میلیون نفری و بازار 500 میلیونی پیرامونی خود که ظرفیتهای زیربنایی مستحکمی برای صادرات مجدد، تولید محصولات کرهای و انتقال تکنولوژی و سرمایهگذاری با طرفهای کرهای را در بر میگیرد، خواهان تعامل گسترده اقتصادی بخشهای دولتی و خصوصی خود با کره جنوبی است. در واقع ایران با داشتن بازارهای متعدد، فرصت ورود به رقابتهای جدی در عرصه صادرات و واردات را به دست میآورد. در این راستا سفر مهم «کئون هه پارک» به ایران زمینههای مختلفی را برای علاقهمندان بخش خصوصی و دولتی کره که در این سفر رئیس جمهوری را همراهی میکنند، فراهم میکند تا در پرتو ملاقاتهایی که با مقامات ذیربط دولتی دارند، زمینه توسعه این مناسبات را فراهم بیاورند. این امر برای ایران که در حال طراحی بسیاری از زمینههای جدید همکاری با کشورهای مهم آسیای شرقی از جمله کره جنوبی است، فرصتی بدیع و حائز اهمیت خواهد بود.
***************************************
روزنامه جام جم **
هویت ایرانی ـ اسلامی تضمینکننده آینده انقلاب / دکتر محمدباقر خرمشاد
در جامعهشناسی بحثی تحت عنوان جامعهپذیری مطرح است که دو نهاد خانواده و نهاد آموزشی، مهمترین نهادهایی است که در آن نقش دارند و باعث میشوند شخصیت فرد در کودکی شکل بگیرد.
بر این اساس اگر «هویت» را هر آن چیزی تعریف کنیم که به سوال «من کیستم؟» پاسخ میدهد، کیستی هر فردی را در کودکی، یا خانواده تشکیل میدهد یا سیستم و نظام آموزشی.
طبیعی است که در همه نظامهای سیاسی و در همه جوامع، از وظایف نظام آموزشی، تقویت یا تمهید و فراهم آوردن جامعهپذیری به گونهای است که آن فرد، پاسخی دقیق، روشن، مستقل، عمیق و باورمند به «من کیستم؟» خودش داشته باشد و وقتی از او پرسیده میشود که «کیست»، در قالب گزارههایی که به زبان میآورد یا از ذهن میگذراند خودش را تعریف کند. به صورت طبیعی در همه جوامع، به گونهای افراد را پرورش میدهند که بتوانند کیستی خود را با کیستی جوامع همسایه، متفاوت و به عبارت دیگر مستقل تعریف کنند. جامعه ایران هم از این قاعده مستثنا نیست، لذا مقام معظم رهبری در سخنان روز گذشته خود در همین بحث اشارهای هم به بحث زبان انگلیسی داشتند. شاید در کمتر جامعهای مشاهده کنید که در دوره کودکستان یا دوره ابتدایی، بچهها زبانی به غیر از زبان آن جامعه را بیاموزند، زیرا کیستی آن فرد و هویت مستقلش را تحت تاثیر قرار میدهد. به عنوان مثال، کافی است بازدیدی از مهدهای کودک و دبستانهای کشوری همسایه مانند ترکیه انجام شود تا ملاحظه شود که از در ورودی تا عمق فضای فیزیکی مدارس، شرایط به گونهای است که کودک بتواند با تمام وجود، هویت تاریخی، ملی، مذهبی، دینی و جغرافیایی خود را به تمامی ضبط کند تا در آینده بتواند پاسخی روشن به سوال «من کیستم؟» که سوال از هویت اوست داشته باشد. در ایران هم به دلیل اینکه آسیبهایی متوجه این پدیده شده و علاوه بر آن، ایران اسلامی در رقابتی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با فرهنگ و تمدن مسلط غرب، در معرض فشار این تمدن قرار گرفته است رهبر معظم انقلاب از جمله مباحثی که متذکر میشوند این است که برای تضمین آینده انقلاب و کشور باید حتما هویت نسل ما و کودکان ما بدون پارازیته شدن هویتشان، شکل بگیرد.
از آنجایی که انقلاب اسلامی، انقلابی در ایران و به نام اسلام است، انتظار میرود که کودکان دارای هویت مستقل ایرانی- اسلامی باشند که وقتی از کیستی آنها سوال میشود، بتوانند تعریفی متقن، مشخص و مستحکم داشته باشند تا در جهان آینده که شاید بیش از گذشته، جهان تلاقی هویتها و اختلاط فرهنگها خواهد بود، بتوانند از زلال بودن هویتی، فرهنگی و تمدنی خودشان دفاع کنند.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
به جای عقد برجام، پیمان پولی دوجانبه منعقد کنید!
راهی برای رهایی از تحریم/میکائیل دیانی
مذاکره پشت مذاکره و جلسه پشت جلسه راه 2 سال و نیم اخیر بود که دولت برای گشایش اقتصادی انتخاب کرده بود. نتیجه تمرکز همهجانبه دولت در تمام عمر رفته از آن به برجام ختم شد اما برجام کارآمدیهای لازم را نداشت. اگرچه رفت و آمدهای دیپلماتیک بیشتر از قبل شده است اما هنوز هیچ کشوری حاضر به مبادله با ایران نیست و مناسبات اقتصادی در کشور تغییری نکرده است، رکود و عدم تولید هست و همچنان چرخ اقتصاد نچرخیده است.
دولت معتقد است سوئیفت باز شده و روی کاغذ هم مشخص است که سوئیفت باز شده اما به قول رئیس بانک مرکزی «تا به اینجا ایران تقریبا هیچ چیز از اجرای توافق هستهای به دست نیاورده است» و مسیری که پیش رو داریم نیز نشان میدهد هیچ چیز به دست نخواهد آمد؛ چرا که آمریکاییها همه کشورها را از معامله با ایران میترسانند و آنها را تهدید میکنند در صورت معامله با مشکل مواجه خواهند شد!
برای ناظر ایرانی که 3 سال پیش با این شرط که «چرخ سانتریفیوژ بچرخد؛ چرخ اقتصاد هم بچرخد» به روحانی رأی داده و از مبانی نظری دولت به این نتیجه رسیده است که «تعامل با غرب و همگرایی با آن منجر به حل مشکلات اقتصادی خواهد شد» 2 سوال مطرح است: چرا با وجود برجام و کاغذی که امضا شده بانکهای جهان از مبادله هراس دارند؟ و آیا اساسا دولت تنها باید از این مسیر برای گشایشهای اقتصادی و تجاری اقدام میکرد؟
این را همه موافقان و مخالفان ایده مدیریتی دولت یازدهم متفقالقول میگویند که گذاشتن همه تخممرغها در یک سبد و بالا بردن دستها به نشانه تسلیم شدن به مسیر مذاکرهای که منجر به توافق به هر قیمتی شود، بزرگترین اشتباهی بود که دولتمردان انجام دادند و همین مساله هم باعث شد دست برتر در مذاکرات و نتایج مذاکره طرف مقابل باشد. وقتی مبادلات کشور با
یکی ـ دو ارز خارجی صورت بگیرد و مهمترین آن هم دلار آمریکا باشد و همه مبادلات جهانی در صورت برقراری باید یک چرخ در فدرال رزرو آمریکا بزند و دلار از آنجا جا به جا شود، یعنی حتی اگر برجامی هم امضا شود، با تهدید آمریکا و مبادله با ارز آمریکایی قدرت در اختیار اوست.
بسیاری از کشورهای دنیا امروز مبادلات خود را از راه جایگزین ارز کشور ثالث انجام میدهند که فشار تحریمی یا مشکلات بین کشورها در مبادلات تجاری آنها اثرگذار نباشد. پیمان پولی دوجانبه همان راهحل جایگزینی است که دولت میتواند با استفاده از آن فشار آمریکا را بیاثر کند، چرا که ارز آمریکا در مبادلات دخالتی ندارد. پیمان پولی دوجانبه یعنی استفاده همزمان از ۲ پول ملی کشورهای مبدأ و مقصد در تجارت و تامین مالی بین 2 کشور به گونهای که نیازی به ارز ثالث نباشد. برای اجرایی شدن این پیمانها نیاز است بانکهای مرکزی کشور مبدأ و مقصد در تجارت، وارد مذاکره با یکدیگر شده و پیمان پولی دوجانبه را امضا کنند.
بعد از امضای پیمان پولی دوجانبه بین بانکهای مرکزی، تجارت 2 کشور چگونه مدیریت میشود؟ در ابتدا یک «حساب ویژه» در ایران و یک «حساب ویژه» در کشور مقصد توسط بانکهای مرکزی نزد یکدیگر افتتاح میشود. ایجاد اشتراک مفهومی در مورد «حساب ویژه» نقشی کلیدی دارد. عملیات حسابداری برای این «حساب ویژه» براساس یک دارایی ارزشمند باثبات انجام میشود؛ بهعنوان مثال داراییهایی همچون طلا، نفت، SDR (واحد پولی صندوق بینالمللی پول)، دلار، یورو و امثالهم میتوانند کاندیدای حسابداری «حساب ویژه» باشند.
در علم اقتصاد گفته میشود پول دارای ۳ کارکرد است: ابزار پرداخت؛ مبنای محاسبات؛ ابزار ذخیره ارزش. این حساب ویژه تنها مبنای پرداختی است نه ابزار پرداخت و بانکهای 2 کشور با بودجه خود پرداخت را انجام میدهند و هیچ کشور ثالثی در مبادلات دخالت ندارد. در این حالت اگر پول ملی یک کشور دچار افت ارزش شود، کشور مقابل متضرر نمیشود، چرا که اعتبار کشور مبدأ در کشور مقصد (و برعکس) به صورت «معادل یورو» بوده است و نه به پول ملی کشور مقصد.
چند هدف میتوان از پیمان پولی دوجانبه داشت: 1- انتقال ارز 2- آزادسازی ارز 3- مدیریت نوسانات نرخ ارز 4- کاهش هزینه تبادل ارز 5- استفاده از پول ملی در تجارت خارجی؛ که 2 مورد اول تحت تاثیر تحریمهای غرب است و 3 مورد بعدی درباره همه کشورها موثر است و ویژه شرایط ایران نیست. پیمان پولی دوجانبه در شرایط غیر تحریمی هم باید پیگیری شود همانطور که در کشورهای دیگر هم در شرایط کاملا غیرتحریمی شکل گرفته و حتی کشورهای متحد آمریکا مثل کره جنوبی، ژاپن، امارات، قطر و کانادا به طور جدی در حال گسترش پیمانهای پولی دو و چندجانبه هستند. پیمان پولی دوجانبه میتواند گرهگشای تجارت خارجی کشور ما باشد و جایگزین مسیری باشد که 2 سال و نیم همه ظرفیتهای اقتصادی کشور را بلاتکلیف گذاشته بود. تاکنون نزدیک به 60 پیمان پولی دوجانبه برای حذف دلار از مبادلات تجاری بینالمللی امضا شده است که کشورهای مختلف از طریق آن سطح تجارت بینالمللی خود را افزایش دادهاند بدون اینکه فشاری از سوی آمریکا بر این مبادلات کارگر باشد. چین، عراق، امارات، افغانستان، هند و ترکیه طرف قرارداد سهچهارم حجم مبادلات خارجی ایران هستند که مبادله با آنها از طریق دلار صورت میگیرد و صرفا بستن پیمان پولی دوجانبه با آنها میتواند تقریبا مشکلات اساسی ایران را در مبادلات بینالمللی حل کند. کشورهایی که بیش از 500 میلیون دلار با ایران تجارت دارند، 16 کشورند که نزدیک به 80 درصد واردات ما را پوشش میدهند و اگر ما با این کشورها پیمان پولی دوجانبه امضا کنیم، قسمت عمدهای از مشکل تحریم حل خواهد شد و نیاز چندانی به یورو و دلار برای تجارت خارجی نخواهیم داشت. این کشورها عمدتا هم رابطه مناسبی با جمهوری اسلامی دارند و هم خود پیمانهای پولی دوجانبه و چندجانبهای را امضا کردهاند و بخش عمدهای از تجارت بینالمللی خود را معطوف به این نوع نوین از تجارت کردهاند که از جمله آنها میتوان به چین، عراق، امارات، افغانستان، هند، ترکیه و روسیه اشاره کرد.
جالب توجه است که برخی از این کشورها درخواست عقد پیمان پولی دوجانبه را نیز دادهاند اما دولت که همه تلاشش را صرف تعامل با آمریکا کرده کمترین توجهی نیز به این مساله ندارد. امروز 160 روز از درخواست رسمی آقای پوتین برای حذف دلار بهعنوان ارز واسط از مبادلات تجاری ایران و روسیه میگذرد و در این مدت اقدام خاصی از سوی بانک مرکزی ایران برای کاهش وابستگی تجارت ایران و روسیه به ارزهای غربی مشاهده نشده است. بانک مرکزی ایران و اساسا دولت یازدهم و دولتهای پیشین با این کار در مقاومسازی سیستمهای بانکداری خارجی کشور و کاهش وابستگی به ارزهای غربی اقدامی انجام ندادهاند. این در حالی است که بیش از یک چهارم تجارت خارجی چین با پول ملی این کشور (یوآن) تسویه میشود و این کشور سیستم جایگزین سوئیفت، (CIPS) را نیز راهاندازی کرده است، بدون اینکه فشار تحریمی خاصی را تحمل کرده و تحریم بر مبادلات اقتصادیاش اثرگذار باشد. دولت اگر به جای 2 سال و نیم مذاکره برای عقد برجام تاکنون با همان 6 کشور مذاکره کرده و پیمان پولی دوجانبه را منعقد کرده بود دیگر فشار تحریمها نیز بیاثر شده بود.
***************************************