روزنامه کیهان **
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی.../ حسین شریعتمداری
1- سال 1359- دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی - در آمریکا کتابی با عنوان «دین و سیاست» چاپ و منتشر شده بود که یکی از برادران دانشجو نسخهای از آن را برای نگارنده ارسال کرده بود. در این کتاب که امروزه در آرشیو دفتر سیاسی سپاه موجود است، آمده بود «هنگامی که گفته میشود دین باید از سیاست جدا باشد، تصور عمومی و حتی بسیاری از عالمان دینی آن است که هر یک از دو مقوله دین و سیاست به طور جداگانه در بستر مخصوص به خود حضور داشته و فعالیت کنند. اما این برداشت اگر در حوزه مسیحیت امکانپذیر باشد، در اسلام ناممکن است زیرا، اسلام در امور سیاسی نیز مانند امور فردی و شخصی افراد دارای نظر و دستورالعمل است و دستورالعملهای سیاسی اسلام برای مسلمانان دقیقا مثل دستوراتی که در زندگی فردی و اخلاقی ارائه کرده است، لازمالاجرا بوده و بخش جدانشدنی از دین تلقی میشود». نویسنده در ادامه به موفقیت غرب و جریان مدرنیته در جداسازی دین و سیاست و به حاشیه بردن دین در کشورهای اسلامی اشاره کرده و ابراز نگرانی میکند که با انقلاب اسلامی در ایران، این روند ناپایدار و شکننده خواهد بود و مینویسد «با توجه به آمیختگی دین و سیاست در اسلام، وقتی میگوئیم دین از سیاست جداست، مقصود ما آن است که دین به نفع سیاست خودکشی کند»! و با تأسف! میگوید؛ «این نکتهای است که فقط ]امام[ خمینی به آن پی برده و انقلاب اسلامی را برپایه آن پدیده آورده است».
2- دیروز رهبر معظم انقلاب در دیدار مدیران، مدرسان و طلاب حوزههای علمیه تهران، «هدایت فکری و دینی» را در کنار «هدایت سیاسی» و «راهنمایی و حضور در عرصه خدمات اجتماعی»، سه وظیفه اصلی روحانیت دانسته و با اشاره به شبههافکنیهای این روزها و تزریق افکار منحرف و غلط در ذهن جوانان، مقابله با این شبههافکنیها را جهاد بزرگ معرفی کرده و فرمودند «این میدان، میدان واقعی جنگ است و روحانیون و طلاب باید مسلح و آماده وارد عرصه مقابله با شبهات و تفکرات غلط و انحرافی شوند». حضرت ایشان از «اسلام ارتجاعی» و «اسلام آمریکایی» به عنوان دو لبه یک قیچی یاد کردند که به مقابله با «اسلام ناب محمدی(ص)» برخاستهاند.
و اما، دو لبه این قیچی و این دو اسلام انحرافی را که رهبر معظم انقلاب از آن یاد کردهاند در کجا باید جستوجو کرد و به مقابله با آن رفت؟ بخوانید!
3- اصلیترین ویژگی«اسلام ارتجاعی» اعتقاد به جدایی دین از سیاست است و اصلیترین خصوصیت «اسلام آمریکایی» عدم اعتقاد به ظلمستیزی و مبارزه با ظالمان و ستمگران است. این دو اسلام درگذشته هر یک در بستر خاص خود حرکت میکردند و گاه از یکدیگر جدا و حتی در تقابل با هم نیز تلقی میشدند. اما به مصداق «الکفر ملهًْ واحده - کفر یک جریان واحد است» و به گواه «فماذا بعد الحق الا الضلال- بعد از حق هر چه هست گمراهی است» بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور موثر «اسلام نابمحمدی(ص)» در عرصه، هر دو جریان انحرافی یاد شده به هم پیوستند و امروزه به قول حضرت آقا، نقش دو لبه یک قیچی را برعهده دارند چگونه؟!
4- جریانی که معتقد به جدایی دین از سیاست است، چه بداند و چه نداند - که بسیاری از آنها میدانند و با کانونهای بیگانه پیوند ارگانیک دارند - بیرون از دایره اسلام قابل ارزیابی هستند چرا که به قول حضرتامام(ره) و به گواهی شواهد موجود، بیشترین احکام و آموزههای اسلامی مربوط به سیاسیات و اجتماعیات است و فقط بخش بسیار اندکی از آن به احوال شخصی و تکالیف فردی مربوط میشود. بنابراین به وضوح میتوان نتیجه گرفت کسانی که جدایی دین از سیاست را ترویج میکنند، خواستار تعطیلی احکام و قوانین اسلام هستند که در این صورت اگر هم متوجه نباشند - که انشاءالله نباشند - به کفر نزدیکتر از اسلام هستند.
حضرت امام(ره) در صفحه 11 کتاب ولایتفقیه میفرمایند؛
«نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را دربر دارد، سه، چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است. مقداری احکام هم مربوط به اخلاقیات است و بقیه، همه، اجتماعیات و اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است».
نسبت «یک به صد» یعنی احکام و آیات مربوط به اجتماعیات و سیاسیات صد برابر آیات مربوط به احوال فردی و شخصی است. بنابراین کسانی که دین را جدای از سیاست میدانند و این عقیده انحرافی را ترویج میکنند، بخش اعظم و گستردهای از دستورات اسلامی را قابل اجرا نمیدانند و این، نمیتواند مفهومی غیر از کنار گذاشتن اسلام داشته باشد. این جماعت در مقابل استدلال مورد اشاره، مدعی هستند که ضرورت اجرای دستورات سیاسی و اجتماعی اسلام را انکار نمیکنند ولی معتقد به اجرای آن در دوران غیبت نیستند!
مفهوم این سخن آن است که امامت در دوران غیبت تعطیل شده است، و امام زمان - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - در دوران غیبت کبری منشأ اثر نیستند! و عجیب آن که جماعت یاد شده سنگ پیروی از امام زمان علیهالسلام را هم به سینه میزنند!
5- اسلام آمریکایی همه ظواهر اسلامی نظیر، حج، نماز، روزه، خمس، زکات و... را دارد و اصلیترین تفاوت آن با اسلام ناب محمدی(ص)، آن است که ظلمستیز نیست و به مقابله با سلطهجویی، زورگویی، غارتگری و خونریزی نظام سلطه و سایر حاکمان ظالم و ستمگر، اعتقادی ندارد. نسبت اسلام ناب محمدی(ص) به اسلام آمریکایی نسبت «آب و سراب» است. اسلام آمریکایی هم ظاهر اسلام را دارد و مانند سراب میتواند تشنه را به خود جلب کند ولی از آنجا که ظلمستیز نیست و در مقابل زورگویان و سلطهگران از ملتهای مظلوم دفاع نمیکند، تشنگان عدالت را سیراب نکرده و در برهوت رها میسازد.
حضرت امام(ره)، از اسلام آمریکایی با عنوان؛ «اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدسنماهای بیشعور حوزههای علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومین و پابرهنهها» یاد میکند.
6- کانون اصلی اسلام ارتجاعی و اسلام آمریکایی طی چند دهه اخیر اگرچه «وهابیت» بوده است ولی متاسفانه در دوران طاغوت و مخصوصا بعد از دو نهضت تنباکو و ملی شدن صنعت نفت، به تدریج رد پای هر دو شاخه یاد شده به ایران نیز کشیده شده بود که با پیروزی انقلاب اسلامی برای مدتی به حاشیه رفت اما امروزه شاهد حرکت مرموز و خزنده هر دو شاخه مورد اشاره هستیم. دو شاخهای که در یک نقطه به هم رسیده و علیه آموزههای انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی(ص) با هم گره خوردهاند و هر دو به گونهای غیرقابل انکار از یک کانون بیرونی تغذیه میشوند. جریان آلودهای که فتنه 88 را رقم زد و امروزه گشایش اقتصادی و رفع همه مشکلات را در همراهی با آمریکا جستوجو میکند در بستر اسلام آمریکایی قابل تعریف است. این جریان، ایستادگی در مقابل باجخواهی دشمنان بیرونی و مخصوصا آمریکا را «تنشآفرینی»! و دفاع از منافع ملی را «تندروی» و «افراطیگری» میداند ... و از طریق رسانههایی که با سخاوتمندی - البته غیرقابل توجیه - نظام در اختیار دارد و پشتیبانی سیاسی و رسانهای دشمن به بزک کردن چهره نفرتانگیز و خونریز آمریکا مشغول است.
از سوی دیگر جریان اسلام ارتجاعی نیز با بهرهگیری از دهها شبکه ماهوارهای نظیر «سلام»، «امام حسین یک و دو و سه» «مرجعیت»، «فدک» و... که مستقیما از سوی آمریکا و انگلیس در اختیار آنان قرار گرفته است، علیه انقلاب اسلامی - بخوانید اسلام ناب محمدی(ص)- یاوهسرایی میکنند... و این رشته سر دراز دارد که در فرصتی دیگر همراه با اسناد وابستگی و مزدوری این جریان به آن خواهیم پرداخت.
7- هر دو جریان «اسلام ارتجاعی» و «اسلام آمریکایی» برای ترویج آموزههای انحرافی خود از شگرد «انگارهسازی IMAGE MAKING» بهره میگیرند. «انگاره» تصویری غیرواقعی از واقعیت است که میتواند برای مخاطب گمراهکننده باشد. پیش از این در کیهان به ترفند انگارهسازی و کاربرد آن پرداختهایم و در مختصر پیشروی تنها به این بسنده میکنیم که شکافتن پوسته انگارهها با توجه به استحکام عقلی و علمی آموزههای اسلامی به آسانی امکانپذیر است در این حالت، چهره واقعی اسلام آنگونه که واقعا هست ارائه میشود که به قول حضرت امام(ره) «دنیا تشنه آن است» و به هر نقطهای که رفته است، حرکتهای معجزهگون آفریده است.
... آنان که از این حلقه بیرونند، یوسف ندیده، زلیخا را ملامت میکنند.
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
***************************************
روزنامه قدس **
برداشت دو میلیارد دلاری بازی آمریکایی با برجام است/دکتر سعدالله زارعی
برداشت دو میلیارد دلار از دارایی ایران توسط دیوان قضایی آمریکا را باید ازچند منظر مورد بررسی قرار داد. در اولین گام باید به سؤالهایی که به ذهن خطور میکند پاسخ داده شود که پاسخگویی به آن امر دشواری نیست. اولین سؤال این است که آیا اساساً چنین برداشتی به لحاظ عرف بینالمللی جنبه قانونی دارد یا خیر چرا که دادگاهها در کشورهای مختلف در حیطه داخلی و ملی خود صاحب صلاحیت هستند. بنابراین از این منظرهیچ کشوری از چنین صلاحیتی برخوردار نیست که بتواند برای اموال دیگر کشورها حکم صادر کرده و اموال کشور دیگری را برای خود تصاحب و به عبارتی غارت کند، بنابراین پاسخ اولین سؤال به خودی خود منفی است چرا که هیچ دادگاهی از چنین صلاحیتی برخوردار نیست.
سؤال دومی که دراین باره مطرح میشود این است که آیا در این دادگاه روال حقوقی و قضایی بینالمللی رعایت شده یا خیر؟
بیشک حکم دادگاهی مورد قبول واقع میشود که تشریفات خاص برگزاری یک محاکمه در آن رعایت شود و از همه ابزارها و اجزای یک محاکمه عادلانه اعم از متهم، دادستان، وکیل مدافع و مدارک لازم استفاده شده باشد، از این رو میتوان گفت دادگاه آمریکا بدون رعایت تشریفات قضایی حکمی را صادر کرده که بتواند منابع مختص ملت دیگری را غارت کند، بنابراین در پاسخ به این نکته نیز باید گفت روال چنین دادگاهی اساسا از پایه غلط و حکم آن منتفی است.
نکته سوم که بسیار قابل توجه است زمان برداشتن و حکم صادر کردن درخصوص اموال ایران است. هیأت حاکم آمریکا این کار را زمانی انجام داد که برنامه از پیش تعیین شدهای برای دیدار وزرای خارجه ایران و آمریکا در نظر گرفته شده بود و هنگامی که این وزرا در حال رایزنی بودند دیوان عالی آمریکا تصمیم به حکم سرقت اموال ایران میگیرد، بنابراین این سؤال مطرح میشود که در کجای دنیا میزبان در زمان پذیرایی از میهمان به خود حق سرقت و غارت میهمان را میدهد، کدام کشور وفرهنگی این مسأله غیراخلاقی را تأیید میکند؟
بنابراین با توجه به روند فعالیتها و سیاستهای اتخاذ شده آمریکایی میتوان گفت عملکرد آمریکا در بسیاری از موارد در قبال ایران تاکنون منفی بوده اما توجه به یک نکته که شاید مورد غفلت برخی واقع شده امری ضروری است و آن بازی سیاسی است که ممکن است دستهای پشت پرده خالق آن باشند، مبنی براینکه بعید نیست آمریکا در حال بازی کردن با پرونده برداشت دو میلیارد دلاری اموال ایرانی برای پیشبرد اهداف و مقاصد سیاسی یک جریان سیاسی در ایران است.
دیوان عالی آمریکا در بدو امر بدون برگزاری یک دادگاه قانونی و بینالمللی حکم برداشت اموال ایران را رسانهای کرده که مورد خشم و واکنش جامعه ایرانی قرار میگیرد. تصور میشود ممکن است آمریکا در ماههای اخیر و بنا براعتراضهای داخلی در فرآیندی به ناگهان اعلام کند که دادگاه اشاره شده به لحاظ ضوابط فاقد شرایط لازم بوده بنابراین حکم دادگاه بلا اثر اعلام شود. شاید چنین روندی را بتوان نتیجه یک بازی سیاسی برای نان خوردن و بهرهبرداری سیاسی داخلی جریانی در داخل ایران عنوان کرد، مبنی براینکه ما اموال سرقت رفته ایران را از چنگ آمریکا خارج کردیم. بنابراین به تعبیر دیگر میتوان گفت برداشت دو میلیارد دلاری آمریکا بدون صلاحیت لازم دادگاه مسأله مشکوکی است که براحتی نمیتوان به این سؤال پاسخ داد اما دیری نمیپاید که این پرسش نیز پاسخ خود را پیدا خواهد کرد.
وزارت خارجه و دولت ایران مدعی پیگیری اموال سرقت شده ایران هستند، حال این سؤال مطرح میشود که ایران چگونه میتواند این مسأله را مورد پیگیری قراردهد، آیا نهاد و مرجعی برای رسیدگی خارج از مرزهای ایران وجود دارد که بتواند این مسأله را حل و فصل کند؟ به نظر میرسد تمامی موارد مطرح شده مبنی بر پیگیری بینالمللی تنها مصرف داخلی دارد چرا که اگر دولت جمهوری اسلامی ایران علاقهای به پیگیری و مقابله به مثل با آمریکا دارد و اگر پشت صحنه زد و بندی بین برخی در ایران وآمریکا نیست باید متقابلاً اقدام مشخص و معینی را در ایران علیه آمریکا و توافق هستهای انجام دهد تا عملاً به آمریکا نشان داده شود ایران از حقوق حقه ملت خود دفاع میکند و با کسانی که نقض برجام کرده و به تعهدات بینالمللی پایبند نیستند با قاطعیت پاسخی کوبنده میدهد.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
حمایت از قربانیان تروریسم و تقویت توان دفاعی کشور
بسمالله الرحمن الرحیم
وزارت امور خارجه آمریکا به پیام تسلیت دکتر ظریف وزیر امور خارجه کشورمان به رهبر حزبالله لبنان به دلیل شهادت «مصطفی بدرالدین» مسئول شاخه نظامی حزبالله واکنش نشان داد و آنرا بسیار ناامید کننده دانست! و خاطرنشان ساخت آمریکا با ظریف در این مقوله هیچ وجه اشتراکی ندارد و حزبالله لبنان را همچنان یک گروه تروریستی میداند!
علاوه بر این، مقامات واشنگتن در ردههای مختلف سیاسی به وضوح اعلام میدارند که ایران همچنان حامی تروریسم است و برنامههای موشکی آن غیرقابل قبول است! با وجود حمایت آشکار واشنگتن از رژیم اشغالگر صهیونیستی و تعهد دائمی برای توجیه شرارتهای اسرائیل، چندان دور از ذهن نیست که آمریکا جنبش قدرتمند و مردمی حزبالله لبنان را علیرغم آگاهی از جایگاه رفیع و محبوبیت روزافزون آن در میان مردم لبنان و بلکه ملتهای منطقه و دنیای اسلام، نتواند و یا نخواهد به عنوان یک جنبش پیشتاز مقاومت مردمی به رسمیت بشناسد و آنرا بازگو کننده اراده سیاسی کسانی بداند که با اشغالگری، تروریسم و جنایات سازمان یافته مخالفند.
واقعیت اینست که حزبالله لبنان قبل از تجاوز وحشیانه ارتش صهیونیستی به لبنان در خرداد ماه 1361 وجود خارجی نداشت. صهیونیستها در آن تهاجم همه جانبه بیش از سه چهارم کل خاک لبنان را به اشغال در آوردند ولی نه تنها هیچ یک از قدرتهای بزرگ این تجاوزات اسرائیل را محکوم نکردند بلکه نیروهای مداخله گر چند ملیتی ارتشهای ناتو را به کمک اشغالگران فرستادند تا اهداف اشغال را تامین و تضمین کنند و کاری که صهیونیستها به تنهائی قادر به انجام و تثبیت آن نبودند، آنها انجام دهند. این حزبالله لبنان بود که به تنهائی در قامت یک نیروی مقاومت مردمی ظاهر شد و پوزه اشغالگران و حامیان آنها را به خاک مالید. حتی اگر آمریکا، اشغالگران صهیونیست و رژیمهای فاسد منطقه بخواهند این مظهر مقاومت مردمی در منطقه را تروریست معرفی کنند ولی ملتها آنرا مایه افتخار و شرافت خود و منطقه میدانند و حق نیز همین است. شهید بدرالدین و تمامی شهدای جبهه مبارزه با تروریسم سرگرم درهم شکستن توطئههای ننگین آمریکا و مزدوران منطقه آمریکا بودند و جانفشانی آنها چه در کسوت رزمندگی و چه در کسوت شهادت موجب افتخار و عزت و اقتدار است که توانستهاند ریشههای فساد و تروریسم در منطقه را به درستی بشناسند و همگان را به سرکوب داعش و طیف همدستانش فرا بخوانند.
همین اواخر بود که ژنرال «وسلی کلارک» فرمانده سابق ناتو اعتراف کرد آمریکا و متحدانش، داعش را برای مقابله با حزبالله لبنان ایجاد کردهاند. ولی امروزه واشنگتن در یک موضع عوام فریبانه برای سرپوش گذاشتن بر جنایاتش با ژست مقابله با داعش وارد صحنه شده و هنوز هم اصرار دارد که مانع نابودی داعش و سایر تروریستها شود، برای آنها به کمک رژیمهای فاسد منطقه، از طریق زمین و هوا سلاح، مهمات، پول و تدارکات مورد نیاز تروریستها را ارسال میکند و در مذاکرات سیاسی و در صحنه رسانهای برای حمایت و نجات آنها سنگ تمام میگذارد. اینکه اشغالگران صهیونیست مراتب خشنودی از شهادت فرمانده قهرمان حزبالله را پنهان نمیکنند و اینکه واشنگتن هنوز هم این قهرمان مبارزه با تروریسم را دشمن و تروریست معرفی میکند، برای بدرالدین و همرزمانش یک افتخار و برای آمریکا و اشغالگران و رژیمهای فاسد و تبهکار منطقه یک ننگ بزرگ و ابدی است. بدرالدین و همرزمانش در مصاف با جنایتکارانی به شهادت رسیدند که دنیا قبول دارد تروریست و جنایتکار خون آشام بودهاند. آمریکا اگر ذرهای صداقت و شهامت داشت، برای حفظ ظاهر قضایا هم که بود، شهادت این اسطوره مقاومت و دلاوری در برابر تروریستها را میستود. اما هنوز هم گرفتار «استاندارد دوگانه» است و نیروهای مقاومت را اگر در جبهه آمریکا نباشند، تروریست مینامد. این همان استدلال ابلهانه بوش کوچک است که میگفت یا با آمریکا هستید یا با تروریست ها! ولی بعداً معلوم شد آمریکا و تروریستها عملاً در یک جبهه هستند! و هنوز هم واشنگتن از افشای اسناد همکاری سیا و آل سعود با تروریستها شرم و تردید دارد.
صرفنظر از این موضوع که در جایگاه خود بسیار حیاتی و تعیین کننده است، آمریکا درخصوص حمایت ایران از نیروهای مقاومت ضد اشغالگری و ضد تروریسم در منطقه و جوسازی علیه نقش بازدارنده سلاحهای موشکی ایران در مقیاس دفاعی هم در مسیر عوام فریبانهای گام بر میدارد و ذرهای صداقت و حسن نیت در مواضع و کلامش یافت نمیشود. این نکته بدیهی است که برجام صرفاً مربوط به پرونده فعالیتهای صلح آمیز هستهای ایران بود ولی مسائل موشکی و توان دفاعی ایران موضوعی نیست که واشنگتن با هزاران کیلومتر فاصله در این باره دخالت و موضعی داشته باشد. این حق طبیعی هر کشور مستقلی است که قابلیتها و مهارتها و توانمندیهای دفاعی خود در مقیاسی بازدارنده را برای نومید کردن دشمنان شرورش فراهم و نهادینه کند تا هیچ جنایتکاری حتی فکر تعرض و زورآزمائی هم به ذهنش خطور نکند. علاوه بر این، ملت ایران خود قربانی تروریسم بوده و طعم تلخ شرارت بیحد و مرز تروریستهای لجام گسیخته را چشیده است. این بدیهیترین اصول انسانی است که ایران به درخواست سایر دولتها و ملتهای منطقه برای کمک در جهت درهم شکستن جبهه پلید تروریستهای وحشی پاسخ مثبت دهد.
جای تعجب است که ناظران بینالمللی و حتی مقامات آمریکائی به کارآمدی و دقت نظر ایران در مهار و سرکوب تروریسم در منطقه اذعان دارند ولی به طور همزمان سایر مقامات واشنگتن ازتریبونهای رسمی ایران را به حمایت از تروریسم متهم میکنند درحالی که خود عامل اصلی و مظهر حمایت جدی و موثر از تروریستهای وحشی هستند. آمریکا و رژیمهای فاسد منطقه به خاطر پرونده سیاه و نقش آشکار در حمایت، هدایت و تجهیز تروریستها در منطقه و فرامنطقه حق ندارند فریبکارانه نقاب مبارزه با تروریسم به چهره برنند و در قامت پرچمداران مبارزه علیه تروریسم، برای دیگران تعیین تکلیف کنند.
آمریکا و متحدانش آرزو داشتند داعش و سایر تروریستها بر دمشق و بغداد حاکم باشند. این رشادتهای مردم سلحشور منطقه با حمایتهای ایران و حزبالله لبنان بود که آن توطئههای سیاه نقش بر آب شد و آرزوی مشترک جبهه غربی – عبری – عربی محقق نگردید بلکه به شکست و ناکامی و رسوائی منجر شد. اگر هیچ دلیلی برای کشف و اثبات جایگاه رفیع شهید بدرالدین و همرزمانش به جز شادمانی و خشنودی آشکار اشغالگران صهیونیست به عنوان سمبل تروریسم دولتی وجود نداشت، همین یک مورد برای ستایش از شهدای مدافع حرم کافی بود که نشان دهد رشادتها و جانفشانی آنها قلب پرتشویش اشغالگران را به درد آورده و توطئه دشمنان ثبات و امنیت منطقه را در نطفه خفه کرده است.
بگذار حامیان واقعی تروریسم هرچه میخواهند بگویند ولی واقعیتهای عینی و ملموس را ملتها به خوبی درک و باور میکنند که ایران پرچمدار واقعی مبارزه با اشغالگری و تروریسم در منطقه است و چون طعم تلخ جنایات تروریستهای وحشی را چشیده با تمامی توان و ظرفیت خود به حمایت از سایر قربانیان تروریسم شتافته، حتی اگر دشمنان انسانیت را خوش نیاید و برای مسموم کردن فضا و سیاهنمائی، در مقیاس جهانی همچنان عربده بکشند و از همدردی ایران به خاطر شهادت قهرمانان جبهه مقاومت پیروز حزبالله لبنان، ابراز خشم و ناامیدی کنند.
***************************************
روزنامه خراسان**
رشدی که بوی نفت می دهد و اشتغالزا نیست/مهدی حسن زاده
از میانه سال گذشته و با جدی تر شدن احتمال اجرای برجام و پس از آن با آغاز رسمی اجرای برجام، مراکز خارجی و داخلی درباره اقتصاد ایران در سال 95 به عنوان نخستین سال پساتحریم رشد 4 تا 5 درصد را پیش بینی کرده اند. مروری بر وضعیت اقتصاد ایران از سال 91 تا کنون نشان می دهد که این پیش بینی غیرواقعی نیست و همانطور که پس از وقوع تحریم ها در سال های 91 و 92 به ترتیب با رشدهای منفی 6.8 و منفی 1.9 درصد مواجه بودیم، اکنون و با رفع تحریم ها می توان به رشد مثبت 4 تا 5 درصد امیدوار بود (اگرچه رشد منفی سال های 91 و 92 را نباید منحصر در عامل تحریم دید)، چرا که حداقل در بخش نفت با 2 برابر شدن صادرات نفت می توان به مدد رشد بخش نفت جهش خوبی را در تولید ناخالص ملی و در نتیجه شاخص رشد اقتصادی تجربه کرد، اما مسئله دقیقا همین جاست که از رشد اقتصادی 95 کاملا بوی نفت را می توان استشمام کرد و این رشد به تنهایی برای چالش های اصلی اقتصاد ایران فایده بخش نیست.
برای توضیح در این باب لازم به اشاره است که مهمترین چالش فعلی اقتصاد ایران که از آن به بحران خفته و زنگ خطر سال های آتی اقتصاد ایران تعبیر می شود، بحران بیکاری است. رشد فرصت های تحصیلی و گسترش کمّی آموزش عالی در کشور طی سال های اخیر باعث شده است حدود 5 میلیون جوان در سن اشتغال، راهی دانشگاه ها شوند و بازار اشتغال فعلا با تاخیر در ورود این بخش از متقاضیان کار، وضعیت نسبتا آرامی را تجربه کند، اما با ورود این بخش از جامعه به بازار کار، باید منتظر افزایش نرخ بیکاری بود. در چنین شرایطی محافل کارشناسی معتقدند که صرف تکیه بر رشد اقتصادی بدون توجه به کیفیت این رشد، نمی تواند معضل بیکاری را حل کند. تحلیل های مذکور به این نکته مهم اشاره دارد که در سال های گذشته رشد اقتصادی بالا لزوما به اشتغالزایی فراوان منجر نشده است، چرا که محور رشد اقتصادی یا بر مبنای افزایش استحصال نفت و گران شدن آن و یا بر مبنای توسعه صنایع بزرگ و مادر بوده است که با وجود افزایش تولید ناخالص داخلی نتوانسته اشتغالزایی چندانی داشته باشد. در این میان یک غفلت بزرگ موجب تهی ماندن دست متقاضیان کار از سفره رشد اقتصادی شده است. این غفلت به تکمیل نشدن زنجیره های تولید در بخش هایی نظیر نفت و صنایع مادر باز می گردد. به این صورت که رشد بخش نفت منجر به رشد صنایع پایین دستی آن نشده و حداکثر بخش هایی از پتروشیمی که نزدیک به مواد خام و اولیه بوده توسعه پیدا کرده است. بخش هایی که حداکثر مواد خام را مصرف می کند و حداقل اشتغال را به همراه دارد. در سایر بخش ها نظیر صنایع فولاد، مس و سایر بخش های صنعتی و معدنی نیز خام فروشی که حداقل اشتغال را به همراه دارد، بیش از بخش های اشتغالزا رشد یافته است. به این ترتیب رشد اقتصادی سال های گذشته بیش از هر چیز متکی بر مواد اولیه بوده است، نه نیروی کار.
در هر صورت اعلام پیش بینی رشد اقتصادی مثبت 4 تا 5 درصدی برای اقتصاد ایران در سال جاری از سوی مراکز بین المللی نظیر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، در شرایطی با استقبال مسئولان دولتی مواجه شده است که کیفیت این رشد چندان مورد بحث و دغدغه مسئولان نیست و مشخص نیست که چرا به تجربه رشد بدون اشتغال در سال های گذشته توجهی نمی شود. اگرچه نباید از ضرورت رشد اقتصادی ولو مبتنی بر افزایش صادرات نفت در دوران پساتحریم و لزوم بازپس گیری سهم ایران از بازار نفت غفلت داشت و آن را بی اهمیت دانست اما باید توجه داشت که رشد اقتصادی به صرف افزایش صادرات نفت و فعال شدن بخش های بزرگ و صنایع کلان، اتفاق بزرگی برای اقتصاد ایران نیست و چندان دردی از واحدهای کوچک و متوسط صنعتی و خدماتی که بار اصلی اشتغال را به دوش می کشند، درمان نخواهد کرد، لذا بهتر است، مسئولان اقتصادی و اجرایی کمی هم به فکر کیفیت رشد اقتصادی 95 و اشتغالزا بودن آن باشند.
***************************************
روزنامه ایران**
همافزایی ملی برای رفع گره بانکی/رضا نصری
پیش از سرمایهگذاری یا ورود به بازارهای مالی سایر کشورها، بانکها و بنگاههای اقتصادی اروپایی یک پروسه تخمین یا برآورد ریسک (Risk Assessment) طی میکنند. در این پروسه، شاخصهای زیادی مورد بررسی دپارتمانهای تخصصی بانکها قرار میگیرد که جمع یا برآیند آنها در نهایت مدیریت ارشد بانکها را به اتخاذ یک تصمیم مثبت یا منفی درباره ورود به کشور مورد نظر سوق میدهد.
در مورد خاص ایران، موضعگیری مثبت جان کری در هفتههای گذشته و تلاش او برای اطمینانبخشی به بانکهای اروپایی نسبت به کار با ایران قطعاً یک فاکتور مهم در این پروسه سنجش ریسک بانکها بوده است. با این حال عوامل متعدد دیگری هم وجود دارد که - در کنار عوامل مثبت - موجب تعلل بانکها شده است.
۱) یکی از این عوامل منفی این است که امریکا در «فصل انتخاباتی» به سر میبرد و بانکهای اروپایی هنوز به رویکرد کلی دولت آینده امریکا نسبت به ایران و تداوم روند «تنشزدایی» میان دو کشور اطمینان کامل ندارد. فراموش نشود که دستکم یکی از دو حزب اصلی (حزب جمهوریخواه) مواضع منفی و غیرسازندهای در قبال تعامل با ایران و تداوم «برجام» اتخاذ کرده است. در نتیجه، بانکها – با وجود اینکه موانع حقوقیشان با اجرایی شدن «برجام» رفع شده است - دستکم تا روشن شدن تکلیف انتخابات در امریکا نسبت به ورود به یک رابطه درازمدت با ایران مردد هستند. البته این تردید مطلق نیست و با عوامل گوناگونی قابل تعدیل و انعطاف است.
به عنوان مثال، یک موضعگیری مثبت از جانب خانم کلینتون (به عنوان نامزد احتمالی حزب دموکرات) و یک وعده انتخاباتی صریح ایشان مبنی بر اینکه دولت او نیز در آینده مشکلی با تعامل بانکهای غیرامریکایی با ایران نخواهد داشت، میتواند تا حدود زیادی روند اطمینانبخشی و ورود بانکها به ایران را تسریع کند.
۲) یکی دیگر از عوامل بازدارنده این است که ایران نیز در سال آینده وارد فصل انتخاباتی خواهد شد و با توجه به مواضع تند و آشکار جناح منتقد دولت نسبت به «برجام»، بانکهای خارجی - که از نزدیک تمام موضعگیریهای بازیگران مهم سیاسی ایران را رصد میکنند - این بیم را نیز دارند که با تغییر دولت روحانی، فضا به کل در جهت منفی و غیرسازنده تغییر کند. از این رو، تا روشن شدن تکلیف انتخابات در ایران نیز ضرورتی برای هزینه کردن و تطبیق دادن خود با شرایط «پسا برجام» نمیبینند. اگر جناح منتقد دولت - همسو با شورای عالی امنیت ملی، مطابق مصوبه مربوطه مجلس و در تطابق با اصول حقوق بینالملل - نسبت به پایبندی خود به «برجام» (در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آینده) اطمینانبخشی لازم را انجام میداد، قطعاً میتوانست در محاسبات و ریسکسنجیهای بانکها برای تعامل با ایران تأثیر بسزایی داشته باشد.
۳) عامل بازدارنده سوم، فضای منفی و زیانباری است که در خود ایران (به ویژه در رسانه ملی و در برخی تریبونهای رسمی) نسبت به آینده «برجام» به صورت تصنعی غالب شده است. به عنوان مثال، وقتی دیپلماتهای ایرانی «افکار عمومی امریکا» یا رسانههای غربی را مخاطب قرار میدهند – بویژه وقتی در خارج از کشور در مأموریت هستند – گاهی مجبور میشوند به صورت تاکتیکی از «عدم اجرای کامل برجام» صحبت به میان بیاورند و برای تسریع تعهدات طرف مقابل، از روند اجرای برجام گلایه کنند تا آنها را در تنگنای «اتهام بدعهدی» قرار دهند. اما متأسفانه، وقتی دیپلماتها و مذاکرهکنندگان ایرانی در خارج از کشور اینگونه تاکتیکهای مذاکراتی (که همه جا رایج است) را بهکار میبرند، رسانههای مخالف و جریان منتقد داخل کشور بلافاصله از اظهارات آنها برای تقبیح «برجام» و سیاهنمایی نسبت به رویکرد دیپلماتیک دولت استفاده میکنند؛ که اولین تأثیر این اقدام آنها ایجاد یک فضای منفی و بازدارنده برای سرمایهگذاران و بانکهای خارجی است.
بواقع، رفع نگرانی بانکها با فشارهای دیپلماتیک وزارت امور خارجه
- که بعضاً بلافاصله در داخل کشور از جانب جریانهای منتقدان دولت خنثی میشود- میسر نخواهد بود. عادیسازی روابط مالی و اقتصادی ایران با جهان مستلزم یک همافزایی چند جانبه و یک همکاری در سطح ملی است؛ و لازم است همه جریانها و بازیگران سیاسی نسبت به آن احساس مسئولیت کنند.
***************************************
روزنامه جام جم**
رسیدگی به جنایات آمریکا نیازمند پیگیری انقلابی / سیدحسین نقویحسینی
ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت سلطهگر، مداخلهجو و متجاوز، به کشورهای مختلف در اقصی نقاط جهان، خسارتهای جبرانناپذیری وارد کرده است.
آمریکا در برخی کشورها با کودتا، حکومت مردمی و قانونی آن کشور را ساقط کرده و زمینهساز استقرار حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری شده؛ به بعضی کشورها تجاوز نظامی کرده و علاوه بر به خاک و خون کشیدن مردم، خسارتهای مادی جبرانناپذیری به آن کشورها وارد کرده و با حمایت از رژیمهای متجاوز یا گروههای تروریستی خسارتهای جبرانناپذیری به بعضی کشورها زده است.
بسیاری از این موارد مشمول حال ملت ایران هم شده که از جمله آنها میتوان به حمایت آمریکا از منافقین و 17 هزار شهید ترور در ایران یا حمایت از صدام در هشت سال جنگ تحمیلی، کودتای 28 مرداد 32 که باعث سقوط یک دولت مردمی و استقرار یک دیکتاتوری 35 ساله در ایران شد و نیز کودتای نوژه اشاره کرد.
آمریکا برای این اقدامات باید پاسخگو باشد و دولت جمهوری اسلامی ایران باید بهطور جدی، برای تک تک این دخالتها و جنایتها و تجاوزات و خیانتها در حق ملت ایران، در نهادهای بینالمللی، پرونده حقوقی باز کرده و برای احقاق حقوق ملت ایران تلاش کند.
در همین راستا نمایندگان محترم مجلس طرحی را با بیش از 200 امضا تهیه کردهاند که دولت را ملزم میکند برای تمام مداخلات آمریکا در ایران و خسارتهای جبرانناپذیری که به کشور ما وارد کرده است در نهادهای حقوقی بینالمللی، پرونده قضایی تشکیل دهد و حقوق ملت ایران را به لحاظ قضایی دنبال کند.
در پسابرجام شاهدیم که آمریکاییها برای دزدی اموال ملت ایران، پروندههای دروغین میسازند و هر چند وقت یکبار شاهد یک سرقت از اموال مردم کشورمان هستیم؛ سوال اینجاست که در چنین شرایطی چرا آمریکا نباید پاسخگوی این همه تجاوز و خیانت باشد و چرا آنها نباید خسارتهای این همه جنایت در حق ملت ایران را جبران کنند؟ بنابراین طرح نمایندگان دولت را ملزم میکند که برای تکتک این خیانتها و تجاوزات و خسارات، پرونده حقوقی باز کرده و حقوق ملت ایران را پیگیری کند.
البته راههای حقوقی و قضایی مسیرهای خودش را دارد و کارشناسان خبره و معتقد و مقید به حقوق ملت ایران باید در این مسیر به دولت کمک کنند. دولت هم باید با نگاه انقلابی برای احقاق حقوق ملت ورود کند و با تشکیل تیم حقوقی قوی، اسناد و مدارک این خسارات را جمع آوری کرده و بهطور جدی پیگیر حقوق ملت ایران باشد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
از جورج کلونی سودانی تا دیکاپریوی ایرانی!/محمد واعظی
آیا میدانید بسیاری از اعراب مسلمان امروز ترجیح میدهند به جای پیگیری دقیق اخبار و تحولات مهم جهان اسلام، تسلط بیشتری بر رویدادهای تعریف شده در عالم مشاهیر اعم از خوانندگان و مجریان و ثروتمندان داشته باشند؟! افزایش عجیب و غریب تعداد خوانندگان عرب و تعریف مسابقات سطحی همچون «عرب آیدل»، «صدا» و «اعراب بااستعداد میشوند» با سرمایهگذاری مالی ثروتمندان عرب آمریکایی همچون ولید بن طلال سعودی در مجموعه شبکههای ماهوارهای LBC، گروه روتانا، خلیجیه، فاکس و باقی اعضای خانواده سلطنتی سعودی در مجموعه MBC (مرکز پخش خاورمیانه) نقش مهمی در جهتدهی به جریانات اجتماعی جهان عرب داشته است. شبکهها و رسانههای وابسته نوشتاری این گروه، چیزی جز تماشای 24 ساعته فیلمهای هالیوودی، شو و کلیپ با مضمون تحریک غرایز جنسی، دعوت مکرر و مداوم به «خوردن» در قالب آگهیهای فستفودهای آمریکایی و تبدیل شدن به مصرفکننده کور برندهای غربی و در یک کلام «زندگی در حاشیه» با پیگیری دائمی اخبار سطحی و بیاهمیت سلبریتیها نمیخواهند.
در اغلب رسانههای گروه سلطنتی که تسلط بسیار بر جامعه مخاطبان عرب دارند، اخبار جهان اسلام به ندرت و به صورت گزینشی پخش میشود و روشنفکران معدود عرب نیز راهی به صحنه چنین شبکههای پرمخاطبی ندارند. در چنین شرایطی فرصتی برای پیگیری مطالبات اجتماعی مهم دست نمیدهد و «غفلت» فضای ذهنی جوانان و میانسالان را پر میکند.
مهندسی مطالبات اجتماعی
یکی از روشهای مهندسی جوامع با هدف شکست اهداف و آرمانهای درونی ایجاد احساس ناامیدی و ناتوانی در بین مردم در میانه راه برای دلسرد شدن از پیگیری مطالبات صحیح با «انصراف آرمانی» است. بزرگنمایی حوادث اجتماعی هیجانی و در عین حال ارائه مکرر اخبار سیاه و منفی از حوزههای آرمانی، بتدریج به «سطحینگری عمومی»، «شکست جنبشهای روشنفکری» و پرهیز از پیگیری مطالبات مهم بر زمین مانده میانجامد. این همان پروسهای است که در جوامع عربی که سابقه مبارزهطلبی روشنفکران و مردم آنها برای تحقق اهدافی همچون «عدالت اجتماعی»، «خودکفایی ملی» و «استکبارستیزی» چند دهه زودتر از مردم ایران در دوره معاصر شروع شد، به سادگی قابل ردیابی است.
به دلایل مختلف به نظر میرسد نسخه استعمار برای جامعه ایرانی نیز منطبق بر همین نقشه قدیمی است. در طول 2 سال اخیر شاهد تمرکز شدید مطالبات اجتماعی در فضای مجازی بر مسائل سطحی و غیر مهم هستیم. جوسازی پیرامون سرفصلهای خبری که در زندگی اغلب مردم نقش مهمی ندارد همچون بزرگنمایی مسائل زندگی یک زوج مجری، ماجراهای عشقی یک خواننده زیرزمینی، پرونده یک حیوانآزار، دوقطبیسازی پیرامون برنامههای طنز و وادار کردن روشنفکران و رسانهها و حتی صدا و سیما به نقشآفرینی در همین پازل، بخشی از این پروژه میتواند باشد.
سطحی نگری ملی
مردم در برخورد با معضلات اجتماعی حقیقی همچون اختلاف طبقاتی، ورشکستگی تولیدکنندگان با افزایش سرسامآور واردات، فساد اداری، خصوصیسازی حوزههای عمومی همچون آموزشوپرورش و بهداشت و درمان و به کل تغییر اهداف و آرمانهای جامعه انقلابی به تدریج «بیحس» شده و زمین حضور خود را تعویض میکنند. در چنین شرایطی مطالعه روزانه و شبانه صفحات مد و فشن به جای تاریخ و سیاست و تمرکز بر مهارتهای زندگی، و مرور صدباره آگهیهای تجاری- تبلیغاتی برندهای خوراکی و کامنتگذاری میلیونی ذیل صفحات اخبار هالیوود و نظرسازی درباره جریانسازیهای مشکوک پیرامون زندگی افرادی که یک شبه در راس هرم شهرت تعریف میشوند، تبدیل به اولویت زیست مردم در فضای مجازی و زندگی حقیقی میشود. اگر تا دیروز به حماقت اجتماعی مردم سودان در دنبالهروی از «جورج کلونی» بازیگر آمریکایی به عنوان رهبر تقسیم این کشور به 2 بخش جنوبی و شمالی میخندیدیم و پاکستانیها را به علت در آغوش گرفتن آنجلینا جولی که به خرج لابی جنگ آمریکایی با ماموریت صلح راهی این کشور شد، سرزنش میکردیم، باید از کامنتگذاری 50 هزار ایرانی ذیل صفحه لئوناردو دیکاپریوی عیاش که با یک جمله پیرامون «دریاچه ارومیه» به توصیه گری لوئیس، نماینده ضدایرانی UNDP، خود را به مقام پیگیری مطالبات اجتماعی ایرانیان منصوب کرد، نگران شویم. اما این روند به نفع چه جریانی است؟
حاشیه امنیت مفسدان
با یک مثال به تعمیق بحث میپردازیم. مجموعهای از شرکتهای مشهور برگزارکننده میهمانیها و سمینارها و کنفرانسهای شرکتهای بزرگ و نهادهای پولی- مالی در اروپا، فهرست لیست خوراکیها و نوشیدنیهای خود را از سال 2008 تغییر دادند. به این ترتیب که ارائه وعدههای لوکس تک نفره اعم از خاویار و خرچنگ و نوشیدنیهای گرانقیمت را حذف کرده و حتی خدمت گلآرایی فضاها را نیز بشدت محدود کردند. مدیران کترینگهای غربی هدف از این اقدام خود را بیمیلی مشتریان اعم از صاحبان شرکتهای شهیر تجاری و مدیران بانکها و مراکز مالی صاحبنام به ارائه نمایهای مملو از اسراف و ولخرجی در دوره بروز «بحران اقتصادی» اعلام کردند. در حقیقت غربیها بسیار دقت دارند که به اصول «اقتصاد مقاومتی» حتی پس از دوره توسعه یافتگی مقید بوده و ثروت شخصی خود را در حوزه «کسب و کار» خرج ایجاد بحرانهای اجتماعی و ایجاد حساسیت مردمی نکنند. این روند خود نشانهای از اهمیت جدیت رصدگری مردم و رسانهها در حوزه مسائل کلان دارد. این دقیقا خلاف رویه حکام و سلاطین عرب است که بریز و بپاش و حیف و میل بیتالمال را از حقوق حاکم برمیشمارند و اصرار بر نمایش جت شخصی مطلا و کاخ و اشرافیگری دارند. مردم در یک جمهوری معتقد به «حقوق مردم»، به اقتصاد مقاومتی و نمایه صیانت از بیتالمال اهمیت میدهند و در یک کشور عقبمانده بیاعتنا به دموکراسی، با «سطحینگری اجتماعی» به حکم همان سلاطین جور و ظلم خو میگیرند.
مطالبهگری صحیح
پس بزرگنمایی مسائل سطحی خواهناخواه وقت و انرژی جامعه را برای تمرکز بر مسائل مهم ضایع کرده و در بحبوحه بیهدف و بیآرمانی اجتماعی، میتوان در ذیل شعاردهی پیرامون عمل به نسخه «اقتصاد مقاومتی»، فیش حقوقی میلیونی مدیران دولتی را توجیه کرد. دقیقا به همین دلیل است که کارشناس - مجری بیبیسی با دفاع از تخلف آشکار، حقوق و مزایای 80 میلیونی مدیران بیمه مرکزی را در دوره «بیپولی» و «ورشکستگی احتمالی بیمهها» و اجرای سیاست «ریاضت اقتصادی» دولت روحانی، کاملا منطقی و در رقابت با بخش خصوصی عنوان میکند تا جنبش اعتراضی ایجاد شده در جامعه ایرانی با هدف مبارزه با «بیعدالتی اجتماعی» و «بریز و بپاش اقتصادی»، هر چه سریعتر پایان یابد. در مقابل پرونده «اهمیت برگزاری کنسرتهای موسیقی» در ایران را به عنوان خط خبری برگزیده، روزها و ماهها ادامه میدهد و هرگز به تزئین سالن برگزاری کنفرانسهای نفتی ایران با دستههای گل گرانقیمت «ارکیده»، بندهای ضدملی قراردادهای جدید نفتی و مطالبه اجتماعی مهم مردم برای ساماندهی فضای آلوده سایبر نمیپردازد.
مماشات با خائن
در برابر چنین موج تبلیغاتی، بروز جنبشهایی همچون مقابله با کانالهای تلگرامی و اینستاگرامی مروج فحشا توسط مردم، پویش مردمی مطالبه انتشار فیش حقوقی مدیران دولتی برای نظارت بر اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری یا تلاش مدنی دانشجویان و نخبگان و روشنفکران در اعمال فشار اجتماعی بر وزارت نفت برای انتشار متن کامل قراردادهای جدید نفتی و اصلاح موارد ضدملی افشا شده، حقیقتا ارزشمند و شایسته تقدیر است اما حقیقت این است که مماشات با جریان ضداجتماعی موازی، به تضعیف بدنه سالم جریان روشنفکری ملی میانجامد و با جدایی بخش مهمی از مردم از آرمانها و اهداف مهم اقتصادی و سیاسی در مسیر پیشرفت و تحقق خواستههای اساسی جامعه انقلابی، اقلیت محکوم به شکست خواهد بود. در چنین شرایطی تساهل و تسامح با جریان سازی مشکوک بخشی از دولتمردان غربگرا با «تروریسم فرهنگی» حاکم بر فضای مجازی و تلاش برای تعریف جدید از مطالبات اجتماعی سخیف و سطحی نیز قابل تامل و نیازمند پیگرد جدی اجتماعی است.
استعداد انقلابی ماندن
رهبر انقلاب پروسه خطرناک «تهی شدن جامعه از آرمانها و اهداف انقلابی» را اینگونه توصیف میکنند: «بعضی درختها سرحالند، بانشاطند، شادابند؛ 10 سال، 20 سال، 30 سال بیشتر عمر نمیکنند، بعد پوک میشوند! پوک که شدند، احتیاج ندارد که کسی زحمت بکشد برای انداختن آنها، یک باد تندی که بیاید، سرنگون میشوند، از کمر میشکنند اما درختی که استعداد ماندن دارد، دارای این قدرت و ظرفیت هست که بماند، شما میبینید 2 قرن، 3 قرن از عمر این درخت میگذرد، سرسبزی او از روز اولی که برگ کرده، بیشتر است و کمتر نیست، نشاط او در بهار، درختهای دیگر را هم تحت تأثیر قرار میدهد... هیچ وقت نباید خسته بشویم؛ «فاذا فرغت فانصب»، وقتی از کار فراغت پیدا کردی، یعنی کارت تمام شد، تازه قامت راست کن، یعنی شروع کن به کار بعدی؛ توقف وجود ندارد. در راه پیشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتی ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافیگری ممنوع است؛ لذتجویی ممنوع است؛ به فکر جمع کردن زخارف دنیا افتادن، برای مسؤولان ممنوع است. با این ممنوعیتهاست که میتوانیم به قله برسیم. ما داریم در دامنه حرکت میکنیم. ما هنوز به قله نرسیدهایم، با آن فاصله داریم. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، دشمنیها تمام خواهد شد. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، معارضههای خباثتآلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بیوقفه ادامه دهیم».
***************************************