(روزنامه جوان – 1395/02/13 – شماره 4802 – صفحه 15)
كارشان از نقد گذشته بود فحاشي ميكردند!
* در انتخابات اخير مجلس خبرگان رهبري شاهد بوديم كه از يك جريان قوي تبليغاتي براي رأي نياوردن شما و چند نفر ديگر رونمايي شد! اين جريان در تهران به خاطر تفاوت شرايط سياسي، فرهنگي و اجتماعي توفيقاتي را نيز به دست آورد، اما در شهرهاي ديگر ناكام ماند و چهرههاي مورد تخطئه آنها، با آراي نسبتاً بالايي از سوي مردم انتخاب شدند كه جنابعالي از مصاديق اين طيف هستيد. ظاهراً شما وعده داده بوديد كه پس از اتمام انتخابات مجلس خبرگان رهبري در اين باره سخن بگوييد. فكر ميكنم الان فرصتي مناسب براي روايت اين پديده باشد. بفرماييد كه در دوران تبليغات انتخاباتي شاهد چه پديدههايي بوديد؟
** بسماللهالرحمنالرحيم. در مشهد، ابتدا در فضاي مجازي تخريب شديدي عليه من شروع شد. وقتي هم به دستگاههاي اجرايي ميگفتيم اگر قرار است جلوي تخريب در انتخابات گرفته شود، چرا جلوي اينها را نميگيريد؟ اينها ميگفتند: «ما نميتوانيم شناسايي كنيم! افراد در شبكههاي اجتماعي ميآيند و نظراتشان را منتشر ميكنند و نميدانيم كي و چي هستند؟» منتها بعد ماجرا از فضاي مجازي به فضاي حقيقي كشيده شد، يعني حتي كساني كه خودشان كانديدا بودند، در سخنرانيها صراحتاً عليه بنده شروع به تخريب كردند. يك وقتي افرادي انسان را نقد ميكنند و نقطه ضعفهاي كسي را ميگيرند و آنها را بيان و حتي بزرگنمايي ميكنند. داستان درباره بنده فراتر از اين حرفها بود. يكي از كارهاي آنها كه عجيب هم بود، اين بود كه اينها تمام حملاتي را كه در سالهاي اخير در فضاي مجازي به من كرده بودند، آوردند و دوباره بازنشر كردند! اينها نقد نبود، حمله بود. در مرحله بعد در فضاي حقيقي، كار به فحش دادن رسيد. يعني وقتي ديدند نميتوانند نقطه ضعفي بگيرند و در نهايت نميدانند به مردم چه بگويند، شروع كردند به فحاشي! مثلاً آقايي به ايرانخودرو در مشهد رفته بود كه سخنراني تبليغاتي كند.
* براي خبرگان يا مجلس شوراي اسلامي؟
** كانديداي مجلس از جريان اصلاحطلب بود. رفته بود براي خودش سخنراني تبليغاتي كند و در آنجا شروع كرده بود به فحش دادن به من! و عبارات ركيكي را ابتدا درباره آقاي جنتي و بعد درباره بنده به كار برده بود! در دانشگاه فردوسي كه وضعيت فجيعتر بود. دو نفر مناظره گذاشته بودند. يكي از كانديداها مدعي بود اصلاحطلب است و ديگري اصولگرا. كانديداي اصلاحطلب شروع ميكند به توهين و بدگويي از بنده. كانديداي اصولگرا به او ميگويد: «خود بنده هم ممكن است نقدهايي به فلاني داشته باشم، ولي شما چرا اين حرفها را اينجا به من ميزني؟ برو به خود ايشان بگو.» در هر حال هر دو و هركدام به گونهاي، عليه من حرف زده بودند!
از همه اينها جالبتر اينكه در شب انتخابات كه قانوناً تبليغ ممنوع بود، عدهاي در اطراف حرم و تعدادي هم در مناطق جنوبي شهر- كه قشر مستضعف و آسيبپذير زندگي ميكنند- خانه به خانه را زده و ليست اصلاحطلبها را به دست مردم داده بودند. در اطراف حرم هم مردم به آنها ميگفتند: ما زوار هستيم و اين افراد را نميشناسيم! ميگفتند: مهم نيست به هر كسي رأي ميدهيد بدهيد، فقط به علمالهدي رأي ندهيد كه اگر به او رأي بدهيد، تمام وضع مملكت به هم ميريزد و كشور نابود ميشود!!
* اين كه يك جور تبليغات براي شما بوده است، اظهار اينكه «اگر به ايشان رأي بدهيد كشور نابود ميشود!» به نوعي قدرت شما را نشان ميدهد.
** (باخنده) به هرحال با اينجور تعابير با مردم حرف زده بودند. متأسفانه دستگاههاي اجرايي هم هيچ حركتي انجام ندادند و با اين رفتارهاي غيرقانوني و غيراخلاقي، مقابله و برخوردي نكردند. وقتي هم عدهاي به آنها ميگفتند، جواب ميدادند: ما خبر نداريم! در حالي كه وقتي كاري اينچنين آشكار انجام ميگيرد كه در يك بحث آزاد در دانشگاه فردوسي كه اين همه استاد و دانشجو در يك جلسه عمومي جمع شدهاند و اين حرفها زده ميشوند، چطور دستگاههاي امنيتي، اطلاعاتي و اجرايي بيخبرند؟ موضوع ساده بود، كافي بود يكي به آنها تذكر ميداد شما دو نفر كانديدا هستيد و حق داريد براي خودتان تبليغات كنيد، به چه مناسبت در جلسهاي كه فردي حضور ندارد، او را تخريب ميكنيد؟ اين مسلماً تخلف انتخاباتي است.
غرض اينكه اينها تا اين درجه هم تخريب كردند كه تا حدي اثر كرد و تا حدي هم اثر نكرد! و نهايتاً ما رأي آورديم. اين تخريبها، به اين شدت در تهران نبود. به نظر من اين كار، از همه جا شديدتر در مشهد انجام شد، ولي خواه ناخواه اين حركتها روي موقعيتهاي زماني و مكاني مختلف، اثرات گوناگوني دارند. البته و درمجموع، ريشه اينگونه رفتارها در جاي ديگري بود. به طور مشخص در تهران كه مسئله متفاوت بود و بايد درجاي خود بررسي شود. يكي از مسائلي كه دراينباره مطرح شده اين است كه در طيف اصولگرا، كساني كه متولي ساماندهي انتخاباتي بودند، بدنه و عقبه اجتماعي اين جريان را به درستي مديريت و جمع نكردند و اينها را به طور شايسته به عرصه نياوردند.
* حتي بدنه مذهبي و سنتي جامعه را هم نتوانستند به درستي منسجم و آنها را با خود همراه كنند. اينطور نيست؟
** بله، آنها بايد عقبه و پشتوانه اجتماعي خود را جمع و اين بدنه را به خودشان ضميمه ميكردند. اينكه چهار نفر به خيال خودشان و به عنوان نمايندگان يك جريان سياسي، در اتاقي بنشينند و فقط صحبت كنند كه ائتلاف شكل نميگيرد، بلكه بايد بروند و نفوذ خود را در بدنه اجتماعي و اقشاري كه در گذشته به طور طبيعي همراه با آنان بودهاند، محك بزنند و ببينند درحال حاضر چه شرايطي دارند؟ آيا واقعاً اگر يك كلمه حرف زدند، بدنه اجتماعي پاي حرفشان ميآيد؟ و اگر نيست بايد بروند و بدنه را هماهنگ كنند كه نكردند. طبيعي است اگر چند جريان با هم ائتلاف كنند، اما بدنه با آنها همراهي نكند، كاري انجام نميگيرد.
* منشأ و اتاق فرمان اينگونه تخريبها هم فصلي در خور بررسي براي پديدارشناسي اين موضوع است. به هر روي اگر ريشه اين رويكرد شناسايي نشود، در ادوار ديگر هم ميتواند به مثابه يك ابزار مورد استفاده قرار گيرد. شما دراينباره به چه جمعبندياي رسيديد و نقش برخي خواص را در اين فرآيند، چقدر مؤثر ارزيابي ميكنيد؟
** انسان وقتي متشرع و متدين باشد، خيلي نميتواند آدمها را به ميدان محاكمه بياورد، مگر اينكه اطلاعات صريح صد در صدي داشته باشد كه مثلاً بگويد آقاي هاشمي يا ديگران دراين ماجرا مقصر بودهاند. بنده در اين زمينه اطلاعات دقيقي ندارم، ولي فعاليتهاي اجتماعي ايشان و حمايتي كه از يك جريان خاص اجتماعي ميكردند و ليستي كه در برابر جامعتين دادند، خواه ناخواه در جامعه بسترهايي را ايجاد و جريانهايي را حمايت ميكرد كه به ميدان بيايند، ولي الان من شرعاً نميتوانم مستقيماً بگويم كه آقاي هاشمي اين جريان را نظم داده است. چيزي كه ميتوانيم بگوييم اين است كه اگر شخصي با اين سابقه در انقلاب و سياست برود و در كنار جرياناتي كه به خاطر سوابق وي در انقلاب، تا چندي پيش با خود ايشان هم درگير بودند، در آن طرف ميز بنشيند و از آنها حمايت كند، طبيعي است كه محل سؤال و شائبه ميشود.
طبيعي است كه اين حمايت، چنان آثاري را هم در پي دارد و آن جريانات هم از نظر فكري و هم از نظر عملي، بيپرواتر و هنجارشكنتر وارد ميدان ميشوند. اين اتفاقات نتيجه آن همگرايي است، اما اينكه بگوييم آقاي هاشمي مستقيماً چنين دستوري داده است، من نميتوانم به صراحت ادعا كنم. البته واقعيت اين است كه اينجور مسائل را پيش از آنكه بخواهيم در محدوده مسائل و رويدادهاي داخلي خودمان بررسي كنيم، بايد پشت پرده خارجي آنها را ببينيم. وقتي بيبيسي يعني دستگاه رسانهاي حكومتي انگليس كه وابسته به «ملكه» است، رسماً در رقابتهاي انتخاباتي ايران وارد عمل ميشود، معلوم است كه ريشه قضيه در داخل نيست. اشكال ما به بعضي از دوستان اين است كه شما چرا با اينها همصدا شديد؟ آن هم به اين شكل كه حتي از فضاي مجازي عبور كنيد و در عرصه فضاي حقيقي كار را به تقابل بكشانيد، اهانت كنيد، بد و بيراه بگوييد، توهين كنيد و همه تبليغاتتان را عليه رقيبتان به كار ببريد؟يكي از آقايان كه از ابواب جمعي اين جريان تخريبي بود، به بنده تلفن زد كه فلان آقايي كه به شما اهانت كرده بود، ميخواهد بيايد شما را ببيند! گفتم: ميخواهد بيايد مرا ببيند كه چه بشود؟...
* بعد از انتخابات؟
** خير، در جريان تبليغات انتخاباتي! گفتم: ميخواهد بيايد مرا ببيند و مثلاً بگويد كه من نبودم؟ الان ديگر زمانهاي نيست كه بشود اين حرف را زد، چون همه موبايل دارند و ضبط ميكنند و فيلم ميگيرند. گذشته از اينكه رفتار اين آقا، الان تأثير خودش را هم گذاشته است. به من گفت: حاجآقا! اين چيزها در رقابتهاي انتخاباتي امري طبيعي است! گفتم: «بنده با ايشان چه رقابتي دارم؟ بنده كانديداي مجلس خبرگان هستم و ايشان كانديداي مجلس. تازه بر فرض كه رقابت انتخاباتي هم داشته باشيم، به هر حال در يك رقابت انتخاباتي ادب و هنجاري وجود دارد. اينكه نميشود بگوييم رقابت انتخاباتي مجوز همه جرايم، جنايات و همه حرامهاي الهي است.» به هرحال اين آقايان تحت عنوان رقابتهاي انتخاباتي بلندگوي انگليس ميشوند. بنابراين اينكه ما بياييم و اينگونه رفتارها را به يكسري جريانات داخل كشور محدود كنيم، درست نيست.
در فتنه سال 1388 مقام معظم رهبري اصرار داشتند برويد و مردم را روشن كنيد و بگوييد مسئله داخلي نيست. ريشه اين فتنه در خارج است و خارجيها دارند از پشت پرده آن را هدايت ميكنند. واقعيت هم همين است. به هرحال مردم عقل دارند و وقتي بيبيسي با اين صراحت ميگويد: به اين هفت هشت نفر رأي ندهيد! بعد هم چند جريان سياسي در داخل شروع ميكنند اين چند نفر را تخطئه كردن و به آنها اهانت ميكنند و ليستهايي بيرون ميآيد كه اينها را حذف كردهاند، اين پيام روشني دارد. اين اتفاقات ناشي از آن جريان پشت پرده خارجي و انگليس هستند و لذا اصل توطئه، خارجي است. اين محاسبه خيلي روشن است.
* از حاشيههاي مرتبط به شما در روزهاي اوجگيري انتخابات، نقل قولي بود كه از شما توسط يكي از نمايندگان مجلس درباره نگاه رهبري به آقاي هاشمي منتشر شد. ظاهراً و براساس گفتههاي راوي، رهبري ديگر آقاي هاشمي را همسنگر خود نميدانند. حال كه غبار تبليغات انتخاباتي فرونشسته، مناسب است كه درباره چندوچونِ اين نقل قول توضيح دهيد.
** آن نقل قول، ادبياتش درست نبود. سخن رهبري با بنده، به اين شكل مطرح نشد...
* واقعيتش را نقل كنيد.
** قضيه مربوط به حالا نيست و مال سال 1388 است و بعد از نامه سرگشادهاي كه آقاي هاشمي به آقا نوشتند. بنده در جلسهاي اين نامه سرگشاده را تحليل كردم و بعد بعضي از آقايان به عرض آقا رسانده بودند كه ايشان دارد با اشخاص برخوردهاي سياسي ميكند و به بعضي از بزرگان نظام توهين كرده است! بنده خدمت آقا رسيدم و در واقع در مقام توضيح گفته خودم با ايشان صحبت كردم. آقا ابتدائاً چيزي به من نفرمودند. من در آن جلسه خدمت ايشان گفتم كه اصل قضيه اين بوده كه پس از انتشار آن نامه سرگشاده، در جمعي گفتم: «آقاي هاشمي شما كه همسنگر ديروز و امروز آقا بودهايد و ما هم قبول داريم كه اينطور بوده است، چرا نامه سرگشاده نوشتيد؟ همسنگر كه نامه سرگشاده نمينويسد. ميرفتيد و با خود آقا صحبت ميكرديد». آقا فرمودند: «ايشان همسنگر ديروز ما بود، ولي معلوم نيست امروز هم باشد». يعني در مقام تخطئه آقاي هاشمي حرفي نزدند، در واقع منظورشان اين بود كه آقاي هاشمي كل يوم في شأن است.
* يعني ديروز همسنگر من بوده، اما ممكن است امروز نباشد...
** يا ديروز مرا قبول داشت و امروز ممكن است قبول نداشته باشد! تعبير آقا اين بود. به هرحال بنده رفتم و توضيح دادم كه درصدد تخطئه بزرگان نظام نبودهام و مطلب به اين صورت بوده است كه گلايه كردم كه شما كه همسنگر ديروز و امروز آقا بوديد، چرا نامه سرگشاده نوشتيد؟ ميرفتيد و با آقا حرف ميزديد. منتها اين دوست ما، اين مطلب را به عنوان يك بيان خاصِ مستقل از آقا و به اين صورت كه ايشان در مقام تنقيد از كسي اين حرف را زدهاند، در مجلسي مطرح كرد...
* در حالي كه اينطور نبود...
** بله، اصل قضيه به اين ترتيبي بود كه گفتم. به آن صورت كه آقا بخواهند كسي را تخطئه يا از او تنقيد كنند، نبوده است.
* به باور شما، چرا با اين تخريبهايي كه به برخي از مصاديق آن اشاره كرديد، دوباره در مشهد رأي آورديد؟ ريشه خانداني دارد؟ كارنامه خودتان است؟ يا امر ديگري؟
** اين سؤال را بايد از مردم بپرسيد.
* ارزيابي خود شما چيست؟
** به هرحال مردم ما هوشمند هستند. چه آنجايي كه رأي ميدهند و چه آنجايي كه رأي نميدهند. اينطور نيست كه فلّهاي به طرفي بروند. ارزيابي و تحليل دارند. در تهران هم كه رأي ندادند، وقتي ديدند كل جريانهاي ديني كه بايد اين طرف بيايد و حمايت كند، حمايت نميكند و فقط چند نفر آن بالا نشستهاند و...
* براي همه تصميم ميگيرند...
** اين خيل عظيم ائمه جماعات، جامعه روحانيت كه در شهرها و محلات تهران هستند، نيروهاي متدين، بسيجي، انقلابي و...در عرصه حمايت از يك جريان حاضر نيستند، طبعاً پرانگيزه به ميدان نيامدند. در چنين شرايطي طبيعي است بعضي از مردم از جريانات حمايت ميكنند و به آنها رأي ميدهند يا نميدهند. در مشهد هم جرياني از ما حمايت نميكرد و ما اصلاً جريان حامي نداشتيم. مردمِ متدين و بدنه اجتماعي در مشهد هم روي برداشت خودشان رأي دادهاند و طبيعي است وقتي بدنه اجتماعي از خودش رأي داشته باشد، هم تخريبها بياثر است و هم ترويجها و اين بستگي به شخص بنده يا ديگران هم ندارد.
اگر بخواهم درباره وضعيت مشهد تحليل كنم و نه راجع به رأي آوردن خودم، بلكه رأي آوردن ديگر نمايندگان خبرگان و مجلس شوراي اسلامي، بايد بگويم نتيجه انتخابات حكايت از اين ميكند كه آنچه بر جريان فكري مردم مشهد حاكم است، انديشه ولايي است. انديشه ولايي در مردم مشهد اصيل است. در بعضي از جاها، گاهي انديشه ولايي هيجانات و احساسات را بالا ميآورد، ولي ريشه ندارد. در مشهد اينطور نيست و انديشه ولايي در مردم مشهد نفوذ زيادي دارد. نه اينكه مردم احمد علمالهدي را ميخواهند، بلكه گرايش ولايي تسلط قابل توجهي دارد. چه در خبرگان و چه در مجلس مردم به كساني رأي دادند كه اينها را به ولايت وابستهتر ميديدند.
اين مسئله باعث شد نهتنها بنده، بلكه ديگران هم رأي آوردند. تخريبهايي هم كه درباره بنده انجام شد، به شكلي انجام ميگرفت كه بسيار شديد و زننده بود. اين تخريبها، در واقع در جبههگيري در مقابل ولايت صورت ميگرفت. از يك روحاني چهره خشني را معرفي ميكردند كه انگيزه او براي خشونت، احياي ارزشهاي ديني و مقابله با منكرات شرعي است! ميگويند:آدم خشني است و چنين وضعي دارد، ولي مردمي كه در آنها انديشه ولايت حاكم است، وقتي ميبينند فردي به خاطر تصلب، تعبد و پايبندياش مورد تعرض قرار گرفته است، نهتنها كارشان اثر نميكند، بلكه اثر معكوس دارد.
* همانطور كه اشاره كرديد، آراي مشهد در انتخابات اخير هم پيام بسيار روشني و هم واكنشهاي عجيبي را به همراه داشت. عدهاي از اصلاحطلبان گفتند: مردم شهرهاي ديگر به اين دليل به اصلاحطلبها رأي ندادهاند كه توسعه نيافته هستند!جالب است كه اين جماعت دائماً دم از حقوق مردم و شأن انساني آنها ميزنند، اما در سربزنگاه، آنها را اينگونه قضاوت ميكنند! گذشته از اين، شما بهتر مطلعيد كه بافت جمعيتي مشهد، يكسان نيست. هم مهاجر زياد دارد و هم تحولات و تغييرات جمعيتي آن بعد از انقلاب خيلي زياد بوده است. چه شد كه اصولگرايان توانستند فرهنگ اين شهر را بهگونهاي بازسازي كنند كه در اين شرايط سخت چندگانگي و تنوع فرهنگي، در مشهد فضا را در دست بگيرند و آيا ميتوان آن را الگويي براي بقيه شهرها و تهران دانست؟
** آنچه در مشهد اتفاق افتاد، محصول يك كار تشكيلاتي سازماندهي شده نبود كه بگوييم اين تشكيلات بيايد و در عرصه اجرا براي ديگران الگو شود. قضيهاي كه در مشهد انجام شد، نفوذ انديشههاي ولايي در مردم با تمام پراكندگياي كه داشتند، بود. در مشهد خوشبختانه مسئله ترويج ارزشهاي ولايي، مباني مقام معظم رهبري و مسائلي كه مربوط به ولايتمداري مردم است، خوب دارد انجام ميگيرد و مردم از آشنايي نافذي در اين زمينه برخوردارند كه در اينگونه موارد، با توجه به تمام نكاتي كه اشاره كرديد، يعني تنوع فرهنگي و پراكندگي جمعيتي باز هم خود را نشان ميدهد. اين در واقع مرهون اين رويكرد و تلاش است.
اگر بنا شود كه نيروهاي ارزشي ما در همه بلاد بيايند، آنهايي كه اين انقلاب را دوست دارند و به آن وابستهاند، بلكه بالاتر بگويم، آنهايي كه به وجود اقدس امام زمان(عج) وابسته هستند، بيايند و در مسئله ترويج انديشههاي ولايي و افكار رهبري و افكاري كه از راهبردهاي ايشان سرچشمه ميگيرد كار كنند، نتيجه مطلوبي ميگيرند. اگر نيروهاي انقلابي و ارزشي و نيروهايي كه رسالت آگاهسازي مردم را به عهده دارند، بيايند و در اين عرصه كار كنند، همه جا مثل مشهد و بهتر از مشهد ميشود، چون مشهد مشكلاتي دارد كه به بخشي اشاره كرديد. مردم چندپارچه هستند و جمعيت مشهد پراكنده است...
* به علاوه كه مشهد امروز، ديگر مشهد قديم نيست...
** اتفاقاً مشهد از همان قديم همينطور بوده است! از همان اول، مشهد شهري بود كه هيچوقت ساختار يكپارچه نداشت. يك شهر زيارتي و مهاجرپذير است و مردم دائماً در آن در حال رفت و آمد هستند. ما اگر بخواهيم 3 تا 4 ميليون زائر در سال را به روزهاي سال تقسيم كنيم، در هر روز ممكن است چندين هزار آدم غيرمشهدي در مشهد باشند. اينها فقط به حرم نميروند كه زيارت كنند، بلكه خواه ناخواه با جامعه ارتباط دارند و تأثير فرهنگي ميگذارند. بديهي است كه با اين تأثيرات فرهنگي گسترده، هيچوقت يكپارچگي فرهنگي نميتواند بر اين شهر حاكم شود و با اين كيفيت، اين توسعه ترويج مباني ولايت و انديشه سياسي رهبري و راهبردهاي قوي آقا را براي مردم توضيح دادن و تحليل كردن و مردم را آگاه كردن و آنها را متوجه اين مباني كردن، به خودي خود چنين اثري را ميگذارد.
* بالاخره يك برنامهريزي و اتاق فكري هم پشت سر اين رويكرد بوده است. طبعاً كه اين پديده به طور اتفاقي رخ نميدهد؟
** عرض كردم، وقتي چنين ارزشهايي در جامعه حاكم شد، اگر جرياني هم آمد و دنبال قضيه را گرفت و عناصري هم آمدند و آن را پياده كردند، اثر ميكند و ميگيرد. اين را فراموش نكنيد كه اگر از اين طرف جرياني فعال بود، جريان مقابل چندين برابر فعال بود و حسابشدهتر و سازماندهيشدهتر هم عمل ميكرد كه يك نمونهاش، همين تخريب بود كه اشاره كردم. در مشهد عليه يك اصلاحطلب، حتي يك مورد تخريب وجود نداشت! در حالي كه در بين كانديداهاي اينها كساني بودند كه در فتنه 88 مباشرت داشتند. يك نفر مسئول ستاد آقاي ميرحسين موسوي بود يا تنها استاد دانشگاهي بود كه او را به دليل هدايت تعطيلات امتحانات دانشگاهي فردوسي و...دستگير كرده بودند.
* و نظام چه سخاوتمندانه اينها را رد صلاحيت نكرد...
** بله، ما حتي در اين زمينه كه اينها رد صلاحيت شوند، يك قدم هم برنداشتيم. البته شوراي نظارت در مشهد اينها را رد كرده بود، اما به تهران كه آمد شوراي مركزي تأييد كرد. امكان داشت در مشهد حركتهاي قوي صورت بگيرد كه هيئت مركزي تأييدش را پس بگيرد، ولي چنين كاري هم نشد! در اجتماعات مشهد هم كسي نيامد بگويد به اين آقا رأي ندهيد يا حتي در حد يك صفحه در شبكههاي اجتماعي هم اينها را تخريب نكردند!
* اين طبيعي است. خوديها نه حضور پررنگي در شبكههاي اجتماعي دارند و نه اساساً خيلي بلدند كه كسي را تخريب كنند...
** به هرحال چنين كاري در مشهد شد، ولي از آن طرف بهقدري سازماندهيشان قوي بود كه عليه امام جمعهاي كه منصوب رهبري است، اينطور رفتار كردند! منظور اينكه وقتي در جامعهاي انديشهاي حاكم شد، اين نوع سازماندهيها و اتاق فكرها مؤثر هستند، ولي درصد تأثيرشان بسيار كم است. نكتهاي كه نيروهاي متدين و ارزشي ما، مخصوصاً تريبوندارهاي ديني ما بايد روي آن فكر كنند اين است كه در جايجاي كشور روي ترويج راهبردهاي رهبري كار كنند. مهمترين ويژگي راهبردهاي سياسي مقام معظم رهبري اين است كه مبدأ آنها وحي، قرآن و حديث است. ايشان آيه قرآن و حديث ميخوانند و راهبرد ميدهند. هر متديني بايد بفهمد كه منشأ ومبناي ديني رويكردهاي رهبري چيست؟طبعاً وقتي اينها براي بدنه مذهبي جامعه باز شود، هم خودشان براي حضور جدي در عرصه آماده ميشوند و هم اين فكر را به ديگران تزريق ميكنند.
http://javanonline.ir/fa/news/781587
ش.د9500317