(روزنامه همشهري ـ 1394/10/13 ـ شماره 6720 ـ صفحه 28)
** سنت نامه نگاری ميراثی است كه علماي ما از پيامبر گرامی اسلام به ارث برده اند. مجموعه مكاتبات پيامبر اكرم در سه مجلد با عنوان مكاتب الرسول جمع آوری شده است و آیت الله ری شهری هم مكاتبات ائمه را در چندين جلد جمع آوری كردند. حضرت امام خمينی (ره) هم نامه معروفشان به گورباچف را بر اساس همین سنت نوشتند. انگيزه همه اين نامه ها يك چيز و آن دعوت به فطرت سالم انسان ها است. زبان مشتركی كه ما از آن بهره مند هستيم.
مقام معظم رهبري هم در نامه اول دعوتشان به اين بود كه مبادا جوانان غربی دچار تاخر فرهنگی شوند. يعني اینکه سالها بعد متوجه شوند كاری كه در فرهنگ و در تاريخ غربی مثل جنگ ميان پروتستان ها و كاتوليك ها يا موضوع برده داری انجام شد چه جناياتی بوده و آنها دير فهمیده اند.
رهبرمعظم انقلاب در نامه اول اين سوال را مطرح كردند كه در مسئله اسلام ستيزی مبادا تاسف بخوريد كه چرا دير متوجه اشتباهتان شده ايد.
* چرا جوانان مخاطب اصلي نامه بودند؟
** جوانان به دليل اينكه حقيقت طلب هستند و در ساختن آينده كشور نقش دارند مخاطب اصلي نامه حضرت آیت الله خامنه ای در هر دونامه بودند. نامه اول دوهفته بعد از جريان شارلي ابدو نوشته شد و نامه دوم هم دو هفته بعد از حوادث تاسف آور پاريس.
* پيشبيني ميكرديد نامه دومي هم در كار باشد؟
** تصور ما اين نبود كه نامه شماره دومي هم نوشته شود اما حوادثي رخ داد كه آقا را به اين نتيجه رساند همانطور كه در ابتداي نامه شان نوشتند باب گفتگو را با جوانان غربي باز كنند. ايشان به عنوان طلايه دار دفاع از اسلام و مسلمين به تعبير آن اندیشمند آمريكايي «استاد تبديل تهديد ها به فرصت هستند» و تلاش كردند تهديد اسلام ستيزي را كه رسانه هاي غربي مي خواستند به آن دامن بزنند به فرصتي تبديل كنند براي دعوت به نكات اساسي كه جوانان غربي بايد به آن توجه داشته باشند.
مفاهيمی كه رهبري در نامه دوم به كار بردند مفاهيم كليدي است. مثل همين امكان مفاهمه بين انسان ها؛ اصلا ما با جوان غربي با چه زباني مي توانيم گفتگو كنيم؟ سه زبان براي گفتگو وجود دارد يكي زبان مشترك همه انسان ها که فطرت است. زبان دوم زبان مشترك بين اديان ابراهيمي است؛ مسلمانان با مسيحيت و يهود غيرتحريف شده حرف هاي مشترك فراواني داريم. مثلا آنقدر كه در قران از حضرت مسيح تمجيد شده در خود انجيل تمجيد نشده است. اين همه داستان حضرت موسي كه در قرآن ذكر شده نشان از زبان مشتركي دارد كه مي توانيم با هم مفاهمه كنيم.
يك زبان ديگر هم به عنوان زبان و دردمشترك است به عنوان «تروريسم». مقام معظم رهبری در نامه دوم به جوانان غربي اشاره داشتند كه ما و شما در موضوع تروریسم درد مشترك داريم و اين موضوع به دل جوانان غربي نشست. چون جامعه بشري امروز احتياج به زندگي مسالمت آميز و آرامش دارد. اقا در نامه فرمودند درست است كه ما و شما از درد ترورريسم رنج مي بريم اما تفاوت هايي هم داریم. براي شما يك حادثه رخ داده اما مدت ها است ما در منطقه خودمان گرفتار تروريسم هستیم. تفاوت ديگر اينكه اين تروريستي كه عليه مسلمين به كار گرفته مي شود مورد حمايت برخي دولتهاي غربي هم قرار گرفته است.
يكي ديگر از مفاهيمي كه آقا در اين نامه به آن اشاره كردند بحث «خشونت نرم» است. به اين معني كه فرهنگي مي خواهد خودش را تحميل كند به فرهنگ ديگري بدون استفاده از مسائل سخت افزاري. يكي ديگر از مفاهيم مسئله تزوير رسانه اي غرب است براي وارونه جلوه دادن حقايق با استفاده از معيارهاي دوگانه مثل حقوق بشر و تروريست.
تعبير ديگر آقا اين بود كه فرهنگ غربي با خشونت و پرخاشگري و بي بندباري جنسي عجين شده است. منظور از خشونت در فرهنگ غربي شواهد تاريخي است كه بر اين مسئله گمانه مي دهد. خشونتي كه تاريخ غربي بر مسلمانان در آندلس قديم يعني اسپانياي فعلي داشت. خشونتی كه غربي ها عليه خودشان در دادگاه تفتيش عقايد داشتند و ماجراي آتش زدن ها و اعدام ها و ...كه جزء بخشي از فرهنگ غرب شده است. همچنين در اختلاف مذهبي كه غربي ها ميان كاتوليك ها و پروتستان ها داشتند به ویژه در سه كشور آلمان، ایتاليا و فرانسه ده ها و هزاران نفر كشته شدند. در دوره هاي اخير هم مردماني زيادي در عراق، فلسطين كشته شدند.
در واقع مقام معظم رهبری قصد داشدند اين مفاهيم در دايره المعارف سياسي امروز جوانان غربي جا باز كند. البته با توجه به تجربه اي كه در نامه اولي بود انعكاس نامه دوم بهتر انجام شد. به ويژه در شبكه هاي اجتماعي. متن اين نامه را ۶ رسانه غربي به طور كامل پخش كردند و برخي هم از همان رسانه ها گرفتند و البته رسانه هاي وابسته به صهيونيست و نظام سلطه خيلي زود مقابله و محدوديت هايي را در سایتها و شبكه هاي اجتماعي ايجاد كردند.
* بعد از نگارش و انتشار نامه چه اقداماتی برای تبیین آن انجام گرفت؟
** سه مرحله برای این نامه نگاری ها در نظر گرفته شده است. یک ابلاغ نامه. دوم تفسیر و تبیین و تشریح مفاد نامه و سوم تسهیل شرایط برای تحقق اهداف نامه. برای ابلاغ عرض کردم به رغم محدودیت هایی که برای ما ایجاد کردند و سانسورهایی که با برنامه ریزی انجام شده بود اما بهتر از نامه اول انجام گرفت.
مسئله دوم تبیین این مفاهیم بود که نیاز دارد در پایان نامه های دانشجویی، مقالات و مصاحبه ها و در فضای مجازی به صوت گسترده انجام شود. کارهای خوبی را نهادهای مختلف کشور شروع کردند و حتی خارج از کشور هم جوانان همسو و همراه با فرهنگ مقاومت و کسانی که از نظام سلطه جهانی خسته شدند این کار را آغاز کردند.
البته فضای مخالفت با نظام سلطه جهانی فرصت مناسبی را برای تبیین این پیام در اختیار دوست داران قرار می دهد. یعنی جریان های طرفدار صلح، خانواده، معنویت ضد جنگ و سلطه آمریکا که در غرب وجود دارند و وجه مشترک همه آنها مقابله با نظام سلطه است فرصت خوبی را برای ابلاغ پیام این نامه فراهم می کنند.
در مرحله سوم هم که بحث تحقق اهداف است که اقدماتی باید انجام شود. مثلا در نامه اول هدف گذاری اصلی رهبر انقلاب مراجعه مستقیم جوانان غربی به منابع اسلامی برای درک درست از اسلام و خارج از چارچوبی که رسانه های غربی ترسیم کرده اند بود. این احتیاج به نوشتن کتاب های خوب و تهیه فیلم های مشخصی دارد. برای این کار نهادهای مختلف کارهایی را آغاز کردند و دو نمایشگاه هم در حال برگزاری است که مقدمات آن فراهم شده است. یک نمایشگاه در قم با همت حوزه علمیه با نام زبان مشترک برگزار می شود و یک نمایشگاه هم در تهران و قرار است مجموعه اقداماتی که نهادهای مختلف در این خصوص انجام دادند توسط بخش خصوصی به نمایش در آید.
* تا به حال تحقیقاتی انجام شده تا اثرات این دو نامه را در بین جوامع غربی به خصوص جوانان غربی بررسی شود؟
** اینطور نیست که آثار این نامه ها خیلی سریع باشد. اینها در تار و پود جامعه می رود و اثر خودش را می گذارد. مثل نامه حضرت امام که البته باید اعتراف کنیم غفلت تاریخی صورت گرفت و در خصوص تحقق اهداف آن و تبیینش افرادیکه قرار بود کار انجام دهند انجام ندادند اما به هر حال همان نامه تاثیر خود را گذاشت. امروز هرکجا صحبت از سرنگونی نظام کمونیست می شود به نامه مهم امام به گورباچف هم اشاره می کنند. نامه های مقام معظم رهبری که تهدیدی را به فرصت تبدیل کرد قطعا تاثیرات خودش را می گذارد. آنهایی که می خواستند داعش را نماد اسلام معرفی کنند و حتی حاضر نیستند نامی به جز حکومت اسلامی عراق و شام را در رسانه های غربی انتخاب کنند، داعش را به عنوان حکومت اسلامی معرفی می کنند که اسلام یعنی همین، یعنی خشونت و آتش زدن انسان در قفس و درآوردن جگر فرد کشته شده و کشتن انسان با ذکر الله اکبر!
کاری که رهبر معظم انقلاب انجام دادند این بود که دیگر داعش نماینده اسلام معرفی نمی شود و داعش در شرایط بسیاری سخت و انفعالی به سر می برد و ما باید به شرایط پسا داعش فکر کنیم. یکی از تاثیرات این نامه این است که جوان غربی و مخاطبین این نامه دیگر اسلام را مساوی داعش نمی دانند و به اسلامی منهای داعش و گروه های تکفیری و خواهان عقلانیت و منطق و زندگی مسالمت آمیز فکر می کنند. این سوال برایشان پیش می آید که چطور می توانند به این اسلام منهای این سلطه رسانه ای دست پیدا کنند. به نظرم تاثیر نامه به تدریج آثار خودش رانشان می دهد و در پوسته زیرین جامعه این نامه تاثیراتش را به جای گذاشته است.
* اين نامهنگاريها تداوم خواهد داشت؟
** قابل پيشبيني نيست اما فكر ميكنم چون باب مفاهمهاي باز شده است به صورت طبيعي شمارههاي ديگري را هم در پيش داشته باشد. البته اين يك حدس است و بستگي به شرايط دارد.
* رهبر معظم انقلاب اخيرا و بعد از تأييد مشروط برجام از كليدواژه «نفوذ» استفاده كرده و بارها بر آن تأكيد كردند. هم نفوذ دشمن در داخل و هم در منطقه؟ اين نفوذ از چه طريقي امكانپذير است؟
** در منطقه تلاش دشمن براي نفوذ خيلي روشن است. بعد از اينكه منطق جبهه مقاومت در منطقه به پيروزيهايي چون جنگ 33 روزه لبنان و پس از آن غزه دست پيدا كرد دشمنان جبهه مقاومت به اين نتيجه رسيدند كه بايد اين جبهه را از درون متلاشي كنند. براي اين كار به 2 حربه متوسل شدند. يكي اختلافات قومي مثل عرب و عجم و نكته دوم هم اختلافات مذهبي است. در اظهاراتي كه اخيرا كيسينجر اين سياستمدار كهنهكار و 92 ساله آمريكايي در امارات داشت تصريح ميكند كه (بعد از مسئله برجام و افزايش قدرت ايران تعدادي از دشمنان ايران از قدرت جمهوري اسلامي به هراس افتادند و بايد براي اين چارهاي انديشيده شود.)
برنامهاي كه در آنجا كيسينجر ارائه ميكند دوقطبي كردن شيعه و سني است و ميگويد اين دو قطب آينده منطقه را شكل ميدهد. اخيرا يكي از مقامات امنيتي اسرائيل هم بر اين نكته تأكيد كرده است كه ما براي اينكه بتوانيم درون جبهه مقاومت نفوذ كنيم بايد ابتدا دغدغههاي طيفهاي مختلف را شناسايي كرده و از آنها براي ايجاد اختلاف و نفوذ استفاده كنيم. اين مقام امنيتي آمريكايي ميگويد من در سال 1390 گفتم كه تعدادي از مردم ايران با حكومت روحانيون مخالفند و امروز ميخواهم حرف خودم را اصلاح كنم كه مقامات حكومتي توانستهاند رابطه خودشان با مردم را صميمانه و دوستانه كنند. به اين خاطر فعلا ما نميتوانيم كاري در ايران انجام دهيم.
در داخل كشور هم بر همين مسئله تأكيد دارند كه بحران الگو براي جوانان ما ايجاد كنند و اعتماد جوانان را از مسئولان فعلي گرفته و بحران ناكارآمدي را درست كنند.
البته جوانان ما بلوغ و رشد سياسيشان بالاتر از آن است كه آمريكاييهايي براي آنها تصميم بگيرند. جوانان ايراني نشان دادهاند تاريخساز هستند نه ساخته دست تاريخ.
* بعد از گذشت چند سال از حوادث كه توسط تكفيريها در سوريه به وجود آمد، اخيرا روسيه هم وارد جنگ با تروريستهاي تكفيري شده و موضع هماهنگي با جمهوري اسلامي ايران در دفاع از جبهه مقاومت و مقابله با تروريستها پيدا كرده است. اين تغيير رفتار روسها را چطور تحليل ميكنيد؟
** روسيه در مسائل خاورميانه احساس ميكند تا به الان فريب آمريكاييها را خورده است. جماهير شوروي در سابق در منطقه ما نفوذ داشت و به تدريج اين نفوذش كمتر شده است. روسيه بعد از حادثه ليبي احساس كرد كه آمريكا منافع خودش را تأمين كرده و به فكر منافع ديگران به خصوص روسيه نبوده است. روسها احساس كردند كه اگر دير بجنبند در سوريه هم همان اتفاق ليبي رخ ميدهد و آخرين پايگاههاي خودشان را در غرب آسيا از دست خواهند داد. از ابتدا هم روسها اين مسئله را ميدانستند اما باورشان نميشد كه مردم سوريه 4 سال دوام بياورند و به اين خاطر محتاط عمل كردند. اما بعد از گذشت 4 سال مقاومت مردم و ارتش سوريه و البته كمكهاي مستشاري ايران به مردم سوريه، روسها متوجه شدند كه اگر در مسئله سوريه كوتاه بيايند رشد تروريست براي آنها خطرات جدي ايجاد خواهد كرد. از طرفي گروههاي تروريستي از عراق، سوريه و تركيه و بعد آذربايجان به مسكو ميرسند و از طرف ديگر هم افغانستان و آسياي ميانه و بعد مسكو.
يعني گروههاي تروريستي از 2 جبهه به مسكو نزديك ميشدند و روسها احساس خطر جدي كردند. به خصوص كه برخي گروههاي تكفيري و تروريستي زمينههايي را در برخي مناطق روسيه داشتند. به اين جهت منافع داخلي و منطقهاي روسها و همچنين حفظ جايگاهشان در عرصه بينالمللي به عنوان يك ابرقدرت ايجاب ميكرد كه در سوريه ورود كنند. البته انگيزه روسها بعد از سرنگوني هواپيماي آنها توسط تركيه بيشتر هم شد و امروز روسها يك راه غير قابل بازگشتي را در سوريه انتخاب كردند. در عين حال روسها مايل هستند در كنار جبهه نظامي راهحل سياسي را هم براي حل بحران سوريه در پيش بگيرند.
اين مسئله باعث شد كه در كنفرانس وين 1 و 2 و بعد در نيويورك وارد مذاكراتي شوند و در همه اين مذاكرات آن چيزي كه در نهايت به روي كاغذ آمد همان چيزهايي بود كه جمهوري اسلامي ايران روي آنها اصرار داشت. وزير خارجه يكي از اين كشورها پس از اين مذاكرات گفته بود ما اينجا جمع شديم تا خواستههاي ايران را تأييد كنيم. همينطور اوباما در سخنراني پايان سال 2015 گفت بايد تضميني براي منافع گروههاي علوي و گروههايي كه نزديك به ايران در سوريه ايجاد كنيم. اين يعني آمريكاييها قبول كردند كه راهحل سوريه نظامي نيست و سوري ـ سوري است و بايد به آراي مردم سوريه مراجعه كرد.
امروز اگر در همه كشورهايي كه درگير هستند مثل يمن، بحرين و سوريه به آراي مردم مراجعه شود مشخص ميشود كه رأي مردم به نفع آمريكاييها نخواهد بود. حتي در فلسطين سالهاست كه منطق ايران مراجعه به آراي عمومي است و قطعا در مراجعه به آراي عمومي نفعي براي رژيم صهيونيستي و آمريكا نيست، مسئلهاي كه يك بار هم تجربه شده است.
ش.د9405239