(روزنامه جوان – 1395/03/06 – شماره 4821 – صفحه 9)
بيترديد آغاز نهضت امام خميني در آغاز دهه 40، موجد تحولات شگرفي گشت كه «توجه عناصر و جريانات غيرمذهبي به نقش مذهب در ايجاد نهضتهاي آزاديبخش» در زمره آنها به شمار ميرود. در مقال پيش رو نسبت جريانات دانشجويي غيرمذهبي با نهضت امام خميني مورد بازخواني قرار گرفته است.
ظهور نهضت روحانيت به رهبري حضرت امام خميني (قده)، علاوه بر تأثيرات فراوان در عرصه مبارزات ضدحكومتي در ايران، بر جنبش دانشجويي آن روز نيز، تأثيراتي مهم و درخور داشت. اين پديده نخست انسجام دانشجويان مذهبي را در پي داشت اما تأثير آن به همين حد تقليل نيافت. علاوه بر دانشجويان مذهبي كه عمدتاً حول محور انجمنهاي اسلامي دانشجويان دانشگاههاي داخل كشور، نهضت آزادي داخل و خارج از كشور و انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا، امريكا و شبه قاره هند كه با امام خميني و روحانيون مبارز در ارتباط بودند و از رهنمودهاي ايشان براي مبارزه با رژيم شاه بهره ميجستند و در حقيقت تحت رهبري امام خميني به صورت منسجم بر ضد رژيم شاه فعاليت ميكردند، دانشجويان مبارز غيرمذهبي و تشكلهاي سياسي آنان اعم از ماركسيستي و مليگراي غيرمذهبي نيز بهنوعي تحت تأثير مبارزات روحانيون، بهويژه امام خميني بودند.
زمينههاي گرايش دانشگاهيان غيرمذهبي به نهضت امام خميني
بهطور كلي دانشجويان غيرمذهبي به لحاظ اصول فكري و ديدگاهي كه نسبت به مذهب و حوزه عملكرد آن داشتند، در نهايت نميتوانستند امام خميني را به عنوان رهبر اصلي خود بدانند، زيرا دانشجويان ماركسيست با گرايشهاي متعدد خود اصولاً مخالف مذهب بودند و دانشجويان مليگرا نيز با اسلام سياسي و دخالت دين در حوزه سياست سر سازگاري نداشتند، اما دو موضوع اساسي باعث شد دانشجويان غيرمذهبي براي امام خميني و روحانيون مبارز احترام قائل شوند؛ اول اينكه مواضع صريح و انقلابي امام خميني در مقابله با استبداد و استعمار جهاني و موج عظيم مبارزهاي كه بر ضد رژيم شاه به راه انداخته بود، باعث واكنش مثبت دانشجويان غيرمذهبي نسبت به امام خميني شد و همچنين آغاز نهضت امام خميني و سركوب قيام 15 خرداد بهطور مؤثر در ديدگاه و روش مبارزاتي آنها تأثير گذاشت و دوم اينكه در دورهاي كه يك دشمن مشترك وجود داشت و در واقع هدف مشترك همگان براندازي رژيم شاه بود احساس نوعي همبستگي هر چند به صورت موقت به وجود آمد. به همين علت در چند كنگره كنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني خارج از كشور كه دربرگيرنده طيف عمدهاي از نيروهاي مختلف ماركسيستي و بخشي از نيروهاي مليگرا بود، بهنوعي از امام خميني و مبارزات وي تقدير و ابراز همدردي شد.
كنگرههاي كنفدراسيون جهاني و آغاز نهضت اسلامي
در سومين كنگره كنفدراسيون جهاني در لندن كه در دي ماه سال 1342 برگزار شد، متأثر از سركوب قيام 15 خرداد كنفدراسيون به نتايج تازهاي رسيد. نتايجي كه ساليان سال تأثيري غير قابل انكار بر انديشه و كردار فعالين جنبش دانشجويي گذاشت و آنان را به مبارزهاي آشتيناپذير با رژيم شاه فراخواند. شايد آنچه كنفدراسيون درباره قيام 15 خرداد در نخستين سالگرد آن در ماهنامه كنفدراسيون نوشت، بيش از هر چيز گوياي تأثير اين قيام بر انديشه سازمان مذكور بود. در اين ماهنامه قيام 15 خرداد از جنبههاي مختلف تأييد و از مبارزات روحانيون آزاديخواه حمايت شد. (1)
در چهارمين كنگره كنفدراسيون جهاني نيز پيامي خطاب به امام خميني به تصويب رسيد و از مبارزات ايشان تجليل و اعلام پشتيباني شد. (2) در حقيقت از آنجا كه آغاز به كار كنفدراسيون با گسترش فعاليت نيروهاي مذهبي همزمان بود، حمايت و پشتيباني از مبارزه روحانيون و نيروهاي مذهبي در دستور كار آن سازمان قرار گرفت.
يكي از نخستين كارهايي كه كنفدراسيون براي آزادي زندانيان سياسي انجام داد، اعتراض به دستگيري آيتالله طالقاني و مهندس مهدي بازرگان و نمونه ديگر اعتراض به شهادت آيتالله سعيدي بود.
با رشد مبارزه گروههاي مذهبي در ايران كنفدراسيون كوششهايي را در دفاع و حمايت از مبارزه آنها سازمان داد و مطالبي را بهويژه پيرامون سازمان مجاهدين خلق ايران منتشر كرد. چاپ دفاعيات و زندگينامه سران آن سازمان و دفاع براي نجات جان آنان گوشهاي از كارهاي كنفدراسيون بود. انتشار اعلاميههاي امام خميني در نشريههاي كنفدراسيون نمونه ديگري از حمايت آن سازمان از مبارزه نيروهاي مذهبي شمرده ميشد.
دو ديدار هيئت دبيران كنفدراسيون با امامخميني(ره)
بر همين روال بود كه هيئت دبيران كنفدراسيون در دو نوبت در نجف با امام خميني ملاقات كرد. (3) در گزارش نخستين ملاقات در سال 1345 چنين آمده است: «دبير بينالمللي كنفدراسيون در مراجعت از سمينار كنفرانس بينالمللي دانشجويان در فيليپين مسافرتي به عراق كرد و به حضور حضرت آيتالله خميني شرفياب شد و مراتب پشتيباني دانشجويان ايراني را از مبارزات روحانيون مترقي و شخص آيتالله خميني اعلام كرد. مذاكرات حضرت آيتالله خميني با دبير كنفدراسيون جهاني در روز 25 ژوئن برابر با 4 تير ماه در نجف اشرف پيرامون نحوه همكاريهاي آينده روحانيون با دانشجويان صورت گرفت و حضرت آيتالله درباره تمايل كنفدراسيون براي همكاري و تماس با مدارس علميه قم و ساير مدارس علميه قم و ديگر مدارس مذهبي موافقت كامل خود را بيان كردند. از طرف دبير كنفدراسيون اطلاعات لازم درباره كنفدراسيون و فعاليتهاي آن در جنبههاي مختلف را در اختيار حضرت آيتالله گذاشت. حضرت آيتالله خميني با اظهار تأسف از وضع ميهن و ظلم و غارتي كه به جميع طبقات صورت ميگيرد، اشاره به زنداني شدن عده كثيري از ميهنپرستان كردند و فرمودند اين مبارزات را بايد توسعه و تمام ملت را در آن شركت داد. حضرت آيتالله خميني مرجع تقليد مسلمانان جهان توسط آقاي ماسالي، دبير كنفدراسيون خطاب به دانشجويان ايراني چنين بيان كردند: دانشجويان بايد متحداً به مبارزات خود ادامه دهند و مردم ستمديده ايران و آنچه را كه بر آنان ميگذرد فراموش نكنند. آينده مملكت به دست جوانان سپرده ميشود و در حفظ و حراست آن نبايد غفلت كنند. ما روحانيون با شما در اين راه همراه هستيم و بر اساس احكام اسلام با شما همكاري ميكنيم.»(4)
دومين ملاقات نمايندگان كنفدراسيون با آيتالله خميني در شهريور ماه سال 1348 انجام گرفت. محمود رفيع، دبير مالي و مجيد زربخش، دبير تشكيلات كنفدراسيون كه براي شركت در پنجمين كنگره اتحاديه دانشجويان فلسطين به اردن رفته بودند، در بازگشت از آن سفر در نجف اشرف با امام خميني ملاقات كردند. طي اين ملاقات درباره همكاري جنبش دانشجويي خارج از كشور با روحانيون و چگونگي آن بحث و گفتوگو شد و آيتالله خميني ضرورت پشتيباني كنفدراسيون از روحانيون را به نمايندگان آن سازمان يادآور شد و ضرورت دفاع از مبارزه عادلانه مردم فلسطين را تأييد كرد.
نامه شهيد آيتالله سيدمصطفي خميني به دبير انتشارات كنفدراسيون
يك سال پيش از اين ملاقات در شهريور ماه سال 1347 آيتالله سيدمصطفي خميني طي نامهاي به دبير انتشارات كنفدراسيون جهاني پيرامون چگونگي همكاريهاي آينده با كنفدراسيون و محتواي مطالب نشريه شانزدهم آذر وابسته به كنفدراسيون از به كار نبردن رمزهاي اسلامي در نشريه ياد كرده بود و بر ضرورت تبعيت آن سازمان از معيارهاي اسلامي تأكيد داشت. تبعيتي كه باعث جلب همكاري مبارزين مذهبي، روحانيت و خودداري كنفدراسيون از امكانات مالي و جاني دوستان مذهبي ميشد. در پاسخ به اين نامه خسرو شاكري، دبير انتشارات كنفدراسيون خطاب به آيتالله سيدمصطفي خميني مينويسد: «سازمان ما سازماني دانشجويي است و اعضاي آن را افراد با عقايد مختلف تشكيل ميدهند. همواره كوشيدهايم نظرات و بهخصوص اعلاميههاي برادران روحاني خود را نهتنها در نشريات دانشجويي، بلكه در محافل بينالمللي منعكس كنيم. كنفدراسيون جهاني به خاطر رفع تضييقات از روحانيون مترقي و ضد استبداد كوششهاي فراواني كرده است. ما هميشه مقامات مختلف هوادار حقوق بشر را از ظلم و ستم به روحانيون مطلع ساخته، بهخصوص در مورد حضرت آيتالله موسوي خميني، رهبر شيعيان اقدامات بسياري كردهايم. نشريات ما تا آنجا كه خبر و نظر در اختيار داشته منتشر ساختهاند. در شمارهاي كه در دست تهيه است براي نمونه ميتوان از درج نامه محصلين حوزه علميه قم ياد كرد. ما اميدواريم شما نيز به نوبه خود با ارسال اطلاعات و اخبار به درج آنها در نشريات دانشجويي كمك كنيد...»(5)
بهرغم مطالب بالا، بيترديد بيتوجهي كنفدراسيون به نقش مذهب در جامعه ايران مطلب تازهاي نبود. حتي موضوع تماس با مدارس علميه قم كه در ملاقات دبير بينالمللي كنفدراسيون با امام خميني از آن سخن رفته بود و ساير كارهاي كنفدراسيون كه بهنوعي حمايت از نيروهاي مذهبي بود تغييري در اين واقعيت نميداد و به اين معنا بود كه كنفدراسيون روزگاري تحت نفوذ نيروهاي اسلامي قرار داشت يا نشانه آن نبود كه نيروهاي مذهبي در كنفدراسيون فراكسيون جداگانهاي داشتند يا اصولاً نيرويي محسوب ميشدند، اما اقدامات مزبور كنفدراسيون و پيام پرشور به امام خميني در تركيه كه در چهارمين كنگره آن سازمان به تصويب رسيد، صرفنظر از محتواي آن به خودي خود نشانه آن بود كه كنفدراسيون، بهويژه در آغاز كار، خود را با مسائلي مربوط ميدانست كه به هر تقدير به واقعيتهاي جامعه ايران بستگي داشت، اما چرا همين كنفدراسيوني كه پيرامون هر واقعهاي در جهان به قضاوت مينشست و پيام و قطعنامه صادر ميكرد از كنگره چهارم تا كنگره سيزدهم، يعني پس از هفت سال بار ديگر پيامي خطاب به امام خميني تصويب ميكند؟ بدون ترديد شكست قيام 15 خرداد سال 1342 و قدرت روزافزون دستگاه حاكم در اين ميان جايگاهي اساسي داشت و واقعيت اين بود كه كنفدراسيون بهرغم آن پيام پرشور كنگره چهارم فعاليت امام خميني را پايانيافته ميدانست. كنفدراسيون كوچكترين احتمالي مبني بر اينكه روحانيون روزگاري در ايران به قدرت برسند، نميداد و در اين ارزيابي تنها نبود.
كنفدراسيون و پديده بالا گرفتن نهضت اسلامي
اما در آستانه تشكيل كنگره سيزدهم كنفدراسيون وضع بهگونه ديگري بود. جنبش اسلامي بار ديگر سر بلند كرد و حضور خود را هر چند كند و آرام به واقعيتي غير قابل انكار بدل ساخت. واقعيتي كه در تشكيل گروهها و سازمانهاي اسلامي به چشم ميخورد و كنفدراسيون تأثير اجتماعي آن را ناديده ميگرفت و ريشه اصلي اين چشمپوشي به باورهاي سازماني غيرمذهبي كنفدراسيون با انديشه رهبر جنبش اسلامي و تضادهاي اين دو برميگشت. نگاهي به پيام كوتاه و تقريباً يكدست كنگرههاي سيزدهم و چهاردهم بيانگر اين موضوع است.
بهطور كلي كنفدراسيون روحانيون را به دو جريان ارتجاعي و مترقي تقسيم ميكرد و با قرار دادن جريان مترقي در صف نيروهاي خلق و سپردن نقش فرعي بدان تصويري از جامعه ايران ارائه ميداد كه واقعبينانه نبود. (6) تصوراتي عاريتي كه انقلابي دموكراتيك و خلقي نخستين منزلگاه آن بود و تا گذر به انقلابي كارگري چند گامي بيش فاصله نداشت. كنفدراسيون هر چند در دفاع از نيروهاي مذهبي دريغ نكرد و از آيتالله خميني همواره به نيكي و احترام ياد كرد، اما هيچگاه سخني از جنبش اسلامي كه مبلّغ و محور آن بود به ميان نكشيد و سخن از روشنفكران اسلامي مانند علي شريعتي تنها از آن نظر بود تا نمونه ديگري از خودكامگي و دامنه سركوب را در نظام شاهنشاهي پيش كشد. در نهايت كنفدراسيون از تأثير اجتماعي جنبش اسلامي بر وجدان عمومي جامعه و نقش غير قابل انكاري كه در تشكل جوانان ايفا ميكرد سخني را مطرح
نميكرد.(7) به اين معنا كنفدراسيون ضمن آنكه فعاليت رهبران مذهبي و روشنفكران ديني را در مقابله با امپرياليسم جهاني، صهيونيسم و ارتجاع داخلي ميستود، اما آن را يك جنبش اجتماعي مؤثر قلمداد نميكرد و به نقش گسترده آن بياعتنا بود و در حقيقت امام خميني و جنبش اسلامي را در سطح نيرويي براي رهبري در تحولات اجتماعي نميديد.
جبهه ملي چهارم و مواضعي شبيه به كنفدراسيون
غير از كنفدراسيون جهاني كه يك تشكيلات دانشجويي از طيفهاي مختلف، بهويژه چپگرا بود، گروههاي ديگر غيرمذهبي نيز مواضعي نسبت به رهبري انقلاب اسلامي داشتند كه نهايتاً بر دانشجويان هوادار آنها تأثير ميگذاشت. جبهه ملي چهارم كه در آبان سال 1356 فعاليت خود را از سر گرفت، ضمن اينكه مبارزات سياسي را بر اساس ديدگاه خود، يعني اجراي اصول قانون اساسي مشروطيت در مقابله با ديكتاتوري شاه پي ميگرفت، براي امام خميني احترام قائل بود. به همين علت در واكنش به مقاله روزنامه اطلاعات كه به رهبري انقلاب اسلامي توهين كرده بود طي چهار اعلاميه آن را محكوم كرد. (8) همچنين پس از شدت گرفتن مبارزه ملت ايران دكتر سنجابي از سران اصلي جبهه ملي به ملاقات امام خميني در پاريس رفت و پس از آن ملاقات اعلاميه سه مادهاي را كه به تأييد امام خميني نيز رسيده بود منتشر كرد.
مفاد اين اعلاميه استمرار حكومت سلطنتي را غيرقانوني دانست و سازش با هر گونه تركيب آن را غيرممكن تلقي كرد. (9) به اين معنا طيف ملي جنبش دانشجويي در هدف براندازي رژيم پهلوي در داخل و خارج از كشور با رهبري انقلاب اسلامي همگام بودند. جان دي. استمپل در باره چگونگي مناسبت جبهه ملي مينويسد: «در تابستان و پاييز سال 1977، اعضاي جبهه ملي در توسعه بخشيدن به فعاليتهاي ضد رژيم نقش بزرگي را ايفا كردند... سياستمداران جبهه ملي در سخنرانيهاي عمومي احترام رهبران مذهبي، بهخصوص آيتالله خميني را مرعي ميداشتند، اما اساساً در مسائل غيرمذهبي بحث ميكردند.»(10)
نيكي كدي نيز مينويسد: «ملاقات سنجابي و خميني و توافق مربوطه براي حاصل انقلاب اهميت بسياري داشت، زيرا بدين ترتيب اتحاد و وحدت كلمهاي بين خميني و جبهه ملي به دست آمده بود كه احتمالاً جلوي هر گونه راهحل مياني بين رژيم سلطنتي و جمهوري اسلامي را ميگرفت و راه را در مقابل شاپور بختيار كه دست به اجراي چنين طرحي زد مسدود ميكرد.»(11)
حزب توده نيز كه پس از سرخوردگيهاي جنگهاي چريكي مجدداً و بهتدريج در دانشگاهها فعاليت سياسي خود را گسترش داد، در دوران منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي با توجه به وضعيتي كه در جامعه ايران پيش آمده بود به نيروهاي مذهبي اقبال نشان داد و نورالدين كيانوري، رهبر حزب توده از اعضاي حزب خواست تا از مذهبيون مخالف حمايت كنند. كيانوري مؤكداً خاطر نشان ساخت برنامه آيتالله خميني به عنوان اولين گام در راه انقلاب براي حزب توده قابل پذيرش است.
يك اميد واهي!
به هر حال به نظر ميرسد رهبران جبهه ملي و حزب توده اميدوار بودند پس از پيروزي انقلاب بتوانند حكومت را در مسير خواستههاي خود سوق بدهند و در مصدر قدرت قرار گيرند. در ميان ساير گروههاي سياسي كه در دانشگاهها داراي اعضايي بودند، ميتوان به سازمان فداييان خلق و مجاهدين خلق اشاره كرد. اين گروهها در دوران منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي سركوب شده و فقط اعضاي هستههاي معدودي از آنها باقي مانده بودند. طيفهاي مختلف چريكهاي فداييان خلق و همچنين بخش ماركسيستي سازمان مجاهدين خلق كه پس از كودتاي درون سازماني سال 1354 مواضع خود را اعلام كردند، با توجه به ديدگاههاي ماركسيستيشان با نيروهاي مذهبي و رهبري انقلاب اسلامي ضديت داشتند، هر چند كه در هدف براندازي رژيم شاه با آنها مشترك بودند، (12) اما طيف مذهبي سازمان مجاهدين خلق كه در قالب گروههاي مختلف سازماندهي شده بودند، جنبش اسلامي و امام خميني را در پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار آن ياري دادند.
پينوشتها در سرويس تاريخ «جوان» موجود است.
http://javanonline.ir/fa/news/787348
ش.د9500672