این روزها زمزمه های بازگشت اتحادیه اروپا به ملی گرایی بیش از هر زمان دیگری شنیده می شود. نمادهای وحدت و اتحاد اروپای واحد یک به یک توسط ملت ها و حتی رخی دولت ها و احزاب اروپایی به چالش کشیده می شود و وقوع همزمان بحران های امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در اروپای واحد، روزنه ای را برای بقای موثر اتحادیه اروپا و استمرار حکمرانی نهادهای اروپایی بر مردم باقی نگذاشته است.
دلایل گرایش شهروندان اروپایی نسبت به شرایط ما قبل تشکیل اتحادیه اروپا خود را در قالب تقویت گروه های ملی گرا و ضد اروپایی نشان داده است. بازگشت به ملی گرایی در اروپا پدیده ای است که تحلیل آن مستلرم درکی جامع از تحولات فعلی قاره سبز است. روایت فریدمن از رشد ملی گرایی در اروپا در نوع خود قابل تامل است.
روایت فریدمن از ملی گرایی در اروپا
جرج فریدمن تحلیلگر مشهور آمریکایی در خصوص پدیده ملی گرایی در اروپا نگاه و تحلیل ویژه ای دارد. فریدمن این تحولات را به مثابه اجزای یک پازل می بیند. او در نهایت با چینش این قطعات پازل در کنار یکدیگر نتیجه می گیرد:
"ملیگرایی در حال بازتعریف خود به عنوان موتور اصلی زندگی سیاسی است. موسسات چند ملیتی همچون اتحادیه اروپا و پیمانهای تجاری چند ملیتی با چالش مواجهند، چرا که از دید برخی با منافع ملی همخوانی ندارند. اتهام افزایش فاشیسم از سوء تفاهم عمیق درباره معنای فاشیسم سرچشمه میگیرد. این امر همچنین تلاشی است برای بیاعتبار نمودن رستاخیز ملیگرایی برای دفاع از سیستمهای چندملیتی که از زمان جنگ جهانی دوم بر غرب چیره شده است."
در خصوص نگاه فریدمن نسبت به ملی گرایی رایج در اروپای امروز، لازم است سه نکته را به صورت موازی و همزمان مد نظر قرار دهیم :
نخست این که ملی گرایی در حال بازتعریف خود در اروپا است. بازتعریف ملی گرایی یک پروسه است؛ پروسه ای که مدتهاست آغاز شده است. در بازتعریف هر پدیده ای لازم است میان تعریف اولیه، تعریف ثانویه و ارتباط میان این دو تلقی و تعریف باید ارتباطی منطقی برقرار کرد. ملی گرایی در اروپا تا قبل از فرا رسیدن هزارم سوم، در تقابل مستقیم با نهادگرایی و حرکت جمعی اروپا قرار داشت. این تقابل به مثابه امری مذموم مورد توجه شهروندان قرار می گرفت. به عبارت بهتر، شهروندان اروپایی ملی گرایی و رواج آن در اروپا را مذموم می دانستند. حفظ حدود و ثغور اروپای واحد و مرزهای سیاسی و جغرافیایی آن، به دغدغه ای واحد در میان شهروندان کشورهای مختلف این مجموعه تبدیل شده بود. احزاب سنتی راست میانه و چپ میانه در اروپا نیز نسبت به حفظ وحدت اروپای واحد اتفاق نظر داشته و گذار از این رویه، به نوعی خط قرمز سیاستمداران و شهروندان محسوب می شد. در چنین شرایطی ملی گرایان و احزاب راست و چپ افراطی که یکی از شاخصه های آن ها مخالفت با ساختار منطقه یورو و اروپای واحد بود، جایی در نزد رای دهندگان اروپایی نداشتند. با این حال وقوع بحران اقتصادی در سال 2008 میلادی و ناتوانی سیاستمداران اروپایی در حل و فصل این بحران نقطه آشکار ساز بحران در اروپای واحد بود.
اروپای واحد به کدام سو می رود؟
هم اکنون در سال 2016 میلادی قرار داریم. با گذشت هشت سال از آغاز بحران اقتصادی، همچنان شاهد رشد این بحران در کشورهای آسیب پذیر اروپایی و تسری آن به دیگر کشورهای عضو این مجموعه هستیم. از سوی دیگر، سرعت رشد اقتصادی در کشورهای مرفه اروپایی نیز به نسبت فضای قبل از بحران کاهش پیدا کرده و نرخ بیکاری در برخی مناطق و کشورها رو به رشد است. طرح های ریاضتی در کشورهای اروپایی همچنان اجرا می شود و عملا سخن گفتن از رشد اقتصادی و مصادیق آن در اتحادیه اروپا و خصوصا منطقه یورو بی فایده به نظر می رسد. در چنین موقعیتی شاهد پسرفت اروپای واحد و گذار آن به وضعیتی سخت هستیم.
با این حال تنها بحران اقتصادی شاخصه اروپای واحد در برهه زمانی حساس فعلی نیست. وقوع انواع بحران ها و چالش های امنیتی در اروپای واحد سبب شده است تا پیمان هایی نظیر پیمان شنگن که تا زمانی نماد وحدت اروپا محسوب می شدند به چالش کشیده شوند. وقوع بحران مهاجرین نیز مزید بر علت شد تا اروپای واحد در مسیر فروپاشی قرار گیرد. هم اکنون نشانه های فروپاشی اروپای واحد بیش از هر زمان دیگری قابل مشاهده است. یکی از این نشانه ها، برگزاری همه پرسی انگلیس است. نتایج نظرسنجی ها نشان می دهد که احتمالا انگلیس در اروپای واحد باقی نمی ماند و یا در بهترین حالت ممکن، طرفداران بقای انگلیس در اروپای واحد با اختلاف بسیار اندکی قادر خواهند بود بر مخالفان چیره شوند. چنانچه جرج فریدمن تاکید کرده است، هر یک از کشورهای اروپایی به این نتیجه رسیده اند که بقای آنها در اتحادیه اروپا هزینه بر است. به راستی منظور فریدمن از این هزینه بر بودن چیست؟
پاسخ این سوال کاملا مشخص است! تا قبل از وقوع بحران اقتصادی در سال 2008 میلادی، کشورهای اروپایی همگرایی در قاره سبز را دستمایه ای برای حفظ قدرت و افزایش برتری خود نسبت به دیگر کشورهای دنیا می دانستند. این تصور سبب شد تا آنها از نمادهای ملی گرایی فاصله گرفته و به سوی وحدت جمعی روی آورند، اما هم اکنون اوضاع کاملا نسبت به قبل متفاوت است. کشورهای اروپایی ناچارند هزینه بحران های امنیتی، اجتماعی، سیاسی و .... را به صورت جمعی پرداخت کنند. در این میان برخی کشورهای اروپایی ناچارند هزینه بحران در دیگر کشورها را بپردازند؛ موضوعی که دیگر از سوی شهروندان کشورهای مختلف اروپایی قابل پذیرش نیست. در چنین شرایطی هزینه عضویت در اروپای واحد نسبت به فایده آن افزایش پیدا کرده است. این معادله در گذشته ای نه چندان دور برعکس بود، یعنی فایده عضویت در اتحادیه اروپا بر هزینه این عضویت غلبه داشت.
نتیجه گیری
در حال حاضر شهروندان و ساکنان کشورهای مختلف اروپایی هزینه بر بودن حضور در اتحادیه اروپا را به خوبی حس می کنند. عده ای از تحلیل گران معتقدند که این حس ، پس از وقوع بحران های امنیتی در اروپا ایجاد شده است، اما باید به خاطر داشت که در انتخابات پارلمانی اروپات در سال 2014 میلادی نیز شاهد راهیابی تعداد زیادی از نمایندگان ملی گرا و وابسته به جریان های راست و چپ افراطی به پارلمان اروپا بودیم.
همچنین پیروزی حزب ضد یوروی سیریزا در انتخابات سراسری یونان در سال 2015 نشان داد که خطوط قرمز قبلی ترسیم شده در اتحادیه اروپا تا اندازه زیادی به هم ریخته است. علاوه بر این وقوع حوادث و بحران های امنیتی اخیر در اروپا (از جمله حملات تروریستی در پاریس) بر روند بی اعتمادی شهروندان اروپایی نسبت به اتحادیه اروپا افزوده است. آن ها هم اکنون شاهد ناتوانی مجموعه خود در مواجهه با انواع بحران های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی هستند.
جرج فریدمن نیز در تحلیل خود نسبت به آنچه در اتحادیه اروپا می گذرد، دقیقا دست بر روی همین نقطه گذشته است: هزینه بر بودن جمع گرایی در اتحادیه اروپا و در نتیجه رشد ملی گرایی. فریدمن معتقد است که این ملی گرایی نباید با فاشیسم اشتباه گرفته شود، زیرا آنچه در اروپای واحد می گذرد محصول عدم همخوانی منافع ملی کشورها با منافع موسسات چند ملیتی و مخصوصا اتحادیه اروپاست. در هر حال فارغ از صحت یا سقم ادعای فریدمن در خصوص مرزبندی میان فاشیسم و ملی گرایی در اروپا (که در مجالی دیگر باید به آن پرداخت )، کلیت ادعای وی در خصوص بازگشت اروپا به دوران ملی گرایی به شدت قابل تامل است. امروزه پس از دهه ها، شاهد ظهور و بروز نمادهای ملی گرایی در کشورهای مختلف اروپایی هستیم./