* با توجه به اينكه شما طلبه سطح 3 حوزه علميه هستيد، چطور شد كه وارد رشته مطالعات زنان شديد؟
** من براي پاسخ به سؤال شما بايد كمي به عقب برگردم. رشته مطالعات زنان در ايران رشته جواني است، از ابتدا هم در مقابل آوردن آن به دانشگاهها مقاومتهاي زيادي شد. با طرح دلايلي مثل نداشتن متون داخلي، وجود رويكردهاي فمنيستي در اين رشته و امكان به وجود آمدن گرايشهاي فمنيستي در ميان دانشجويان و دلايلي از اين دست، اين رشته را خيلي بسط و گسترش ندادند. به همين دلايل هم به سختي، مجوز آوردن اين رشته را به دانشگاهها ميدادند و ميدهند. در حال حاضر هم ميبينيم بسياري از دانشگاههاي معتبر اين رشته را ندارند يا آن دانشگاههايي كه اين رشته را دارند هيئت علمي براي مطالعات زنان ندارند، چه اينكه تعداد كساني كه به طور تخصصي در اين رشته كار كردهاند، بسيار محدود است.
در هر حال با وجود اين مسائل و برخي ديدگاهها در خصوص اين رشته خيلي ضرورت وجود اين رشته در دانشگاهها احساس نميشد تا اينكه طي چند سال اخير مقام معظم رهبري مسائل مربوط به حوزه زنان را مطرح و تأكيد كردند كه به اين مسائل رسيدگي و توجه جدي شود، به صورت تخصصي به آنها پرداخته و در اين زمينه توليد محتوا و شبهات مختلف مربوط به اين حوزه پاسخ داده شود. اين رويكرد رهبر معظم انقلاب باعث شد مسائل زنان در اولويت مسئولان و فعالان قرار بگيرد.
* بروز و ظهور اين مورد توجه قرار گرفتن در عرصههاي مختلف چگونه بود؟
** خب، هم شوراي عالي انقلاب فرهنگي و هم دانشگاهها (آن دانشگاههايي كه ظرفيت و پتانسيل اين كار را دارند، مثلاً رشتههايي مثل حقوق يا جامعهشناسي را دارند) به فكر افتادند رشته مطالعات زنان را گسترش بدهند. حتي مركز مديريت حوزههاي علميه و جامعه الزهرا(س) نيز براي طلاب سطح 3 و 4 خود نيز اين گرايش را ارائه ميدهند و طلاب و دانشجويان در اين رشته به تحصيل مشغول ميشوند. البته مراكزي مثل دفتر مطالعات و تحقيقات زن و خانواده حوزه علميه قم نيز سالهاست در اين فضا فعاليت ميكنند و زمينههاي طرح و بسط اين رشته در حوزههاي علميه را بايد در فضاي خوبي كه دفتر مطالعات آغازگرش بود، جست. دانشگاه اديان و مذاهب هم با همكاري مركز تحقيقات زن و خانواده و خود جامعه الزهرا تصميم گرفتند طلبههايي را به عنوان دانشجويان مطالعات زنان در سطوح عاليه تحصيلي پذيرش كنند، يعني يا سطح 3 حوزه كه معادل ارشد است يا مقطع دكتري و سطح 4 حوزه كه معادل دكتري است.
* هدف از پذيرش طلاب در اين رشته و تربيت طلبه دانشجوها در رشته مطالعات زنان چيست؟
** ببينيد با توجه به نگاه موجود در متون توليدي غرب و اعتقاد برخيها به غلبه نگاه و رويكرد فمنيستي در اين متون، لزوم برخورد غيرمنفعلانه با اين متون مطرح شد. در اين راستا اين نكته طرح شد كه چون طلاب و كساني كه علوم ديني را آموختهاند مباني و ساختار ذهنيشان بر اصول مذهبي چيده شده است و نگاه اسلام را به زن و مسائل زنان و خانواده در حد خوب و مناسبي ميشناسند و بر مسائل زنان از ديدگاه اسلام اشراف دارند، پس از ورود به اين رشته احتمال ارعاب، تأثيرپذيري شديد و برخورد منفعلانه با متون غربي برايشان پايين است. يعني افرادي وارد اين رشته ميشوند كه ميتوانند با اين متون وارد ديالوگ شوند و در سطح بالاتر به نقد اين متون و ديدگاهها پرداخته و در بهترين و ايدهآلترين حالت به توليد متن بومي نيز بپردازند.
* يعني هدف در سه سطح تعريف شد؛ اول مرعوب متون غربي نشدن، دوم برقراري نوعي ديالوگ با متون غربي و در سطح سوم توليد متن و محتوا با رويكرد اسلامي در حوزه مطالعات زنان.
** بله! كاملاً درست است. به هر حال مسئولان احساس ميكردند اين طيف به نوعي در مقابل ديدگاههاي غربي ايزوله هستند و تأثيرپذيري كمتري خواهند داشت. حال اين دسته بايد به صورت تخصصي وارد حوزه مسائل زنان شوند، ضمن آشنايي و تسلط بر ديدگاههاي اسلامي مطالعات زنان را با متون غربي بخوانند تا خروجي اين گروهها يعني سطح 3 و 4 حوزه و دكتري، توليد محتواي اسلامي مطالعات زنان براي گسترش اين رشته در دانشگاههاي سراسر كشور باشد. در واقع ميتوان گفت اين دسته هسته مركزي توليد محتوا و متن بومي براي گسترش اين رشته در دانشگاههاي كشور محسوب ميشوند. حوزه علميه با همكاري برخي دانشگاهها تصميم گرفت چنين كاري انجام بدهد. يعني با اين رويكرد طلبه و دانشجو بگيرند! طلبه دانشجوهايي كه توليد محتوا بكنند و در اين رشته به همان بحث توليد علمي كه ما داريم با چارچوب اسلامي برسند.
* چه ساز و كارهايي براي تحقق اين هدف در بستر حوزههاي علميه و دانشگاههايي مثل دانشگاه شما كه طلبه دانشجو پذيرش ميكنند، مهيا شده است؟
** ابتدا بايد بگويم طلبه دانشجوياني كه پذيرش شدند هيچ پيشينه و صبغه ذهني نسبت به بحث مطالعات زنان نداشتند. يعني نهايتش اين بود كه علاقهمند به مباحث زنان بودند و دغدغه شخصيشان بود، نه اينكه متخصص باشند يا رشته تحصيليشان باشد. طبيعي است كه بايد ساز و كارهاي ويژهاي براي اين عده مهيا و زمينه براي حركت قويترشان فراهم ميشد. اما متأسفانه بايد بگويم مسئولان و برنامهريزان اصلاً توجهي به اين مقوله نداشته و ندارند. اين عده از حوزه علميه وارد سيستم دانشگاهي ميشوند، چند واحد مقدماتي به عنوان واحدهاي تخصصي به آنها ارائه ميشود و پس از آن بايد موضوع پاياننامه را انتخاب كنند. در دانشگاه اديان و مذاهب كه گرايش جنسيت را ارائه داده، موضوعات پاياننامه بايد اجتماعي و تحقيقاتش با روش كيفي باشد و گرايش حقوق طبعاً موضوعاتشان همان مسائل حقوقي زنان است و گرايشهاي ديگر هم موضوعات مرتبط خودشان را پيگيري ميكنند.
حال سؤال اين است كه آيا اين ساز و كار معمولي براي كساني كه حتي مقدمات اين رشته را به صورت آكادميك نگذراندهاند ميتواند منجر به توليد متن و محتوا شود؟ بايد گفت خروجي برخلاف آن چيزي است كه مدنظر برنامهريزان بوده و هست. مثل بقيه رشتهها دانشجوياني آمدند يك سري واحدهاي درسي را پاس كردند و بعد وارد پروسه پاياننامه شدند و پاياننامههايي با موضوعاتي خيلي جزئي كه اصلاً به توليد محتوا نميانجامد را برمي دارند و كار ميكنند. يعني اصلاً توليد محتوايي در راستاي هدف كلاني كه اينها مطرح كردند صورت نميگيرد و اين مسئله برميگردد به ضعف برنامهريزي آن كساني كه اين رشته را در چنين فضايي پايهريزي كردند. در حقيقت هيچ ساز و كار ويژهاي براي تحقق هدف كلان و مهمي كه در ابتدا مطرح كردند وجود ندارد و اهداف در خلأ پيگيري ميشوند.
* آيا براي مقابله با اين خلأ راهكار خاصي وجود دارد؟
** بله! ببينيد در برخي از دانشكدههاي فني خود ما يا در دپارتمانهاي اروپايي ميبينيم كه دانشجو از ابتدا موضوع پاياننامه خود را بر اساس تخصص و گرايش ارشدش و همچنين نام استاد پيشنهادياش براي تحصيل ارائه ميدهد و بعد پذيرش ميشود. حالا ما ميتوانيم با تلفيق اين شيوه و بعد ارائه برخي واحدهاي دانشگاهي براي تقويت مباني طلبه دانشجويي كه به اين فضا ورود كرده، ساختار را اصلاح كنيم. يعني فرد مبتني بر تخصص و گرايشش در دوران طلبگي موضوعي را مدنظر داشته باشد و بعد از پذيرش مباني را بياموزد و براي پاياننامه كار كند و نه تنها در گرايش خود متخصص شود بلكه به توليد متن كه هدف مهم برنامهريزان اين رشته بود هم برسد.
* لازمه اين اتفاق اين است كه طلبه دانشجو ذهنيتي از رشته مطالعات زنان داشته باشد كه خود شما تصريح كرديد اين زمينه آنقدرها در فرد وجود ندارد.
** ميتوان يك سري از موضوعات را به او معرفي كرد و از او خواست با توجه به گرايش و تخصصش در دوران طلبگي و علاقه و توانش يكي از آن موضوعات را انتخاب كند و طي چهار سال دكتري در آن زيرشاخه جزئي از مسائل زنان به تخصص برسد و پايان نامهاش را هم در همان حوزه كار كند. بايد بگويم فعالان و كساني كه در صدر برنامهريزي براي اين رشته و اين فضا قرار دارند موضوعاتي را هم دارند، منتها اين موضوعات و سرفصلها و اولويتها را به دلايلي خاص ارائه نميدهند. اگر اين كار انجام ميشد به آن هدفي كه بر اساسش رشته مطالعات زنان را تشكيل دادند ميرسيدند، ولي با اين شيوه و سبك و سياق و اين مدل آموزشي نميتوان به تحقق آن هدف اميدوار بود.
بايد گفت ساختار اين رشته در فضاي طلبگي نه مثل بقيه رشتههاي دانشگاهي كشور است كه زمينههاي مطالعات زنان داشته باشد، كه مثلاً كارشناسي يا كارشناسي ارشدشان در رشته مطالعات زنان و علوم اجتماعي باشد و نه مدلي است كه زمينههاي ذهني داشته باشد و الان به تخصص برسند و نه مانند كشورهاي اروپايي است كه بيايد يك موضوعي را انتخاب كند و با كار كردن روي آن به تخصص برسد. يعني آش شله قلمكاري است كه خروجي آن هم معلوم نيست و نميتوان فهميد در آينده چه خواهد شد.
* اين وضع تاكنون چه نتايجي در بر داشته است؟
** الان دانشجوهاي دكتري كه كلاسهايشان را پشت سر گذاشتند و واحدهاي درسيشان را گذراندند، همه دچار سردرگمي در انتخاب موضوع هستند و نميدانند در نهايت قرار است چه اتفاقي بيفتد و به كجا برسند! اصلاً برنامهاي براي ادامه مسير خود ندارند و معلوم نيست ميخواهند چه كنند؟! حتي در خصوص پايان نامهها معضلي كه هست اينكه تنها موضوعاتي انتزاعي كه نسبتي با مسائل واقعي جامعه ندارند را ميپذيرند حال آنكه طيفهاي ديگر به شدت در رابطه با موضوعات پايان نامهها و نسبتشان با مسائل واقعي جامعه حساسند و به اين نكته توجه ميكنند. اين معضل بسيار بزرگي است كه هيچ فكري به حال آن نشده و متأسفانه بدون راه چاره همچنان با همان سازوكار دانشجو پذيرش ميكنند.
* در شرايط فعلي براي تغيير و تحول در سازوكار اين رشته در اين دانشگاه و حوزههاي علميه چه موانعي وجود دارد؟
** يكي از بزرگترين موانعي كه وجود دارد كه البته تنها مختص به مطالعات زنان هم نيست، بتسازي در رشتههاي علمي است. يعني چند نفر ميشوند غول رشته خودشان و آنقدر فربه ميشوند يا فربهشان ميكنند كه اگر كسي بخواهد در آن رشته رشد كند، حرفي بزند يا به جايي برسد يا بايد مورد تأييد اين افراد قرار بگيرد يا به نوعي زير مجموعه آنها باشد. در واقع كسي نميتواند خارج از چارچوب اين عده معدود كه به هر حال غول آن رشته محسوب ميشوند كار كند. بايد بگويم مثل يك كمپاني عمل ميكنند و برخورد كمپانيگونه با علوم دارند. به طور مثال كمپاني فلان رشته را در ايران چند نفر خاص هدايت و حمايت ميكنند. هر كسي كه بخواهد وارد اين كمپاني شود يا بايد زيرمجموعه آنها باشد و تابع حرفي كه آنها ميگويند يا بايد از سوي آنها تأييد شود.
هيچ صداي ديگري جز صداي كمپانيهاي علمي در ايران به گوش نميرسد. حتي اگر كسي حرفي براي گفتن هم داشته باشد هيچ تريبوني براي گفتن حرفهايش پيدا نميكند. بهتر است بگويم جرئت بيان حرفهايش را هم پيدا نميكند. چرا؟ چون احساس ميكند فقط و فقط آن چيزي كه آنها ميگويند درست است. اين مسئله بزرگترين مانع توليد علم است، اگر توجه كنيد مقام معظم رهبري جسارت، روحيه تهور و آزادگي را از شرايط توليد علم ميدانند اما در فضاي موجود، ما اين روحيهها را نميبينيم.
فضاي مطالعات زنان هم دقيقاً اينگونه است! يعني كمپاني مطالعات زنان در ايران را عده خاصي هدايت ميكنند و اين رشته تحت سيطره يك عده خاصي است. اينها هم دوست ندارند كه اين كمپاني از سيطره خودشان خارج شود، از اين جهت من احساس ميكنم طرحي كه ريخته شده و اتفاقاً مورد توجه همين عده معدود هم هست به نتيجه نميرسد. در زمينه وضعيت اساتيد و اعضاي هيئت علمي هم بايد بگويم دانشگاههايي كه حتي ميخواهند اين رشته را بياورند، اگر بخواهند عضو هيئت علمي بگيرند بايد با تأييد و نظر همان كمپاني مطالعات زنان باشد.
حتي انتشار مقالات در اين فضا هم بسته به نظر اين عده است. اين عده با يك هدف خوب كار را شروع كردند، اما با اين سيستم ضعيف به نتيجه خوبي نميرسند و از اين اتفاق هم ناراحت نيستند. چرا؟ چون خودشان به قوت خودشان باقي ميمانند و خروجيهاي اين سيستم يك مشت دانشجو هستند كه چند سالي مطالعات زنان خواندهاند و بعد هم سردرگم ماندهاند و به هيچ نتيجهاي نرسيدهاند. اين مسئله يكي از بزرگترين ضعفهاي موجود است. در حقيقت فضاي موجود نه اعتماد به نفس و خوداتكايي لازم را به دانشجو ميدهد و نه خطدهي و جهت دهي لازم را در فضاي علمي را
* اين خطدهي و جهتدهي بايد چگونه صورت گيرد؟ آيا در صورت خطدهي انحصار كمپانيها شكسته ميشود؟
** بله، مطمئن باشيد اگر خطدهي وجود داشته باشد انحصار شكسته ميشود. اينكه چطور ميشود خطدهي را انجام داد بايد به صحبتهاي قبل اشاره كنم، در خصوص دادن و تعيين سرفصلهايي كه دانشجوها ميتوانند براساس گرايش، تخصص و علاقه خود به محض ورود به دوره دكتري انتخاب كنند و با كار بر آنها به تخصص مطلوب برسند. اين ارائه سرفصلها خودش نوعي خطدهي و جهتدهي به دانشجو است و به او كمك فراواني ميكند. ميتوانند به راحتي خط بدهند و راه را براي دانشجويان باز كنند و با طرح گرههاي مطالعات زنان و دغدغهها و مسائل موجود، از هركسي بنا بر تخصص حوزوياش استفاده كنند. بايد بگويند ما به دنبال پاسخ اين سؤالات در رشته مطالعات زنان هستيم. جهتها را مشخص كنند و طرح سؤال داشته باشند. از دانشجو بخواهند روي يكي از زيرشاخههاي مشخص شده كار كند. اين كار سختي هم نيست.
* همه ما ميدانيم كه اين كمپانيها موضوعات و اولويتهاي مهم و اساسي حوزه مطالعات زنان را دارند و در سالهاي گذشته آنها را مشخص كردهاند كه خود اين كار به شدت قابل تقدير است اما چرا سرفصلهايي كه با كار و تلاش خودشان مشخص شدهاند نبايد به جامعه دانشگاهي و طلابي كه خودشان پذيرش كردهاند ارائه شود تا تعداد بيشتري بر مسائل و سرفصلها كار كنند؟
** اگر اين اتفاق بيفتد ما خود به خود، هم متخصص تربيت ميكنيم و هم زودتر به راهحلهاي علمي و عملياتي براي سرفصلها، اولويتها و مسائل مشخص شده ميرسيم اما اين اتفاق نميافتد و آن عده معدود بدون توجه به سيستمي كه با خودشان در ارتباط است و به آنها اعتماد كرده موضوعات را محصور در تيم معدود و محدود خود كردهاند و بدون ارائه به جامعه دانشگاهي و ياري خواستن از دانشجوياني كه قرار است گرهاي از مسائل باز كنند، قصد دارند در درازمدت خودشان مسائل را به سرانجام برسانند. اين كار فقط به برنامهريزي و دلسوزي نياز دارد، ولي متأسفانه بايد بگويم احساسم بر اين است كه دوستان از امكان پرورش متخصص و كارشناس و شكستن انحصار كمپانيشان ميترسند.
در حاليكه با اين كار ما به جاي 10 متخصص صدها متخصص و كارشناس خواهيم داشت و اين اتفاق ميموني است اما ميتوان گفت اين افراد احساس ميكنند كه من خيلي حرفها براي گفتن دارم و اگر كسي در كنار من قرار بگيرد ممكن است خيلي از حرفهايي كه من ميخواهم در 10 سال آينده بيان كنم را او بيان كند و حرفهاي من ديگر تازه نباشد. در واقع منيتها در اين سيستم باعث ميشود كه آن نگاه توليد علم و توليد متخصصي كه در پي آن بوديم عملاً بيجواب بماند و طلبه دانشجو بدون جهت خاصي رها شود. نكته اساسي اين است كه وقتي اين دوستان مورد انتقاد قرار ميگيرند و اين پيشنهادات به آنان ارائه ميشود ميگويند يك دانشجوي دكتري بايد به لحاظ علمي به درجهاي رسيده باشد كه خودش موضوع و جهتش را انتخاب كند.
در حاليكه اين اشكال مهمي است كه باز به سيستم خودشان باز ميگردد! اگر واقعاً اين دانشجو بايد در رشته مطالعات زنان اين سطح از تخصص را داشته باشد لازمهاش اين است كه كارشناسي و كارشناسي ارشدش را در حوزه مطالعات زنان گذرانده باشد، پس بايد از آنها پذيرش كنند اما وقتي با قصد توليد متن و مقابله با متنهاي غربي از طلاب پذيرش ميكنند بايد آماده جهتدهي به طلابي كه با زمينه اسلامي وارد فضاي مطالعات زنان شدهاند باشند اما هيچ فكري به حال اين بخش ماجرا نكردهاند. آنها دانشجويان را رها كردهاند و تنها به عنوان كساني كه پاي منبرشان باشند قبولشان دارند. به عنوان سياهي لشكرهاي پامنبري اما نه به عنوان متخصصها و كارشناسهاي آينده.
* براي مقابله با فضاي موجود چه كاري ميتوان انجام داد؟
** بزرگترين راه، اعتراض جامعه دانشجويي رشته مطالعات زنان است. يعني بايد صداي اعتراضشان به گوش كمپاني داران مطالعات زنان برسد. راهش هم تشكيل انجمنهاي علمي مطالعات زنان و حلقههاي فكري دانشجويي است. يعني دانشجويان براي خودشان تريبون ايجاد كنند تا صدايشان شنيده شود نه اينكه مثلاً اگر هم تريبوني ايجاد ميشود باز هم صرفاً از همان افراد استفاده كنند و خودشان جرئت اظهارنظر نداشته باشند. لازمه اين امر هم اعتمادبهنفس است. چون رشتهاي مثل مطالعات زنان كه نوپا هم است و متن بومي ندارد به نظريهپردازي نياز دارد، نظريههاي گرند تئوريك. هر كدام از اين دانشجوها ميتوانند يك نظريه براي خودشان داشته باشند.
يعني اگر اين عده معدود به دانشجويان جهت ميدادند فضا دگرگون ميشد و اميدبخش. ولي متأسفانه هم خود دانشجويان بيهمتند و اعتمادبهنفس كافي را ندارند و هم انحصارطلبي علمي گريبان جامعه دانشگاهي را گرفته است. ظرفيتهايي مثل كرسيهاي آزادانديشي، كرسيهاي نقد و نظر كه مورد تأكيد ويژه مقام معظم رهبري هم هستند بزرگترين ظرفيتهايي هستند كه ميتوانند در شكستن انحصار علمي مؤثر باشند. هركدام از اين دانشجوها بالاخره حرفي براي گفتن دارند پس بايد نشستهايي برگزار و حلقههاي گفتوگوي ميان خود را تقويت كنند تا بتوان اين انحصار را شكست. چرا بايد بسنده كرد به عدهاي معدود، اين اصلاً مخالف آزادانديشي و روحيه علم ورزي و انديشهورزي است.
بايد در پي توليد و شنيدن صداهاي جديد بود اما سيستم به گونهاي شده است كه اگر بخواهند نشست برگزار كنند يك تعداد اساتيد خاص هستند كه اگر آمدند نشست برگزار ميشود، اگر نيامدند ديگر نشستي برگزار نميشود. در بسط اين نگاه خود دانشجويان هم مقصرند.
* شما اين فضا را در فعالان فمنيست عرصه مطالعات زنان هم ميبينيد يا صرفاً به ديدگاههاي اسلامي باز ميگردد؟
** نه، اتفاقاً برداشت من اين است كه اين فضا منحصر به فعالان مطالعات زنان اسلامي است اما فمنيستها و آنها كه نگاه غيراسلامي دارند دوست دارند مولد باشند، يعني در پي ايجاد فضاي گسترده و وسيع هستند، چون مخالف فضاي اسلامي مطالعات زنان هستند در پي بسط حيطه فعاليت خودشان هستند. در اين مسير هم بسيار تشويق ميكنند، اگر دانشجويي از هر طيف فكري به آنها مراجعه كند راهكار ميدهند. آنها نگاهشان نگاه مولد گونه است. برعكس نگاه اسلامي، آنها هيچ اصالتي در اين زمينه ندارند. چون ميخواهند رشد كنند و اكثريت بشوند توليد انديشه خودشان را لازم ميدانند و برايش كار ميكنند. نكتهاي كه در پايان بايد بگويم اين است كه مطالعات زنان با رويكرد اسلامي گويي تنها براي مقابله با ديدگاههاي فمنيسم ايجاد شده حال آنكه تمام مباحث فمنيسم لزوماً منفي نيست و ميتوان با ايجاد ديالوگ ميان دو گفتمان زمينه گفتوگو و تبادل نظر را ايجاد كرد. صرف تقابل چندان صحيح نيست.
http://javanonline.ir/fa/news/792963
ش.د9500919