مواضع و رخدادهای منتخب و ارزیابی آنها
امام(ره) چه وقت و در چه سنی پا به عرصه مبارزه سیاسی گذاشت؟
امام به عنوان کنشگر انقلابی از سن 43 سالگی وارد عرصه سیاسی میشود که در دوره اعتدالی سن قرار دارد؛ یعنی در سازواره شخصیت این سن، سن پختگی است، سنی است که دوره تصمیمگیریهای حاد و پرشور معمول انقلابی را پشت سر گذاشته است.
در سال 1323 درست وقتی که امام (ره) در سن 43 سالگی بودند کتاب «کشف اسرار» را نوشتهاند که اولین اثر فکری و اندیشه سیاسی امام بوده که در عین حال که ورودی پخته به صحنه سیاسی است به عنوان اولین تجربه تألیف وی نیست؛ یعنی امام قبل از این اثر، چهار پنج اثر در مقولات عرفانی، فقهی تألیف نمودهاند و احتمال شتابزدگی ذهنی در ایشان کم شده است با وجود این لازم است اشاره کنیم که امام در تألیف این اثر نوعی شتاب وعجله زمانی برای تسریع در پاسخ گویی احساس میکردند که بدین لحاظ پارهای ملاحظات روش شناختی در ماخذ نگاری و دیگر وجوه نگارش یک متن دقیق علمی، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. ابتدا اشاره کنم مسئله تحریف و تضعیف دین در آن دوره موضوعی جدی بوده است که در مواجه با این موضوع سه نوع کنش را در میان هم سخنان امام شاهدیم؟
1. کنش منفعل ـ تفریطی که شامل روحانیونی بود که احساس خطر چندانی نکردند و به شیوه معمول، دینورزی خود را ادامه دادند.
2. کنش معتدل ـ میانهرو که امام در مواجهه با خطر، جدی و محکم وارد شده و بعنوان یک فاضل حوزوی درس و بحث عادی و معمول خود را وانهاده برای پاسخ گویی به شبهات طرح شده دست به قلم بردند.
3. کنش رادیکال که نواب صفوی و یاران جوانش در این دسته قرار میگیرند. او که در سن 20-19 سالگی قرار دارد و یک طلبه جوان پرشور احساسی است و براین عقیده بوده که عامل خطر باید حذف فیزیکی شود و براین اساس نیز وارد عمل شده است.
در اینجا بحث این است که آیا امام صرفاً روش فدائیان اسلام (نواب) را نپسندید و ترجیح داد بگونهای دیگر عمل کند و به عبارتی یک اختلاف سلیقه بود یا نسبت به اتخاذ این روش تند، موضع مخالف دارد؟
لازم به ذکر است که امام در مراحل دیگر نشان داد که معتقد است: انفعال گروه اول یک آفت دینداری است و همچنین امام از تمجیدها و دفاعهای همه جانبه از حرکت فدائیان و نواب صفوی ناراضی است.
از امام در صفحه 45 صحیفه جلد 3 سندی داریم که نشان میدهد: امام از تمجید و دفاع از فدائیان حذر میکنند وآنرا آدم کشی مینامند. (مخاطب نامه آقای سید حمید روحانی متولی مجله 15 خرداد سال 53 در نجف است) و این نشان میدهد که امام در اتخاذ موضع مقابله با خطرات علیه اسلام مشی معتدلانه داشته است در واقع امام در اصل انجام مبارزه جدی است ولی مش امام معتدلانه و میانهرو بوده است و مقابله مسلحانه و خشونتبار وحذف فیزیکی را تأیید نمیکرده است.
این موضع مخالف را حتی بیست سال بعد از این ماجرا و در جریان تلاش هیاتهای موتلفه اسلامی برای اخذ فتوای ترور مقامات رژیم شاه از امام شاهدیم که امام چنین موافقتی نشان نمیدهند وآنها برای کسب فتوای ترور به آیت الله میلانی متوسل میشوند. عدم تأیید وهمراهی امام با حرکت سازمان مجاهدین خلق که مشی مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را انتخاب کرده بود نیز دلایل متعددی داشت که یکی از وجوه آن میتواند به عدم تأیید مشی مسلحانه وتوسل به ترور افراد باشد.
نمونه دیگری که از مشی اعتدالی امام داریم نحوه مواجهه با کتاب «شهید جاوید» است. صالحی نجف آبادی نویسنده کتاب که حادثه عاشورا حرکتی صرفاً با مشی مبارزاتی تفسیر میکند اختلافاتی را میان حامیان وطرفداران اسلام گرایی سیاسی که مخالفین و معتقدین مبارزه با شاه بودند موجب میشود.
گروهی آن را بهترین تفسیر از قیام امام حسین(ع) میدانستند و گروهی دیگر آن را کفر میدانستند که اصل علم امام حسین(ع) و ارتباط بی واسطه با عوالم غیب را زیر سوال برده ولی امام خمینی بدون ورود محتوایی به بحث، تفسیری معتدل دارند و معتقدند که اصل مبارزه با رژیم شاه نباید به فراموشی سپرده شود و خود این چند دستگیها را جریان انحرافی میدانند.
به عنوان نمونه دیگر اینکه امام در مورد شریعتی هم موضع اعتدال دارد. در واقع امام در مجموع اصل تلاش علمی واعتقادی دینداران غیرحوزوی و غیرروحانی نسل جوان و دانشگاهیان را برای دفاع از اسلام تمجید میکنند و در عین حال نادیده انگاشتن برخی نقاط و بعضی از وجوه اعتقادی و سرمایههای دینیرا از سوی این گروه نفی میکنند.
در سال 54-53 صحنه سیاسی ایران صحنه تقابل شریعتیگراها و ناقدان وی است که امام در این جریان نه تز اسلام منهای روحانیت شریعتی را تأیید میکنند و نه موضع کسانی که به زندیق بودن شریعتی قائلند را تصدیق میکنند.
در سخنرانی که امام خطاب به روحانیون در سال 54 در مسجد شیخ انصاری در نجف دارند میفرمایند، قرآن را عدهای تفسیر فلسفی، برخی عرفانی و بعضی فقهی تفسیر میکنند و باید بدانیم هیچ کدام کامل نیست و هیچ کدام هم تلاش برای اضمحلال قرآن نیست و هر کدام به تنهایی یک بعدی است که کار بعضی دانشگاهیان مسلمان نیز [شریعتی] اینگونه است و از زاویهای اسلام را نگاه میکنند.
مشی امام در نگرش اعتدالی هم در بعد مبارزاتی که حاضر نشدند روند مسلحانه را پیگیری کنند و هم در موضعگیریها در باره افراد قابل مشاهده است. ایشان با موضعی اعتدالی که داشتند هم نقاط قوت افراد را نفی نمیکردند هم با مشاهده نقاط قوت افراد محو آنها نمیشدند و نقاط ضعفشان را نادیده نمیگرفتند.
کتاب «شهید جاوید» و بحث شریعتی نمونههایی از این جریان بود که امام نقاط قوت وضعف را با هم میدیدند و موضعی دو جانبه داشتند.
مهمترین بحثی که از امام در دفاع از شریعتی داریم این است که در شرایطی که موج گستردهای از مقابله علیه شریعتی وجود داشت و بسیاری از روحانیون مواضع تندی علیه او گرفته بودند و حتی آقای مطهری نامهای به امام نوشتند و از ایشان خواستند که در مقابل شریعتی موضع اتخاذ کنند. امام در سخنرانی خود در مسجد شیخ انصاری در نجف خطاب به علما میفرمایند: رویکردهای عرفانی، فقهی و فلسفی که قرآن براساس آن تفسیرشده هریک، یک تفسیر یک بعدی است که در مقابل تفسیرجامع قرآن، نقص دارد و تفسیر{شریعتی} هم اجتماعی و یک بعدی است و نسبت به جامعیت ابعاد قرآن نقص دارد ولی این هم مثل بقیه تفاسیر است به این ترتیب امام هم نقص کار را میبیند و هم اینکه به صورت افراطی به این نقص نگاه نمیکنند.
نمونه دیگر مشی اعتدال امام آن است که وقتی آقا مصطفی فرزند امام به نحوی مشکوک و غیرمنتظره از دنیا میرود در جامعه با تعبیر آن به شهادت از آن به عنوان حربهای برای مقابله با رژیم استفاده میکنند ولی امام حاضر نیست از این ماجرا استفاده ابزاری علیه رژیم بکنند.
امام در تمامی سالهای تبعید ضمن حفظ اصل اعتقاد به مبارزه هیچ تلاشی برای سوء استفاده از شرایط نمیکنند. شهادت آقا مصطفی را از الطاف خفیه الهی قلمداد میکنند و یک موج مبارزاتی را به وجود میآورد ولی ایشان چیزی را به غلط به رژیم نسبت ندادند.
امام، مشی بسیج عمومی و مبارزه مسالمتآمیز را از سال 57-56 به صورت جدی شروع میکنند. در فاصله 56-43، سیزده سال ظاهراً ناکامی سیاسی بود که امام موفق نشده بودند اهداف خودرا به پیش ببرند ولی در عین حال امام، مشی آگاهی بخشی و بسیج مسالمتآمیز مردم و مبارزه غیر رادیکال را تا 17 شهریور 57 ادامه دادند.
در راهپیماییهای گسترده 14 و 15 شهریور مردم شعار ارتش برادر ماست را ادامه دادند که مشی مسالمتآمیز امام بود.
صبح زود روز 17 شهریور ساعت 6 صبح حکومت نظامی اعلام شد و راهپیمایی ممنوع شده و موضع سفت و سختی گرفته شد. رژیم با تمام قوا به سرکوب مردم پرداخت. در پی این ماجرا شعاری تحت عنوان رهبران ما را مسلح کنید توسط عدهای از جوانان و چریکها مطرح شد. آنچه در 17 شهریور رخ داد بالاتر از خشونت و برخورد رژیم در کودتای 28 مرداد و 15 خرداد 42 بود ولی در هر دو مورد این خشونت و سرکوب، نیروهای مبارز را به خانه برگرداند و محیطی خفقانآمیز ایجاد کرد ولی امام بعد از کشتار 17 شهریور مشی مسالمتآمیز را ادامه دادند و با ظرافت خاصی در اطلاعیهای فرمودند که نقل شده نیرو از اسرائیل برای کشتار مردم آوردند و این باعث شد که هر سرباز حاضر در صحنه این کشتار خود را در نقش یک اسرائیلی ببیند و امام اینها را در چنین فشار درونی و اخلاقی گذاشتند و از روش شرمندهسازی استفاده کردند. در عین حال که چنین فضایی برای ارتش ایجاد کرد، برای مردم هم فضایی ایجاد شد مبنی بر اینکه مسئول کشتارها سرباز اسرائیلی بوده و خشم مردم متوجه افراد ارتش ایران نشد.
البته امام همیشه از حربه دست بردن به سلاح به عنوان یک شمشیر بالای سر برای تهدید رژیم و آمریکا استفاده میکردند. با این حال ایشان همیشه همه فشارها را از طریق بسیج عمومی به کار میبردند و هیچ وقت تا سختترین مراحل انقلاب فتوای جهاد ندادند و این نشان دهنده مش مدارا و غیر رادیکال امام حتی در دشوارترین شرایط بود.
در مهر ماه 57 فضا به قدری بر رژیم تنگ میشود که با همکاری دولت عراق تصمیم میگیرند ایجاد محدودیت کنند و نگذارند امام نقش خود را ایفا کنند. در واقع امام از راه دور از طریق اعلان بسیج عمومی، اعلامیه و سخنرانی مردم را علیه رژیم میشورانند در چنین شرایطی شاه و رژیم بعث عراق با هم متحد میشوند تا امام را در شرایط تنگنا قرار دهند.
امام در مواجهه با این تنگنا یا بایستی با رژیم بعث درگیر شوند و همزمان با مبارزه با شاه به سمت درگیری با رژیم عراق کشانده شود یا بایستی مشی مبارزاتیاش را علیه شاه تندتر کند و میبینیم که امام در اینجا به جای این دو مشی، تصمیم میگیرند ضمن حفظ استراتژی اعتدال شرایط را تغییر دهند و در جای دیگر این مبارزه را ادامه دهند که ابتدا به سمت کویت رفتند که کویت راه نمیدهد و بایستی امام عصبانی شوند و به موضع تندتر کشیده شود ولی اینگونه نمیشود.
ایشان برای ادامه مشی بسیج عمومی کردن بدون تغییر تاکتیک و استراتژی به پاریس میروند در عین حالی که از نظر تجربی معلوم نبود رفتن به سمت پاریس گشایشی ایجاد کند، در عین حال رفتن به آن جا فضا را برای این هدف بهتر کرد.
در آن زمان که امام به فرانسه میروند میبینیم که دولت کودتای ازهاری سر کار آمده و با اطلاعیههای نظامی و ایجاد محدودیتها به جریان انقلاب فشار میآورد، اما امام در پیامها به جای اینکه متقابلاً مردم را علیه ارتش و عوامل حکومت نظامی تحریک کنند موضع ایشان این است که بدنه ارتش را از رأس به پایین به قیام علیه شاه دعوت میکنند و سعی میکنند بدنه ارتش را جذب کنند و صرفاً بخشی از سران را سرسپرده شاه معرفی کنند و در ارتش شکاف ایجاد میکنند.
در 25 مهر برای اولین بار امام موضعگیری تندتری میکنند و تهدید به مبارزه مسلحانه میکنند ولی عملاً مبارزه مسلحانه وجود ندارد.
امام در آبان سال 57 طرح میانجیگیری ضیاءالحق را رد میکنند و همچنین مذاکره با علی امینی را رد میکنند و حتی بعد از آن شاهدیم که بازرگان و میناچی و افرادی از طرفداران امام از ایران به پاریس رفته و امام را به سیاست گام به گام و تغییر حکومت از درون تشویق میکنند ولی امام در استراتژی، قاطعانه عمل کردند و معتقد بودند که نباید به شاه مهلت داد و در مبارزه جدی برخورد میکنند و سیاست گام به گام را نفی میکنند.
11 آبان 57 امام برای اولین بار لفظ جمهوری اسلامی را به کار میبرند که اتخاذ این مواضع یکی از جالبترین مواضع میانهروانه امام است. به این معنا که در آن شرایط مطالبات اسلامگراهای افراطی تشکیل حکومت دینی بدون مولفههای مردمی و مدرن است و مطالبات نیروهای لیبرال، ملیگرا و دیگر نیروهای ضدرژیم، نفی سلطنت و تشکیل جمهوری بود.
امام در مقابل این دو استراتژی، قرائتی از اسلام که نقطه میانه بود را بیان میکنند؛ یعنی نه حکومت اسلامی که هیچ نشانی از مؤلفههای مدرن در آن نبود و نه آن طور که بخشی دیگر حکومت مدرن بدون اسلام را مطالبه میکردند مورد تأیید امام قرار گرفت و در واقع امام موضعی اتخاذ کردند که هم خواست اسلام گرایان کاملاً ملحوظ شده بود هم خواست دیگران به کلی نفی نشده بود در واقع تصویر و چهرهای از حکومت اسلامی ارائه شدکه غیرمسلمانها نیز از حکومت اسلامی نرجند و نترسند.
در ادامه آن در 14 آبان طی نامهای به دکتر بهشتی برای تشکیل شورای انقلاب، از حاکمان آینده تصویری میسازند کاملاً معتدل وجذاب است به این صورت که عدهای مسلمان مدرن معرفی میشوند و ترکیبی بود که نه اسلامگرای سنتی متحجر در آن بود و نه نیروی مدرن بدون باور به اسلام در آن حضور داشت.
اولین فرمان امام در جهت شکستن قدرت ارتش 11 آذر ماه صادر میشود که رسماً دعوت به فرار سربازها میکنند و از طرفی به خانوادهها و مردم تأکید میکنند به آنها یعنی سربازان فراری پناه دهید. به این ترتیب بود که اولین حلقهای ارتش (سرباز نظام وظیفه) به ملت پیوست و اثرش این بود که ارتش شاه در هر اقدامی که میخواست برای مبارزه انجام دهد ترس و نگرانی جدی از موضع سربازها را داشت و این مسئله ارتش شاه رادر اقدامات سرکوبگرانهاش دچار تزلزل میکرد.
در ادامه این مسیر به تظاهرات 20 آذر 57 که در اوج حکومت نظامی ازهاری که تجمعات بیش از 2 نفر ممنوع بود میرسد. تظاهرات تاسوعا و عاشورا اوج کشمکش بین رژیم و انقلابیون است که در این کشاکش استواری امام و حضور مسالمتآمیز خیابانی و بسیج مردم در شرایط حکومت نظامی ضربه کاری به رژیم بود و این امر رژیم شاه را در مقابل افکار عمومی جهان بی اعتبار میکند. بعد از این راهپیمایی بود که امام در پیامهایشان مرتباً به همه کشورها میگفتند بعد از این رفراندوم هر که به شاه کمک کند در مقابل مردم قرار میگیرد.
11 آذر اولین دعوت امام از سران ارتش برای ملحق شدن به مردم است. عضوگیری از سران و پیوستن به انقلاب آغاز میشود.
در 8 دی اولین اقدام مدیریتی انقلاب در اداره وضع موجود تشکیل هیئت 5 نفره برای اداره صنعت نفت و تنظیم اعتصابات است که دو کارکرد مصرف داخلی نفت و تنظیم اعتصاب و لطمه به بدنه رژیم را به دنبال داشت. در این هیئت آقای بازرگان و آیتالله هاشمی رفسنجانی بودند که این نشان دهنده ترکیبی از نیروهای روحانیت و نیروهای متخصص غیرروحانیت است.
در 12 دی 57 امام در خصوص عدم پرداخت مالیات و پول آب و برق است که امام مبارزه منفی و نفی قواعد هنجاری را علیه رژیم شروع میکنند.
16 دی فرار شاه است و امام با اصلاحات بختیار مخالفت نمودند و دستور میدهند تا کارمندان، اجازه ورود به وزرای بختیار به وزارتخانهها را ندهند. امام میخواهند برای اولین بار دولت بختیار را تحت فشار اضافی قرار دهند و امام در این جریان هم مشی مبارزه بسیج عمومی را به جای مبارزه خشونتآمیز و تند انتخاب میکنند. در واقع برخورد با وزرا، دولت بختیار را از کارکرد اولیه و ورود به وزارتخانه باز میدارد و امام به جای توسل به ترور و کشتار با یک مشی مبارزه مسالمتآمیز دولت را تحت فشار قرار میدهند.
19 دی در واقع توصیه امام به عدم تعرض به افراد ساواکی و منصوبان شاه است و تأکید امام در اینکه فضای جامعه به سمت خشونت و هرج و مرج پیش نرود.
22 دیماه تشکیل شورای انقلاب و 10 بهمن فصل بازگشت امام به ایران است که از جنجالیترین و خطرناکترین تصمیمات است. ضمن اینکه از انقلابیترین تصمیمات است اما در مسیر مشی مبارزه سابق است. در حالی که دولت بختیار حاکم است امام اعلام تشکیل دولت میکنند و مسیر حضور بسیجگرایانه مردم را ادامه میدهند، اعلام بازگشت به ایران در آن شرایط که هنوز رژیم شاه رسماً حاکم است از نظر شخصی امام بزرگترین ریسک را متحمل میشوند.
در اوج شرایطی که خط فقاهت آیتالله شریعتمداری در حفظ نظام سلطنتی است و امام کاملاً رو در روی این خط است ولی در عین حال در 15 بهمن امام به تلگرام آیت الله شریعتمداری جواب داده و ابراز علاقه به دیدار نزدیک میکنند، در واقع امام سعی میکنند ارتباطات حفظ شود.
در 19 بهمن بخشی از نیروی هوایی به انقلاب میپیوندد و در 21 بهمن لشگر گارد به نیروی هوایی حمله میکند. در آخرین مرحله با اینکه امام میتوانستند این دو گروه را در مقابل هم قرار دهند ولی امام با اطلاعیهای به لشگر گارد اخطار برگشت به پادگان خودشان را میدهند و از جنگ بین دو گروه جلوگیری میکنند.
در آخرین لحظه اعلام حکومت نظامی از ساعت 4 بعدازظهر و کودتای 22 بهمن مطرح میشود که در این شرایط امام در ادامه مشی مسالمت آمیزخود از استراتژی بسیج و حضور مردم در خیابانها و دستور بیاعتنایی نسبت به حکومت نظامی به جای حمله و خشونت نسبت به کودتاگران استفاده میکنند. در حالی که اکنون دیگر بخشی از ارتش با انقلاب همسو شده و امکان استفاده از آن بخش علیه بخشهای دیگر وجود دارد به این ترتیب در آخرین لحظه در 22 بهمن مکانیزم حرکت امام استمرار تأکید بر بسیج به جای رادیکال شدن است و نتیجه عدم تقابل مردم با ارتش منجر به تصمیم تسلیم ارتش به انقلاب شد.
با این ملاحظات مشاهده میکنیم مشی اعتدالی امام تا 22 بهمن در آخرین مرحله و سنگر رژیم شاه بدون اینکه فضا رادیکالیزه شود فرو ریخت. در عین حال که در همه این مقاطع امام تصمیمات بزرگ و انقلابی و قاطع گرفته ولی از رادیکالیسم و خشونتگرایی انقلاب جلوگیری میکنند.
امام با این مشیها انقلاب را بدون توسل به روشهای افراطی رادیکالیسم انقلابی به پیروزی رساند و باید اشاره شود که این مشی اعتدال در رساندن انقلاب به پیروزی بعد از مراحل پیروزی و در منازعات بعد از انقلاب و اتفاقاتی که معمولاً در انقلابهای دیگر به روشهای خشونتآمیز جنگ قدرت منتهی به حاکمیت عصر وحشت میرسد امام از آن جلوگیری کردند.
امام از فردای بعد از پیروزی چند اقدام کردند که برخلاف روند حرکت رادیکالیسم انقلابی است که در انقلابهای دیگر انجام میشود:
1. در مقابل رویکرد و نظریههایی که خواستار انحلال ارتش رژیم گذشته و برخورد با نیروهای مسلح بجا مانده از رژیم گذشته که برخوردی کاملاً با بیاعتمادی با دستگاه سرکوب نیروی گذشته است که شامل شهربانی و ژاندارمری و... میباشد و میدیدیم که حتی جریانهایی مثل چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق شعار اینکه بایستی ارتش خلقی ایجاد شود مطرح میکردند. امام طی چند اطلاعیه و حرکتهای مستمر به دفاع از سازمانهای باقیمانده از ارتش پرداختند و حتی از همان ساعات اولیه شخصاً از ورود به خانهها و تعرض به عوامل رژیم شاه سابق و نوعی محاکمات انقلابی و خلقالساعه که معمولاً در انقلابها درجا به اقدامات آنها رسیدگی میکنند یا در آن خشم انقلابی را در مورد عوامل سابق اجرا میکنند به شدت امام سعی کردند جلویش را بگیرند.
حتی از بُعد شخصی آن بد نیست اشاره شود که امام از 5/12/57 اولین برخوردی که با روحیه مدیحهسرایی و تقدیس رهبر حاکم و چابلوسی مواجه میشوند در جلسهای که شعراء خدمت امام رسیده بودند و یکی از شاعرین مدحی را درباره امام سروده و میخواند همانجا امام ضمن احترام به شخصیّت شاعر تصریح میکنند که مشخصاً خوب بود به جای من برای پابرهنهها شعر بگویید. آن کسانی در انقلاب قابل تقدیس و احترام هستند این پابرهنگانی هستند که انقلاب کردند.
این حرکتها چند مورد دیگر هم رخ میدهد. در اولین انتخابات مجلس آقای فخرالدین حجازی نفر اول انتخابات تهران شد. ایشان در حضور امام سخنرانی مقدماتی کرد و در وصف امام جملات زیادی از موضع احترام به کاربرد ولی امام شدیداً با مواضع فخرالدین حجازی برخورد کردند و اصرار داشتند این فرهنگ را جا بیندازند که مدح حاکم فرهنگ نشود.
در 25/12/57 وقتی یک سری محاکمات دادگاه انقلاب شروع میشود و افراطهایی در آن دیده میشود امام دستور توقف محاکمات دادگاههای انقلاب را میدهند و تصریح میکنند تا تدوین آییننامه جدید توسط شورای انقلاب این محاکمات صورت نگیرد و این نشان میدهد که امام سعی دارند جو انقلابی را به جای اینکه به سمت رادیکالیسم برود مهار کنند.
در 25/1/58 دادستان انقلاب آقای هادوی نامهای به امام نوشته و استعلام میکند: بعضی از کسانی که در رژیم شاه مسئولیتهایی داشتند و فرمانهایشان به قتل کسی منتهی شده آیا قاتل شناخته میشوند؟ پاسخ امام مشخص است امام میفرمایند: حتی آنهایی که در ارتش فرماندهی داشتند و نیروهایی به صحنه آوردند و کسی هم کشته شده جز در مورد کسی که خودش آدم کشته باشد یا فرمان کشتار عمومی داده یا مرتکب شکنجه منتهی به مرگ شدهاند کسی نباید اعدام شود اما اگر مرتباً دستور میداده و وی میدانسته منجر به قتل میشود باید مجازات شود. اینها نشان میدهد که امام توجه زیادی به مسائل داشتهاند.
29/1/58 اعلامیه روز ارتش و حمایت از ارتش را صادر کردند. در 23/2/58 فرمودند: اموال مردم را بیخودی نمیشود مصادره کرد به مجرد اینکه یکی وکیل مجلس بوده نباید به قتل برسد و اموالش مصادره شود. امام سعی دارند دامنه شمول عوامل گناهکار مرتبط با رژیم پیشین را محدود کنند تا جو انقلابی دامن خیلیها را نگیرد.
4 ماه بعد از انقلاب امام خطاب به آقای آذری قمی میگویند: کسانی که مجرم شناخته شدهاند با قید کفالت آزاد گردند و به علت ضعف کادر قضایی نباید متهمین در بلاتکلیفی قرار بگیرند؛ یعنی سعی امام در این است چون در ماههای ابتدای انقلاب کادر قضایی نداریم افراد بلاتکلیف نباشند و با قید کفالت آزاد شوند.
اما در واقع مهمترین بحثی که بعد از پیروزی انقلاب مطرح است رفراندوم جمهوری اسلامی است که امام با قاطعیت روی جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر تأکید میکنند. خود این موضع در فضای آن موقع نشان دهنده یک موضع اعتدالی است؛ چرا که ما از یک طرف بخشهایی از نیروهای اسلامگرای افراطی را داریم که خواهان حکومت اسلامی مبتنی بر مشروعیت و قدرت الهی بدون نقش و دخالت مردم هستند و طیف دیگر که میخواهند اسلام را حذف کنند و وجه سکولار نظام را برجسته کنند.
امام روی جمهوری اسلامی تأکید میکنند و اصرار دارند به جمهوری اسلامی رأی دهند و میفرمایند:
حتماً بیایید رای دهید ولی هر چه میخواهید رای دهید و همه را الزام نمیکنند. فقط بر مشارکت حداکثری در اصل انتخابات تأکید میکنند. موضع امام جمهوری اسلامی است که در واقع در منازعات امروزه جامعه هم یک موضع میانه است که اسلام مردمگرایی است که اصلاحطلبان دنبالش هستند.
امام در واقع بین دو موضع افراطی حذف اسلام از صحنه و تشکیل دولت سکولار از یکسو تا آن طرف دیگر که نگاهش براسلامگرایی با حذف نقش مردم است، یک اسلامگرایی با موافقت و تأثیرگذاری مردم را تأکید میکنند.
بلافاصله بعد از رفراندوم امام شروع میکنند به اصرار به تدوین قانون اساسی و نفس اینکه یک انقلاب مثل انقلاب اسلامی چند ماه بعد از پیروزی هنوز سال اولش نشده قانون اساسی مدون داشته باشد در سابقه انقلابها بینظیر است. در انقلاب اسلامی گرایشها و جریانهای انقلابی وجود داشت که معتقد بودند: باید تا مدت لازم برای تثبیت انقلاب از همین مشروعیتی که انقلاب به آنها داده استفاده کنند و مراحل تثبیت انقلاب را پشت سر بگذارند و به تدریج و در شرایط آرامتر و تثبیتشدهتری قانون اساسی را تدوین کنند و بعضی جریانهای اسلامگرا مثل جنبش مسلمانان مبارز معتقد بودند که الان سراغ قانون اساسی رفتن ما را دچار چالش میکند و اصلاً نمیشود اجرا کرد. آن طرف دیگر، حالت تفریطی بود که مسیر تدوین قانون اساسی را به یک مسیر پر چالش و با یک روند طولانی مدت مواجه میکرد که تشکیل مجلس مؤسسان عریض وطویل و پر چالشی را مطرح میکرد.
امام نظرشان این بود که قانون اساسی لازم داریم و نباید کشور به اتکای اراده رهبران انقلابی اداره شود و اینکه قانون اساسی باید در مجلس کنترل شدهتری با سرعت وبا غلظت اسلامگرایانهای که مردم تأکید داشتند تدوین شود.
بحث دیگری که بعد از انقلاب مطرح است ایده صدور انقلاب است. معمولاً انقلابها بعد از پیروزیشان در مسیر رادیکالیسمی که دارند. ایدههای صدور انقلاب در آنها پررنگ میشود و رویکردهایی کاملاً افراطی به سمت تعرض به کشورهای دیگر و مداخلات در سایر کشورها در آن پررنگ میشود و در بسیاری از انقلابها هم این حرکت را داشتهایم هم در انقلاب روسیه و هم در انقلاب فرانسه.
در انقلاب روسیه نهاد کمونیسم بینالملل که با تفکر لنین درست شد؛ موجی براه انداخت که با مداخله مؤثر بلشویکها در بسیاری از کشورها جنبشهای کمونیستی را در سراسر دنیا راه انداخت و بلوک کشورهایی که بعداً به عنوان کشورهای بلوک شرق شناخته شدند وجمهوریهای کمونیستی که به روسیه انقلابی ملحق شدند و اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل دادند از مسیر همین ایده صدور انقلاب بوجود آمدند.
در ایران پس از انقلاب این ایده حتی با تفاسیر تند و رادیکال بسیار پررنگ بود و کسانی حتی از میان انقلابیون یاران نزدیک امام معتقد به این تفکر بودند و اصرار به صدور انقلاب داشتند که یکی از آنها شهید محمد منتظری بود که از حلقه یارانشان مهدی هاشمی بود که بعدها هسته نهضتهای آزادیبخش را در سپاه به وجود آوردند.
امام در قبال این موضع، راهپیمایی روز قدس را اعلام میکنند. اصلیترین حلقه صدور انقلاب و کانون عملی آنرا اگر مخالفت با رژیم اسرائیل بگیریم حتی همین موضع را امام با هیچگونه اقدام مسلحانه یا تشکیلات سیاسی نظامی که به جنگ اسرائیل برود و یا آن را توجیه کند همراه ندانستند. بلکه امام همانطور که خود انقلاب را با بسیج مردمی و موج حرکتهای مسالمتآمیز مردم دنبال میکردند آنجا هم راهپیمایی روز جهانی قدس را مطرح کردند که موج حرکتهای مردم را به کشورهای اسلامی تسری دهند و از آن طریق به ایفای نقش بینالمللی اسلامی بپردازند.
ایده صدور انقلاب هم در تفکر امام به وجه کاملاً نظامیگرانه رادیکال با مداخله عملی و اجرایی در امور سایر کشورها مد نظر نیست بلکه در واقع از طریق همان مسیر تقدم بسیج اجتماعی مردمی و حرکت مسالمتآمیز مردم و با تأکید بر وجه ابلاغ پیام و اینکه انقلاب را از طریق صدور انگیزهها و ایدهها و باورهایی که در ایران موجب انقلاب شد همین مشی را در بیداری بقیه کشورهای اسلامی به کار بگیریم.
این مشی وضعیت میانهای است در مقابل مشی افراطی کسانی که معتقد به تشکیل هستههای انقلابی و حمایت نظامی و عملیاتی بودند و وجه تفریطی که معتقد بودند ما با هیچ کسی کاری نداریم و یک نوع بسنده کردن به جامعه خود و فارغ دانستن خود از جامعه جهانی را مد نظر داشتند قرار میگرفت.
در ادامه همین روند امام در 2/6/57 دستور تشکیل حزب جهانی مستضعفین را برای پیگیری صدور انقلاب دادند. این امر نشان میدهد که ایشان در ایده صدور انقلاب مش میانهروانهای دارند؛ یعنی هم ایشان ایده صدور را رها نمیکنند و هم به نحو تند و رادیکال عمل نمیکنند. تأکید بر تشکیل حزب جهانی مستضعفین و اینکه تصریح میکنند منظور ما از صدور انقلاب صدور پیام انقلاب میباشد دونشان مکمل این امرست.
اما مهمترین بحثی که در چند ماه اول انقلاب رخ داد و شاید محل سؤال است که آیا این امر با ایده اعتدال امام همخوانی دارد یانه بحث اشغال لانه جاسوسی و دفاع و حمایتی است که امام از این حرکت کردند. شاید از نظرخیلیها بشود این حرکت را مظهر عدم اعتدال امام تلقی کرد.
اما در این خصوص این ملاحظات را باید مورد توجه قرار داد: اولاً اشغال لانه جاسوسی در 13/8/58 درست 10 ماه بعد از پیروزی انقلاب صورت میگیرد. انقلابی که عمدهترین چالش را با رژیم آمریکا داشته و شاه را به عنوان عامل و سرسپرده امریکا میشناسد و انقلابی که امام در سال 43 موج اول حرکت خود را علیه کاپیتولاسیون و حضور امریکاییها در ایران آغاز کرده بود و رنج تبعید 15 ساله را بعنوان مجازات این موضعگیری تحمل کرده بود اینها همه نشانه آنست که ظرفیت انقلاب برای مقابله با امریکا خیلی بالا بوده است.
با وجود این، تقریباً 10 ماه حکومت انقلابی در مقابل امریکا هیچ حرکت مؤثر و عمدهای انجام نداده است و این نشان میدهد که اصولاً حرکت تند از جانب انقلاب و رهبران انقلاب آغاز نشده است بلکه این امریکاست که علیرغم تمام تلاشهایی که قبلاً برای حفظ رژیم شاه میکند، در فاصله این ده ماه نیز انواع و اقسام برخوردها با حکومت انقلابی را انجام میدهد، کودتای نظامی و حمایت از تجزیه طلبیها در مناطق مختلف را داریم و تا آخرین چیزی که خیلی نمود تمایل به تکرار حادثه 28 مرداد سال 58 است یعنی شاه را به امریکا باز میگرداند تا در واقع ایده بازگرداندن شاه به قدرت را دوباره در اذهان مردم زنده کند.
میبینیم امریکا تا این مرحله پیش میرود که ایده حمایت از شاه و پناه دادن به شاه و بازگردان وی به خاک آمریکا دنبال میشود و این نشان دهنده این امراست که حکومت امریکا با جسارت هر چه تمامتر قدم به قدم همه آن اقداماتی که در مقابله با انقلاب هست انجام میدهد.
اما از این طرف موج حرکت دانشجویان نشان میدهد آنها بدون هماهنگی قبلی با امام و به تشخیص خودشان احساس کردند که الان وقت آن رسیده تا حرکتی بکنند و امریکا را از حرکت بازدارند. خود این نشان میدهد که اصل حرکت برگرفته از فرمان و اقدام رهبری نیست بلکه این حرکتی است که خود دانشجویان انجام دادند. از طرف دیگر اتفاقاً جریانهایی داشتیم که معتقد بودند که دست همه قدرتهای مداخلهگر یا الحادی مانند انگلیس، امریکا و شوروی باید از کشور کوتاه شود و سفارت خانه همه قدرتهای مداخلهگر تعطیل یا اشغال شوند و امام از آنها دفاع نکردند.
امام خیلی توجه داشتند که خود این حرکت به خشونتهای بیشتر کشیده نشود مثلاً برخورد خشونتآمیز با گروگانها (تعرض، اعدام) انجام نشود. میبینیم که امام در همین ماجرا به دنبال بهانهای میگشتند که با بخشهایی از آنها عطوفت و ملایمت داشته باشند و ایشان در دو مرحله گروگانهای سیاهپوست و زن را آزاد کردند که حرکتی تلطیفبخش برای این جریان محسوب میشود.
حتی بعد از حادثه طبس که امریکا طرحهای نظامیگرایانه بسیار خطرناکی را انجام داد و هواپیما و هلیکوپترهای جنگی برخلاف همه موازین به داخل کشور نفوذ پیدا کردند و این ایده محتمل بود که میخواستند به انقلاب ضربه بزنند به سران حکومت تعرضاتی جدی داشته باشند یا گروگانها را نجات دهند، در واقع طبیعی بود که در این شرایط به نحو واکنش تند و افراطی در مقابل این همه مداخلات نظامیگرانه امریکاییها یک نوع اعمال خشونت را در مقابل گروگانها ببینیم ولی باز هم اتفاقی نمیافتد و امام مسیر تعیین سرنوشت گروگانها را به مردم و مجلس واگذار میکنند.
این نشان میدهد که امام، اساس جهتگیری این را حرکت را در مسیر یک مدیریت کنترل شده و جلوگیری از حرکت به سمت رادیکالیسم بیشتر هدایت میکنند و به تبع آن در 15/8 امام نسبت به حمله به دیگر سفارتخانهها هشدار میدهند و این کنترل ایشان را نشان میدهد.
در طول ماجرای گروگانگیری در 20/9/58 در عید کریسمس امام به دانشجویان دستور میدهند چند کشیش برای اجرای سنتهای اجتماعی عید برای گروگانها حاضر شوند وهمه اینها نشانه تأکید امام بر حفظ وجوه میانه روانه در این ماجراست.
تقریباً برجستهترین حرکت بعد از انقلاب تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی در خرداد ماه 59 یعنی یک سال و چهار پنج ماه بعد از انقلاب است که از نظر برخیها یک حرکت تند و رادیکال به حساب میآید. در نظر بیاوریم که در تمام طول یک سال و چند ماه بعد از انقلاب فضای دانشگاهها فضای کاملاً دموکراتیک و با حضور فعال تمام جریانهاست.
ولی این گروههای چپ و جریانهای چپ هستند که بعد از رفراندوم و بهویژه پس ازتدوین قانون اساسی احساس میکنند که در متن جامعه جایی ندارند همه نیرویشان را بر دانشگاه متمرکز میکنند و دانشگاه به ستاد جنگ تبدیل میشود و بسیاری از اقدامات و شورشهایی که در گنبد، کردستان و خلق عرب انجام میشود رهبران و نخبگان فکریاش از محیطهای دانشگاهی تغذیه میکنند و لذا به نوعی محیط دانشگاه در خدمت این جریانات است.
در این شرایط، انقلاب و نیروهای مدافع انقلاب کوشش میکنند دانشگاه را از اشغال و حضور بیشتر نیروهای چپ خارج کنند. در واقع به یک معنا میشود گفت: انقلاب فرهنگی اقدامی است که دانشگاه را از تسلط جریانهای غیراسلامی خارج کند.
در همین جریان، امام گروهی را برای ستاد انقلاب فرهنگی انتخاب میکنند که ترکیب آن به نسبت شرایط آن زمان یک ترکیب اجتماعی معتدل است؛ یعنی در ترکیب مورد نظر از اسلامگراهای افراطی غیرعلمی خبری نیست. ترکیب مورد نظر متشکل از آقایان شهید باهنر، ربانی املشی، دکتر حسن حبیبی، دکتر عبدالکریم سروش، شمس آلاحمد، جلالالدین فارسی و دکتر علی شریعتمداری میباشد که نشان دهنده ترکیبی است که ضمن اینکه اصل اسلامگرایی مدنظر بوده ولی غلبه با افراطگرایی اسلامی نیست و یک ترکیب میانهروانهای را نشان میدهد.
به نظر میرسد یکی از موضوعاتی که موضع اعتدالی امام را نشان میدهد در اختلافات و دعواهای بنیصدر و مخالفین اوست، بالاخره بین جریانهای مختلف اسلامگرا بعد از انقلاب منازعه است. در این اختلافها میتوان فهمید: امام چقدر در اینجا یک فرد افراطی است که در یک سوی ماجرا و جریانها قرار دارند یا سعی میکنند میانه و اعتدال را رعایت کنند.
اینکه اساساً بنیصدر توانست پیروز شود و رأی بیاورد محصول موضع اعتدالی امام بود که امام معتقد بودند که روحانیون کاندیدا نشوند و نگاهشان بر این نبود که یک حکومت انحصاری روحانیت بر جامعه ایران محقق شود. از طرفی دیگر بخشی از روحانیون و همفکران امام در نقطه مقابل امام بودند و کاندیدای آنها در درجه اول جلالالدین فارسی بود که نسبت به بنیصدر نگاه رادیکالیسمی داشت.
ولی امام تصریح کردند که او نباشد به دلیل اینکه در خصوص اصالت ایرانی بودن او شبهاتی مطرح شده بود. نهایتاً با اینکه دکتر حبیبی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی و روحانیت نزدیک به امام بود ولی امام به قدری اعتدال را در این موضعگیری رعایت کرده بودند که بسیاری از مردم بنیصدر را کاندیدای مورد حمایت امام میدانستند و اصلاً به همین دلیل به وی رأی دادند و همه میدانند بخش مهمی از رای بالای بنیصدر به این دلیل بود که هیچ موقع امام با کلام یا حتی اشاراتشان نشان ندادند که این فرد کاندیدای مورد نظرشان نیست.
نکته مهم این است که با اینکه بنیصدر کسی بود که در مقابل نیروها و نزدیکان امام به ریاست جمهوری انتخاب شده بود ولی امام به اختیار خودشان بزرگترین قدرت قانونی را که در اختیار داشتند به عنوان فرماندهی کل قوا به وی دادند.
امام اگر بخواهند رای مردم را قبول نکنند و بنوعی در مقابلش بایستند به فرض اینکه مردم آمدند یک کسی را انتخاب کردند که ایشان نمیپسندند و دیگر اینجا امام مجبور نبودند که بزرگترین قدرتی را که خودشان در اختیار دارند به وی بدهند این امر نشان میدهد واقعاً امام با انتخاب مردم کنار آمده بودند و با انتخاب مردم میخواستند کار بکنند و حداکثر رویکرد کمک و مساعدت و همراهی با بنی صدر را برای اینکه بتواند نقش خود را ایفا کند بروز دادند.
دوباره در اوج درگیریها ی بین این دو جریان که به وقایع 14 اسفند ماه منتهی میشود باز امام یک هیئت سه نفره را تعیین میکنند و تأکید میکنند که هیچ یک از طرفین چه دوستان خودشان از جمله شهیدبهشتی و آقای رفسنجانی و چه بنی صدرحق هیچ مصاحبهای ندارند و اجازه داده شود که این هیئت سه نفره کارشان را انجام بدهند.
این نشان میدهد که امام کاملاً بیطرفی خود را در این ماجرا حفظ کردند و کوشش برای حل منازعه را انجام دادند. در 20/3 امام بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل میکنند بعد از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا امام به بنیصدر نصیحت میکنند و میفرمایند: شما همان رئیس جمهور قانونی باش. بعد از اینکه مجلس بیکفایتی سیاسی بنیصدر را اعلام و او را از ریاست جمهوری عزل میکنند امام به بنیصدر توصیه میکنند که شما خودت را از منافقین جدا کن و به تألیف کتاب مشغول شو. در واقع امام در مراحل مختلف سعی میکنند بنیصدر را از افتادن در دام یک جریان تقابلی نجات دهند و او را در زیرمجموعه نیروها حفظ کنند.
بعد از ماجرای عزل بنیصدر و قضیه 7 تیر، انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت شهید باهنر و رجایی به دورهای میرسیم که دولت آیتالله خامنهای تشکیل میشود. از نظر سیاسی وارد فاز یک دست شدن حاکمیت میشویم و رقابتهای بین جریانهای مختلف با گروه خط امام تقریباً از میان برداشته میشود و جامعه یک دست شده و همه اجزای قوا به خصوص مسئولیت در اختیار نیروهای خط امام قرار میگیرند.
مهم این است که ببینیم امام در این مرحله با مخالفین و منتقدین خود چگونه برخورد کردند؟ در فاصله تیر ماه 1360 تا 24/9/1361 که حدود یک سال و نیم طول میکشد علیرغم همه برخوردها و خشونتهایی که از جانب منافقین و جریانهایی که قیام مسلحانه علیه نظام میکنند اعمال میشود و ترورهای ائمه جمعه را داریم، در عین حال میبینیم که امام به عنوان رهبری هیچ دستور، اقدام یا اعلامیهای که حکایت از شدت عمل و خشونت ناشی از عصبانیت از این برخوردهای خشونت بار باشد را شاهد نیستیم.
ما در این سالها شاهد چندین هزار زندانی گروههای سیاسی هستیم که علیه نظام اقدام مسلحانه کردند و بعدها هم همین گروهها در جنگ با صدام به عراق میپیوندند و اقدامات جاسوسی میکنند ولی افراد و عناصر وابسته به این گروهها در زندانها هستند که با آنها به عنوان زندانی رفتار میشود و تسری این رفتار خشونتبار با آنهاصورت نمیگیرد.
اتفاقاً 24/9/1361 شاهد صدور یک فرمان هشت مادهای از جانب امام هستیم که در زمینه تأکید بر رعایت حقوق ملت و رعایت ضوابط قانونی و شرعی در ارتباط با متهمین و زندانیان و دستگیرشدگان بود.
اینها نشان میدهد که امام پارهای اخبار و اطلاعات را دریافت میکنند که در دستگاههای امنیتی و قضایی و کمیتهها در برخورد با متهمین گویا اقداماتی انجام میشود که حقوق زندانیان در آن رعایت نمیشود. اعلامیه 8 مادهای امام از مصادیق بارز تلاش ایشان در جهت اعتدالگرایی و پرهیز از خشونتهای رادیکال علیه منتقدین و مخالفین نظام است.
به طوری که مثلاً در یکی از مواد اطلاعیه 8 مادهای تصریح میشود که اگر یکی از نیروهای امنیتی و کمیتههای انقلاب یک خانه و یک محلی را مشکوک به خانه تیمی کشف کردند و در آن جا با تخلفات دیگری مثل قاچاق مواد مخدر و حتی فحشا... . مواجه شدند با فسادهای کشف شده از این طریق هیچگونه حق برخورد و افشاگری ندارند چون در واقع حکومت نباید وقتی به خاطر موارد امنیتی که وارد زندگی خصوصی افراد شدهاند وبا این موارد مواجه میشوند حق دخالت با این فسادها را ندارند و اگر کسی برخورد کند خودش به عنوان متخلف شناخته میشود. در واقع این نمونه از دستورالعملهای امام در این سالها نشان میدهد امام در مواجهه با مسلحانهترین روشهای علیه حکومت از جاده اعتدال خارج نمیشوند.
در 1/8/64 بحثهای حقوقی و فقهی بر سر جایگاه و اختیارات ولایت فقیه انجام میگیرد. عدهای از فقها قائل بودند که دولت اسلامی یا حکومت زیر نظر ولایت فقیه اختیاراتی فراتر از تصدی امور حسبه ندارد و در مقابل آن، امام در بحث طلبگی و فقهی راجع به بسط ید دولت اسلامی و قدرت ولایت فقیه استدلالهای زیادی میکنند و اشاره میکنند که فقیه واجد شرایط اختیارات وسیعی را همعرض اختیارات حکومتی ائمه و پیامبر دارند.
براساس بحثهای امام بعضی از نمایندگان سخنرانیها و برداشتهایی میکنند که ولی فقیه را وحتی خود امام را به نوعی همتراز امامان و معصومین قرار میدهند در حالی که امام بحثشان بر سر اختیارات حکومت و نه خود شخص ولی فقیه و نسبتش با امام و پیامبر است. امام در مقابله با چنین استنباطهای نا صوابی شخصاً تصریح میکنند که مقامات و درجات معصومین را به هیچ وجه نباید با این مصادیق ولی فقیه نسبت داد و اشتباه گرفت و تذکر میدهند که ولایت کبری خاص معصومین است و شامل حال من نمیشود.
در 30/11/66 امام در پاسخ به نامهای که آقای محتشمیپور وزیر کشور وقت در مورد مواضع نهضت آزادی و شرایط آنها و امکان شرکت در انتخابات مجلس سؤال میکنند، ایشان نهضت آزادی را به عنوان جریانی کاملاً خطرناک معرفی میکنند و تصریح میکنند اینها نباید رسمیت داشته باشند. این مورد تقریباً جزو اولین نمونههای برجستهای از مواضع امام است که یک نوع برخورد نسبتاً شدید را شاهدیم که تقریباً با الگوی اعتدالی که تا به حال از آن یاد شده تطبیق کامل پیدا نمیکند.
در واقع شاهد آن نیستیم که بتوانیم نشان دهیم میتوانست جریانات تندتری از آن هم وجود داشته باشد. این شروع یک مرحله از مواضع امام در مورد نهضت آزادی است که به نظر میرسد باید تحلیل شود که پشت این نامه و اتفاقاتی که در کشور به وجود آمده چه حوادثی است که امام در این ماجرا این قدر تند موضع گرفتند.
در 24/3/67 امام نامهای شدیدالحن دارند که طی آن دستور برکناری آقای فهیم کرمانی حاکم شرع دادگاه کرمان به دادستان داده میشود و همچنین از خانواده کسی که طبق حکم آقای فهیم اعدام شده دلجویی شود و دیه شخص پرداخت شود. آقای فهیم روحانی انقلابی طرفدار امام است و این نشان میدهد که امام وقتی با یک حکم یا تخلف اشتباه حاکم شرع مواجه میشوند و میبینند که خون یک متهم به علت عدم دقت یا خشونت یک حاکم شرع ریخته میشود مستقیماً وارد شده و رسماً دستور پرداخت دیه را میدهند.
به این ترتیب هم این دقتنظرها برای حفظ حقوق مردم راشاهدیم و هم نامه در برخورد با نهضت آزادی را شاهدیم.
درست در همین مقاطع یک ماه بعد از نامه برکناری آقای فهیم وارد مرحله خاصی میشویم. در 29/4/67 پذیرش قطعنامه و صدور پیام به ملت ایران را در جنگ داریم. نامه پذیرش قطعنامه یکی از موارد برجسته تصمیمات زندگی امام در بحث اعتدال و میانهروی یا رادیکالیسم امام است که بسیار محل تأمل است.
امام کسی است که از آن طرف در جنگ و ادامه جنگ از اصل جنگ و دفاع، قاطعانه حمایت میکنند و در آن شکی نیست که ایشان به عنوان فرمانده کلقوا مسئول سیاستهایی هستند که کشور را در جنگ با صدام پا بر جا نگه میدارد و شعارشان جنگ جنگ تا پیروزی است و در آن جایی که عدهای بر این شعار تردید میکنند و مسائلی را بر لزوم صلح مطرح میکنند امام در مقابله با این تردید آفرینیها آیهای از قرآن را استناد میکنند و میفرمایند: دستور قرآن جنگ تا رفع فتنه از عالم است و شعار جنگ جنگ تا پیروزی را شعاری کوچکتر از توصیه قرآنی معرفی میکنند.
این نشاندهنده این است که امام استراتژی ادامه جنگ را با قاطعیت دنبال میکنند. در همین شرایط مهم این است که امام در بحثهای کارشناسی و استدلالها و اتفاقاتی که به وجود میآید به این نتیجه میرسند که ادامه جنگ به مصلحت نیست و این نکته بسیار حساس است. یا امام بایستی بر مواضع گذشته خود اصرار کنند و یا کسی که تا چند روز پیش، هرگونه سخن از صلح را خلاف اسلام میشناسد حال امروز حرف خود را عوض کند و تغییر موضع بدهد که برای یک انقلابی موضع بسیار سختی است.
در بعضی خاطرات آقای هاشمی آمده است که ایشان میگویند: من به امام توصیه کردم که اجازه بدهید مسئولیت جنگ و پذیرش قطعنامه را من به عهده بگیریم و عهدهدار این تغییر تاکتیک من باشم و اتهامات متوجه من بشود. اما امام تصریح میکنند که نه اگر اصل تغییر موضع و پذیرش صلح به مصلحت کشور و مصلحت نظام باشد میپذیرم و جمله معروف جام زهر را مینوشم را اعلام میکنند. این نشان میدهد که امام در شرایط خاص، ظرفیت تغییر موضع و انعطافپذیری را به محض رسیدن به تشخیص کارشناسی و تشخیص مصلحت نظام دارند.
در این فاصله (ماههای آخر عمر زندگی امام) چند موضعگیری خیلی اساسی داریم که در بحث اعتدالی بودن مشی امام تعیینکننده است.
بعد از پذیرش قطعنامه مسائلی داریم که متعاقب عملیات مرصاد اتفاق میافتد و حملهای که نیروهای منافقین با حمایت و پشتیبانی صدام به مرزها دارند و براساس یک طرح استراتژیک به زعم خودشان قرار بود دو روزه خود را به تهران رسانده و با فتح زندان اوین و زندانهای چند شهر مهم، نظام را ساقط کنند.
تحلیل صدام و نظام تحلیلی منافقین درشرایط از هم پاشیدگی ارتش و سپاه بعد از پذیرش قطعنامه و اتفاقاتی که در جبههها به وجود آمده بود و تضعیف روحیه رزمندگان را در پیداشت، این بود که با یک عملیات برقآسا کار نظام را تمام کنند.
در مقابله با این هجوم به هر حال طی عملیات مرصاد با روشها و با تکنیکهای خاصی که بخشی از نیروها انجام دادند حمله مهار شد و عملیات سازمان مجاهدین خلق با تلفات سنگین نیروهایشان در اسلامآباد غرب ناکام ماند.
اتفاقی که در اینجا میافتد این است بعد از این ماجرا حکمی از جانب امام صادر میشود و هیئتهای سه نفرهای برای رسیدگی وضعیت زندانیان مجاهدین خلق تشکیل میشود و قرار میشود کسانی از زندانیان که موضع منافقین را در براندازی نظام تأیید و حمایت میکنند معاند تلقی شوند که بحثها و سر و صداهای زیادی را در بر دارد. به نظر میرسد این موضوع و نامه برخورد با نهضت آزادی از مواردی است که با مواضع اعتدالی امام تطبیق نمییابد و دارای وجه رادیکالی است.
در 7/9/67 در شرایط بعد از قطعنامه و عملیات مرصاد تعدادی از نمایندگان مجلس نامهای گلایهآمیز و انتقادی به امام مینویسند که طی این چند سال گذشته بخشی از اقداماتی که با نظر امام صورت گرفته با قانون اساسی نمیخواند و قانون اساسی در مواردی زیر پا گذاشته شده است که مواردی هم بعنوان مصداقها ذکر میگردد: از جمله تشکیل شورای انقلاب فرهنگی و بعضی از مصوبات آن، بعضی از مصوبات و تصمیمات مجمع تشخیص مصلحتی که امام تشکیل دادند و همینطور دادگاه ویژه روحانیت از اقداماتی هستند که براساس قانون اساسی آن زمان قابل توجیه نبود.
برخورد امام با این نامه چیست؟ به جای اینکه امام با این نامه گلایهآمیز برخورد کنند و با استناد به بحث وظایف ولایت مطلقه فقیه که مطرح شد رفتار کنند و اینکه ولیفقیه فوق قانون اساسی است و عبور از قانوناساسی هیچ مشکلی ندارد را مطرح کنند شخصاً اشاره میکنند که ما در این سالهای جنگ و شرایط و تنگناهایی که با آن مواجه بودیم از قانون اساسی عبور کردیم و ایشان میپذیرند که این عدول به خاطر شرایط استثنایی بوده و بعد از این بنا داریم که به قانون برگردیم.
در واقع اصل مقید بودن ولی فقیه را به قانون اساسی به رسمیت میشناسند و برای توجیه آن عدولها شرایط خیلی حاد را مطرح میکنند و در پاسخ امام گلایه و برخورد نسبت به نمایندگانی که چنین اعتراضی مطرح کردند دیده نمیشود. این نشان میدهد که امام یک نوع برخورد عقلانی و معتدل را دارند و در جایی که انتقاد صورت گرفته اصل اشکال را میپذیرند.
در 25/11/67 اعلام ارتداد سلمان رشدی و ماجراهای متعاقب آن در جهت پیگری اجرای حکم اعدام و جوایزی که از طریق نهادهایی مثل بنیاد 15 خرداد تعیین شده را داریم که در دنیا سر و صدای زیادی به پا میکند. یک فقیه و کسی مثل امام فتوایی در مورد تبعه یک کشور دیگر میدهد و حکم ارتداد وی را اعلام میکند و بر اجرای آن تأکید دارد. بحث این است که این فتوای امام با مشی اعتدالی چگونه تطبیق مییابد؟ یا این موضع امام با موضع ایشان در خصوص کسروی چگونه جمع میشود؟
به نظر میرسد که اولاً آنچه امام اعلام کردند یک فتوا و حکم فقهی بوده است و بعد از حکم امام خمینی برخی از مفتیان وجامعه اهل سنت، اصل فتوای امام را تأیید کردند. این نشان میدهد که امام در خود این فتوا و اعلام نظر یک نوع رادیکالیسم و افراطگرایی در صدور حکم نداشتند و فقیهان وصاحبنظران دیگری هم چنین نظری داشتند.
ثانیاً در واقع این موضع امام یک خط رأس و نقطه مهمی برای مقابله با حرکت گستردهای به شمار میرود که علیه ارزشها و مقدسات اسلامی در دنیای غرب آغاز شده بود و امام با این حکم یک سنگر و سپر دفاعی در مقابل این جریان میگیرند. در عین حال این مورد هم از مواردی است که همچنان در محل تأمل قرار دارد و باید برای ارزیابی آن تامل بیشتری بخرج داد.
یک موضع مهم دیگر نامه تاریخ 6/1/68 است که به صورت محرمانه به آقای منتظری داده شد که بعداً براساس آنچه افشا شد نشان دهنده لحن تند امام نسبت به ایشان بوده است. این نامه نیز ظاهراً با بحث اعتدال چندان جور نمیآید. اما در واقع باز در اینجا هم اعتدال امام وقتی خود را نشان دهد که بلافاصله بعد از یک روز در 7/1/68 آقای منتظری به امام نامهای نوشته و اعلام میکنند: من براساس یک تشخیص، نظر خود را اعلام کردم و براساس نامه شما آنچه را که حکم کردید اطاعت میکنم. امام بلافاصله در جواب این نامه در 8/1/68 نامهای مجدد به آقای منتظری مینویسند که این نامه در مطبوعات منتشر میشود و نامه نماد تعدیل مواضع امام است.
امام اصل نفی صلاحیت آیتالله منتظری برای رهبری را حفظ میکنند ولی مواضع تند نامه 6/1/ را نسبت به آقای منتظری تعدیل میکنند و تصریح میکنند شخصیت آقای منتظری بیشتر به عنوان فقیه حوزوی است و شخصیت ایشان مناسب و سازگار با رهبری نیست و لازم است که ایشان گرمی بخش حوزه و نظام باشند. این موضع امام نسبت به آقای منتظری به شدت تعدیل شده است. آنچه امام رضایت به افشا داشتند نامه 8/1 بود که در آن مواضع تند دیده نمیشود و نمادی از اعتدال را شاهدیم.
بالاخره آخرین نامهای که از امام داریم در 9/2/68 نامهای به آیت الله مشکینی است در پاسخ به استعلامی که از ایشان میکنند. در آن شرایط امام هیئتی را برای بازنگری قانون اساسی و اصلاح آن تشکیل دادند که آیتالله مشکینی رئیس خبرگان بازنگری قانون اساسی بودند. امام در این نامه نکاتی را مطرح میکنند و یکی از مهمترین تغییرات و تحولات نظر فقهی خود را تصریح میکنند و میفرمایند: شرط مرجعیّت برای رهبری نظام را که در قانون اساسی قبل وجود داشته، نفی میکنند و تأکید میکنند که شرط مرجعیت لازم نیست و فقهایی با مراتب کمتر از مرجعیت هم در حالی که بقیه شرایط را داشته باشند میتوانند برای رهبری انتخاب شوند و بر انتخاب از سوی منتخبان مردم تأکید صریحتری دارند.
این موضع امام به عنوان متن و سندی که در دست است نشان میدهد امام این «جمهوری اسلامی» را که اول انقلاب مطرح کردند در مقایسه با خط و تفکری که معتقد به حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی بود در تقابل صریحتری قرار میدهند. به هر حال در حکومت اسلامی مورد نظر آن گروه، نقش مردم و انتخاب مردم در مقایسه با شرایط فقیه کمرنگ بود و عمدتاً به نوعی تفسیر نصبگرایانه از طرف معصوم برای رهبری تأکید میشد. امام در آن شرایط لفظ جمهوری اسلامی را برای تأکید برنقش انتخابی فقیه از طرف مردم ترجیح داده بودند و در این نامه آخر، امام یکبار دیگر بر آن چرخش از لفظ جمهری اسلامی به جای حکومت اسلامی تأکید میکنند و تصریح بر اینکه این فقاهت اولاً عالیترین درجه فقهی آن مد نظرنیست و فقاهت در کنار سایر صفات رهبری قرار میگیرد و مجموعه این صفات باید مدنظر قرار بگیرد نه صرفاً فقاهت.
در همین نامه است که بر انتخاب مردم و تأیید مردم که با واسطه از طریق مجلس خبرگان رهبری صورت میگیرد به عنوان شرط تحقق شرعی حکومت مورد نظر اسلام وشرع تأکید میشود. این موضع اسلام گرایانه امام که آخرین ونهاییترین موضع ایشان است نمادی از اسلام گرایی معتدل شناخته میشود.
نتیجهگیری
از ابتدای زندگی سیاسی امام تا ارتحال ایشان نزدیک به 100 مورد از مواضع و تصمیمات اساسی وکلیدی امام را میتوانیم برشماریم که از این تعداد طبق تعریفی که از رفتار اعتدالی ارائه کردیم، اکثریت قریب به اتفاق تصمیمات اتخاذ شده توسط امام را میتوانیم با معیار ذکر شده اعتدالی ارزیابی کنیم.
حداکثر در مجموعه موارد زندگی امام به تعداد انگشت شماری کمتر از 5 مورد از تصمیمات ایشان است که به صراحت نمیتوانیم با معیارهای ذکر شده آنرا اعتدالی بنامیم هرچند در همین موارد اندک نیز ما نمیتوانیم با قطعیت از غیراعتدال بودن آنها سخن بگوییم و باید برای ارزیابی دقیقتر، اطلاعات وآگاهی بیشتری از شرایط و عوامل مؤثر در اتخاذ آن مواضع بدست بیاوریم. حال با فرض اینکه نتوانیم در خصوص این چند مورد، حکم به اعتدالی بودن آنها بدهیم در خصوص مشی کلان امام چه باید گفت؟
ما فرض میگیریم که این موارد اندک اعتدالی نبوده ولی آیا یک شخصیتی که در طول 47 سال زندگی از میان این همه تصمیمگیریهای خطیر، دو یا سه تصمیمش هم اعتدالی نباشد آیا میتوانیم روند غالب حیات سیاسی و نظام تصمیمگیری این شخصیت را به لحاظ آن چند مورد، غیراعتدالی و افراطی معرفی کنیم؟ قطعا نه.
در حالی که مطمئن هستیم و میدانیم که این فرد در عین حال بزرگترین و مردمیترین انقلاب قرن را هدایت کرده و در این امر شکی نیست. لذا مجموعه بحث را میتوان این طور جمع کرد که امام، شخصیتی است انقلابی و رهبر بزرگترین انقلاب هم هست اما در عین حال این شخصیت انقلابی و رهبر انقلاب در غالب تصمیمگیریها و مواضع خود وجه اعتدال بر نظام تصمیمات وعملکردش حاکم است.
لذا در پاسخ به سؤال دومی که عنوان شد که آیا میشود بین انقلابی بودن و اعتدالی بودن جمع بست؟ پاسخ ما براساس یافتههای این پژوهش مثبت است و نیز پاسخ این سوال که آیا هر شخصیت انقلابی حتما وضرورتا غیرمعتدل یا غیر میانهرو هست؟ پاسخما منفی است.
یافتههای این پژوهش نشان داد میتوان انقلابی بود و رهبری مهمترین و بزرگترین انقلاب قرن را برعهده داشت در عین حال با معیارهایی دقیق وعلمی وجه غالب و اکثریت عظیمی ازاقدامات و مواضع وی را معتدلانه ارزیابی کرد.
ش.د9405670