(روزنامه جمهوري اسلامي - 1395/04/09 - شماره 10627 - صفحه 6)
به قضیه فلسطین به عنوان مسئله مبتلابه جهان اسلام و بشریت از سه وجه انسانی، دینی و ملی میتوان پرداخت و نسبت ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران با آن در هر یک از این وجوه سهگانه مشخص است.
قضیه فلسطین طولانیترین و در همین حال مهمترین موضوع مطرح در سطح بینالمللی است. قضیهای است که داستان آن، نه با مسامحه بلکه سختگیرانه و با مبنا قراردادن کنفرانس بال در سال 1897 میلادی، دقیقاً 119 سال است که در عرصه بینالمللی مطرح است و هنوز این مساله پایان نیافته و به نظر میرسد که ادامه نیز خواهد داشت. در این سالها جامعه بشری چندین بحران مهم را به خود دیده و آن را پشت سر نهاده است اما بحران فلسطین همچنان استمرار دارد:
جنگ اول و دوم جهانی که خرابیها و کشتار زیادی را به همراه داشته است. جنگ ویتنام. بحران بوسنی. جنگ افغانستان. جنگ ایران و عراق. جنگ عراق علیه کویت و.... همه این رخدادها در این 119 سال شروع و به پایان رسیدهاند اما بحران فلسطین همچنان داغ است و هر روز هم شرایط جدیدی بر آن حاکم میشود. این بحران به طور طبیعی بر محیط پیرامونی خود تاثیر گذاشته و تا زمانی که به پایان خود نرسد، همچنان تاثیر خواهد گذاشت. ایران از جمله کشورهایی است که در محیط پیرامونی فلسطین قرار دارد و طبیعتا از تبعات این بحران متاثر بوده و خواهد بود.
بنابراین طرح این سوال که نسبت میان ما یعنی ایران و مساله فلسطین چگونه نسبتی است؟ امری طبیعی است. پس طرح این مساله که فلسطین ربطی به ما ندارد نیز طبیعتا نباید اصلا مطرح شود اما با این همه این مساله در جامعه ما مطرح شده است. که به نظر میرسد ناشی از عدم درک درست موضوع باشد. در عین حال نشان از وجود دغدغهای میمون و مبارک در مردم ما است. در این مجال نیز میخواهیم به این سوال و به این دغدغه نگاه کنیم و با توجه به فرصت و بضاعت خویش پاسخی برای آن پیدا کنیم.
ما یعنی ایرانیان، در منطقهای زندگی میکنیم که به آن جنوب غرب آسیا و یا خاور میانه میگویند. فلسطین نیز در این منطقه است و همانطور که گفته شد، ما هم از تحولات حاکم بر منطقه مصون نیستیم و خواسته یا ناخواسته از آن متاثر خواهیم بود. کما اینکه تا کنون نیز این چنین بوده است. بنابراین توجه به آن و بررسی و رسیدن تعریفی دقیق از نسبت ما با آن یک ضرورت خواسته یا ناخواسته است. نمیشود که ما از چیزی متاثر شویم ولی در باره آن چیز و چرایی و چگونگی تاثیرش و تعامل با آن اندیشه نکنیم. همین ضرورت، ما را وا میدارد تا به آن توجه کنیم و ببینیم کجاییم و پس از آن بدانیم که چه باید بکنیم.
اکنون محیط پیرامونی فلسطین هم گرفتار بحران شده است. سوریه قریب 5 سال است از تحرکات تروریستی در رنج است و بخشی از ساختارهای اجتماعیاش فرو ریخته است. بیش از 8 میلیون نفر از مردمش آواره شدهاند. حدود یک میلیون و چهارصد هزار نفر در اردن هستند. بیش از یک میلیون نفر هم در لبنان هستند. بیش از دو میلیون نفر نیز در ترکیه آوارهاند و حدود چهار میلیون نفر هم در داخل سوریه آواره شدهاند. شواهد زیادی از همکاری تروریستها با اسرائیل وجود دارد مانند آموزش و تجهیز تروریستها و نیز درمان مجروحان آنها در بیمارستانهای رژیم صهیونیستی و حتی حمله به نیروهای ارتش سوریه در موارد خاص با هدف از بین بردن ظرفیت تهاجمی ارتش سوریه در مقابل تروریست ها. کشور اردن نیز بیش از یک و نیم میلیون نفر از سوریهای آواره را در خود جای داده است. اردن همچنین میزبان ناچاری حدود ششصد هزار نفر از آوارگان عراقی نیز است.
خطر تحرک جریانهای تکفیری در اردن نیز به شدت بالا رفته است. کشور عراق نیز چند سالی است که در بحران قرار دارد و از تحرکات تکفیریها رنجور است. ترکیه که نقشی مخرب در بحران سوریه و عراق بر عهده گرفته نیز در آستانه انتقال بحران به این کشور قرار دارد. یمن که یک ظرفیت بالقوه مقاومت ضد صهیونیستی و از حامیان جدی ملت فلسطین است با مدیریت مشترک عربستان و اسرائیل و غرب در جنگی ویرانگر گرفتار شده است. البته شواهد از ورود زود هنگام عربستان به بحران جنگ داخلی خبر میدهد. وقایع حج امسال و دو حادثه دردناک در مکه یعنی سقوط جرثقیل در مسجد الحرام و فاجعه منا را اگر بپذیرم برنامه ریزی شده نبوده است، بیتردید نشان از بیلیاقتی دولت عربستان دارد که اولویتش به جای میزبانی ضیوف الرحمان، معطوف جنگ یمن و گسترش ناامنی در منطقه به عنوان پیمانکار اسرائیل شده است.
مصر هم پس از تحولات بیداری در حال فرو غلطیدن به تحرکات تکفیریها در شبه جزیره سینا است. لیبی که جولانگه تکفیریها شده است. تونس نیز به سختی میکوشد تا از فرو غلطیدن در موج تکفیریها جلوگیری کند. افغانستان هم با طالبان و اخیرا داعش روایت تلخی دارد. کشور پاکستان سال هاست که نتیجه تلخ همکاری با عربستان و غرب را در مدیریت، آموزش و تامین و تجهیز گروههای تروریستی برای جنگ افروزی در افغانستان شاهد است و امنیتی از دست رفته دارد. مرزهای شمالی ایران در قفقاز و آسیای مرکزی نیز شواهد زیادی از سازماندهی جریانهای تروریستی وجود دارد. در همه این داستانها اسرائیل حضور دارد. مستقیم و یا غیر مستقیم که بعضا از ادبیات مسئولان اسرائیلی و غربی و حتی خود تروریستها این موضوع را میتوان دریافت.
ایران در محاصره این بحران فراگیر قرار دارد. بحرانی که اسرائیل از بازیگران اصلی آن است. زیرا همانطور که در سند راهبردی ارتش اسرائیل که اخیرا از سوی رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی، منتشر شد، توان نظامی اسرائیل دیگر ظرفیت بازدارندگی پیشین خود را از دست داده است. یعنی از سال 2006 (جنگ 33 روزه) تاکنون وارد چهار جنگ شده که در هر چهار جنگ، به اعتراف خود صهیونیستها ناکام از نیل به اهداف بودهاند. بنابراین به جای بازدارندگی بر اساس اتکاء به برتری نظامی به بازدارندگی با مدیریت گسترش ناامنی در محیط پیرامونی روی آورده است. البته در این میان کشورهایی مانند ترکیه، عربستان، اردن، قطر و امارات به عنوان پیمانکار اسرائیل در این استراتژی با آن همکاری میکنند. بنابراین ما چارهای نداریم تا نسبت به تحولات فلسطین که معتقدیم کل تحولات منطقه از آن ریشه دارد، حساس باشیم.
در اینجا به این پرسشها پاسخ خواهم داد که به فلسطین از چند وجه میتوان پرداخت؟ و نسبت ما به عنوان یک ایرانی مسلمان با هریک از این وجوه چگونه باید باشد؟
به قضیه فلسطین از چند وجه میتوان پرداخت و ما باید نسبت خود را با آن در هر یک از این وجوه مشخص کنیم.
یک وجه حمایت از قضیه فلسطین انسانی است: مردم فلسطین در سال 1948 میلادی (1327ش) بخشی از سرزمین خود را با حملات خشونت بار صهیونیستها از دست دادند و مابقی این سرزمین که شامل باریکه غزه و کرانه باختری رود اردن است و البته بخشی از جولان سوریه در سال 1967(46ش) به اشغال صهیونیستها درآمد. مردم فلسطین هم که سرزمین خود را ازدست دادهاند از آن زمان تاکنون در آوارگی و درکشورهای دیگر و نیمی نیز در آوارگی در داخل فلسطین اشغالی و تحت اشغال به سر میبرند. از دست دادن سرزمین و خانه و کاشانه و آواره شدن یک ملت پدیدهای تلخ است و همه جوامع تاکید دارند که میبایست به ملت اشغال شده و آواره کمک کرد.
البته قوانین بینالمللی نیز بر آن تصریح دارد و این را یک تکلیف برای جامعه بینالمللی میداند. بر همین اساس هم سازمان آنروا که وظیفهاش رسیدگی به آوارگان فلسطینی است در سازمان ملل متحد به وجود آمد. حتی چند قطعنامه سازمان ملل متحد به این نکته توجه داشته است. خصوصا قعطنامه 194 سازمان ملل که بر بازگشت آوارگان به سرزمین خود و پرداخت غرامت به آنها تاکید دارد.
تردیدی نیست آنچه در فلسطین رخ داده است از منظر قوانین پذیرفته شده بینالمللی و حقوق بشر، جنایت علیه بشریت و بر اساس حقوق بشر دوستانه جنایت جنگی است. زیرا سرزمینی اشغال شده و ملت آن به طور سازمان یافته و با اهداف نژاد پرستانه مورد تعدی قرار گرفته و آواره شدهاند و این موضوع بر اساس اعلامیه حقوق بشر و اعلامیه حقوق بشر دوستانه ژنو جنایت محسوب میشود و همان اعلامیهها و کنوانسیونهای بینالمللی تاکید دارند که جامعه جهانی نباید نسبت به این مساله سکوت کند و باید اقدام کند و حتی استفاده از زور را در مواردی شورای امنیت جایز میشمارد. بر این اساس از منظر حقوق و قوانین بینالمللی ما یعنی مردم و دولت ایران نمیتوانیم و نباید در برابر این جنایت تاریخی و مستمر ساکت باشیم و باید به تکلیف خود که همانا حمایت از ملت تحت ستم فلسطین است از منظر حقوق بشری عمل کنیم.
پس از انقلاب اسلامی جامعه ایرانی بیوفقه در این تکلیف کوشیده است.پس انتقاد از ایران و طرح چرایی حمایت ایران از آرمان آزادی فلسطین و ملت مقاوم آن از این منظر، انتقاد و سوالی است که اساسا نباید مطرح شود. حتی آموزههای دینی ما مسلمانان نیز تاکید دارد که انسان میبایست به همنوع خود توجه داشته باشد و ستم بر همنوع را شدیدا تقبیح کرده است. امام علی(ع) میفرماید: «الناس صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق». انسانها دو دستهاند یا برادر دینی هم هستند و یا برادر هم در خلقت (یعنی همنوع) هستند. براین اساس انسانها میبایست نسبت به همنوع خود احساس تکلیف کنند و به آنچه که تکلیف اوست عمل کنند.
همچنین قرآن میفرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ اَوْ فَسَادٍ فِی الْاَرْضِ فَکَاَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ اَحْیاهَا فَکَاَنَّمَا اَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا». کسی که یک نفر را بکشد و یا در روی زمین فساد کند مانند آن است که همه انسانها را کشته است و برعکس کسی که یک نفر را از مرگ نجات دهد مانند آن است که همه انسانها را نجات داده است. این موضوع نشان میدهد که در اسلام حتی کشتن یک نفر و ستم در حق حتی یک نفر مانند غصب خانه و کاشانه حتی یک نفر و آوارهسازی وی در واقع جنایت علیه کل بشریت است تا چه رسد قتل عام سازمان یافته و نسل کشی مدیریت شده و آواره سازی یک ملت و البته همین آموزه تصریح دارد که احیاء یک نفر یعنی کمک به این ملت مانند نجات همه انسانها است و یک تکلیف انسانی هم هست. در عین حال که یک تکلیف دینی نیز است.
وجه دوم حمایت از قضیه فلسطین در ایران دینی است: سرزمین فلسطین یک سرزمین اسلامی است و مردم آن نیز مسلمان هستند. اسلام مسلمانان را برادر دینی هم معرفی میکند «انَّمَا الْمُوْمِنُونَ اِخْوَهٌ فَاَصْلِحُوا بَینَ اَخَوَیکُمْ» و تاکید دارد که مسلمانان مانند برادر با هم رفتار کنند و نسبت با هم، همان عِرق و حمّیتی را که برادران خونی با هم دارند، داشته باشند. پس از این منظر که ملت فلسطین، ملتی مسلمان و برادر دینی ما هستند ما نمیتوانیم نسبت به سرنوشت آنان بیتفاوت باشیم و باید به یاری برادران دینی خود بشتابیم.
سرزمین فلسطین یک سرزمین اسلامی است. صیانت از سرزمین اسلامی نیز یک تکلیف دینی است قرآن میفرماید: "ولن یجعلالله للکافرین علی المومنین سبیلا". یعنی خدا هرگز راهی را برای سلطه مشرکین بر مسلمانان قرار نداده است. به عبارت دیگر خدا حاکمیت کفار بر بلاد اسلامی و امورات امت اسلام را نهی کرده است. اکنون فلسطین اسلامی در اشغال غیر مسلمان است و ملت مسلمان آن نیز یا آوارهاند و یا تحت اشغال در سختترین شرایط ممکن قرار دارند. این دستور صریح خدا تکلیف را روشن ساخته است، یعنی ادامه اشغال فلسطین و استمرار حاکمیت غیر مسلمان بر فلسطین حرام است و البته سکوت و انفعال در باره آن نیز حرام است.
در فلسطین، قدس شریف قرار دارد که خدا در سوره اسراء از آن با عنوان مسجد الاقصی یاد کرده است. «سبحن الذی اسری بعبده لیلا من المسجدالحرام الی المسجد الاقصا الذی برکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر» در این آیه مسجد الاقصی (الاقصی به معنای دورتر) به عنوان مقصد این سفر شبانه حضرت رسول ذکر شده است. این آیه بنا بر نظر تمام مفسرین با استناد به روایات به معراج حضرت رسول اشاره دارد و مسجد الاقصی منزلگاهی در مسیر این سفر روحانی بوده است.
حرم شریف قدس، قبله نخست اسلام است و جایی است که پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی(ع) از این حرم قدسی به معراج رفتهاند و در واقع حرم شریف قدس اعم از مسجد الاقصی و قبه الصخره و غیره، برجستهترین و مقدسترین مکان سرزمین فلسطین و به تعبیر دیگر نماد هویت اسلامی آن است. خدا در سوره اسراء کل فلسطین را منطقه پیرامونی مسجد الاقصی معرفی کرده است. این سرزمین قدسی در اشغال کفار است و تکلیفف آزادی آن از اشغال و باز گرداندن آن به جامعه اسلامی است.
احادیث زیادی بر تکلیف مسلمانان درباره مسلمانان دیگر و ستمدیدگان تاکید دارند.
از جمله: حدیث «من اصبح و لم یتهم بامور المسلمین فلیس بمسلم». این حدیث شریف که از پیامبر(ص) روایت شده است، اشاره دارد که اگر کسی روزی بر او بگذرد و وی در آن روز به امور مسلمین توجه نداشته باشد اصلا مسلمان نیست. یا امام صادق(ع) میفرماید: «قضاء حاجه المومن افضل من حج و عمره مقبوله». ثواب برآوردن نیاز مومن از ثواب حج و عمرهای که مورد قبول خدا قرار گیرد بیشتر و برتر است. یا «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً ینادى یا لِلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ» کسی که بشنود فریاد کسی را (نفرمود فریاد مسلمانی را) که میگویدای مسلمانان به فریادم برسید و اگر وی جواب وی را ندهد و در رفع نیاز وی نکوشد، مسلمان نیست.
این سخن رسول گرامی اسلام(ص) است. که خدای عزّ و جلّ دربارهاش فرمود «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىوَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَىاِنْ هُوَ اِلَّا وَحْی یوحَى». یعنی محمد(ص) که دوستار شماست هرگز از راه راست و انصاف خارج نشده و بر اساس هوای نفس سخن نمیگوید بلکه او هر چه میگوید بر وی وحی میشود. پس این حدیث که فرمان رسول اعظم(ص) است، در واقع فرمان خدای مهربان نیز است.
بر اساس این احادیث معتبر و همه احادیث دیگری که مضامینی این چنین دارند، سکوت در مساله فلسطین جایز نیست و مسئولیت دارد و در پیشگاه خدا بازخواست دارد و تردیدی نیست که نافرمانی از فرمان خدا و رسول (ص) و ائمه اطهار(ع) حرمت دارد و عقوبت الهی را به دنبال خواهد داشت. اسلام در یک کلام عزت مسلمانان را خواستار است و نه ذلت و از این حیث تاکید دارد که همه در حفظ عزت جامعه اسلامی و مسلمانان تکلیفی شرعی و غیر قابل اغماض دارند. به عبارت دیگر این تکلیف همگانی است و قصور در آن گناه و نابخشودنی است.
وجه دیگر حمایت از قضیه فلسطین از منظر منافع و امنیت ملی است: یعنی آیا حمایت از ملت فلسطین در راستای منافع و امنیت ملی ما است یا نه؟ زیرا حفظ وطن از هر خطری واجب است. حتی حدیث اشاره دارد که حب وطن از ایمان است. پس اگر اقدامی امنیت وطن را به مخاطره بیندازد، اقدامی در راستای دین نیست.
در فلسطین دو طرف قرار دارد. یک طرف جامعه فلسطینی است که مسلمان هستند و اشغال شدهاند و آواره شدهاند و البته تکلیف انسانی و دینی ما تاکید دارد که باید در کنار آنها باشیم. در طرف دیگر مدعیان دین موسی(ع) یعنی صهیونیستها قرار دارند که از اقصی نقاط دنیا آمدهاند و فلسطین را اشغال کرده و ملتش را آواره کردهاند و اکنون نزدیک هفتاد سال است که در این سرزمین زندگی میکنند و حکومت و حاکمیتی را برای خود ایجاد کردهاند. بر اساس تکلیف انسانی و تکلیف دینی، وظیفه و تکلیف ما یعنی ایرانیان مخالفت با صهیونیستهای اشغالگر است. اما آیا این مخالفت و آن حمایت در راستای منافع و امنیت کشور و جامعه ایرانی است؟ تردیدی نیست هر اقدامی که امنیت کشور و منافع حیاتی آن را تهدید کند، اقدامی است که در انجامش نمیتوان تردید داشت. ادامه دارد...
http://jomhourieslami.net/?newsid=96392
ش.د9501106