مقدمه:
ارتقاي جايگاه دونالد ترامپ در سيستم انتخابات رياست جمهوري آمريكا از سوي جمهوريخواهان و همچنين صعود غيرمنتظره برني ساندرز دموكرات باعث حيرت تحليلگران مسائل آمريكا شده است. اكنون و در حالي كه تقريباً مشخص شده است ترامپ نامزد جمهوريخواهان و هيلاري كلينتون نامزد دموكراتها شده است، بسياري از تحليلهاي سال گذشته زير سؤال رفته است. در آن زمان كسي براي ساندرز شانسي قائل نبود و وي اصولاً رقيب جدي براي كلينتون به شمار نميرفت. ترامپ نيز فاقد تجربه اجرايي و سياسي در حد رئيسجمهور آمريكا بود. اكنون اما اين احتمال هر روز بيش از پيش، قوت ميگيرد كه در نوامبر 2016 نامزدي به كاخ سفيد خواهد رفت كه تا پيش از اين، كسي براي وي شانسي قائل نبود.
همه كارشناسان، خاندان بوش از جمهوريخواهان يا كلينتون از دموكراتها را نامزدهايي نهايي ميدانستند كه راه سختي براي شركت در انتخابات در پيش ندارند. اكنون اما جب بوش، مدت زمان طولاني است كه از رقابتها كنار كشيده است. چرا در آمريكا، ترامپ نامزد جمهوريخواهان ميشود؟ چرا وي با سخناني پوپوليستي و حمله به همه، در مبارزههاي انتخاباتي صعود ميكند؟ چرا برني ساندرز به ساختارهاي اقتصادي حاكم در آمريكا حمله ميكند؟ ساختار حزبي و تقسيم قدرت و نقش رسانهها در انتخابات آمريكا و رويكرد آنها در ترويج پوپوليسم و تهييج بيدليل مردم چيست؟ اين سؤالات در اين مقاله پاسخ داده خواهند شد. به همين دليل در ادامه ابتدا شباهتهاي ترامپ و ساندرز بررسي ميشود، سپس به تفاوتهاي آنها خواهيم پرداخت و در نهايت، نقش ساختار حزبي آمريكا در برآمدن افرادي بيتجربه و پوپوليست مانند ترامپ را مورد مداقه قرار خواهيم داد.
شباهتهاي دو پديده انتخابات آمريكا
در آغاز رقابتهاي رياست جمهوري آمريكا، كسي گمان نميبرد كه ساندرز، بدل به رقيبي جدي براي هيلاري كلينتون مشهور گردد. هيلاري كلينتون، كه از دوران جواني و تحصيل در دانشگاه، سياست را پيشه خود ساخته بود، بانوي اول كاخ سفيد و ايالات متحده شد، رقيب رئيسجمهور كنوني آمريكا در انتخابات گذشته بود و منصب وزارت خارجه آمريكا را در دولت رقيب خود به دست آورد. او سالهاست براي تصدي رياست جمهوري آمريكا و فرماندهي كل قوا در اين كشور، برنامه دارد. اما ساندرز با شعارهاي خود، در بسياري از ايالات، او را شكست داد و باعث شد پيشبينيها بههم بخورد. وي نهادهاي مالي و پولي آمريكا را مورد حمله قرار ميدهد و بر اين باور است كه اقتصاد آمريكا بيمار است. اين بيماري ناشي از نقش يك درصد در معيشت 99 درصد ديگر و دخالتهاي والاستريت در سياست است. حمايت سوپرپكها (Super- Pac) بسيار اندك است و ساندرز دخالت آنها در انتخابات را نشانه بيماري سياسي آمريكا ميداند.
از سوي ديگر، ترامپ سخنان عجيبي بر زبان ميراند. او تودهپسندانه، به نهادهاي حاكم در آمريكا و سياستهاي اوباما حمله ميكند، از نظر رسانهاي در پي جلب توجه است، به نرمهاي (Norms) رياست جمهوري در آمريكا وفادار نيست و بدون هيچگونه سابقهاي در سياست، حكمراني، اداره عمومي و سياست خارجي و صرفاً با اتكا به پول و ثروت فراوان خود در املاك و مستغلات، خود را واجد شرايط رياست جمهوري ميداند و به همه كس و همه چيز حمله ميكند و از هيچ گونه حركت غيرعادي خودداري نميكند. بارها و بارها در تجمع هوادارانش، درگيري، آشوب و نزاع دسته جمعي رخ داده است.
براي بخش زيادي از جامعه آمريكا، ديگر شعارهاي جريان سياسي اصلي آمريكا جذابيت ندارد و ميانگين اعتماد جامعه آمريكا به نهادهاي حاكميتي و عمومي اين كشور بسيار كاهش يافته است. به همين دليل، ترامپ و ساندرز در حمله به اين نهادها (البته با انگيزه و هدف متفاوت) مشترك هستند. دليل اقبال مردم آمريكا به افرادي همچون ساندرز و ترامپ نيز همين بيگانگي از تشكيلات سياسي مستقر است. طرفداران هر دو نامزد نسبت به سياست رسمي و سياستمداران خشمگين هستند و افرادي همچون كلينتون و بوش را فريبكار و دروغگو و بيتمايل نسبت به تغيير واقعي ميدانند. ترامپ و ساندرز، اما علاوه بر شباهتهايي، داراي نكات افتراقي نيز هستند.
تفاوتهاي سندرز و ترامپ
چنانچه ذكر گرديد، هم ترامپ و هم ساندرز پوپوليست هستند، به نهادهاي حاكم در آمريكا حمله ميكنند، و ضد نهادهاي مسلط (Anti – establishment) هستند. اما اين دو تفاوتهايي نيز با يكديگر دارند.
ترامپ هيچ گونه سابقهاي در امور كشورداري ندارد. به قول اوباما او از پس رياست جمهوري آمريكا برنميآيد، چون اين امر، كاملاً جدي است و نياز به تجربه دارد. در مقابل اما، ساندرز، سناتوري تحصيلكرده و باسابقه است و سابقه عضويت در سناي آمريكا را دارد. او از سال 2007، سناتور ايالت ورمونت است و تا سال 2019 در سنا باقي خواهد ماند. ساندرز، سنجيده و بادقت و بر اساس استدلال سخن ميگويد، ترامپ انسجام و ثبات نظري ندارد، به منتقدان و مخالفان توهين ميكند، و هر بار موضعگيري جديدي انجام ميدهد. به عنوان مثال يك بار در مورد فروش هواپيما به ايران، خواستار ورود بوئينگ به بازار ايران است، سپس منتقد قرارداد بوئينگ با ايران ميشود.
بنياد فكري ترامپ بر محدوديت استوار است، محدوديت ايران، محدوديت مسلمانان و اخراج مهاجران غيرقانوني از آمريكا. ساندرز اما، خواستار تعامل جدي با جامعه آمريكا است، با مسلمانان مشكلي ندارد و در پي جامعه شهروندمحور است. او بر خلاف ترامپ خواستار حذف و انحصار و محدوديت نيست. ترامپ به همه نهادهاي حاكم در آمريكا حمله ميكند، همه را مقصر وضعيت كنوني آمريكا ميداند، افول هژموني آمريكا، افزايش مهاجرين و وضعيت اقتصادي را دستمايه تهاجم به نهادها و اشخاص متنفذ در آمريكا قرار داده است و حتي به همحزبيهاي خود نيز رحم نميكند؛ اما نقطه تمركز ساندرز بيشتر نهادهاي اقتصادي آمريكا است.
او به عنوان سوسياليست دموكراتي متفكر، پول كثيف را عامل اوضاع اقتصادي آمريكا ميداند و والاستريت را كانون تهاجم خود قرار داده است. اما ساندرز و ترامپ، نهايتاً در ساختار سياسي آمريكا صعود كردهاند و در اين ساختار، كارگزار استقلال كامل ندارد. به عبارت ديگر، حال زمان بررسي نقش ساختار حزبي و سياسي آمريكا در برآمدن افرادي همچون ترامپ است كه هيچگونه سابقه سياسي و اجرايي ندارد.
ساختار حزبي و رقابتهاي انتخاباتي آمريكا؛ محور اصلي پوپوليسم
مردم آمريكا يكي از غيرسياسيترين جوامع دنيا را تشكيل ميدهند. آنها همواره در مسائل انتخاباتي، سياست داخلي و به خصوص اقتصاد را نقطه تمركز خود براي رأيدهي قرار دادهاند. سياست خارجي و امنيتي، صرفاً در مواقع بحراني مانند 11 سپتامبر مورد توجه مردم آمريكا قرار ميگيرد. به همين دليل است كه آنها در مورد مسائل سياسي و انتخاباتي، دربست در اختيار رسانهها هستند. چون اصولاً سواد سياسي و اقتصادي ندارند. در انتخابات آمريكا، به دليل ماهيت نسبتاً غيردموكراتيك آن، رسانه و ثروت نقش اصلي را بازي ميكنند.
رژه شوارتزنبرگ، استاد جامعهشناسي سياسي در سوربون فرانسه در كتاب خود به نام «دولت نمايشي» نشان داد كه چگونه رسانهها، مردم را به يك چهره وابسته ميكنند و از آن فرد منجي و حلال مشكلات ميسازند. آمريكا كشور رسانهها است و نامزدهاي انتخاباتي براي پيروزي در انتخابات درون حزبي، بايد پول جمع كنند و خود را وامدار نهادهاي ثروت كنند. چون با اين پول ميتوانند رسانهها را در اختيار داشته باشند و با شعارهاي دروغين، خود را منجي نشان دهند. دموكراسيهاي نسبتاً جاافتاده غربي در اروپا و آمريكا (دو سوي آتلانتيك) از اين خطر مصون نيستند. برلوسكني در ايتاليا (1991) ظرف مدت دو ماه با قدرت پول و رسانه خصوصي توانست برنده انتخابات شود. ساركوزي در فرانسه، جرج بوش در آمريكا و مجدداً فردي مانند ترامپ در آمريكا نيز از همين قاعده پيروي ميكنند.
حوادث تروريستي در اروپا و آمريكا، اوضاع بد اقتصادي در دو سوي آتلانتيك و نارضايتي مردم از سياستهاي اتحاديه اروپا، باعث ميشود دوباره پوپوليستها براي كسب قدرت خيز بردارند. پوپوليستها، همواره خود را در وضعيت نابسامان، بيگناه جلوه ميدهند. در چارچوب مقاله حاضر و براي تشريح انتخابات آمريكا، ميتوان نمونه مهاجرت را مثال زد. آمريكاييها كه از زمان استعمار انگلستان و مهاجرت به سرزمين جديد، خود را در بهرهبرداري از مواهب گسترده موطن جديد بيرقيب ميديدند، اكنون با سيل مهاجراني روبهرو هستند كه فرصتهاي گوناگون شغلي و اقتصادي را از آن خود كردهاند.
در اين ميان كه كشور با بحران اقتصادي روبهروست و در معرض فروپاشي هويتي ناشي از مهاجران با مليتهاي مختلف قرار گرفته است، پوپوليستها به دنبال يك قرباني ميگردند: «مهاجران به طور عام، مسلمانان به خاص». اين امر يعني بيگانهستيزي در مواقع بحراني، همواره در ساختار سياسي آمريكا وجود داشته است. به همين خاطر، ترامپ همواره مهاجران را هدف ميگيرد. بسياري از مهاجران، سياهپوستان، اسپانيوليها، دورگهها، زنان، جوانان و مسلمانان نيز حامي سندرز سوسياليست بوده و از ترس اينكه مبادا ترامپ رئيسجمهور شود، به احتمال زياد به كلينتون رأي خواهند داد.
پوپوليسم سياسي آمريكا، زمينه لازم براي بسيج گروههاي اجتماعي در جهت تحقق اهداف امنيتي را فراهم آورده است. اين اهداف امنيتي، هم داخل و هم خارج آمريكا را دربر ميگيرد. در داخل محدوديت اقليتها، و در خارج به بهانه اعاده قدرت راهبردي آمريكا و هنجارهاي آمريكايي در سطح جهان، نشانههاي اين جريان هستند. ترامپ عقيده دارد بايد موازنه تجاري آمريكا مثبت شود و تعرفههاي وارداتي اعمال شود.
پوپوليسم به عنوان نيرويي اجتماعي محسوب ميشود كه در شرايط بحرانهاي سياسي و امنيتي خود را نشان ميدهد. به همين دليل هم در آمريكاي كنوني كه آكنده از بحران است، پوپوليستها اوج گرفتهاند. كمپينهاي انتخاباتي ترامپ و ساندرز، شكافهاي جدي در جامعه آمريكا ايجاد كرده، يا به بياني دقيقتر اين دو كمپين، با شعارهاي خود شكافها را در جامعه آمريكا برجسته نموده و وارد عرصه عيني سياست كردهاند. رقابتهاي انتخاباتي آمريكا، محور اصلي ظهور جنبش پوپوليسم است. به رغم آنكه ساختار سياسي آمريكا نخبهمحور است و بر اساس نهادگرايي شكل گرفته است، اما روندهاي نخبهگرايانه به گونهاي تدريجي جاي خود را به الگوي پوپوليستي داده است.
در همين فضاست كه ساختار سياسي و حزبي آمريكا، ماهيت هيجاني بيشتري پيدا كرده است و خروجي آن فردي همچون دونالد ترامپ است. اين ماهيت هيجاني نيز محصول ساختار حزبي و نقش رسانهها است. در فرآيند ظهور و گسترش جنبشهاي پوپوليستي آمريكا، طبيعي است كه احزاب سياسي براي كسب قدرت، به هر وسيلهاي متوسل ميشوند تا در مسير قدرت باقي بمانند. اين احزاب زمينه ظهور كانديداهاي پوپوليستي مانند ترامپ را فراهم ميكنند و فضاي هيجاني را به وسيله رسانهها تقويت ميكنند. به نظر ميرسد ساختار حزبي آمريكا، نه تنها اجازه بازيگري به ديگران را نميدهد، بلكه نقش عمدهاي در تقويت رويكردهاي پوپوليستي دارد. اين ساختار به موازات رويكرد نخبهگرايانه، به وسيله رسانهها، امواج پوپوليستي را ايجاد و كنترل ميكند.
http://javanonline.ir/fa/news/796194
ش.د9501243