* روز شنبه شاهد انفجارهاي مرگبار در جمع هزارههاي افغانستان در كابل بوديم كه به كشته شدن بيش از ٨٠ نفر و زخمي شدن صدها نفر منتهي شد. داعش مسووليت اين حمله را برعهده گرفته است. ميزان قدرت و نفوذ داعش در افغانستان تا چه اندازه است؟
** نكته نخستي كه بايد به آن اشاره كنم، زمينه رشد گروههاي تروريستي و افراطگرا است. هماينك افغانستان به محل مناسبي براي رشد گروههاي تروريستي تبديل شده است. وقتي ما با يك دولت ورشكسته، ضعيف و ناتوان مواجه باشيم، امكان رشد هر گروه راديكالي در آن كشور فراهم است. اين مساله مختص به افغانستان نيست و در عراق، سوريه و ليبي نيز هماكنون چنين شرايطي براي رشد گروههاي تروريستي مهيا است. با اين حال، داعش در افغانستان يك پديده جديدي است و كمتر از يك سال است كه آنها به افغانستان آمدهاند. تعداد اعضاي داعش افغانستان و ميزان قلمروي آنها در اين كشور نيز مشخص نيست. در ابتدا آنها در برخي از مناطق مانند جنوب و غرب افغانستان بودند ولي با حملات طالبان روبهرو شدند و هماينك شرق افغانستان را پيدا كردهاند. شرق افغانستان قلمرو نفوذ قوميت پشتون است. متاسفانه اغلب گروههاي راديكال در افغانستان يا جنبه قوميتي دارند يا جنبه فرقهاي و مذهبي. گروههايي مانند داعش و طالبان در افغانستان فرقهگرا هستند و در كنار خط مشي سياسياي كه دنبال ميكنند، برخورد با هزارهها و شيعيان را هم در دستور كار دارند و براي همين نيز شاهد هستيم كه در دوران حكومت طالبان، هزارهها بيش از هر قوميت ديگري توسط طالبان كشته شدند و انفجار تروريستي و مرگبار روز شنبه نيز هزارهها را هدف گرفته بود. هدف چنين اقدامات تروريستي، عامه مردم و ايجاد رعب و وحشت است. نكته مهمي ديگري كه بايد اشاره كنم، انفجار تروريستي روز شنبه در جريان جنبش روشنايي، نخستين اقدام جدي داعش افغانستان بود.
* به رويكرد قوميتي و فرقهگرايانه گروههاي راديكال در افغانستان اشاره كرديد. چرا بايد هزارههاي افغانستان بيش از هر قوميت ديگري مورد حمله اين گروهها و از جمله داعش در افغانستان قرار بگيرند؟
** افغانستان كشوري با قوميتهاي مختلف از جمله پشتونها، تاجيكها، بلوچها و هزارهها است. تاجيكها، بلوچها و پشتونها هم ميتوانند در نوك پيكان حملات داعش قرار بگيرند. اكثريت اين اقوام سني مذهب هستند ولي هزارهها چون شيعه هستند، اعضاي آن گروهها راحتتر راضي به انجام اين حملات تروريستي مرگبار ميشوند. البته من نميخواهم فاكتور مذهب را برجسته كنم ولي داعش يا هر گروه افراطي ديگري از هر فرصتي براي ضربه زدن و ايجاد ناامني در افغانستان استفاده ميكند و يكي از اين فرصتها، مولفههاي مذهبي است.
* تفاوتهاي گروهي مانند داعش با القاعده در افغانستان چيست؟
** طالبان و داعش در عمل تفاوت چنداني با يكديگر ندارند. هر دو در افغانستان خواستار ساقط كردن دولت مركزي و ايجاد دولت وابسته به خود هستند. از سوي ديگر، ايدئولوژي مذهبي و ديني هر دو، سلفيگري است و مدعي انديشههاي فراملي و انترناسيوناليسم اسلامي هستند. هر دو، يكدست نيستند و شاخههايي را دارند. با اين حال، تفاوت داعش و طالبان افغانستان اين است كه بدنه اصلي طالبان، محلي است در حالي كه بدنه اصلي داعش در افغانستان محلي نيست و بيشتر اعضاي آن را افرادي از پاكستان و كشورهاي آسياي ميانه تشكيل ميدهند. البته آنها حداكثر تلاششان را براي استفاده از ظرفيتهاي چون قوم پشتون به كار ميگيرند و علاقهمند هستند تا از نسل جديد طالبان كه اغلب راديكالتر و ناراضي هستند، استفاده كنند. هدفشان ايجاد يك حكومت خليفهاي مذهبي متشكل از افغانستان، برخي مناطق آسياي ميانه، كشمير و برخي نواحي ايران است و اميدوار هستند اين حكومتهاي جزايري و محلي در نهايت به مجموعهاي واحد به نام دولت اسلامي متصل شوند.
* امنيت به بحران دايمي در افغانستان بدل شده است. چرا دولت وحدت ملي هم در تامين امنيت هر روز ناتوانتر از ديروز ميشود؟
** دولت كنوني افغانستان و حتي دولت قبل از چند آسيب جدي رنج ميبرد؛ مساله نخست، دولت افغانستان بهشدت وابسته به خارج است. امنيت افغانستان برونزا است و دروني نيست و دولتهاي خارجي نيز بنا به مصلحتها و منافع خويش اقدام ميكنند. مساله دوم، دولت كنوني افغانستان در ابتداي كار خويش قرار شد تا يك دموكراسي قوميتي را شكل بدهد و با درگير كردن و همراه ساختن همه قوميتها، زمينههاي اجماع دروني و ملي را فراهم كند. با آنكه هماكنون در دولت وحدت ملي شاهد حضور وزرايي از قوميتهاي مختلف هستيم ولي اين دولت به يك دولت واحد تبديل نشده است و وزرا فقط كنار هم قرار گرفتهاند و گويي در دولت افغانستان مانند جزيرههاي جدا از يكديگر هستند. هر كس، ملاحظات خود و ملاحظات قوميتي خود را دنبال ميكند. اگر به جنبش روشنايي نگاه كنيم مشاهده ميكنيم كه اين جنبش در اعتراض به عبور برق از سالنگ به جاي بوميان است و آنهم به دليل اعمال نفوذ برخي افراد بوده است. نكته سومي كه بايد به آن اشاره كرد، اين است كه دولت افغانستان پس از چند دهه جنگ، ناامني، بيثباتي و خونريزي تشكيل شده و نميتوان انتظار داشت دولت اين كشور پس از چند دهه بحران، بيثباتي و جنگ سريعا خود را بازسازي كند. بازسازي در اين كشور امري زمانبر خواهد بود. مساله چهارم نيز اين است كه افغانستان كشوري چندجانبه و چندتكه است و هنوز الگوهاي سنتي سياسي از جمله الگوهاي حكومت ملوكالطوايفي در اين كشور حكمفرماست و همين دولت مركزي را تضعيف كرده و مانعي براي آنها است. اين مسائل موجب ميشود تا دولت مركزي افغانستان در تامين امنيت ضعيف باشد. از سوي ديگر، دولت افغانستان، از قدرت مالي چنداني هم برخوردار نيست.
* تعدد حملات و كشته شدن غيرنظاميهاي بيشتر تا چه اندازه ميتواند به تشديد انتقادها از دولت وحدت ملي منتهي شود و حيات اين دولت را با خطر روبهرو كند؟
** دولت وحدت ملي واقعي در افغانستان آن گونه كه تصور ميشد، شكل نگرفته و ما بيشتر شاهد توزيع قدرت و دادن مناصب مختلف به اين و آن هستيم تا تشكيل دولت واحد. مردم افغانستان يا هر كشور ديگري، نخستين نيازشان تامين امنيت است. هماينك امنيت به يك مفهوم چندوجهي تبديل شده است. نخستين شكل و وجهه آن، مفهوم سنتي امنيت است كه همان امنيت فيزيكي است. تصور ميشد با شكلگيري دولت وحدت ملي، اين بعد از امنيت تامين شود كه براي مدتي هم پديدار شد و امنيت نسبتا خوبي در افغانستان شكل گرفت. اين مساله موجب شد تا بعد ديگر امنيت يعني امنيت غذايي در ميان افغانها مطرح شود. متاسفانه اين نياز و بعد ثانويه امنيت نه تنها تامين نشده، بلكه امنيت فيزيكي هم در معرض خطر است. البته مردم افغانستان شرايط را درك ميكنند و مشكلات را ميدانند و ناچار هستند با حالت خوف و رجا كنار بيايند.
* قفل شدن مذاكرات داخلي ميان دولت و طالبان تا چه اندازه بر تند شدن فضاي امنيتي افغانستان موثر است؟ چرا اين مذاكرات با وجود گذشت سالها از آغاز آن هنوز با شكست روبهرو است؟
** دليل شكست مذاكرات صلح ميان دولت و طالبان تنها يك عامل نيست و از عوامل مختلفي برخوردار است. يك عامل شكست مذاكرات داخلي ميان دولت و طالبان اين است كه طالبان يكدست نيست و متفرق و چند دسته هستند. در ميان طالبان، جريانهايي از صلح با دولت و حل اختلافات استقبال ميكنند ولي برخي از جريانها مذاكرات صلح را قبول ندارند و كساني وارد مذاكره ميشوند در معرض تهديد كساني كه وارد صلح نميشوند، هستند. به عبارتي، صداي واحدي از طالبان شنيده نميشود و همين ترديدها را بيش از پيش ميكند. از طرفي، ميان خواستهها و مطالبات با انتظارات فاصله زيادي وجود دارد. خواسته طالبان ساقط شدن دولت مركزي كنوني و تشكيل يك دولت جديد وابسته به خود است و هيچ دولتي اين خواسته را قبول نميكند. بيترديد لاينحل باقي ماندن مذاكرات صلح ميان دولت مركزي افغانستان و طالبان تداوم ناامني و عملياتهاي تروريستي را دربردارد و تا زماني كه چنين گسستهايي موجود است، نميتوان انتظار داشت كه امنيت در اين كشور شكل بگيرد.
* نقش بازيگري چون پاكستان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ تا چه اندازه اين بازيگر در شكست يا موفقيت مذاكرات صلح نقشآفرين است؟
** پاكستان يك بازيگر آشوبساز در افغانستان است و دوست ندارد تا امنيت و توسعه در اين كشور شكل بگيرد. آنها با حمايت جدي از شوراي كويته و شبكه حقاني به بيثباتي و ناامني در افغانستان دامن ميزنند به ويژه آنكه در ماههاي گذشته حركتهاي ديپلماتيكي از سوي دولت افغانستان صورت گرفته است كه منجر به نزديكي ميان كابل و دهلي نو شده و همين مساله با واكنش منفي اسلامآباد همراه است. اين واكنش منفي ميتواند به تحريك پاكستان به انجام عملياتهاي ايضايي يا عدم فشار به آنها براي دستيابي به صلح در مذاكرات با دولت مركزي افغانستان متبلور شود.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=49772
ش.د9501470