(روزنامه شرق – 1394/12/18 – شماره 2540 – صفحه 6)
ثبتنامنکردنش حتی دوستانش را هم شگفتزده کرد. حدادعادل گفت روز آخر ثبتنامها متوجه شده که باهنر نیامده است و اگر فهمیده بود اصرار میکرد که ثبتنام کند. گفته بود: «نیامدم؛ چون این بار من خیالم راحت است که اصولگرایان برنده انتخابات هستند و به همین دلیل ضرورتی ندارد من حضور داشته باشم اما اگر احساس میکردم اصولگرایان در خطر هستند، حتما به صحنه میآمدم». حالا «محمدرضا باهنر» یک ماه بعد از این گفته، احتمالا احساس خطر کرده و به «ضرورت حضور» رسیده است که نخستین نشست خبری اصولگرایان را اوست که برگزار میکند. باوجود حضورش در کارگروه هفتنفره تعیین نامزدهای فهرست تهران اما کسی نمیداند که میزان نقش یا تأثیرگذاری او در نهاییکردن اسامی این٣٠ نفر چقدر بوده است.
در جریان تبلیغات انتخاباتی هم حضور حمایتی باهنر خیلی پررنگ نبود. برعکس او، این حدادعادل، سخنگوی شورای ائتلاف و سرلیست تهران بود که همهجا حضور داشت. سه نشست مطبوعاتی برگزار کرد و در تمامی همایشهای اصولگرا سخنران بود. بهویژه در آخرین همایش تبلیغاتی در مدرسه شهید مطهری، از هر آنچه در چنته داشت مایه گذاشت و از خطر آمدن اصلاحطلبان و شنیدهشدن صدای پای مجلس ششم گفت. اگر اصولگرایان انتخابات تهران را برده بودند، حالا همهچیز هم به نام و کام حدادعادل شده بود. حالا هم فرقی نکرده است. باخت تهران هم به پای حداد نوشته میشود. در این شرایط، باهنر که آن زمان، کنار ایستاده بود، جلو میآید. برخلاف روزهای قبل از انتخابات، دیگر خبری از حدادعادل نیست و نخستین نشست خبری رسمی اصولگرایان، بعد از انتخابات را دبیر کل جبهه پیروان خط امام و رهبری برگزار میکند، نه سخنگوی شورای ائتلاف؛ جبههای که در طول دوران انتخابات حضوری کاملا کمرنگ و حلشده در ائتلافی به رهبری حدادعادل داشت. سهم جبهه پیروان خط امام و رهبری با ١٧ تشکل اصولگرا، تنها ١٣ درصد از فهرست بود تا جایی که حتی یکبار سخنگویش، کمالالدین سجادی، از این بابت، زبان به گلایه گشود. اما بعدا گفت بهخاطر سوءاستفاده رسانههای اصلاحطلب از سخنانم، فعلا سکوت میکنم و از فهرست حمایت کرد.
اثر اعتدالی کو؟
بعد از انتخابات و نرسیدن حتی یک صندلی به اصولگرایان، باهنر گفت: « تندروی برخی دوستان به ضرر اصولگرایان شد». این در حالی است که باهنر یکماه قبل از انتخابات گفته بود: «باید همه دوستان هوشیاری خود را حفظ کنند تا در نهایت فهرستی متشکل از افراد عاقل و معتدل در داخل جریان اصولگرایی تعیین و مشخص شود». اما در نهایت فهرستی بسته شد که نزدیک به ٧٠ درصدش از آن گروههایی چون پایداری و ایثارگران و رهپویان یعنی جریانهای تندرو و جوانتر اصولگرا بود. سهم اصولگرایان معتدل و سنتی بهویژه جبهه پیروان خط امام و رهبری که از ١٧ تشکل اصولگرا تشکیل شده است، در بهترین حالت به چهار نفر میرسید. باوجود همه اینها باهنر در این یکی، دو ماهه اخیر هیچگاه موضع انتقادی علیه ائتلاف و فهرست نهاییشده نگرفت.
با توجه به عضویتش درون کارگروه تعیین فهرست و سهم کمی که به جبهه پیروان خط امام و رهبری (جبههای که باهنر دبیرکلی آن را برعهده دارد) رسید، اما از آن حمایت کرد و گفت فهرست قابلقبولی است. از آنهایی که درون فهرست جا نگرفته بودند درخواست کرد انصراف دهند و گفت طبیعتا سهم تهران از پارلمان بیش از ٣٠ صندلی نیست. سؤال مهمی که باید از باهنر پرسید این است که اگر او موافق بستن یک فهرست اعتدالی بوده، پس چرا نتیجه آنگونه از کار درآمد؟ اگر مخالف بوده چرا سکوت کرده بود؟ آیا اصلا باهنر از جایگاهی برای چانهزنی و تأثیرگذاری در فهرست نهایی ٣٠نفره برخوردار بود! اگر بوده چرا از آن استفاده نکرد؟ آنگونه که باهنر اعتراف کرده است، آنها باز مقهور جریان تندرو خود شدند و حداقل در تهران شکست خوردند.
باهنر و احمدینژاد
باهنر بازیگری تواناست. میتواند مواضعش را درون جریان اصولگرایی سیال کند و گاه به این سو و گاه به سویی دیگر متمایل شود. اما همین سیالیت پاشنه آشیل او و در لحظه آخر مقهور بازیگری خود میشود. در ماجرای احمدینژاد هم همینطور بود. او زمانی از هواداران سینهچاک رئیس دولت سابق بود. یکی از افرادی بود که برای شهردارشدن احمدینژاد تلاش زیادی کرد. «علی یونسی» وزیر وقت اطلاعات گفته است: «آقای باهنر سهبار علیه من مصاحبه کرد و یک بار گفت که در وزارت اطلاعات را باید گل گرفت که آقای احمدینژاد را برای شهردارشدن تأیید نمیکند، درحالیکه ما ایشان را برای ریاستجمهوری در نظر گرفتهایم. چطور است که وزارت اطلاعات ایشان را تأیید نمیکند؟» نباید از خاطرمان برود که یکی از دلایل تصویب نخستین بودجه بهشدت انبساطی و تورمزای احمدینژاد در نخستین سال دولتش و معافیتش از برخی محدودیتها، پافشاری برخی نمایندگان حامی او مانند باهنر و توکلی بود. آنها وساطت کردند تا این بودجه تصویب شود.
حمایتهایش تا جایی بود که در مجلس هفتم مشاور اصلی دولت و رئیس سیاسی مجلس لقب گرفته بود؛ این در حالی است که بعدا اعلام کرد هیچوقت به احمدینژاد رأی نداده است.: «من در انتخابات ٨٨ به «احمدینژاد» رأی ندادهام، در سال ٨٨ من در میان نامزدهای ریاستجمهوری فرد اصلحی را ندیدم، اما رأی خود را به «محسن رضایی» دادم. در سال ٨٤ نیز به خاطر اینکه رئیس ستاد انتخابات لاریجانی بودم، باز به احمدینژاد رأی ندادم». او بعدا همانند دیگر اصولگرایان با چرخش مواضع گفت: «عملا از حمایت احمدینژاد توبه کردم». «احمدینژاد سهمش را گرفت و رفت». یا «اتفاقی که سال ٨٤ برای اصولگرایان افتاد اتفاق، مطلوبی نبود». اما اگر هشت سال به عقب بازگردیم از این نماینده مجلس سخنان دیگری میشنویم: «کسانی که میخواهند با این دولت کار کنند، باید رفتارشان را با رئیس دولت هماهنگ کنند. من اولین کسی بودم که بحث ریاستجمهوری احمدینژاد را مطرح کردم». «صداقت رفتار و گفتار احمدینژاد باعث نفوذ وی در قلبهای مردم شده است».
باهنر و مجلس
حالا هم باز باهنر در حالی از تندروی تندروها گلایه میکند و از عدم تقابل مجلس با دولت میگوید که خودش در مجلس بهویژه در این دو سال اخیر مواضعش گاه به جریانهای تندرو نزدیک بوده است یا حتی فراتر از آن خواسته این تصور یا توهم را در مخاطب ایجاد کند که اتفاقا صحنهگردان پشت ماجراها و تقابلهای درون مجلس اوست و بازیگرانش عدهای دیگر. مثلا با آمدن دولت جدید، مواضعش را در مجلس به سمت پایداریها نزدیک کرد تا جایی که برخی آن را در جهت تقابل او با لاریجانی تفسیر کردند. زمزمههایی که از زمان آغاز به کار فراکسیون حامیان لاریجانی (رهروان ولایت) شنیده میشد اما شاید در دوره دولت احمدینژاد مجالی برای بروز پیدا نمیکرد. اما آغاز به کار دولت جدید و بهحاشیهرفتن طیف تندروی جناح اصولگرا، فضای جدیدی را در اردوگاه این جناح به وجود آورد. طیف تندرو که از نزدیکی طیف لاریجانی با دولت اعتدال احساس خطر میکرد، در آخرین سنگر خود یعنی مجلس، به دنبال همپیمانانی میگشت که اگرچه با یکدیگر در هدف اشتراک نداشته باشند، اما در مسیر رسیدن به هدف بتوانند با هم همکاری کنند.
این طیف که تا سال ٩١ یک اقلیت ٧٠نفره از مجلس ٢٩٠نفره را به خود اختصاص داده بود، با آغاز به کار دولت جدید شروع به نیروگرفتن از بین نمایندگانی کرد که با دولت زاویه داشتند یا زاویه پیدا میکردند. در این بین محمدرضا باهنر که تا پیش از این رابطه حسنهای با فراکسیون اقلیت و بهویژه تیم حامی احمدینژاد نداشت، آرامآرام چراغسبزهایی برای اتحاد با اقلیت نشان داد. شاید مهمترین دلیل این اتفاق، بهحسابنیامدن باهنر در تشکیلات حامی لاریجانی (فراکسیون رهروان ولایت) بود. کمالالدین پیرموذن در گفتوگویی، وضعیت را اینگونه توصیف کرده بود: «آقای لاریجانی از ابتدا در خط اعتدال قدم برداشته و با هر حرکتی افراطی و فراقانونی مخالف بوده است. به همین علت اشتیاق و اقبال زیادی به ایشان وجود دارد. اما چه کنیم که در کشور هرکسی برای خودش یلی است. به همین دلیل باهنر و طرفداران احمدینژاد که پشت پرده با این آقایان هستند، نمیگذارند علی لاریجانی محور وحدت قرار بگیرد».
باهنر و تندروها
باهنر در حالی این روزها از تندرویها گلایه میکند که در انتخابات شورای مرکزی جدید جامعه اسلامی مهندسین، یعنی تشکل سیاسی تحت زعامت باهنر، که به فاصله اندکی پس از استیضاح فرجیدانا برگزار شد، محمدمهدی زاهدی و جبار کوچکینژاد صاحب کرسی در این شورا شدند. افرادی که نام آنها به استیضاح وزیر علوم پیوند خورده بود. او بعد از آن بارها و بارها از امکان ائتلاف با پایداری سخن گفته بود. باهنر در حالی امروز از تندرویها گلایه میکند که پیش از این استدلال میکرد ائتلاف اصولگرایان با اصلاحطلبان معتدل باعث میشود در نهایت و بعد از پیروزی، همه چیز به نام اصلاحطلبان سند بخورد و آنهایی که به گفته باهنر «اصلاحطلب تندرو» هستند، زمام امور را به دست گیرند اما در مقابل به اعتقاد او، ائتلاف با تندروهای جناح راست، باعث پیروزی در انتخابات میشود و هم بعد از انتخابات، رشته امور را در اختیار مجموعه اصولگرایان قرار میدهد؛ اتفاقی که در عمل نیفتاد. با جاماندن اصولگرایان شاخص تهرانی از راهیافتن به مجلس، تندروهای اصولگرا که از شهرهای دیگر به مجلس راه یافتهاند، احتمالا اقلیتی کوچک را در مجلس تشکیل خواهند داد. با توجه به تقابل آنها با شخص لاریجانی احتمال ائتلافشان با اصولگرایان معتدل هم کاملا نامحتمل خواهد بود. شاید در مجلس آینده همان اتفاقی رخ دهد که از قضا باهنر از آن ترس داشت و چاره را در ائتلاف با تندروها میدید؛ اینکه سند «همهچیز» به نام اصلاحطلبان بخورد.
کارهایی که باهنر باید به آن فکر کند
نخستین نشست خبری اصولگرایان بعد از ناکامی در تهران را میشود اینطور تفسیر کرد که حالا زعامت از «حداد» به دست «باهنر» افتاده است. در این صورت «باهنر» کارهای زیادی دارد. نخستین کار چارهاندیشی برای موقعیتی به نام «وضعیت تهران» است. اصولگرایان با اهالی چندمیلیونی تهران که روی خوش به آنها نشان ندادهاند، چه خواهند کرد؟ بعد از انتخابات ٩٢ باهنر یکی، دوبار از تشکیل حزب واحد و حزب بومی سخن گفته بود. حتی گفته بود «کارهای مطالعاتی و تئوریک در جهت تشکیل یک حزب بومی را انجام دادهایم». به نظر میرسد او این روزها باید جدیتر درباره این ایده خود فکر کند. اگر قرار است بازسازی در جناح راست با محوریت جبهه پیروان خط امام و رهبری و به دبیرکلی او رقم بخورد، نخستین قدم برای بازسازی و جلوگیری از حضور جریانهای ابنالوقت، تندرو و سهمخواه که امکان برهمزدن بازی را در لحظه آخر دارند، رفتن به سمت تشکیل حزب فراگیر اصولگرایی است. در این صورت جریان اصولگرا مجبور نخواهد شد برای حفظ وحدت به کسی یا جریانی باج بیش از اندازه دهد و دوستان قدیمی را دلخور کند و درنهایت هم شکست بخورد. شاید تبدیل جبهه پیروان خط امام و رهبری به حزب پیروان خط امام و رهبری نخستین کاری است که باهنر باید به آن بیندیشد.
http://www.sharghdaily.ir/News/87966
ش.د9405864