تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۷  ، 
کد خبر : ۲۹۵۳۳۰

عصر واقعیتهای مجازی و جنگ روانی اخیر آمریکا

مقدمه: هرچند از گذشته‌های دور، صاحبان زر و زور همواره، اخبار، اطلاعات و واقعیتها را تحریف می‌کردند، به طوری که برخی از واقعیتها را وارونه مطرح می‌نمودند تا با اغفال مردم تحت حاکمیت خویش، جایگاه رفیعشان را مستحکم‌تر و سلطه و اقتدارشان را دیرپاتر کنند، اما در هیچ زمانی، به اندازه امروز، این روند این‌چنین آشکارا و مداوم نبوده است. در واقع، جهان امروز ویژگیهایی دارد که آن را از اعصار پیشین متمایز می‌کند. تسلط حاکمان بر جزء جزء و تمام شئون زندگی شهروندان را می‌توان یکی از اساسی‌ترین این ویژگیها دانست. هرچند به نظر می‌رسد که انسان امروز در سایه دستاوردهای عصر مدرن، نسبت به اجداد خود آزادی بیشتر و آگاهیهای فراوان‌تری را به دست آورده است، اما در نگرش واقع‌بینانه‌ای، این نظر به شدت به چالش کشیده خواهد شد؛ چرا که در عصر حاضر، رسانه‌های جمعی غرب که بیشتر در کنترل صاحبان سرمایه و قدرت قرار دارند، تقریباً، به خصوصی‌ترین زوایای ذهنی و زندگی مردم تعدی کرده‌اند. آنها می‌کوشند تا ضمن احترام ظاهری به آزادی و آگاهی شهروندان، آنها را عملاً، در حیطه کنترل خود آورند و هر چه بیشتر محدودتر و ناآگاه‌تر کنند؛ وضعیتی که تقریباً، در تمامی طول تاریخ بشر، بی‌سابقه بوده است. منتقدان فرهنگی پست مدرنیسم بر نقش و تأثیر افزایش‌یابنده رسانه‌های جمعی در شکل‌دهی به افکار و زندگی مردم هر چه بیشتر تأکید می‌ورزند. برخی از آنان، مانند ژان بودریار و ابرتواکو با ابداع اصطلاحاتی، چون فراواقعیت، شبیه‌سازی و واقعیت مجازی بر این نظرند که در عصر حاضر، مرز میان تصویر و واقعیت از هم گسیخته شده و تصویر جانشین واقعیت شده است. امروزه، مردم آنچه را که از رسانه‌ها دریافت می‌نمایند، واقعی تلقی می‌کنند. در این ارتباط، بودریار در اظهارنظر نسبتاً اغراق‌آمیزی درباره جنگ خلیج‌فارس (1991) گفته بود: «جنگ خلیج‌فارس جنگی بود، تنها بر صفحه تلویزیونها». اگر به این مهم توجه داشته باشیم که تصویرهایی که رسانه‌های جمعی پخش می‌کنند، در استودیوهای ویژه‌ای، طبق هدفهای خاصی ترکیب می‌شوند، به خوبی درک خواهیم کرد که آنها، نه تنها وانموده‌های واقعیت هستند، بلکه گسست تام از واقعیت نیز محسوب می‌شوند. در این مقاله، سعی می‌شود که با توجه به آرای بودریار به آنچه در جنگ اخیر آمریکا با عراق گذشت، پرداخته شود، بنابراین، در این راستا، نخست به تعریف واقعیت مجازی می‌پردازیم.
پایگاه بصیرت / احسان لرافشار / کارشناس ارشد انسان‌شناسی سیاسی

(فصلنامه عمليات رواني ـ 1382/01/15 ـ شماره 1 ـ صفحه 50)

واقعیت مجازی چیست؟

تصور کنید که در یک اتاق نشسته‌اید و با دوستتان تلفنی صحبت می‌کنید. در آن لحظه، حالات و حرکات چهره، دستها و بدنتان طوری است مثل اینکه دوستتان در مقابل شما نشسته است، حال آنکه شما فراموش کرده‌اید که کسی در کنار شما نیست و تنها مسیر ارتباطتان از طریق خطوط تلفن است. در چنین شرایطی می‌توان گفت شما درگیر واقعیتی مجازی شده‌اید.

نمونه دیگر اینکه، اگر شما یکی از میلیونها کاربر اینترنتی باشید که در سرگرمیهای آن‌لاین (1) شرکت می‌کنید. ممکن است از طریق آواتور (نماینده شخصی در فضای مجازی) خود ساعتها با دیگر آواتورها در یک شبیه‌سازی، کنش متقابل اجتماعی داشته باشید. در واقع، شما متقاعد شده‌اید اجتماعی که در آن حضور دارید، به اندازه زندگی واقعی (مثلاً گروه همکاران یا دوستان) واقعیت دارد. در این مورد نیز، آنچه شما را دربرگرفته است، واقعیتی مجازی می‌باشد.

بودریار معتقد است که بخش اعظم اخبار جنجالی برای این تهیه می‌شوند که بتوانند در بین پیامهای مختلف بازرگانی پخش شوند و مخاطب خود را همچنان داشته باشند. در همه این موارد، هدف نهایی آن است که به ما کمک کنند تا فراموش کنیم در یک محیط حسی شبیه‌سازی شده قرار داریم یا اینکه در جهان واقعیتهای مجازی زندگی می‌کنیم.

توسعه و تکامل فناوری در جامعه، به ویژه توسعه رسانه‌های الکترونیکی (اینترنت و ماهواره و...) عرصه گسترده‌ای به سوی کثرت و تنوع چشم‌اندازها باز و در مقابل، هر گونه عقیده نسبت به واقعیت عینی را تضعیف می‌کند. بدین ترتیب، در دنیای رسانه‌ها، تقابل و مرزبندی بین واقعیت و تخیل در هم می‌ریزد و جای خود را به نوعی فراواقعیت،(2) یعنی دنیای نشانه‌های خود ارجاعی می‌سپارد. بدین ترتیب، چیزی که به جا می‌ماند، علائمی است که به نشانه‌های دیگر و متونی که به متون دیگر، اشاره دارند.

ژان بودریار

ژان بودریار، اندیشمند فرانسوی، کار خود را نخست، با جامعه‌شناسی مصرف آغاز کرد. وی برخلاف مارکسیستها، که مهم‌ترین عامل اقتصادی را فرآیند تولید می‌دانستند، معتقد بود که جامعه بر پایه اصول مصرف شکل می‌گیرد و فرآیند تولید معلول فعالیتهای مصرفی اعضای جامعه است.

بودریار کم‌کم، از حوزه جامعه‌شناسی به حوزه نقد فلسفه و به طور کلی، برداشت فلسفی و رویکرد جامعه‌شناسی به طور عام، به ویژه جامعه‌شناسی رایج در فرانسه وارد شد. به همین دلیل، طرفداران پست مدرن، وی را در زمره اندیشمندان پست مدرن تلقی کرده‌اند، هرچند او در مصاحبه‌ای این مسئله را مورد تردید قرار داد و گفت: «برای من معنای واژه پست مدرن روشن نیست».1

بودریار از سالهای اولیه دهه 70، بحث اقتصاد را رها کرد و به حوزه‌ای با عنوان جهان واقعیتهای مجازی(3) یا جهان اغراق‌آمیز وارد شد، سپس، در کتاب وانمایی مدعی شد که ما در عصر وانموده‌ها(4) به سر می‌بریم؛ عصری که با رشد و گسترش فناوریهای اطلاعاتی از جمله رایانه و رسانه‌های همگانی آغاز می‌شود و با سازمان جامعه بر حسب رمزگان وانموده تداوم می‌یابد.

بودریار مدعی است که جامعه مدرن از مرحله متالوژیک به مرحله نمادین و وانمودگی سیر کرده است. در جامعه جدید، نشانه‌ها و نموده‌ها (برای نمونه، تصویرهای تلویزیونی) اعتبار و اصالت خاص خود را دارند و نظم نوینی را پدید می‌آورند که از انگاره‌های زبانی خاصی تبعیت می‌کند که با ظهور این پدیده جدید که موسوم به فرآیند نموده‌گاری است، نشانه‌ها، هر چه بیشتر بر شئون و جلوه‌های زیست انسان چیره می‌شوند.2

در اینجاست که نشانه‌ها، رمزها و مدلهای دلالتی اهمیت ویژه‌ای می‌یابند و به ماهیت تجربه فرهنگی و اجتماعی شکل نوینی می‌بخشند، در جوامع نشانه ‌شناختی، این انگاره‌ها و رمزهاست که به تجربه‌ها جهت می‌بخشند و تفاوت و تمایز آشکار میان واقعیت و نشانه را از میان می‌برند.

بودریار با به کارگیری اصطلاح معروف مک‌لوهان، موسوم به انفجار از درون(5) مدعی است که در دوران کنونی، مرز میان وانموده یا تصویر با واقعیت در معرض انفجاری درونی و به طور کلی، در راستای این جریان، زمینه‌های واقعیت در معرض زوال قرار می‌گیرند و چیزی به منزله واقعیت مجازی جانشین آنها می‌شود. برای نمونه، جهان تلویزیونی جای جهان واقعی را می‌گیرد.

نتیجه این می‌شود که در عصر پست مدرن، میان واقعیت و وانمایی واقعیت تفاوتی باقی نمی‌ماند و جهان واقع همان جهان شبیه‌سازیها و وانماییهاست. به عبارت دیگر، در عصر پست مدرن، انسانها با تصویرهای یکدیگر سروکار دارند، نه با خود آنها. در واقع‌، تصویر، محصولی جعلی است که هیچ انعکاسی از خود ندارد؛ بنابراین به نظر بودریار، جهان پست مدرن، جهانی مافوق واقع(6) است که در آن، مردم با تعبیرها و تصویرها سروکار دارند. البته، باید یادآور شد که در این میان، نقش رسانه‌ها اصلی و تعیین‌کننده است. در حقیقت، در جهان پست مدرن، تصویر نسبت به واقعیت مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر است. بدین ترتیب، همان‌طور که بودریار می‌گوید تصویر از واقعیت واقعی‌تر می‌شود.3

در جهان پست‌ مدرن غرب، انسانها در عرصه فراواقعیت به سر می‌برند و تصویر جانشین واقعیت می‌شود. برای نمونه، تصویری که رسانه‌های گروهی از شخصیت سیاستمداران به عامه مردم غرب عرضه می‌کنند، از شخصیت خود آنها واقعی‌تر و ملموس‌تر می‌شود، چنان که بودریار خود تأکید می‌کند، مسئله، وانمایی واقعیت به شیوه ایدئولوژیک نیست، بلکه این است که تأثیر وانمایی نشان می‌دهد که واقعیت، دیگر واقعی نیست.

بودریار می‌گوید: «واقعیت از هم متلاشی شده و به مرز فروپاشی رسیده است. امروزه، واقعیت کاملاً به صورت تصویر، توهم، خیال‌پردازی، جعل، ظاهرسازی، تقلید و تصنع درآمده است، مدل یا الگو از واقعیتی که الگوی مزبور نماینده آن به شمار می‌رود، واقعی‌تر است».4

بودریار در مورد جامعه پست مدرن هم نظرهایی را ارائه کرده است. به گفته وی، جامعه پست‌مدرن از نظر فنی، پیچیده است و در آن اطلاعات با سرعت زیاد در حال گردش می‌باشد. در چنین جامعه‌ای مردم، امکان دسترسی به منابع وسیع و اطلاعات عظیم را دارند و شیفته و مسحور کالاهای مصرفی و تصویرهای رسانه‌ای هستند. فناوری و سرعت خطوط جداکننده واقعیت از تقلید و شبیه‌سازی را مبهم و نامشخص می‌کنند؛ زیرا، تلویزیون، ویدئو، سینما، تبلیغات و الگوهای رایانه‌ای شبیه یا تقلیدی از واقعیت است، ولی با این حال، مردم شیفته و مسحور آن می‌شوند و آن را بخشی از زندگی خود می‌دانند.5

بنابراین، بحث بودریار به طور خلاصه درباره ویژگیهای تصورات است. در جهان امروز، سلطه تصورات آن‌قدر گسترش یافته است که امر واقع کاملاً محو شده و دیگر حقیقت، مصداق و علل عینی وجود ندارد. روند گذار به این وضعیت مراحلی را طی کرده است، بدین صورت که در آغاز، نشانه یا تصویر بازتاب واقعیتی اساسی است. در مرحله دوم، صورت یا نشانه واقعیت بنیادی را پشت پرده‌ای از ابهام قرار می‌دهد. بودریار ظهور و رواج ایدئولوژی را با این مرحله مرتبط می‌داند و آگاهی کاذب در این مرحله بر همه شئون زندگی افراد جامعه مسلط است. در مرحله سوم، نشانه، نبود واقعیت بنیادین را سرپوش می‌گذارد. در مرحله چهارم، دیگر نه راه پیشرفت و نه راه بازگشتی هست و صورت یا نشانه دیگر با واقعیت هیچ‌گونه رابطه‌ای ندارد، بلکه صورت یا نشانه ناب و خالص خویش است. نتیجه نهایی آنکه تصور یا شبیه‌سازی تنها واقعیت است و هرچند هم واقعی نیست و هم واقعی است، اما جز آن، واقعیت دیگری باقی نمی‌ماند. آنچه درباره واقعیتها می‌دانیم، همان است که در تصویرهای رسانه‌ای ساخته می‌شود.6

نبرد آمریکا با عراق

در تاریخ 20 ماه مارس سال 2003، نیروهای آمریکایی به عراق حمله کردند، از همان نخستین لحظه‌های آغاز تهاجم، اخبار عجیب و غریبی در مورد تجهیزات به کار گرفته شده از سوی نیروهای مهاجم (موشکها، هواپیماها، بمبها) و شمار فزاینده مقامات و فرماندهان عراقی، که خود را تسلیم می‌کردند و... به روی آنتنها و تلکسهای خبرگزاریها می‌رفت که بعدها نادرست بودن آنها ثابت شد، با رجوع به آرشیوهای خبری جنگ سلطه می‌توان نمونه‌های فراوانی را برای این مورد پیدا کرد؛ اخباری که گاه مبنای تحلیلهای کارشناسان قرار می‌گرفتند، چرا که همه، آنها را به منزله امور واقعی پذیرفته بودند.

آنچه در اینجا مدنظر است، تنها بررسی ادعاها و دلایل و انگیزه‌های مربوط به آغاز جنگ است که از سوی مقامات آمریکایی مطرح می‌شدند و رسانه‌های بزرگ نیز آنها را در سراسر جهان پخش می‌کردند و در تیراژ میلیونی و میلیاردی، در سراسر جهان در دسترس عموم قرار می‌دادند. باید یادآور شد که برخی از این اخبار به منزله واقعیت منتشر می‌شدند تا واقعیت بنیادین را پشت پرده‌ای از ابهام پنهان کنند (مرحله دوم از نظر بودریار). در واقع، برخی از این اخبار برای آن منتشر می‌شدند که نبود واقعیت بنیادین را سرپوش بگذارند و برخی نیز بدون آنکه هیچ مصداق و مبنایی داشته باشند، تنها نشانه ناب و خالص خود با گسست تام از واقعیت بودند.

در اینجا، برای فهم بهتر موضوع باید به نظریه‌های چامسکی در مورد اقتصاد جنگ در آمریکا و رسانه‌های آمریکا از سلسله گزارشهای لوموند دیپلماتیک اشاره کرد.

اقتصاد جنگ آمریکا

از دید چامسکی، جنگ برای هیئت حاکمه آمریکا، مزیتهای فراوانی دارد. نخست، از آنجا که جنگ برای آمریکا یک صنعت محسوب می‌شود، به رونق اقتصادی این کشور کمک می‌کند، به طوری که طی پنجاه سال گذشته، بیشتر جنگهای آمریکا در بدترین شرایط داخلی این کشور صورت گرفته است. دلیل این امر نیز آن است که در جنگ، مردم برای حفظ جان خود پول بیشتری را به حکومت می‌پردازند، گرفتن مالیات اضافی دست دولت را برای پیشبرد صنایع نظامی و ایجاد اشتغال باز می‌گذارد و اقتصاد را به تحرک وامی‌دارد.7

به گفته وی، آمریکا در جنگ به بهانه دفاع، تمامی امکانات دفاعی و تسلیحاتی کشور مورد حمله را از میان می‌برد و تمامی تأسیسات زیربنایی آن را نابود می‌کند تا بازار بزرگی به گستردگی یک کشور برای دوره بازسازی ارتش و تأسیسات زیربنایی آن کشور برای خود یا متحدانش پدید آورد. چامسکی معتقد است حاکمیت آمریکا جنگ را چون تزریق دارو به بدنه اقتصاد بیمار می‌داند. به همین دلیل، برای صنعت جنگ بیشترین سرمایه‌گذاری را انجام می‌دهد، به طوری که در حال حاضر، تقریباً، نیمی از هزینه‌های نظامی جهان به این کشور متعلق است.8م کآمریکا

آمریکا برای آغاز جنگ از روشهای شناخته ‌شده‌ای پیروی می‌کند که پیدا کردن یک دشمن نخستین مرحله از آن می‌باشد. البته، دشمن‌تراشی الزاماً، به مفهوم حمله به آن دشمن نیست، اگر طرف مقابل قوی باشد و قدرت مقابله با آمریکا را داشته باشد، این کشور هرگز در صدد آغاز حمله برنمی‌آید، بلکه از او تنها استفاده تبلیغاتی می‌کند. به جای یک دشمن قوی (مانند اتحاد شوروی سابق) کشورهای بی‌دفاع را انتخاب می‌کند و به صورت دشمن واقعی و خطرناک به آمریکاییان و کنگره نشان می‌دهد و پس از کسب اطمینان از اینکه خطری تهدیدش نمی‌کند، او را هدف قرار می‌دهد.9

کوشش چامسکی بر این متکی است که افسانه‌های القا شده از سوی رسانه‌های جریان غالب به آمریکاییان و مردم جهان را از حقایق و واقعیتها جدا کند و چهره واقعی اقتصاد آمریکا را بنمایاند.

رسانه‌های آمریکا

در سال 1983، بن باگدیکیان کتابی با نام انحصار رسانه‌ای منتشر کرد و در آن، به خوانندگانش هشدار داد که با چنگ انداختن گروه اندکی از مؤسسات رسانه‌ای، اطلاع‌رسانی در آمریکا، از اصول کثرت‌گرایی، که ادعای پیروی از آنان را دارد، فاصله می‌گیرد؛ موضوعی که خوانندگان باگدیکیان به دشواری می‌توانستند آن را باور کنند؛ چرا که در آن زمان، در آمریکا، حدود 1700 روزنامه، 11000 مجله، 9000 ایستگاه رادیویی، 1000 شبکه تلویزیونی و 2500 مؤسسه نشر آثار مکتوب وجود داشت.

با وجود این، وی در همان زمان نشان داد که حدود پنجاه شرکت چندملیتی، که همگی منافع مالی مشترکی با چند مؤسسه اقتصادی عظیم دیگر و چندین بانک بین‌المللی بسیار مهم دارند، قسمت اعظم این بازار را در اختیار خود گرفته‌اند.

از نظر کمیسیون ارتباطات دولت فدرال، برای وضع مقررات در حوزه رسانه‌ها دشواریهای فراوانی وجود دارد. به اعتقاد مایکل پاول (پسر کالین پاول)، رئیس کمیسیون ارتباطات دولت فدرال، که خود نیز یکی از طرفداران متعصب بازار آزاد است، وضع قانون و مقررات محدودکننده برای رسانه‌ها باعث خواهد شد تا مؤسسات اقتصادی بزرگ از محدودیتهای بیش از حد ناشی از فشارهای قانونی آسیب ببینند.

در فاصله زمانی بین سال 1993 و ژوئن سال 2000، صنعت وسایل ارتباط جمعی 75 میلیون دلار به نامزدهای دو حزب عمده برای پستهای دولتی در سطح فدرال کمک کرده است.10 در سال 1996، وستینگهاوس، بزرگ‌ترین گروه صنعتی رادیویی، 85 ایستگاه و در سال 2001، کلیرچانل 1202 رادیو در اختیار داشت؛ بنابراین، دیگر جای تعجب نیست که چرا رادیوهای آمریکا همگی به هم شبیه‌اند و برنامه‌های یکسانی دارند. به عبارت دیگر، در حالی که آمریکاییان از چندگانگی فرهنگی در جامعه آمریکا صحبت می‌کنند. یک تک فرهنگ محتوایی، امواج را در چنگ خود گرفته است؛ روندی که اینترنت نیز از آن در امان نیست، در سال 1999، مجموعاً 110 شرکت 60 درصد از زمان استفاده کاربران شبکه را در اختیار داشتند و در سال 2001، تنها چهارده شرکت صاحب همان سهم از بازار بودند.11

نتیجه تمرکزگرایی مزبور این بود که روزنامه‌نگاران عضو گروههای مؤسسات اقتصادی به هم پیوسته تشویق نمی‌شوند که نقادانه درباره مالکانشان اطلاع‌رسانی کنند. از طرف دیگر، تحت تأثیر سیاستها و استراتژیهای دولتمردان و صاحبان صنایع ذی‌نفع در این سیاستها قرار می‌گیرند. پیش از 11 سپتامبر، بزرگ‌ترین رسانه‌ها تقریباً هیچ خبرنگار محلی‌ای در پاکستان و افغانستان نداشتند. افزون بر این، آنان کمتر از 2 درصد از فضای موجودشان را به خبرهای خارجی اختصاص داده بودند، اما پس از حادثه 11 سپتامبر، روزنامه‌نگاران آمریکایی پذیرفته‌اند که باید خشم و احساس بی‌عدالتی را که سیاست خارجی کشورشان در جهان برمی‌انگیزد، جدی بگیرند.12

انگیزه‌ها و اهداف یک تجاوز مقدس

جورج بوش کیفرخواست مشهور خود علیه صدام حسین را که در 12 ماه سپتامبر سال 2002 (یکسال پس از حادثه حمله به برجهای تجارت جهانی)، در مقابل مجمع عمومی سازمان ملل ایراد کرد یک دهه دروغ و مبارزه‌طلبی نامید. جوهر کلام وی آن بود که عراق با شبکه تروریستی القاعده رابطه تنگاتنگی دارد و از آنجا که این کشور از سلاحهای کشتار جمعی برخوردار است، خطری جدی برای امنیت ایالات متحده محسوب می‌شود.

در روز 24 ماه سپتامبر سال 2002، تونی بلر متحد اصلی بوش، نیز در مقابل مجلس عوام اظهار کرد: «عراق سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک در اختیار دارد.... موشکهای او می‌توانند ظرف 45 دقیقه وارد عمل شوند.»13 کالین پاول در سخنرانی 5 ماه فوریه سال 2002 در مقابل شورای امنیت نیز چنین گفت: «صدام حسین تحقیقاتی روی بالغ بر دوازده عامل بیولوژیک محرک بیماریهایی چون قانقاریا، طاعون، تیفوس، وبا، آبله و تب خونی ترتیب داده است.»‌

این افشاگریها در رسانه‌های بزرگ و جنگ‌افروز که به نهادهای تبلیغاتی بدل شده بودند، انعکاس وسیع و مبالغه‌آمیزی یافته و بی‌وقفه از شبکه‌های تلویزیونی فاکس‌نیوز، سی.ان.ان و شبکه رادیویی کلیر چانل (شامل بیش از 1200 ایستگاه رادیویی) پخش شدند حتی در روزنامه‌هایی، مانند واشنگتن پست و وال‌استریت ژورنال نیز انتشار یافتند. بدین ترتیب، این اتهامات دروغین در سراسر جهان به استدلال مرکزی نیروهای جنگ‌طلب تبدیل شدند.

هر یک از متحدان بوش از جمله خوزه ماریا ازنار نخست‌وزیر اسپانیا، نیز به نوبه خود، این ادعاها را تکرار کردند.

از زمان پیروزی بوش در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000، تحریف افکار عمومی به یکی از مشغله‌های اساسی دولت جدید تبدیل شده است؛ گرایشی که پس از سوءقصدهای هولناک 11 سپتامبر 2001، جنبه مالیخولیایی پیدا کرده است. مایکل کا.دیور، یکی از نزدیکان رامسفلد و از کارشناسان جنگ روانی(7)، اهداف جدید دولت آمریکا را چنین خلاصه کرده است: «از این پس، استراتژی نظامی باید بر مبنای پوشش تلویزیونی تعیین شود؛ چرا که اگر افکار عمومی با شما باشد هیچ چیز نخواهد توانست در برابرتان بایستد. در واقع، قدرت سیاسی بدون حمایت افکار عمومی کاملاً ناتوان است.»14

قرار بود شور و شوق خودجوش مردم عراق (پس از سقوط صدام!) و استقبال وسیع از مهاجمان بی‌پایگی دلایل اولیه طرح تجاوز نظامی واشنگتن را بپوشاند. در واقع، واشنگتن می‌توانست از این طریق، چندین ماه حمله نظامی را برای یافتن سلاحهای کشتار جمعی توجیه کند؛ سلاحهایی که قلب آمریکا را نشانه گرفته بودند و دلایل و شواهد زیادی ارائه می‌شد. برای نمونه، بوش در ماه ژانویه سال 2003 در سخنرانی‌اش درباره متحدان آمریکا گفت، عراق پانصد تن اکسید اورانیوم از نیجر برای ساخت سلاح اتمی خریداری کرده است. کالین پاول نیز، در همین ارتباط، مدارکی را در اختیار سازمان ملل قرار داد. حال آنکه چند ماه بعد، محمد البرادعی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، اعلام کرد تمام این پرونده جعلی و ساخته و پرداخته سازمانهای جاسوسی انگلستان می‌باشد که از سال 1997، مشغول پرونده‌سازی علیه عراق هستند.

اما این موضوع دیگر اهمیتی نداشت؛ چرا که رسانه‌های جمعی آمریکا خبر تکذیب را در حاشیه مطرح کردند. پیش از جنگ، 40 درصد از مردم آمریکا اطمینان داشتند که بغداد سلاحهای اتمی دارد و هنوز هم نیروهای آمریکایی برای توجیه جنگ و دهها هزار قربانی آن مدرکی نیافته‌اند.

در مورد مبارزه با تروریسم و ارتباط با القاعده عجیب آن است که در جایی که عراق حتی در فهرست کشورهای حامی تروریسم وزارت خارجه آمریکا هم قرار نمی‌گیرد، آمریکا این کشور را حامی تروریسم می‌داند. همین آمریکایی که خود را بدین‌گونه نگران تهدید نظامی عراق نسبت به همسایگانش نشان می‌داد،‌ در تجاوز این کشور به ایران، او را تشویق و حمایت می‌کرد.

شاید توجه وسواسی دولت بوش به کشور عراق، به جای دولت پاکستان که از سویی هم سلاح اتمی دارد و هم با تروریستها در ارتباط است، به این دلیل مهم باشد که این کشور در مرکز منطقه‌ای که دو سوم ذخایر نفت جهان در آن جا گرفته است، قرار دارد و موقعیت، نقش و نفوذ آن در تعیین بها و جریان نفت، یعنی کالای استراتژیکی که هم اقتصاد جهانی و هم ماشین جنگی آمریکا را می‌چرخاند، کاملاً روشن می‌شود.

از آنجا که مهاجمان هیچ جا مورد استقبال مردمی قرار نگرفتند، پنتاگون مجبور شد صحنه رسانه‌پسند افتادن مجسمه صدام حسین را در قلب پایتخت در 9 ماه آوریل سازماندهی کند؛ تصویری که در سراسر دنیا پخش شد تا همه پرچم ستاره‌دار را که بر سر دیکتاتور کشیده و جای پرچم عراق را گرفته بود، ببینند. در این زمان، دونالد رامسفلد که تحت تأثیر قرار گرفته بود، فوراً اعلام کرد: «این صحنه مرا به یاد سقوط دیوار برلین می‌اندازد.» اما وی به این مطلب اشاره‌ای نکرد که سقوط مجسمه صدام حسین از سوی نیروهای نظامی آمریکایی آن هم در حضور جمعیتی صد نفره از مردم عراق، که از تعداد خبرنگاران نیز کمتر بودند، صورت گرفت.

ارتباط میان القاعده و رژیم عراق نیز یکی از دلایل اعلام جنگ علیه عراق در چهارچوب جنگ علیه تروریسم مطرح شد. هرچند خود سازمان سیا نیز این ادعا را باور ندارد، اما 44 درصد آمریکاییان معتقدند که برخی یا اکثر تروریستهای 11 سپتامبر 2001 عراقی بودند و 45 درصد بر این باورند که شخص صدام در این عملیات دست داشته است.15 (این نظرسنجیها نشان می‌دهد که حتی در آمریکا، دسیسه رسانه‌ها تا چه حد در پخش اکاذیب نقش دارد) حال این پرسش مطرح است که واقعیت چیست؟ در پاسخ باید گفت این نقطه مشترک اساسی بین اسامه بن لادن و شخص صدام حسین وجود داشت که از دهه 80 متحد استراتژیک آمریکا بودند و اگر از کمکهای سیاسی و مادی دولتهای متوالی آمریکا بهره‌مند نشده بودند، نمی‌توانستند تا این حد خطرناک شوند. در این مورد می‌توان به پشتیبانی واشنگتن از مبارزان افغانی و عرب، به ویژه اسامه‌ بن لادن در جریان جنگ شوروی با افغانستان و کمک آمریکا به عراق طی جنگ با ایران نام برد.

در ماه دسامبر سال 1983، رامسفلد به بغداد رفت تا دستهای هیتلر آینده را بفشارد. بدین ترتیب، با حذف عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم روابط میان دو کشور گسترش یافت. در جنگ عراق علیه انقلاب اسلامی، واشنگتن، از بغداد حمایت نظامی کرد. هرچند واشنگتن به خوبی می‌دانست که عراق با زیر پا گذاشتن قوانین بین‌المللی علیه ایران از سلاحهای شیمیایی استفاده می‌کند، اما در سال 1988 هنگامی که این کشور با گازهای شیمیایی به کردها حمله کرد و هزاران کشته در حلبچه بر جای گذاشت، دولت آمریکا با برپایی جنگ تبلیغاتی کوشید تا مسئولیت این جنایت را به دوش ایران بیندازد.

یک نمونه ناب

یک نمونه از واقعیت‌سازی رسانه‌های آمریکایی، عملیات آزادسازی جسیکا لینچ است که یکی از صحنه‌های حماسی جنگ اخیر محسوب می‌شود.

در اوایل ماه آوریل سال 2003، رسانه‌های عمده آمریکا با طرح جزئیات شگفت‌انگیزی، ماجرای آزادسازی جسیکا لینچ را پخش کردند. جسیکا لینچ جزء ده سرباز آمریکایی بود که به اسارت نیروهای عراقی درآمده بودند. وی در روز 23 ماه مارس در حمله‌ای غافلگیرکننده به دام افتاد و تا لحظه آخر به مقاومت ادامه داد تا اینکه سرانجام، با خنجر زخمی شده و با دست و پای بسته به بیمارستانی در قلمرو دشمن در ناصریه منتقل شد. یک هفته بعد، نیروهای ویژه آمریکایی از راه هوایی به منطقه منتقل شدند و طی عملیات غیرمترقبه‌ای در پی یک درگیری طولانی و مبادله آتش وی را آزاد کردند. جریان بدین شرح بود که به رغم مقاومت گارد ریاست جمهوری عراق، کماندوهای آمریکایی موفق شدند تا در بیمارستان رخنه کنند و جسیکا را با هلی‌کوپتر به کویت بیاورند. همان شب بوش از کاخ سفید، آزادسازی جسیکا لینچ را به آگاهی ملت آمریکا رساند و هشت روز بعد، پنتاگون یک نوار ویدیوئی را از جریان عملیات با صحنه‌هایی در سطح بهترین فیلمهای جنگی در اختیار رسانه‌ها گذاشت.

زمانی که در روز 9 ماه آوریل جنگ پایان یافت، تنی چند از روزنامه‌نگاران، به ویژه از لس‌آنجلس تایمز، تورنتو استار، ال پائیس و بی.بی.سی. به ناصریه رقتند تا در رابطه با صحت و سقم گزارش پنتاگون تحقیق کنند.

نتیجه این تحقیق به شدت حیرت‌انگیز بود؛ چرا که طبق نظر پزشکان عراقی معالج این زن جوان، که مورد تأیید پزشکان آمریکایی نیز بود، جراحت جسیکا (شکستگی مچ پا و دررفتگی)، نه ناشی از یک درگیری مسلحانه، بلکه در اثر تصادف کامیون حامل وی رخ داده بود. همچنین، نه تنها با او بدرفتاری نشده، بلکه برعکس، پزشکان تمام تلاش خود را برای معالجه این زن به کار بسته بودند، به گفته دکتر سعدعبدالرزاق: «هنگامی که وی را به اینجا آوردند نبضش 140 بود و مقدار زیادی خون از دست داده بود؛ بنابراین، باید به او خون تزریق می‌شد. خوشبختانه، گروه خونی اعضای خانواده من نیز مانند جسیکا +O بود و ما توانستیم به اندازه کافی خون تهیه کنیم، بدین ترتیب، تصور می‌کنم، ما جان او را نجات دادیم.»16

بنابراین، پزشکان عراقی برای تحویل جسیکا به ریسک خارق‌العاده‌ای دست زده بودند و کوشیدند برای تحویل دادن جسیکا به ارتش آمریکا با آنها تماس بگیرند. سحرگاه 2 ماه آوریل، رسیدن کماندوهای ویژه با تجهیزات خیره‌کننده شامل سلاحهای پیچیده، کارکنان بیمارستان را غافلگیر کرد؛ چرا که دو روز پیش از آن، پزشکان عراقی به نیروهای آمریکایی خبر داده بودند که نیروهای نظامی صدام عقب‌نشینی کرده‌اند و جسیکا در انتظار آنهاست. دکتر انمار اوادی صحنه را برای خبرنگار بی‌.بی.سی چنین نقل می‌کند: «جریان درست مانند یک فیلم هالیوودی بود، اصلاً، از سربازان عراقی خبری نبود، اما نیروهای ویژه آمریکایی با سلاحهای سبک و نیمه سنگین شلیک می‌کردند و صدای انفجار به گوش می‌رسید. آنان فریاد می‌کردند: «برو، برو، برو» حمله به بیمارستان صرفاً نوعی نمایش بود؛ چیزی شبیه فیلمهای سیلوستر استالونه»

این صحنه را یکی از دستیاران سابق ریدلی اسکات در فیلم سقوط باز سیاه (2001) با یک دوربین مخصوص فیلمبرداری شبانه ضبط کرد. به گفته رابرت شیتر از لس‌آنجلس تایمز، تصویرهای مزبور برای مونتاژ به ستاد فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا در قطر ارسال و پس از بازبینی پنتاگون در سراسر جهان پخش شد.17

داستان آزادسازی جسیکا لینچ در تاریخچه عملیات روانی زنده خواهد ماند. این ماجرا شاید در ایالات متحده قهرمانانه‌ترین لحظه این جنگ محسوب شود، حتی اگر اکنون دیگر روشن شده باشد که این جریان نیز همانند، سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین و رابطه با القاعده از جمله گزارشهای جعلی این جنگ بوده است.

پاورقی‌ها:

1.‌ روزنامه ایران؛ مورخه 1382/4/2.

2.‌ همان.

3.‌ حسین بشیریه؛ نظریه‌های فرهنگ در قرن بیستم؛ 1379، ص 96.

4. پست مدرنیته و پست مدرنیزم؛ ترجمه حسینعلی نوذری؛ 1380، ص 715.

5. همان؛ ص 365.

6. بشیریه؛ همان، ص 97.

7. نوآم چامسکی؛ فهم قدرت؛ ترجمه احمد عظیمی‌بلوریان؛ 1382 ص 36.

8. همان.

9. همان.

10. http://ir.mondeohiplo.com./article59html

11. Ibid

12. Ibid

13. http://ir.mondeohiplo.com./article129html

14. Ibid

15. Ibid

16. Ibid

17. Ibid

پی‌نوشت‌ها:

(1). On – Line

(2). Hyper – reality

(3). Hyperreal World

(4). Simulation

(5). Implusion

(6). Hyper – real

(7). Psychological operations

ش.د820631ف

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات