صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۸  ، 
کد خبر : ۲۹۶۱۱۸

یادداشت روزنامه های ششم آبان 1395

کیهان/
منطقه، لحظات «بسیار» حساس و سرنوشت‌سازی را سپری می‌کند. غرب در این منطقه و طی 5 سال گذشته سرمایه‌گذاری هنگفتی کرده و هزینه‌های بسیار سنگینی را نیز، هم متحمل شده و هم تحمیل کرده است. این جبهه با راه‌اندازی غائله «داعش» و «تکفیر»، توده‌های عظیمی از انسان‌ها را به کشتن داده یا مجروح، آواره، یتیم و بیوه کرده است. زیر‌ساخت‌های کشورهای درگیر مثل عراق‌، سوریه و یمن تقریبا به طور کامل نابود شده و شاید سال‌ها طول بکشد بتوان خسارات و خرابی‌های پدید آمده را جبران کرد.
در مقابل اما، پناهجویان هم به سراسر اروپا هجوم آورده و یک بحران جدی امنیتی و اجتماعی را از «غرب» آسیا به «قلب» اروپا سرایت داده‌اند. غرب با پرداخت هزینه‌های مادی، معنوی و سیاسی سنگین، قمار بزرگی کرده و آبرو، پرستیژ و حیثیت خود را به حراج گذاشته است. یکی از بزرگترین هزینه‌هایی که غرب متحمل شده، به چالش کشیده شدن ادعای قدیمی و همیشگی‌اش یعنی «مدافع حقوق بشر» بودن است. اکنون که در حال مطالعه این وجیزه‌اید، پلیس ضد شورش فرانسه، در حال قلع و قمع وحشیانه پناهجویان در شهر مرزی کاله است و کشورهای دیگر اروپایی مثل مجارستان و یونان نیز پی در پی در حال ارائه طرح و تصویب قوانین جدید برای اخراج و سرکوب پناهجویان هستند. روزنامه آلمانی زد دویچه سایتونگ همین دیروز در توصیف شرایط حاکم بر پناهجویان در «کاله» فرانسه نوشت، «اینجا شبیه گوانتانامو است» و در انتهای گزارش خود نیز نتیجه گرفت «وضعیت پناهجویان در این منطقه، برای تمام اتحادیه اروپا مایه شرم است.»
بدون تردید حجم کلان سرمایه و هزینه‌ای که غرب به میدان آورده، به دلیل اهمیت بسیار بالای منطقه و تحولات جاری در آن است. وقتی بیش از 80 کشور در یک جنگ-به شکل مستقیم و غیر مستقیم- حضور می‌یابند، وقتی باراک اوباما به عنوان راس تمام این توطئه‌ها و جنایات می‌گوید، این تحولات او را پیر کرد، یعنی، پروژه، پروژه عظیمی است. طبق محاسبات غرب اما، اکنون تحولات به خط پایان رسیده و فصل برداشت است. اما این همه ماجرا نیست.
مرکز ثقل تمام تحولات جاری را اگر سوریه و عراق یا به بیان دقیق‌تر «موصل» و «حلب» بدانیم، باید نتیجه گرفت، غرب درست می‌گوید، فصل برداشت فرا رسیده است. اما آیا تحولات در این دو شهر همانگونه پیش می‌رود که غرب تصور می‌کرد؟
موصل، مرکز استان نینوا، قلب داعش و پایتخت به اصطلاح «خلافت» تکفیری‌هاست. اوضاع در این دو شهر صد در صد لهِ مقاومت و علیه جبهه تکفیری غربی است. تقریبا تمام کارشناسان و استراتژیست‌های نظامی اذعان کرده‌اند، با آزاد شدن موصل، کار داعش در عراق تمام است. ممکن است پس از آزاد‌سازی این شهر، داعش چند سالی به صورت پراکنده در این منطقه و آن روستا حملات پراکنده تروریستی انجام داده و عده‌ای را شهید و مجروح کند اما، دیگر خبری از حملات آنچنانی و سقوط این شهر و آن روستا نخواهیم شنید. بخشی از راز دست و پا زدن‌های ترکیه و حتی آمریکا، فرانسه و انگلیس برای شرکت ولو ظاهری در این عملیات، به دلیل همین مسئله است. ترکیه در این 5 سال بابت حمایت پیدا و پنهان از تکفیری‌ها، کم هزینه نداده است. جنگ موصل، «فینالِ بازیِ داعش» است. کسب افتخار مشارکت در آخرین عملیات مهم ضد تروریستی عراق، کم افتخاری نیست. حداقل سود حضور حتی ظاهری و غیر موثر در این عملیات برای کشوری مثل ترکیه این است که می‌تواند ننگ حمایت از داعش را به ظاهر هم که شده از پیشانی خود، پاک و خود را تبرئه کند. این کشور با حضور در جنگ موصل حتی می‌تواند، برای موصل بعد از داعش نیز برنامه‌ها داشته باشد!
اوضاع حلب نیز همین‌گونه است. اهمیت عملیات حلب کمتر از موصل نیست. آزاد‌سازی این شهر هم به معنی پایان کار تکفیری‌ها در سوریه خواهد بود. علت هجمه سنگین قدرت‌های غربی و سازمان ملل علیه ایران، روسیه، سوریه و حزب‌الله به خاطر پیشروی این جبهه در حلب و جدی شدن مسئله پایان غائله تکفیری‌هاست نه نگرانی از به خطر افتادن جان غیر‌نظامیان. نگرانی این جبهه از به خطر افتادن جان غیر نظامیان، با توجه به پرونده سیاه آنها در کشتار مردم، فقط خنده‌دار است. جان غیر‌نظامیان اگر برای سازمان ملل مهم بود، پرونده کودک‌کشی آل‌سعود، معلم داعش را، در یمن مسکوت نمی‌گذاشت.
در این برهه حساس جنگ، از نگاه غرب، به دلیل همان هزینه‌های بالایی که برشمردیم، داعش و النصره نباید تمام شوند. غرب و متحدانش به این جانوران احتیاج دارند. تکفیری‌ها مجری پروژه بزرگ و 5 ساله غرب در منطقه هستند و در بازی فینال نباید شکست بخورند. اما تحولات منطقه طور دیگری رقم خورده و جبهه غرب چه بخواهد و چه نخواهد این پروژه هم در حال شکست است.
سرنوشت عملیات موصل و حلب سرنوشت تمام منطقه است. پیروز این میدان نیز پیروز تمام منطقه است. امروز تمام دنیا از تروریسم و تفکرات تکفیری زخم خورده است و مسلمانان در این میان از همه بیشتر زخم خورده‌اند بنا بر این می‌توان گفت سرنوشت این دو تاثیرات منطقه‌ای و جهانی تعیین‌کننده‌ای خواهد داشت، درست مثل سرنوشتی که پایان جنگ جهانی دوم بر مناسبات جهانی گذاشت.
اگر با پایان جنگ جهانی دوم، فاتحان جنگ یعنی آمریکا، شوروی، فرانسه و انگلیس(متفقین) غنائم را آن‌طور که خود می‌خواستند تقسیم و مناسبات بین‌المللی را به نفع خود تعریف کردند، به جرات می‌توان ادعا کرد، در جنگی به این مهمی که عده‌ای آن‌ را جنگ جهانی سوم هم خوانده‌اند نیز فاتحان، مناسبات بین‌المللی را می‌توانند به نفع خود تغییر دهند. اما فاتح این میدان دیگر آمریکا، فرانسه و انگلیس نیست، «مقاومت» با محوریت ایران است.
جایگاه رفیعی که ایران اسلامی، جهان تشیع و مقاومت به عنوان تنها هماورد واقعی داعش پس از پایان این قائله در منطقه و دنیا به دست خواهند آورد، جایگاه بسیار برجسته، سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده‌ای است. جایگاهی که بیش از هر چیز مرهون حشد‌الشعبی، مرجعیت شیعه و سنی، ملت عراق، سوریه و یمن و مهمتر از همه مرهون خون شهداست؛ حتی اگر غول‌های رسانه‌ای دنیا بخواهند این تحولات عظیم را تحت الشعاع قرار دهند.
کوچ تکفیری‌های چشم آبی به خانه، روی دیگر این تحولات است. انفجار، ترور و ناامنی شاید برای برخی کشورهای غرب آسیا مسئله تازه‌ای نباشد اما، برای غرب مدرن یک مسئله تازه و کاملا جدی است. تحمل نا امنی و حملات تروریستی برای غربی‌هایی که سال هاست در بالاترین سطوح و استانداردها زندگی کرده اند، کار ساده‌ای نیست. وقتی 80 درصد مردم آلمان، قوی‌ترین اقتصاد اروپا می‌گویند، «هر آن» احتمال وقوع حمله‌ای تروریستی یا انفجاری انتحاری را می‌دهند، یعنی غرب از آن استانداردها فاصله گرفته است. مخلص کلام این که، بازی فینال بین داعش و مقاومت با احتمال بسیار زیاد طی ما‌ه‌های آینده به نفع مقاومت تمام خواهد شد اما در غرب، اول کار است و بازی مقدماتی بین داعش و اربابانش تازه آغاز خواهد شد.
جعفر بلوری

ایران/
پیامدهای سیاسی و حقوقی قطعنامه اروپا

رضا نصری
حقوقدان و عضو مرکز مطالعات بین‌الملل ژنو


اخیراً کمیته روابط خارجی پارلمان اروپا قطعنامه‌ای تحت عنوان «راهبرد اتحادیه اروپا در قبال ایران پس از توافق هسته‌ای» را به تصویب رساند که بسیاری از تحلیلگران آن را تلاش این اتحادیه برای «عادی‌سازی و توسعه روابط بلندمدت با جمهوری اسلامی ایران» یا - به زعم سخنگوی وزارت امور خارجه - «اراده مثبت این نهاد اروپایی برای گسترش و تعمیق مناسبات دوجانبه در تمامی ابعاد با ایران» ارزیابی کرده‌اند. این تعابیر درست و بجا از این قطعنامه، بیانگر این حقیقت نهفته نیز هست که دولت بعدی امریکا - چه دولت کلینتون، چه دولت ترامپ - در ایجاد یک «ائتلاف» بین‌المللی برای اعمال فشار دیپلماتیک، اقتصادی و سیاسی به ایران، یا - در صورت پیروزی جمهوریخواهان - در ترغیب متحدان غربی خود در لغو «برجام» یا کارشکنی در اجرای آن با موانع جدی و مهمی مواجه خواهد شد. اما در کنار این نکته مهم، قطعنامه مذکور حاوی سه نکته بنیادین دیگری نیز هست که جا دارد افکار عمومی و مسئولانی که در حوزه امنیتی و راهبردی فعالیت می‌کنند نسبت به آن عنایت بیشتری مبذول داشته باشند:
اول اینکه این قطعنامه به صراحت ایران را به‌عنوان یک «بازیگر اصلی» در مناسبات منطقه‌ای به رسمیت می‌شناسد و متعاقباً اذعان می‌دارد که حل هیچ معضلی را در منطقه خاورمیانه، شمال آفریقا و خلیج فارس بدون حضور بازیگران اصلی بر سر میز مذاکره میسر نمی‌داند. به عبارت دیگر، با ذکر این نکات در قطعنامه، نمایندگان اتحادیه اروپا به صورت «رسمی» به این واقعیت اقرار می‌کنند که ایجاد صلح و ثبات در منطقه - و حتی فراتر از خاورمیانه - بدون جلب همکاری و نقش‌آفرینی ایران امکان‌پذیر نخواهد بود. این موضع اتحادیه اروپا - که نه در یک اثر پژوهشی از جانب یک اندیشکده، که در یک مصوبه رسمی از جانب پارلمان اتحادیه بیان می‌شود - با مواضع پیشین این نهاد - که در دوران پیش از برجام همواره در پی انزوای همه‌جانبه ایران بود - تفاوت قابل ملاحظه‌ای دارد و می‌توان چنین چرخشی را یک دستاورد مهم ایران در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجه به حساب آورد.
دوم اینکه این قطعنامه (در بند ۳۴) به صراحت ادعای مغایرت آزمایش‌های موشکی ایران با «برجام» را رد می‌کند و با زبانی بسیار احتیاط‌‌آمیز این رزمایش‌ها را صرفاً «ناسازگار» با «روح» قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت می‌خواند (حتی در نسخه فرانسوی قطعنامه، به جای واژه «ناسازگار» از عبارت «بی اعتنایی» به روح قطعنامه ۲۲۳۱ استفاده شده است). به عبارت دیگر، پارلمان اتحادیه اروپا در این سند رسمی در عمل اعلام می‌دارد که آزمایش‌های موشکی ایران نه تنها نقض توافق هسته‌ای نیست، بلکه با «متن» قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت نیز هیچ تعارضی ندارد. در کنار اهمیت سیاسی و نمادین این موضع‌گیری، این نکته از این نظر نیز حائز اهمیت است که از این پس، حتی در صورتِ تلاش احتمالی دولت بعدی امریکا برای اخذ قطعنامه شورای امنیت علیه ایران به خاطر فعالیت‌های موشکی سپاه، کشورهای اتحادیه اروپا - از جمله فرانسه که عضو دائم و دارای حق وتوی این نهاد بین‌المللی است - به احتمال زیاد، به پشتوانه این سند، به چنین قطعنامه‌ای رأی مثبت نخواهند داد. این نکته مهم - که این بار در یک مصوبه رسمی پارلمان اروپا تجلی می‌یابد - یک بار دیگر ثابت می‌کند که برخلاف نظر منتقدان داخلی، تیم مذاکره‌کننده ایران موفق شده است بواسطه «برجام» فعالیت‌‌های موشکی ایران را - که مؤلفه مهمی در ارتقای امنیت ملی است - به صورت قطعی و دائمی از سیطره شورای امنیت خارج سازد.
سوم اینکه در این قطعنامه، برای نخستین بار، اتحادیه اروپا اعلام می‌دارد که «میراث انقلابی ایران» و قانون اساسی این کشور را نباید موانعی بر سر راه گفت‌وگو و یافتن «زمینه‌های مشترک» در حوزه دموکراسی، اکمیت قانون و حقوق بشر دانست.

به عبارت دیگر اتحادیه اروپا که همواره در مواجهه با مواضع ایران خود را مخالفِ هرگونه «نسبی‌گرایی» در اصول لیبرالیستی معرفی می‌کرد، این بار به صورت رسمی اعلام می‌کند که میان شناسنامه انقلابی ایران و موازین دموکراسی، حاکمیت قانون و حقوق بشر تناقض «ماهوی» نمی‌بیند؛ و این نیز تحول مهمی در یکی دیگر از مواضع پیشین اتحادیه اروپاست که می‌تواند راه را برای برقراری یک رابطه متوازن، منطقی و برابر هموار سازد. رابطه‌ای که در همه دولت‌های گذشته - به دلیل برخورد قیم‌مآبانه و تحکمی اتحادیه اروپا در این حوزه‌ها - همواره با نوعی تنش، ناهمواری و اصطکاک همراه بوده است.
به طور خلاصه، در کنار نکات فراوانی که در این قطعنامه مطرح شده است، از جمله اهمیت ایران برای اتحادیه اروپا در مناسبات تجاری و اقتصادی در فضای پسا برجام؛ و پرهیز از عادتِ همیشگی محکوم کردن ایران به بهانه «تروریسم»، می‌توان به رسمیت شناختن ایران به‌عنوان یک بازیگر اصلی در مناسبات بین‌المللی، اذعان رسمی اروپا به نبود موانع قانونی بر سر راه توسعه نظامی ایران و همچنین پذیرش سازگاری ماهوی نظام سیاسی ایران با ارزش‌ها و اصول پایه‌ای اتحادیه اروپا را از زمره علائم مثبت و «مواضع جدید» اتحادیه برشمرد. علائم و مواضعی که می‌تواند - از منظر ایران نیز - زمینه‌ساز «عادی‌سازی» روابط با اروپا شود.
 

وطن امروز/
باغ همانی بود که دادی رفت
حسین قدیانی: چه دار و برگ رنگارنگی! چقدر ناز! خدا عالم است چقدر پزش را می‌دادیم! چقدر باعث افتخارمان بود! وای که چه باغ قشنگی داشتیم! پر از درخت! پر از میوه! میوه‌هایی که فقط مختص یک فصل سال نبود! باغ ما «باغ همیشه بهار» بود، از بس باغبان و بچه‌ها برایش زحمت کشیده بودند! چراغ باغ ما همیشه «روشن» بود اما خب! برای اینکه باغ سرپا بماند، حتی داغ هم دیدیم! چند تایی از بچه‌ها را زدند، با همان اسلحه کدخدا! کدخدای نامرد، این باغ را به چشم ما نمی‌دید! می‌گفت: «شما وقتی باغچه دارید، باغ می‌خواهید چه کار؟!» حتی به چاه باغ ما چشم طمع داشت! به همه آن میوه‌ها، همه آن ریشه‌ها، همه آن برگ‌ها! حتی چشم دیدن ریسه‌های باغ ما را نداشت که «نیمه شعبان»... آه! یک آن دلم گرفت! چه چراغانی خوشگلی! از این شاخه به آن شاخه! سمفونی لاله‌ها! لاله‌ها را که کدخدا زد، فکر می‌کرد باغ ما می‌خوابد! باغبان اما نگذاشت! پای باغ ایستاد! پای هر پر هر لاله‌ای ایستاد! پای هر میوه هر شاخه‌ای ایستاد! کدخدا گفت: «پس لااقل بیایید مذاکره!» باغبان گفت: «من که خوشبین نیستم ولی حالا که می‌خواهید بروید با کدخدا دور یک میز بنشینید «قهرمان» باشید»! ما هم تکرار کردیم پند باغبان را! برای طرف خودمان دست زدیم بلکه بیشتر امتیاز بگیرد! تماشاچی هوشیاری بودیم! تشویق می‌کردیم تیم‌مان را به حمله! و به زدن گل بیشتر! متهم شدیم اما به همصدایی با بدترین دشمن ما و صمیمی‌ترین دوست کدخدا!
با آن همه دفاع روشن از محصول سواد بچه‌ها، متهم شدیم به بی‌سوادی! بد می‌گفتیم که این باغ به هزینه جان شیرین ثمر داده است؛ ارزان نفروشید؟! بد می‌گفتیم که گرگ همیشه گرگ است، حتی وقتی که به جای زوزه، منت می‌کشد؟! تا اینکه روزی خبر آمد مذاکره به بار نشسته! از ما خواستند شادی کنیم! تقدیم دودستی باغ به دشمن اما شادی نمی‌خواست! گرفتن پول خودمان در ازای باغ خودمان شادی نمی‌خواست! تازه! ما خوشبین نبودیم که حتی این پول را هم به ما بدهند! ندادند! کدخدا بدتر شده بود که بهتر نشده بود! می‌رفت با تبر عکس سلفی می‌انداخت! و می‌فرستاد برای ما! با همان تبر آشنا! با همان تبر که افتاده بود به جان همه درختان باغ ما! چه برگ‌ریزانی! صبر نکردند پاییز شود، خود به خود این برگ‌ها بریزند! از ریشه می‌زدند نامردها! جماعت می‌گفتند؛ به دشمن نگویید نامرد! می‌گفتند؛ اصلا به کدخدا نگویید دشمن! می‌گفتند؛ همین که باغ ما را به رسمیت شناخته، خوب است! می‌گفتیم؛ باغ را به درختانش می‌شناسند! می‌گفتیم؛ حالا که با تبر، همه درختان باغ ما را زده؟! می‌گفتند؛ چاه را که با «سیمان» پر کنیم، حل است! و چاه را با سیمان پر کردند! حالا باغ ما، نه درختی داشت و نه حتی چاهی برای گرفتن آبی! باز هم اما حل نشد! و کدخدا هنوز مشکلش با ما حل نشده! خوش به حال قصه‌های قدیمی! چند تا یکی «افسانه» بود! ما اما «هزار و یک شب» واقعا غصه خوردیم! آهای آقای سه‌نقطه‌چین! مگر نگفتی باغ را که بدهیم، همه چیز حل است؟! من درختان باغ‌مان را می‌خواهم! همان که فروختی! مفت! و قطع کردی! با تبر بی‌رحم دیپلماسی! تا بروند با چوبش «روزنامه‌» دربیاورند؛ «صبح بدون تحریم»! قلم به دستان کلاش جناح گلابی! مثال می‌زنی‌ها! مگر بیل و کلنگ دستت گرفته بودی و مشغول ورز خاک بودی که حالا به ما می‌گویی صبر کنیم تا وقت محصول؟! مگر خودنویس دست پینه‌نبسته‌ات نبود؟! و مگر نگفتی که در همان روز دادن باغ، داغ تحریم تمام می‌شود؟! تو باغ را دادی رفت! با ما از کدام «سیب» سخن می‌گویی؟!  «سرِچشمه» چقدر گفتیم سیمان نریزید روی دسترنج مصطفی‌ها! چقدر گفتیم این شیطان قسم خورده که آدم نمی‌شود؟! آهای عالیجناب وعده! آقای حرف! باغ همانی بود که دادی رفت...

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات