تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۱  ، 
کد خبر : ۲۹۶۲۸۳
نسبت تفکر عاشورایی با گفتمان انقلاب اسلامی در دیدگاه‌ متفکران انقلاب

انقلاب عاشورایی

اشاره: تفاوت بسیاری بین اسلام صوفی‌مسلک، اسلام متحجر و اسلام پویای انقلابی وجود دارد، چه؛ به هر اندازه که اسلام انقلابی عرضه شده است، پذیرندگان آن نیز بیشتر بوده و آن را به عنوان اسلام ناب محمدی شناخته‌اند حتی «فرانسیس فوکویاما» فیلسوف نولیبرال هم فهم دقیقی از «اسلام انقلابی» دارد و می‌فهمد تشیع برای چه اینقدر پویا و زنده است. فرانسیس فوکویامای نومحافظه‌کار، سال 1989 با نگارش مقاله «پایان تاریخ و واپسین انسان» (the End of History and the last man) که سال 1991 با تفصیل بیشتر و به همین نام به صورت کتاب چاپ شد، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکویاما به دفاع تاریخی از ارزش‌های سیاسی غربی برخاست و استدلال کرد رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان می‌دهد اجماعی جهانی به نفع لیبرال- دموکراسی به وجود آمده است. فوکویاما قبل از نگارش این مقاله و کتاب، در کنفرانسی که در اورشلیم برگزار شد به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت و خطری را که می‌تواند شیعه برای تفکر لیبرال داشته باشد و به پشتوانه آن جبهه مستحکمی علیه لیبرالیسم شکل بگیرد ارائه کرد. او در این کنفرانس که «بازشناسی هویت شیعه» نام داشت، می‌گوید: «شیعه پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده‌ای است که 2 بال دارد؛ یک بال سبز و یک بال سرخ». این مطالب را وی در اوج پیروزی‌های ایران در جبهه‌های دفاع مقدس در سال 1365 می‌گوید و ادامه می‌دهد: «بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت‌خواهی اوست. چون شیعه در انتظار عدالت به سر می‌برد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست‌ناپذیر است. نمی‌توانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است فردی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد». براساس نظریه فوکویاما بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت‌خواهی است. او می‌گوید: «بال سرخ شیعه، شهادت‌طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فناناپذیر کرده است». شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهرآگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و... به آن نمی‌رسد. آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بعد سوم شیعه است؛ وی می‌گوید: «این پرنده، زرهی به نام ولایت‌پذیری بر تن دارد که آنها را شکست‌ناپذیر کرده است». در بین همه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت، فقهی است یعنی فقیه می‌تواند ولایت داشته باشد. این نگاه، برتر از نظریه نخبگان افلاطون است. فوکویاما معتقد است: «ولایت‌پذیری شیعه که براساس صلاحیت هم شکل می‌گیرد، او را تهدیدناپذیر کرده است». وی در توضیح فناناپذیری شیعه می‌گوید: «شیعه با شهادت دوچندان می‌شود. شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند، بیشتر می‌شود.» و جنگ ایران و عراق را مثال می‌زند. سال 64 می‌گوید: «اینها فاو را تسخیر کردند می‌روند کربلا را هم بگیرند، اینجا [قدس] را هم قطعاً می‌گیرند». فوکویاما اگرچه عامی است اما فهمیده است که تفاوت عمیقی بین برداشت انقلابی ما از اسلام و دیگر قرائت‌ها از اسلام وجود دارد و خوب فهمیده بود این برداشت انقلابی متصل به یک گذشته سرخ است که از عاشورا نشأت می‌گیرد، چنانکه این اندیشه حتی در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز هویداست و تمام ارکان و ملحقات قانون اساسی به گونه‌ای «انقلابی» طراحی شده است که هیچ روبنای غیرانقلابی نمی‌تواند به پیشرفت این سیستم کمک کند. مرور دیدگاه‌های اندیشمندان و متفکران انقلاب اسلامی بیش از این به عمیق بودن این تفکر در انقلاب اسلامی کمک‌ خواهد کرد.
پایگاه بصیرت / میکائیل دیانی

(روزنامه وطن امروز ـ 1395/07/18 ـ شماره 2000 ـ صفحه 12)

امام خمینی: قیام همگانی در هر روز و در هر سرزمین

مورخان یکی از تفاوت‌های اصلی امام خمینی(ره) را با دیگر مراجع حوزه تسری ابعاد دین به عرصه اجتماع می‌دانند و اهمیت نهاد دین برای برپایی حکومت از منظر ایشان را وجه تمایز امام با بسیاری از علمای هم‌عصر ایشان نگاشته‌اند. علاوه بر این مساله نگاه انقلابی از دین را نیز می‌توان بنیان مرصوص تفکر امام دانست که منبعث از نگاه ایشان به مساله عاشوراست. ایشان در این باره می‌فرمایند: «... دستور آموزنده کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باید سرمشق امت اسلامی باشد. قیام همگانی در هر روز و در هر سرزمین. عاشورا قیام عدالت‌خواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ‌نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که این برنامه سرلوحه زندگی امت در هر روز و در هر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت عاشورای مکرر بود و میدان‌ها، خیابان‌ها و کوی و برزن‌هایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرر؛ و این دستور آموزنده، تکلیفی است و مژده‌ای. تکلیف از آن جهت که مستضعفان اگرچه با عده‌ای قلیل علیه مستکبران، اگرچه با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند؛ و مژده که شهیدان ما را در شمار شهیدان کربلا قرار داده است و مژده که شهادت، رمز پیروزی است...».

امام تنها جنبه ثواب اخروی نهضت عاشورا را در نظر نداشت، بلکه ثواب اخروی را جزئی از مجموعه اعتقادی خود می‌دانست که برای احیای عدالت و نفی حاکمیت ظالم کوشیده است و تلقی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از نهضت عاشورا کوشش برای بهسازی دین و دنیا بود. آنجا که فرمودند: ‏‏«و سلام بر حسین بن علی(ع) که با یاران معدود خویش برای برچیدن بساط ظلم غاصبان خلافت به‌پا خاست و از ناچیز بودن عِده و عُده به خود خیال سازش با ستمگر را راه نداد و کربلا را قتلگاه خود و فرزندان و اصحاب معدودش قرار داد و فریاد «هیهات مناالذله‌»اش را به گوش حق‌طلبان رساند»‏. امام اهمیت محرم را در همین مساله مبارزه با ظالم تقویت می‌کرد و می‌فرمود: «محرم ماهى است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است. امسال در ماه محرم، نهضت حق در مقابل باطل تقویت مى‏شود».

حضرت امام(رض) شکل گرفتن و بقای انقلاب اسلامی را مدیون و مرهون عاشورا و نهضت اباعبدالله(ع) می‌دانند و معتقدند مردم درس قیام و مبارزه را از امام حسین(ع) فراگرفته‌اند: «رمز پیروزى اسلام بر کفر جهانى را در این قرن که 15 خرداد 42 سرآغاز آن بود، در 12 محرم حسینى جست‌وجو کنید که انقلاب اسلامى ایران، پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است».

رهبر انقلاب: انقلاب آخرین اثر عاشوراست

رهبر بزرگوار انقلاب چه پیش از انقلاب اسلامی و چه پس از آن بارها به مساله عاشورا و تفکر انقلابی منبعث از آن اشاره کرده‌اند. ایشان در سخنرانی معروف خود در سال 72 می‌فرمایند: «آخرین برکت عظیم حادثه کربلا همین انقلاب شکوهمند ماست. اگر حادثه کربلا و اسوه‌گیری از آن نبود، این انقلاب پیروز نمی‌شد. امام بزرگوارمان که در محرم سال ۵۷ فرمودند «ماهی که خون بر شمشیر پیروز است»، این خط و این درس را از محرم دادند. سراغ جنگ هم که بروید همین است. آقایان مبلغان، وعاظ، گویندگان مذهبی، خوانندگان و مداحان مذهبی، فراموش نکنند که در زمان ما، نمونه کاملی از حوادث عاشورا همین بسیجی‌هایند. همین بچه‌ها و جوانان بسیجند. این یادتان نرود. عده‌ای از آنها شهید شدند، عده‌ای هم هستند. اینهایی که هستند، اگر شهید نشدند به‌ خاطر این نبود که از شهادت گریختند. سراغ شهادت رفتند اما شهادت سراغ‌شان نیامد. فراموش نشود که ماجرای عاشورا و محرم، با شهدای ما و با بقایای آن بسیجی‌ها- که امروز بحمدالله از پیر و جوان در جامعه ما زیادند- پیوند دارد. این ماه تبلیغ، مقابل ما و شماست. مواظب باشید از این ماه، حداکثر بهره را در راه دین و برای خدا ببرید».

ایشان عاشورا را سرمشق انقلاب اسلامی می‌دانستند و در تفسیر آن می‌فرمودند: «درس حسین‌بن‌علی علیه‌الصلاه‌والسلام به امت اسلامی این است که برای حق، برای عدل، برای اقامه عدل، برای مقابله با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودی خود را به میدان آورد، در آن سطح و در آن مقیاس، کار من و شما نیست اما در سطوحی که با وضعیت ما، با خلقیات ما، با عادات ما متناسب باشد چرا؛ باید یاد بگیریم».

ایشان در سال‌های منتهی به انقلاب در جلسات تفسیر قرآن خود تفکر انقلابی عاشورا را تبیین می‌کردند و از قیام عاشورا به ضرورت قیام علیه ظالم زمان می‌پرداختند.

ایشان پس از رهبری‌شان در جایی فرمودند: «هیچ وقت نباید امت اسلامی و جامعه اسلامی ماجرای عاشورا را به عنوان یک درس، به عنوان یک عبرت، به عنوان یک پرچم هدایت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زنده به عاشورا و به حسین‌بن‌علی علیه‌السلام است» و در تفسیر این سخن می‌توان بخشی از عبرت‌های عاشورای ایشان را مورد نظر قرار داد که فرمودند: «اگر کسانی برای حفظ جان‌شان، راه خدا را ترک کنند و آنجا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر می‌افتد، یا برای مقام‌شان یا برای شغل‌شان یا برای پول‌شان یا محبت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستان‌شان، راه خدا را رها کنند، آن وقت حسین‌بن‌علی‌ها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد».

یکی از مهم‌ترین مقاطع تاریخ انقلاب سال‌های 68 تا 72 است که جریان کارگزاران در حال استحاله انقلاب اسلامی است و تلاشش بر آرمان‌زدایی از انقلاب است. در این دوران رهبر انقلاب در مجموعه سخنرانی‌هایی که بعد‌ها به «عبرت‌های عاشورا» معروف شد از اهمیت عاشورا برای جلوگیری از انحراف در انقلاب اسلامی استفاده کردند.

ایشان در این باره فرموده‌اند: «اولین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجه می‌کند، این است که ببینیم چه شد که 50 سال بعد از رحلت پیغمبر صلوات‌الله و سلامه علیه، جامعه اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه‌السلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداکاری‌ای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی علیه‌السلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملت‌های مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسین‌بن‌علی علیه‌السلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحی نبوی- وضعیتی دید که هر چه نگاه کرد چاره‌ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین باعظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین‌بن‌علی علیه‌السلام، احساس کرد اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، والا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچم‌ها را می‌بست، به دست مسلمان‌ها می‌داد و آنها تا اقصی نقاط جزیره‌العرب و تا مرزهای شام می‌رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می‌کردند؛ آنها از مقابل‌شان می‌گریختند و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمی‌گشتند که در این باره می‌توان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد.

روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم می‌خواند و مردم را موعظه می‌کرد و آنها را در جاده هدایت با سرعت پیش می‌برد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسید و آن‌قدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید بر آنها حکومت می‌کرد؟! وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن‌ علی علیه‌السلام، دید که چاره‌ای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بی‌نظیر است. چه شد که به چنین مرحله‌ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم. ما امروز یک جامعه اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که 20 سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاه‌والسلام، در همان شهری که او حکومت می‌کرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطه بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بازارهای آن راه می‌رفت؛ تازیانه بر دوش می‌انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سال‌هایی نه چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام را با اسارت می‌گرداندند. ظرف 20 سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماری‌ای وجود دارد که می‌تواند جامعه‌ای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین علیهما‌السلام بوده‌اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم.

امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه محسوب می‌کرد، سر فخر به آسمان می‌سود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم. به نظر من این پیام عاشورا، از درس‌ها و پیام‌های دیگر عاشورا برای ما امروز فوری‌تر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین‌بن‌علی علیه‌السلام، آقازاده اول دنیای اسلام و پسر خلیفه‌ مسلمین، پسر علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلاه‌والسلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می‌نشست، سر بریده‌اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدم‌هایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به اسارت گرفتند! حرف در این زمینه، زیاد است.

من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سوال مطرح می‌کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفی می‌کند. آن آیه این است که می‌فرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.» 2 عامل، عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگی جدا کردن و توجه، ذکر، دعا، توسل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن. دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانی‌ها رفتن؛ دنبال هوس‌ها رفتن و در یک جمله؛ دنیاطلبی. به فکر جمع‌آوری ثروت، جمع‌آوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمان‌ها را فراموش کردن. این، درد اساسی و بزرگ است».

شهید بهشتی: یا شهید می‌شویم یا حکومت تشکیل می‌دهیم!

آیت‌الله شهید بهشتی دیگر استوانه انقلاب بود که قیام امام حسین را نسخه‌ای برای قیام انقلابی ملت ایران می‌دانست و از سال 46 در مرکز اسلامی هامبورگ به تدوین و تبیین آن می‌پرداخت. ایشان در یک سخنرانی 3 مساله «هدف از مبارزه»، «مردان مبارزه» و «مردم در مبارزه» را مطرح کرد و طراحی الگویی از مبارزه سیاسی برای انقلاب اسلامی و آینده آن را منقح کرد. ایشان درباره هدف مبارزه اباعبدالله فرمودند: «هدف اباعبدالله چیست؟ آیا در دست گرفتن حکومت است؟ آیا اباعبدالله می‌خواهد بر بلاد مسلمانان بخصوص عراق و کوفه حکومت کند؟ نه هدف او حکومت نیست، هدف اعلای حکم حق است. باید حق از باطل شناخته شود و حق و باطل را در افقی روشن‌تر به مردم نشان دهد. خواه به حکومت برسد یا نرسد. اگر توانست حکومت را در دست بگیرد که چه بهتر، قدرت حکومت را در راهی که خدا می‌پسندد به کار می‌اندازد اما اگر نتوانست حکومت را به دست آورد باز هم مقصود تأمین شده است. صحنه‌ای در کربلا پیش می‌آید که تاریخ آن را برای همیشه با کلمات و سطرهای درخشنده ثبت و ضبط می‌کند و جهاد مسلمین تا ابد نمونه عالی جنگ میان حق و باطل معرفی می‌شود. بَه بَه چه هدفی! عالی و در عین حال روشن و مشخص و قاطع....»

ایشان درباره دوم و سوم هم فرمودند: «خب! باید چه کسانی را برای مبارزه انتخاب کند؟ مردمی ثابت‌قدم. کسانی که می‌خواهند یک مبارزه اجتماعی را رهبری کنند باید از اباعبدالله درس بگیرند. حسین بن علی(ع) در نظر دارد به مبارزه‌ای دست زند. در این مبارزه 2 دسته باید شرکت کنند؛ یک دسته آنها که در کادر اصلی مبارزه‌اند، یعنی کسانی که استخوان‌بندی مبارزه را تشکیل می‌دهند و سرنخ‌ها در دست آنهاست. اینها باید مردمی آزموده، قابل اعتماد، دارای هدف مردمی، دارای نیرو و استقامت و اراده قوی، مردمی آشنا به وظیفه، مردمی تشکیلاتی و مطیع و فرمانبردار باشند؛ نمونه آنها قیس بن‌مسهر نامه‌رسان آن حضرت به کوفه. مسلم بن‌عقیل، نمونه دیگر، اباعبدالله(ع) این عده را با کمال دقت انتخاب کرد. دسته دیگر هواداران یک نهضتند که باید در مواقع لازم، از نیروی آنها کمک گرفت».

شهید بهشتی همین تفکر از عاشورا که یا تشکیل حکومت می‌دهیم یا شهید می‌شویم را در سال‌های ابتدای انقلاب و در مقابله با تحرکات آمریکا که برای فروپاشی انقلاب تلاش می‌کرد به کار برد و گفت: «... یک چیز را من از شما می‌خواهم که خود هم به آن عمل می‌کنم. هیچ کس مرا در این دوره‌ نشیب و فراز انقلاب در سخت‌ترین شرایط نتوانسته است با قیافه‌ افسرده ببیند، چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال «احدی‌الحسنیین» هستیم (شهادت یا پیروزی) دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید، چهره‌ها شاداب باشد، نشاط داشته باشید، آن وقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند».

شهید مطهری: شمر زمانه‌ات را بشناس!

یکی دیگر از شخصیت‌هایی که با قرائت انقلابی از اندیشه و نمادهای عاشورا در شکل‌گیری انقلاب اسلامی مؤثر بود، مرحوم شهید مطهری است. استاد مطهری، نقش برجسته‌ای در ارائه تفسیر نو از اسلام و تشیع و عاشورا داشت و با تفسیر مجدد بسیاری از مفاهیم و آموزه‌های تشیع بویژه عاشورا، شهادت و تقیه، به احیای اندیشه انقلابی عاشورا همت بست. وی با این پیش‌فرض که «اسلام دینی است که به پیروانش حس پرخاشگری، مبارزه، طرد و نفی وضع نامطلوب را می‌دهد و فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده، حرکت‌زا و انقلاب‌آفرین است و در هیچ یک از فرهنگ‌های دیگر چنین عناصر حرکت‌زایی وجود ندارد» در صدد برمی‌آید مجموعه مفاهیم و آموزه‌های دینی شیعه را در چارچوبی منسجم و انقلابی تدوین کند.

مهم‌ترین مقوله‌ای که مطهری به عنوان یک متفکر و احیاگر دینی به آن می‌پردازد و تلاش فراوانی برای ارائه تفسیری جدید و متناسب با نیازها و شرایط سیاسی زمان از آن به عمل آورد، نهضت عاشورا و قیام خونین امام حسین(ع) است. وی برخی تفاسیری را که از حادثه کربلا ارائه شده است و واقعه عاشورا و علت شهادت امام حسین(ع) را مبتنی بر یک دستور خصوصی تلقی کرده‌اند، خلاف روح و منش اسلامی می‌داند و سخت علیه اینگونه تفاسیر می‌تازد.

ایشان در نطق تاریخی علیه صهیونیسم در عاشورای سال 48 هجری خورشیدی که به دستگیری ایشان انجامید به مساله شمر زمانه اشاره می‌کند و قرائتی امروزی و انقلابی از عاشورا ارائه می‌دهد. شهید مطهری در این سخنرانی می‌گوید: «می‏خواهی نزد پیغمبر خدا ارزش پیدا کنی؟ با عمل کردن به این اصل نزد خدا و پیغمبر ارزش پیدا کن. اگر می‏خواهی نزد ملل جهان ارزش پیدا کنی که هم بلوک شرق روی تو حساب کند و هم بلوک غرب، سرنوشت تو را او در اختیار نگیرد و او برای تو تصمیم نگیرد، امر به معروف و نهی از منکر داشته باش، همبستگی و همدردی داشته باش، اخوت و برادری اسلامی‏ را زنده کن، از بی‌خبری پرهیز کن، از ضعف پرهیز کن، از لاابالی‏گری‏ پرهیز کن. این برنامه‏های بی‏خبری و لاابالی‌گری برای چیست؟ برنامه بی‌خبری برای این است که آگاه نباشی، نفهمی، ندانی و برنامه لاابالی‏گری برای این است که ضعیف باشی، قدرت‏ نداشته باشی.

اگر می‏خواهیم به‏ خودمان ارزش بدهیم، اگر می‏خواهیم قیمت پیدا کنیم، اگر می‏خواهیم نزد خدا و پیغمبر خدا محترم باشیم، نزد ملل جهان محترم باشیم، باید این اصل را زنده کنیم. اگر پیغمبر اسلام زنده می‏بود امروز چه می‏کرد؟ درباره چه مساله‏ای‏ می‏اندیشید؟ والله و بالله قسم می‏خورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش‏ امروز از یهود می‏لرزد. این یک مساله دو دو تا چهارتاست. اگر کسی نگوید، گناه کرده است. من اگر نگویم والله مرتکب گناه شده‏ام و هر خطیب و واعظی اگر نگوید مرتکب گناه شده است.... والله و بالله ما در برابر این قضیه‏ مسؤولیم. به خدا قسم مسؤولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. والله قضیه‏ای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده، این قضیه است... اگر حسین بن‏ علی بود می‏گفت اگر می‏خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر امروز موشه دایان است. شمر هزار و سیصد سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس. امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان می‏خورد».

شریعتی و شهادت با قرائت اسلام سیاسی و انقلابی

از چهره‌های دیگری که در انقلابی کردن مردم از طریق تمسک به الگوها و نمادهای عاشورایی نقش عمیق و اثرگذاری ایفا کرد، دکتر علی شریعتی بود. در واقع یکی از محورهای اصلی برنامه سیاسی و انقلابی شریعتی، احیای وجه انقلابی ائمه معصومین بویژه قیام عاشورا و حرکت امام حسین(ع) و حضرت زینب بود تا بتواند از طریق این پتانسیل قوی اعتقادی و سیاسی که در شیعیان وجود دارد، آنان را به حرکت انقلابی وادارد. از نظر دکتر شریعتی شیعه واقعی کسی است که همواره به تأسی از حضرت علی و امام حسین(ع) با نظام جور و غیرعادلانه در حال مبارزه باشد و پشت ظلم و زور را به لرزه درآورد. شریعتی مردم را به الهام از امام حسین برای قیام ضد ظلم و ستم فرامی‌خواند و در این میان با شعائر و اندیشه‌هایی که براساس اندیشه شیعی و نهضت عاشورا شکل گرفته بودند، ولی در عمل به جای تحرک‌بخشی، مانع حرکت بودند، به مقابله برخاست. شعائری چون عزاداری و مفاهیمی چون تقیه که همگی به نحوی با نهضت عاشورا در ارتباط بودند، در اندیشه شریعتی تبدیل به عوامل انقلابی شدند. شریعتی مراد از این شعائر و مفاهیم شیعی را ایجاد و حرکت انقلابی و قیام ضدنظام‌های غیرعادلانه می‌دانست، نه عاملی برای تعظیم در مقابل آنها. به همین دلیل آنها را چنان در اندیشه خود بازسازی کرد که با بازگرداندن آنها به مفاهیم اصلی‌ای که در فرهنگ شیعه داشتند، نقش عظیمی در ایجاد روحیه انقلابی در نسل جوان بویژه دانشگاهیان داشت. در آثار دکتر شریعتی «شهید» مفهوم حماسی‌تر و سیاسی‌تر پیدا کرد. شریعتی در آثار خود، تحت عنوان «شهادت»، «پس از شهادت» «ثار» و «یاد و یادآوران» به تبیین حماسی این مفهوم پرداخته است.

شریعتی معتقد است درک عمل امام حسین(ع) بدون درک مفهوم «شهادت» غیرممکن است و شهادت را عالی‌ترین و مهم‌ترین بعد نهضت عاشورا می‌داند که باید بخوبی درک شود تا عمق حرکت امام حسین معلوم شود. در عین حال همانند شهید مطهری با این نظریه که شهادت امام حسین را عاملی برای شفاعت شیعیان قلمداد می‌کند، بشدت مخالفت می‌کند و آن را تحت تاثیر روح صوفیانه و بینش مسیحیت می‌داند که قیام امام حسین را پوچ و بی‌معنا می‌کند. شریعتی شهادت را مرگ دلخواهی می‌داند که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری خویش، خود انتخاب می‌کند و هدف از این انتخاب تضمین بقای یک ایمان و یک عقیده است و امام حسین به همین دلیل به شهادت رسید.

شریعتی از این منظر و به عنوان الگویی از حماسه حسین(ع) در عاشورا، شهادت را یکی از بهترین و حیات‌بخش‌ترین سرمایه‌های شیعیان در طول تاریخ می‌داند و بر این مساله تاکید می‌کند که شیعه واقعی، در کنار بزرگداشت شهیدان، باید خود برای ادامه راه آنان و حفظ آرمان آنها و دفاع از عقیده و ایمانی که آنان در راه آن به شهادت رسیده‌اند و مبارزه با ظلم و حکومت جور، آماده شهادت باشد. شریعتی با قرائت نوینی که از شهادت در عاشورا ارائه می‌دهد، راه شیعه عاشورایی را ادامه همان انقلاب حسینی می‌داند. اینجاست که در زمینه ایجاد شور انقلابی در عرصه انقلاب اسلامی هم نقش‌آفرینی می‌کند. این دیدگاه شریعتی تاثیر ماندگاری بر ایجاد میل به شهادت در جوانان انقلابی آن دوره گذاشت که بویژه در میان محافل دانشگاهی محسوس‌تر بود و در واقع امام هم قرائتی اینچنینی را با اتکا به بینش مذهبی سنتی حاکم بر توده ملت، در میان همه ملت ایران مطرح کرد.

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2000/12/165801/0

ش.د9502237

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات