هادی محمدی/ به دلایل زیادی، پروندههای منطقهای در غرب آسیا در پیوندی موضوعی قرار دارند و به دلیل یکسانی بازیگران و اهداف تاکتیکی و بلندمدت و روندهای موجود و شرایط بازیگران مؤثر، رخدادهای هر یک از این پروندهها، در کنار تأثیر بر دیگر پروندههای فعال منطقهای، گویای شکلگیری یک پروسه معنادار و زنجیرهوار در منطقه است.
کشمکش سیاسی در لبنان به دلیل نوع نظام سیاسی توافقی، همواره در مراحل ویژه انتخاب رئیسجمهور یا انتخابات پارلمانی و شهرداری، به زورآزمایی رقبای سیاسی که تجلی اراده خارجی در معادلات داخلی لبنان است، تبدیل میشود. این صحنه تکراری همواره از محیط پیرامونی و تحولات خارجی و معادلات منطقهای تأثیرپذیر است و این «طنابکشی سیاسی» معمولاً پیام و معنای خاصی دارد و نشان میدهد که سمتگیری تحولات داخلی و خارجی در لبنان در چه مسیری است و وزن و جایگاه این بازیگران در کجا قرار دارد.
با گذشت ۸۸۶ روز از صندلی خالی ریاست جمهوری در لبنان که جریانهای اصلی در این کشور با مطرح کردن نامزد مطلوب خود، در انتظار تأثیرگذاری مؤلفههای داخلی و خارجی به سر بردند، عاقبت با چراغ سبز ریاض و تسلیم شدن سعد حریری، رئیس حزب المستقبل، میشل عون در یک اجماع قابل توجه مورد حمایت قرار گرفت و به پارلمان معرفی شد.
فراکسیون ۱۴ مارس در آخرین بازی سیاسی با دست گذاشتن بر روی نامزدی فرنجیه، به این امید که در درون جبهه ۸ مارس شکاف و واگرایی سیاسی ایجاد کند، مانور کوچکی انجام داد که با مدیریت حزبالله و تأکید و اصرار بر نامزدی میشل عون، به بنبست رسید. اگرچه انتخاب رئیسجمهور در لبنان از یک منظر به منزله، به روزرسانی کارتهای جدید بازی است و موفقیت بازیگران رقیب در دستگاههای سیاسی، امنیتی و نظامی و اقتصادی را در وضعیت جدید قرار میدهد، اما آنچه جریان المستقبل، ۱۴ مارس و حامیان آنها در ریاض و واشنگتن را مجبور به تسلیم کرد، ادامه فرسایش وضعیت ۱۴ مارس و بهویژه سعد حریری بود که امکان ادامه بازی قبلی را نمیداد. سعد حریری هم در درون حزب المستقبل با رقبای خود در تنش و هم با شرکای ۱۴ مارسی در مسیر فقدان افق و در تعامل با سعودیها در جایگاه ناکارآمد قرار گرفته بود. رهبران فراکسیون ۱۴ مارس در موقعیتی قرار داشتند که نه تنها در محیط داخلی و در جایگاه حکومتی باید پاسخگوی چالشهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی باشند؛ بلکه در مؤلفههای منطقهای نیز، همسان با شکستهای قمارکنندگان بر معادله تروریسم برای براندازی نظامهای سوریه و عراق، احساس شکست و بنبست میکردند؛ لذا سعد حریری و بقیه سران ۱۴ مارس در ماههای اخیر، همواره با سرزنش حامیان خارجی و به ویژه سعودی روبهرو بوده و موقعیت کارکردی خود را از دست میدادند. میشل عون در جایگاه همپیمان علنی حزبالله که بر روی مسائل راهبردی لبنان و منطقه دیدگاه یکسانی را مورد تأکید قرار دادهاند، پس از چند دور رأیگیری در مجلس لبنان با ۸۳ رأی به پیروزی رسید و موجی از شادی را در سراسر لبنان به وجود آورد. نکته مهم این است که بدنه اجتماعی گروههای رقیب نیز، انتخاب یک رئیسجمهور را برای رفع مشکلات معیشتی، اقتصادی و اجتماعی خود، راهگشا میدانستند؛ لذا ابراز خوشحالی در پیروزی میشل عون فقط به حامیان ۸ مارس منحصر نمیشد. به همین میزان که شادی عمومی در انتخاب میشل عون فراگیر بود، اولین پیام این پیروزی که پیروزی حزبالله ارزیابی میشد، بر شکست و نگرانی آلسعود و صهیونیستها تأکید کرد و لذا سفیر جدید آمریکا در لبنان علیرغم تبریک پیروزی به میشل عون، بلافاصله برای اثرگذاری بر پیامدهای این پیروزی، دست به کار شد.
در تصویر خارجی از این پیروزی که کشورهای مختلف و مؤسسات بینالمللی واکنش مثبت به آن نشان دادند، تنها تلآویو و ریاض با سرافکندگی نگران این انتخاب بودند تجلی یافتند. این مفهوم که باید تحت تأثیر پروژه تروریسم منطقهای انتخاب رئیسجمهور در لبنان انجام گیرد و در انتظار موفقیت این پروژه بودند، بارها و به شکل مستقیم و غیرمستقیم از زبان سران ۱۴ مارس شنیده شده بود؛ بنابراین همچون گذشته، تحولات لبنان را باید، شاخص و معیاری از روند و تحولات منطقهای دانست. نگاه به تصویر منطقهای و پروژه پیادهنظام تروریسم تکفیری در عراق و سوریه و حتی یمن، این برداشت را تصدیق میکند و بنبست حامیان تروریسم و صهیونیسم در پروندههای منطقهای به خوبی نمایان است. سرعت عملیات آزادیسازی موصل و استان نینوا که از سوی نیروهای نظامی و امنیتی عراقی انجام میشود، آمریکا، ترکیه و عربستان را دستپاچه کرده و سعودیها آشکارا از سرنوشت نابودی داعش در موصل در اضطراب به سر میبرند و تلاش مأیوسانه دارند تا آن را جنگ شیعه با سنی تصویر کنند. ترکها که تمامی عرفهای اخلاقی و حقوقی و همجواری را زیر پا گذاشته و با وجود ناتوانی در هر اقدام مؤثر برای نجات داعش، به هذیانهای طائفی و عثمانیگری در رسانهها ادامه میدهند. آمریکاییها هم که شریک دزد و رفیق قافله در تروریسم منطقهای هستند، فقط به اقداماتی فکر میکنند که روند نابودی داعش را کند و از سرعت فروپاشی آن جلوگیری کند.
در سوریه، این رسوایی حمایت از تروریسم تکفیری عیانتر است و محاسبات راهبردی و تاکتیکی آمریکاییها و ترکها و ریاض و قطر و امارات و کویت برای حفظ تروریستها آنچنان به هم خورده که رسوایی اعلان ارسال سلاحهای جدید برای تروریستها را پیشاپیش پذیرفتهاند و با کمترین گزینههای تأثیرگذار در مقابل روسیه، سوریه و ایران و مقاومت روبهرو هستند. آمریکاییها به خوبی میدانند که پس از یک تنفس محدود، عملیاتهای بزرگ آزادسازی در حلب و بقیه مناطق سوریه آغاز میشود و این در حالی است که صاحبان پروژه تکفیری در منطقه، جز فریبکاری رسانهای و شعارهای حقوق بشری یا فشارهای سیاسی و اقتصادی به روسیه، ابزار فعال و مؤثری در اختیار ندارند.
به همین سبب، انتخاب میشل عون در لبنان سرآغاز یک دومینوی منطقهای است که به قول سیدحسن نصرالله، گسترهای از موصل تا حلب و بیروت و حتی صنعا را در برمیگیرد.
انتخاب میشل عون به حدی برای صهیونیستها دلهرهانگیز بود که حاضر شدند با شلیک گلولههای مجهولالهویه در مرز لبنان، یک بحران مصنوعی امنیتی را القا کنند، ولی مأیوسانه به تماشای روند انتخاب میشل عون نشستند. مفردات راهبردی میشل عون در اولین مصاحبه که بر جنگ پیشدستانه علیه تروریسم تکفیری و مبارزه برای آزادسازی اراضی اشغالی از دست صهیونیستها و ضرورت بازگرداندن آوارگان فلسطینی و سوری تأکید کرد، رویکرد همسان و کاملاً هماهنگ با حزبالله را نمایان کرد.
اگر چه روند انتخاب نخستوزیر باید از مسیرهای پروتکلی عبور کند، ولی سعد حریری در توافقات پنهانی قرار است تصدی نخستوزیری کند. سعد حریری میداند که حضورش در این مسئولیت در ازای دو موضوع اصلی است که باید رضایت ۸ مارس و بهویژه نبیهبری را تأمین کند. با پذیرش قانون انتخاباتی جدید و ترکیب کابینه و نوع تقسیم پستهای حساس در حکومت، حریری که در پست نخستوزیری لبنان قرار میگیرد، باید بر اساس نظام سیاسی توافقی، امتیازهای درخواستی طرف مقابل را لحاظ کند. اگر کارشکنی سفیر آمریکا یا تماسهای پنهان ریاض در این مرحله بر روند رایزنیها اثر بگذارد، ممکن است پروسه تشکیل کابینه طولانیتر شود که عملاً حریری و حامیان آن بازنده این بازی خواهند بود. از آنجا که تا کمتر از شش ماه دیگر باید انتخابات در لبنان انجام شود، احتمال دارد حریری و حامیان او برای اینکه سایه شکستهای جدید در موصل و حلب، موجب کاهش موقعیت و وزن آنها در لبنان نشود، هر چه زودتر به تأمین مطالبات ۸ مارس در زمینه قانون انتخابات و ترکیب کابینه برآمده و آن را طولانی نکنند.
اگر تا به حال اقتصاد لبنان در گرو کمکهای مالی غربی یا ارتجاع عرب بوده، اکنون لبنان با ذخایر گازی قابل توجه در مرزهای آبی خود در مدیترانه، در تنگنای باجخواهی طرفهای مداخلهگر نیست و مطالبه عمومی و مردمی در لبنان این است که حکومت جدید در مورد فعال کردن و بهرهبرداری از ثروت گازی خود، دست به کار شده و گروکشی مداخلهگران را کماثر کند.
همانگونه که در پروندههای عراق و سوریه یک روند فروپاشی با تکیه بر تروریسم در حال تکمیل شدن است، در لبنان نیز با وجود خطونشانهای صهیونیستی یا قلدریهای آمریکایی برای حذف یا کمرنگ کردن حضور حزبالله در حکومت و کابینه، این دو کارتهای بازی بیرمقی در اختیار دارند و معادله قدرت، هم در منطقه و هم در لبنان کارآمدی فعال و موفق خود را نشان خواهد داد.
این دومینوی پیروزی در لبنان و سوریه و عراق، ترمیمکننده آینده منطقه غرب آسیاست و نظم جدید غیرآمریکایی و غیرصهیونیستی را با توان بازدارندگی فعال و پیروز، شکل خواهد داد. به همین دلیل است که بازیگران زیاندیده از این روندها و تحولات، آخرین واکنشهای انفعالی خود در عراق و سوریه و لبنان را نشان میدهند؛ چرا که در نظم جدید منطقهای جایی برای عربدههای امتیازخواهانه مداخلهگرانه وجود ندارد. جوهره این تصویر جدید منطقهای این است که بازیگر اصلی و تعیینکننده در غرب آسیا، ایران و محور مقاومت است که از توان بازدارندگی کافی برخوردارند. به همین دلیل است که اصلیترین برنامه در دستور کار دولت آمریکا و بقیه همپیمانان آن، حذف پتانسیل و قدرت منطقهای ایران است و حتی اجرای برجام و حذف تحریمها را منوط به آن میکنند. درک صحیح روندها و معادله قدرت در منطقه، نشان میدهد که از چه کارت و جایگاه و وزنی در منطقه برخوردار هستیم و در تعامل با غرب و دیگر بازیگران، چگونه سخن بگوییم. آیا باید «دیپلماسی التماسی» و پیشفروش کردن اهرمهای قدرتسازی را دنبال کنیم، یا باید واقعیت جدید منطقهای را پایه «دیپلماسی قدرت» قرار داده و بدون امتیازدهی، سیاستهای تجاوزکارانه و ظالمانه غرب در تعامل با ایران و منطقه را مجبور به تعدیل در تغییر کنیم؟