(فصلنامه عمليات رواني ـ 1382/01/15 ـ شماره 1 ـ فصلنامه 125)
پيش از بررسي اصول و روشهاي استراتژي و تاكتيكهاي عمليات رواني، بايد مفاهيم پايه در عمليات رواني تعريف شود؛ زيرا، عمدتاً به معاني و تفاوتهاي ميان آنها توجه نميشود، ضمن آنكه در عمليات رواني، داشتن تعاريف جامع و مانع از مفاهيم مزبور امري بديهي است.
استراتژي(1)
استراتژي به معناي آمادگي و برنامهريزي بلندمدت و گستردهاي است كه اغلب درباره مسائل نظامي به كار برده ميشود.
استراتژي در مفهوم نوين خود كوششي به غايت عقلگراست كه از رفتارهاي معمول در مناقشات نظامي ريشه ميگيرد، ولي از صحنه جنگ خارج ميشود و به همين دليل كاربردهاي آن گوناگون شده است.1
خط مشي(2)
اين واژه به معني طرح كلي و رئوس مطالب براي اقدام، با داشتن برنامه و نظر و عمل سياسي است. اصولاً در هر امري، دولتها، سازمانها يا افراد، نظر و برنامه و روش اجرايي ويژهاي دارند كه از آن به عنوان سياست يا خط مشي ياد ميشود. مثلاً اگر دولت يا فردي بگويد كه فرهنگ بايد با توجه به شرايط ويژه كشور اصلاح شود، سياست و خطمشي فرهنگي دولت يا فرد مزبور تشريح شده است.2
خطمشيها راهكارهاي معيني در راستاي دستيابي به هدفهاي ملي است.3
خطمشي، مقرراتي كلي است كه حدود اعمال و تصميمهاي اجرايي را براي رسيدن به هدف مشخصي تعيين ميكند، به عبارت ديگر، خطمشي، راهنماي عمومي عمل است كه جهت فعاليتهاي افراد را در دستيابي به هدف يا هدفهاي مورد نظر معلوم ميكند.4
تاكتيك(3)
تاكتيك به هنر طراحي و آرايش نظامي در جنگ و مانورهاي منطقهاي و مرحلهاي اطلاق ميشود كه معمولاً فرماندهان محلي آن را طرحريزي ميكنند. در امور سياسي به هر گونه برنامهريزي مرحلهاي اطلاق ميشود كه در مراحل مختلف مبارزه با برنامه كشوري يا سازماني، راه دستيابي به هدفهاي تعيين شده استراتژيك را كوتاهتر كند. تاكتيك مناسب كه در قالب يك استراتژي قرار ميگيرد، مستلزم اطلاع از شرايط ملموس، وضعيت و نقاط ضعف حريف است.5 عدهاي از سياستمداران معتقدند كه تاكتيك، تنها تصميمهاي نظاميان است مبني بر اينكه كدام راه براي دستيابي به هدفهاي استراتژيك مقامات بالاتر بهتر است. براي نمونه، در مورد سياستهاي نظامي به دنبال اين هستند كه چه نيروهايي را بايد به ميدان بياورند و آنها را به چه سلاحهايي مجهز كنند و چه دستورات و فرمانهايي به آنها دهند.
لجستيك(4)
مبحث تدارك لشكركشي، شاخهاي از فنون نظامي است كه درباره فن لشكركشي و وسايل نقليه و تهيه اردوگاه و آذوقه و مهمات لازم در طي لشكركشي بحث ميكند.
سومين شاخه علوم نظامي را لجستيك مينامند. بوفر در تعريف لجستيك، آن را عملي ميپندارد كه درباره تداركات، مهماترساني و آرايش پشتيباني و غيره بحث ميكند.
نياز به قدرت آتش بيشتر و پيچيدگي موارد و لوازم مورد مصرف جنگهاي بزرگ ماوراء بحار، لجستيك را به يكي از شاخههاي مهم علوم نظامي تبديل كرده است.6
سياستمداران و جنگ رواني
هرچند در نبردهاي نظامي، كشتن سربازان دشمن و نابود كردن داراييهاي آنان ساده است، ولي نميتوان آن را پيروزي ناميد؛ زيرا، شكست حقيقي دشمن در نتيجه عمليات رواني نهفته است؛ بنابراين، كارگزاران سياسي نقش تعيينكنندهاي در اين عمليات دارند و شناخت اين طبقه اجتماعي، كارشناسان عمليات رواني را در طرحريزي كمك ميكند. برابر نظر خواجه نصير، رفتار سياسي از سه سطح طبع انسان، تجربه انساني و دانش بشري تشكيل ميشود. بر اين اساس، ميتوان سياستمداران را نيز به دو دسته سنتي و مدرن تقسيم كرد.
سياستمداران سنتي كه فاقد تخصص در دانش سياسي هستند، با برخورداري از طبع و تجربه خويش در مديريت سياسي و با توجه به مباحث گفته شده در بالا از عمليات رواني نيز بهره ميبرند و به اداره امور ميپردازند. اسوالد اشپنگلر ويژگي اين دسته از سياستمداران را در دو جلد كتاب انحطاط تمدن غرب برميشمارد. هرچند در ميان ويژگيهاي سياستمداران چهره عريان دموكراسي غربي نمايانده شده است كه با مباني اخلاقي ما مسلمانان و انديشه سياسي شيعه منافات دارد، اما ميتوان از برخي از ابعاد آن، بهرهبرداري كرد. از منظر رهيافتهاي عمليات رواني، به دليل اهميتي كه اين شاخصها دارند، در مقاله حاضر، فهرستي از ويژگيهاي سياستمداران غربي عرضه ميشود. كه مديران و كارشناسان عمليات رواني ميتوانند در آينده، با استفاده از اين ويژگيها براي طرحريزي عمليات رواني راهكارهاي مناسبي را اتخاذ كنند؛
1) عرضهكننده الگوي عملي رفتاري؛
2) داراي قدرت احراز شخصيت براي خويش؛
3) سازنده تاريخ و پندگيرنده از آن؛
4) قدرتي دارد كه ملت به دلخواه حاضر به فداكاري براي او ميشوند؛
5) توانايي زيادي در كار، تجربه و مهارت در فرمان دادن و به اطاعت درآوردن ديگران دارد و ميتواند براي تمامي وظايف، افرادي را از طبقات مختلف به كار گيرد؛
6) با شرايط زماني و مكاني خويش آشناست و آن را درك و فعاليتهاي خود را براساس آن منظم ميكند؛
7) براساس ايده ماكياول، فاقد وجدان است. در واقع، هرچند اعتقادات شخصي و مخصوصي براي خود دارد، اما براساس شرايط زماني، مكاني، اجتماعي آن را تغيير ميدهد؛
8) بيگمان، پيشبينيكننده قطعي حوادث و تحولات است، از اين رو، فعاليت سياسي خود را بيدرنگ انجام ميدهد؛
9) ايجادكننده سنت و يك سلسله رسوم قابل دوام است كه گاه از شخصيت آنها مستقل است. وي افراد شايسته را به حوزه فعاليت يا عمل خود وارد ميكند و از آنها بيشترين استفاده را ميبرد؛
10) به وظايف خود آگاه است؛
11) در برخورد با افراد و حوادث عليه خود، متانت و تأمل را مبناي برخورد قرار ميدهد؛ اقدامي كه ممكن است خطرهاي احتمالي را به موفقيت تبديل كند؛
12) توانايي درك موقعيت را دارد و ميداند در چه زماني و چه شرايطي چه واكنشي را نشان دهد؛
13) از اصليترين وظايفش اين است كه از امكانات داخلي كشور خود براي مقابله با حوادث خارجي به بهترين شكل استفاده ميكند. (سياست داخلي) براي آنها پيشرفت در سياست داخلي براي پيشرفت سياست خارجي اصليترين و اولين عامل است؛
14) حوادث تاريخي را تجزيه و تحليل و آن را به خوبي درك ميكند؛
15) هرگز اسير احساسات نميشود؛
16) حق و باطل امور براي وي مهم نيست و منطق حوادث و وقايع را با منطق سيستمها اشتباه نميكند؛
17) تاريخساز و تاريخ مجسم است و تاريخ در اراده شخصي، منطق زنده و در خصلتهاي فطري وي نمايان است؛
18) نه با عقايد فلسفي و اندرزهاي اخلاقي، بلكه با قدرت خلاقيت خود كه از نظرات وي ناشي است، اقوام و ملل را هدايت و كنترل ميكند؛
19) از جمله افرادي است كه گاه مانند آنها كمتر ديده ميشود و پس از اينكه وارد ميدان ميشود، فرصت هنرنمايي ميبايد و ميدان فعاليتش در داخل كشور چندان محدود نيست؛
20) پهنه و دامنه فعاليتش به شخصيت او، خصلتهاي ملت، كيفيت محيط و شرايط زماني و افرادي كه همفكر او هستند بستگي دارد.
21) براي از دست نرفتن كنترل بر قدرت و وظايف خويش، از كوچكترين اشتباه پرهيز ميكند؛
22) فعاليتهاي لازم را به موقع انجام ميدهد. و حتي شايد در اوايل كار با جلب رضايت طرف مخالف و حتي دشمن شرايط را به سود خود تغيير دهد. در مجموع، ميكوشد هيچ گاه، ضعف خود را آشكار نكند و به راحتي تسليم نشود.
23) گاه، سياست را مانند اسلحه معنوي بجاي شمشير به كار ميبرد. آرزوي وي اين است كه فرهنگ ملت تا حدي به اوج و عظمت برسد كه خود را در مقامي بيابد كه از جنگ بينياز باشد.
24) واقعيت را مبناي كار قرار ميدهد.
اگر هنگام تقسيم كار، سياستمدار كار را به دست افراد غير متخصص بسپارد، در زماني كه پيشآمدهاي غير مترقبهاي رخ دهد، اين افراد توانايي حل مشكل را نخواهند داشت، اما اگر اين تقسيم كار به شكل عالي صورت گيرد، توانايي غلبه بر حوادث بيشتر خواهد بود و ملت مستقل و تمام عياري تشكيل خواهد شد. منظور از ملت مستقل، ملتي است كه در آن، تعدادي از افراد كارآزموده كه پيوسته از راه جذب افراد لايق بر تعداد خود ميافزايند و استراتژي خاصي را اتخاذ ميكنند، ميكوشند روحيه و فرهنگ مردم را بالا ببرند. اين اقليت در آغاز به صورت حزبي شكل ميگيرد كه سياست كامل و همهجانبهاي را اتخاذ ميكنند؛ سياستي كه به تدريج تكميل و گسترده ميشود. سياستمدار كه مظهر يك خصلت نيرومند نژادي يا فطري است با تربيت سياسي حقيقي (تربيت سياسي عبارت است از پرورش و تجربه آموختن به افرادي است كه ذاتاً، سياستپيشه خلق شدهاند.) در وجود هر سياستمداري، بلندهمتي و وظيفهشناسي وجود دارد. سياستمداران بر واقعيات تسلط دارند و آن را مبناي كار قرار ميدهند و با كمال تأني آن را درك ميكنند. در واقع، اساس آزادي و دموكراسي حقيقي از همين جا نشئت ميگيرد. در اين كار، بايد بسيار با دقت عمل كرد، به طوري كه تشخيص اندك انحرافي در تمايلات اجتماعي و انفرادي وضعيت را به كلي تغيير ميدهد.
استراتژي جنگ رواني(5)
در اين قسمت از مقاله، پس از بررسي ويژگي سياستمداران غربي كه بخشي از استراتژي عمليات رواني است، استراتژي جنگهاي رواني را بررسي ميكنيم.
در جنگهاي عادي، سعي ميشود با تكيه بر توان فيزيكي، خسارت در خور توجهي به مردم، مراكز اقتصادي و نظامي كشور دشمن وارد و از اين طريق، او به تسليم و اطاعت وادار شود. براي انجام اين مورد، داشتن قدرت الزامي است. با اين حال، آيا ميتوان گفت كه براي وادار كردن دشمن به پذيرش اراده خود، كاربرد نيروي نظامي تنها راهحل ممكن ميباشد؟ بديهي است پاسخ اين پرسش منفي خواهد بود؛ زيرا، توسل به جنگ رواني نيز ميتواند نتايج مطلوبي داشته باشد. حال اين پرسشها مطرح است كه جنگ رواني چيست؟ ابزارهاي آن كداماند؟ در چه حوزهاي از جغرافياي انساني عمل ميكند و تأثير آن چيست؟
افكار انسانها
تضعيف و انحراف افكار عمومي مردم مهمترين و اصليترين هدف در جنگهاي رواني است. در يك جنگ رواني، هدف نه فتح سرزميني يا امضاي قراردادي، بلكه عدم مقاومت تصميمگيرندگان و امضاكنندگان قرارداد مبني بر از دست دادن سرزمين يا تسليم است. در اين عمليات، بايد روحيه، افكار و روان مردم را تخريب كرد؛ اقدامي كه گاه، از طريق منفعل كردن افكار و گاهي با فعال و حساس كردن آنها در راستاي اهداف مورد نظر انجام ميشود. پيروزي در عمليات رواني ميتواند مقدمهاي براي پيروزي نهايي باشد. به عبارت ديگر، عمليات رواني گاه جنبه تاكتيكي دارد و گاه، نيز در پايان بخشيدن به جنگ نقش عمدهاي باز ميكند. تهاجم رواني ممكن است با توجه به استراتژي عملياتي پس از چند مرحله عمليات نظامي صورت گيرد و گاهي نيز پيش يا همزمان با آن و در خلال دورههاي مورد نظر باشد.
تمركز تهاجم رواني در جغرافياي انساني
با توجه به استراتژي عملياتي در طرحريزي جنگهاي رواني اولويت با كدام بخش از مراكز انساني است؟ آيا طبقات و اقشار مختلف اجتماعي ميتواند مورد توجه كلي و سياست مشخص واحدي باشد يا براي هر گروه بايد روش ويژهاي را به كار گرفت؟ آيا مردم روستاها همانند ساكنان شهرها ميتوانند در تهاجم رواني آسيبپذير باشند؟ آيا گروههاي طرفدار، مخالف و بيتفاوت نظام، نقاط حساس و ضعيف يكساني دارند؟ بديهي است طبقات مختلف اجتماعي يك كشور نميتوانند به طور يكسان هدف تهاجم رواني قرار گيرند. در جنگ رواني، نوع سلاحهاي به كار گرفته شده متناسب با كميت و كيفيت جمعيت مورد نظر يا نقاط ضعف و قوت آنها انتخاب و براي برخورد با هر گروه روش ويژهاي انتخاب ميشود. مخالفان سياسي يك نظام، گروه هدفي را تشكيل ميدهند كه خود، ميتواند به چند دسته تقسيم شود، همان طور كه عناصر بيتفاوت يا طرفدار نظام نيز چنيناند.
الف) مخالفان سياسي
گروههاي مخالف از جمله اهداف قابل دسترسي در جنگ رواني هستند. اين گروهها براساس وضعيت و تعداد ميتوانند از عناصر مناسب و آماده براي عمليات رواني محسوب شوند؛ عناصري كه در مقابل دولت متبوع، قدرت دفاعي و احساس مقاومت ندارند و از توان و آمادگي رواني كافي براي شركت در طرحهاي عملياتي برخوردارند. گروههاي مخالف سياسي يك نظام كه به مثابه ابزار اصلي هستند، در بخشهاي مختلف اقتصادي، مذهبي، فرهنگي، علمي و... فعاليت ميكنند و ميتوانند به سادگي، زمينه لازم را براي درهم شكستن اراده مقاومت و پذيرش تسليم پديد آورند و اين امر ميتواند در هر جنگي نقش به سزايي داشته باشد.
ب) عناصر بيتفاوت
افراد و اقشار بيتفاوت نسبت به حكومت دومين گروهي هستند كه ميتوان از آنها براي مقاصد جنگ رواني بهرهبرداري كرد. مخالفان سياسي در جنگ رواني از اهداف كاملاً در دسترس تلقي ميشوند، در حالي كه گروههاي بيتفاوت اجتماعي با مخالفان سياسي تفاوت دارند؛ زيرا، ممكن است زمينه مقاومت اندكي در آنها يافت شود. به همين علت، عناصر بيتفاوت بايد تحت برنامههاي ويژه و جداگانهاي در راه دسترسي به هدف مورد نظر هدايت شوند. يكي از اهداف جنگ رواني ميتواند از بين بردن زمينههاي تمايل گروههاي بيتفاوت به جريان يا سياست ويژهاي و گرايش آنها به مواضع مخالف تلقي شود؛ بنابراين، متمايل شدن گروه بيتفاوت به يك جريان يا سياست خاص، گرايش آنها به مواضع مخالف تلقي شود. خارج كردن گروه بيتفاوت از جايگاه مورد علاقهاش، به اجراي برنامه خاصي نياز دارد. سپس، تحت برنامه مجددي بايد اين گروه را در جبهه جديد فعال كرد؛ جبههاي كه همانند يك گروه فشار عمل ميكند و سياستها و اراده حكومت خود را مورد تعرض قرار ميدهد و از آن حمايت نميكند.
ج) عناصر طرفدار يك سياست يا دولت
1) توده مردم: اگر افراد يك جامعه طرفدار حكومت خود باشند، مهمترين هدف جنگ رواني محسوب ميشوند. در كوتاهمدت، اين طبقه هدف استراتژيك و تا حدي هم غير قابل دسترسي را تشكيل ميدهند؛ بنابراين، بايد برنامههاي عملياتي دقيقي را براي اين گروه تنظيم كرد. اين برنامه ميتواند از كار روي نقاط ضعف سيستم در ابعاد اقتصادي، فرهنگي، علمي، آموزشي، مذهبي و غيره و از ضعيفترين و سادهترين افراد آغاز شود و تا كار روي پيچيدهترين عناصر اين گروه ادامه دهد.
2) مديران و مسئولان حكومت: نيروي اداري و سياسي يك جامعه يكي ديگر از اهداف عمليات رواني محسوب ميشوند. البته، افراد اين گروه به دليل شخصيت و شغل ويژهاشان در برابر جنگهاي رواني مصونيت بيشتري از خود بروز ميدهند. در راستاي كاهش اين مصونيت ميتوان به كانالها و امكانات ويژهاي كه مديران هر جامعه از آنها تغذيه ميكنند نفوذ كرد.
3) جريانها، احزاب و گروههاي طرفدار حكومت: جريانها و گروههاي طرفدار به دليل داشتن تشكل از قدرت بيشتري برخوردارند؛ در عمليات رواني مورد توجه نيروهاي دشمن واقع ميشوند.
4) دول متحد و طرفدار.
5) افكار عمومي در جهان.8
تاكتيكهاي جنگ رواني(6)
از ديرباز، در جنگهاي متعارف، هر كشور براي از بين بردن دشمن خود از وسايل و امكاناتي چون شمشير، سلاحهاي آتشين، سلاحهاي انفجاري و.... سود ميبرده است تا با فروپاشيدن قدرت و نقاط تمركز دشمن، اراده خود را بر او مسلط كند. در حال حاضر نيز، حوزههاي نبرد هوايي، دريايي و زميني ابزاري هستند تا اراده يك گروه را بر گروه ديگر تحميل كنند. همانطور كه اشاره شد، امروزه، براي نابود كردن دشمن از روشهايي استفاده ميشود كه با جنگهاي شناخته شده در طول تاريخ متفاوت است. با اين حال، هدف از جنگ چندان تغيير نكرده است. جنگ رواني جنگي در تاريكي است كه به جنگهاي عادي شباهت ندارد. در اين جنگ، عوامل رواني مانند ميكروب به جسم حريف وارد ميشوند، رشد ميكنند و سرانجام، او را از پاي درميآورند.
جنگ رواني به جاي استفاده از هواپيماي جنگنده و بمبافكن از هواپيماي پرتاب اعلاميه و امواج راديويي ماهواره به جاي توپخانه و موشك كمك ميگيرد و به جاي مسموم كردن غذا و آب آشاميدني سربازان دشمن، به پخش اخبار و اطلاعات نادرست ميپردازد. همچنين، بسياري از برنامهها و روشهاي عملي ديگر را نيز به كار ميگيرند كه در اينجا، به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
1) انتشار شفاهي اخبار غلط و شايعهها
پخش
اخبار نادرست و شايعهها در سطح جامعه، يكي از روشهاي متعارف در تخريب افكار عمومي
است كه تأثير فوري و مهمي به دنبال دارد. گاه افراط در انتشار شايعهها و بيتوجهي
به پيامدهاي آنها سبب ميشوند تا عناصر هدف به صورت ناخودآگاه خود را در مورد اين
شايعات ارزيابي كنند. براي نمونه، اگر نيروي مورد تهاجم، درستكار باشد، وي را به
دزدي متهم و آن قدر اين مطلب را مطرح ميكنند كه كم كم متوجه آن ميشود و تشويق
ميگردد تا فايدهها و زيانهاي دزدي را مرور كند؛ عاملي كه ميتواند نخستين گام در
راه انحراف فرد باشد. در انتشار شايعهها، برخورد عقل و منطق و احساسات مهمترين
موضوع است. نيروهاي متفكر كه ميكوشند براي هر كار و هر حادثهاي چارهاي بينديشند
و علل اصلي وقوع آن را از اين راه شخصي به دست آورند، كمتر در معرض آسيب و غافلگيري
قرار ميگيرند، اما نيروهايي كه از قدرت عقلاني ضعيفتري برخوردارند. يا در آنها
احساسات بر عقل غلبه دارد، آسيبپذيرترند و زودتر غافلگير ميشوند. از آنجا كه
عاملان جنگ رواني نيز بر اين امر آگاه هستند ميكوشند تا با توجه به جنبههاي
احساسي هر مقطع خاص درباره مسئلهاي اغراق كنند يا بسيار ريزبين شوند.
بايد توجه داشت كه اين گفته به مفهوم عدم توجه مطلق به قوه استدلال و تعقل نيست، بلكه برعكس، روشهاي مزبور كاملاً بر تجربه و محاسبات دقيق مبتنياند، حتي در اين روشها، قدرت تعقل نيروهاي مورد تهاجم نيز مورد مطالعه قرار ميگيرد و براساس نتايج به دست آمده، برنامهريزيهاي لازم انجام ميشود. طبق نتايج در خور توجه اعمال اين روشها، سياستمداران و نظاميان جنگ رواني را عملاً تأييد ميكنند. در جريان عمليات رواني، شايعپراكني بر اساس برخي از مقدمات صورت ميگيرد. از جمله اينكه بايد روحيه و فرهنگ اقشار مختلف مردم شناسايي و از آنجا نقاط آسيبپذير، حساس و مقاومت آنها مشخص شود. درك و شناخت عوامل و زمينههاي پذيرش يا عدم پذيرش عمومي جامعه نسبت به شايعه نخستين گام عملي در پراكندن شايعههاست. پس از اين مرحله، به عنوان آزمون اوليه يا در راستاي بالا بردن درجه حساسيت پذيرش عمومي جامعه، اقدامي صورت ميگيرد. بايد يادآور شد كه براي تعيين درجه شايعهپذيري جامعه معمولاً، به طور پنهان يا آشكار اقدام به سرشماريها و نظرخواهيهايي ميشود.
2) شايعههاي كتبي
گاه انتشار شايعهها از طريق پخش اعلاميه، شبنامه، كتاب و غيره صورت ميگيرد. اهميت پخش اعلاميه و شبنامه، به دليل مهم بودن اخبار و ممنوع بودن آنها نيست، بلكه بيشتر تأثير جنبي آنها مدنظر است. هنگامي كه يك فرد عادي در جلوي منزل خود يا در كوچه و راه به اعلاميهاي برميخورد، به وجود مخالفاني در جامعه واقف ميشود. بدين ترتيب، انگيزههاي مخالف تحريك و مورد تشويق قرار ميگيرد. نخستين نمودي كه اين فعاليت ميتواند به مخاطبان خود القا كند، نبود دموكراسي در جامعه و بيان خواستههاي مخالفان از طريق قانوني است.
3) ارسال نامه، و... براي افراد خاص
در اين روش، از طريق نامه يا به طور كلي نوشتههاي مكتوب و فرستادن آنها براي افراد خاصي كه از پيش شناخته شده و مشخص هستند، عمل ميشود.
4) ايستگاههاي راديويي
از آنجا كه راديو رسانهاي همگاني است و برد زيادي دارد و دولتها نيز تقريباً نميتوانند آن را مهار كنند، ميتوان در جنگ رواني به طور گستردهاي از آن استفاده كرد. نخستين گام آگاه كردن مردم از وجود چنين ايستگاههاي راديويي است؛ موضوعي كه در عمليات رواني نظامي، از طريق پرتاب اعلاميه به آگاهي مخاطبان ميرسانند. پس از اين مرحله، بايد جاذبه كافي ايجاد شود تا مردم به شنيدن مطالب اين ايستگاهها علاقهمند شوند. ساعت پخش برنامه را بايد به نحوي انتخاب كرد كه در آن ساعت، راديو بيشترين شنونده را داشته باشد. افراد بايد حتماً به برنامههاي راديوي مخالف علاقهمند شوند.
5) ايستگاههاي تلويزيوني
تلويزيون يكي از مهمترين رسانههاي گروهي است كه در تلقين تحليلها، اخبار سياسي و اجتماعي همراه با ايجاد صحنههاي ساختگي (شبيهسازي واقعيت) ميتوان از آن بيشترين بهره را برد. برپايي اين ايستگاه در كشور مجاوري كه از مخالفان و ناراضيان جانبداري ميكند، فعال ميشود.9
6) تاكتيكهاي اطلاعاتي ـ ماساژ پيام
انواع بيشماري از فريب و خودفريبي در انبوه دادهها و اطلاعات و دانشي كه هر روزه، از كارخانه فكري قدرتهاي بزرگ به بيرون جريان مييابد، ديده شده است، كه در اينجا، به چند نمونه از آنها اشاره ميشود:
الف) تاكتيك حذف(7)
از آنجا كه سياست ستيزآميز است، پيامهاي سياسي بيش از پيامهاي ديگر آگاهانه انتخاب ميشوند. اين پيامها به طور معمول با استفاده از اين تاكتيك حذف واقعيتهاي مربوط، براي گيرندگان پيام ارسال ميگردد.
ب) تاكتيك كليبافي(8)
در اينجا، جزئياتي كه ممكن است مخالفت اداري يا سياسي را برانگيزاند، با لعابي از انتزاع غير واقعي پوشانده ميشوند. اعلاميههاي رسمي ديپلماتيك پر از نمونههايي از اين دستاند كه نمايانگر استفادههاي مكرر از شيوه بيحسسازي مغزي(9) است.
ج) تاكتيكهاي زمانبندي(10)
در اين نوع تاكتيك، معمولترين رهيافت، به تأخير انداختن ارسال پيام است تا حدي كه ديگر گيرندگان پيام نتوانند كاري انجام دهند. حجم عظيمي از اسناد بودجه زماني به دست قانونگذاران در كشورها ميرسد كه تنها چند روز براي تصويب آنها فرصت دارند. اين فرصت آنچنان كوتاه است كه قانونگذاران نميتوانند به طور هوشمندانهاي آنها را هضم و تحليل كنند. معروف است كساني كه نطقهاي كاخ سفيد را مينويسند، پيشنويسهاي نطق رياست جمهوري را در آخرين لحظه ممكن ارائه ميدهند، به طوري كه ديگر فرصتي براي دستكاري از آن سوي ديگر كاركنان كاخ سفيد باقي نميماند.
د) تاكتيك قطره چكاني(11)
در اينجا، دادهها و اطلاعات و دانش به جاي آنكه در سند واحدي انباشته شود، در زمانهاي كوتاه به مقدار كم به گيرنده پيام ارائه ميگردد. در اين شيوه، الگوي رخدادها تجزيه ميشود و از ديد گيرنده مخفي ميماند.
هـ) تاكتيك موجي(12)
افراد زماني شكايت ميكنند كه از موضوعي آگاه نبوده و در جريان آن قرار نگرفته باشند؛ بنابراين، بازيكن زيرك تا جايي كه ميتواند مطلب بر سر او ميريزد تا آنچنان غرق شود كه ديگر نتواند واقعيتهاي اساسي را دريابد.
و) تاكتيك تبخير(13)
در اينجا، شايعههاي بياساسي همراه با واقعيتهاي حقيقي پخش ميشود، به طوري كه گيرندگان پيام نتوانند آنها را از يكديگر تشخيص دهند.
ز) تاكتيك بازگشتي(14)
در اينجا، ماجرايي دروغين در خارج از كشور ساخته ميشود، به طوري كه مطبوعات داخلي آن را كشف و از نو چاپ ميكنند. اين تاكتيك را مأموران اطلاعاتي و تبليغاتي به كار ميبرند كه البته، گاهي نيز غير عمدي است. سيا يكبار ماجراي قتلعام ساختگي را در مطبوعات ايتاليا در مورد گروه بريگاد سرخ ساخت. اين داستان در كتابي كه در ايالات متحده به چاپ رسيد نقل شد و با استفاده از نقل قول الكساندرهيگ، وزير خارجه وقت آمريكا، ماجراي خود را به اثبات رسانيد. پس از ترجمه اين مقاله به زبان انگليسي در آمريكا جنجالي به پا شد و به دنبال پيگيريهاي زياد خبرنگاران و شبكههاي تلويزيوني، الكساندرهيگ به دفاع از خويش پرداخت و مطالب چاپ شده در مطبوعات را به كلي رد كرد. بنابراين، در تاكتيك بازگشتي، نوع اخبار پخش شده گاه به منبع صادركننده خبر منعكس و موجب ميشد تا خبر منتشر شده، دامنگير صادركنندگان خبر شود.
ح) تاكتيك دروغ بزرگ(15)
اين تاكتيك توسط وزير تبليغات هيتلر، جوزف گوبلز شهرت يافت و بر اين ايده مبتني است كه اگر دروغي به اندازه كافي بزرگ باشد، راحتتر از دروغهاي كوچك باور ميشود. از اين نوع دروغها، گزارشي بود كه در سال 1987 مسكو آن را پخش و ادعا ميكرد كه بيماري ايدز(16) كه در سراسر جهان شيوع پيدا كرده است، از سوي سيا در جريان آزمايشهايي كه روي سلاحهاي بيولوژيكي در مريلند انجام ميدهند، انتشار يافته است. دانشمندان شوروي اعلام كردند كه اين داستان كه به طور گستردهاي در سراسر جهان پخش شد، كذب بوده است.
ت) تاكتيك وارونه كردن(17)
شمار اندكي از انواع دستكاري يا ماساژ پيامها به اندازه تاكتيك وارونه كردن، تا اين حد گستاخانه است. اين تاكتيك در نهايت سادگي، پيامي را وارونه ميكند. يكي از نمونههاي كلاسيك آن زماني رخ داد كه رابطه اسحاق شامير، نخستوزير وقت رژيم اشغالگر قدس، و شيمون پرز، وزير امور خارجه، سخت تيره شد.
در يك مورد، شامير به وزارت خارجه دستور داد به سفارتخانههاي خود در سراسر جهان اعلام كند كه پرز براي ترويج كنفرانس بينالمللي كه هدفش حل مسئله اعراب و رژيم صهيونيستي است، هيچ اقتداري ندارد. كاركنان پرز در وزارت امور خارجه پيام نخستوزير را دريافت كردند، اما در نهايت آرامش، آن را خط زدند و تلگراف ديگري را كه كاملاً برعكس بود، مخابره كردند. هنگامي كه در تحقيقات بعدي، از يكي از مقامات ارشد پرسيده شد چطور چنين چيزي اتفاق افتاده است، وي پاسخ داد: «چرا از من ميپرسيد؟ اين يك جنگ است».
متخاصمان داخلي و كاركنان آگاه
با اين فهرست طولاني از فنوني كه براي دستكاري در پيامهاي به كار ميروند و از طريق دولتهاي بزرگ جريان مييابد، معلوم ميشود كه در حيات سياسي دولتهاي بزرگ، تنها به واقعيتهاي معدودي ميتوان اعتماد كرد. بنابراين پيامهاي سياسي به قدري پيچيده هستند كه درك آن براي گيرندگان پيام بسيار مشكل و حتي در پارهاي از موارد غير قابل درك است.
تمامي تاكتيكهايي را كه گفته شد، معمولاً پيش از مرحلهاي است كه از سوي رسانههاي قدرتهاي بزرگ دستكاري شوند، اما رسانهها براي آنكه واقعيت را با شرايط خود انطباق دهند آن را از نو پرداخت ميكنند. ماساژ رسانهاي، ماهيت واقعيتها را باز هم بيشتر تغيير ميدهد. مفاهيم استعارهاي كه تاكنون گفته شد، به معماي دشوار ارتباط ميان دموكراسي غربي و دانايي برميگردد. وجود مردم مطلع و آگاه پيششرط دموكراسي است، اما بايد دانست كه منظور غرب از مطلع چيست؟
محدود كردن پنهانكاري دولت و دسترسي يافتن عموم به اسناد و مدارك از ضرورتهاي دموكراسي است، اما اينها، تنها نخستين گامهاي ضعيفي است كه در اين راه ميتوان برداشت. براي درك اين اسناد بايد بدانيم كه آنها در طول مسيري كه در اندرون ديوانسالاري دولتهاي بزرگ از اين دست به آن دست و از اين سطح به آن سطح و از اين اداره به آن اداره چرخيدهاند، چگونه دستكاري شدهاند.
محتواي كامل هر پيامي روي صفحه كاغذ يا صفحه رايانه ظاهر نميشود. در واقع، مهمترين محتواي سياسي هر سندي ممكن است، تاريخچه پردازش آن باشد.
وينستون چرچيل حق داشت از خواندن تحليلهاي اطلاعاتي از صافي رد شده و هضم شده خودداري و اصرار كند كه در عوض، اسناد موثق را به شكل اصلي خود ببيند تا بتواند از آنها نتيجهگيري كند، اما واضح است كه امكان ندارد هر تصميمگيرندهاي بتواند همه دادهها و اطلاعات خام را بخواند و همه دانشي را كه براي تصميمگيري لازم است، كسب كند.
آنچه تاكنون گفته شد تنها بخش اندكي از روشهايي است كه در همه كشورها كساني كه در داخل نظام سياسي با يكديگر درگيري دارند و يا كاركنان آگاه در تمام جهان از آن سود ميبرند. بنابراين سياستمداران و ديوانسالاران تيزهوش قلباً ميدانند كه دادهها و اطلاعات و آگاهي در منازعات قدرتي كه حيات سياسي را تشكيل ميدهند، سلاحهاي اختلافبرانگيزي هستند كه براي شليك آمادهاند، اما آنچه اغلب آنان هنوز نميدانند اين است كه همه اين اقدامات و ابزارهاي ماكياولي را بايد اكنون مواد درسي كودكستاني تلقي كرد؛ زيرا، هنگامي كه دانايي درباره دانايي منبع اصلي قدرت ميشود، منازعه قدرت تغيير شكل ميدهد.
در كارخانههاي كار فكري كه آنها را دولتها ميناميم، در آستانه ورود به عرصه فراتاكتيكها(18) هستيم كه تمامي بازي قدرت را به سطحي عاليتر ارتقا ميدهند.10
7) خرد كردن مخالفان
واژه ابداعي ماتياس راكوسي (1971-1892)، كمونيست مجارستاني، براي بيان تدابير مبتني بر تكه تكه كردن دستهبنديهاي مهم مخالف حكومت، به نحوي كه هيچ اپوزيسيون مؤثري باقي نماند.11
8) تاكتيك سالامي(19)
تاكتيك سالامي شيوههايي كه با آن يك عنصر ائتلافي با نابود كردن احزاب كوچكتر از خود به انحصار قدرت در حكومت دست مييابد. اين تاكتيك، به ويژه پس از سال 1945 درباره كشورهاي اروپاي شرقي به كار رفت. اين عبارت از گزارش صريح ماتياس راكوشي، رهبر كمونيست مجارستان، گرفته شده است كه نشان ميدهد چگونه اكثريت حزب صاحبان سرمايه كوچك و حزب سوسيال دموكرات هر يك به نوبه خود ورقهبر ميشدند، بدين صورت كه نخست جناح راست آنها ورقهبر ميشود و سپس، اعضاي مركزگراي آنها، تا آنجا كه فقط همكاران نزديك كمونيستها باقي ميماندند.12
9) ترور
در ترور يا تهديد، كوشش ميشود ترس و هراس مخاطب براي تحت فشار قرار دادن حريف، به منظور وادار كردن آن به اطاعت و تسليم برانگيخته شود. اصطلاح ترور دربرگيرنده مراتب و درجات متعددي از ايجاد نگراني و دلهره و ترس تا قتل و كشتار فيزيكي و ترور شخصيت است. ترور اساساً تهديدي است كه براي مؤثر بودن بايد با اقدامات عملي پشتيباني و حمايت شود.
اقدامات هراسانگيز با ترور از سوي دولتهاي بزرگ اجرا ميشود. اين اقدامات در بعد داخلي به صورت ترور از بالا به منظور وحشت مردم براي سلطه بر آنها و هم در بعد خارجي براي مرعوب كردن دولتهاي كوچك و براندازي حكومتها به كار ميرود. پس از ماجراي 11 سپتامبر، دولت آمريكا اعلام كرد مخالفان خود را در سراسر جهان ترور ميكند؛ ادعايي كه براي ايجاد ترس و دلهره در مخالفان بيان شد.
10) اطمينانبخشي
اطمينان بخشيدن يا تقويت روحيه، ترس و هراس مخاطب را از بين ميبرد. همان گونه كه ترس در رفتار انسان اثر دارد، فروكش كردن آن نيز رفتار او را تغيير ميدهد. براي نمونه، امام خميني(ره) در عصر روز 31 شهريورماه سال 1359، در بدو حمله وسيع نيروهاي عراقي به خاك ايران و هدف قرار گرفتن مراكز مهم و شهرهاي بزرگ ايران كه يكي از اهداف آن، برانگيختن وحشت و روحيه تسليمطلبي مردم ايران بود، فرمودند: «ديوانهاي آمده است و سنگي انداخته و رفته است... ابداً هيچ مسئلهاي نيست.»
11) روشنگري
روشنگري يا افشاگري يا استراتژي حقيقتگويي در راستاي ارشاد مخاطب انجام ميشود. مجري طرح روشنگري ميكوشد تا فضاي غير واقعي و دور از حقيقت ذهن مخاطب را به سمت فضاي واقعيات سوق دهد. از اين نظر، تاكتيك روشنگري نقطه مقابل تاكتيك فريب است، چرا كه در اين تاكتيك، هدف اصلي برخلاف تاكتيك فريب، روشن كردن انحرافات و برطرف كردن نقاط ابهام ذهن مخاطب است تا از اين طريق، بتواند به واقعيت پي ببرد. همچنين، مجموعهاي نظريهها و نگرشهاست كه بر انديشههاي سياسي بعد از پيدايش خود تأثيرات زيادي گذاشته است چه از نظر محتوايي يا چه از نظر بطلان فرضيههاي سابق. اين مفهوم بر امكان اينكه انسان به ياري خرد خويش جامعهاي را بر پايههاي عقلايي بنا كند، تأكيد دارد.
جمعبندي
بخش عظيمي از عمليات رواني در حوزه روان و نامحسوس رفتار آدمي تشكيل ميشود. اين گونه منازعات بيآنكه هزينههاي سنگين عملياتهاي نظامي يا خشونت بشري را دربرداشته باشد، نتايج به مراتب ارزشمندتري را هم در سطوح كمي و هم كيفي به دست ميدهد. در هياهوي جنگ، اين استراتژي و تاكتيكهاي عمليات رواني است كه نبرد را در پشت جبهههاي حريف به نتيجه دلخواه ميرساند و با كمترين هزينههاي مالي و جاني به پايان ميبرد. البته، تمامي اين موارد به طراحي مطلوب عمليات از سوي استراتژيستهاي عمليات رواني بستگي دارد؛ پديدهاي كه در جنگ اخير آمريكا و انگليس عليه عراق نيز تجربه شده و نمونه عيني يافت و در حوزههاي غير نظامي شامل رفتار سياسي، رفتار اجتماعي و حتي رفتار اقتصادي نيز عمليات رواني در سطح شخصي و سازماني كاربرد بسيار دارد.
مقاله حاضر پس از پرداختن به تعريف استراتژي، خطمشي، تاكتيك و لجستيك، كه از مباحث پايه در عمليات رواني ميباشند، به عمليات رواني سياستمداران ميپردازد؛ زيرا، اصل سياست به نحو بسيار وسيع و عميقي، از عمليات رواني در رفتار خود كمك ميگيرد. روح عمليات رواني در حوزههاي سياسي، نظامي، اقتصادي و اجتماعي كم و بيش واحد است. از همين رو، استراتژيها و تاكتيكهاي عمليات رواني كاربردي عام يافتهاند. براساس همين توجيه، در اين مقاله، استراتژيها تشريح شدند تا مديران و كارشناسان عمليات رواني بتوانند از آنها استفاده كنند.
در بخش ديگر، ويژگي سياستمداران بزرگ و سنتي برگرفته از انديشههاي اسوالد اشپنگلر ارائه شد تا نكات ظريف از آن در راستاي اجراي عمليات رواني استخراج شود. در واقع، اين ويژگيها برگرفته از روح تاريخاند كه خود محصول پراكسيس سياستمداران است.
در آخر نيز، استراتژي و تاكتيكهاي عمليات رواني را برشمرديم تا در نهايت، مبحث مباني مفهومي را در عملياتهاي رواني به نحو قابل قبولي ارائه كرده باشيم.
طبق عنوان مقاله، ضمن تعريف مفاهيم، راهكارهاي عمليات رواني معطوف به چيرگي بر حريف نيز ارائه شد.
يادداشتها:
(1) Strategy
(2) Policy
(3) Tactics
(4) Logistics
(5) Psychological Warfare Strategy
(6) Psychological Warfare Tactics
(7) Psychological Warfare Tactics
(8) Cenerality Tactic
(9) Brain Numbing
(10) Timing Tactic
(11) The Dirbble Tactic
(12) The Tidal Wave Tactic
(13) The Vapor Tactic
(14) The Blow – Bac Tactic
(15) The Big lie Tactic
(16) Eids
(17) The Reversal Tactic
(18) Meta Tactic
(19) Salmi Tactic
پينوشتها:
1. جليل روشندل؛ تحول در مفهوم استراتژي؛ نخستين سمينار بررسي تحول مفاهيم، (دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت امور خارجه)، صص 248 و 249.
2. علي آقابخشي؛ فرهنگ علوم سياسي؛ چاپ سوم، تهران: مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1376، ص 323.
3. اسناد ساواك.
4. عليرضا شايانمهر؛ دائرهالمعارف تطبيقي علوم اجتماعي كتاب اول؛ تهران: انتشارات كيهان، 1377، ص 247.
5. علي آقابخشي؛ پيشين؛ ص 420.
6. عليرضا ازغندي و جليل روشندل؛ مسائل نظامي و استراتژيك معاصر؛ تهران: انتشارات سمت، 1374، صص 8-11.
7. اسوالد اشپنگلر؛ فلسفه سياست؛ ترجمه هدايتالله فروهر؛ تهران: نشر نظر، 1369، صص 55-67.
8. باقريكبورق، علي؛ كليات و مباني جنگ استراتژي؛ نشر بينالملل، سال 1370، صص 74-76.
9. باقريكبورق، علي؛ همان، صص 76-78.
10. آلوين تافلر؛ جابهجايي در قدرت؛ ترجمه شهيندخت خوارزمي؛ چاپ ششم، تهران: نشر سيمرغ، 1375، صص 420-425.
11. علي آقابخشي؛ پيشين؛ ص 377.
12. غلامرضا عليبابايي؛ فرهنگ روابط بينالملل؛ همان، ص 52.
ش.د820638ف