سي و هفتمين نشست شوراي همكاري خليج فارس در شهر منامه، مركز بحرين برگزار شد و اين بار يك تفاوت قابل توجه نسبت به نشستهاي قبل در آن ديده شد. سران اين شورا در نشست خود ميزبان ترزا مي نخستوزير بريتانيا بودند كه به بحرين رفته بود. اين نخستين سفر «مي» به منطقه و كشوري از شيوخ عربي خليج فارس است و حضور او در نشست شوراي همكاري خليج فارس هم نخستين حضور نخستوزير بريتانيا در اين شوراست. سخنان ضد ايراني «مي» در جلسه پاياني شورا بيش از هر چيز بر حضور او در اين نشست سايه انداخته تا آنجا كه سخنان او در مورد حمايتش از برجام را به حاشيه رانده و بايد اصل حضورش در اين نشست را بر مبناي همين سخنان ضد ايراني او ارزيابي كرد. حالا بايد ديد كه او اين موضع به شدت ضد ايراني را به چه دليل در برابر شيوخ حاشيه خليج فارس مطرح كرده و چه اهدافي را از بيان چنين موضعي دنبال ميكند.
سنت استعماري
موضع ضد ايراني «مي» را بايد در وهله اول از زاويه نگاه بريتانيا به سنت استعمارياش در منطقه مورد توجه قرار داد. بريتانيا در 1972 نيروهاي نظامي خود را از منطقه خارج كرد، اما همان زمان بود كه ادوارد هيث، وزير خارجه وقت بريتانيا گفت:«بيرون رفتن نظاميان ما به آن معنا نيست كه ديگر توجهي به اين منطقه بسيار مهم نداريم. ما تنها مناسبات خود را با زمامداران دولتهاي عربي امروزيتر كردهايم.» اين سخنان هيث سرلوحه سياست بريتانيا در دهه گذشته تا كنون بوده كه با وجود عدم حضور نظامي در منطقه اما حاضر نبود ميراث استعماري خود در منطقه را واگذارد و ارتباط پيدا و پنهان با زمامداران مرتجع عربي و حمايت از آنها حتي در سايه نفوذ امريكا را در منطقه ادامه ميداد تا ميراث استعماري خود را حفظ كند. حالا ترزا مي فرصت را مغتنم ديده تا با بهانهجوييهايي دوباره آن دوره از حضور نظامي استعماري را در گذشته احيا كند.
اين اقدام او يك گام به جلو نسبت به سياست دهههاي گذشته بريتانيا در منطقه است كه بر مبناي تعريف هيث از رفتار كشورش نسبت به كشورهاي اين منطقه بود. او نميتواند دوباره حضور نظامي كشورش در خليج فارس را احيا كند مگر آنكه بهانهاي قابل قبول براي شيوخ منطقه داشته باشد و موضع و سخنان ضد ايراني او درست در جهت همين بهانهجويي مطرح شد. او در اين بهانهجويي همان سخناني را گفت كه بيش از هر كس خوشايندي ملك سلمان بن عبدالعزيز را به دنبال داشت و ميتوانست با رضايت او تأييد ديگر شيوخ شورا را هم به دست بياورد، البته به جز عمان كه حاضر نشد مثل آن شيوخ بنده بيچون و چراي آل سعود و ماجراجوييهاي آن شود. به اين عبارت، سخنان ضد ايراني «مي» در سي و هفتمين نشست شوراي همكاري خليج فارس اتفاق چندان عجيب و غريبي نبود، بلكه در امتداد سياست استعماري بريتانيا در منطقه بوده كه با شرايط فعلي و در قالب افزايش حضور نظامي يك گام ديگر به آن افزوده شده است.
نگرانيهاي برگزيت
يكي از شرايط فعلي كه «مي» را به منامه و گفتن آن سخنان كشيده بيشك به موضوع برگزيت و وضعيت ناشي از آن مربوط ميشود. نكته جالب اينجاست كه «مي» وقتي آن سخنان را در شورا گفت كه ميدانست مجلس عوام به طرحش در مورد خروج از بريتانيا يا همان برگزيت رأي ميدهد و بايد هر چه سريعتر به فكر آماده كردن مقدمات اين طرح باشد. هر چند طرح او تا دو سال ديگر به نتيجه نهايي خود ميرسد و در آن زمان است كه بريتانيا در عمل و به طور كامل از اتحاديه اروپا خارج ميشود، اما «مي» مأموريت سنگيني در اين مدت دارد كه به طور عمده شامل مجادلات سنگين با سران اتحاديه اروپا خواهد بود. اين مأموريت نميتواند بدون پيامدهاي اقتصادي براي بريتانيا باشد، گذشته از اينكه دورنماي خروج كامل بريتانيا از اتحاديه در دو سال بعد اگر هم تيره و تار نباشد دست كم چندان خوشبينانه نيست تا عواقب و صدمات اقتصادي براي بريتانيا نداشته باشد.
به همين جهت است كه «مي» در همين ابتداي شروع مأموريت به فكر تأمين منابع اقتصادي جديدي به جاي روابط اقتصادي گذشته در درون اتحاديه اروپا افتاده تا گشودن سرفصلهاي تازه اقتصادي جبران خسارات احتمالي در آينده را كند. از همين زاويه است كه او سخنان ضدايراني خود را درست در زماني گفت كه شركت بريتانيايي - هلندي رويال داچ شل در تهران تفاهمنامه توسعه ميادين نفت و گاز ايران در مناطق آزادگان جنوبي، يادآوران و جزيره كيش را امضا كرد. به عبارت ديگر، امضاي تفاهمنامه رويال داچ شل در تهران و سخنان ضدايراني «مي» در منامه هر چند در ظاهر امر دلالت بر يك بام و دو هوا بودن سياست بريتانيا در منطقه دارد، اما در يك جهت ديگر در پي به دست آوردن زمينههاي اقتصادي براي بريتانيا در برابر برگزيت و عوارض اقتصادي آن است. «مي» به اين وسيله سعي دارد تا حداكثر ظرفيت ممكن از بهرهبرداري اقتصادي در منطقه را به دست آورد چه از طريق ايران باشد و چه از طريق شيوخ عربي كه حاضر به خريد سلاح بيشتر از بريتانيا هستند تا در سايه انبار تسليحاتي خود دمي آسوده خاطر شوند.
حامي جديد نظامي
ادوارد هيث زماني آن سخنان را گفت كه بريتانيا با وجود گذشت بيش از دو دهه از جنگ جهاني دوم اما ديگر آن ميزان از توان نظامي را نداشت تا بتواند هزينه حضور نظامياش را در مناطق مختلف بپردازد. بريتانيا نه تنها در خليج فارس، بلكه در ديگر مناطق هم نميتوانست به حضور نظامي خود ادامه دهد و به تدريج جاي خود را به امريكا داد تا زير سايه حضور نظامي اين كشور بتواند ميزاني از منافع خود را حفظ كند. حالا هشدارهاي دونالد ترامپ، رئيسجمهور منتخب امريكا، نسبت به هزينه حضور نظامي امريكا در عرصه بينالملل، بريتانيا را به اين طمع انداخته كه خود را جايگزين امريكا در ميان شيوخ عربي خليج فارس كند.
ترامپ در كارزار انتخاباتي خود اشاره به كشورهايي كرده بود كه امريكا از آنها حمايت نظامي ميكند و گفته بود:«آنها تنها امريكا را چپاول ميكنند و شما ميدانيد ما چه واكنشي نشان ميدهيم؟ هيچ واكنشي. آنها يا بايد سهم عادلانه خود را از جمله براي كمبودهاي قبلي پرداخت كنند» و با نام بردن از عربستان تأكيد كرده بود:«ما از عربستان مراقبت ميكنيم و هيچ كس جرئت دست درازي به عربستان را ندارد، زيرا ما مراقب آنها هستيم، اما آنها به ما سهم پول عادلانهاي پرداخت نميكنند.» ترامپ با اين نحو حرف زدن نشان داده كه با ورود به كاخ سفيد برنامهاي متفاوت با حمايتهاي گذشته امريكا از شيوخ خليج فارس را اجرا ميكند و همين امر هم نگرانيهاي جدي براي اين شيوخ ايجاد كرده است.
«مي» با توجه به همين نگرانيهاست كه به ميامه رفته تا خود را در قامت منجي جديد شيوخ نشان دهد و به آنان تسلي بدهد كه نگران حامي نباشند و بريتانيا حاضر است حمايت نظامي از آنها را به عهده بگيرد. فروش تسليحات، ايجاد پايگاههاي نظامي و آموزش نظامي از اين جهت سرلوحه سخنان «مي» قرار گرفت تا او از يك سو دلارهاي نفتي اين شيوخ را جذب صنايع نظامي خود كند و از سوي ديگر، يك گام جلوتر از موضع قديمي هيث بردارد و بعد از دههها دوباره حضور نظامي بريتانيا در خليج فارس را احيا كند.
بازي باخته
با توجه به شرايط منطقه بايد گفت «مي» با وجود اهداف اقتصادي و نظامي دست به يك بازي در منطقه زده كه نميتوان او را برنده آن دانست. شرايط فعلي منطقه و نحوه توزيع قوا در آن، وضعيت بازار نفت و چشمانداز دولت آينده امريكا در اين عرصه از جمله دلايلي است كه بازي «مي» در منامه را تحت تأثير خود قرار ميدهد. تغيير اساسي در صحنه جنگ سوريه به نفع دولت اين كشور شرايط منطقه و نحوه توزيع قوا در آن را به طور كامل تغيير داده تا آنجا كه حالا كشوري مثل مصر هم متوجه آن شده و به دنبال همكاريهاي نظامي با سوريه است تا خود را در ميان جبهه برنده ببيند تا بازنده. در واقع، شرايط فعلي منطقه نشان ميدهد كه ايران مهمترين نقش را در منطقه دارد و «مي» با سخنان ضد ايراني خود نه تنها نميتواند تأثيري بر اين نقش بگذارد، بلكه در نهايت مجبور ميشود اين واقعيت را بپذيرد و سمت و سوي بازي خود را با توجه به اين واقعيت تغيير دهد.
از سوي ديگر، هزينههاي اخلاقي و سياسي تجاوز نظامي عربستان در يمن آنقدر بالا رفته كه دولت «مي» به زور نفوذ خود در مجلس عوام از تصميم نمايندگان اين مجلس در مورد عدم فروش سلاح به عربستان جلوگيري كرده است. روشن است كه «مي» در اين مورد منافع اقتصادي را در اولويت خود قرار داده، اما بايد گفت كه اولويت اقتصادي مورد نظر او حدود خاص خود دارد. نفت تا چند سال قبل مهمترين سلاح شيوخ عربي و به خصوص عربستان بود تا امريكا را پايبند حمايت نظامي از خود كند، اما كاهش قيمت و خرابي بازار در چند سال اخير اين ابزار را از دست اين شيوخ خارج كرده است. «مي» در حالي به فكر بهرهبرداري از دلارهاي نفتي اين شيوخ افتاده كه خود آنها دچار مشكلات اساسي اقتصادي شدهاند و حتي عربستان در اوپك با دادن امتياز به ايران تن به كاهش سهميه خود داد. به نظر ميرسد «مي» زماني دير به فكر خانه استعماري قديم خود در منطقه افتاده و زماني ميخواهد به اين خانه بازگردد كه ديگر شرايط مثل گذشته نيست و اين خانه نميتواند جايي امن براي منافع مورد نظر او باشد.
http://javanonline.ir/fa/news/826403
ش.د9502724