استاد دینانی
میراث حکمت ایران را نشناختیم
دکتر دینانی در ابتدا با اشاره به مناسبت برگزاری جلسه گفت: این جلسه به مناسبت روز جهانی فلسفه در انجمن پژوهشی حکمت و فلسفه تشکیل شده است. «روز جهانی فلسفه» شاید دقیقترین اصطلاحی باشد که به کار برده میشود؛ چراکه در مقایسه با سایر موضوعاتی که روز جهانی دارند، هیچ موجودی مثل فلسفه حقیقتاً جهانی نیست. همه چیز جغرافیا و تاریخ خاصی دارد. اما فلسفه جهانی است و جغرافیا ندارد. اینکه میگویند فلسفه یونان به معنای یونانی بودن فلسفه نیست، بلکه یونان زادگاه «فلاسفه» است. فلاسفه فلسفه را بهوجود نمیآورند؛ این فلسفه است که به زبان فلاسفه سخن میگوید.
دینانی با اشاره به میراث حکمت باستانی ایران تأکید کرد که دو گروه به این میراث ظلم کردهاند و در ادامه به موضوع انهدام استاد این حکمت توسط خلیفه دوم اشاره کرد. وی گفت: ارسطو و افلاطون و حتی فلاسفه پیش از سقراط این میراث را در آثارشان آوردهاند. ممکن است با گفتن این حرفها فکر کنند که ما نژادپرست هستیم. به حضرت عباس نژادپرست نیستیم! ولی برای فرهنگ احترام قائلیم. ما فرهنگ داشتیم. نمیدانم چرا یک ملتی با فرهنگ خودش دشمن است؟!
او با پیگیری بحث ابتدایی خود، در پاسخ به این سؤال که چرا فلسفه جهانی است، گفت: به این دلیل که پرسشهای فلسفی جهانی و عام است. فلسفه بدون پرسش فلسفه نیست و ملتی که پرسش ندارد فلسفه را نفهمیده است. پرسش از کیست؟ فقط از انسان. حیوان نمیپرسد، جماد و نبات هم نمیپرسند. البته فرشتگان سوالگونهای از خدا پرسیدند که چرا آدم را خلق کردی؟ او که در زمین فساد میکند و واقعاً همین بشر است که فساد میکند. شیر آهو را میخورد و دیگر دست میکشد اما بشر سیری ندارد. بشر مفسد فیالارض است. اما بااینحال فقط بشر فلسفه میفهمد. جبرئیل هم فلسفه نمیبافد. فقط وحی را میآورد. اما تنها موجودی که فلسفه میبافد و میداند و میگوید انسان است. او فقط میپرسد که هستی چیست؟ هستی هم امری جهانی است. غیر از هستی، از هستی نمیتواند پرسش کند. بنابراین خود هستی از زبان انسان از هستی سؤال میکند هستی چیست؟ و از زبان انسان پاسخ میدهد. اگر هستی بخواهد سخن بگوید از زبان آدم سخن میگوید.
دینانی با بیان اینکه فقط انسان است که حالتی گشوده نسبت به هستی دارد گفت: انسان میخواهد که همه چیز را بفهمد و این فهم حد ندارد. انسان هم گشوده است و هم گشاینده. یعنی معادلات را حل میکند و کشف مجهولاتی میکند. انسانی که نسبت به هستی گشوده است میتواند گشاینده باشد، اما انسانی که بسته است نمیتواند گشایشگر باشد.
جریان فکر مستقلی در 400 سال اخیر نداریم
وی در ادامه با اشاره به آثار فلسفه در زندگی انسان گفت: فلسفه انسان را از تقلید و جمود نجات میدهد. کسی که فلسفه نداند اسیر فکرهای محدود است، فقط فرمولهای تحمیلشده از طرف دانشگاه و جامعه و خانواده و مدرسه را میپذیرد و نمیتواند از آن بیرون بیاید. فلسفه نجات یافتن از تحمیلهای فکری عیان و نهان است. خصلت دیگری که در فلسفه است این است که به ما یاد میدهد چگونه نو بیندیشیم. هر آنچه در گذشته یاد گرفتیم کهنه است. حتی همین یک دقیقه پیش هم کهنه محسوب میشود و لازم نیست هزار سال بگذرد. خیلی از کسانی که دم از نواندیشی میزنند کهنهپرستهای وحشتناک هستند! نواندیشی یعنی اینکه اول خودت را زیر سؤال ببر. یعنی اینکه فکر کن آن چیزهایی که تا حالا آموختی و به آن باور داری چقدر بقا دارد. تفکر قالبی مانع نواندیشی است.
دکتر دینانی با اشاره به تفاوت تقلید در امور فقهی و امور اعتقادی، تقلید در فقه را خوب و جایز دانست و تقلید در اعتقادات را امری مذموم و ناپسند شمرد و افزود: حتی منطق هم یک قالب فکری است که عقل آن را ساخته است و هر وقت لازم باشد آن را اصلاح میکند و چیزهایی به آن اضافه میکند. چیزها باید منطبق باشند نه اینکه عقل خودش را با همه چیز تطبیق دهد. عقل نوکر چیزی نیست.
وی با بیان اینکه با این تعریف از فلسفه، فیلسوف کم داریم، گفت: ملاصدرا فیلسوف بود و آزاد اندیشید. اما متاسفانه در این 400 سال گذشته ما جریان فکری جدید و مستقلی که آزاد بیندیشد نداریم. اما در غرب جریانهای فکری متعددی شکل گرفت. در اینجا دو سه نفر را داریم که کمی به این مفهوم نزدیک شدند و حرفهای تازه زدند، اما حرفهایشان خوانده نشد. یکی از آنها آقا علی مدرس زنوزی است. او حرفهای تازهای دارد. حاج ملاهادی سبزواری هم کمی اینگونه است. در عصر کنونی هم علامه طباطبایی را داریم. او آزاداندیش بود. حرفهای تازه داشت. بهخصوص در جلسههای شبانه و خصوصی. هانری کربن که یک متفکر فرانسوی است و همه مشربهای فکری غربی را دیده بود، از علامه طباطبایی حرف تازه میشنید. اما آنچه کربن میگفت گویی علامه پیش از آن دربارهاش فکر کرده بود. درود بر روان پاک این مرد بزرگ.
دکتر اباذری
اوانجلیستها از داعش بدترند
سخنرانی دکتر یوسف اباذری استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران برخلاف سخنرانان دیگر پر از مثال و مصداق از شرایط کنونی ایران و جهان بود. او با بیان اینکه مساله اصلیاش ایران و خاورمیانه است گفت: از آخرین اتفاقی که دنیا را به تعجب واداشت شروع میکنم. انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا. کسی که آشکارا گرایشهای فاشیستی دارد و جنبشی نژادپرستانه و طالب تبعیضهای دینی به راه انداخته است و به شکل اغراقآمیز طالب عظمت آمریکاست. مهمترین تحلیل، تحلیل ساختاری این ماجراست و بعضی از تحلیلگران درباره ظهور ترامپ هشدار داده بودند. چامسکی پیشازاین گفته بود وضعیت شبیه دوران پیش از وایمار در آلمان است. مردم از نظام پارلمانی خسته شدهاند. نفرت از لیبرالها و محافظهکاران بود که فاشیسم را پیروز کرد.
اباذری با اشاره به اوانجلیستها در ساختار حاکمیتی آمریکا گفت: آنها کسانی هستند که داعش در برابر آنها بسیار مهربان هستند. آنها در حمله به عراق جنایاتی کردند که تصور آن برای ما ناممکن است. اما رسانههای جهانی به این مسائل نمیپردازند. دو میلیون کشتهای که عراق داد، مسبب اصلیاش همین اوانجلیستها و تندروهای مسیحی آمریکا بودند. «مایک پنس» معاون ترامپ از همین اوانجلیستهاست. آنها از سیاهان و مسلمانان و کارگران مهاجر نفرت دارند و سرمایه را ستایش میکنند.
اشاره به حاکمیت نولیبرالها، بخش بعدی سخنان اباذری بود. او به نقل از چامسکی، علت اصلی روی کار آمدن ترامپ را حاکمیت نولیبرالها از زمان ریگان به بعد دانست و گفت: جهانیشدن یعنی نولیبرال شدن. مهمترین اصل نولیبرالیسم یا بازار آزاد این است: «بازار به ما میگوید حقیقت چیست». این مساله یک مساله معرفتشناسانه است و صرفاً یک مساله اقتصادی نیست.
نولیبرالیسم و ادغام در سرمایهداری جهانی
او در ادامه به حاکمیت نولیبرالیسم در همه دولتهای پس از جنگ در ایران اشاره کرد و گفت: همه دولتها تصور میکردند که نولیبرالیسم یک مفهوم اقتصادی است و کار به اعتقاد آنها ندارد. این در همه دولتهای اعتدالی و اصلاحطلب و اصولگرا وجود داشته است. وقتی دولتمردان میگفتند دولت نباید در کار مردم دخالت کند مقصودشان این بود که دولت نباید در کار بازار آزاد دخالت کند. نولیبرالهای وطنی حتی معتقدند مردم هم نباید در کار بازار دخالت کنند.
آقای روغنی زنجانی رییس اسبق سازمان برنامهوبودجه گفته بود: «من در مجلس این استدلال را کردم که شما اگر به دنبال اجرای یک سیاست مشخص هستید باید منتظر یک سری عواقب اجتماعی و قادر به پرداخت هزینه تصمیمات خود باشید. مثلاً دولت کره سیاستهای خود را به صورت علنی اعلام و بهشدت آن را پیگیری میکند. وقتی هم که با واکنش کارگران و دانشجویان مواجه میشود پلیس را برای سرکوب آنها به خیابانها میفرستد. اگر بنا باشد چنین واکنشهایی را شاهد نباشیم هرگز سیاستها را نباید اجرا کنیم. من توضیح دادم که برای اجرای سیاستهای برنامه اول و دوم توسعه باید در سیاستهای خارجی اصلاحاتی را انجام دهیم. ما نمیتوانیم همزمان در چند جبهه بجنگیم.»
دکتر اباذری با توضیح سخنان روغنی زنجانی گفت: تغییر سیاست خارجی یعنی ادغام در سرمایهداری جهانی. شما یا سیاستهای نولیبرالی را اجرا نمیکنید یا وقتی اجرا کردید سرمایهداران حق دارند که طالب پیوستن به بازار جهانی باشند. حتی در دوره آقای احمدینژاد بهشدت هم از سرمایهگذاری خارجی دفاع میشد. تغییر قیمت حاملهای انرژی هم جزء برنامههای نولیبرالهاست که آقای خاتمی هم گفت من میخواستم اینها را اجرا کنم اما موفق نشدم. آنها ابتدا شعار دادند که ماهیانه پنجاههزار تومان به هر ایرانی میدهیم. حالا احمدینژاد پنج هزار تومان از آن کم کرد و داد. باید ما به اساس کار پی ببریم. اساس کار همین اقتصاد نولیبرالی است. حالا در ایران میگویند باید خصوصیسازی شود. اما مردم به کنایه میگویند «خصولتی» شده است. چه فرقی میکند سرمایه دست فلان باشد یا بهمان. خود دولت به تصریح آقای روغنی زنجانی میگفت که ما بخش خصوصی در زمینه صنعت نداریم و باید آن را ایجاد کنیم! یعنی همان خصولتی.
او عقلانیت را در اندیشه نولیبرالها همان عقلانیت سودمحور و معطوف به هدف دانست و گفت: آنها به عقلانیت معطوف به ارزش، نظیر آنچه موردنظر فیلسوفان است اهمیتی نمیدهند. اگر به اصل سود صدمهای وارد شود، دادشان بلند میشود که جامعه به باد رفت. ازنظر آنها دولت باید پاسدار حقیقت بازار باشد. آنها این حقیقت را عین مرکز و اعتدال میدانند. پایان صحبتهای دکتر اباذری با اعتراض یکی از حاضران همراه بود. اعتراض او به این برمیگشت که چرا در پوشش نشست علمی حرفهای سیاسی زده شده است و اینکه چرا به سیاستهای اعتدالی حمله شده است. اباذری که میخواست خودش را از اتهام حمله یکجانبه به دولت روحانی یا هاشمی مبرا کند در حالت نیمخیز در پایان صحبتهایش گفت: احمدینژاد سیاستهای نولیبرالی را بهشدت و شجاعت بیشتری پیگیری کرد.
http://sobhe-no.ir/newspaper/126/13/3963
ش.د9503018