سير تكامل جامعه مدني
به طور كلي جامعه مدني را ميتوان در سه دوره زير نشان داد:
1. دوره تمدن باستان، كه با شكلگيري دولت - شهر همراه بود.
2. دوره مدرن و رشد جوامع سرمايهداري صنعتي، كه با رسميت يافتن حقوق بشر و فرديت همراه بود.
3. دوره اخير از دهه 70 ميلادي به اين سو، يعني دوره گسترش جامعه مدني در كشورهاي در حال توسعه، كه با خواست دموكراسي و رشد جنبشها و با خواست دگرگونيهاي جامعهمحور به جاي دولتمحور همراه بوده است (علمداري:2015).
انديشه جامعه مدني به دنبال عصر روشنگري و براي رهايي انسان از بند كليسا و با تأكيد بر اينكه آزادي حق طبيعي افراد است، بود.
رشد فرديت؛ لازمه جامعه مدني
يكي از پيششرطهاي شكلگيري جامعه مدني در مفهوم مدرن، رشد فرديت است. مفهوم فرديت را ميتوان به ذهن آگاه و مستقل و خردگرا نسبت داد. در عين حال اين ويژگي به شرايطي اطلاق ميشود كه حقوق فرد مستقل از حقوق جمع، چه خانواده، طايفه، قبيله، ايل، قوم و ملت به رسميت شناخته شود. در حالي كه در جهان مدرن فرد ديگر بخشي از طبيعت نيست و خود را در برابر طبيعت تعريف ميكند چراكه طبيعت ابژه انسان شده است و انسان قدرت سلطه بر طبيعت را يافته است. به يك بيان، اوج فردگرايي انسان در جامعه مدني را ميتوان در فلسفه اگزيستانسياليسم سارتر مشاهده كرد. در اينجا ديگر فرد تصميمگيرنده و مسئول سرنوشت خويش است و اين عقلانيت خودبنياد است كه بشر را در راستاي رسيدن به توسعه راهنمايي ميكند.
آن چه كه در جامعه مدني به انسانها آموزش داده ميشود آزاد بودن انسان است. در حالي كه آزادي همواره آرزوي انسانها بوده است اما اين تنها دروغي بياساس است. انسانها در جامعه مدني هيچگاه به آزادي دست نيافتند و نمييابند بلكه آنان تنها قادرند در ميان الگوهاي طراحي شدهاي كه اساساً نظام سرمايهداري برايشان بهوجود آورده است دست به انتخاب بزنند. به اين معنا كه انسان ديگر نه تنها آزاد نيست بلكه حتي نسبت به عدم آزادياش نيز آگاهي ندارد. يا به بيان ديگر او تنها خيال ميكند كه آزاد است. در اين جامعه انسان از بند رها نشده است بلكه به او اين اختيار داده شده است كه از ميان دربندبودنهاي متفاوت دست به انتخاب بزند.
از جمله اصول اساسي در جامعه مدني وجود آزادي بيان، آزادي مطبوعات، نهادها و محافل مردمنهادي است كه بتوانند آزادانه فعاليت كنند. اما تمام اين موارد از حربههاي نظام سرمايهداري است كه به هيچ وجه اجازه انقلاب به جامعه ندهند و تنها اشكال استثمارشان را تغيير ميدهند و به تعبير ديگر خر همان خر است ولي پالانش عوض شده است. اگر چه افراد ميتوانند در مطبوعات سخن بگويند و حرف بزنند اما همه اين سخنان تنها در غالب بازتوليد نظام سرمايهداري است. يعني نه تنها براي سيستم آنها خطري محسوب نميشود بلكه سبب قدرت گرفتن سيستم نيز ميشود. در نهايت روز به روز بشر غربي اسير و گرفتارتر از هر روزش است. اما جامعه نبوي ركن اساسي در عبوديت و بندگي نهفته است.
امت اسلامي؛ اولين فرآورده انديشه اسلام
در سوي مقابل، نخستين فرآورده سياسي - انساني اسلام، امّت اسلامي است كه از مدينه النّبي آغاز شد و به صورتي حيرت آور و افسانهوار، قدم در راه رشد كمّي و كيفي نهاد. هنوز نيم قرن از ولادت اين پديده مبارك نگذشته بود كه نزديك به نيمي از تمامي قلمرو سه تمدّن بزرگ باستاني همسايه خود، يعني ايران، رم و مصر را درنورديد و يك قرن پس از آن، تمدّني درخشان و حكومتي عزيز و مقتدر در مركز جهان پديد آورد كه از شرق به ديوار چين و از سوي ديگر به سواحل اقيانوس اطلس و از شمال تا استپهاي سيبري و از جنوب تا جنوب اقيانوس هند ميرسيد. قرنهاي سوم و چهارم هجري و پس از آن، مزين به تمدّني آن چنان مشعشع است كه پس از هزار سال، هنوز بركات علمي و فرهنگي آن را در مدنيت كنوني جهان، ميتوان بهوضوح ديد (مقام معظم رهبري).
به بيان ديگر آزادي و آزادگي در جامعه نبوي ركن اساسي تلقي ميشود. درس بزرگي كه پيامبر اسلام(ص) به آدميان دادهاند اين بوده كه همواره عزيز باشند و عزت داشته باشند چراكه آزادي انسان در گرو عزت آن است و عزت انسانها در جامعه نبوي در بندگي خداوند نهفته است.
در جامعه نبوي هر چه انسانها تقواي بيشتري داشته باشند در نتيجه آزادتر و عزيزتر هستد نزد پرودگارشان. اين نوع آزادي از دل تفكر عقلاني متصل به وحي بيرون آمده است و در آن انسان خود را تنها نميبيند گر چه او مختار است و اختيار دارد و بر سرنوشت خويش مسئوليت دارد و حتي رسالت دارد وليكن همه اينها ذيل مقام بندگياش تعريف و تفسير ميشود. يكي از مواردي كه در جامعه نبوي معناي بسياري دارد بحث ولايت است كه در زمان پيامبر اين مهم بر عهده پيامبر خدا بود. اما پس از ايشان جامعه اسلامي نيازمند ولي ميباشد كه بتواند زعامت و رهبري امت را به عهده گيرد تا بر اين اساس جامعه از مسير الي الله خارج نشود. اين مورد در جامعه مدني به معناي غربي آن پذيرفته شده نيست و از اين با عنوان استبداد سخن ميگويند.
اين مفهوم در برابر ارزشهاي دموكراتيك آنان مفهومي پست شمرده ميشود اما اين مورد در انقلاب اسلامي به گونهاي با مردم سالاري تلفيق شده است و نوعي روش حاكميت را به سپهر سياست جهان وارد كرده است كه علاوه بر عناصر مردمسالارانه عناصر ديني را درون خود دارد. عدالت نيز يكي از مفاهيمي است كه در تمام جوامع ركن اساسي تعريف شده است و بشر در تمام طول تاريخ به دنبال رسيدن به عدالت بوده است. اما عدالت در جامعه مدني به گونهاي تعريف ميشود كه با گذر زمان رنگ و بوهاي عجيبي به خود ميگيرد. امروزه در جامعه مدني غربي عدالت نئوليبرال مطرح است كه به هيچ وجه مستضعفان در آن جايگاهي ندارند وليكن در جامعه نبوي ميبينيم كه تمام افرادي كه گرداگرد پيامبر بودهاند از اقشار ضعيف و مطرود جامعه بودند.
كساني چون عمار، ياسر و ابوذر همه از قشر مطرود جامعه بودهاند. بنابراين حمايت از حقوق پابرهنه گان عالم در برابر مستكبرين يكي ديگر از خصيصههاي جامعه نبوي است كه انقلاب اسلامي نيز اين را يكي از اركان اصلي خود قرار داده بود. در جامعه مدني دولت به گونههاي عمل ميكند كه قانون برايش مقرر كرده است. به بيان ديگر امروز در جوامع غربي دولت نميتواند دخالت چنداني در امور داشته باشد و آنها به اين خيال سر ميكنند كه گويي به اوج آزادي رسيدهاند در حالي كه اين خيال خامي است چراكه گويي از چاله درآمده و در چاه افتادهاند. به اين معنا كه اين عناصر جامعه مدني در غرب نيست كه دولت را وادار به عقبنشيني كرده است بلكه اين نظام سرمايهداري و بازار است كه با سلطه خود و با قدرتي كه دارد دولت را واپس ميزند و دولت را در چنگ خود گرفته است.
در جامعه نبوي دولت امت را به حال خود رها نميكند. دولت در جامعه نبوي مردم را ذيل چتر حمايت خود ميگيرد و به مستضعفان توجه دارد و هدفش تعالي انسان در جنبههاي مادي و معنوي است. در واقع در جامعه نبوي با صداقت مردم را به تعالي و قرب الي الله دعوت ميكنند؛ اما در جامعه مدني غربي با نام آزادي مردم را تحت استثمار به اشكال مختلفي درميآورند چراكه مردم در نظام سرمايهداري توان انديشيدن را ندارند كه بخواهند آزادانه انديشه كنند آنها حتي در قالبهايي انديشه ميكنند كه خود نظام سرمايهداري برايشان بهوجود آورده است و هيچ گاه نميتوانند از آن رهايي يابند براي همين است كه از جامعهشناسان بزرگ خودشان كساني چون ماكس وبر جهان عقلاني شده غربي را مانند قفس آهنيني ميبينند كه راه رهايي از آن نيست و برخي ديگر هم چون ماركس راه رهايي از آن را تنها در خودآگاهي طبقاتي كارگران و عمل انقلابي ميديد.
البته بايد گفت كه در نظام غرب كساني بودهاند كه توانستند از ذيل قدرت استعماري سرمايهداري بيرون آيند. كساني چون هايدگر كه وجودشناسي معرفتي ديگري را بنيان نهاد و به بشر گوشزد مينمود اگر ميخواهد رهايي يابد بايد از خودش بيرون آيد و خودش را در برابر خوش بگذارد و آنگاه ميتواند رها شود.
انقلاب اسلامي؛ احياگر مدينه نبوي
روح انقلاب اسلامي ذاتاً احياكننده جامعه نبوي بوده است. به بيان ديگر انقلاب اسلامي با روي كار آوردن مفهوم ولايت فقيه نوع نگاه جهان سياست را دچار چرخش دوباره كرد. اما انقلاب اسلامي امروز بيشتر از هر زماني بايد مراقب ارزشهايي كه براي آن بهوجود آمده است باشد. در واقع مسئولان بايد بدانند كه ارزشهاي انقلابي در جامعه اسلامي كه خود نمود جامعه نبوي است چه چيزهايي هستند و به گونهاي عمل نكنند كه انقلاب اسلامي را درون نظام سرمايهداري هضم كنند.
انقلاب اسلامي داعيهدار تفكر جهانگستر ميباشد و از اين رو داراي جنبههاي معرفتشناختي خاص خودش است كه ذاتاً با جهانبينيهاي غربي متفاوت است و يكي از آن موارد جامعه نبوي است كه در برابر جامعه مدني غرب قرار دارد. يكي از بنيانهاي اساسي در انقلاب اسلامي و جامعه نبوي بايد حفظ و احياي روحيه انقلاب باشد و روحيه انقلابي جز در عملگرايي معنا مييابد البته پايه اين عملگرايي در ارزشهايي همچون جهاد، شهادت و اخوت نهفته است. بنابراين در جامعه نبوي اين روحيات بايد احيا شوند تا بر اين اساس بتوان روحيه انقلابي خود را حفظ كرد. اين حفظ ارزشها براي اين است كه بيرق انقلاب به دست منجي عالم بشريت حصرت مهدي (عج) سپرده شود.
منابع:
- بيانات مقام معظم رهبري در آغاز هشتمين اجلاس سران كشورهاي اسلامي
- علمداري، كاظم(2015). جامعه مدني؛ گفتارها، زمينهها و تجربهها
http://javanonline.ir/fa/news/825470
ش.د9502961