(ويژهنامه چهره روزنامه صبح نو ـ 1395/07/26 ـ شماره 104 ـ صفحه 2)
** بسمالله الرحمن الرحیم. بسیاری از تدابیر و رهنمودها و هشدارهای رهبر معظم انقلاب درباره سپاه جنبه پیشگیری، بازدارندگی و تکاملآفرینی دارد و معنایش این نیست که اتفاقاتی در سپاه افتاده و نگران هستند و برای رفع یا دفع آن نگرانیها یا چالشها مطالبی را بیان میفرمایند. واقعیت موضوع این است که رهبر معظم انقلاب یکی از نهادهایی را که به صورت خاص مورد توجه قرار میدهند، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و تعابیر گوناگونی را ایشان در جایجای فرمایشاتشان مورد تأکید قرار دادند؛ از جمله در یک بحثی که در واقع میتواند پاسخی به این سؤال شما باشد، ایشان فرمودند که سپاه باید پیشبرنده باشد و در صورتی میتواند این پیشبرندگی را حفظ کند که پیشرونده باشد؛ یعنی بتواند اول درونش را کاملاً با همه شاخصهای ارزشی و انقلابی مجهز کند تا بتواند نسبت به انقلاب حالت پیشبرندگی داشته باشد. سپاه با دیگر نیروهای مسلح تفاوت زیادی دارد. در رسالت تفاوت دارد؛ در مأموریت و وظایف هم تفاوت دارد؛ در ساختار و سازمان هم تفاوت دارد.
مثلاً رسالت ارتش پاسداری از مرزها و استقلال کشور است ولی رسالت سپاه پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن است. بر همین اساس ما متغیرهای دیگری را کاملاً به تبع این میبینیم؛ یعنی معیارها، شرایط، نوع ارزشیابیها و نوع انتصابات و نوع تأیید صلاحیتها تابعی است از آن رسالت اصلی. چیدمانش هم همینطور. چیدمان ارتش پادگانی و لشکری است و چیدمان سپاه هم نسبت به بیرون مأموریت دارد هم نسبت به درون که روشن است. در درون هم چیدمانش هم پادگانی و لشکری است؛ هم استانی و هم شهرستانی و شهری و هم روستایی یعنی تا عمق کشور، سپاه حضور فیزیکی دارد؛ در قالب نیرو یا در قالب ناحیه یا در قالب حوزه مقاومت یا پایگاه مقاومت این سلسله مراتب سپاه است. آنچه که ما باید از آن مراقبت کنیم که بیشتر در فرمایشات رهبر معظم انقلاب قابل استفاده است این است که مبادا سپاه از آن هویت اصلی خودش یا از ماهیت نهادی خودش فاصله بگیرد. سپاه یک نیروی مسلح کلاسیک نیست که متصلب باشد و ثباتش یک ثبات ساختاری و سازمانی و مأموریتی باشد. سپاه تابعی است از تهدیداتی که متوجه انقلاب و نظام است لذا هم ماهیت نهادی باید داشته باشد و هم ماهیت انقلابی و هویت سپاه هم این است که همه آن شاخصهای یک نهادی که میخواهد از یک انقلاب الهی پاسداری کند را داشته باشد.
فرض کنید که ارتش امیرالمؤمنین چه ویژگیهایی داشت؟ مالک اشتر چه ویژگیهایی داشت؟ این شاخصها و این ویژگیها را باید درباره سپاه کاملاً رصد کنیم و پاسداری کنیم تا بتواند از انقلاب اسلامی پاسداری کند. سپاه تابعی از مأموریتها و رسالتهاست گاهی تهدید؛ تهدید سخت است و سپاه باید وارد عرصه سختافزاری شود مثل همان عرصه دفاع مقدس که 94 ماه طول کشید. گاهی تهدید، نیمهسخت است و باید وارد مقابله با تهدیدهای نیمهسخت شود. آن چیزی که امروز آمریکاییها دارند دنبال میکنند 2 هویتی است، یعنی نه جنگ سخت برای آنها امکانپذیر است و نه تحریم برای آنها حلال مشکلات است پس 2 جهت را دنبال میکنند؛ ادامه تحریم و در کنارش ایجاد ناامنی. یعنی در حقیقت با یک قیچی 2 لبه دارند پیش میروند و تحلیلشان این است که ما با تهدید سخت نمیتوانیم سراغ ایران برویم و تحریم هم نتوانسته مشکل ما را حل کند و با یک تلفیقی از 2 جهت دارند دنبال میکنند. سپاه در اینجا باید چگونه رفتار کند؟ آن هویت انقلابیگری و هویت نهادی و هویت سیال بودن اینجاها کاربرد دارد که تمام خصوصیاتی که در یک سازمان نهادی هست باید در سپاه مورد توجه قرار بگیرد. درجه لازم است ولی درجه نباید باعث گرایش سپاه به یک ارتش کلاسیک شود. جایگاه خوب است ولی نباید جایگاه، سپاه را تبدیل کند به یک ارتش کلاسیک و اینها همهاش خط و نشانی است که ره گم نشود اما آن هویت مورد نظر هویت پاسداری از انقلاب است که باید از آن هویت پاسداری کنیم. یعنی
الهی بودن، متعبد بودن و خصوصیت خدامحوری و ولایتمداری و تکلیفمحوری اینها همه جز آن هویت اصلی سپاه هست که در بسیاری از فرمایشات آقا این شاخصها را میبینیم.
بنابراین اگر انقلاب از ناحیه تهدید سخت مورد تهدید قرار گرفت، سپاه باید وارد آن عرصه شود با همان خصوصیات ارزشی و الهی و اگر دشمن از طریق نیمه سخت وارد عرصه شد اینجا باید با شیوه نیمه سخت وارد شود. اگر از منظر تهدید نرم وارد شود باید بخش نرمافزاری کار کند مثل شرایط امروز که ما با تهدید نرم سر و کار داریم.
نکته دیگری که باز اینجا میتواند هویت سپاه را مشخص کند؛ این است که ما پنج عنوان داریم که اینها جزء جوهره سپاه است که عبارت است از دانش سیاسی، بینش سیاسی، گرایش سیاسی، موضعگیری سیاسی و در نهایت فعالیت سیاسی. اینها جزء ویژگیهای یک نهاد انقلابی است که با این رسالت بناست کار کند. شاید در ارتش دو سه مورد ما نقطه مشترک داشته باشیم مثل دانش سیاسی یا بینش سیاسی یا گرایش سیاسی.
سپاه باید در مسائل نظام و مسائل کشور موضعگیری کند. گاهی یک مدت کوتاهی میگذرد و مثلاً بنده یا سردار جعفری موضعی نمیگیریم. مخاطبین به ما میگویند چرا موضعی نمیگیرید؟ به ما میگویند موضع سپاه در قبال برجام چیست؟ در قبال FATF موضع سپاه چیست؟ در قبال خیلی از مسائلی که نظام مبتلا به آن است و رسانههای نوشتاری به آن میپردازند توقع دارند که سپاه موضعاش را اعلام کند. در مسائل سیاسی کشور توقع این هست که سپاه مواضعش را اعلام کند. یا در فعالیتهای سیاسی ممکن از یک نیروی مسلح توقع نداشته باشند که فعالیت سیاسی بکند ولی فعالیت سیاسی جزء ذات سپاه است. اصلاً بسیج کارش همین است؛ در 22 بهمن، روز قدس، هفته دفاع مقدس، هفته بسیج و... حضور سپاه در عرصههای اجتماعی نماد فعالیتهای سیاسی است. یک مسأله دخالت سیاسی است که در انتخابات هیچ گونه دخالتی نداشته است؛ دخالت به معنای اینکه وارد شود و مصداق تعیین کند یا به زور وادار کند به کسی رأی دهند؛ این اصلاً ممنوع است و شأن سپاه این نیست که وارد این مقولهها شود اما مرزبندی جریانها و اندیشهها و مرزبندی گروهها و سازمانها و مرزبندی جبهه خودی و غیرخودی را باید بیان بکنیم. یک نیروی مسلحی که پاسدار انقلاب اسلامی است و نیروی مسلحی که تحت امر فرماندهی کل قواست به دو جهت ارتباط با فرمانده کل قوا دارد یکی اینکه تحت امر فرماندهی کل قواست و دیگر اینکه ولی فقیه رهبر این نظام است و لذا از 2 جهت سپاه مکلف و موظف و متعبد است نسبت به تدابیر رهبری. بالاخره وقتی ایشان نسبت به فتنه 88 اعلام مواضع میفرمایند ما باید ماهیت این فتنه را بیان کنیم. ما باید وارد شویم بگوییم چه کسانی در فتنه 88 پشت صحنه بودند؟ چه کسانی روی صحنه بودند؟ چه کسانی در خیابان آشوب کردند؟ و... چرا که پدیدهها 2 نوع است گاهی موردی است مثل داستان کتاب شهید جاوید که یک زمانی شخصی به نام صالحی نجفآبادی کتابی نوشتند به نام شهید جاوید و علم امام حسین(علیه السلام) را انکار کردند و گفتند امام حسین(علیه السلام) نمیدانستند که در کربلا چنین اتفاقی برایش میافتد این موردی است و عقبه و پشت صحنه ندارد و از این نمونهها ما داریم که پدیدهها و حوادث موردی است ولی بعضی از پدیدهها جریانی است و پشت صحنه و روی صحنه دارد اینها را باید ما شناسایی کنیم و افشا کنیم. مثلاً حادثه عاشورا روی صحنه دارد و پشت صحنه دارد. حادثه عاشورا یک حادثه نیست که ظرف مدت پنج سال یا یک دههای اتفاق افتاده باشد. این زیارت عاشورا 50 سال تحلیل تاریخ است و در ابتدایش چهار مرحله براندازی را بیان میکند اول میفرماید که «اللهم العن امه اسست اساس الظلم و الجور» اولین مرحله براندازی طراحی فتنه است یعنی در واقع بذر فتنه را عدهای میکارند.
مرحله دوم «اللهم العن امه دفعتکم عن مقامکم» یعنی بعد از جریانسازی و طراحی اندیشه فتنه نوبت میرسد به مرحله کنار زدن اهل حق و جبهه ولایتمدار. مرحله سوم «لعن الله امه ازالتکم عن مراتبکم» یعنی فرق بین «دفعتکم» با «ازالتکم» این است، «دفعتکم» یعنی کنار زدن و «ازالتکم» یعنی ریشهکن کردن یعنی هم شما را کنار زدند با سه شیوه قداستزدایی ولایتزدایی و دینزدایی بعد دنبال ریشهکن کردن شما بودند. ریشهکن کردن چگونه؟ با جلوگیری از تفسیر قرآن و نقل حدیث. حدود 90 سال نقل حدیث ممنوع بود و در آن دوره اینها ریشهکن کردن فرهنگ و استحاله فرهنگی را سرلوحه داشتند تا این مجموعه را از ریشه برکنند. چهارمین مرحله هم «قتلتکم» بود یعنی نوبت میرسد به برخورد فیزیکی و قتل نفس. میخواهم عرض کنم پدیدهها 2 نوع است پدیدههایی که روی صحنه و پشت صحنه دارد. مثلاً فتنه 88 جزء همین پدیدههای جریانی است هم پشت صحنه دارد و هم روی صحنه دارد. لذا ما در بیان پدیدههای جریانی که پشت صحنه و روی صحنه دارد وظیفه داریم پشت صحنه را افشا کنیم برای اینکه پاسدارهای ما بدانند امروز خودی کیست و غیرخودی کیست و این صحنهها را بشناسند.
* شما فرمودید اگر تهدید سخت باشد سپاه وارد میشود و اگر تهدید نیمهسخت یا نرم هم باشد، سپاه وارد میشود. در چند سال اخیر که نگاه میکنیم، میبینیم رهبر معظم انقلاب رسالت نرم سپاه را خیلی پررنگ مطرح میکنند. مثلاً در همین دیدار اخیر بحث تشکیل تمدن نوین اسلامی، جلوگیری از تحریف اجزای نرم نظام اسلامی و ایجاد امنیت فکری فرهنگی جزء مطالبات ایشان از مجموعه بود. آیا واقعاً این تصور درست است؟ نکته دوم این است که سپاه داخل خودش را نسبت به این نظر فرماندهی کل قوا چقدر تغییر داده است؟
** ما باید برگردیم به اصل هویت و رسالت سپاه. سپاه نسبت به مسائل اطلاعاتی معین وزارت اطلاعات است. نسبت به مسائل سختافزاری هم معین ارتش است. نسبت به مسائل امنیتی معین ناجاست. سپاه نسبت به مسائل فرهنگی معین سازمان تبلیغات و نهادهای فرهنگی است. یعنی اگر مسائل کشور را تقسیم کنیم به مسائل امنیتی، نظامی، فرهنگی و حتی اقتصادی سپاه نسبت به همه اینها نقش معین را دارد. آن وقت رهبری آنچه که در مسیر تدابیر ایشان قرار میگیرد آن هست که نهادهای موظف هر کدام وظایف خودشان را انجام دهند یعنی وزارت اطلاعات به کار خودش بپردازد و دستگاههای فرهنگی کار خودشان را انجام دهند و ارتش کار خودش را انجام دهد و بقیه دستگاههای دیگر هر کسی کار خودش را انجام دهد. سپاه هم در زمانی که همه دستگاهها فعال باشند باز یک مأموریتهایی دارد که برای خودش انجام دهد. اما وقتی نسبت به برخی از مسائل کشور از یک ناحیه با مشکل مواجه میشود و از عهده نهاد مربوطه حل مشکل خارج باشد سپاه حسب تدبیر ورود پیدا میکند و از توان سپاه برای جبران بخشی از آن خلأ استفاده میکنند. مثلاً در عرصه بازسازی کشور دولتهای گذشته درخواست کردند که بخشی از توان سپاه وارد عرصه سازندگی شود. سپاه حسب دستور شانهاش را زیر این بار داد و توانست واقعاً خدماتی انجام دهد که در خیال خیلیها هم نمیگنجد. همین قضیه فازهای 15 و 16 در عسلویه چیزهایی نبود که به سادگی قابل تحقق باشد یعنی شرکتهای توتال و شل باور نداشتند که نظام بتواند کاری انجام دهد و این قدرت فناوری سپاه بود که توانست وارد این عرصه شود و جایگزین شرکتهایی که سابقه چند دههای دارند بشود. یا در عرصههای دیگر هر کجا ورود پیدا کرد با سرعت و دقت و استحکام کار را انجام داد. در امنیت هوایی بالاخره ما با مشکل مواجه بودیم و سپاه تحت فرمان رهبری آمد و این مشکل را حل کرد. یکی از آسیبها و آفتهای ما در زمینه ناامنی پروازها بود که از وقتی که سپاه وارد شد هیچ مشکلی اتفاق نیفتاده و این جزء معجزات و برکات این نظام و انقلاب است.
خلاصه هر کجا که رهبری خلأیی میبینید آنجا که لازم باشد هشدار و تذکر میدهد و پیگیری میکند و نهادهای دیگری که میتوانند جایگزین شوند، وارد میکنند تا بیایند کار را انجام دهند؛ اما اگر نشود به سپاه فرمان میدهد که این خلأ را برطرف کند و سپاه هم میآید و خلأ را برطرف میکند. بنابراین فرمایشات ایشان ناظر به همین مسائل است که بالاخره الان نوع خدماتی که سپاه در کشور به روستاها میدهد، واقعاً نمیدانم چرا زبان و بیان برای گفتن ندارند که بتوانند برای مردم بیان کنند؟ چقدر در روستای محروم خدمت انجام گرفته و همه اینها با تدبیر رهبری بوده است. من گاهی بخشی از اینها را میبینم و میشنوم برایم تعجبآور است که این ظرفیت چقدر در کشور بالاست. بنابراین حاصل جمع این تدبیر ناظر به چه مسألهای است؟ ناظر به 2 مسأله است؛ یکی کارآمدی نظام جمهوری اسلامی ایران و دوم رضایتمندی و بالا رفتن مقبولیت نظام در ذهن مردم. بالاخره ما اعتقادمان این است که مشروعیت نظام الهی است و مقبولیت نظام مردمی؛ یعنی نظام دینی سه ضلع دارد؛ دو ضلعش شریعت و رهبری الهی است و مردم قاعده مثلث هستند. اگر مردم در این قاعده حضور نداشته باشند مثلثی در کار نخواهد بود. در اینجا رضایتمندی و مقبولیت نظام در نزد مردم بسیار اهمیت دارد لذا رهبر معظم انقلاب در انتخابات معمولاً میفرمایند که مشارکت حداکثری؛ برای اینکه مشارکت حداکثری مقبولیت نظام را بالا میبرد.
ما چگونه باید مقبولیت را بالا ببریم؟ با خدمات. بالاخره مردم ما خواستههایشان حل مشکلات اقتصادی، معیشت، مشکل بیکاری و... است حال این خواسته واقعی است یا نیست کاری ندارم. من معتقدم بین خواستهها و نیازها تفاوت وجود دارد ممکن است بچه از آمپول و قرص بدش بیاید و شکلات و آدامس و بستنی بخواهد ولی هیچ دکتری براساس خواسته مریض نسخه نمینویسد. بین نیازها و خواستهها همیشه انطباق نیست. وقتی نظرسنجی میکنند اکثریت خواسته مردم اقتصاد، معیشت و ازدواج و اشتغال است. وقتی رهبر انقلاب میبیند آنچه را که لازم است در جهت حل این مسائل به هر دلیلی انجام نمیگیرد نگران رضایتمندی مردم و حل نشدن مشکلات مردم میشوند و اینجا به طور طبیعی یکی از نهادهایی که باید وارد این عرصه شوند، سپاه است بنابراین عرض کردم در کلیت کار سه تا مطلب اول اینکه سپاه معین این مجموعه دستگاههاست هر کجا که خلأیی به وجود بیاید؛ سپاه باید بیاید. دوم مسأله کارآمدی نظام است که بالاخره مردم نباید نسبت به کارآمدی نظام دینی دچار تردید شوند و سوم بحث حل مشکلات مردم یعنی بالا بردن سطح زندگی مردم که اگر مشکلات مردم را حل کردیم به طور طبیعی پشتیبانی آنها از انقلاب و نظام افزایش پیدا میکند.
* شما فرمودید سپاه معین بقیه دستگاههاست حالا نکتهای که به وجود میآید و شاید سؤال خیلی از مخاطبان هم باشد اینکه خیلی از دستگاهها با این موضوع واکنش دارند و همکاریهای لازم را انجام نمیدهند. نمونه واضح این مسأله را در ارتباط سپاه با دولت میبینیم که این مسأله در دولتهای گوناگون هم شدت و ضعف پیدا میکند. این نکته را اگر بفرمایید که به قول معروف ارتباط سپاه با سایر قوا خصوصاً دولت چگونه باید تعریف شود؟ و چرا بعضاً واکنشها، واکنشهای بعضاً نامناسبی از سوی دستگاههای طرف مقابل است؟ درباره همین نقش معینی که میفرمایید یکسری شبهات وجود دارد مثلاً فعالیتهای بینالمللی سپاه در قالب نیروی قدس برخی از جریانات غربگرا معتقدند که همین مداخلههای نیروی قدس در منطقه به نوعی چوب لای چرخ برنامههای دولت میگذارد. مثلاً اگر فعالیتهای نیروی قدس نبود ما میتوانستیم به خیلی از موفقیتهای بهتری رابطه با کشورهای غربی برسیم و مشکلات حل شود و تحریمها برطرف شود. برخی از حل نشدن مسأله تحریمها را میاندازند بر گردن فعالیتهای حساسیت برانگیز نیروی قدس در منطقه و میگویند مخالف سیاست وزارت خارجه است.
** نکته بسیار مهمی را اشاره کردید. در این سی و هفت سال با دولتهایی مواجه بودیم و بعضاً با مجلسی مواجه بودیم که در جهت مبانی و اصول اساسی نسبت به اصول و مبانی انقلاب زاویه داشتند. مجلس ششم مجلسی بود که با اصول انقلاب و مبانی امام(رحمهالله علیه) و رهبری تقابل و چالش جدی داشت. از دولت بازرگان ما شاهد این تقابل و چالش بودیم تا دولت بنیصدر و حتی آقای منتظری که شاگرد امام(رحمهالله علیه) و قائم مقام رهبری بود با اصول و مبانی امام(رحمهالله علیه) زاویه داشتند و شاید بتوان گفت مهمترین شاهکار امام(رحمهالله علیه) حل مشکل منتظری قبل از رحلتشان بود.
یا در دولت بعدی جریان کارگزاران و تکنوکراتها بودند. در دوره بعدی جریان اصلاحطلب و موضوع انحراف که در دولت دهم واقعاً زاویههایی را با نگاه رهبری داشتند؛ که متأسفانه اینها خیلی در جامعه باز نشد و هزینهای که رهبر انقلاب پرداخت کردند در عدم صلاحدید ثبت نام رییس دولت نهم و دهم؛ ناشی از این مسأله بود. ناشی از کمکاری بود که ما نتوانستیم هویت این مجموعه را به جامعه معرفی کنیم. همچنین امروز ما با دولتی روبهرو هستیم که با برخی از مسائل با اصول و مبانی حضرت امام(رحمهالله علیه) و رهبری زاویه و چالش دارند. این اصول و مبانی هم میراث حضرت امام(رحمهالله علیه) و رهبری نیست؛ اصول مبنایی اسلام و قرآن و قانون اساسی است. این چالشها و زاویهها در پنج بخش قابل دستهبندی است؛ یعنی از دولت بازرگان تا امروز بین برخی دولتمردان و سیاستمدارانی که در عرصه قوه مجریه ایفای نقش کردند؛ در پنج قلمرو تقابل وجود داشته است و زاویهها به این پنج قلمرو میرسد:
اول بحث اصول و مبانی است. اینکه آیا منشأ مشروعیت ولایت فقیه از ناحیه ذات باریتعالی است و ولی فقیه در سلسله مراتب ولایت الهی قرار دارد؟ یا منشأ مشروعیت ولی فقیه از رأی مردم است و از صندوق رأی به وجود میآید؟ اینها دو تا مسأله است. امام خمینی(رحمهالله علیه) مکتب تفکیک را قائل بودند.
ما در این موضوع با چهار دیدگاه مواجه هستیم؛ خداگرایی مطلق که کلیسا این را میگفت و مردم را هیچ گرفتند و هیچ نقشی در عرصه تصمیمگیری برای مردم قائل نبودند. دوم مردمگرایی مطلق که بعد از رنسانس توسط لیبرالیسم مطرح شد و مردم را جای خدا گذاشتند و خدا را هیچ گرفتند و به کلی از سرنوشت انسان خدا را حذف کردند. سومین نظریه مشارکت دادن مردم در اصل ولایت بود که این هم باز نسبتش 70 به 30 باشد یا 50 به 50 باز هم قابل قبول نیست. میگویند ولایت امیرالمؤمنین وقتی پیامبر فرمود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» این استقرار پیدا نمیکند یعنی ولی الله نمیشود مگر اینکه مردم مهر تأیید بزنند. نظر چهارم همانی هست که در مکتب تفکیک حضرت امام(رحمهالله علیه) میفرمایند که این ریشه در خطبه غدیر، حادثه بعثت و... دارد یعنی مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی. به عبارت دیگری حق حاکمیت با قدرت حاکمیت قابل تفکیک است. حق حاکمیت از ناحیه خداست و قدرت حاکمیت از ناحیه مردم. حق فرمان را خدا میدهد اما قدرت فرمان را مردم باید ایجاد کنند. همان قاعدهای که عرض کردم یعنی اگر حضرت نوح به جای 900 سال 2000 سال هم تبلیغ میکرد و مردم نمیآمدند حکومت دینی شکل نمیگرفت و نگرفت. در انقلاب حضرت موسی بن عمران مردم در عصر پیروزی آمدند اما در استقرار نیامدند. یعنی مردم در حدوث و بقا نقش دارند؛ منتها نه در اصل ولایت. وقتی خدا میفرمایند «انا ارسلنا نوحا» ولایت صد در صد محقق شده ولی فعلیتش مشروط و معلق است. اصل ولایت قطعی است اما فعلیتش معلق و مشروط به حضور مردم است. وقتی پیامبر(صلی آلله علیه و آله) میگوید «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» اصل ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) محقق شده اما فعلیتش معلق به حضور مردم است. بعداً میفرماید اگر مردم با میل و رغبت آمدند بپذیر والا نه.
خلاصه اینکه احکام الهی و استانداردهای الهی قطعی است و با رأی مردم نمیتوان حلال خدا را حرام و حرام خدارا حلال کرد. همینطور نمیتوان با رأی مردم وحی و عصمت در پیامبر و علم غیب و عصمت را در امام و اجتهاد و عدالت را از ولی فقیه حذف کرد. حالا تفاوتش چیست؟ تفاوتش این است که اگر ولایت فقیه را در چارچوب قانون اساسی و در صندوق رأی ببینیم؛ هم میشود با آن مخالفت کرد و هم میشود با آن چالش کرد. همین وضعی که در طول این 37 سال از سوی برخی از افراد شاهد بودیم؛ اما اگر ولایت فقیه نشأت گرفته از اراده ذات باری تعالی و حکم امام زمان(عجل الله تعالی فرجه و شرفه) است میشود فصلالخطاب. تدبیر را وقتی ایشان تدبیر فرمودند باید عمل کنیم. سؤال عیب ندارد ولی وقتی قطعی شد باید تبعیت کرد. متعبدترین افراد کسانی بودند که همراه امام حسین(علیه السلام) کربلا آمدند و نگفتند برای چه دارید ما را میبرید؟ زیرا برای امام حسین(علیه السلام) امکان بیان نبود. بنابراین عرصه اول تقابل عرصه اصول و مبانی است.
دومین عرصهای که ما با چالش مواجه بودیم؛ سیاست خارجی بود. یعنی سیاست خارجی ما واقعاً در تقابل با آمریکا مبنایی یا رفرمیستی است یا ابزاری؟ درگیری ما با اسرائیل درگیری مبنایی است یا رفرمیستی و ابزاری؟ آقای بازرگان میگوید ما با آمریکا رابطه داشتیم و میخواهیم این رابطه را باقی بگذاریم... امروز هم همین دولت همین را دارد میگوید. دولت میگوید ما باید با آمریکا رابطه برقرار کنیم و این با اصول و مبانی که دین برای ما تعیین کرده سازگاری ندارد. حالا سپاه اینجا چه کاره است؟ سپاه چون مدافع اصول و مبانی است و یکی از نهادهایی محسوب میشود که مدافع اصول و مبانی است؛ با اینها درگیر هستند والا اگر دست از این اصول و مبانی بردارد؛ سپاه را میخواهند و مشکلی ندارند.
در عرصه سیاست خارجی قرآن میفرماید «اشدا علی الکفار رحماء بینهم» ولی شما رفتار آقای وزیر خارجه را ببینید؛ با آقای کری لبخند میزند ولی در پاسخ یک نماینده که سؤال سادهای از ایشان کرده است، با پرخاشگری جواب میدهد. این عکس شده است «اشداء علی المومنین رحماء علی الکفار».
نمیدانم چرا دوستان تجربه تاریخ را نمیبینند؟ ببینید چرا انقلاب شوروی سقوط کرد؟ سقوط انقلاب شوروی مربوط میشود به دوره آقای خروشچف. آقای خروشچف به این نتیجه رسید که آمریکا دیگر عوض شده و با آمریکا میتوانیم کنار بیاییم. تز آقای خروشچف این بود: همزیستی مسالمتآمیز. به این تز رسید و گفت مینشینیم با آمریکا مذاکره میکنیم و مشکلاتمان را حل میکنیم. آمریکاییها هم استقبال کردند از این تحولی که در نگرش آقای خورشچف اتفاق افتاد. همان نفوذی که آقا نگرانش هستند؛ نفوذ یعنی تصرف دشمن در ادراک سیاسی دولتمردان و تصرف فرهنگی در ادراک مردم. خروشچف گفت ما مینشینیم با آمریکا مذاکره میکنیم و آمریکا بیخود میکند به ما نارو بزند. نشستند پیمان سالت یک امضا شد و منع کلاهکهای اتمی امحای کلاهکهای سلاح مازاد اتمی. شرط هم کرده بودند وارد باقی موارد نشوند ولی آمریکاییها آرام آرام آنها را به قربانگاه بردند و قربانی کردند. نتیجه اینکه انقلاب سقوط کرد. اولاً تغییر در محاسبات خروشچف ثانیاً تغییر در بافت دوماً و ثالثاً تغییر در باور مردم این سه اتفاق افتاد. گورباچف چشم باز کرد و دید نه آمریکای لاتین در کار است؛ نه آفریقایی در کار است؛ نه شرق اروپایی در کار است و اتحاد جماهیر هم از هم پاشیده است. آمریکا آمد بغل گوش مسکو و اوکراین و گرجستان را بههم ریخته است. روسیه را دارد آمریکا به هم میریزد و یک وجب هم از روسیه باقی نخواهند گذاشت. آقای پوتین به اینجا رسیده همه آنچه که رهبران گذشته عمل کردند؛ اشتباه بوده است.
سومین عرصه تقابل در فرهنگ است. اینکه فیلترینگ مثل مواد مخدر است باید با آن برخورد شود یا فرق میکند. با مواد مخدر باید با قاطعیت برخورد کنیم اما فیلترینگ این خطر را ندارد. فرهنگ در برگیرنده رابطه دین و جامعه، دین و زندگی، دین و اقتصاد و دین و فرهنگ است. آیا ارزشها باید در جامعه پیاده شود یا باید در ارزشها تساهل و تسامح کنیم؟ در عرصه آثار مکتوب در عرصه هنر و آثار الکترونیک، به طور کلی در عرصه فرهنگ ما فراز و نشیبهایی را شاهد بودیم و با تسامح و تساهل با مسأله فرهنگ برخورد شده است. همین امروز شاهد هستیم که چگونه با این مسأله برخورد میشود. بعد هم دنبال دوقطبیسازی موضوعی هستند. دوقطبیسازی جبههای فعلاً با نهی آقای احمدینژاد حل شده ولی عدهای دنبال دو قطبیسازی موضوعی هستند؛ یعنی تقابل بین برجام و مخالف برجام. در برجام هم رهبر معظم انقلاب با هنرمندی برجام را محدود کردند و گفتند مذاکره در این چارچوب ولی آقایون چون دنبال اصل مذاکره و ارتباط با آمریکا بودند؛ برجام 2 و سه را دنبال میکردند یعنی ما سرمایههای داخلی را عرضه کردیم و دادیم بعد نوبت میرسد به سرمایههای خارجی و بیرونی یعنی قدرت نفوذ معنوی ما در یمن، فلسطین، سوریه.
عرصه چهارم عرصه اقتصاد است؛ اقتصاد آزاد یا آزادی اقتصادی دو جنس است. آقایان دنبال اقتصاد آزاد هستند آقای سریعالقلم میگوید اقتصاد ما در تار و پود اقتصاد جهانی باید جذب شود و ما باید وارد جامعه جهانی شویم، بعد میگوید بین دینداری و جامعه جهانی پارادوکسیکال هست. نمیتوانیم هم دیندار باشیم، هم در جامعه جهانی حضور داشته باشیم. چون در جامعه جهانی باید حتماً وارد شویم. بنابراین حوزه تخصصی حکومت باید از حوزه تخصصی دین جدا شود. ما با یک نگرش سکولاریستی مواجه هستیم.
سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست نیست؛ سکولار یعنی عرفیسازی؛ زمینی و شخصیسازی و سکولاریسم یعنی جدایی دین از فرهنگ، حقوق، اقتصاد، اخلاق و سیاست، یعنی در واقع قطع ارتباط بین دین و زندگی. اینکه میگویند سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست این تسامحی است و الا معنای اصلی سکولاریسم جدایی دین از زندگی است. اخلاق سکولار با اخلاق دینی با هم جنساً تفاوت دارد.
اقتصاد آزاد و عرضه و تقاضا، اقتصاد براساس صندوق بینالمللی پول و اقتصاد جهانی یا آزادی اقتصادی با پسوند عدالت اجتماعی تفاوت دارد. دیدگاه امام(رحمهالله علیه) و رهبری ناظر بر این هست که ما دنبال آزادی اقتصادی هستیم نه اقتصاد آزاد. اقتصاد آزاد اقتصاد سرمایهداری است. گرایش به تجملگرایی و اشرافیگری از پیامدهای اقتصاد سرمایهداری است. اگر برخی سیاستمداران در زمان امیرالمؤمنین بودند چهکار میکردند؟ امیرالمؤمنین یک استاندار را که یک غذای چرب و نرم خورده، 15 قرن تابلو کرده است؛ آن وقت طرف 57 میلیون تومان در ماه حقوق میگرفته، بعد مسوولان میگویند ایشان از ذخایر نظام هستند؟ چگونه میتوانیم به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نگاه کنیم؟ چگونه رویمان میشود به پیامبر نگاه کنیم؟ حکومت دینی یعنی این؟
عرصه پنجم عرصه تیم اداره کشور است. یکی از عرصههایی که ما همواره در چالش بودیم تیم اداره کشور است. امام(رحمهالله علیه) میفرماید من زنده باشم یا نباشم نگذارید مسوولیتها در اختیار نااهلان قرار بگیرد. تیم اداره کشور یکی از چالشها بوده است و شایستهسالاری، شایستهگزینی، شایستهپروری، شایستهگماری و شایستهبانی جزء اصول ماست. چقدر رعایت میشود؟ اصلاً وزیری یا مسوولی که تفکر سکولاریستی دارد میتواند نظام را پیش برد؟ سخنگوی کارگزاران میگوید از نظر من اسلام نظام ندارد. میگوید ما لیبرال دموکراسی را به عنوان ایدئولوژی پذیرفتیم. چگونه وارد عرصه حکومت میشوند و میخواهند این جامعه را اسلامی کنند؟ از کسی که به حکومت دینی اعتقاد ندارد و کسی که نظام داشتن حکومت دینی اعتقاد ندارد چگونه میخواهد وارد شود؟ اینها مدعی کادر اصلی نظام هستند و اینها میتوانند در عرصه مدیریت، مدیریت کنند؟
در دولت بازرگان و بنی صدر به خوبی این مسأله را میبینید. در دولت کارگزاران هم نگاه یک نگاه تکنوکراتی و فنسالاری است و تعهد در مرتبه بعدی است. باشد بهتر است؛ نباشد ضرورتی ندارد روی تعهد انگشت بگذاریم. در دولت اصلاحطلبان که مشخص بود. امروز هم ما در بهکارگیری نیروها میبینیم همین تسامح و تساهل در مسأله وجود دارد لذا برگردم به آن سؤال شما که چرا نسبت به سپاه آقایان حساسیت دارند؟ به خاطر اینکه سپاه در همین پنج عرصه از اصول و مبانی دفاع میکند و میگوید در سیاست خارجی ما باید سیاست انقلابی را در پیش بگیریم. ما نباید در برابر دشمن تسلیم شویم و نباید کرنش و ذلت نشان دهیم. ما با قدرت پیش رفتیم و الان هم سپاه میگوید در عرصه فرهنگ ارزشگراست. میگوید باید ارزشها در جامعه پیاده شود. سپاه در اقتصاد میگوید ما دنبال عدالت اجتماعی هستیم و باید شکاف فقر و غنا را در جامعه کم کنیم. در بحث کادر اداره کشور سپاه نگاهش خیلی روشن و کاملاً شفاف است.
آن وقت در عرصه سیاست خارجی مشکلشان با سپاه چیست؟ ما در سوریه سه خط قرمز داریم سپاه مدافع این خطوط قرمز سه گانه است: 1) دفاع از کیان اهل بیت 2) استقلال و تمامیت سوریه 3) حفظ سوریه در جبهه مقاومت. برای اینکه اینها این سه نقطه هم بار تکلیفی دارد و هم امنیتی. کیان اهل بیت در عراق و سوریه هستند و ممکن بود همان بلایی که بر سر قبرستان بقیع آوردند همین اتفاق در کربلا و نجف و سوریه اتفاق میافتد. حفظ این سه فاکتور هم خلاصه شده در شخص آقای بشار اسد. حالا نگاه آقایان چیست؟ نگاه آقایان این است که ما اصلاً برای چه در سوریه هستیم؟ برای آنها اصل موضوع مبهم است سپاه باید چه کار کند؟ باید هزینه پرداخت کند. باید بایستد در این عرصه تا از اصول و مبانی نظام و رهبری دفاع کند. من سؤالم این است اگر الان واقعاً امام حسین(علیه السلام) بود چهکار میکرد؟ یعنی با آمریکا کنار میآمد یعنی قربانی میکرد مقاومت را؟ فلسطین را قربانی میکرد؟ بالاخره «کل یوم عاشورا کل ارض کرببلا» در عراق هم همین مسائل را ما داریم. ما اینجا با سرعت سانتریفیوژها را به حداقل رساندیم با سرعت غنیسازی را از 20 درصد به 3/5 رساندیم و به سرعت آب سنگین آن مجموعه را در اراک با بتون آرمه تعطیل کردیم برای اینکه دشمن و کدخدا را راضی کنیم همه را حل کردیم و گفتیم همه را انجام دادیم، نوبت رسید به مسأله بعدی آن وقت آمریکاییها چه کردند؟ تحریم را برداشتند؟ شما که سرمایه را دادید؛ چگونه میخواهید از گرگی که همهچیز دست اوست سهمتان را بگیرید؟ آن وقت آمریکاییها هم کاملاً متوجه شدند باید پا را بگذارند روی این قضیه بفشارند، برای چه؟ برای اینکه بقیه خواستهها را عملیاتی کنند. فرض کنید برجام 2 و سه هم انجام شد و ما همه را تحویل دادیم و عمق استراتژیک را هم تحویل دادیم. بعد نوبت میرسد به موشک و موضوعات راهبردی دیگر. آن وقت از ما چه میماند؟ آن وقت میگویند ژاپن و آلمان هم سلاح را تحویل دادند و رفتند دنبال کار فلان، اصلاً قابل مقایسه است؟ ما کجا و آنها کجا؟ ضمن اینکه الان 37 میلیارد دلار بودجه نظامی ژاپن است و 30 میلیارد دلار بودجه نظامی آلمان با عنایت به اینکه آنها را به زور وادار کردند که سلاح را کنار بگذارند و وارد این هویت میلیتاریستی نشوند؛ یعنی هویت میلیتاریستی نداشته باشند.
به هر حال مرحوم آقای محمدتقی جعفری یک جملهای داشت، میفرمود وقتی ما بچه بودیم به قطار سنگ میزدیم، وقتی بزرگ شدیم دیدیم که قطار چون در حال حرکت بود سنگ میزدیم؛ اگر ساکن بود سنگ نمیزدیم. چون سپاه در حال حرکت است؛ سنگ میزنند.
* مهمترین رسالت و مسأله سپاه در ماههای پیش رو در عرصه سیاست داخلی که منتهی به انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد را شما در چه میدانید؟
** بالاخره برای سپاه اینکه چه دولتی
در عرصه قدرت باشد یا چه مجلسی ما داشته باشیم از جهت بافت و شاکله آن مهم است.
یعنی در میزان مأموریت و میزان حساسیت سپاه نوع چیدمان مجلس و دولت تأثیرگذار است.
اگر مجلسی باشد با همه توان در راستای تحقق قانون اساسی و اصول و مبانی حضرت امام
و رهبری سپاه مأموریتش سبکتر خواهد بود. اما کار زیادی در جهت شکل دادن مجلس و
دولت از عهده سپاه برنمیآید الا 2 مسأله؛ یکی بیان معیارها و شاخصها برای
کارکنان که بالاخره ما همان بصیرتافزایی که بسیجیان و پاسداران وقتی سر صندوق رأی
میروند به کسی رأی دهند که حاکمیت دینی را تقویت کند. اصلاً من عرضم این است که
مردم ما اهل زیارت عاشورا هستند. در زیارت عاشورا میگوییم «سلم لمن سالمکم، حرب
لمن حاربکم، ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» این صیغه عقد است.
ما تصورمان این است که ما مثل صوفیها داریم ورد و ذکر میخوانیم. اینها فقط لغلغه زبان نیست. وقتی بین یک آقا پسر با دختر خانمی صیغه عقد دائمی جاری میکنند، یعنی سالها بین این دختر و پسر، پیوند برقرار میکنند و حقوق متقابل بر عهده اینها میآید. حالا وقتی میگوییم «سلم لمن سالمکم، حرب لمن حاربکم، ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» سؤال این است که امروز که شمر و عمر سعد در کار نیست، جبهه حسین کجاست؟ جبهه یزید کجاست؟ پیوند ما با آنها چگونه است؟ شیوههای این پیوند کجاست؟ من وقتی میخواهم رأی دهم به چه کسی رأی دهم که آن قرار من و امام حسین(علیه السلام) تقویت شود؟ در دعای ماه رمضان میخوانیم «انا نرغب الیه فی دوله کریمه تعز به الاسلام و اهله» من میخواهم با رأی خودم عزت اسلام را تقویت کنم عزت اسلام چگونه تحقق پیدا میکند؟ به کسی که استقلال کشور و عزت اسلام را حفظ کند. در هر حال ما تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم؛ این است که بصیرتافزایی کنیم.
http://sobhe-no.ir/newspaper/104-1/2/2859
ش.د9503041