(روزنامه رسالت – 1395/11/25 – شماره 8875 – صفحه 1)
فرانسيس فوكوياما فيلسوف 65 ساله آمريكايي و واضع تئوري «پايان تاريخ»، اين روزها در چه حال و هوايي است؟ او 28 سال پيش كشف جالبي كرد كه بر مبناي آن؛ نظام تك قطبي در جهان پس از فروپاشي شوروي و نيز فكر جهانيسازي پا گرفت. او نام اين كشف را «پايان تاريخ و آخرين انسان» نهاد و كتابي به همين مضمون نوشت.
او مي گويد : «نظام دموكراسي ليبرال به ويژه بعد از فروپاشي شوروي به صورت يك جريان مسلط درآمده است و همه دولت ها و ملت ها و كشورها بايد در برابر آن سر تسليم فرود آورند.» او مي گفت؛ از آخرين تلاشها و مبارزات بر سر ايدئولوژيها در باب «حكومت خوب» مقولهاي به نام دموكراسي ليبرال سربرآورده كه بديلي در جهان براي آن وجود ندارد. اين ايدئولوژي بعدها باعث شد آمريكا در جايگاه كدخداي جهان ظاهر شود ، اروپا به سمت همگرايي برود و غرب به صورت يكپارچه در برابر جهان سوم صفآرايي كند.
امروز اين نظريه با انقلابات رنگي در حوزه نفوذ آمريكا، پرهيز و جدايي همگرايي روسيه با غرب، خروج انگليس از اتحاديه اروپا و بالاخره روي كارآمدن ترامپ در آمريكا كه خشم و عصبانيت نخبگان هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات را برانگيخته، رنگ باخته است . اينكه نظريه «پايان تاريخ و آخرين انسان» يك خاليبندي در باب فلسفه سياسي بود، ترديدي نيست كه همان وقت فيلسوفاني در نقد آن همت گماشتند، اما اينكه خود اين فيلسوف بر نظريه خودباقي مانده باشد محل ترديد است.
فوكوياما اخيرا در واشنگتن پست مطلبي نوشته كه خواندني است. او مي گويد ؛
- روند جهاني شدن به يك روند وحشتناك تبديل شده است.
- جهاني شدن سبب تنشهاي داخلي دموكراسي هاي ليبرال شده است.
- جهاني شدن به همراه نگرانيهايي در ارتباط با مهاجرت و چند فرهنگي شدن
سبب ايجاد پوپوليسم فريبكارانه شده است.
- اتحاديه اروپا در حال فروپاشي است، ايجاد منطقه يورو يك فاجعه بود.
- هيچگونه سرمايهگذاري در ايجاد يك احساس مشترك درباره هويت اروپا انجام نشده است.
- زماني كه دموكراسي مشروعيت خود را تضعيف مي كند در معرض مشكلات جدي قرار مي گيرد. دموكراسيها با تنش داخلي مواجهند.
- و بالاخره ؛ ترامپ شخصيت يك رئيس جمهور را ندارد.
راستي چرا موتور توليد نظريه «حكومت خوب» از سوي فيلسوفان سياسي غرب از كار افتاده و تلاشهاي آنها براي بازتوليد آن به بنبست رسيده است؟
به اين سوال با اين عبارت مي شود پاسخ داد؛ چون آنها همه همت خود را روي پاسخگويي به اين سوال گذاشتهاند كه؛ «چگونه بايد حكومت كرد؟» يا « چگونه مي شود حكومت كرد؟» آنها حاضر نيستند به اين سوال كليدي در فلسفه سياسي پاسخ دهند كه؛ «چه كسي بايد حكومت كند؟» يا؛ «چه كسي حق و صلاحيت حكومت كردن دارد؟» امروز بزرگترين دموكراسي ليبرال در جهان به پديدهاي چون «ترامپ» رسيده است. او مجسمه بلاهت و حماقت بوده و كارهايش غير قابل پيشبيني است و با هيچ عقلانيت سياسي منطبق نيست. حرفهاي او در شأن يك ملت كه تمدن غربي را نمايندگي مي كند، نيست. به قول جانكري او حرفهايي مي زند که آمريكايي ها را در مجامع جهاني شرمنده مي كند!
امروز سرمايهداري غرب در چاه ويل «حرص» و «طمع» سقوط كرده است و با هيچ فرمول سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي نمي توانند خود را از قعر چاه بحرانهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي به سطح زمين بكشانند. امروز سرمايهداري در غرب دچار شكاف وحشتناك فاصله طبقاتي شده است.
يك درصد آمريكايي ها بيش از 90 درصد ثروت اين كشور را در دست دارند و هيچ مكانيزم علمي براي توزيع عادلانه ثروت در اختيار هيئت حاكمه آمريكا نيست.
امروز گرايش به ناسيوناليسم و تجزيهطلبي در ايالات متحده آمريكا و اتحاديه اروپا به طور ملموس خود را در رجوع به آراء عمومي در انتخاباتها نشان مي دهد. در انتخاب ترامپ اين گرايش تعيين كننده بود.
امروز در يك نظرسنجي مشخص شده است 62 درصد مردم كاليفرنيا كه نهمين اقتصاد جهان را دارند ميخواهند مستقل از آمريكا باشند. امروز چالشهاي منطقهاي و فرامنطقهاي فرا روي آمريكاييهاست. آنها مي خواهند بار خود را سبك كنند و نمي خواهند بر پيمانهايي چون ترانس پاسيفيك و نفتا و ... باقي باشند.
امروز پيروزي اسلام گرايان در جهان و افزايش فزاينده جمعيت مسلمانان در اروپا و آمريكا و موج اسلامخواهي، آخرين چوب حراج را به نظام تك قطبي و جهانيسازي زده است.
هانتينگتون پرچم نبرد تمدنها را بلند كرده است و مي گويد؛ «مشكل ريشهاي غرب با بنيادگرايي اسلامي نيست، بلكه با خود اسلام است.» سرّ خصومت بيپايان غرب با اسلام همين نظريات پوسيده فيلسوفان سياسي غرب است.
امروز شكست آمريكا در عراق، افغانستان، سوريه، لبنان و يمن و شكست طرح خاورميانه بزرگ، شكست استراتژي نظامي و حمله پيشدستانه، شكست مبارزه با تروريسم و ناكارآمدي دستگاه اطلاعاتي آمريكا در جلوگيري از حوادثي چون 11 سپتامبر نشان مي دهد از تاج و تخت نظام تك قطبي و تئوري جهاني سازي چيزي باقي نمانده است. امروز از پروژه دموكراسي سازي آمريكا در غرب آسيا چيزي باقي نمانده است.
اكنون كشورهايي كه در غرب آسيا كه هم پيمان آمريكا هستند اصلا بويي از دموكراسي نبرده اند. بر اساس مباني فكري قرون وسطايي، حكومت خود را مي گذرانند، نه انتخابات دارند نه مجلس نه رئيس جمهور و نه... افتخار آمريكا اين است كه از ديكتاتوريهاي قارون صفت منطقه دفاع مي كند و با آنها پيمانهاي امنيتي دارند.
اين است ريخت وقيافه زشت آمريكا در منطقه و جهان، اين است چهره فلسفه سياسي غرب در قالب دموكراسي ليبرال و بالاخره اين است ريخت و قيافه رئيس جمهور آمريكا كه حتي حال فيلسوفان سياسي را در مغرب زمين به هم زده است. آنچه فوكوياما در واشنگتن هفته گذشته نوشت، در حقيقت نوعي استفراغ فكري در باب فلسفه سياسي غرب بود. اين حالت، حکايت از فروپاشي يك نظريه در باب فلسفه سياسي غرب دارد.
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=251850
ش.د9504070
منابع معرفتي و روششناسي عدالتپژوهي
منابع شناخت در هر عرصهاهميت خاص خود را دارد. منابع معرفتي عدالت را مطابق آيه ۲۵ سوره «حديد» ميتوان در موارد زير خلاصه كرد: بينات، كتاب و ميزان. با توجه به تعامل معرفت و مبارزه، جهاد براي اقامه عدالت نيز به جهتدهي مسير عدالتپژوهي كمك خواهد كرد. از اينرو علاوه بر معرفتزا بودن اقامه عدل، سيره انبيا و اولياي الهي در اقامه عدالت نيز منبع معرفتي ارزشمندي به حساب ميآيد. مجموعه اين تلاشها و اقدامات بايد منتج به خروجيهاي مشخصي در عرصه عدالتپژوهي شوند. مجموعه عناصر و ابعاد گفته شده خلاصهاي اوليه از ديدگاه مبسوط حضرت آيتالله خامنهاي در زمينه عدالت و عدالتپژوهي است. اميد آنكه اين گام اوليه با تلاش و همت ديگر علاقهمندان اين عرصه و فحص نظرات ديگر انديشمندان انديشه اسلامي تكميل يابد.
منبع: نقل از ماهنامه خردنامه
http://javanonline.ir/fa/news/837989
ش.د9504072