38 سال پس از آن ضربه کاری امام
جعفر بلوری در کیهان نوشت:طبیعی است که «حفظ نظم موجود»، همواره یکی از اصلیترین اهداف تشکیل
دهندگان این «نظم» باشد، چرا که قوانین و استانداردهایی را که در چارچوب
این نظم تعریف و به کشورها دیکته شدهاند، همین نظم دهندگان طراحی
کردهاند! در این بین، مقابله با کشورهایی که علیه این نظم قیام کردهاند
نیز کاملا طبیعی خواهد بود.
پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران به رهبری
امامخمینی(ره) این نظم- دستکم در منطقه غرب آسیا- دستخوش تحولات جدی شد.
فشارها علیه کشورمان نیز - برخلاف آنچه برخی ادعا میکنند-پس از وقوع همین
انقلاب و به شکل تحریم و جنگ و ... تحمیل شد. در ایامی که دنیا مجبور به
تنظیم سیاستهای خود در قالب نظم دو قطبی سرمایهداری- کمونیستی بود، امام
خمینی با شکستن این قالب، اولین تیر را انداخت و قلب نظام دو قطبی را هدف
قرار داد. از دل این «قالبشکنیِ» امام راحل اما، نهضتها و جنبشهایی
خارج شد که امروز هر یک به تنهایی «نظم جدید آمریکایی» را به چالش میکشند؛
حزبالله در لبنان، حشدالشعبی در عراق و سوریه، جهاد اسلامی و حماس در
فلسطین، خمینیون در نیجریه و... انصارالله در یمن.
«انصارالله»، یک جنبش
انقلابی و مسلمان در یمن است که حدود 2 سال پیش یعنی 26 مارس 2015 عربستان
قرار بود، با عملیات «طوفان قاطع»، ظرف 3 روز یا حداکثر یک هفته نابودش
کند! پس از گذشت مدت زمان تعیین شده، ریاض برای حفظ آبرو هم که شده، با کمک
دلارهای نفتی و حمایتهای ناتمام نظامی و اطلاعاتی غرب و رژیم صهیونیستی و
صد البته سوء استفاده از فقر حاکم بر برخی کشورهای آفریقایی-آسیایی
ائتلافی را متشکل از 9 کشور تشکیل داد تا این بار کار را یکسره کند. ریاض
برای محکمکاری حتی، سازمان ملل را با دبیر کل وقت آن هم با خرید و ظرف چند
ساعت توانست، با یک قطعنامه سفارشی علیه یمن، این کشور را از آسمان و دریا
و خشکی در یک محاصره کامل قرار دهد.
امروز نزدیک به 2 سال است که
سعودیها با حضور علنی نظامیان 8 کشور امارات، قطر، بحرین، کویت، مصر،
اردن، سودان و مغرب حریف انقلابیون یکی از فقیرترین کشورهای جهان نشده
است. این رسوایی و طولانی شدن جنگ باعث شد، رفته رفته از تعداد اعضای این
ائتلاف به بهانههای مختلف کاسته شود طوری که امروز سعودیها خود نیز
خواستار پایان یافتن این جنگ هستند و برای میانجیگری، به ایران نماینده
میفرستند!
انصارالله طی هفته جاری توانست دو ضربه کاری به سعودیها
وارد کند. ضرباتی که هم سعودیها را گیج کرده و هم متحدان غربی این رژیم
را. ضربه نخست، انهدام یک ناوچه پیشرفته سعودیِ ساخت فرانسه بود و ضربه دوم
نیز، رساندن برد موشکها به ریاض، قلب عربستان است. ریاض مجری سراپا گوش
طرحهای آمریکا در منطقه است. این کشور با استفاده از ابزار «پول» و«نفت» و
با حمایت از تروریستهای تکفیری 38 سال است در خدمت «نظم آمریکایی» و
علیه دشمنان این نظم عمل کرده است. ضربه به آلسعود یعنی ضربه به آمریکا و
نظم جهانیاش... یمنیها میگویند، از انقلاب اسلامی ایران و امام راحل
الگو گرفتهاند.
اوضاع سوریه نیز بیشباهت به اوضاع یمن نیست. وقتی غرب
برای حفظ این نظم(یا حتی تغییر آن به نفع خود)، طرح سرنگونی «مقاومت» به
رهبری ایران را با راهاندازی غائله داعش کلید زد، مثل سعودیها اطمینان
داشت در مدت زمان بسیار کوتاهی(حداکثر ظرف چند ماه) بشار اسد را سرنگون و
مقاومت را ناکار خواهد کرد. امروز نزدیک به 5 سال است که از موعد مقرر برای
سرنگونی بشار اسد، رئیس جمهور «محور بزرگ مقاومت» میگذرد. امروز اوضاع در
سوریه خیلی بهتر از اوضاع این کشور در 5 سال گذشته است و در نشستهایی هم
که برای پایان جنگ در سوریه برگزار میشود، به آمریکا اجازه حضور داده
نمیشود. تا پیش از این در منطقه و حتی سایر نقاط جهان، حتی یک مورد بحران
نمیشد یافت که آمریکا در آن بازیگردان نبوده باشد.
حذف آمریکا از
بحران سوریه و مهمترین و تاثیرگذارترین مسئله منطقه یعنی، مقاومتی که امام
بنیانش را 4 دهه پیش گذاشت، داعش، آل سعود، و نظم جهانی آمریکایی را با هم
تحقیر کرد.
«نظم نوین آمریکایی»، امروز از جانب خود آمریکاییها هم
تحقیر و تهدید میشود. روی کار آمدن پدیدهای به نام «ترامپ» آن هم از دل
لیبرال دموکراسی، به تنهایی برای تحقیر ارزشهای آمریکایی کافی است. ترامپ
امروز با آمریکا و نظم جهانیاش، همان میکند که مقاومت به رهبری ایران 38
سال است که با این کشور میکند؛ فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه اسبق
آلمان در این باره میگوید: «همانند همیشه، هنگامی که قدرت جابجا میشود
بیثباتیها، تردیدها و سؤالهایی درباره مسیری که دولت جدید در پیش خواهد
گرفت، به وجود میآید... امروز چیزهای زیادی در معرض خطر قرار گرفتهاند و
با موفقیت دونالد ترامپ جهانِ قرنِ بیستم برای همیشه به پایان رسیده است.
دورانی پرتلاطم در پیش است.»
راز به تکاپو افتادن رهبران کشورهایی مثل
انگلیس را که تا همین چند ماه پیش آویزان آمریکا بودند نیز باید در همین
«به هم ریختگی نظم پسا ترامپ» جست و جو کرد. همین به هم ریختگی باعث شده
ترزا می، نخست وزیر انگلیس برای تشکیل یک ائتلاف مثلثی با حضور رژیم
صهیونیستی و فرانسه علیه کشورمان تلاش کند تا اولا با ترساندن ریزکشورهای
عربی، آنها را اصطلاحا «سرکیسه کند» و هم جای پای آمریکا را در منطقه
بگیرد. غافل از اینکه خود آمریکا با تاجری که بر آن حکمرانی میکند، امروز
در حال سرکیسه کردن ارتجاعیون و حتی کشورهای عضو ناتو است.
به قدرت
رسیدن دیوانهای در مختصات ترامپ در کنار خروج انگلیس از اتحادیه اروپا
(برگزیت)، حمایت کاخ سفید از برگزیت و تشویق سایر کشورهای عضو اتحادیه
اروپا برای ملحق شدن به این روند، بالا بردن هزینه عضویت در نظم آمریکایی
از سوی ترامپ و تبعات این تحولات میتواند به مثابه تیر خلاصی باشد بر پیکر
لیبرال دموکراسی و نظم نوین آمریکایی که امام راحل 38 سال پیش اولین ضربه
را به آن وارد کردند. به قول رهبر معظم انقلاب از این بابت باید از ترامپ
تشکر هم کرد:
«البته ما از این آقای تازهآمده متشکریم چرا که زحمت ما
را کم کرده و با نشان دادن چهره واقعی آمریکا، حرفهای ۳۸ ساله جمهوری
اسلامی ایران را درباره فساد سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی دستگاه حاکم
بر آمریکا ثابت کرده است. رئیس جمهور جدید با حرفها و اقدامات خود در
مبارزات انتخاباتی و روزهای اخیر، ماهیت واقعی آمریکا را عریان در مقابل
چشم مردم جهان به نمایش گذاشته و نشان میدهد حقیقت آمریکا چیست.»
خداوند امام راحل را قرین رحمت کند، انشاءالله...
و با تشکر از ترامپ!
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت: به «عکس یک» نگاه کنید! به «تیتر یک» نگاه کنید! آن تصویر
سیاه و سفید تاریخی، عجب رنگی گرفته! آری! قریب 40 سال است دیدار همافران
غیور با خمینی بتشکن، هر سال «تکرار» میشود لیکن هرگز «تکراری» نمیشود!
گفتم «قریب 40 سال»، چرا که «خامنهای» هم چون «خمینی»، قبل از هر چیز،
ابتدا دعوت به خدا میکند و سخن از خدا میگوید. اشاره به اینکه روز «19
بهمن 57»، «رزق لایحتسب» بود، یعنی ولیفقیه، خدا را در محاسبه فراموش
نمیکند. این همان خدایی است که موسی را از دریا عبور داد و در همان دریا،
فرعون را هلاک کرد! بهوجود رهبری که علیالدوام، آدمی را یاد خدا
میاندازد، باید افتخار کرد. فرقی نمیکند؛ خمینی بخواهد درباره سوم خرداد
سخن بگوید یا خامنهای درباره 9 دی، همه سخن، اشاره به «دست قدرت الهی»
است. «عقلانیت فرعونی» با همه ادعاهایی که دارد، دست آخر منجر به «تقریبا
هیچ» میشود! اعتماد به شیطان بزرگ، یعنی دویدن دنبال سراب! سراب «همه
تحریمها در همان روز اجرای توافق لغو میشود»! اینکه حضرت آقا مکرر
فرمودند «من به مذاکره با آمریکاییها خوشبین نیستم» یعنی آنچه این مردمان
دیپلمات فکر میکردند «آب» است، فیالواقع سرابی بیش نیست! و البته دیدیم
که سرابی بیش نیست! لیکن در همان دوره اوباما! بعضی جوری حوادث را تحلیل
میکنند کأنه باراک اوباما تعلق دارد به دوره پارینهسنگی! نه جانم! ترامپ
همهاش 2 هفته است وارد کاخ سفید شده! این تازهآمده تازهکار، همهاش 14
روز از نظام سلطهای است که اوباما 8 سال آن را تشکیل داد! پس هر چه فریاد
دارید، بر سر اوباما هم بکشید! با زدن خود ـ معذرت میخواهم به خریت ـ 24
را نفهمیدید از 13 بزرگتر است؛ یعنی 8 سال را هم نمیفهمید از 2 هفته
بیشتر است؟! ما که به شهادت مندرجاتمان، بسی بیش از شما، از ترامپ، متنفر و
منزجر و بیزاریم اما چطور وقتی خودتان دولت را دست میگیرید، ولو در سال
چهارم، همه تقصیرها را میاندازید گردن دولت قبل، لیکن به کدخدا که میرسد،
رئیسجمهور قبل که از قضا تا همین 2 هفته پیش هم رئیسجمهور بود، ناگهان
میشود مبرای از همه خباثتها و پاک از همه عداوتها؟! ما هم مثلا یادمان
رفته که فقط در یک قلم، وزیر خارجهاش «مادر داعش» بود! و خودش واضع
تحریمهای موسوم به فلجکننده! سوریه و عراق، آیا جز این است که در آتش
همان تکفیریهایی میسوزند که دولت اوباما بهوجودشان آورد؟! و حمایتشان
کرد؟! البته از روزنامهای که بر مدار غرب، لوگوی خود را با پرچم تکفیریها
ست میکند یا روزنامهای که فردای شهادت سردار سپاه اسلام، تیتر میزند:
«سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» بیش از این هم نمیتوان توقعی داشت!
اینها همان جماعتی هستند که حتی از تکفیریهای برآمده از قاره سبز هم به
عنوان «مخالفان دولت سوریه» یاد کردند! عقلانیت، فرعونی! اخلاق، فرعونی!
تحلیل، فرعونی! آنوقت شگفتا! با همه این «تعلقات فرعونی» خواهان گرمشدن
رابطهشان با بزرگان هم هستند! گفت: «شستوشویی کن و آنگه به خرابات خرام»!
مادام که هم در حرف و هم در عمل، توبه از فتنه علیه انتخابات و 40 میلیون
رای باشکوه 80 و اشک نکنید، آرزوهایتان هرگز به خاطره تبدیل نخواهد شد!
باید داد بزنید، فریاد بزنید، میکروفنها را قرق کنید و همه رسانهها را
اعم از مکتوب و مجازی پر کنید که سال 88 دروغ گفتیم! تقلب نشد! معذرت
میخواهیم! غلط کردیم! آنوقت تازه، دستتان را نگاه خواهیم کرد که آیا در
مقام عمل هم ناخن فتنهتان را کوتاه کردهاید یا نه! واضح است که قابل جمع
نیست اعتماد به فرعون فتنه و علاقه برای زیارت موسی! و قابل جمع نیست اتکا
به شیطان و تمنا برای تجدید رابطه با دوست! چه میگویم، که نیک اگر بنگری،
این هم ذیل همان عنوان «فتنه» تعریف میشود! شما باید «بصیرت» خود را نشان
دهید و الا کم از «وقاحت» خود رونمایی نکردهاید! وقیحانه به دشمن اعتماد
کردید و تیتر زدید «صبح بدون تحریم»! حال آنکه اوبامای مؤدب و باهوشتان،
ماهها پیش از روی کار آمدن ترامپ، آنقدر به اعتراف خودتان «بدعهدی» کرد که
بفهمید آنچه «آب» میپنداشتید، «سراب» بوده است! پس هر چه فریاد دارید،
فقط بر سر ترامپ نکشید! 7 سال و 11 ماه و 2 هفته؛ هر روز این همه روز را
ترامپ اگر دشمنی کند، تازه به ادب و هوش اوباما رسیده است! پس آقای مسؤول
نباید بگوید «ترامپ، کار را خراب کرد» بلکه باید بگوید «ترامپ، کار را
خرابتر کرد»! آری! «مشترک مورد نظر» یعنی «برجام» قبل از روی کار آمدن این
دیوانه هم در دسترس نبود! و خراب بود! چرا؟ چون هم اوباما بدعهد بود و هم
دستفرمان «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» مسخره! چرا؟ چون اوباما
نقض عهد آشکار میکرد و بعضیها در گوش اعضای کمیسیون، جوابش را پنهانی
میدادند! پس حرف را باید سنجیده زد!
کار، درست نبود که حالا ترامپ خرابش کرده باشد! کار، خراب بود و خرابتر
هم شد! اصلا و اساسا اعتماد به شیطان، «خرابکاری» است! منبعث از سوره
«نور»، قشنگ گفتند حضرت آقا! رفتن در پی سراب است! این را بگویم و عرضم
تمام! چیست دقیقا وجهه آمریکا نزد مردم دنیا؟! حتی نزد مردم خود آمریکا،
نظام لیبرالدموکراسی، دارای چه جایگاهی است؟! امثال بوش و کلینتون و
اوباما و ترامپ، آبرویی برای آمریکا نزد جهانیان باقی نگذاشتهاند! از بهمن
57 تا بهمن 95 تهدید را ما شدیم، تحریم را ما شدیم، جنگ علیه ما برپا شد،
فتنه علیه ما برپا شد و هزار و یک دشمنی علیه ما انجام شد؛ همه هم بهواسطه
همین آمریکا! بنگر اما به «مکر لایحتسب»! آنجا که خدای خمینی و خامنهای،
یعنی همان خدای موسی، تیر همه این مکرها را سمت خود «شیطان بزرگ» برگرداند!
امروز آمریکا آنقدر نزد دنیا بیآبرو و بیمقدار است، کأنه 40 سال، با
تهدید و تحریم و جنگ و فتنه دستبهگریبان بوده! کأنه 40 سال، نه او برای
ما؛ که «والله خیرالماکرین» برای او نقشه کشیده! اگر بهمن 57 آمریکا نزد
ملت ایران بیآبرو شد، حالا فاقد آبرو حتی نزد مردم ایالات متفرقه خودش
است! و البته نزد همه دنیا! رنگ گرفته خاطرات ما حالا! به زیبایی لباس
همافران! حالا دنیا همان شعاری را میدهد که قریب 40 سال پیش، تنها و تنها
شعار ملت ما بود! حالا دنیا فهمیده راز «مرگ بر آمریکا» را! حالا حتی مردم
ایالات متفرقه هم میدانند آتش زدن پرچم آمریکا، آتش زدن پرچم هیچ ملتی
نیست، بلکه آتش زدن پرچم فرعون است! سلام خدا بر تو ای روح خدا! و سلام
خدا بر تو ای رهبر حکیم! من دیروز، از تفسیر سوره «نور» شما به شکل مضاعفی
فهمیدم که الحق «انقلاب اسلامی، انفجار نور بود»! با این آب زلال، سرابی
که نیست و کدخدایی که دیگر نیست، مجال کدامین جنگ را دارند؟! خدایا! تو را
سپاس که «انفجار نور» را در «بهمن» محقق کردی تا هر جا فرعونی ابراز وجود
کرد، بر سرش آوار شود! خدایا! پرستش تنها مخصوص تو است که با وجود گرانقدر
«خامنهای»، تا «انقلاب مهدی»، «خمینی» را برای ما نگه داشتی! باید هم نام
این «حسینیه»، «امام خمینی» باشد! خدا اراده کرده باشد، ولی امر مسلمین
جهان، حتی از رئیسجمهور نظام بیسلطه هم تشکر میکند! ممنون آقای
کدخداپرستان! زحمت «حضرت آقا»ی خداپرستان را کم کردی! ناراحت نباش! مسبوق
به سابقه است بازی فرعون در زمین موسی! خدا، موسی را یک بار هم در کودکی به
آب انداخت! و عدل، زحمت بزرگکردنش را انداخت گردن فرعون! بیچاره اما هرگز
حرف حساب آب را نفهمید! آقای ترامپ! زحمت انداختن لیبرالدموکراسی درون
بزرگترین سطل زباله تاریخ، با خودت! ما که اصلا فکرش را هم نمیکردیم
کارمان به تشکر از تو برسد؛ آن هم در دوره «روحانی متشکریم»!
امنیت یا ناامنی جهانی، مسأله این است
محمدحسن دریایی در ایران نوشت:
امریکا این روزها سرزمین عجایب شده است. تصمیمات نسنجیده دولت جدید، شگفتی
و تأثر عمیق همه جهانیان را برانگیخته است. تصمیماتی که حتی با مبانی و
اصول قانون اساسی امریکا هم در تعارض است و مخالفت با این تصمیمها حتی به
خود دولت و کابینه پیشنهادی امریکا هم رسیده است. طرفه اینکه دولت امریکا
به جای اصلاح رویه اشتباه، بهصورت تمام قد به دفاع از این تصمیمات پرداخته
است غافل از اینکه هزار دلیل برای توجیه یک اقدام وسیاست اشتباه نتیجهای
جز هزار ویک اشتباه ندارد.
فرار به جلو، فرافکنی و ایجاد اتهامات واهی به سایر کشورها، بخشی از
استراتژی دولت جدید امریکا است که نه تنها تاکنون نتیجه مثبتی در بر نداشته
است بلکه این دایره شوم تکرار اشتباه و توجیه آن، بیش از پیش امریکا را در
گرداب تصمیمات و اقدامات عجولانه و نسنجیده گرفتار کرده است. امریکا با
اتکا به حادثه یازده سپتامبر و به بهانه خطرات علیه امنیت ملی این کشور،
تصمیم نسنجیده منع ورود مسلمانان به امریکا را اتخاذ کرد و اتباع هفت کشور
بیگناه و بیارتباط با این حادثه را در فهرست منع سفر به امریکا قرار داد.
تصمیمی که هر چند مبنای اتخاذ آن حملات یازده سپتامبر بود اما نه تنها در
آن بانیان و حامیان اصلی این حادثه مستثنی شدند و از آنها بهعنوان متحدین
منطقهای امریکا نام برده شده است بلکه اتباع کشورهایی با مشکل ورود به
امریکا روبهرو شدند که هیچ یک نقشی در حادثه یازده سپتامبر نداشتند. به
کودک پنج سالهای دستبند زده شد که کشور محل تولدش تنها کشور منطقه بود که
در زمان حادثه یازده سپتامبر با مردم امریکا همدردی و این حملات را محکوم
کرد. شرم آور اینکه کاخ سفید از دستبند زدن به این کودک پنج ساله دفاع کرده
و آن را خطری علیه امنیت ملی امریکا معرفی میکند.
مقامات امریکا فراموش کردهاند که ترامپ تنها در یک سخنرانی سه بار به
صراحت رئیس جمهوری امریکا را «بنیانگذار اصلی داعش» معرفی کرد و نامزد
ریاست جمهوری و وزیر خارجه اسبق امریکا را «شریک سازنده داعش» معرفی کرد.
شاید بد نباشد مقامات امریکا جهت حفظ ته مانده آبروی خود کمی به حافظه
کوتاه و میان مدت خود مراجعه کنند و ببینند مشکل اصلی ناامنی در منطقه و
گسترش تروریزم غیر از خود امریکا نیست. آیا امریکا با این سابقه! صلاحیت
طرح اتهام به کشورها در مورد تروریزم یا ناامنی منطقهای را دارد؟
هیچ کس در جهان نمیتواند نقش سازنده و ثبات بخش جمهوری اسلامی ایران در
منطقه در شرایط کوران ناامنی و بیثباتی سیستماتیک مورد حمایت قدرتهای
فروشنده سلاح را نادیده بگیرد. زمانی که امریکا مشغول حمایت از گروههای
تروریستی در منطقه بوده است جمهوری اسلامی با همه قوا به مبارزه با این
گروهها پرداخت و اقدامات مثبت جمهوری اسلامی ایران در افغانستان، عراق و
سوریه در مبارزه با گروههای تروریستی چنان در حافظه تاریخ ثبت شده است که
هیچ کس قادر به نادیده گرفتن آن نیست. اگر نیروهای جمهوری اسلامی ایران
نبودند الان بغداد، دمشق و بخش اعظم منطقه در اختیار داعشی بود که به قول
خود ترامپ امریکا آن را بنیانگذاری کرد. اروپا و کل جهان باید هر روز شاهد
کشتار بیشتر و بیرحمانهتر اتباع خود در سراسر جهان بودند و شرایط امنیت
بینالمللی و منطقهای شکل و ماهیت بسیار خطرناکی به خود میگرفت که هیچکس
در آن احساس امنیت نمیکرد.
اقدامات جمهوری اسلامی ایران علیه تروریزم و افراطگرایی ریشه در
اعتقادات قلبی این کشور بهعنوان قربانی اصلی تروریزم بعد از انقلاب اسلامی
ایران داشته و رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران با ارائه ایده جهان علیه
خشونت و افراطگرایی به دنبال این بوده است که با گسترش اعتدال و تدبیر،
ثبات و امنیت را به منطقه و جهان برگرداند و پدیده شوم تروریزم و
افراطگرایی را نه با زبان بلکه در عرصه سیاستگذاری جهانی و در میدان عمل
توأمان ریشه کن کند.
جمهوری اسلامی ایران با انجام مذاکرات پیچیدهای که بر اساس احترام متقابل
منجر به برجام شد حسن نیت خود را نسبت به رفع شک و شبهات در مورد استفاده
صلحآمیز از انرژی هستهای از سوی ایران نشان داد. با برجام طرح کهنه ایران
هراسی به تاریخ پیوست. جمهوری اسلامی ایران نشان داده است در شرایطی که
منطقه به دنبال تنش، افراطگرایی و بیثباتی است با تدبیر به دنبال ثبات و
امنیت نه تنها برای منطقه بلکه برای کل جهان است. ملت غیور ایران در کوران
بیش از 37 سال جنگ و تحریم و فشارهمه جانبه بینالمللی روز به روز پیشرفته
تر، مقاومتر و پر صلابتتر گشته و به جهان نشان دادهاند که زبان تهدید،
فشار و تحریم علیه این ملت کارآیی ندارد و آنچه برای آنها مهم است این است
که اگر قدرتهای جهانی با آنها با زبان تکریم و احترام سخن بگویند به هیچ
وجه به دنبال تقابل نبوده و در صددند که با تعامل سازنده، ثبات و امنیت روز
افزون منطقه را محقق سازند. اکنون در آستانه سی و هشتمین سالگرد پیروزی
شکوهمند انقلاب اسلامی، توصیهای که به مقامات جدید امریکا میتوان کرد این
است که یک بررسی جامع از سیاستهای خود در مورد جمهوری اسلامی ایران انجام
دهند. قطعاً در صورت کمی انصاف به این نتیجه خواهند رسید که سیاستهای
منطقهای و اقدامات خصمانه آنها علیه جمهوری اسلامی ایران کاملاً اشتباه
بوده است. سؤال اصلی این است امریکا برای منطقه، امنیت را میخواهد یا در
پی ناامن ساختن و بیثباتی در منطقه است؟ اگر امریکا واقعاً به دنبال امنیت
است و در مبارزه با تروریزم و افراطگرایی صادق است بهتر است بداند که
ناامنی، جنگهای خونین منطقهای، کودک کشی در یمن، صدور تروریزم و نمایش
پلیدی مطلق سربریدن انسانهای بیگناه در برابر دوربینها، همگی ریشه در
سیاستهای اشتباه امریکا و حمایت کورکورانه امریکا از به اصطلاح متحدان
منطقهای این کشور دارد.
جمهوری اسلامی ایران بارها همه اتهامات بیاساس علیه خود را بویژه در
زمینه سیاستهای دفاعی این کشور رد کرده است و با بررسی نص صریح برجام این
موضوع کاملاً روشن میشود که به دلیل اینکه موشکهای جمهوری اسلامی ایران
برای حمل سلاح هستهای طراحی نشدهاند به هیچ وجه در قالب برجام و قطعنامه
2231 منعی برای آنها وجود ندارد. این اقدامات صرفاً دفاعی نه تنها تهدیدی
برای هیچیک از کشورهای منطقه نیست بلکه تقویت بنیه دفاعی متعارف جمهوری
اسلامی ایران بهعنوان یک قدرت ثبات بخش و مبارزه با افراطگرایی
خشونتآمیز و تروریسم، عنصر بسیار مهمی در ایجاد صلح و امنیت منطقه است.
بنابر این تکرار اتهامات بیاساس امریکا علیه ایران و تهدیداهای بی پایه،
نه چیزی به ارزش آنها اضافه میکند و نه کمکی به امریکا در برون رفت از
مشکلات خود ساخته و نه کمکی به امنیت منطقهای میکند لذا بهتر است این
رهیافت شکست خورده تکرار نشود.
ترامپ یک پدیده جدید نیست
پیروز مجتهدزاده در آرمان نوشت:
اظهارات
وتصمیماتی که دونالدترامپ در مدت زمان اندک حضور در راس قدرت آمریکا اتخاذ
کرده است موجب شده تا از او به عنوان یک پدیده نام برده شود. اما باید
توجه کرد ترامپ یک پدیده جدید نیست. در واقع او یک پدیده بازگشته از دوران
جرج بوش پسر با شدت وحماقت بیشتر است. چرا که جرج بوش تا این اندازه نادانی
ناشی از تعصب را به کار نمیگرفت. اگر رئیسجمهور اسبق آمریکا با
تحریکات محافل صهیونیستی ایالات متحده و رژیم اسرائیل به اتخاذ
سیاستهایی علیه ایران تشویق میشد، ترامپ به چنین مشوقهایی نیز
نیاز ندارد و به اندازه کافی اندیشههای ضدایرانی را داراست.
بهگونهای که نتانیاهو از این مواضع ترامپ به وجد آمده و مشتاق تقویت
همکاری خود با این متحد رژیم اسرائیل است. بنابراین وقتی سخن از چنین
پدیدهای است باید توقع هر اتفاقی را داشت. با این حال باید در دیپلماسی
ایران نیز زمانی که برجام را به سرانجام رساند پیشبینی بازگشت یک جرج بوش
دیگر یا حتی همانطور که گفته شد رادیکالتر از بوش به صحنه قدرت در آمریکا
انجام میشد. ایران در شرایطی به تمام تعهدات خود در برجام پایبند بوده
است که طرف مقابل هنوز در این سطح همکاری نکرده است. به ویژه آنچه مورد
تاکید است تخریب سایت آب سنگین اراک است. چنین اقدامی در ژئوپلیتیک به
معنای تحویل سنگرهای خودی به دشمن است درحالی که طرف مقابل هنوز سنگرهای
خود را تحویل نداده است. با این حال اعتقاد بر این نیست که ترامپ همه
وعدهها یا خواستههای خود را میتواند جامعه عمل بپوشاند، اما او
میتواند فضای ژئوپلیتیک جهانی را بر ایران سخت کند. آنچه از وضعیت فعلی
استنباط میشود تاکیدی بر این نکته است که تساهل و تسامح با آمریکا
نمیتواند روش مناسبی در راهبردهای ما باشد و ایران باید در
سیاستخارجی خود به سمت ایجاد موازنه با همه کشورها اعم از دوست و دشمن
حرکت کند. در واقع با تحویل سنگرهای خود به طرف مقابل نمیتوانیم به
نتیجه دلخواه در تامین منافع ملی دست یابیم. اگرچه ترامپ ثابت کرده اهل
منطق نیست اما سیستم حکومتی آمریکا اجازه ورود ترامپ به جنگ با ایران را
نخواهد داد. تجربه جنگهای عراق و افغانستان موجب شده آنها تمایلی به
دامن زدن به جنگ دیگری نداشته باشند زیرا چنین اقدامی بیش از آن که برای
ایران زیانآور باشد به خود آمریکاییها ضرر رسانده است. اما یک نکته
قابل تامل سیاست کشورهایی نظیر عربستان و رژیم صهیونیستی هستند که
قصد دارند تا با استفاده از هر بهانهای آمریکا را به ایجاد جنگ علیه
ایران تحریک کنند. بنابراین در چنین شرایطی ایران باید تلاش کند از ایجاد
بهانه برای ترامپ پرهیز کند. بدون تردید ایران برای ایجاد موازنه با سایر
کشورها نیازمند توان نظامی و دفاع است و به همین دلیل لزوم آزمایشهای
موشکی نیز طبیعی است اما نکتهای که در این خصوص اهمیت دارد توجه به
شرایط زمانی و مکانی است. در موقعیت فعلی پرهیز از بهانه دادن به ترامپ یکی
از مواردی است که بهتر است رعایت شود. بدیهی است ایران برای تقویت توان
دفاعی خود باید آزمایش های موشکی را انجام دهد و حتی تعداد این آزمایشها
را نیز افزایش دهد اما سنجیدن همه جوانب امر برای زمان چنین اقداماتی حائز
اهمیت است. یکی از انتقاداتی که به دستگاه دیپلماسی مربوط میشود غفلت از
هماهنگی با دستگاه نظامی است چرا که نظامیان مطابق با دستور کار خود
فعالیتها را برنامهریزی میکنند اما در چنین مواقعی دستگاه دیپلماسی
است که باید هماهنگیهای لازم برای این نوع آزمایش های نظامی را انجام دهد.
با این تفاسیر باید تاکید کرد ترامپ در موقعیتی نیست که بتواند اقدام
نظامی علیه ایران را عملیاتی کند اما ایران باید هوشیار باشد و روند حرکت
به سمت ایجاد موازنه بدون تحریک را در پیش گیرد.
يادي از كِشتِهِ خويش هنگام درو
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان نوشت:
به تحقيق
ميتوان گفت كه دولت تركيه سياستهاي خود را در برابر بحران سوريه تغيير
داده است هرچند هنوز ابعاد اين تغييرات دقيق و روشن نيست. ولي آن اندازه
هست كه هر ناظري آن را حس كند. چرا اين سياست تغيير كرد؟ گروهي معتقدند كه
پس از كودتاي تابستان گذشته و موضعگيري برخي از همپيمانان عرب تركيه در
قضيه سوريه و نيز مواضع امريكا و اروپايي كه به نوعي حمايت از كودتاچيان
بود و در مقابل موضعگيري دوستانه روسيه در برابر دولت اردوغان، موجب شد كه
دولت تركيه به يك تغيير نگرش كلي در روابط خارجي خود از جمله در سوريه تن
دهد و كنفرانس اخير درباره سوريه مصداق اين تحول است. گروهي ديگر معتقدند
كه شكست مخالفان اسد در حلب و نيز انفعال ايالات متحده زمينه را براي تغيير
نگرش تركها فراهم كرد و بالاخره گروه سوم اتفاقات داخلي تركيه و
بمبگذاريها را منشأ چنين تغييري ميدانند. اگرچه هر سه عامل ميتوانند
تفسيركننده رفتار اردوغان در برابر سوريه باشد؛ چرا كه هر سه عامل داراي
اثراتي به نسبت همسو هستند، ولي به نظر ميرسد كه در ميان اين سه، عامل
سومي نقش اساسي را ايفا كرده است. در واقع ميتوان گفت كه سياستهاي تركيه
در حمايت از گروههاي مخالف بشاراسد داراي تناقضاتي جدي براي دولت تركيه
بود تناقضاتي كه خود را در قالب انواع و اقسام بمبگذاريهاي گسترده نشان
داده.
خوانندگان «اعتماد» اگر به ياد داشته باشند مدتي پيش و در پي انجام چند عمل
تروريستي در تركيه در سرمقاله روزنامه توضيح داديم كه چرا اين اقدامات
ريشه در سياستهاي تركيه در سوريه دارد. اردوغان در يك مقطعي تصميم گرفت
رداي خلافت اسلامي را بر تن و ياد خلافت عثمانيان را زنده كند. به اين
منظور چارهاي نداشت جز اينكه از همه گروههاي اسلامي در تركيه پذيرايي كند
و تركيه محل ورود آنان براي گام گذاشتن به سرزمين موعود اين گروههاي
اسلامگرا بود، يعني سرزمين شام و عراق. اردوغان گمان ميكرد ميتواند در
كوتاهترين زمان ممكن پرونده رژيم سوريه را براي هميشه ببندد. سپس از آن
طريق قلب خاورميانه را به تصرف خود درميآورد و روي عراق نيز فشار وارد
ميكرد و ياد سلطان سليم را در اذهان زنده خواهد كرد. به همين خاطر نه
تنها به هيچوجه نسبت به حضور نيروهاي افراطي و داعشي در خاك تركيه حساسيت
نشان نداد بلكه از آنان استقبال هم كرد و جنوب تركيه و حتي استانبول پايگاه
آنان شد. ولي به موازاتي كه جنگ سوريه طول كشيد مشكلات تركيه بيشتر و
بيشتر شد و هنگامي كه با اين گروهها دچار تضاد منافع شدند و در برابر
يكديگر قرار گرفتند ديگر راهي براي فرار از تبعات آن سياستها باقي نمانده
بود. اقدامات تروريستي در كشورها بهطور معمول ريشه در داخل كشور دارد و
آمدن از وراي مرزها بسيار استثنا خواهد بود. ٥ سال حضور نيروهاي طرفدار
داعش و جبهه النصره در تركيه كافي بود تا آنان به دور از چشم سازمان امنيت
تركيه هستههاي تروريستي خود را تشكيل دهند و هنگامي كه سمت و سوي بمبهاي
خود را به داخل تركيه نشانه رفتند، ديگر كار چنداني از نيروهاي امنيتي
تركيه براي شناسايي و مقابله با آنان برنميآمد. اين همان نكتهاي بود كه
در يادداشت مورد نظر، نوشته بوديم.
اكنون نيز خبري منتشر شده است مبني بر اينكه نيروهاي تركيه ٤٠٠ نفر از
اعضاي داعش را در مناطق گوناگون جنوب تركيه و هممرز با سوريه و عراق
بازداشت كردهاند. كساني كه با عدد و رقم آشنا هستند ميدانند كه غيرممكن
است اين تعداد از افراد بدون اطلاع و موافقت قبلي دولت تركيه در داخل اين
كشور حضور داشته باشد. بدون شك آنان پيش از اين با اطلاع و آگاهي دولت
تركيه در اين كشور مستقر شده بودند ولي وقتي كه چنين نيروهايي استقرار
يافتند، لزوما كنترل و هدايت آنها در دست دولت ميزبان نخواهد بود. مساله
فقط به اتباع خارجي حاضر در تركيه محدود نميشود بلكه افراطيون داخلي تركيه
نيز منشأ مشكلات امنيتي خواهند شد.
همانطور كه تروركننده سفير روسيه يك نيروي امنيتي دولت تركيه بود و اين
از نظر سياسي يك فاجعه است كه نيروي امنيتي يك دولت همسو با تروريستها
عمل كند. اردوغان ظاهرا متوجه شده است كه ميوه و محصول اين نيروهاي
تروريستي لزوما چيزي متفاوت از بذري كه او خودش پيش از اين در زمين سياست
تركيه كاشته است نخواهد بود. دستگيريهاي اخير احتمالا فرآيند لازم و
تكميلكننده اين تغيير سياست است.
طاعت از دست نیاید
مرتضی مردیها در شرق نوشت:
گاهی
در توضیح مسائل سیاسی، نیازی به تحلیلهای پیچیده به شیوه علمی نیست.
میتوان از الگوهای مرسوم توضیح عرفی استفاده کرد؛ یعنی گاهی شیوه عمل برخی
سیاستمداران (یا سیاستنداران) چنان است که تحلیل علمی ممکن است مصداق
«ای کمان و تیرها برساخته/ صید نزدیک و تو دور انداخته» باشد. حداقلی از
منش و قاعدهمندی لازم است تا رفتارهای یک صاحبمنصبِ سیاسی بتواند موضوع
یک بررسی علمی باشد. بسا ضربالمثلهای عامیانه که ما را به خنده میاندازد
و ظاهرا بیشتر برای مزاح و مسخرگی به کار میآید، اما چنین نیست و اگر نیک
بنگریم، درمییابیم واقعیت گاه از آن قول عامیانه، مسخرهتر و مضحکتر
است. ضربالمثلی هست که میگوید «طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد»؛ بعید
است هنگامی که چنین جملهای را میشنویم آن را جدی بگیریم، زيرا بیشتر به
طرح موضوعی شوخیمانند و خندهدار برای تفنن و ایجاد تعجب شبیه است؛ اما،
معالاسف، چنین نیست. در اغلب نظامهای سیاسی (لااقل در نظامهای لیبرال)
انجام کاری و بهکاربستن سیاست و طرح و برنامهای که اوضاع را یکمرتبه و
بهصورتی جدی و پایدار بهسمت بهبود و تغییر مثبت متحول کند، نادر است، نه
اینکه کسی نیت انجام آن را نداشته باشد، بلکه بهسادگی به این دلیل (اغلب
موجه) که اگر میشد، دلیلی نداشت قبلیها انجام نداده باشند.
برای همین هم، سیاستمداران در دنیای
معاصر، حتی اگر برای غلبه بر رقیب در تبلیغات انتخاباتی خود وعدههای بزرگ
داده باشند، پس از پیروزی، کمابیش شیوههای مرسوم حل یا مدیریت مشکلات را
در پیش میگیرند. اما گاهی هم میشود که اوتوریتهای، وعدههای غریب خود را
جدی میگیرد یا بهسادگی برای راضیکردن حامیان خود تصمیم میگیرد دست به
اقداماتی بزند؛ تا نشان دهد وعده و وعیدهای عجیبش همه هم از سر یاوهبافی و
به کمر «بستنِ» اسلحه «خالی» نبوده است و واقعا قصد دارد کاری انجام دهد؛
خیلی مهم نیست چه کاری و با چه نتیجهای. مشکلات مهم و شایع دنیای ما،
مانند ضعف نسبی امکانات، انواع توزیعهای کژکارکرد، کمبود شغل، ناامنی و...
بهراحتی تن به راهحلهایي با نتایج مثبتِ فوری و فراوان نمیدهد. اغلب
(لااقل در قالب دموکراسیهای پایدار)، راهی جز «ادامه و اصلاح» سیاستهای
مرسوم و امید به ترمیمها و تعمیرهای حداقلی نیست. باوجود این، گاهی،
بهویژه در میان نودولتانی که آموزش و تجربه سیاسی نداشتهاند یا مایلاند
متفاوت جلوه کنند، کردارهای شالودهشکنانه و شوالیهمآبانه بروز میکند.
باری، با سنتشکنیهای بیدروپیکر کاری درست نمیشود، اما خرابکاری میشود
و چون گاه در نگاه عوام، هر کاری بهتر از هیچ کاری است و تخریب اوضاع
دیگران، وقتی قرار نیست اوضاع خودشان بهتر شود، اقلی از تشفّی را دارد،
زمینه برای رفتارهایی فراهم میشود که دیروز در اینجا و امروز در آنجا شاهد
بودهایم. (هرچند من از مقایسه و برابرنهادِ آسانِ اینجا و آنجا عموما
پرهیز داشتهام و بهترین دلیل هم همین نقضشدن فرمان قدرتمندترین صاحبمنصب
جهان با حکم یک قاضی است، ولی گویا، با وجود تفاوتهای بسیار، مقادیری
تشابه درباره برخی سیاستمداران معرکهگیر اینجا و آنجا قطعی است) . آیا
نوع کارهایی که در آن دولت خاص و این روایت غریب غربی آن دیدیم و میبینیم
مصداق تام ضربالمثل پیشگفته نیست؟ البته هست و علتش هم، لااقل یک قسم،
بناکردن رفتار اصالتا عقلانی بر غریزه و سواریگرفتن از موج خوشامدهای عوام
است. ظهور چهرههاي سیاسی آفتناک و خسارتخیز اغلب مولود ترکیب
نارضایتیهای ورزدادهشده عوام از موقعیت و امکانات خود و ماجراجویی و
مخاطرات برخی خواص (اعم از سیاستمردان و روشنفکران) در پیشنهادن و کاربست
سادهانگارانه شیوههای نامعمول و ناکارآمد و بلکه کژکارکرد (همان «گناه»
در ضربالمثل) بوده است: در دل دوست (عوام و عوامِ رأیدهندگان) به هر حیله
رهی باید کرد!
فاشیسم مقدمه ای برای پایان رویای آمریکایی
دکترعلیرضا رضاخواه در خراسان نوشت:
برخی تحلیلگران پیش بینی کرده بودند که ترامپ پس از رسیدن به قدرت عملکرد
معقولی خواهد داشت، اما انگار این پیش بینی ها چندان با واقعیت سازگاری
ندارد. به نظر می رسد منصب ریاست جمهوری در ترامپ تغییری به وجود نخواهد
آورد بلکه این ترامپ است که در ریاست جمهوری آمریکا تغییر و تحولات اساسی
ایجاد خواهد کرد. بر کسی پوشیده نیست که ترامپ چگونه از انجام آنچه پروتکل
ریاست جمهوری آمریکا خوانده می شود سرباز می زند. ترامپ به عنوان یک برند
تجاری در حوزه کسب و کار تلاش می کند تا در سپهر سیاسی آمریکا نیز به یک
برند تبدیل شود. برندی که شاید بتوان آن را «فاشیسم آمریکایی» نامید.
پایان رویای آمریکایی
تحقق چنین اتفاقی را پیش از این بسیاری از نویسندگان و تحلیلگران آمریکایی
پیش بینی کرده بودند. «ریچارد روتی» در آخرین کتابش «رسیدن به کشور
خودمان» می نویسد: «بسیاری از نویسندگان حوزه سیاست گذاری های سیاسی
اجتماعی هشدار داده اند که دموکراسی های صنعتی شده قدیمی به سوی یک دوره
وایمار مانند در حرکتند، دوره ای که در آن جنبش های پوپولیستی احتمالا
دولت های مبتنی بر قانون اساسی را ساقط می کنند.» و یا «ادوارد لوتواک» در
کتاب خود تحت عنوان «به مخاطره افتادن رویای آمریکایی» هشدار می دهد:
«احتمال دارد فاشیسم، آینده آمریکا باشد» او توضیح می دهد: «اعضای
اتحادیه های کارگری و کارگران غیرماهر فاقد سازماندهی، دیر یا زود متوجه
می شوند که دولتشان حتی برای جلوگیری از کاهش دستمزدهایشان یا جلوگیری از
صدور مشاغل به خارج از کشور نیز تلاشی نمی کند. در این مقطع همه چیز درهم
خواهد شکست، رای دهندگان غیر شهری به این نتیجه خواهند رسید که سیستم فشل
شده و اندک اندک در پی یک مرد قدرتمند می گردند تا به او رای دهند؛ کسی که
به آن ها دلگرمی بدهد که وقتی انتخاب شد، دیگر دنیا به کام بوروکرات های از
خود راضی، وکلای حقه باز و سیاستمداران دزد نخواهد بود.»
فاشیسم به عنوان یک جریان سوم
فاشیسم یک نظریه سیاسی است که بر پایه ناسیونالیسم افراطی نژاد پرستانه و
دولت بسیار مقتدر و متمرکز استوار است. برخی از نظریه پردازان علوم سیاسی
فاشیسم را به چشم جریان سومی نگاه می کنند که معمولا در شرایط بحران
اقتصادی و زمانی که مردم از شرایط موجود نا امید و خشمگین هستند بروز
می یابد. تحلیلگران در رابطه با ماهیت طرفداران ترامپ می نویسند «آن ها
ده ها میلیون آمریکایی به خصوص سفیدپوستان طبقات فرودست هستند که به خاطر
آنچه که بر سر آن ها، خانواده ها و اجتماعاتشان آمده خشمگین هستند. آن ها
به مخالفت با سیاست های نئولیبرال برخاسته اند که نخبگان تحصیل کرده از هر
دو حزب سیاسی بر آن ها تحمیل کرده اند» لذا می شود گفت سفیدپوستان طبقات
فرودست به عنوان بدنه اصلی حامیان ترامپ در حال پذیرش یک فاشیسم
آمریکایی اند. جنبش های فاشیستی بنیاد خود را نه بر فعال بودن سیاسی بلکه
بر غیر فعال بودن از نظر سیاسی بنا کرده اند، «بازندگانی» که اغلب به درستی
احساس می کنند نه صدایشان شنیده می شود و نه نقشی در تشکیلات سیاسی ایفا
می کنند. فاشیسم چیزی است مربوط به یک رهبر الهام بخش و به ظاهر قدرتمند که
وعده احیای اخلاقی، شکوه و افتخار دوباره و انتقام می دهد. لذا فاشیسم یک
جواب برای حل مشکلات نیست بلکه روشی برای بیان اعتراض است روشی برای عبور
از دوران گذار. فاشیسم آمریکایی خواهان شکلی خاص از آزادی است؛ آزادی نفرت
ورزیدن. هواداران این مکتب آزادی را برای تحقق آرمان فرهنگ خشونت و اسلحه
می خواهند. آزادی را برای دشمن داشتن می خواهند، برای حمله فیزیکی به
مسلمانان، مهاجران غیر قانونی، سیاه پوستان و هر کسی که به خود جرات بدهد و
از فاشیسم پروری آن ها انتقاد کند.
فاشیسم مقدمه افول آمریکا
از همین رو است که خیلی ها معتقدند فاشیسم مقدمه افول آمریکا خواهد بود.
در سال 2007، نائومی وولف (Naomi Wolf)، نویسنده و پژوهشگر آمریکایی، فعال
مبارز حقوق بشر و ضد سیاست های نئولیبرالی آمریکا، کتابی نوشت تحت عنوان
«پایان آمریکا»، ایده اساسی وولف در این کتاب آن بود که «این کشور با
قدم هایی آرام اما قاطع در حال گذار از یک دموکراسی کهن که پدران بنیانگذار
این کشور در قرن هفدهم آن را بنیان گذاشتند، به پهنه ای برای یک سلطه نیمه
فاشیستی - نیمه پوپولیستی است.» او در کتاب خود به صورت گسترده ای به
شباهت هایی اشاره می کند که آلمان دهه 1920 را به یک دیکتاتوری فاشیستی
تبدیل کرد و سرانجام به فروپاشی و تخریب کامل آن انجامید. این هشدار را
چالمرز جانسون(Chalmers Johnson) استاد برجسته آمریکایی نیز در کتاب پایان
امپراتوری مطرح کرد. همین هشدار ها بود که باعث شد حاکمیت آمریکا در سال
2008 برای به تاخیر انداختن فرآیند افول دست به دامان پدیده ای چون باراک
اوباما شود، تا هم به ترمیم چهره خود در عرصه بین المللی بپردازد و هم در
عرصه داخلی با خلاء مشروعیت سیاسی به مقابله بپردازد.
اما حالا در سال 2017 یک دهه بعد از نگارش کتاب نائومی وولف، آمریکا دارد
همان مسیر پیش بینی شده را می پیماید، بی جهت نیست که این روز ها موج
اعتراضات از کف خیابان ها به بدنه حکومتی رسیده است. کالیفرنیا و تگزاس این
روزها ساز جدایی از ایالات متحده را کوک کرده اند، نمایندگان دو ایالت
واشنگتن و مینه سوتا به دادگاه استیناف فدرال در سانفرانسیسکو هشداردادند
که اقدامات ترامپ در صورت تثبیت به «هرج و مرج فزاینده» «منجر خواهد شد، 10
تن از دیپلمات های ارشد و مقام های سابق آمریکا نسبت به افول امنیت آمریکا
هشدار داده اند، در میان این افراد نام هایی چون جان کری، مادلین آلبرایت،
سوزان رایس و لئون پانه تا دیده می شود، «جوزف نای» از پایان قدرت نرم
آمریکا و «ایان برمر» از افول جایگاه رهبری آمریکا گفته اند. در این شرایط
حتی زمزمه های کودتای نظامی هم به گوش می رسد. شاید گزافه نباشد که بگوییم
آینده آمریکا این روز ها به آینده ترامپ گره خورده است.