اصولگرايان، هفتم اسفند سال ۹۴، شاهد اتفاقي بودند که کمتر کسي آن را پيشبيني ميکرد. پيروزي قاطع اصلاحطلبان و حاميان دولت در انتخابات مجلس شوراي اسلامي و خبرگان رهبري در تهران و بسياري از شهرهاي بزرگ کشور، براي جريان اصولگرا چنان سنگين بود که احساس خطر کرده و در اتاقهاي فکر، بهدنبال چارهاي براي جبران بيتفاوتي مردم نسبت به خود گشتند. حالا اصولگرايان براي پيروزي در انتخابات ۲۹ ارديبهشت سال ۹۶ رياستجمهوري و شوراهاي اسلامي شهرها ميخواهند خيز بردارند. آيا آنها ميتوانند به وحدت و همصدايي برسند و از رقباي اصلاحطلبشان که حالا با ترکيب حاميان دولت تدبير و اميد، جان تازهاي گرفتهاند، پيشي بگيرند؟ اما حقيقت ماجرا اين است که اصولگرايان در سالهاي اخير هيچگاه نتوانستهاند به وحدت سياسي نزديک شوند و هر بار در کشاکش اين همدلي، بازي را واگذار کردهاند.
اگرچه اين تجربه در سال 84 براي اصلاحطلبان و حتي اصولگرايان سنتي، کابوس دولت مهرورزي را به ارمغان آورد اما بهنظر ميرسد آنها از اين تجربه درس عبرت گرفتهاند و ديگر حاضر نيستند آن روزها دوباره تکرار شود. براي آسيبشناسي جريان اصولگرايي و تحليل کنشهاي آنها بايد به قلب اصولگرايان رفت. سراغ کساني که بتوانند نقد از درون اصولگرايي را معنا کنند. کساني که از درون جريان به شرايط موجود و آينده نزديکشان نگاه ميکنند و اميدوار هستند چرخ روزگار بهنفعشان بچرخد. «تماميتخواهي در بين اصولگرايان و پاسخگو نبودن به مردم و گروههاي اصولگرا و انجام اشتباهات متعدد، باعث شکافتگي و انشقاق در بين آنها شده است.»
اين را دبيرکل جمعيت آبادگران به «وقايعاتفاقيه» ميگويد و تأکيد ميکند که اين شکاف درحالحاضر در بين اکثر گروههاي سياسي و جناحهاي مختلف ديده ميشود. حسن بيادي معتقد است: «وحدت رويه و ارزشگذاري به همه تفکرات، يک اصل بوده؛ اصلي که مغفول مانده است.» از نظر اين سياستمدار اصولگرا، يکي از بزرگترين اشتباهات اين جريان، داشتن تصور غلط از ديگر جناحهاي سياسي است؛ تصوري که اصولگرايان را تنها گروه طرفدار انقلاب اسلامي و رهبري ميداند. بيادي اين نگاه را از معضلات جدي اين جناح، عنوان ميکند و ميگويد: «اکثر گروهها التزام عملي و اعتقادي به ارزشهاي انقلاب اسلامي دارند و به قانون اساسي و رهبري پايبند هستند؛ بنابراين نبايد اين نگاه در بين اصولگرايان وجود داشته باشد.»
اين درحالي است که حميدرضا ترقي از عملکرد اصولگرايان دفاع ميکند و ميگويد: «ما دولتي نداشتيم که تحت عنوان اصولگرايي روي کار آمده باشد. غيراز دولت اول آقاي احمدينژاد، بقيه دولتها يا دست اصلاحطلبان بود يا در اختيار تکنوکراتها و کارگزاران سازندگي يا کساني که گرايشات دولتسالاري داشتند. هيچ موقعيت مستمر و مناسبي پيش نيامده است که اصولگراها بهطور کامل، دولت را در اختيار داشته باشند اما در دستگاههاي ديگر مثل مجلس، اصولگرايان کارنامه قابلقبول و قابل دفاعي دارند.» عضو شوراي مرکزي حزب مؤتلفه، اصولگرايي را جرياني توصيف ميکند که منتقد بعضي از عملکردها و ناکارآمديهاي دولت فعلي است و چراغ خاموش حرکت ميکند: «بعضي تصور ميکنند اصولگرايان منفعل هستند اما کارنامه آنها سرشار از خدمت، حل مشکلات مردم، اقدامات عمراني و بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي مردم است.»
انفعال اصولگرايان
در حالي که توصيف ترقي از وضع موجود اصولگرايان «حرکت با چراغ خاموش» است؛ ديگر سياستمدار اين جناح بر انفعال اصولگرايان تأکيد دارد. «بعد از انتخابات سال ۹۲ بهنظر ميرسد اصولگراها کمي منفعل شدند اما در مجلس دهم که بيش از دو سال از آن با دوران رياستجمهوري فعلي همزمان بود، آنها کاملا فعال بودند.» اين را ناصر ايماني، تحليلگر اصولگراي مسائل سياسي ميگويد. او اين انفعال را مختص جناح اصولگرا نميداند و باور دارد اصلاحطلبان نيز در مقاطع مختلف زماني در ۲۰ سال گذشته منفعل شدهاند.
«يکي از نمونههاي انفعال اصلاحطلبان بعد از انتخابات مجلس سوم است که مجمع روحانيون مبارز، تقريبا فعاليتشان را متوقف کردند يا بعد از سال ۸۸، براي مدتي خودشان را از صحنه سياست کنار کشيدند.» ايماني اين را ميگويد و تأکيد ميکند که جريان اصولگرايي حتي اگر در انتخاباتي موفق نبوده اما بازهم از صحنه سياست کنار نکشيده است. اين تحليلگر از حضور جدي اصولگرايان در انتخابات سال آينده خبر ميدهد: «در انتخابات سال گذشته مجلس شوراي اسلامي، اصولگرايان بهطور فعال در انتخابات شرکت کردند اما نتايج بهنفع آنها رقم نخورد. بااينحال، درحالحاضر مصمم هستند که در انتخابات سال آينده بهطور جدي شرکت کنند.»
شکست استراتژيک
همانطور که ناصر ايماني، تحليلگر اصولگراي مسائل سياسي تأکيد ميکند، همه جريانهاي سياسي نياز به بازسازي مستمر دارند. او درباره علت شکست اصولگرايان در انتخابات مجلس توضيح ميدهد: «اصولگرايان ساليان سال- بيش از ۱۰ سال- در قوهمقننه و مجريه در منصب قدرت بودند و طبيعي است که مردم تمايل داشته باشند، چهرههاي جديدتري را تجربه کنند. چنانچه پس از هشت سال حضور دولت اصلاحات اين اتفاق افتاد و مردم به کسي رأي دادند که چهره اصلاحطلب نداشت.» ايماني، علت موفقيت اصلاحطلبان در انتخابات مجلس يازدهم را مذاکرات خارجي و برجام ميداند. «بهدليل انجام مذاکرات خارجي و برجام، مردم احساس ميکردند جريان اصولگرا با برجام و ارتباطات خارجي کشور، موافقتي ندارد. مردم ترجيح دادند کساني که همسو با دولت موجود هستند، روي کار بيايند تا دولتي که اين مذاکرات را انجام داده است، بتواند با فراغ بال، نتايج برجام را دنبال کند.»
اين تحليلگر از زاويه ديگري نيز به شکست اصولگرايان نگاه ميکند و ميگويد: «ازسويديگر، اصولگرايان ضعفهايي در نوع چينش برخي از کانديداها بهويژه در تهران داشتند. اصلاحطلبان توجه بيشتري به متن خواستههاي عمومي مردم داشتند؛ همچنين بسيج افکار عمومي طرفداران اصولگرا بهشکل مناسبي انجام نشد. مجموعه اين اتفاقات باعث شد، بهويژه در تهران اين نتايج حاصل شود؛ البته در شهرهاي ديگر، اصولگرايان نسبتا موفق بودند» اما ترقي، نگاه ديگري به شکست اصولگرايان دارد و انگشت اتهام را بهسوي اصلاحطلبان ميگيرد: «اصلاحطلبان زماني که در انتخاباتي موفق ميشوند، سعي ميکنند براساس استراتژيای که دارند، سياست گامبهگام براي تسخير سنگربهسنگر را دنبال کنند؛ هدف آنها اين است که تا گرفتن رهبري هم به جلو بروند. طبيعي است که اين روش در رقابتهاي سياسي مقبول واقع نميشود. رقابتهاي ما بايد ذيل رهبري باشد و نبايد با اصل نظام اصطکاک داشته باشيم.»
او اصلاحطلبان را خطاب قرار ميدهد و ميگويد: «اصلاحطلبان که با استفاده از دولت آقاي روحاني روي کار آمدهاند، نبايد توقع داشته باشند همه پستها را بگيرند. هيچ جناحي نبايد خطي برخورد کند. نه اصولگراها بايد بنا را بر حذف جريان مقابل بگذارند و نه اصلاحطلبان؛ ولو اينکه در جريان سياسيِ مخالف باشند.» توضيح او براي اين استدلال، صلاح کشور و مردم است. از نظر او، هيچ جناحي نبايد بهدليل مخالفت با خط فکرياش، مديران کارآمد را کنار بگذارد. ترقي تأکيد ميکند: «ما نميتوانيم هر چهار سال که دولت عوض ميشود، افراد صفرکيلومتر را روي کار بگذاريم که نتوانند مشکلات مردم را حل کنند. نارضايتي عامهاي که اين رفتار را پديد ميآورد، به ضرر نظام است.»
مالکيت انقلاب اسلامي
انتقادي که حسن بيادي از رويه اصولگرايي دارد، نقدي تيز و برنده است. او زاويهاش را با بخشي از جريان اصولگرا بهطور واضح نشان ميدهد: «بخشي از اصولگرايان تصور ميکنند مالک انقلاب اسلامي هستند؛ درحاليکه حتي با افکار و نظريات مقام معظم رهبري آشنا نبوده و بههميندليل عملکرد خوبي هم ندارند.» اين سياستمدار اصولگرا، يکي ديگر از معضلات جدي اصولگرايان را هدفگذاري غلط در رسيدن به قدرت ميداند و ميگويد: «هر فردي که در منصب قدرت مينشيند، فقط براي کسب قدرت وارد صحنههاي اجرايي ميشود، نه براي خدمت به مردم. گروههاي سياسي با مطلوبيت سر کار ميآيند و با مغضوبيت کنار ميروند و نمونه آن، همه رئيسجمهوریهاي سابق است. حتي زماني که مقام معظم رهبري رئيسجمهوري کشورمان بودند، باندهاي متصل به قدرت و ثروت، ايشان را میآزردند و ايشان هيچگاه از اين آزار کجسليقهها مصون نبودند.»
بيادي، بازسازي جريان اصولگرايي را براي پيروزي در انتخابات سال آينده ضروري ميداند. ايماني نيز بر اين موضوع تأکيد میکند اما نگاه او به پيروزي در اين انتخابات خوشبينانهتر است: «در انتخابات سال آينده، زمينههاي زيادي وجود دارد که کانديداي اصولگرايان موفق شود؛ البته در شرايطي که کانديداي مناسبي از سوي آنها معرفي شود و با توجه به عملکرد اين دولت، مردم تمايل زيادي دارند که به اين کانديدا رأي بدهند.» ايماني زمينه را براي موفقيت اصولگراها مساعد ميداند و معتقد است: اصولگراها بايد به اين نکته توجه کنند، کانديدايي که معرفي ميکنند بايد محبوبيت اجتماعي داشته باشد تا زمينه جذب آرا را داشته و بتواند با روحاني رقابت کند.
«معمولا دولتي که در رأس امور است، دسترسي بيشتري به رسانهها و مطبوعات داشته و امکان مهندسي افکار عمومي جامعه را دارد؛ بنابراين به نوعي امکان رأيآوردن رئيسجمهوري مستقر، در دور دوم انتخاباتهاي رياستجمهوري بالاتر است. به اين دليل که همه امکانات و تبليغات در اختيار او است و اگر کسي برخلاف آن حرفي بزند، بايد به دادگاه پاسخگو باشد. چنانچه اين روزها دادگاهها پر از شکايت دولت از رقباي آن است.» اين را ترقي که از منتقدان عملکرد اصلاحطلبان است، ميگويد و البته صداوسيما را از اين جريان مستثنا ميکند و باور دارد صداوسيما مستقل است.
«صداوسيما کاري به جناحها ندارد و کار خودش را انجام ميدهد. صداوسيما، جرياني و خطي نيست. اين تفکر وجود دارد که هر مطلبي که ميخواهند بايد در صداوسيما عنوان شود و اگر اينطور نباشد، اين رسانه را به حمايت از جريان ديگر متهم ميکنند؛ درحاليکه صداوسيما براساس سياستهاي ابلاغشده عمل ميکند و با وجود هيأت نظارت، هر جا تخطي شود، مسئولان آن بايد پاسخگو باشند.»
جناح اصولگرا نداريم
عضو شوراي مرکزي حزب مؤتلفه، ديدگاه متفاوتي به عملکرد اصولگرايان دارد. حسين انواري، دستهبنديهاي سياسي را جريانات فصلي و موسمي ميداند و سياستمداران را از نظر بينشي و رفتاري طبقهبندي ميکند: «ما در مقاطع مختلف، جريانهاي خط يک؛ خط دو؛ اصولگرا و اصلاحطلب را داشتهايم و اين تعاريفي بوده که جواب نداده است. در يک طبقهبندي کلي بينشي و رفتاري، دو طبقه وجود دارد؛ برخی از افراد، گروهي هستند که مردم را به خودشان دعوت ميکنند و ديگري به خدا. اين افراد در هر دو گروه اصولگراها و اصلاحطلبان ديده ميشوند.» از نظر او، دستهبنديهاي جناحي باعث ميشود ما از محور وحدت دور شويم؛ درحاليکه براي اداره کشور، به همدلي و وحدت دلها نياز داريم.
انواري دراينباره توضيح ميدهد: «ما بايد شاخصهايي داشته باشيم که منطبق بر شرايطي که امام (ره) تصوير کردند، باشد. نميتوانيم از خودمان معيار درست کنیم. اين دستهبنديها، روزي به اتمام ميرسد زيرا جامع نيستند و کشور را به يک تقابل فراميخوانند.» در تحليلي که انواري از گروههاي مختلف ارائه ميدهد، گروه اول، گروهي هستند که اعتقاد دارند در نظام هستي، حق پيروز و باطل نابودشدني است. آنها زندگي را يک آزمايشگاه و آزمون بزرگ الهي ميدانند که در آن، انسان مسئول و پاسخگو است و بايد رضايت خداوند را جلب کند. انواري ايثار، فداکاري، استقامت و پايداري را از ويژگيهاي اين گروه ميداند و تأکيد ميکند: «سياستمداراني که در گروه اول قرار ميگيرند، قول و فعلشان با هم يکي بوده و رفتاري نوساني ندارند. ميگويند هدف، وسيله را توجيه نميکند و هرگونه انديشه و عمل آنها، بر يک منطق و عقلانيت استوار است.»
اين سياستمدار اصولگرا، ديگر مشخصه اين گروه را باور جديشان به اصول انقلاب اسلامي ميداند و ميگويد: «گروه اول، اصل مترقي ولايت فقيه را قبول دارند و تبعيت از ولايت فقيه زمان را هم در انديشه و عملشان میپذیرند. به قانون اساسي التزام دارند و به اصل مردمسالاري ديني معتقد هستند و سياست را با ديانت يکي ميدانند.» او در توصيف گروه دوم ميگويد: «اين گروه نيز هم در بين اصولگرايان و هم در ميان اصلاحطلبان ديده ميشوند. آنها ميگويند در جهان برتري و قدرت مادي پيروز است، چه حق باشد و چه ناحق. قدرت را براي اينکه منفعت مادي ببرند، به کار ميگیرند. افزونطلبي و دنيادوستي بيحد و حصر دارند. مردم را به خودشان دعوت ميکنند و اگر با آنها موافق بوديد، مقبول و اگر جزء اين دسته نباشيد، مردود هستيد.»
از نظر او، رفتارهاي سياستمداران اين گروه، ناشي از تفکرهاي سلطهطلبانه و استکباري است. پيامهايشان فريب، دروغ و عوامفريبي است و عمدتا براي رسيدن به خواستههايشان به ابزار زر، زور و تزوير متوسل ميشوند. انواري با تأکيد بر اينکه گروه دوم گزينشي عمل ميکنند، ميگويد: «اين افراد براي اينکه افکار عمومي را به نفع خودشان تغيير دهند، روحيه تهاجم، تخريب و تفرقه را تشويق ميکنند. اعتقاد به مردمسالاري از نوعي غربي آن دارند. روحيه نفاق در تفکر و عملشان جاري است و تصور ميکنند هدف، وسيله را توجيه ميکند، درست برخلاف گروه قبلي.» اين عضو حزب مؤتلفه، اکثريت مردم را در دسته اول ميبيند اما تصور ميکند گروه دوم با اينکه در اقليت هستند، جنجال زيادي دارند و در دو گروه سياسي کشور ديده ميشوند.
http://vaghayedaily.ir/fa/News/50295
ش.د9503823