تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۰  ، 
کد خبر : ۳۰۰۱۴۹

دولت دوازدهم در افق پساغرب

پایگاه بصیرت / محمد ایمانی

(روزنامه كيهان ـ 1395/12/02 ـ شماره 21567 ـ صفحه 2)

نقشه راه پیشرفت کشور در معرض دو جبهه معارض مدعی تغییر قرار دارد. دو جریان فکری از تغییر دم می‌زنند؛ یکی جریان اسلامی- ایرانی که بر استحکام ساخت داخلی کشور در کنار استفاده از ظرفیت‌های بیرونی و تعامل با دیگران از موضع قدرتمندی تاکید دارد؛ و دومی که یک طیف را شامل می‌شود، در گفتار یا رفتار چنان مشی می‌کند که از متن آن، بوی ضرورت اتکا به غرب و ناچاری در این زمینه استشمام می‌گردد. این نسخه نیز هرچند دم از پیشرفت می‌زند و مدعی بهبودطلبی است، اما در عمل به تغییر ارتجاعی منتهی می‌شود. اکنون در حالی که در آستانه یک تصمیم ملی (انتخابات) برای تغییر دولت و تشکیل «دولت دوازدهم» قرار داریم، می‌ارزد در ابعاد این دوگانه تغییرطلبی بیشتر تامل کنیم.

1- حفظ یا تغییر وضع موجود، یک دوگانه مهم است که اگر درست تبیین نشود، راه به ناکجاآباد می‌برد. برخی تغییرطلبی‌ها مصداق کور کردن چشم به جای درست کردن ابروست؛ نقطه قوت‌ها و قدرتمندی‌های داخلی را هدف تغییر قرار می‌دهد اما نقطه ضعف‌ها را مثبت می‌شمارد و بر حفظ آنها تاکید می‌ورزد. درست در همین بزنگاه است که دشمنان ما، ارکان قدرت ایران جدید را «مایه دردسر و مزاحمت» برای ملت که باید به قیمت ارزان به شرخرها فروخت و از شرشان خلاص شد، جا می‌زنند. برنامه هسته‌ای به عنوان نوک کوه یخ رشد علمی و فنی در کشور، جزو اولین اهداف قدرت‌های انحصارطلب غربی بود که با همین مغالطه بر زبان غربگرایان نیز جاری شد؛ مبنی بر اینکه با این همه دردسر فشار و تحریم، برنامه هسته‌ای می‌خواهیم چه کنیم؟! آمریکا و غرب پس از آن، بلافاصله سراغ نفوذ منطقه‌ای، برنامه موشکی، احکام اسلامی، نهادهای اقتدار نظام و حوزه‌های خودکفایی علمی و اقتصادی ایران رفتند. این منطق که با هر فشار و تهدید خارجی، بخشی از ارکان قدرت خود را واگذار یا اوراق و تعطیل کنیم، خلع قدرت ملی در برابر دشمنان وحشی ملت‌ها را در دستور کار خود دارد. اگر در دام این عملیات روانی و خطای محاسباتی نباید افتاد، اولین چاره آن «بی‌اعتمادی مطلق به قدرت‌های زورگو به ویژه آمریکاست»؛ چیزی که به تعبیر رهبر حکیم انقلاب، رکن قدرت نرم و نامتقارن جمهوری اسلامی محسوب می‌شود.

2- بنابراین شروع مسیر تغییر به سمت بهبود و پیشرفت، بی‌اعتمادی مطلق به دولت‌های بدسابقه غربی و گرفتن خود از شیر آنهاست. اعتماد و اتکا به غرب، برای دهه‌ها بلکه بالغ بر یکصد سال، تبدیل به عادت عمومی بخشی از روشنفکران و سیاستمداران ایرانی شد. دولت‌های غربی حتی اگر سابقه خصومت چند ده ساله با ما را نیز نداشتند، عقل و حکمت اقتضا می‌کرد، علی‌الدوام وابستگی انحصاری به آنها را کاهش دهیم؛ نه اینکه به بهانه- مثلا- کاهش دشمنی، خود را در تله برخی همکاری‌های زیانبار با آمریکا یا انگلیس و فرانسه بیاندازیم. در حقیقت شرط ابتدایی قدرتمندی، کاستن از «وابستگی» آن هم به چند کشور خاص «انحصارطلب- خصومت‌طلب- تعدی‌طلب» است نه افزایش آن. در حقیقت برای تنش‌زدایی معقول و متوازن هم که شده، باید در بده- بستان توازن و تعادل درست کرد، نه اینکه مثلا به اسم گشایش‌ پسابرجامی، بازار مصرفی ایران را شکارگاه چند کشور زورگوی غربی قرار داد و در این کار چنان افراط کرد که واگذاری کترینگ غذای راه‌آهن و تزئینات معماری اتوبان تهران- شمال و واردات لوازم آرایشی و لوکس و خودروهای اشرافی، تقریبا اولین و آخرین دستاوردهای توافق برجام باشد!

3- عقل و مصلحت حکم می‌کند که انسان به خاطر باران، زیر دیوار شکسته و در آستانه فرو ریختن پناه نگیرد. شاید اگر روزی از «پساغرب» سخن گفته می‌شد، برخی روشنفکران با تعجب و سرزنش می‌نگریستند و تئوری «پایان تاریخ» فرانسیس فوکوما مبنی بر آقایی آمریکا و غرب را به رخ ما می‌کشیدند. اما امروز سیاستمداران درجه اول غرب رسما از جهان «پساغرب» سخن می‌گویند. همین روزها که کنفرانس امنیتی مونیخ به عنوان یکی از مهم‌ترین نشست ارزیابی تحولات قدرت جهانی در حال برگزاری است، دو مقام ارشد اروپایی سخنانی به غایت قابل تامل گفتند که هرچند، با فرو خوردن و نگفتن برخی واقعیت‌ها همراه است، اما در عین حال، بسیار عبرت‌آموز است. چراغ اول را خانم فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روشن کرد که در گفت‌وگو با روزنامه آلمانی «ولت» تاکید کرد «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. قدرت آمریکا در حال کاهش است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست.

بزرگترین دموکراسی دنیا، بی‌ثبات شده است.» او می‌گوید آمریکا بی ثبات و ضعیف شده، چون از درون دچار آشفتگی و شرایط دوقطبی شده است. انتخابات اخیر آمریکا، بخشی از «بحران»های ویرانگر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و امنیتی را در ایالات متحده بیرون ریخت؛ آنجا که ترامپ پرده فساد سیستماتیک را بالا زد و در عین حال تصریح کرد «ما بودجه ساخت مدرسه را هم نداریم. با هزینه دو جنگ عراق و افغانستان، می‌شد دو بار آمریکا را بازسازی کرد.» همین جا یک نتیجه بگیریم؛ اگر دو قطبی‌کردن یک جامعه مانند آمریکا موجب زوال قدرت و بی‌ثباتی آن می‌شود، محاسبه کنیم که تلاش دشمنان برای دوقطبی کردن جامعه ایرانی (به ویژه در سال 88 و پس از آن) و بازی بازیگران فتنه سبز در نقشه دشمن، چه خسارت بزرگی را به ملت ما وارد کرد؛ تحریم‌های فلج کننده کوچک‌ترین خسارت از انواع این خسارت‌ها بود.

4- دومین اظهارنظر مهم مربوط به آقای «ولفگانگ ایشینگر» رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ است. به گزارش روزنامه ایندیپندنت، وی در این گزارش سالانه تأکید می‌کند «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده است تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند. همه‌پرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و انتخاب ترامپ، نهادهای جهانی همچون اتحادیه اروپا، سازمان ملل و ناتو را در وضعیت متزلزلی قرار داده است... دولت جدید آمریکا ممکن است به منزله کاتالیزور ]سرعت دهنده فعل و انفعالات[ در این روند عمل کند. فضای امنیتی جهان مسلماً بی‌ثبات‌تر از هر مقطع دیگر از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است. احتمالاً ما در آستانه دوره عبور از غرب هستیم؛ دوره‌ای که در آن بازیگران غیرغربی، امور بین‌الملل را شکل می‌دهند. برخی از اساسی‌ترین ارکان غرب و نظم جهان لیبرال، تضعیف شده است. ناکامی سران غرب برای پاسخگویی به درگیری‌ها در سوریه و اوکراین، ضعف در مقابله با بحران‌های جهانی را آشکار کرد. این وضعیت، زمینه را برای پر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند روسیه و ایران فراهم کرده است.»

5- متعاقب این سخنان، آقای ظریف برای اولین بار (در حاشیه همین کنفرانس) گفت «جهان وارد مرحله پسا غربی شده است». خب! سؤال مهم از وزیر محترم امور خارجه و دیگر دولتمردان این است که آیا اولاً در همین 3-4 سال گذشته خبر داشتید جهان در حال عبور از غرب است یا خیر و ثانیاً چرا برخلاف همین روند، وارد تعامل یکطرفه و در عین حال انحصاری با آمریکا و غرب شدید؟ آقای ظریف و تیم ایشان جز سفرهای پیاپی به آمریکا و چند کشور خاص اروپایی، کدام سفر کاری و جدی را به دیگر مناطق جهان ترتیب دادند یا میزبان طرف مقابل شدند تا در روابط با غرب نیز توازن ایجاد کرده باشند؟ ثالثاً غرب گرفتار آشفتگی و بحران و بی‌ثباتی، که در کار خود مانده، چگونه می‌تواند دست ما را بگیرد؟! آمریکا یا انگلیس و فرانسه اگر نسخه شفا دهنده و نجات‌بخشی داشتند، ابتدا خود را نجات می‌دادند تا دستخوش رشدهای اقتصادی نزدیک به صفر (مثلاً در فرانسه) یا آشوب و بی‌ثباتی و تضادهای قطبی درون ساخت سیاسی و اجتماعی نشوند.

6- اگر طیف خوش‌بین به غرب در دولت مدعی اصلاحات به کمک اشغالگران آمریکایی- انگلیسی افغانستان شتافتند و عنوان «محور شرارت» را به عنوان دستخوش دریافت کردند، در پسابرجام نیز امتیازاتی را در حوزه هسته‌ای، اقتصادی و تجاری- و بعضاً - سیاسی واگذار کردند که خروجی آن، زبان درازی و طلبکاری و فشار بیشتر غرب بود. از پژوی ورشکسته و توتال بدعهد فرانسه بگیرید تا شرکت نیمه ورشکسته اسکانیا در سوئد. ما برای فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها فرصت شغلی درست کردیم و آنها در عوض نام خلیج فارس را تحریف کردند، ایران را مایه تهدید منطقه خواندند و قطعنامه محکومیت حقوق بشری علیه کشورمان تدارک کردند؛ کسی هم نپرسید که مثلاً آیا همین اتوبوس‌های از رده خارج اسکانیا نیست که سالی چند بار در جاده‌ها دچار آتش‌سوزی و سقوط به دره و قتل عام مسافران می‌شود و قاتل جاده‌ها لقب گرفته است؟! یا مثلاً همین توتال نبود که با وجود بده‌بستان چند ده میلیون دلار رشوه با برخی مقامات متخلف نفتی، سر بزنگاه زیر قرارداد زد و سپس بدون پرداخت جریمه بازگشت و باز هم تفاهمنامه امضا کرد و اطلاعات میادین مشترک در پارس جنوبی را جمع‌آوری نمود و پس از آن هم می‌گوید قرارداد منتفی است؟ تکلیف این اطلاعات بسیار مهم جمع‌آوری شده از سوی شرکتی که در آن سو، شریک قطر در میادین مشترک است چه می‌شود؟! و... آیا این دست فرمان، ما را به مقصد پیشرفت می‌رساند؟ و آیا مثلا سفیر ما در فیلیپین باید شرکت‌های آن کشور را دعوت به صادرات لوازم آرایشی به ایران کند؟!

7- دولت یازدهم در همین مسیر پرهزینه و کم‌دستاورد، ارثیه‌های تلخی را برای دولت دوازدهم برجای می‌‌گذارد. 3 برابر شدن هزینه‌های جاری (از 104 هزار میلیارد به 340 هزار میلیارد تومان)، افزایش بدهی‌ها از 250 هزار به رقم خیره‌کننده 700 هزار میلیارد تومان که احتمالا تا پایان دولت به 750 هزار میلیارد می‌رسد و افزایش تورم‌زای حجم نقدینگی از 430 هزار به 1148 هزار میلیارد تومان، تنها گوشه‌ای از بدخرجی‌ها و بدعملی‌های دولتی است که حتی یک پروژه متوسط ملی در حوزه اقتصادی به یادگار نگذاشته است. یک سال پس از اجرای برجام، در حالی که ادعا می‌شد روزانه 170 میلیون دلار درآمد عاید کشور خواهد شد - و لابد تا الان باید بالای 60 میلیارد دلار شده باشد - اعلام می‌شود که دولت با کسری بودجه 53 هزار میلیارد تومانی مواجه است و این در حالی است که ادعا می‌کنند نرخ تورم را به 8 درصد رسانده‌اند. اگر تورم را - ولو به قیمت تحمیل رکود سنگین به اقتصاد - پایین آورده‌اند پس این رشد چند صد درصدی در انواع هزینه‌ها و بدهی‌ها برای چیست و کدام عایدی را برای مردم به همراه داشته است؟ رونق به اقتصاد برگشته؟! اشتغال افزایش یافته؟ چرخ کارخانه‌ها بهتر می‌چرخد؟ مشکل مسکن مردم حل شده؟ یا...؟ آیا عجیب نیست که پس از 4 سال، تازه چند روز پیش روزنامه دولت با افتخار تیتر می‌زند «مسکن اجتماعی به تصویب دولت رسید»؟! سپری شدن 4 سال فرصت فقط برای تصویب یک طرح کاغذی و دیگر هیچ؟!

8- هر دولتی را با کفایت و کارآمدی آن می‌سنجند اما متاسفانه وقتی به پرسش از کارکرد دولت می‌رسیم، بیشتر تنه به تنه «دولت حرف» و «دولت روی کاغذ» می‌زند. ریشه این ناکارآمدی، در فرو گذاشتن برنامه‌ریزی و تدبیر معطوف به ظرفیت‌های کم‌نظیر ملی (به عنوان هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا - در چهارراه تجارت منطقه‌ای) و امید صرف به غرب درگیر گرفتاری‌های خود است. ملت و کشور ما اکنون در آستانه یک انتخاب مهم قرار دارد؛ اینکه دولت دوازدهم تکرار بی‌عملی‌های دولت فعلی باشد یا با عبور از گفتمان عقیم این دولت، در تراز تدبیر و طراحی و اقدام و عمل ملی تغییر کند. باید نقطه پایان بر روند مدیریتی گذاشت که به اذعان رئیس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری «سوئیسی حرف می‌زند اما آفریقایی عمل می‌کند»!

http://kayhan.ir/fa/news/98345

ش.د9504218

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات