گرگ یا گوسفند ناتو پشت آیفون است
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- زندگی ما انسانها چیدمان دارد. این چیدمان برای گذران زندگی، میتواند
انسانی باشد، و میتواند گوسفندی و یا گرگی و از این قبیل باشد. امیرمومنان
در خطبه 153 نهجالبلاغه فرمود « اِنَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها، وَ
اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلی غَیْرِها. اهتمام چهارپایان،
شکمشان است و همت درندگان، به تعدی و تجاوز نسبت به دیگران». قدرتمندان
عالم در شرق و غرب، سیاست را همینگونه چیدهاند؛ خودشان مشغول دستدرازی
به حقوق ملتها و کشورها، و توده مردم اسیر شکم و شهوت. عزت و کرامت فطری
انسان که لگدمال شد، آنگاه لابد میپذیرد جزو ابواب جمعی گرگهای سیاست،
نقش درجه 2 و 3 شغال و کفتار را ایفا کند یا حتی در سبک زندگی، به وجوه
مشترک غرائز با حیوانات نزدیک شود. دنیا در چنین چیدمان مبتذلی دست و پا
میزند. علی علیهالسلام در خطبه 175 نهجالبلاغه فرمود «چیست که میبینم
از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چهارپایانی را مانید که شبان، آنها
را در کشتزاری وباخیز و دردانگیز بگرداند. گوسفندی را مانید که بچرد تا
فربه شود و زیر کارد رود و نداند از او چه خواهند و با او چه کنند؟ اگر به
او خوبی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیریاش را پایان کار».
2- امام، اینگونه زیستن را نه شأن خود و صاحبمنصبان حکومت میدانست و نه
شأن مردم. برای همین هم اشعث بن قیس(والی آذربایجان در زمان خلیفه سوم) را
مواخذه کرد و نوشت «إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهًْ ًٍ وَ
لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَهًْ ًً . منصب و قدرتی که دست توست، طعمهای
برای تو نیست بلکه امانتی است آویخته بر گردن تو» (نامه پنجم
نهجالبلاغه). کارشکنی بعدی اشعث که سرلشکر امیرمومنان در جنگ صفین بود، از
همین جاها شروع شد و به خیانت حکمیت (فشار برای صلح و تعطیلی جنگ در حال
پیروزی) کشید. فرزندان او- جُعده و محمد بن اشعث- هم قاتلان امام حسن و
امام حسین علیهماالسلام شدند. امام در نامه 45 هم که عثمان بن حنیف را به
خاطر همسفره شدن با اشراف و غفلت از محرومان سرزنش کرد، به مذمّت اخلاق
کاخنشینی و اشرافیگری پرداخت و فرمود «اگر میخواستم میدانستم چگونه عسل
پالوده و مغز گندم، و بافته ابریشم را به کار برم. لیکن هرگز هوا بر من
چیره نخواهد گردید؛ شاید که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گُرده نانی بَرد، یا
هرگز شکمی سیر نخورد. آیا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از
گرسنگی به پشت دوخته، و جگرهایی سوخته؟...آیا به این بسنده کنم که گویند
امیرمومنان است و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی
زندگی نمونهای برایشان نشوم؟ مرا نیافریدهاند، تا خوردنیهای گوارا
سرگرمم سازد، چون چهارپای بسته که به علف پردازد».
3- انتخابات تمام شد اما مسائل مهم و راهبردی کشور سر جای خود باقی است.
حرفهایی در انتخابات زده شد. مردم را از ناامنی و شبح جنگ ترساندند. از
بازگشت تحریمها در صورت رای آوردن دیگری گفتند. و کنسرت و بود و نبود آن
را تبدیل به مسئله اول کشور کردند! بعد از انتخابات هم کسانی کارناوال
پیروزی راه انداختند و دیسکو برقرار کردند و پایکوبی نمودند؛ غرق در هیجان
محض. اما آیا کسی از خود پرسید چگونه در امنیت کامل، انتخابات برگزار یا
جشن برقرار شد، حال آن که تروریستها همین پریشب، در عملیات تروریستی
منچستر انگلیس، 69 نفر را در یک کنسرت به خاک و خون کشیدند؟ اگر گاردین
زمانی نوشت «ثبات ایران در خاورمیانه ناامن و پرآشوب، یک استثناست»، آیا
نباید برای دقایقی تأمل کنیم که این امنیت چگونه حاصل شد و چه تهدیدهایی در
کمین آن است؟ از خود پرسیدهایم تروریسمی که در غرب آسیا، امنیت و ثبات را
در کام خود کشیده و زبانههای آن، گاه به اروپا سر میکشد، چرا در
لابراتوار مشترک سرویسهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل و انگلیس و عربستان
تولید شد و چرا آن را در همسایگی ما(افغانستان و پاکستان و عراق و ترکیه و
سوریه و لبنان) پراکنده ساختند؟ نقش آمریکا و ناتو در تدارک چنین جنگی در
همسایگی ما چه بود؟
4- خودکامگان مستکبر، دنیا را تبدیل به جنگل کردهاند؛ منتها با ظرفیتهای
بیشترِ سبک زندگی گوسفندی و خوکی و گرگی که ناشی از نبوغ انسانی است!
کدخدای آمریکایی این دهکده جهانی، کابارهدار بود و صاحب حرمسراست. روسای
جمهور اسبق و سابق و فعلی فرانسه (سارکوزی، اولاند و ماکرون)، در همین
تربیت مغایر با اخلاق رشد یافته بودند که هر کدام پروندهای مشمئزکننده در
زندگی خانوادگی دارند. انحطاط اخلاقی دیوید کامرون نخستوزیر پیشین انگلیس
را نیز لابد همه شنیدهاند. اما جالب اینکه همین کامرون 26 آذر 1390 در
چهارصدمین سالگرد انتشار ترجمه انگلیسی انجیل گفت: «اصل «زندگی کن و بگذار
دیگران زندگی کنند»، در انگلیس تبدیل به «هر کاری دوست داشتی انجام بده»
شده است. تحمل منفعلانه رفتار غیراخلاقی، باعث دامن زدن به آشوبهای ماه
اوت گذشته در انگلیس، افراطگرایی و رسوایی مالی در صنعت بانکداری ما شده
است». سیاستمداران درندهخوی غرب، طبعا نوچههایی مانند حاکمان سعودی را به
دوستی میگیرند و مراوده میکنند و میدوشندشان. آخرینش قراردادهای 430
میلیارد دلاری که اقتصاد زمینخورده آمریکا را به قیمت نابودی بیشتر منطقه
سر پا میکند. چگونه میتوان چنین خودکامگانی را طرف شراکت و همکاری و
همافقی در مسائل منطقهای یا جهانی معرفی کرد، چنان که کسانی در داخل
گفتند.
5- جان کری چهارم مرداد 1394 در شورای روابط خارجی آمریکا دو نکته قابل
تامل گفت. یکی اینکه «دوستان! اگر به توافق پشت کنیم، یک پیام بزرگ به
افراطیها در ایران میفرستیم. چه کسی میداند در این صورت انتخابات چه
میشود اما [...] و [...] که خود را در مذاکره با غرب به خطر انداختند، به
نظرم به دردسر جدی میافتند» و دوم «به ایران امروز نگاه کنید... 25 درصد
جوانان آنها بیکارند. اگر به تهران بروید - من نرفتم ولی دوستانم که
رفتهاند به من گفتند که - جوانان به دنبال گوشیهای هوشمند هستند و
میخواهند بخشی از دنیا باشند». آیا باراک اوباما یا دختران 10-14
سالهاش(مالیا و ساشا) حق نداشتند بخشی از همین دنیا باشند که کری گفت؟!
پاسخ اوباما منفی بود. او اواخر آذر 1390 گفت «دخترانم را از استفاده از
شبکه اجتماعی فیسبوک منع میکنم زیرا تمایل ندارم افراد غریبه، مسائل
خانوادگی آنها را بدانند. فیسبوک مکانی امن برای گذران اوقات فراغت دخترم
نیست. اجازه نمیدهم تا آنها لااقل 4 سال بزرگتر شوند. چرا باید بخواهیم
با افرادی روبهرو شویم و آنها از امور ما باخبر باشند، در حالی که آنها را
نمیشناسیم. این عاقلانه نیست». اوباما اسفند 93 نیز به شبکه ایبیسی
نیوز گفت «به من اجازه داده نمیشود گوشی هوشمندی مانند آیفون یا سامسونگ
گالاکسی داشته باشم. سازمان امنیت آمریکا مرا مجبور به کنار گذاشتن موبایل
هوشمند کرده است».
6- چرا دولتمردانی که مردم ما را به دروغ - و صرفا به خاطر مصارف انتخاباتی
- از جنگ و حمله نظامی آمریکا و ناتو ترساندند و گفتند «5+1 آماده حمله به
ایران بودند»(!)، نسبت به «ناتوی فرهنگی» حساسیتی نشان ندادند هیچ، که
گاه، فرش قرمز هم پهن کردند؟ چرا کسی از خود نمیپرسد تحریمکنندگان ملت
ایران در زمینه بنزین و دارو و سوخت 20 درصد رآکتور تهران(لازمه تولید
رادیودارو برای 850 هزار بیمار)، در عرصه فضای مجازی و ماهوارهای و
تلگرامی، مسیر معکوسی را پیمودهاند؟ یا چرا دلمشغولی وزیر خارجه آمریکا
در کنار انتخابات ایران و ناکامیهای مهم منطقهای کاخ سفید، بهکارگیری
گوشیهای هوشمند از سوی مردم ایران به ویژه جوانان است؟ خوابزدگی برخی
مدیران ما در نسبت ما با غربِ متعدّی و مهاجم از کجا حلول کرده که به سادگی
پای نسخه فرهنگی آن برای تغییر ساختار آموزشی و تربیتی و خانوادگی کشورها
تا سال 2030(سند یونسکو) را امضا میکنند و تهیه برنامه اجرایی آن در
«کارگروه ملی آموزش 2030» را به تصویب هیئت دولت میرسانند و با امضای
معاون اول رئیسجمهور ابلاغ میکنند؟
7- آیا فقط بیخبری است که رئیس دولت در مناظرهها، امضای سند را انکار
میکند اما بعدا ادعا میکند که به شکل مشروط پذیرفتهایم؟ چگونه سندی
تعهدآور را بدون بررسی و تصویب مجلس(مطالبه اصل 175 قانون اساسی) امضا
کردند و تا هنگام اعتراض رهبر حکیم انقلاب به اجرا گذاشتند؟ مگر این سند ضد
اصول و ارزشهای اخلاقی و خانوادگی اسلام نیست؟ اگر خانواده و اخلاق
انسانی و اسلامی را منهدم کردیم، آنگاه چگونه میتوان امنیت و ثبات و
اقتدار و بالندگی کشور را در مقابل انواع تهدیدهای مهندسی دشمن حفظ کرد و
روحیه عزت و ستمناپذیری داشت؟ آموزش مسائل جنسی به کودکان از مهد کودک و
مشروعیت بخشیدن به اباحیگری جنسی به موازات ممنوعیت ترویج احکام و حدود
اسلامی مغایر با ارزشهای غربی، قرار است کشور ما را ظرف 13-14 سال به قعر
کدام پرتگاه بکشاند؟ آقای روحانی و جهانگیری اگر میفهمیدند یا با مردم
صادق بودند، باید میگفتند ته درهای که مدام مردم را از آن ترساندهایم،
همین ولنگاری و ازهمگسیختگی فرهنگی است که دشمن ترویج میکند و ما نسبت به
آن منفعل هستیم.
8- اگر افق نگاه و دلمشغولیهای مردم به ویژه جوانان(موتور پیشران حرکت
ملی) را تا سطح کنسرت و دیسکو و کارناوال خیابانی و حداکثر، همّ و غمّ
معیشت پایین آوردیم و روحیه عزت و کرامت و مجاهدت و سختکوشی و ایثار را از
آنان دریغ کردیم یا همه این روحیات سازنده اقتدار را «شعار و ماجراجویی و
افراطیگری و خشونتطلبی» خواندیم، آنگاه در بزنگاههای تهدید چگونه
میتوان مردم را پای کار آورد و از امنیت ملی صیانت کرد؟ اگر روزگاری
بنیصدر از گسیل نیروی نظامی و امکانات به جبهه دریغ کرد و موجب سقوط
خرمشهرها شد، جوشش غیرت ملی راه تجاوز دشمن را- ولو با 8 سال خون دل خوردن و
تقدیم بهترین فرزندان ملت - بست. اما اگر قرار باشد برخی مدیران ما به
خیال بالا و پایین کردن چهار تا رای بیشتر، در مقابل ناتوی فرهنگی
معبرگشایی کنند، تبعات پرخسارت این کجفهمی چگونه قابل جبران است؟ مردم ما
فراموش نکردهاند که آشوبگران نیابتی در پوشش انتخابات به سران فتنه نزدیک
شدند اما بعدها علنی گفتند «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است». حالا
نیز ماجرا همان است. انتخابات بهانهای بود برای ادعای ائتلاف با برخی
دولتمردان و گشودن معبر غارت و شبیخون فرهنگی علیه ریشههای اقتدار ملی.
9- انتخابات تمام شده است، با همه جفاهایی که برخی نامزدها به واسطه چوب
حراج زدن به اخلاق و ارزشهای اسلامی و امنیت و اقتدار ملی مرتکب شدند. اما
مهمتر از انتخابات، نسبت ما با غرب مهاجم و ناتوی فرهنگی، اطلاعاتی،
اقتصادی و رسانهای آن است. روشنگری و تبیین برای آگاهی از عمق جنگ پنهانی
که کشور درگیر آن است، حق مردم ماست. از دل این روشنگری که تکلیف جهاد کبیر
ماست، باید مطالبه قدرتمند ملی از مسئولان همه دستگاهها (دولت، مجلس و
قوه قضائیه) سر برآورد. این ربطی به این جناح و آن نامزد ندارد بلکه مانند
آب و هوا برای زندگی است که اگر نباشد، قادر به نفس کشیدن آزادانه و
عزتمندانه نخواهیم بود. مطالبات اقتصادی سر جای خود محفوظ، اما نمیتوان
نسبت به فرهنگ و تربیت عمومی و ابزارهای سازنده یا ویرانگر آن بیتفاوت
بود. اگر خرمشهرها آزاد شد، به این خاطر بود که- به تعبیر شهید جهانآرا در
بحبوحه سقوط خرمشهر- مواظب بودیم ایمان ملت ما سقوط نکند. امروز هم فقط با
همین صیانت است که میتوان به پیروزیهای بزرگ امید داشت و نه دل بستن به
شیوه حقارتآمیز برخی زمامداران همواره دوشیده شده عرب؛ از عربستان تا
لیبی.
آزادسازی خرمشهر سند عزت ایران
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
آزادسازی خرمشهر عزیز از چنگال ارتش بعث رژیم صدام، قطعا یکی از بزرگ ترین
سندهای عزت و غیرت و همت ملت ایران در طول تاریخ این کهن «بوم و بر» است.
به نظر بسیاری از کارشناسان نظامی جهان و منطقه با وجود دست برتر ارتش بعث و
تسلط یافتن بر نقاط حساس مرزی و اشغال چند شهر از جمله شهر بسیار حساس
خرمشهر و همچنین برخورداری از دلارها، حمایت ها و تجهیزات فراوان جنگی
پیشرفته و امکانات گسترده ای که بسیاری از اعراب از یک سو وآمریکا و برخی
از کشورهای غربی و همچنین شوروی سابق از دیگر سو در اختیار صدام قرار داده
بودند، اصولا بازپس گیری و آزادسازی خرمشهر تقریبا غیرممکن بود مگر معجزه
ای اتفاق می افتاد.
بازپس گیری خرمشهر از چنگ ارتش بعث آن چنان بعید و غیرممکن به نظر می رسید
که صدام اعلام کرده بود ایرانی ها قادر به این کار نیستند و اگر بتوانند
خرمشهر را پس بگیرند من حاضرم کلید «بصره» را به آنان بدهم و بی گمان همین
تسلط و دست برتر ارتش بعث یکی از عوامل مهم تداوم حمایت غرب و شرق و بسیاری
از اعراب منطقه از صدام بود. صدامی که رویای فتح سه روزه خرمشهر و یک هفته
ای تهران را در سر پرورانده و با همین خیال خام، تجاوز گسترده و همه جانبه
را در شهریور 59 به ایران آغاز کرده بود اما از همان ابتدا رشادت های کم
نظیر دلاورمردان و نیز زنان این سرزمین و مقاومت های جانانه مردمی و
نیروهای نظامی در مقابل سقوط خرمشهر، از این واقعیت حکایت می کرد که رویای
دیکتاتور متجاوز هرگز تحقق نخواهد یافت.
البته قطعا باید به این نکته اساسی و واقعیت میدانی توجه داشت که از نظر
نظامی با وجود آن شرایط واقعا حساس و پیچیده و خاص، آزادسازی خرمشهر از
چنگال ارتش بعث بسیار غیرممکن بود شاید همین واقعیت بخشی از «رمزهای نهفته»
در دل این کلام امام عزیز آن پیر سفر کرده بود که فرمود: «خرمشهر را خدا
آزاد کرد».
چرا سند عزت؟!
فارغ از ارزش های معنوی و حیثیتی نجات خرمشهر عزیز از زیر چکمه های
صدامیان، یادآوری حتی بسیار اجمالی ارزش نظامی آزادسازی خرمشهر،بخشی از
اهمیت و ارزش این فتح عظیم را که حقیقتا سند افتخار و عزت ایران است ، روشن
می کند.در عملیات بیت المقدس که از دهم اردیبهشت آغاز شد و سوم خرداد 61
به سرانجام رسید بیش از 5000 کیلومتر مربع از خاک کشورمان از اشغال ارتش
بعث بیرون آمد.علاوه بر آزاد شدن خرمشهر، هویزه، پادگان حمید و جاده اهواز
به خرمشهر نیز از اشغال درآمد، همچنین اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از تیررس
توپخانه دشمن خارج شد و 180 کیلومتر از خط مرزی نیز تامین شد.در این عملیات
بسیار بزرگ و سرنوشت ساز، رزمندگان کشورمان با تقدیم حدود 6000 شهید
والامقام از سپاه و ارتش و ... موفق شدند علاوه بر دستیابی به این فتح بزرگ
و تاریخ ساز، و گرفتن 19000 اسیر از دشمن تاثیر به سزایی در آینده جنگ و
به فکر فرو رفتن حامیان غربی، شرقی و اعراب حامی صدام داشته باشند
.آزادسازی خرمشهر در آن شرایط که تقریبا همه دنیا از صدام حمایت می کرد، چه
حمایت های سیاسی و چه حمایت های بی دریغ اقتصادی و تجهیزاتی و در مقابل
حتی از دادن سیم خاردار به کشور ما دریغ می کردند، نشان داد که اراده و
غیرت و رشادت و همچنین اتحاد و وحدت ایرانیان در مقابل خصم متجاوز، توانست
معجزه بیافریند و نه تنها به صدام اجازه تداوم اشغال خرمشهر و دیگر شهرهای
اشغال شده و نقاط مرزی ایران را نداد بلکه اجازه نداد رویای صدام برای
تبدیل «خوزستان» عزیز به «عربستان» و نوشیدن باده پیروزی در تهران برای او و
هیچ خصم و صدام خوی دیگری تعبیر و محقق شود.
درس و رمز آزادسازی خرمشهر
و از همه این ها مهم تر این که آن دلاورمردان سلحشور از جان گذشته ای که
جانشان را و سلامتی و جوانی شان را و همه دار و ندارشان را با اخلاص و
همدلی و اتحاد فدای دفاع از ناموس وطن و شرف و حیثیت ایران و ایرانی،
جمهوری اسلامی و دین و میهن کردند علاوه بر نشاندن و مهر کردن این سند عزت
بر پیشانی تاریخ حماسه آفرین ایرانیان، درسی به یادماندنی و تاریخی به همه
دشمنان امروز و فردای این ملک و ملت دادند که تا ایران اسلامی و پیر و جوان
و زن و مرد این سرزمین جان در بدن دارند و به عزت و غیرت نفس می کشند و
دست در دست هم دارند و همدل و متحد بر گرد تکلیف درخشان و دُرّ بس گرانبهای
امنیت و صلابت و اقتدار و تمامیت ارضی و شرف ایران عاشقانه می گردند، هیچ
بدخواه و دشمنی جرات نداشته باشد به حریم و حرم اینچنین مردمی نزدیک شود
ملتی که برای حفظ استقلال و عزت و شرافت و سرافرازی دین و میهن خود و
سرزمین مهد تمدن و دیار علم و ادب و فرهنگ و اندیشه و غیرت ایران، از جان و
وجود خود مایه می گذارند.
خداوند بر درجات تمامی شهیدان و رزمندگان آن روزهای حماسه و رشادت و
جانفشانی بیفزاید، شهیدان سرافرازمان را با شهیدان کربلا محشور فرماید،
جانبازان عزیزمان را با بزرگ جانباز کربلا مانوس فرماید و به همه یادگاران
آن روزهای خون و شهادت و حماسه و آزادگان سرافرازمان اجر مجاهدان طاهر
عاشورا عطا فرماید.اما مباد که در کوران سیاست بازی ها و سیاسی کاری های
برخی و در تراکم اشرافی گری و تجمل گرایی عده ای و در عصیان و نسیان و گریز
و گستاخی معدودی، آن حماسه بزرگ و سند عزت و افتخارآفرینان آن سال های
دفاع مقدس فراموش شوند و خدای ناکرده، بدهکار، و برخی هر چند اندک نابخرد
نمک نشناس بشوند «طلبکار» و مبادا خرمشهری، که روزهای جنگ «خونین شهر» شد و
سپس به همت مردان مرد خرمشهر، از دید و نگاه و تصمیم سازی مناسب آقایان
پایتخت نشین دولتی و مجلسی به فراموشی سپرده شود!
دولت روحانی دولت اصلاحات
دکتر عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
اگرچه انگاره ذهنی تحلیلگران سیاسی این است که از 38سال انقلاب اسلامی فقط هشت سال آن دولت در اختیار چپ- اصلاحات نبوده است، اما درباره اینکه هشت ساله 1384- 1376 دولت اصلاحات حاکم بوده است، اختلاف وجود ندارد. در دولت اول روحانی اصلاحطلبان بازی دوگانهای را شروع کردند. از یک طرف رحم اجارهای را مفهومسازی میکردند و دولت ایشان را مدیون پایگاه اجتماعی خود میدانستند و از طرفی به دنبال فاصلهگذاری بین خود و عملکرد روحانی بودند و این تعارض را تا آخر مدیریت کردند. اما در دولت جدید روحانی فضا کاملاً متفاوت است. روحانی در بعد سلبی حتی فراتر از اصلاحطلبان درون کشور جلو رفت و به اصلاحطلبان غربنشین نزدیک شد و همه آنان را به وجد آورد، در بعد ایجابی هم اگرچه از قوارههای فکری- تئوریک اصلاحطلبان همچون دموکراسیخواهی و مشروطهخواهی استفاده نکرد، اما در بعد فرهنگی- مدنی آنان را جا گذاشت.
اصلاحطلبان با همه ظرفیت و حیثیت در روحانی ترکیب شدند، از یار کمکی به عضو شرکت سهامی تبدیل شدند و نقطهچین یا حد فاصلی برای دوگانه دیده شدن باقی نگذاشتند.
آنان در یک اقدام بیسابقه همه نخبگان داخل و خارج خود را برای موفقیت روحانی به کار گرفتند و رقیب روحانی را با مفاهیمی همچون «آیتالله قاتل» مفهومسازی کردند، خاتمی را با قسم جلاله به میدان آوردند. در زمین بکر سیدحسن خمینی بذر اصلاح شده اصلاحطلبی پاشیدند تا کمباین روحانی درو کند و اتاق فکر و اتاق عملیات روانی و فضای مجازی را با تلاش شبانهروزی فعال کردند.
جهانگیری رسماً تابلوی اصلاحات را در مناظرات بالای سر گرفت و یگانگی با روحانی را فریاد زد. شهر به شهر رفتند و پرچم اصلاحات را با تصویر روحانی بلند کردند و در حوزه سلبی نیز تمام قامت نه از درون سنگر روحانی که از سنگر خود شلیک کردند. خلاصه کلام اینکه هویت خود را به میدان آوردند و مبارزه کردند. در نقطه مقابل، روحانی نیز از سرمایه آنان در هر شهر و دیاری بهره برد و مفاهیم «جنت مکان و خلدآشیان» را نثار اصلاحات کرد. اکنون که دولت روحانی برای تجدید آماده میشود، اصلاحطلبان دیگر نمیتوانند به سنگرهای روشنفکری خزیده و نقاد روحانی شوند. توفیق روحانی توفیق آنان است و پلشتیهای احتمالی دولت او پلشتیهای اصلاحات است. آن روز که احمدینژاد و اصولگرایان مشترکاً اصرار داشتند که دیگر با هم و از هم نیستند، اصلاحطلبان نمیپذیرفتند، حال چطور میشود اصلاحطلبان و روحانی را که بر یکی بودن حداکثری اصرار دارند، با فاصله دید؟
از سوی دیگر روحانی در تبلیغات انتخاباتی کمک شایانی به بالا رفتن پرچم اصلاحات کرد و دوگانه اصلاحات- اعتدال را از میان برداشت، اگرچه اعتدال گفتمان نبود، اما روش بود. روحانی این روش را درنوردید و چنان چهارنعل تاخت که اصلاحطلبان تندرو باید در نزد او لنگ بیندازند. بنابراین روحانی داوطلبانه و در هنگام اضطرار و استرس خانه اعتدال را منفجر کرد تا زمین این خانه منفجر شده ضمیمه منزل اصلاحات شود و سند آن مجزا صادر نشود. امروز دولت مستقر (آینده) دولت اصلاحات است. مطالبات مردم از دولت، مطالبات از اصلاحطلبان است و قسم جلاله خاتمی در حل مشکلات توسط روحانی، نیز سند این همانی است. امید است مالک این رحم دوباره و پس از ناکامیهای احتمالی، هوس سلب مالکیت و اجاره دادن مجدد نکند و مالکیت را محترم بشمارد. امروز اصلاحطلبان پاسخگوی شغل، تورم، اقشار آسیبپذیر، فقر، برداشتن تحریمهای غیرهستهای هستند و از هیبت روشنفکرانی که هنر آنان صرفاً گفتمان «لنگش کن» است، عبور کردهاند.
چهار نکته
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
1- آقای روحانی در مصاحبه روز دوشنبه خود گفت : "مردم در انتخابات به فریبکاران نه گفتند"، "مردم به پول نه گفتند" ، "مردم به تخریب نه گفتند" ، "مردم به .... نه گفتند!" آقای روحانی! وقتی در کنار گوش شما در مرزهای کشور طبل جنگ به صدا درآمده است و ناتوی عربی و غربی "مشق نظام جمع" می کنند . این حرفها چه فایدهای دارد؟ وقتی حداقل 16 میلیون نفر در این انتخابات شخص دیگری را برگزیدند چرا باید آنها را متهم به تخریب و فریبکاری کرد؟ مگر ما نیاز به اتحاد ملی و انسجام اسلامی نداریم؟ آقای روحانی! ادب رقیب در حفظ آرامش کشور را نباید نادیده بگیرید. آداب حکمرانی خوب حکم می کند حداقل به فکر ثبات و اقتدار حکومت خود در چهار سال آینده باشید. 2- همزمان با اعلام نتایج انتخابات در ایران و حیرت جهانیان از حضور گسترده مردم در پای صندوق های رأی، ترامپ به عنوان پرچمدار دموکراسیخواهی در جهان به عربستان رفت. او در کشوری گام نهاد که واژگان انتخابات، دموکراسی و صندوق رأی در فلسفه سیاسی حاکمیت آن جایی ندارد. وهابی ها حکومت خود را بر اساس معیارهای ماقبل تاریخ اداره می کنند و مدعی بزرگترین دموکراسی جهان هم در صف دفاع از این کشور ایستاده است!
رابرت فیسک در مقاله ای در روزنامه انگلیسی زبان ایندیپندنت
می نویسد: «مقامات سعودی از اینکه یک ایرانی خردمند و یک انتخابات آزاد به پیروزی رسیده است به وحشت افتاده اند. انتخاباتی که تقریباً هیچ یک از 50 دیکتاتوری که برای دیدار با ترامپ در ریاض گرد هم آمده اند، جرأت برگزاری آن را ندارند.» او مینویسد: «مستبدانی که برای ادای احترام به ترامپ در ریاض گرد هم آمده اند، دموکراسی را یک شوخی نامربوط قلمداد میکنند.» او با به رخ کشیدن مشارکت 73 درصدی مردم ایران در این انتخابات، در مقایسه با مشارکت 58 درصدی مردم آمریکا در انتخاب ترامپ، به تحقیر مدعیان بزرگترین دموکراسی جهان در آمریکا پرداخته است.
3- بیانیه نشست ریاض، اظهارات حاکم ریاض و ترامپ نشان داد که شاهد شکلگیری یک ناتوی عربی علیه مردم ایران هستیم. ناتوی عربی در زمان صدام شکل گرفت و همه کسانی که چند روز پیش در ریاض جمع شده بودند، پشت آن بودند و امروز با آرایش جدیدتری به میدان آمدهاند و چاشنی آشی که برای ملت ما پختهاند خرید میلیاردها دلار اسلحه از آمریکاست. امروز ریاض با تمام قوا به ملت فقیر یمن حمله کرده است و از هیچ جنایتی فروگذار نمیکند.امروز حکام سعودی تروریسم را در جهان رهبری می کنند.
برخی تصور می کردند با توافق برجام خطر جنگ مرتفع شده است. آمریکاییها و ما می دانیم اصلا جنگی در کار نبوده است و آنها جرأت ندارند انگشت خود را به سمت ماشه تفنگهایشان حرکت دهند،اما برجام این فضا را فراهم کرده تا آنها به جنگ فکر کنند و نشست ریاض چنین پیامی دارد. تکلیف ملت ایران و رزمندگان اسلام روشن است چرا که سپاه، ارتش و بسیج پس از پایان دفاع مقدس حتی یک لحظه از تحرکات دشمن غافل نبودند . میلیونها بسیجی اکنون انگشت روی ماشه آمادهاند تا پاسخ هر تهدیدی را بدهند. سوال این است؛ آیا رئیس دولت و نیز وزیر خارجه که مدعی دور کردن جنگ و رفع ایران هراسی هستند و آن را توفیق کارکرد دیپلماتیک خود می دانند ، خبر دارند در ریاض چه گذشت؟! اینکه یک روز پس از اعلام پیروزی روحانی صدای طبل جنگ را در ریاض با اکوی بیانیه و سخنان ترامپ و حاکم وهابی عربستان به صدا درآورند نشان می دهد که باید دولت دوازدهم فکری برای ادعای رفع ایران هراسی و حفظ اقتدار و امنیت ملی نظام مقدس جمهوری اسلامی بکنند.
آنها باید بدانند آن سوی مرز ما با یک مشت دیکتاتور صدام صفت روبهروییم که گوش به فرمان رژیم صهیونیستی و استکبار جهانی هستند . رئیس جمهور باید در مصاحبهها و سخنرانیهایش یک مقدار با نیروهای مسلح بویژه سپاه و جانبرکفان بسیجی مهربانتر صحبت کند.
نشست ریاض نشان داد سایه جنگ با روی کارآمدن دولت دوازدهم و تداوم دولت روحانی نه تنها رخت بر نبسته بلکه آثار و نشانههای خود را نشان می دهد. آمریکاییها 110 میلیارد دلار نخود و لوبیا به حکام وهابی عربستان نفروختهاند . آنها انواع جنگ افزار و مدرنترین سلاحهای کشتار جمعی را به ریاض فروختهاند . این اولین گام واشنگتن در پسابرجام در تکمیل پازل گسترش سایه جنگ و ایران هراسی است . دیپلماتهای ما باید قدری واقعبین باشند و یک مقدار هم به ضخامت بازوی رزمندگان اسلام بویژه حزب الله که 90 درصد خاک رژیم صهیونیستی را زیر ضربات موشکی دارند، فکر کنند. دیپلماسی کشور را با توئیت بازی وزیر خارجه نمی شود به سمت حفظ امنیت داخلی و خارجی نظام هدایت کرد.
4- 156 تن از اعضای پارلمان اروپا در بیانیه ای مشترک انتخابات ریاست جمهوری ایران را «غیرآزاد و نامنصفانه» توصیف کرده اند. یکی از ادعاهای دولت روحانی، توفیق در تعامل سازنده با جهان است. کودن ترین سیاستمداران جهان هم میدانند در ایران یک مردم سالاری حقیقی با رقابت آزاد و نظم دموکراتیک توأم با رعایت ادب و آداب دموکراتیک وجود دارد. اما اینکه 156 تن از اعضای پارلمان اروپا مدعی غیر آزاد بودن انتخابات هستند، عجیب است . رسانه های غرب به ویژه رسانه های اتحادیه اروپا در انتخابات دوره یازدهم و دوازدهم در رقابت های انتخاباتی از آقای روحانی حمایت تصریحی یا تلویحی کردند. با توجه به نتایج انتخابات، اینکه ادعای غیر آزاد و نامنصفانه بودن آن را داشته باشند، خیلی پررویی می خواهد. در اینکه منافقین، النصره و گروهک های تروریستی پیش نویس این بیانیه را تنظیم کردند و آن زبان بسته ها امضاء کردند شکی نیست اما خوب است وزیر خارجه کشورمان در مراودات با اروپا با توجه به امضای برجام به آنها گوشزد کند که حماقت هم حدی دارد و بپرسد آن حمایت چیست و این ادعای غیر آزاد بودن انتخابات کدام است؟ بهتر است نمایندگان پارلمان اروپا نظر نوام چامسکی تئوریسین برجسته آمریکایی را هم بخوانند که گفت: «امروز سیاستمداران دنیا با تأیید دموکراسی واقعی در ایران، حقارت خود را در برابر آیت الله خامنه ای به تصویر کشیدند.
آیت الله خامنه ای زیرک ترین و سیاستمدارترین فرد جهان است. او کاری کرده است که حتی دشمنان بزرگ ملت او هم برای حضور مردم در صحنه انتخابات تبلیغ میکنند.» مشارکت وسیع و گسترده مردم در انتخابات باعث رشک و حسد دشمنان انقلاب و مردم ایران شده است. دموکراسی های
نحیف اروپایی از کاهش مشارکت سیاسی رنج میبرند به طوری که فیلسوفان سیاسی از آن به عنوان دموکراسیهای نحیف یاد میکنند. طبیعی است چند نماینده پارلمان اروپا برای جبران این حقارت، انتخابات در ایران را غیر آزاد بدانند.
گروههای اجتماعی به کدام نگاه رأی دادند؟
محسن گودرزی در ایران نوشت:
41 میلیون ایرانی با شرکت در انتخابات و رأی به دو نامزد اصلی، نه تنها
سرنوشت دولت دوازهم را مشخص کردند بلکه با واکنش به سیاستها و طرحهای
آینده کشور خواستهای اجتماعی و اقتصادی خود را ابراز کردند. در این دوره
از انتخابات، جامعه در برابر دو مسیر متفاوت برای کشور قرار گرفت. خصوصیات
این دو مسیر برای جامعه در سخنان و تبلیغات نامزدهای اصلی بیان شد و در طول
رقابتهای انتخاباتی تمایز این دو مسیر پررنگتر شد. اکثریت جامعه ترجیح
داد جامعه ایران در مسیری پیش رود که آقای روحانی ارائه داد و در عین حال،
بخش بزرگی از جامعه نیز به مسیر پیشنهادی آقای رئیسی گرایش داشت. این پرسش
درخور تأمل جدی است که کدام گروهها و لایههای اجتماعی یکی از مسیرها را
بر دیگری ترجیح دادند. انتخابات تنها به برگزیدن رئیس جمهوری منجر نمیشود
بلکه نشانههایی را از اعماق جامعه آشکار میکند و از تغییراتی پنهان و
عمیق در جامعه خبر میدهد. در این نوشته سعی میکنیم بر اساس دادههای به
دست آمده از نظرسنجی برخی ابعاد را بیان کنیم و در عین حال، بر این نکته
تأکید کنیم که وزارت کشور میتواند با انتشار آمار انتخابات به تفکیک
متغیرهای مختلف به درک معنای اجتماعی انتخابات کمک کند.
نظرسنجی انجام شده در شهر تهران در دو روز پایانی رقابتها (27 و 28
اردیبهشت) نشان میدهد که نسبت رأی آقای روحانی به آقای رئیسی 6/2 است. به
عبارت دیگر، در مقابل هر 5 رأی به آقای روحانی تقریباً 2 رأی به آقای رئیسی
داده شده است. ولی این نسبت در گروههای مختلف اجتماعی یکسان نیست. یعنی
در برخی گروهها، رأی آقای روحانی بیشتر از این مقدار است و در برخی
گروهها فاصله رأی آقای رئیسی کمتر است. رأی آقای روحانی در تمام گروههای
اجتماعی مورد اشاره بالاتر است ولی فاصله بین آقای روحانی و آقای رئیسی در
برخی گروهها بیشتر و در برخی گروهها کمتر است.
جوانان تهرانی بیشتر از میانگین جامعه به آقای روحانی رأی دادهاند. نسبت
رأی آقای روحانی به رئیسی در گروه سنی 24-18 سال 3/3 است. یعنی تقریباً در
برابر 7 رأی به آقای روحانی، 2 رأی به آقای رئیسی داده شده است. جوانان
مایلند در آیندهای زندگی کنند که آقای روحانی ترسیم کرده است.
علاوه بر آن رأی آقای روحانی در میان گروههای افراد تحصیلکرده تهرانی
بیشتر است. هر چه سطح تحصیلات افزایش مییابد، نسبت رأی آقای روحانی به
آقای رئیسی افزایش مییابد. برای نمونه در بین افراد دارای تحصیلات
کارشناسی نسبت رأی آقای روحانی به آقای رئیسی 9/3 است یعنی تقریباً در
مقابل هر 8 رأی به آقای روحانی، 2 رأی به آقای رئیسی داده شده است و در بین
دارندگان تحصیلات بالاتر از کارشناسی ارشد این نسبت 8/5 است یعنی تقریباً
در برابر هر 12 رأی به آقای روحانی، 2 رأی به آقای رئیسی داده شده است.
براساس شواهد آماری، شاخص بیکاری تحصیلکردگان دانشگاهی در حال افزایش است و
یکی از مسائلی که در برابر کشور قرار دارد، ایجاد فرصتهای شغلی مناسب
برای تحصیلکردگان دانشگاهی است. رأی آنان نشان میدهد که تحصیلکردگان
وضعیت خود را در آیندهای جستوجو میکنند که با گشودگی اقتصادی و اجتماعی
همراه است. آنان وضعیت بهتر را در آیندهای که برنامههای آقای روحانی وعده
داده است، میجویند. میتوان گفت آنان به گسترش رابطه با جهان و توسعه
ارتباطات اقتصادی و گشودگی وضعیت فرهنگی و اجتماعی گرایش بسیار بیشتری
ابراز کردهاند.
همین وضعیت در بین افراد شاغل دیده میشود. نسبت رأی آقای روحانی در بین
شاغلان هم بیشتر است (2/3) در حالی که رأی آقای رئیسی در بین افراد بیکار
بیشتر است (1/1). در بین افراد بیکار در مقابل هر یک رأی به آقای روحانی یک
رأی به آقای رئیسی داده شده است. حتی افراد بیکار هم نتوانستهاند نسبت به
شعارهای آقای رئیسی چنان جذب شوند که به نحو معناداری او را بیش از روحانی
انتخاب کنند. و در نهایت به طور مساوی رأی دادهاند.
در مناطق شهری که به لحاظ اقتصادی بالاتر هستند، رأی آقای روحانی بیشتر
است. در حالی که گرایش به آقای روحانی در مناطق پایین کمتر است. در مناطق
شهری بالا تقریباً در برابر هر 14 رأی به آقای روحانی، 2 رأی به آقای رئیسی
داده شده در حالی که در مناطق پایین در مقابل هر 3 رأی به آقای روحانی، 2
رأی به آقای رئیسی داده شده است. این نکته را باید به یاد داشت که رأی آقای
روحانی در این مناطق هم بیشتر از رأی آقای رئیسی است ولی نسبت آن پایینتر
است.
این وضعیت نشان میدهد که نسبت رأی آقای روحانی در بین جوانان،
تحصیلکردگان دانشگاهی، شاغلان و ساکنان مناطق بالای اقتصادی بیشتر است. در
مقابل و در مقایسه، افراد بیکار، سطوح پایینتر تحصیلی و مناطق به لحاظ
اقتصادی پایین اقبال کمتری به آقای روحانی نشان دادهاند. به این ترتیب،
مسیرهای متمایزی که آقای روحانی و آقای رئیسی برای آینده ایران ارائه
دادهاند، تمایزی اجتماعی را به نمایش گذاشته است. یک دسته گروههایی که
آینده را در گشودگی اجتماعی و رونق اقتصادی برونگرا را خواهانند و وضعیت
خود را در چنین مسیری بهتر میدانند و دسته دیگر گروههایی که دسترسی کمتری
به فرصتهای زندگی دارند (مثل فرصتهای آموزشی و اقتصادی) و تغییر
سیاستهای موجود را خواهانند. اگر وزارت کشور آمار مشارکت و رأی را در نقاط
مختلف جغرافیایی به تفکیک منتشر کند، میتوان این نکته را در سطح مناطق
مختلف کشور هم بررسی کرد. در جریان رقابتهای انتخاباتی، نامزدهای مختلف
سعی کردند خود را صدای گروههای کمتر برخوردار جامعه معرفی کنند. نحوه رأی
این گروهها هم ضرورت توجه و تدوین سیاست اجتماعی حامی گروههای کمتر
برخوردار جامعه را نشان میدهد.
در سیمای انتخابات میتوان دو تلقی را در برابر هم دید ولی ضرورت تقویت
انسجام اجتماعی صورت مسأله بزرگ را پیش روی دولت دوازدهم قرار داده است.
هیچ یک از دو گروه جامعه را نمیتوان نادیده گرفت. بدون یک سیاست اجتماعی
حامی گروههای کمتربرخوردار، انسجام اجتماعی در معرض خطر قرار دارد. اگر
بخشهایی از جامعه مثل فقرا، حاشیهنشینها و افرادی که به علت نابرابری از
فرصتهای زندگی و ارتقاء اجتماعی محروم ماندهاند، جایگاه خود را در
آینده جامعه ایران نبینند، به افزایش بیگانگی و فاصله آنان با جامعه و
تشدید شکافهای اجتماعی منجر میشود. ضروری است گشودگی اجتماعی و توسعه
اقتصادی به گونهای به مشکلات زندگی گروههای کمتر برخوردار جامعه ترجمه
شود. از این رو، تدوین سیاستهای اجتماعی در چارچوب برنامه دولت دوازدهم
یکی از مهمترین دستور کارهایی است که پیش روی دولت آینده قرار دارد.
بازنگری به جای بهانهجویی
صادق زیباکلام در شرق نوشت:
در دو دهه گذشته، سه انتخابات در کشور برگزار شد که اگر نگفته باشیم زنگ خطر را میبایستی برای اصولگرایان به صدا درمیآورد، دستکم باید آنان را به فکر فرومیبرد. نخستین آن در دوم خرداد ٧٦ اتفاق افتاد؛ رأی ٢٠میلیونی به رئیسجمهور منتخب، همه را غافلگیر و شگفتزده کرد. انتخابات دوم، در ٢٤ خرداد ٩٢ و سومین آن هم در اسفند ١٣٩٤، نتایج تأملبرانگیزی به همراه داشت. نحوه رأیدادن مردم در این سه نمونه، بهگونهای بود که کموبیش شکست غیرمنتظرهای را برای اصولگرایان به همراه آورد. آنچه در جمعه ٢٩ اردیبهشت اتفاق افتاد، چهارمین تجربه از این مجموعه بود. به نظر میرسد هیچیک از این انتخاباتها چندان نتوانستند اصولگرایان را به خود بیاورند و باعث شوند آنها از خود سؤال کنند «جامعه ما را چه میشود؟» و چرا نسلهای بعد از انقلاب، خیلی دل در گرو مهر و محبت با ما ندارند؟ در همه این موارد، بهجای ریشهیابی و طرح این پرسش که چرا کسر درخور توجهی از جوانان، دانشجویان، اقشار و لایههای تحصیلکرده زنان و اقلیتهای قومی ساکن شهرهای بزرگ، فرهنگیان و دانشگاهیان و ایندست اقشار مانند گذشته از ما حمایت نمیکنند، با طرح مسائل جانبی چشمان خود را روی بسیاری از واقعیتها بستند. جا داشت آنان بعد از انتخابات دوم خرداد ٧٦، این پرسش ساده را از خود میپرسیدند که چرا و چه شد که یک روحانی کمتر شناختهشده، توانست در برابر روحانی بیشتر شناختهشده و مورد حمایت بسیاری از بخشهای رسمی، ٢٠ میلیون رأی بیاورد؟ در عوض سعی کردند با طرح مسائلی مانند «اصلاحات آمریکایی در مقابل اصلاحات اسلامی» و ایندست مسائل، صورتمسئله اصلی را محو کنند. ناکامی در انتخابات ٢٤ خرداد ٩٢ را به پای موفقنبودن در رسیدن به «اجماع» روی یک نامزد نوشتند؛ بعد هم بهجای تجزیه و تحلیل و پرداختن به سیاستهای هشتساله خود در دوران احمدینژاد، همه انرژی خود را از یک طرف روی داستان مسائل بعد از انتخابات سال ٨٨ و از طرف دیگر روی ابراز «دلواپسی» پیرامون مذاکرات هستهای با شش کشور قدرتمند دنیا که برای رفع تحریمها علیه ملت ایران انجام میشد، گذاشتند.
آنها از ناکامی خود در انتخابات مجلس دهم در
اسفند ٩٤ هم درس نگرفتند و همه تلاششان این بود نشان دهند برخلاف وعدههای
دکتر روحانی، برجام هیچ دستاوردی به همراه نداشته است. از سوی دیگر، همه
هموغم آنان این بود که بگویند دولت یازدهم نتوانسته برای بیکاری و رکود
گامی بردارد و فقرا، فقیرتر شدهاند و فساد گسترش یافته و قسعلیهذا. به
بیان دیگر، در دو دهه گذشته، اصولگرایان سرگرم تاختن به مخالفان و منتقدان
خود بودهاند؛ بدون آنکه ذرهای به انتقاد از خود بپردازند یا نگاهی ژرفتر
به تغییر و تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی جامعه بیندازند. این بار هم
متأسفانه به نظر میرسد همان روال دو دهه گذشته در شرف تکرار است؛ چندان به
نظر نمیرسد اصولگرایان تمایلی به بازنگری و انتقاد از خود داشته باشند.
بهجای پرداختن به این واقعیت که چه شد که روحانی آن رأی سنگین را آورد و
اصولگرایان برای چهارمین بار، این واقعیت را مشاهده کردند، باز رفتهاند
سروقت انتقاد از دیگران. بهجای اینکه از خود بپرسند ما را چه میشود که
اقشار و لایههای جوانتر و نسلهای بعد از انقلاب از ما جدا شدهاند، یک
بار دیگر بر همان سبک و سیاق گذشته، ادامه میدهند. ادبیات آنها مانند
گذشته است: «روحانی موظف است هرچه سریعتر در پرتو مدیریت جهادی با
بیکاری، فقر و رکود مبارزه کرده و اقتصاد کشور را اصلاح کند»! روحانی موفق
شود یا نشود آنچه میماند ضرورت بازنگری اصولگرایان در نگاه و رویکرد
سیاسی و اجتماعی خود است.