وقتی در حوزه پژوهشهای اندیشه سیاسی، از «ملت» صحبت به میان میآید، واژههای دیگری چون مردم، خلق، امت، عامه، ناس و... نیز به ذهن متبادر میشود. اگرچه این موضوع در تاریخ و اندیشه اجتماعی و سیاسی ما همچون قفل بستهای است که گشودن آن بهمنزله راهیابی به بسیاری از ظرایف فکری و تاریخی بهشمار میرود اما با 2 «خلط مبحث» جدی روبهرو شده است که عملاً کار را با مشکل مواجه میکند:
اول: بیدقتی در طرح بحث «ملت» بدون توجه به سیر تاریخی به کارگیری این لفظ و الفاظ مشابه در متون سیاسی ایران
دوم: تطبیق ناقص، غیردقیق و غیرعلمی واژه «ملت» در مقابل مفهومNation در فرهنگ سیاسی غرب
میتوان بسیاری از مباحث مهم سیاسی را از همین زاویه مورد نقد قرار داد. از این منظر میتوان ترجمه «ناسیونالیزم» به «ملیگرایی» و «دموکراسی» به «مردمسالاری» را از زاویهای دقیقتر و عالمانهتر نقد کرد. در یک بررسی دقیق باید ابتدا به بحث نظری و واژهشناسانه درباره ملت و سپس به سیر تاریخی مفهوم «ملت» در ایران پرداخت. از نظر بار ارزشی، دیدگاه فلسفی، زمینههای فکری و آمال سیاسی، بیشتر بحثهایی که درباره «ملت» انجام میشود معطوف به ورود و خروجهای فرهنگ سیاسی غرب بوده و تنها به کمک ترجمه و معادلهای ناچسب و در دسترس، صورت مساله و جواب آن به حوزه تفکر اسلامی و ایرانی، سرایت داده میشود.
البته در «غالب» و «قالب» این مباحث، روح فرهنگ غربی بعد از رنسانس، بویژه 2 مفهوم «اومانیسم» و «سکولاریزم» در شکل «ملت - دولت» ظهور مییابد و با ختم قضیه به لیبرالیزم و دموکراسی و فضاهایی از این دست، به نظریهپردازانی از قبیل «ماکیاولی» یا «ژان بدن» و حتی «اصحاب قرارداد» مانند هابز و لاک و روسو به دوران معاصر غرب پیوند داده میشود. اما آیا همه این ابعاد برای ما میتواند در چنین افقی محدود شده و گسسته از زمینههای واقعی آن تحلیل و تبیین شود؟ اصولاً از چه زمانی و با چه انگیزه و شرایطی این انتقال مفهوم پیش آمده و اصولاً سابقه این تطبیق نامأنوس در کجا باید جستوجو شود؟
الف- مفهوم «ملت»
1- معنای لغوی
مفهوم «ملت» در لغت عرب از جمله به معنای عام «شریعت و دین» آمده است. در لسانالعرب ابن منظور علاوه بر این، معنی ملیله و ملال - بهمعنی حرارت داخل خاکستر - نیز آمده است.
طریحی در «مجمع البحرین» مینویسد: «ملت در اصل، نام شریعتی است که خداوند به زبان انبیا برای بشر، وضع کرده تا به جوار قرب خداوند واصل شوند. استعمال «ملت» در مجموعه احکام و دستورات شرعی شایع است ولی در یکان یکان روا نیست. این معنی اصلی «ملت» است ولی دایره استعمال، بعدها وسعت یافته و در امم باطله نیز استعمال شده است. اما معمولاً وقتی واژه ملل گفته میشود از واژه نِحَل هم نام برده میشود. «نحل» جمع نحله بهمعنی ادعا یا ادعای باطل است. اصل این لغت از ریشه (نحل بحسبه فهو ناحل) یعنی «به واسطه بیماری، لاغر گردید» اخذ شده است و «نحول» بهمعنی لاغری و «ناحل» بهمعنی شتر لاغر و «نواحل» بهمعنی شمشیرهایی که به واسطه کثرت استعمال، نازک شده است نیز از همین ماده مشتقند.
بنابراین «نحله» نیز ادعای ضعیف است. از جمعبندی 2 لغت «ملل و نحل» و موارد استعمال آن بهدست میآید که استعمال کلمه «نحله» در اهوا و آرای فلسفی در مقابل ملل و دیانات از لحاظ واقعیت نداشتن پندارهای بشری در مقابل ادیان الهی است. پس مراد از ملل، دیانات و منظور از نحل، آرا و مذاهب فلسفی است. استاد مرتضی مطهری نیز در ضمن بحث نسبتاً مبسوطی در جلد اول «خدمات متقابل اسلام و ایران» ضمن بحث واژهشناسی در مفهوم ملت به چند نکته مهم اشاره میکند. ایشان در معنای واژه ملت ضمن آنکه ریشه لغت آن را در ریشههای دینی به بحث میگذارد معتقد است: «کلمه «ملت» کلمهای عربی و بهمعنی راه و روش است. در قرآن کریم نیز این کلمه به همین معنی آمده است. این کلمه 17 بار (در 15 آیه) در قرآن کریم آمده است ولی مفهومی که این کلمه در قرآن کریم دارد با مفهومی که امروز مصطلح فارسیزبانان است و از آن، کلمه «ملیت» را مشتق کردهاند متفاوت است. ملت در اصطلاح قرآن بهمعنی راه و روش و طریقهای است که از طرف یک رهبر الهی بر مردم عرضه شده است.
مثلاً میفرماید: «مله ابیکم ابراهیم» یعنی راه و روش پدر شما ابراهیم. یا میفرماید: «مله ابراهیم حنیفاً». راغب اصفهانی در کتاب مفرداتالقرآن میگوید: «ملت و املال که همان املا است از یک ریشه است، «فلیملل ولیه بالعدل» یعنی ولی او از روی عدالت املا کند». راغب میگوید: «علت اینکه یک طریقه الهی «ملت» نامیده شده است این است که از طرف خداوند املا و دیکته شده است». بنابراین از نظر قرآن، یک مجموعه فکری و علمی و روشی که مردم باید طبق آن عمل کنند، «ملت» نامیده میشود و با دین، هممعنی است و یک چیز، به اعتباری «دین» و به اعتبار دیگری «ملت» نامیده میشود یعنی به آن اعتبار که از طرف خدا به پیامبری املا میشود تا به مردم ابلاغ و مردم را براساس آن رهبری کند.
علمای فقهاللغه میگویند: یک تفاوت میان کلمه «دین» و کلمه «ملت»، این است که کلمه دین را به خدا میتوان اضافه کرد و مثلاً گفت «دین الله» یعنی دین خدا و همچنین به فرد پیرو نیز اضافه میشود مثلاً گفته میشود «دین زید، دین عمرو» ولی کلمه ملت نه به خدا اضافه میشود و نه به فرد پیرو، بلکه به رهبری که از طرف خدا مأمور رهبری مردم طبق طریقه خاصی است اضافه میشود، مثلاً گفته میشود «ملت ابراهیم یا ملت عیسی یا ملت محمد». مثل این است که در مفهوم این کلمه، «رهبری» گنجانده شده است. از این نظر میتوان گفت کلمه ملت، نزدیک به کلمه «مکتب» در اصطلاح جدید است که آن نیز معمولاً به رهبر یک روش و مسلک اضافه میشود. اگر این جهت را که در کلمه ملت نیز مانند کلمه مکتب، املا و دیکته کردن گنجانده شده است مورد توجه قرار دهیم، شباهت و نزدیکی این دو کلمه بیشتر روشن میشود.
2- معنای اصطلاحی
در اصطلاح امروز فارسی این کلمه به کلی، مفهوم مغایری با مفهوم اصلی خود پیدا کرده است. امروز کلمه ملت به یک واحد اجتماعی گفته میشود که دارای سابقه تاریخی واحد و قانون و حکومت واحد و احیاناً آمال و آرمانهای مشترک و واحد است. ما امروز بهجای مردم آلمان و انگلستان و فرانسه و ...، ملت آلمان، ملت انگلستان و ملت فرانسه میگوییم و احیاناً به همه آن مردم این کلمه را اطلاق نمیکنیم بلکه به یک طبقه از مردم، ملت میگوییم، یعنی آنها را به 2 طبقه تقسیم میکنیم، طبقه حاکمه و طبقه محکومه. به طبقه حاکمه، کلمه «دولت» و به طبقه محکومه، کلمه «ملت» را اطلاق میکنیم.
استاد مطهری استعمال و تطبیق ناقص و غیردقیق را از زمان مشروطیت عنوان کرده و آن را از عوارض شیوع فرهنگی- سیاسی مغربزمین دانسته است: «این اصطلاح فارسی یک اصطلاح مستحدث و جدید است و در واقع یک غلط است، در 100 سال و 200 سال و 1000 سال پیش هرگز این کلمه در زبان فارسی به این معنی غلط استعمال نمیشد، گمان میکنم این اصطلاح جدید از زمان مشروطیت به بعد پیدا شده است و ظاهراً ریشه این غلط این بوده که این کلمه پیروان ملت محمد(ص) و پیروان ملت عیسی بوده و همچنین بعدها کلمه پیروان حذف شده و گفتهاند ملت محمد، ملت عیسی، کمکم کار به آنجا کشیده که گفتهاند ملت ایران، ملت ترک، ملت عرب، ملت انگلیس. به هر حال یک اصطلاح مستحدث است». اعراب امروز در مواردی که ما کلمه ملت را به کار میبریم آنها کلمه «قوم» یا کلمه «شعب» را به کار میبرند. مثلاً میگویند «الشعب الایرانی» یا «الشعب المصری» و... ما که فعلاً در این بحث، کلمه ملت و ملیت را به کار میبریم همان مفهوم جدید و مصطلح امروز فارسی را در نظر گرفتهایم، خواه غلط و خواه درست. در به کار بردن الفاظی چون ملت ایران، کشور ایران، مردم ایران و... باید دقت خاصی داشت و لااقل از به کار بردن این الفاظ بهجای یکدیگر اجتناب ورزید.
ب- «ملت» در اندیشه سیاسی فارابی
با توجه به مباحث مطرح شده باید در به کار گرفتن و استعمال این واژه نزد متفکران مسلمان و حتی گروههای مختلف فکری اعم از فقها و فلاسفه، سیاستنامهنویسان، متکلمان و ادبا و... دقت خاصی مبذول داشت و دوران تاریخی استعمال واژه به همراه روش و گروهی که متفکر مسلمان، اندیشه سیاسی خود را در آن طرح و این واژه را به کار گرفته بدرستی ارزیابی و بازکاوی شود. در این بین، فارابی نقش ممتازی دارد؛ چه از نظر تاریخی و چه از نظر جایگاهی که بهعنوان یک متفکر دارد و به تعبیری مؤسس فلسفه اسلامی است. فارابی این کلمه را در معانی گوناگونی بهکار برده که شاید 3 معنی از همه عمدهتر باشد، زیرا گاهی این کلمه را در مطلق قوانین نظری و عملی که رابط ما بین افراد جمعیتهای معینی است به کار برده و گاهی مطلق علوم و معارف بشری و جنبههای لغوی و ادبی را که رابط مابین افراد است از کلمه ملت قصد کرده و گاهی از این کلمه مردمی را قصد کرده که برای پیروی کردن از آرا و عقاید و فرهنگ مخصوصی با هم متفق شدهاند.
1- «ملت» به معنای دین
فارابی در کتاب «المله» بهصورت مبسوطی به تعریف «ملت» پرداخته است. از این تعبیر وی چنین برمیآید که «ملت»، مجموعه عقاید و فعالیتهای مشترکی است که در قالب مقررات و قوانین مخصوصی ریخته شده و انبوهی از مردم برای وصول به هدف معینی ملتزم به آن قواعد شدهاند؛ چه مجریان آن قوانین، مردم یک شهر یا مردم یک ناحیه بزرگ یا کوچک باشند. فارابی در این تعریف، قوانین محدودکننده فکر و عمل را به مقررات دینی یا غیردینی اختصاص نداده و تعریف او شامل هرگونه قانون نظری و عملی میشود که برای مردم یک هدف مشترک تعیین کرده و افکار و رفتار مردم را بهسوی آن هدف معین سوق دهد. در مجموع، «ملت» در نظر فارابی، محصول تکامل تدریجی فکر انسانی و منطق و فلسفه است بنابراین مقصودش از ملت دین نیست بلکه قوانین و مقرراتی است که عقلای قوم آن را وضع کردهاند و احتمال غیر از این، ضعیف است.
از تعابیر فارابی چنین برمیآید که «ملت»، همان عقاید و آرای مستدل عرفی است؛ چه درست یا نادرست باشد و ملیت انسانی را غیر از ملیت دینی الهی میداند. از نظر وی شخص قانونگذار به کارگیرنده فلسفه برای ساختن ملت است و فلسفه، ابزاری برای ساختن ملت از طرف مردم است. بنابراین فارابی، ملت را محصول فکر انسان شمرده و کلمه ملت را در چیزی به کار برده که غیر از دین است، زیرا دین را مسلماً محصول فکر انسان نمیدانسته است. دلیل دیگر بر آنکه ملت در اصطلاح فارابی بهمعنی دین نیست این است که فارابی قوانین ملی را قابل تغییر و تصرف میداند و چنانکه از جملات وی برمیآید، مقصود فارابی از ملت - که جزء عملی آن قانون است - دین نیست بلکه ملت در اصطلاح او مجموعه آرا و مقررات مطلقی است که در بعضی حکومتها ممکن است دینی یا غیردینی باشد.
2- «ملت» بهمعنی مجموع مسائل تعلیمی
گفته شد که اصطلاح دیگر فارابی این است که او کلمه ملت را در مطلق علوم و معارف بشری که شامل مسائل لغوی و ادبی و... میشود به کار برده است.
3- ملت بهمعنی مردم
اصطلاح دیگر فارابی این است که گاه کلمه «ملت» را در مردمی که مقید به آرا و عقاید مخصوص و مشترک و قوانین و سنن و آداب و اخلاق مشترک هستند به کار برده، زیرا گاهی ملت را دشمن چیزی خوانده یا انجام دادن کاری را به ملت نسبت داده است و جز آن نمیتوان فهمید که از کلمه ملت، اجتماع و مردمی را قصد کرده که دارای یک عقیده و یک مسلک هستند. فارابی در موارد بسیاری اینگونه تعبیر برای کلمه ملت آورده است.
او در مواضع دیگری نیز انجام دادن کارهایی را به ملت نسبت داده که باید به مردم نسبت داده شود و گاهی کلمه ملت را با اهل ملت قرین کرده و معنی دیگری از آن قصد کرده است. مثلاً تخیل کردن خدا و نشان دادن خدا توسط نمونههای جهانی را به ملت نسبت داده و از کلمه ملت، مردمی را قصد کرده که ایمان نسبت به خدا دارند. و در جای دیگری آموزش گرفتن معلومات نظری را از طریق تخیل به ملت نسبت داده است که ممکن نیست غیر از مردم، مفهوم دیگری قصد شده باشد. بنابراین فارابی کلمه مردم را در 3 معنی به کار برده که هیچیک منطبق بر دین بهمعنی مرسوم و اصطلاحی نیست.
ج- سیر مفهوم «ملت» در بستر تحولات سیاسی ایران
آنچه بهنظر میرسد با توجه به متون مختلف و متفرق و متنوع قابل جمعبندی کلی است و دورنمایی تقریبی را میرساند شاید با تقسیمبندی فکری - تاریخی زیر تا حدودی نزدیک باشد:
اول: «ملت» در مفهوم نظری آن در شکل یک «امت»
دوم: مرحله تشکیل «ملت» در چارچوب مدنیت دینی در چند قرن اول تاریخ اسلام
سوم: مفهوم «ملت» بعد از فروپاشی خلافت عباسی به سال 656
چهارم: مفهوم «ملت» در چارچوب فرهنگ اسلامی شیعی در دوران صفویه که بهنحوی نوعی از مفهوم صوفیانه به طرف چارچوبهای حقوقی و فقهی در تبدیل و تکامل بوده است. در این دوران، ملت- کشور شیعی صفوی با نوعی مفهوم مقدس توأم و همراه شده است. البته این قداست اولیه در دوران پس از صفویه در نهادها و شئون و سطوح مختلف تقسیم شده است.
پنجم: در دوران قیام تحریم تنباکو و نهضت مشروطیت که نوعی تبیین تازه و دربرگیرنده عناصر قبلی ملت با عناصر جدید است صورت خاصی از مفهوم ملت به منصه ظهور میرسد و این تبیین جدید تا روزگار ما تقریباً با تحول عمدهای مواجه نشده است.
برای مثال از 2 مورد آخر میتوان به متون سیاسی 2 قرن اخیر ایران و بهنحوی به این تحول در قبل و بعد از قیام تنباکو و مشروطه اشاره کرد. برای مورد اول به یک قسمت از رسالهای از دوره قاجاریه اشاره میشود. این رساله نوشته «محمدصادق همای مروزی» است که در آن، ملت، مردم و شقوق مختلف آن با این الفاظ و تعابیر در ارتباط با حکومت اینگونه بیان میشود: «ارادت عامه مردم به سلاطین، بسته است به ارادت سلاطین به علمای متشرعین، چرا که عموم مردم، گوش به نصایح و مواعظ ایشان دارند و رشته اطاعت وی بر زبان نرانند لاجرم عموم ناس، ارادت شعار آیند و قاطبه مردم، طاعتگزار». «سلطان اعم از اینکه مرتکب مناهی باشد یا نباشد، بازداشتن عموم خلق از مناهی بر او واجب است تا به بینندگان و شنوندگان بگویند الناس علی دین ملوکهم». «مقربان آستان را چندان مبسوطالید نباید داشت که عموم مردم را منشأ بیم و امید آیند». «خداوندگاران را به خصوص، التفات عام، ضروری است تا عموم خدم، خدمت طالب آیند و رضاجویی ولی نعمت را جالب».
1- قرائتی از واژه «ملت» در 100 سال اخیر
در چند دهه بعد - دوران تحریم تنباکو و عصر مشروطیت - تحول و تکاملی مهم در برداشت از مفهوم «ملت» روی میدهد و در این مورد میتوان به یک گرایش و تفسیر توجه داشت؛ گرایشی که با توجه به سابقه تاریخی و پیشینه فکری و فلسفی در عصر صفویه و تحولات دوران قاجاریه به ضرورت رشد این مفهوم توجه کرد و این ضرورت وقتی بیشتر احساس شد که فاصله و شکاف بین دولت و ملت، بیشتر شده و مفهوم «مقدس» از دولت قاجاریه، هرچه بیشتر فاصله گرفته و این مفهوم برای شریعت و علمای دینی استعمال میشد. در این هنگام که شکاف بین دولت و ملت بیشتر شده و از طرفی دین و دولت هم به نوعی بیاعتمادی و سپس تقابل میرسند، به یکباره شاهد ظهور لفظ «اعلای کلمه ملت» در مکتوبات و رسائل عصر تحریم تنباکو هستیم. بهنظر میرسد آیتالله العظمی میرزای شیرازی توجه و دقت زیادی در این باره مبذول داشته است. بهکار بردن لفظ «مصالح عامه» و «ملت» در این دوران فصل جدیدی در تاریخ تحولات سیاسی ایران است، چرا که ملت در اینجا در 3 مفهوم مکمل هم و در کنار یکدیگر اطلاق میشود:
اول: در مفهوم شریعت و دین
دوم: در مفهوم مردم پیروان شریعت
سوم: در مفهوم مردم پیرو شریعت در محدوده جغرافیایی کشوری بهنام ایران
در حقیقت، مفهوم «مردم ایران اسلامی شیعی»، یک کل بزرگ را تشکیل میداده که لفظ ملت، این سه عنصر را یکجا میتوانست در خود داشته باشد.
2- مفهوم «ملت» در متون بعد از مشروطیت
بعد از طرح «اعلای کلمه ملت»، مفهوم ملت به مسیری خاص و براساس پیشینه تاریخی و فکری و ریشههای آن در ایران جریان یافت. آثار این مطلب، حدود یک دهه بعد در نهضت مشروطیت خود را نشان داد. یکی از ملاکهایی که امروز میتوانیم جریانات و افکار سیاسی آن زمان را دستهبندی کرده و گرایشها و سلایق و مبانی هر یک را تشخیص دهیم، نگاه آنان به مفهوم «ملت» و شقوق و ریشههای آن است. بهطور کلی، جریان غربگرای مشروطیت نهتنها برای مفهوم «ملت» بلکه برای مفاهیمی چون آزادی، مشروطیت، پارلمان، قانون، ترقی و... هم فضا و افقی سکولار و تقریباً تطبیقی را در نظر میگرفت، درحالی که جریانات دینی و اصیل مشروطیت چه آزادیخواه و چه مشروعهخواه، همه این الفاظ را در ذیل تفکر و تمدن و افق و عقلانیت اسلامی و وحیانی، تفسیر و تعبیر میکردند.
نکته مهم دیگر آنکه بحث از محوریت ملت، فقط محدود به متون و نظریههای سیاسی رسائل نمیشود، بلکه در صحنه عمل اجتماعی و سیاسی نیز نیرو و قدرتی فوقالعاده به میدان آورده شد، نیرویی آزاد شده که هر دو اندیشه، مدعی حمایت و دفاع از آن هستند. این مطلب و صورت مساله، نزاع اصلی و 2 طرف دعوایی است که از صدر مشروطیت تا به امروز، حضور خود را تقریباً در همه تحولات فکری و تاریخی اثبات کرده است. برای استناد بخشیدن به این تحقیق، به چند نمونه تاریخی از متون سیاسی سده اخیر اشاره میشود. درباره مفهوم اول میتوان به کتاب گرانقدر و مشهور «تنبیهالامه و تنزیهالمله» اشاره کرد و به مفهوم ملت و جایگاه و منزلت آن در مباحث اندیشه سیاسی نظر انداخت.
در این اثر و سایر آثار مهم دوره مشروطیت نقش محوری «ملت» به معنای مردم پیرو شریعت که دارای روح جمعی و ملی هستند، در مباحث عمده فلسفه تاریخ مورد توجه و صفات و روحیات قوانین و سنن حاکم بر مردم و جامعه در فلسفه تاریخ به دقت مورد بحث واقع میشود. موارد گفته شده را که در حقیقت، تحولی مهم در مرکز ثقل مباحث سیاسی در متون فکری ایران است میتوان با توجه به چند رساله و کتاب، پی گرفت و به نحوه توجه آنان به نقش مردم و ملت و تعیین اراده آنان در تاریخ و تاریخسازی پی برد. شهید آیتالله مدرس در تبیین نقش ملت ایران و خصوصیات روحی آنان در بحرانها و سختیهای تاریخی طی تحلیلی در قالب فلسفه تاریخ میگوید: اگر وعاظ، معلمان، اساتید، نویسندگان و مورخان میخواهند خدمت به ملتشان بکنند و از روی هوی و هوس، عمل ننمایند و نسلهای آینده را گرفتار نگرانی و گمراهی نکنند، صریح میگویم ضروری است که تاریخشان را درک کنند و خود دربارهاش سخن بگویند و بنویسند.
آخر ما تاریخنویس و تاریخفهم نداشتیم که «هرودوت» با چنان دیدی، تاریخ ما را تحریر کرده که کمترین اعتمادی به گفتههایش نیست. در جنگ ماراتن، علت اصلی شکست سپاه ایران، شجاعت و تهور یونان و اسپارت نبود، برعکس ایرانیان یک میلیون سپاهی را تا درون مرز آنان با نظم و انضباط فوقالعاده برده بودند، گذراندن چنین عسکری از کوه و بیابان و دریا، عقلاً تدبیر و درایت میخواهد و این بوده است، منتهی در این میان، هدف گم شده و آنان در موقعیتی بودهاند که نمیدانسته و نمیفهمیدهاند برای چه میجنگند، بیهدفی است که فاجعهانگیز است اگرنه شجاعت و هنر جنگآوری و جنگجویی که با لذات و بالطبیعه برای دفاع از حیات، خود فضیلتی است، بهمعنی کامل وجود داشته؛ نگاه کنید به تواریخ دقیق و مورد اطمینان در کلیه جنگهایی که بدون یک هدف متعالی به وقوع پیوسته، شکست حتمی بوده است.
سپاه اسلام چون هدف مشخص و بزرگ دارد با وجود بیبهرگی کامل، همواره موفق بوده است. در جنگ صفین تا زمانی که هدف مشخص بود پیروزی بود ولی وقتی هدف اصلی را با حیله در میان عسکریان مولا به زیر پرده کشیدند چنان شد که میدانید. این اصل را در کار آتیلا و بناپارت و بسیاری دیگر میبینیم. امپراتوری عثمانی هم با همین بیماری تورم کبدی، متلاشی و جزءجزء خواهد شد.» این نگاه بهنحوی خاص به بحث مفهوم نظری ملت و روحیات و برخی قوانین حاکم بر آن پرداخته است اما متون عصر مشروطیت در این مورد به افقهای دیگر هم توجه داشته و در تبیین برخی قوانین حاکم بر جامعه و تاریخ نظریات مهمی ابراز داشتهاند.
د- «ملت» با قرائت دموکراسی
گفته شد در متون سیاسی ایران بعد از مشروطیت، نوعی دوگانگی و عدم اشتراک نظر در مبانی فکری و فرهنگ سیاسی پیش آمد و این آغاز اختلافی اساسی در یکصد سال گذشته شد. تا اینجا به تلقی روح کلی بر مفهوم ملت با دیدگاه بومی و ملی پرداختیم مناسب است این مفهوم را در زاویه دیگر آن یعنی با تلقی غربی مساله و انعکاس آن در یکی از متون سیاسی، پی بگیریم. «رساله بیداری دشمن، خواب ما» از صدر مشروطیت با ما اینگونه سخن میگوید: «دموکراسی چیست؟ روحاً دموکراسی عبارت از آن طبقات مسلوبالحقوقی است که با یک پلیتیک بس متین مشعشعی در جلو عملیات ظالمانه و تعدیات غاصبانه آریستوکراسی، مقاومت کرده، فرداً فرد طبقات خود را در پلیتیک خود، حق مداخله داده تا بدین وسیله در مقابل تعالیجویی و شخصیتطلبی و حقوق انحصاری عناصر آریستوکرات، کسب عظمت کرده و بالنتیجه از یک آزادی عمومی متساوی، سرتاسر اجتماعی و محیط خود را متنور گردانیده در تقلید سیاست و زمامداری جمعیت، عملاً حقوق عامیه خود را اثبات و تصدی نماید.
و از اینجاست که سیاست تشکیلاتی آن ابداً راهبردار نیست؛ بدین تقریر که دموکراسی در طی مراتب تشکیلاتی خود همیشه اختیارات را بهدست افراد پایینتر تشکیل خود (حوزهها) داده که در یک سیر مترقیانه، عناصر جدی و فعال و افراد خاصه و با لیاقت را به مرتبه بالا متمکن گردانیده و سپس اوامرش را، در حدود اختیار رأیی که دارد، انقیاد نمایند. فلهذا هیچکس را حق تمرکز یا تحکم به هیچ یک از افراد در هیچ موقع نیست، مگر آنان که خود افراد به اختیار کامل بدون «پروپاگاند» انتخاب و برگزیده باشند.
1- دموکراسی اجتماعی: وقتیکه فلسفهمسلکها را مینگریم بخوبی کشف میشود که اختراع آنها، در حدودی که مختص به هر یک از آنهاست، برای 2 چیز بوده و تنها این دو چیز بوده که با بعضی ملاحظات سیاسی دیگر علمای فن، حکومت ملی و اجتماعات بشری را به این قبیل تأسیسات مجبور کرده است: تقویت روح اجتماعی و تربیت سیاسی افراد. و از آنجا که فلسفه اولین به واسطه حالت روحیه دموکراسی به نظر ما در دموکراسی اقوی است، ما و اغلب علمای اجتماع به پیروی اصول عامی دموکراسی قیام کرده، چرا که روح اجتماعی در عالم دموکراسی، قویتر و حقوق عامیه اجتماعی در حدود آن، بیشتر رعایت شده است.
2- اجتماع، سیاست، اقتصاد: وقتیکه از نظر فکرت و سیمای عبرت، ملاحظه کنیم، دیده میشود که اساس ملیت و استقلال هر قوم بهطور مرتب بر 3 چیز استوار شده و هر ملت مستقلی را از داشتن آن سه چیز، ناگزیر است. نخستین چیزی که مثبت موضوع یا مفید ملیت «ملت» است، اجتماع است؛ آن اجتماعی که در ظل یک حدود و اصولی فراهم شده که بدان اصول از اجتماع حیوانات، ممتاز میشود و در مراتب خود، رشد سیاسی و عقل اداری ابنای خود را مدلل میکند؛ آن اجتماعی که به واسطه تولید یک حس اجتماعی مساوی در افراد، دارای یک روحی میشود که همه ابنا در مقابل آن روح، به مثابه اعضای یک شخص میشوند؛ آن اجتماعی که اگر یک سانحه کوچکی به [هر] یک از افراد آن وارد شود علایم تأثر و احساس تنفر در دورترین ابنای آن دیده میشود؛ آن اجتماعی که پس از دقت در موضوع بحث علمای فن، معلوم میشود که نظرشان فقط به اجتماع در معیشت بوده، البته به اجتماعات امروزه دنیا بیشتر اهتمام خواهند کرد، چرا که فقط معیشت نیست، در سیاست، در پلیتیک و بالاخره در سایر مراتب هم هست.
این اجتماع، این روح پرقوت، این روح حیاتبخش، وقتی در یک ملتی پایدار شد، وقتی در جمله افراد نفوذ کرد، وقتی از گریبان افراد سر بهدر آورد، وقتی در ظل احساسات خود حاکمیت خود را به هیاکل مختلفه اثبات کرد، وقتی قدرت خود را به مثابهای رسانید که اندک حادثه واردهای به یک فرد، دیگران را متأثر ساخت؛ وقتی اغراض را از لوحه خیال افراد، محو کرده به یک نقطه (ملت) متوجه کرده، وقتی روح خود را قویتر از روح افراد کرده، حس اجتماعی را بر حس انفرادی، غلبه داد، آن وقت میتوان در محاکم سیاسی دنیا عرض اندام کرده، اثبات رشد و بلوغ سیاسی خود را کرده و در کلاس سیاست قدم گذارده و موقعیتهای سیاسی، حاصل نماید. با توجه به متن رساله «بیداری دشمن، خواب ما»، میتوان به نوعی مفهوم و قرائت غربی از ملت و دموکراسی توجه کرد. مشخصههای این قرائت چند چیز است:
اول: هیچگونه تلاش بر فهم مبانی نظری و تاریخی «ملت» با دیدگاه بومی ندارد.
دوم: بین مفهوم ملت برای یک کشور شرقی یا اسلامی با سایر موارد آن در غرب، فرقی قائل نیست.
سوم: براساس کلیشهها و اصولی خشک و غیرقابل انعطاف سخن میگوید.
چهارم: به روح ملت و ارزشهای نهفته در آن بیاعتناست.
پنجم: ملت را در جهت سیاسی و در قالبهای پارلمانی و حزبی و گروهی منحل کرده و از آن طریق به بحث میپردازد.
ششم: بین دو مفهوم لیبرال و سوسیال، گاه در فهم ذات و ماهیت ملت دچار خلط و تناقض یا تطبیقهای نارسا میشوند. تناقض و خلطی که از یک قرن گذشته تا به امروز همچنان برای عدهای در فهم اصول و مبانی اندیشههای سیاسی در ایران اشکال و پیچیدگی ایجاد کرده و میکند.
يادداشت:
* تلخیص شده از فصلنامه کتاب نقد، شماره 22
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2146/12/174718/0
ش.د9600622