(روزنامه جوان – 1396/03/21 – شماره 5110 – صفحه10)
علم سنتي چه تفاوتي با علم مدرن دارد؟
وقتي از علم مدرن سخن ميگوييم و آن را نقطه مقابل علم سنتي قرار ميدهيم، بايد دقيقاً حدود و ثغور ميان اين دو و نقاط افتراق آنها را معين كنيم تا بتوانيم عالمانه به نقد علم مدرن بپردازيم.
از منظر سيدحسين نصر ميتوان در نگاه كلي، از چهار منظر به بيان تفاوتهاي علم مدرن و سنتي پرداخت: تفاوت در جايگاه امر مقدس، تفاوت در نحوه نگرش به سلسله مراتب هستي، تفاوت در زبان و تفاوت در هدف.
زماني كه از تفاوت در امر مقدس سخن به ميان ميآيد، به اين معني است كه علم در نگرش سنتي منشعب از خاستگاهي مقدس است كه در علم مدرن اين خاستگاه در حاشيه قرار گرفته و انسان در مركز قرارداده شده است. توجيه علت كنار رفتن امر مقدس از محدوده علم، گاهي با اين توجيه صورت ميگيرد كه انسان چون نميتواند به حدود امر مقدس با جامعيت اشراف پيدا كند، مقدسات امري ناشناخته تلقي ميشوند و از درك علم بيرون هستند.
تفاوت در نگرش به سلسله مراتب هستي آنجا شكل ميگيرد كه طبق نگاه سنتي، هستي بر مدار يك سلسله مراتب طولي استوار است كه هر مرتبه پايينتر، مظهر مرتبه بالاتر و مراتب بالا كمال مراتب دونِ خود به شمار ميروند. در نگاه سنتي به معرفت، تكامل انسان نيز طبق همين سلسله مراتب از عالم بالا (ملكوت) به سمت عالم پايين (ناسوت) بوده است. اما در نگاه علم مدرن، اساساً چنين نگاهي فاقد اعتبار است و ناچار، علم و تكامل آن صرفاً به صورت عرضي و در بستر تاريخ شكل ميگيرد. در اين نگاه انسان بدواً موجودي ناقص بوده كه هرچه پيشتر رفته به واسطه شناخت دنياي مادي پيرامون خود، توانسته درك بيشتري از هستي پيدا كند. بروز و ظهور چنين نگاهي در نظريه داروين كاملاً هويداست.
در علم سنتي، زبان علم گونهاي نمادين و گاه همراه با رمزآلودگي بوده است كه بدون شناخت اين زبان، فهم علم و محتواي علمي دشوار مينموده، چراكه واژگان به مثابه كليد فهم مسائل قدسي به حساب ميآمدند، اما در علم مدرن، هرچه بيشتر تلاش به سوي تسهيل زبان علمي و بيان عامه فهم آن به گونهاي كه زمينه درك مشترك بين همه انسانها در اكتساب آن پيدا شود، وجود دارد.
نهايتاً اينكه هدف علم سنتي و علم مدرن مجزا از يكديگر است. در نگاه سنتي همانطور كه سلسله مراتب شناخت در آن از بالا به پايين بود، هدف نيز نيل به عوالم بالا و رشد جنبههاي معنوي است، در حالي كه نهايت غايت علم مدرن، شناخت بيشتر جهان مادي اطراف و كشف ناشناختههاي آن است.
بنا بر اين يكي از جنبههاي نقد علم مدرن، در ترازوي سنتگرايان تغيير همين چهار محور نامبرده است، به گونهاي كه ماهيت تعريف علم را در نگاه مدرن تغيير داده است. سنتگراياني چون نصر اعتقاد دارند از طرفي كنار گذاشتن امر قدسي منجر به محوريت اومانيسم در علم امروزي گرديده است. از سوي ديگر غافل بودن علم مدرن از سلسله مراتب وجودي، سبب شده تناسب ميان متافيزيك و فيزيك كه هر دو از جنبههاي علمي تا پيش از استيلاي مدرنيته باشد، بههم بريزد و در واقع متافيزيك كاملاً به موضوعي خنثي و بياثر در مناسبات موجود در عالم هستي تبديل شود.
علم بيطرف نيست!
يكي از تلاشهاي نصر و سنتگرايان در اين راستاست كه تكنولوژي برخاسته از علم مدرن را برخلاف همه تلاشهاي صورت گرفته براي بيطرف نماياندن علم مدرن، كاملاً جانبدارانه نشان دهد. از نگاه او براي حل مشكل جوامع اسلامي با تكنولوژي، اولين مطلبي كه بايد به خوبي درك شود اين است كه تكنولوژي «بيطرف و خنثي» نيست. وي معتقد است تكنولوژي از علم مدرن نشئت گرفته و اين علم نيز در بستر يك نظام ارزشي نضج يافته است. او در تفسير سخن خود ميگويد:«تكنولوژي با خود فرهنگ تكنولوژيك ميآورد كه با نفس آدمي به عنوان موجود فناپذير و نيز با بافت جوامع سنتي در تضاد است. رابطه انسان و خالق، مبتني بر اشيايي است كه او ميسازد. اين اشيا مبتني بر هنري است كه خلاق است و خالقيت خدا را به عنوان «صانع» منعكس ميكند. او به ما قدرت خلاقيت داده كه ما آن را در وجودمان بازتاب ميكنيم چون خليفه و جانشين او روي زمين هستيم.»
تأثير تكنولوژي بر معنويت
نصر براي اينكه بيشتر به تأثير تكنولوژي در تغيير ماهيت تعاملات بشري و جهتدار بودن آن در تثبيت ايدئولوژي حاكم بر مدرنيته بپردازد، به نقش تكنولوژي بر معنويت در عصر حاضر اشاره ميكند. به اعتقاد او تكنولوژي فعلي، رابطه زندگي بشر با خداوند را نابود كرده و زندگي انسانها را از معنويات تهي نموده است. وي مقوله هنر را مثال ميزند كه در قرون پيش به عنوان تجلي روح معنوي و زلالي طبيعت بود اما ماشيني شدن هنرها، فرصت تعالي را از آن گرفت و هنرهاي مدرن شكل گرفته پس از انقلاب صنعتي روح هنر را از تعاليبخشي و معنويت تهي كرد.
همين طور ساير تكنولوژيها عصر سنتي، تعارضي با معنويت و تعالي نداشت. چرخي كه در دوران سنتي ساخته ميشد، در يك مجموعه نظاممند كاربردش خللي به رابطه انسان و خداوند وارد نميكرد اما اكنون اينچنين نيست. حتي بسياري از اين صنايع هم اكنون از عنوان هنر خارج و تبديل به صنعت شدهاند. به اين معني كه برخلاف دوران سنتي، ديگر نميتوان بر مهندسين عنوان هنرمند اطلاق كرد. در واقع به رغم آنچه به نظر ميرسد، واژه «صانع» بودن از صنعتگران گرفته شده است.
نصر توجيه تكنولوژي دراينباره كه «افزايش و رشد جمعيت بشر به گونهاي است كه چارهاي جز رفتن به سمت توليد انبوه و خارج كردن صنعت از ريشه هنري خود وجود ندارد» را نميپذيرد و معتقد است همان گونه كه جمعيت بشر افزايش پيدا كرده، تعداد هنرمندان نيز به همان نسبت افزايش يافته است. به عنوان مثال هرچند جمعيت ايران از 30 ميليون نفر در سه دهه پيش، به حدود سه برابر در امروز رسيده اما به همين نسبت تعداد هنرمندان فرشباف ايراني نيز زياد شده و اگر توليد فرش به ماشينها واگذار نميشد، اين نياز توسط خود هنرمندان ميتوانست مرتفع شود.
از ديگر اعتراضات به نصر اين است كه تكنولوژي سبب تسهيل بيشتر زندگي انساني و افزايش رفاه بشر شده است، در حالي كه نصر اين توجيه را هم نميپذيرد و به استناد آمار وضعيت اختلاف بين فقير و غني در صنعتيشدهترين جوامع امريكا و اروپا نشان ميدهد هيچ گاه فاصله بين مرفهترين مردم جامعه با فقراي جامعه تا اين حد زياد نبوده است.
چالش علم مدرن و دين
همانطور كه بيان شد، سيدحسين نصر، علم را حملكننده نظام ارزشي ميداند و در نتيجه معتقد است علم مدرن از مجموعه جهتگيريهايي نشئت ميگيرد كه اساساً با جهانبيني الهي و ديني در تعارض است. اولين نقطه تضاد علم مدرن با دين، آن است كه ما در جهانبيني ديني معتقديم تنها شيوه كسب معارف به شناخت تجربي محدود نميشود و عقل جزئي كمككننده انسان در كسب معارف است، حال آنكه معارف عاليه بشري غالباً از طريق وحي و الهام به بشر منتقل شده است. آنچه علم مدرن آن را «موهومات» ميداند. به همين مناسبت آوردههاي علم مدرن يا همان محصولات تكنولوژيك حد و مرزي براي توسعه نميشناسند و محدوديتهايي را كه دين به آن قائل است و برخي از اخلاقيات ديني و برخي از شرعيات تعبدي برميخيزد، مانع پيشرفت برميشمرد. نتيجه طبيعي توسعه تكنولوژي مدرن در جوامع ديني، به حاشيه رانده شدن دستورات ديني يا استحاله و التقاط آنان به گونهاي است كه از ماهيت دين چيزي باقي نخواهد ماند.
همچنين در علوم مدرن، فرض خداوند با همه صفات و ويژگيهاي آن، فرضي زائد تلقي ميشود كه در مناسبات بشر نه قادريتي دارد و نه فاعليتي و اين مسئله به اذعان دانشمندان غرب، مردم را از توجه به سرمنشأ و غايت بازداشته است.
نقادي علم مدرن
سيدحسين نصر علاوه بر اينكه خود به نقد علم مدرن از مناظر معرفتشناسي و روششناسانه ميپردازد، اعتقاد راسخ دارد كه اين انتقاد بايد در جوامع اسلامي رواج يابد و علاوه بر مطالعه علوم غربي در اين جوامع، بايد نقادي اين علوم نيز صورت بگيرد. او از افرادي كه علم مدرن را به صورت دربست پذيرفته و براي جهان اسلام تجويز مينمايند و حتي آن را ادامه علوم اسلامي در عصر حاضر قلمداد ميكنند، به شدت انتقاد ميكند. او ميگويد «حتي بعضاً ديده ميشود عدهاي از مسلمانان، فلسفه مدرن علم را كه بر مبناي يك علم لاادري نسبت به طبيعت است، اغلب به شيوهاي كه در غرب از مد افتاده براي قضاوت صحت و سقم مواضع اسلام به كار ميبرند!»
به اعتقاد نصر، اولين گام در نقادي علم مدرن، تثبيت اين مسئله در اذهان است كه علم بما هو علم، خالي از نظام ايدئولوژي نيست و هر علمي جهتگيري ارزشي خود را به همراه دارد. لذا بايد اين شجاعت را داشته باشيم تا به رغم همه ابهت ظاهري علم مدرن و مظاهر تكنولوژيك آن به نقد صحيح و عقلايي بپردازيم و در قدمهاي بعد، به فكر توسعه علوم بر مبناي سنت اسلامي باشيم. مسئلهاي كه بدون فهم صحيح و احاطه به ابعاد علم مدرن عملي نيست و ما را به ناكجاآباد خواهد برد.
ش.د9600825