بازگشت قرون وسطی
رشد بنیادگرایی، لزوم بررسی همهجانبه و یافتن ریشههای تاریخی و فکری گروههای افراطی که از افغانستان و پاکستان گرفته تا عراق و سوریه، بازیگران اصلی سیاست شدهاند را میطلبد. به نظر میرسد صحنهگردانان اصلی با اهرم این گروهها به پیگیری سیاستهای خود در منطقه خاورمیانه میپردازند. در سالیان اخیر برای مخاطب تلویزیون دیدن تصویر سربریدنها و تیربارانهای دسته جمعی امری معمولی شده است، کسی باور نمیکند توحشی که در عراق و از جانب ترورریستهای داعش صورت میگیرد آیا حوادثی در دنیای مدرن است؟ انگار در قرون وسطی زندگی میکنیم و جنایتهایی که در اطرافمان به وقوع میپیوندد، گویی در دوران بدویت بشر روی میدهد.
داعش در سوریه و عراق، قدم به هر شهر و روستایی که میگذاشت با ورود خود گورهای دستهجمعی را مملو از قربانیانی میکرد که آنان را به خاطر مذهبشان، کافر و سزاوار مرگ میدانست. به کنیزی و اسیری بردن زنان و فروختن آنان در بازارهای موصل، حمله به میهمانیهای خصوصی و کشتار وحشیانه زنان و کودکان، سنگسار زنان و صدور حکم رجم به اتهام عضویت در فیسبوک که داعش آن را معادل زنا میداند، مثله کردن و سر بریدن مخالفان و تمسخر و تعدی به جنازه آنان، عمق قساوت و بیرحمی این سازمان را در برابر چشم جهانیان قرار داده است. این سازمان با اعلام دولت اسلامی عراق و شام قصد سعی داشته و دارد جغرافیای منطقه را تغییر دهد، امری که به نظر نمیرسد بدون هماهنگی و همراهی برخی دولتهای خارجی صورت بگیرد.
بازگشت به سنتها
بنیادگرایی مشتق از کلمه Fundamentum به معنای شالوده، اساس و پایه است. معادل این واژه در زبان عربی «الاصولیه» است که به معنای بازگشت به اصول و مبانی به کار میرود. این اصطلاح نخستین بار در اوایل قرن بیستم و در مباحث درون مذهبی پروتستان، در آمریکا رواج یافت. بین سالهای 1910 تا 1915 پروتستانهای انجیلی، مبادرت به انتشار جزواتی با عنوان مبانی کردند که در آنها بر حقیقت نص کتاب مقدس در برابر تفسیرهای جدید تاکید شده بود. پروتستانهای انجیلی اصل عصمت و لغزشناپذیری کتاب مقدس را مطرح کردند؛ به این معنی که آیات کتاب مقدس را باید کلمه به کلمه فهمید و هر کلمه آن دارای جایگاه و اهمیت میباشد.
به طور کلی بنیادگرایی جنبشی مذهبی است که بازگشت به اصول و بنیادها را مفروض گرفته و خواستار عبور از مدرنیسم و بازگشت به سنتهاست. تصلب، تاکید بر جامعیت دین، مخالفت با سکولاریسم و تاکید بر خشونت جهت پیشبرد اهداف، از ویژگیهای اصلی جریانهای بنیادگرا، از جمله بنیادگرایی مسیحی است. جنبشهای بنیادگرا با چنین رویکردی در صدد تاثیرگذاری بر محیط پیرامون خود بودهاند. بنیادگرایی مذهبی پدیدهای جهانی است و متعلق به مذهب یا مکان خاصی نیست. جهان در طول قرن بیستم به همان اندازه که شاهد نضج گرفتن جنبشهای اسلامی بوده، ظهور گرایشهای بنیادگرای مذهبی در سایر ادیان را نیز نظارهگر بوده است. علاوه بر تعریف اصلی این واژه، «بنیادگرایی» تداعی کننده معانی دیگری است که در ادبیات سیاسی دنیا رایج شده است و باعث شده که این واژه بار معنایی منفی پیدا کند.
وجوه تفکر بنیادگرا
1- اعتقاد به باورهای پایدار و تغییرناپذیر و بازسازی جامعه بر اساس آنها
2- اعتقاد به عقاید خاص دینی به عنوان ماده اصلی تفکر سیاسی
3- اعتقاد به حقیقت نص کتاب مقدس و برداشت خاص از ظواهر آن
4- روحیه ستیزهجویی و خشونت
5- جزماندیشی، مطلقگرایی و مخالفت با تکثرگرایی، آزادی سیاسی، نقد، مردمسالاری، تساهل و تسامح و نرمشناپذیری در برابر عقیده مخالف.
در سالهای اخیر به ویژه پس از دهه 90 میلادی، بنیادگرایی اسلامی بازیگر اصلی در مناسبات خاورمیانه و جهان بوده است و گسترش گروههای افراطی اسلامی را از افغانستان و پاکستان گرفته تا عراق و سوریه، شاهد بودهایم.
شکلگیری القاعده
القاعده به تشکیلاتی بینالمللی گفته میشود که متشکل از شبکههای تروریستی گوناگون است که بر اساس آرمان خود و با تصور کاهش تاثیرات و دخالتهای غیرمسلمانان بر دنیای اسلام و گسترش اسلام در جهان، با غرب و ایالات متحده مبارزه میکنند. رهبر این سازمان اسامه بنلادن بود و اکنون گفته میشود رهبر این گروه ایمنالظواهری است. این تشکیلات در سال 1988 توسط اسامهبنلادن جهت مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان تاسیس شد.
این سازمان در اواخر دهه 1970 میلادی با عنوان دفتر «مکتب الخدمه» و با هدف آموزش، پشتیبانی و تجهیز مجاهدین عرب برای جنگ با شوروی سابق آغاز به کار کرد. مبارزان عرب توسط سازمانهای خیریه عربی از کشورهای خود به منطقه جنگ منتقل و در آنجا تجهیز و پشتیبانی میشدند. محمد بنلادن، پدر اسامهبنلادن خود نظارت کلی بر روند مهاجرت مجاهدان عرب را بر عهده داشت و به این مجاهدین، عربهای افغان گفته میشد. در سال 2000 ایمنالظواهری سازمان جهاد اسلامی مصر را با سازمان القاعده ادغام کرد و به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد.
در تشکیل القاعده دولتهای عربستان سعودی، پاکستان و از همه مهمتر ایالات متحده نقش داشتند. در سالهای جنگ سرد تشکیل کمربند سبز متشکل از نیروهای مذهبی، سیاست اصلی ایالات متحده برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم محسوب میشد. برای ایالات متحده، مقابله با اتحاد جماهیر شوروی و انتقام جنگ ویتنام از جمله اهداف اصلی در حمایت از القاعده بود، اما هدف دیگر آمریکا از دامن زدن به این جنگ و راه انداختن تشکیلات القاعده، دور کردن کانون بحران خاورمیانه از منطقه فلسطین و معرفی افغانستان به عنوان کانون جدید توجهات بود.
تولد طالبان در افغانستان
طالبان به معنای طلبهها (جمع طلاب)، نام گروهی از شبهنظامیان روحانیِ مخالف دولت افغانستان در دوران اشغال این کشور توسط شوروی سابق بود که دارای عقاید مذهبی دگماتیک و وابسته به مکاتب حنفی و وهابی بودند. رهبری طالبان اینک با مولانا فضلاله است که پس از کشته شدن حکیماله محسود (رهبر پیشین) شخص اول این گروه شد. در ۱۰ اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی در اوج جنگهای داخلی افغانستان گروهی وارد ولایت قندهار در جنوب افغانستان شدند و نام خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نهادند. حمایتهای مکرر و پنهان عربستان سعودی از طالبان نقش مهمی در شکلگیری آن داشت و آنها با شعار جهاد با شرک و کفر و نوید اینکه هر کس کشته شود به بهشت خواهد رفت، پیروان زیادی از افغانستان و پاکستان یافتند.
نیروهای طالبان مناطقی در جنوب افغانستان که تحت تسلط مجاهدین به رهبری برهانالدین ربانی بود را اشغال نمودند و در مدت زمانی کوتاه در ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶، کابل پایتخت افغانستان را تصرف کردند. به محض ورود به کابل محمد نجیباله احمدزی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان و برادرش شاهپور احمدزی را کشتند و جنازههایشان را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند.
امارات اسلامی!
طالبان نام حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان گذاشت و رهبر خود، ملا محمد عمر را به عنوان امیرالمومنین معرفی نمود. کشورهای پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تنها کشورهایی بودند که طالبان را به رسمیت شناختند. حکومت طالبان با رادیو، تلویزیون، موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و آثار هنری مخالف بودند و مجسمههای بودا را که از مهمترین آثار تاریخی افغانها محسوب میشد در بامیان منهدم کردند. آنان به زنان اجازه نمیدادند به تنهایی از خانههایشان خارج شوند و مردان ملزم بودند ریش بلند و موهای کوتاه داشته باشند. برای انجام فرایض دینی همچون نماز از اجبار و زور استفاده میکردند و به هنگام نماز مغازهها باید بسته میشد و مردم مجبور بودند در مساجد حاضر شوند. در حکومت طالبان بدون هیچ تخفیفی، مجازات زناکاران مرگ و سنگسار و مجازات کوچکترین دزدی بریدن انگشتان یا قطع دست بود که حکم در ملا عام اجرا می شد.
طبق گزارش نهادهای بینالمللی حقوق بشری، طالبان در دوره حاکمیت خود دست به کشتار هزاران تن از مردم هزاره زد که این کشتار مصداق عینی یک نسلکشی بود. والی طالبان در آن وقت پس از تصرف شهر مزار شریف از هزارهها که مردمی شیعه بودند به عنوان کافر یاد کرد و قتل آنان و غارت اموالشان را جایز دانست.
همراهی دو سازمان
بنلادن، رهبر القاعده به بهانه کمک به طالبان یک سال پس از استقرار نظام طالبان در افغانستان با هواپیمای شخصی خود وارد جلالآباد شد و مورد استقبال مقامات طالبان قرار گرفت. در پی حملات تروریستی به برخی از قرارگاههای نیروهای آمریکایی در آفریقا و آسیا و حملات 11 سپتامبر به برجهای تجارت جهانی، آمریکا بنلادن را مسئول این حملات دانست و از پاکستان و افغانستان خواست تا او را تحویل آمریکا دهند. به رغم نقشی که در آغاز، ایالات متحده خود در شکلگیری طالبان داشت همین بهانه کافی بود تا با شعار مبارزه با تروریسم، به افغانستان حمله کرده و حکومت طالبان را سرنگون کند.
به رغم سقوط طالبان و ضربات سنگینی که القاعده متحمل شد، با این وجود این دو سازمان هنوز به بقا و عضوگیری ادامه میدهند. سازمان القاعده به خاطر ساختار شبکهای و کانونی خود این امکان را دارد که هر کسی از هر کجای جهان با آن ارتباط گرفته و در قالب گروهی کوچک و بدون ارتباط تشکیلاتی با ردههای بالاتر به فعالیت تروریستی اقدام کند. پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق این گروه با استفاده از هرج و مرج به وجود آمده فعالیتهایش را گسترش داد و در اردن، سوریه، عربستان، عراق، کویت و امارات، نفوذ خود را گسترش داد.
جنگ در میدان اندیشه
با وقوع بحران سوریه و مجموعه شرایطی که با دخالت دولتهای خارجی در مساله سوریه به وجود آمد، جنبش تحولخواهی مردم سوریه به جنگ داخلی تبدیل شد. طولانی شدن اختلاف و جنگ داخلی به رشد و گسترش گروههای بنیادگرای نوظهوری انجامید و سوریه را به کانون تازهای برای سازمانهای تروریستی نظیر داعش و جبهه النصره تبدیل کرد. تصاویر سر بریدن و خشونت این گروهها جهانیان را در بهت و حیرت فرو برد و نگاهها را متوجه این منطقه و توحشی که در حال شکل گرفتن بود کرد. در تاریخ 20 خرداد 93، داعش با حمله و تصرف شهر موصل فصل جدیدی را در تاریخ عراق رقم زد و در فاصله کوتاهی توانست بخش زیادی از خاک عراق را به تصرف خود درآورد. به اذعان کارشناسان، ضعف دولت مرکزی و توطئه افسران و نظامیان حزب بعث که تعداد زیادی از آنان به عضویت داعش درآمدهاند عامل مهمی در پیشروی این گروه در عراق است. حال با گذشت چهار سال از آن تاریخ، شرایط به ضرر داعش تغییر جهت داد و مهمترین پایگاه آنان در عراق آزاد شد.
هرچند هنوز تا برچیده شدن نظامی داعش در منطقه فاصله زیادی داریم، با این همه نباید از نظر دور داشت که گروههایی نظیر داعش در قامت تقابل قدرتهای بزرگ است که حیات یافته و حمایت میشوند. از این منظر به نظر نگارنده تا مادامیکه خاورمیانه صحنه رودررویی روسیه و ایلات متحده از سویی و ایران و عربستان و اسرائیل از سویی دیگر است، نمیتوان به حذف داعش امیدوار بود. سیاست پنهانی ایلات متحده، عربستان، اسرائیل و حتی تا اندازهای ترکیه در حمایت از داعش، زمینه را برای حضور و نقشآفرینی این گروه باقی خواهد گذشت. آنچه ورای این خطکشیها و تقابلها حائزاهمیت است، رسیدن به نقطهای است که با رشد اومانیسم، اندیشههای مدرن و دموکراتیک راه بر استیلای گروههای بنیادگرا بر ذهن و اندیشه آدمیان در هرکجای دنیا بسته شود.
http://hamdelidaily.ir/index.php?newsid=34095
ش.د9601413