* با توجه به مقدمهای که فرمودید، سوالی که مطرح میشود این است که آیا استان نینوا (با 37000 کیلومتر وسعت) به مرکزیت شهر دو میلیون نفری موصل و در 400 کیلومتری بغداد، از حیث منزلت فکری، چه جایگاهی دارد؟ به عبارت دیگر، آیا شهر موصل حاوی افعال و افکار تمدنسازی هست که خمیرمایه هویتی این شهر در سالیان آتی باشد؟
** مشهورترین روایت در باب موصل این است؛ اصلیترین نکتهای که در ذهن محققان مسائل خاورمیانه موج میزند اشاره محمد رشید رضا (نویسنده سلسله مقالات در نشریه المنار و مؤلف کتاب معروف «الخلافه او امامه العظمی») به ضرورت استقرار خلافت در شهر موصل است.
رشید رضا، به روایت حمید عنایت از کتاب مذکور، موصل را به سبب موقعیت اتصالبخش آن بین عربها، ترکها و کردها واجد اهمیت میبیند و توصیه مینماید که دستگاه خلافت در این شهر استقرار یابد. اما تأمل دقیق در کتاب «الخلافه او امامه العظمی» نشان میدهد که چنین برداشتی از نگاه رشید رضا، چندان هم دقیق نیست. رضا در کتاب 118 صفحهای خود که در اصل مجموعه مقالههای وی در نشریه المنار تا سال 1935 است، بعد از شرح فتنههای سلاطین عثمانی و نهایتاً انحلال خلافت از سوی سیاستمداران ترک، در صفحه 60 کتاب خود بحثی دارد با عنوان «جعل المرکز الخلافه فی الحجاز و موانعه». رضا در این مبحث نشان میدهد که حکمرانان ضعیف و مستبد حجاز نمیتوانند نظر مثبت جهانیان را به دارالخلافه حجاز جلب کنند. ضمن این که استقرار دارالخلافه در حجاز موجب دلسردی غیرعربها نسبت به اسلام میشود.
رشید رضا در ادامه، و در صفحه 62 همان کتاب، بحث «اقامه الخلافه فی البلاد الترک و موانعها و مرجحاتها» را آورده است. این نظریهپرداز خلافت، 10 دلیل در مورد عدم صلاحیت حجازیها برای مدیریت دارالخلافه آورده بود، اما این بار با تشریح 5 نکته، نشان میدهد که ترکها نیز میزبان موفقی برای خلافت نخواهند بود. بر این اساس، او «اقامه الخلافه فی منطقه الوسطی» (ص 63) را طرح میکند و اینجا سخن از موصل به میان میآورد تا قرارگاه خلیفه ناموجود و خلافت منحله باشد و جهان اسلام را به «مصالح دین و دنیا» بخواند.
رشید رضا در خلاء بحثهایش، به کرات عربها و ترکها را نصیحت میکند که شریعت را پاس دارند و ملت واحد باشند. او این نصیحتهای بیثمر و زمانپریش را در زمانهای مطرح میکند که آتش ناسیونالیسم ترکی، عربی و ایرانی شعلهور شده و سالهاست که دستگاه خلافت، کارآمدی و دلیری خود را وانهاده است.
آنچه در توضیحات دکتر حمید عنایت و مجید خدوری به چشم نمیخورد وجه موقتی پیشنهاد رشید رضا است. به سخن دیگر، رشید رضا اصرار و استدلال نمیکند که موصل، پایگاه مساعد و موفق برای خلافت است. رشید رضا بدون توجه به فرسایش فکری پارادایم خلافت در آن زمانه، بحث زمامداری مسلمین را فقط به یک تعیین مکان مناسب فرو میکاهد. غافل از آن که، مسأله آن روزگار مسلمین نه فقدان مکان مساعد برای خلافت، که یائسگی فرهنگی – فکری آن برای شناخت و درمان معضلات بود. با آنکه تلاشهای جسته گریختهای برای احیای خلافت در قرن بیستم صورت پذیرفت (علی موجانی، 1394) اما هیچیک از تقلاها به کفایت خلافت برای مقابله با اشغال، استعمار، تبعیض و نژادپرستی و خونخواهی خوفناک توجهی نداشتند و فقط از سر حسرت و احساس بحرانی در هویت خود، در پی تابوت خلیفه میدویدند و میگریستند.
* با توجه به فرمایشات شما از این کتاب، فرهنگ موصل را چقدر در این مصیبت دخیل میدانید؟
** کالبدی مانند موصل، ظرفی است برای محتوایی که در عالم ذهن موصلنشینان میگذشته است. به سخن دیگر، همان گونه که هر شهری، تابعی از افکار و فرهنگ شهروندانش هست، شهر موصل نیز دارای منزلتی است که از سوی تجارب و ابتکارات تاریخی ساکنانش عرضه شده است. اگر از بعضی میراث آشوریان و قبور پیامبرزادگان بگذریم شهر موصل از حیث تمدن و فکر رهاییبخش بسی فقیر و پریشان است و همین فقر، آینده این شهر را به تنش و تزلزل خواهد برد. اگر سالیان دور را در نظر نگیریم و فقط به تحولات 1000 روز اخیر نظر بدوزیم سؤالات مهمیوجود دارد که وجدان موصل را سخت شرمناک ساخته است.
جمعیت دو میلیون نفر شهر موصل، همسو با نخبگان و رؤسای قبایل ریز و درشت خود، به سرعت و سهولت وعده سر خرمن داعش را باور کرد و بعضاً به استقبال قومیزمانپریش رفت که کوچکترین نسبتی با تمدن و رفاه و رهایی نداشتند. گویی، این مقاومت در برابر جباران تاریخ است که ملتی یا هر منطقهای را جاویدان تاریخ مینماید و تسلیم و انفعال است که صفحات آینده را در آتش گذشته سیاه میسازد.
* پرسش امروزیان از دهها امام جماعت، صدها نخبه، هزاران دانشگاهی، چندین رئیس قبیله و صدها فرمانده نظامیموصل این است که چرا به سادگی فریب خوردند، چرا مقاومتی را صورت ندادند، چرا با قومیمتهتک و خشونتکار، همکاری کردند؟
** شاید شهروندان مظلوم و اندوهبار موصل، یأس و ناامیدی و بیچارگی را اصلیترین دلیل همکاری با داعش عنوان کنند و تأکید بورزند که همگان در مقابل خنجرهای برّان و عریان داعش تسلیم شدهاند و ملامت وجدان موصل، راه چاره نیست. اما این پاسخ بیشتر توجیه است تا استدلال. مردان قبیلهای که دختران ایزدی را از بنگاه بردهفروشی داعش خریداری کرده و زنان و دختران بیپناه را کُلفت و همخوابه خویش کردهاند، تا ابد مدیون چشم مظلومان و محزون ایزدیها و نوع بشریت باقی خواهد ماند. این خاطرات سیاه، آیندهای سفیدی را رقم نخواهد زد و رفوزگی فرهنگی در چنین برنگاههایی، خراشهایی بس عمیق بر سیمای فکر و فرهنگ شهر انداخته است.
* تصور شما از آینده موصل چیست؟ آیا این مصائب تمام شد یا قرار است شاهد حوادث بدتری باشیم؟
** سه آینده محتمل برای منزلت فکری موصل وجود دارد:
با این که گذشته چراغ راه آینده میتواند بود، اما در بسیاری مواقع، این گذشته است که آینده را آتش میزند و بار گران تاریخ، آینده بسیاری از ملل را تباه و سیاه کرده است. موصل در مرکز استان نینوا، همزمان با سوریه، اربیل، صلاحالدین، الأنبار و کرکوک، همسایه است. فاصله 400 کیلومتری با بغداد، ترکیب جمعیت و نقشآفرینی قدرتهای متعدد و متعارض، حداقل سه آینده زیر را پیشاروی موصلیان قرار داده است.
گفتنی است همه این سناریوپردازیها، مبتنی بر این فرض است که طی ماههای آینده، غرب موصل نیز از داعشیان پاکسازی خواهد شد و اعضای داعش با تنگتر دیدن حلقههای محاصره، به عملیاتهای ایذایی و ترویستی هولناکتر و قویتر در شهرهای بزرگ روی خواهند آورد.
اما سه سناریوی پیشرو:
سناریوی نخست: موصل به عنوان هیجدهمین استان و بازگشت آن به مجموعه عراق
طی سه سال اخیر، دولت عراق به هزاران نفر از ساکنان موصل حقوق پرداخت نموده است و از نگاه بغداد، تصور عراق منهای موصل، امری است محال. مهمترین رانه این سناریو، بازیابی قدرت ارتش در بغداد از یکسو و افول ستاره اقبال داعش از سوی دیگر است.
سناریوی دوم: تجزیه موصل به سه خوشهی عربهای سنی، ترکمنها و کردها
طبق آخرین برآوردها، بیش از 800000 نفر از جمعیت دو میلیون نفری استان نینوا را کردها و ترکمنها تشکیل میدهند. غالب کردهای استان نینوا در شهرهای سنجار، شیخان و زمار و چند منطقه دیگر هستند که اتفاقاً تحت کنترل اقلیم کردستان قرار ندارند. خوشه مهمی از ترکمنها در تلعفر و روستاهای اطراف پراکندهاند که به دلیل برخورداری از پشتیبانی فعال ترکیه، متغیر مهمیشدهاند. اما 60 درصد جمعیت موصل را عربهای سنی تشکیل میدهند که با توجه به دموکراتیک شدن گردش قدرت، تعیینکنندهترین متغیر هستند.
سناریوی سوم: موصل به عنوان خوشهی فعال از ولایت سنیستان بزرگ
همسو با افول داعش، گویا زخمهای کهنه و دیگری سرباز میکنند: نیروهای پیشمرگه کرد به رغم همگامیبا ارتش عراق در بازپسگیری موصل، اعلام کردهاند که در خط مقدم نخواهند بود و توان خود را برای نبردهای آتی (احتمالاً در مناطق مورد اختلاف با بغداد) ذخیره خواهند کرد. علاوه بر این، هزاران نفر از شهروندان سنی و عرب موصل، با آموزههای داعش مشکلی ندارند و داعش را به دولت شیعی عراق ترجیح میدهند. علاوه بر این، به رغم اصرار ترکیه بر حفظ تمامیت ارضی عراق و سوریه، عدهای از نویسندگان از پروژهی «پایان عراق» و «سایکس پیکوی جدید» سخن میگویند.
کردها، با مقاومت در برابر داعش (در کوبانی و غرب اربیل)، سرمایه سیاسی کم نظیری در اذهان جهانیان بدست آوردند اما این بار گویا این نیروهای عراقی (بخصوص حشد الشعبی) هستند که فاتح محورهای فروبسته به شمار میآیند. هراس امریکاییها این است که ایده حشدالشعبی مرزهای عراق را پشت سر گذاشته و به شامات و جولان و فلسطین نیز سرایت کند. با این وصف بنظر میرسد اکنون دو نیروی نوظهور میخواهند آینده عراق را رقم بزند: پیشمرگهها از طرف کردها و نیروهای حشدالشعبی از جانب بغداد. گمان میرود اقلیم سنی نشین نیز حتما نیروی مشروعی برای تقسیم فرصتهای پساداعش عرضه خواهد کرد تا از حقوق عربهای سنی صیانت کنند. تا این موعد، شاهد حرکتهای انتحاری پرقدرت از جانب باقیماندههای داعشی و بعثی در عراق خواهیم بود. اما نباید فراموش کرد که جماعت بعثی با هر انتحار و همدستی ای که با داعش در عراق میکند به پایان عمرش نزدیک میشود.
* آینده رهبری داعش بعد از مرگ ابوبکر بغدادی را چه طور پیشبینی میکنید؟
** با انتشار اخباری از ناحیه رسانههای روس مبنی بر هدف قرار گرفتن رهبر داعش، این سوال پیش میآید که جانشین او چه کسی خواهد بود و داعش در دوران پس از بغدادی چه رویهای در پیش میگیرد؟ باید بلافاصله اضافه کنم که از حیث اندیشهای مرگ بغدادی اهمیتی ندارد. قاموس داعش به گونهای شکل گرفته است که رهبر، یک کارگزار یا نماینده یا همان Agency است نه فاعل فعال و خودمختار. به روایت خانم لمتون، سوال اصلی در چنین مواقعی که رهبر نماینده شریعت است این است: چه کسی باید حکومت کند! اما در حکومتهای مدرن سوال اصلی این است: چگونه باید حکومت کرد.
در اینجا، دست رهبر باز است تا علاوه بر نمایندگی و اجرا، عامل و واضع قواعد هم باشد.فرق اساسی سوال دوم با اول این است که خلیفه، فقط مجری است به همین خاطر بسیاری از حنبشهای اسلامی رادیکال معتقدند قانون اساسی نوشتن نوعی کفر و شرک است چون شریعت الهی در کتاب مقدس و سنت نبوی مضبوط است. برخلاف روایت دوم که در آن میتوان طرحی نو در انداخت و شرایط را بازتعریف و قوانین را بازنگری و بازنگاری نمود.
http://www.mardomsalari.net/4355/page/7/16639
ش.د9602282