تعاريف متضاد، مشكل اساسي تبيين تروريسم
جواد اطاعت / استاد علوم سياسي و نويسنده كتاب
سازمان ملل متحد، سه بحران را در سده بيست و يكم مدنظر قرار داده كه نخستين آن بحرانهاي زيستمحيطي است كه تقريبا همگاني شده و ايران و ساير نقاط جهان را تحتالشعاع خود قرار داده است، بحران دوم، مساله بيماريهاي واگيردار مثل ابولا و ايدز و غيره است و بحران سوم كه از مهمترين بحرانها است مساله تروريسم در خاورميانه و جهان اسلام است. از آنجا كه بحران تروريسم، فضاي سياسي اين منطقه را تحت تاثير قرار داده و ايران نيز خود از قربانيان تروريسم است، تصميم گرفتيم تا درباره اين موضوع پژوهشي را انجام داده و آن را به صورت كتاب منتشر كنيم. خوشبختانه اين پژوهش انجام شد و دانشگاه شهيد بهشتي نيز آن را منتشر كرد و در هفته كتاب با حضور دكتر محمدجواد ظريف از آن رونمايي شد. ما در چند فصل موضوع تروريسم را مورد بحث قرار داديم؛ در فصل اول، تعاريف، مفاهيم و نظريههاي تبيينكننده تروريسم است. حدود ٢٢٠ تعريف از تروريسم در اين كتاب مطرح شده است كه يكي از مشكلات اساسي اين موضوع، همين تعاريف مختلف و بعضا متضاد است. نظريههايي كه به اين مفهوم پرداختهاند مثل نظريههاي محروميت نسبي، انتخاب عقلاني، يادگيري اجتماعي، عمل جمعي و... نيز مورد بررسي قرار گرفتهاند.
در فصل دوم، به تاريخچه و ويژگيهاي تروريسم پرداختهايم و در فصل سوم، درباره انواع تروريسم و حملات تروريستي مثل تروريسم متعارف و غيرمتعارف، شيميايي، بيوتروريسم، انتحاري و... بحث كردهايم. در فصل چهارم، ابعاد مكاني-فضايي تروريسم را مورد مطالعه قرار دادهايم و در پنجمين فصل، تروريسم در نقاط مختلف جهان كه متاسفانه بخش عمده آن به جهان اسلام اختصاص دارد مورد ارزيابي و واكاوي قرار گرفته است. در فصل پاياني نيز از آنجا كه ايران خود از جديترين قربانيان تروريسم است، تعيين مكاني- زماني حملات تروريستي در ايران بررسي شده است.
ايران؛ قرباني ناشناخته تروريسم
قدير نصري / پژوهشگر ارشد مركز مطالعات خاورميانه
كتاب از نظر ويراستاري مثل يك معجزه به نظر ميرسد زيرا بدون غلط املايي، بسيار چشم نواز و خوشخوان بوده و از نظر محتوايي نيز اثر ارزشمندي است. البته در نقد يك اثر بايد دقت كرد كه از تخريب و تعريف بيجا در تحليلها پرهيز كرد اما نويسنده در اين كتاب تقريبا ٢٥٠ صفحهاي، كوشيده با استفاده از تصاوير و نقشهها ابعاد مختلف مناطق گوناگون را تحليل كند و اين در درك كتاب موثر بوده است. گفته ميشود در بررسي كتاب، به جاي استنطاق نويسنده و كليگويي بايد قواعدي را رعايت كرد و اين نكته كليدي در نقد است. براي توضيح بيشتر جملاتي را از هابرماس نقل ميكنم. او معتقد بود كه ناقد يا نقد بايد دو خصيصه داشته باشد؛ يكي اينكه ابهام نهفته در متن را نداشته باشد و دوم اينكه سطح ناقد حداقل در بخشي از آن موضوع، از سطح مولف بالاتر باشد.
بر اساس اين ويژگي، گفته ميشود كه از متن بايد چهار سوال پرسيد و به آنها پاسخ داد. سوال اول اينكه سخن مركزي كتاب چيست و دغدغه مولفان در اين اثر چيست كه ديگران به آن نپرداختهاند؟ دوم اينكه من ناقد چه چيزي از اين كتاب آموختهام كه قبلا نميدانستهام؟ سوال سوم، من ناقد با چه چيزهايي كه از آن آموختهام موافق هستم؟ سوال چهارم نيز اين است كه با چه مواردي از اين اثر مخالف هستم؟ و اين مخالفت ميتواند در يكي از اين سه حوزه باشد؛ ميتواند در پردازش مساله باشد، دومين نكته اين است كه بررسي كرد گزارههاي موجود در كتاب صادق هستند يا كاذب يا مغالطهآميز؟ و سومين موضوع، پردازش صوري اثر است و اهميت زيادي دارد.
اين كتاب يك سخن مركزي دارد و مولفان، دنبال انتقال اين جمله حياتي و كليدي هستند كه تروريسم بيش و پيش از هر چيز ماهيت و زمينه جغرافيايي دارد. آنها معتقد هستند كه تروريسم يك سلسله عوامل زيربنايي دارد كه به آن زمينههاي جغرافيايي ميگويند و يك سلسله عوامل روبنايي دارد كه آن را ژئوپولتيك مينامند. تمام عناصر كتاب بسيج شدهاند تا به ما بفهمانند تمام گروههاي تروريستي در منطقه، بيش از هر چيز از شرايط جغرافيايي منطقه متاثر شدهاند كه عوامل ژئوپولتيك و سياسي منطقه نيز آن را تشديد كردهاند. اما از اين كتاب چه آموختم؟
من به عنوان يك محقق درباره اينكه چه مطالبي از اين كتاب آموختم كه قبلا واقعا آنها را نميدانستم به چند نكته اشاره ميكنم؛ اول اينكه گويا وزن زمين و جغرافيا و موقعيت مكاني در حركتهاي تروريستي خيلي بالا است. دومين مطلب اين بود كه دانستم تروريسم نه غالبا بلكه مطلقا يك ساختار غيردولتي دارد. تروريسم يك بازيگر غيردولتي و حركتي اجتماعي است كه در قالبهايي چون جنبشهاي اعتراضي، ضداستعماري و غيره تبلور مييابد و آموختم كه دولتها پايبند يكسري هنجارهاي بينالمللي هستند پس نميتوانند تروريست باشند. سومين نكتهاي كه متوجه آن شدم اين بود كه ايران به عنوان يك قرباني ناشناخته تروريسم چه قومي، چه مذهبي و چه سياسي محسوب ميشود. در واقع، حوادث تروريستياي كه در كشور چه در ابتداي انقلاب و چه در حوادث قومي و مذهبي اتفاق افتاد برداشت مرا از تروريسم تغيير داد.
نسبت تروريسم با درماندگي دولتها
اما در همان چارچوب با چه مواردي كه آموختهام مخالف هستم؟ متاسفانه من با هيچ يك از اين موارد موافق نيستم و معتقدم كه گفتمان غالب درباره تروريسم در دنيا با گفتمان غالبي كه در اين كتاب دنبال ميشود، متفاوت است. يعني نميتوان سهم زمين و سرزمين را تا اين اندازه كه در كتاب ديده ميشود برجسته كرد. در ادامه، سوال سوم و چهارم را ادغام ميكنم و درباره وجوهي كه درباره آنها با كتاب موافق و هم نظر هستم بحث ميكنم. مولفان در اين كتاب، به طرز قابل تحسيني تروريسم را به درماندگي دولتها ربط دادهاند، در واقع، هر كجا كه دولت، ناكارآمد و فاسد است، حشرات تروريستي زياد رشد ميكنند.
به عنوان مثال، در پاكستان سي يا چهل درصد كشور دست دولت است و بقيه ايالتها به صورت قبيلهاي اداره ميشود و دولت نميتواند در اين زمينه ورود كند به طوري كه در منطقه سوات، دو تا سه ميليون نفر، مملكت داري داعشي و القاعدهاي دارند كه ارتش پاكستان براي ممانعت از وقوع جنگ به آنها اجازه فعاليت داده است. در واقع، به درستي گفته ميشود كه تروريسم با دولت درمانده يا ناتمام در تامين آموزش و درمان و مسائلي از اين دست در ارتباط است. تنها نكتهاي كه در اين كتاب با آن موافق هستم تعريف دقيق و قابل اتكا از تروريسم است كه نميتوان ايرادي به آن وارد كرد.
اين تعريف عبارت است از استفاده يا تحريك به استفاده از خشونت با ابزارهاي مختلف از سوي فرد، گروه يا دولتي عليه اتباع عمدتا غيرنظامي يا اموال يك يا چند كشور به منظور ايجاد رعب و وحشت در جامعه هدف، به منظور دستيابي به اهداف سياسي. اما در پايان اشارهاي داشته باشم به اينكه با چه مواردي در اين اثر مشكل دارم. نخستين موردي كه براي من قابل درك نبود ذكر اين جمله است: غلبه وجه روايتي كار و اجتناب آن از تامل، كتاب آموزشي و روايي و نه كتاب پژوهشي و تامل آميز. واقعيت اين است كه كتابها دو دسته هستند يا بيشتر جنبه آموزشي و خبري دارند و اغلب توسط دانشگاهها منتشر ميشوند يا كتابهاي پژوهشي، ايدهمند، دغدغهمند و مستقل هستند. من اين اثر را زيرمجموعه دسته اول تعريف ميكنم و علاقهمند هستم كه كتاب در چاپهاي بعدي ايده هم ارايه دهد و حرف جديدي در آن مطرح شود. در اين كتاب ايده مطرح شده كه تروريسم جنبه مكاني دارد اما بدون پردازش رها شده است.
مساله ديگر، پسيني و انفعالي بودن روايتها و ناتواني اثر در حدس زيركانه حوادث آتي است. در مورد ريشههاي تروريسم در ايران و جهان نيز توصيف تحليلي ارايه داده اما قابليت پيشبيني كردن نداشته است و نكته پاياني وزندهي به عوامل اصلي در فهم تروريسم است. در اين اثر، سيزده نظريه و هشت عامل مطرح شده است اما وزن هر عامل به طور واضح مشخص نشده است؛ لذا ميطلبيد كه عامل اصلي مشخص شده و درباره وزن هر يك از عوامل مكمل توضيح بيشتري داده ميشد.
تروريسم به مثابه واقعيت عصر موجود
ابراهيم متقي / استاد روابط بينالملل دانشگاه تهران
موضوع تروريسم امروز يك موضوع جديد سياسي است، در حوزه سياست در هر دوران يك واژه و يك واقعيت مد ميشود و طبعا مخاطب زيادي پيدا ميكند و كسي نميتواند واقعيت را ناديده بگيرد، همانگونه كه تروريسم واقعيت عصر موجود است. شايد نخستينباري كه من با بحثهاي تروريسم به مثابه خشونت برخورد كردم در كتاب تيري دژاردن با عنوان «صد ميليون عرب» در دوره كارشناسي و در درس سياست و حكومت در خاورميانه بود.
اين كتاب، اثري منحصر بفرد، خيلي قديمي اما دقيق است يعني مربوط به زماني است كه جهان عرب فقط صدميليون نفر جمعيت داشت و اواسط دهه ١٩٧٠ را تحليل ميكرد. وقتي كه بحثهاي عراق و سوريه را در آن كتاب به خاطر ميآورم ميبينم كه عراق مركز خشونت است. وقتي او درباره عراق صحبت ميكند و تمثيل ميآورد، من به اين جمعبندي ميرسم كه در برخي از محيطها خشونت ذاتي و فطري است و تروريسم در جاهايي اتفاق ميافتد كه خشونت داراي چنين ويژگي است. ميدانيد كه ميتوان تفاوت تحليل امريكاييها و اروپاييها را در بحثهاي رئاليسم امريكايي و رئاليسم اروپايي ديد و در نگاهي كه رمون آرون دارد اين تمايز خود را نشان ميدهد.
امريكاييها، مساله سياست و قدرت را فقط به Stateمعطوف ميكنند در حالي كه اروپاييها هم State و هم جامعه را باهم مرور ميكنند. به همين دليل است كه وقتي جيمز. ا. بيل كتاب «شير و عقاب» را مينويسد ميگويد مشكل امريكاييها در ايران- در دوره پهلوي دوم- اين بوده كه فقط با حكومت ارتباط داشتند و فضاي اجتماعي را ناديده ميگرفتند. زيرساختهاي اجتماعي گمشده امريكاييها بود و حتي براي كارمندان محلي نيز كه امريكاييها در سفارت داشتند عموما ترجيح ميدادند از اقليتهاي مذهبي استفاده كنند.
چنين نگاهي تفاوت زيادي با نگاه اروپايي دارد كه ساخت اجتماعي، طبقه اجتماعي، نخبگان و الگوي كنش را ميفهمد. مركزيت و بعد مكاني تروريسم موجود، همان جايي است كه تيري دژاردن بر آن دست ميگذارد؛ عراق و سوريه. جايي كه ذات و جامعه آن خشونتزا است. بحثي كه دژاردن مطرح ميكند اين است كه در برخي از مناطق با توجه به بعد مكاني خشونت، اين خشونت نهادينه شده فطري ذاتي است. اين واقعيتها را نميتوان ناديده گرفت كه نشان ميدهد تروريسم امروز، يك ماهيت بومشناختي بسيار جدي و اساسي دارد.
چرا دولت در تونس كه فروريخت دوباره بازسازي شد؟ مگر در مصر گروههاي تكفيري حضور نداشتند؟ بسياري از نظريهپردازان تكفيري كه منادي تروريسم بودند مصري هستند اما چه شد كه خشونت در مصر در دوران محدودي كنترل شد، در تونس يك فرآيند دموكراتيك روي داد و در اردن كاملا مهار شد.
مكان؛ مولفه بنيادين تروريسم جديد
تحليل من اين است كه يك مولفه بنيادين كه مربوط به تروريسم جديد ميشود بحث مكان است. يك قالب فقهي و انديشهاي در يك كشور معنا پيدا ميكند، تبديل به يك سازمان و تبديل به يك خشونت ميشود و در كشور ديگري نميشود.
بحثهايي كه گراهام فولر در كتاب «قبله عالم» دارد و بحثهايي كه مربوط به ايران است نشان ميدهد كه به هيچوجه ايران نميتواند منادي تروريسمي باشد كه دكتر به آن پرداخت. مجاهدين خلق (منافقين) و چريكهاي فدايي در ايران حضور داشتند و در زمان شاه ترورهايي را انجام دادند، بعد از انقلاب نيز ترورهاي وحشتناكي را رقم زدند اما اصلا قابل مقايسه با فضاي تروريسمي كه در عراق و سوريه شكل گرفته، نيست. آنچه در قالب تروريسم تكفيري از آن ياد ميشود با آن فضايي كه در افغانستان، پاكستان و ايران شكل گرفت، مشابهت ندارد. در صورتي كه آموزههاي ديني آنها مشابه است و قالبهاي ذهني آنها از يك منبع الهام ميگيرد.
پس چرا داراي ابعاد متفاوتي است؟ من فكر ميكنم كه در اين كتاب به بحث تروريسم و بعد مكاني آن اشارههايي شده اما نياز است كه در اين حوزه، بررسيهاي بيشتري صورت گيرد. لازم بود كه اين كتاب يك قالب تبارشناسانه داشته باشد. متاسفانه در اين اثر به تروريسم يهودي و غربي اشاره نشده يا به صورت محدود اشاره شده است در حالي كه زيرساختهاي فضاي تروريسم در جهان مربوط به گتوهاي يهودي است و بر همين اساس نيز شهركسازيها را پيش ميبرد. به همين دليل است كه حتي باراك اوباما ميگويد كه در تاريخ اسراييل، من با دولت ويژهاي در فضاي راست روي رو به رو بودم.
بحث ديگر اين است كه زماني كه يك ساخت خشونتآميز بيرحم در يك منطقه وجود داشته باشد، خشونت را در حوزههاي ديگر باز توليد ميكند. مهم نيست كه آن را عليه چه كسي به كار ميگيرد لذا زمينه آماده ميشود براي اينكه اين خشونت تروريستي كه بخشي از اين فضاي كنش تروريستي كه ماهيت غريزي دارد نيز شكل بگيرد. نكته ديگر جهان غرب است؛ اصلا تروريسم مقولهاي است كه ريشه غربي دارد. هر چند در دوره اسماعيليان كنشهايي در خاورميانه داشته اما مدل آن با آنچه امروز انعكاس دارد، متفاوت است.
خشونت با تروريسم يكسان نيست
من به سه مولفه كه تقويتكننده بعد مكاني تروريسم است توجه دارم؛ يكي جهان غرب و بحثهاي ديويد پترائوس است كه فرمانده ارشد نظامي امريكا در عراق بود، بعد از آن به فرماندهي سنت كام (United States Central Comma) رسيد و در نهايت، رييس سازمان اطلاعات مركزي امريكا شد.
او با اين جريان رو به رو شد كه جهتگيري رفتاري مجموعههاي تكفيري در عراق عليه امريكا و منافع آن بود و كتابي را با عنوان «زبان، گفتمان و جنگ ضد شورش» و در آن، اين سبك را ترويج كرد كه امريكا نبايد خود را با گروههاي تكفيري و سلفي درگير كند و نبايد در معرض تهديد قرار گيرد و در نتيجه، الگويي را كه سابقا امريكا از آن استفاده ميكرد، كنترل كرد. او مسائل را متوجه بازيگري ديگر كرده، با بعثيها و تكفيريها كار كرد، به آنها قدرت داد، آنها را به رسميت شناخت و يك دشمن جديد را برجسته كرد. يك دشمن جديد كه در استفاده ذهني نهفته سلفيها و تكفيريها وجود داشت. اما ما در ايران، متاسفانه گرفتار فرماليسم و حتي فرماليسم راهبردي هستيم و طرف مقابل نيز اين را متوجه ميشود. بنابراين، بايد اين حوزه را تقويت كرد.
نكته ديگر اين است كه ما در خيلي از قسمتها، خشونت را با تروريسم يكي گرفتيم. در صورتي كه اين بحثهايي كه وجود دارد در رابطه با نظريههاي خشونت است نه نظريههاي تروريسم و با بحثهاي بعد مكاني موجود، معنا پيدا نميكند. بطور مثال، اصلا تروريسم با موضوع محروميت نسبي كه مبتني بر انتظارات ارزشي است، همخواني ندارد. يك قالب برون شناختي و قالب پيشين فرهنگي دارد. اگر اين گونه بود چرا سالهاي پيش اين اتفاقات رخ نميداد! يا بحثهاي مربوط به انتخاب عقلايي كه در كتاب آقاي طيب به آن اشاره شده است اما بيش از آنكه اين انتخاب عقلايي مربوط به حوزه جغرافيايي خاصي باشد به دستاوردهاي آن براي فرد و سازمان مربوط ميشود.
يا بحثهايي كه در رابطه با سرايت وجود دارد. اصلا سرايت تروريسم معنا ندارد چرا كه هم عربستان و هم اردن با آن مقابله ميكنند، بنابراين، حوزه بوم شناختي خاصي وجود دارد. يا بحثهايي كه مربوط به هانتينگتن است؛ بحثهاي او اصلا درباره تروريسم نيست بلكه بحثهاي هويت است.
لذا لازم ميبينم حتما در چاپهاي بعدي در اين قسمت بازنگريهايي صورت گيرد. البته ميدانم علت ذكر اين بحثها چيست زيرا خشونت با تروريسم يكسان گرفته شده در صورتي كه اين گونه نيست، ممكن است خشونت وجود داشته باشد اما الگوي آن متفاوت باشد. حافظ اسد و بشار اسد، سالهاي سال عليه گروههاي سلفي خشونت را به كار گرفتهاند اما اين خشونت معناي تروريسم ندارد. يا حتي ممكن است در كشوري دولتي سركوبگر تشكيل شود اما زماني كه معناي State بگيرد و به رسميت شناخته شود در فضاي مربوط به تروريسم قرار نميگيرد.
اثر فضايي فعاليتهاي تروريستي در خاورميانه
جواد اطاعت / استاد علوم سياسي و نويسنده كتاب
نكته مهم اين است كه چه ايرادات اساسي عزيزان را ما قبول داشته باشيم و چه نداشته باشيم در هر صورت مقصر ما - نويسندگان كتاب- هستيم. يا اشتباه نوشتهايم و بايد آن را اصلاح كنيم يا حداقل نتوانستهايم منظور خود را به مخاطب انتقال دهيم. نكته دوم اينكه جغرافيا و فضاي مكاني به معناي دليل و فلسفه وجودي تروريسم نيست. من از جغرافيدانان بسيار آموختهام و تلاش داشتم به طور مثال در سياست خارجي خود، با نوشتن كتاب «ژئوپولتيك و سياست خارجي ايران» عنصر واقعگرايي را برجسته كنم. در اين كتاب نيز در بحث جغرافياي سياسي در اين باره بحث كردهام. به طور مثال وقتي از جغرافياي اقتصادي بحث ميكنيم هدف ما مطالعه اثرات فضايي فعاليتهاي اقتصادي در يك منطقه جغرافيايي است و به چرايي و ذكر دلايل آن نميپردازيم.
مسلما اگر بخواهيم درباره دلايل بحث كنيم ميتوانيم انديشههاي سياسي و اعتقادي و... را ملاك قرار دهيم اما اين موارد حوزه بحث ما نبوده و نيست. قصد ما در اينجا اين بود كه اثرات فضايي فعاليتهاي تروريستي را در جهان و به ويژه در خاورميانه و جهان اسلام برجسته كرده و نشان دهيم. نكته تكميلي اينكه به طور مثال، خشونتي كه در تونس و ليبي در جريان انقلابهاي عربي شكل گرفت با هم متفاوت است. يا خشونتي كه در سوريه اتفاق افتاد ممكن است در مصر با آن شدت اتفاق نيفتد يا ميزان خشونت در كشوري چون عراق كه بافت قبيلهاي دارد با يك كشور توسعهيافته متفاوت است.
در كتاب «ژئوپولتيك و سياست خارجي ايران» كه سالها پيش منتشر شد نيز يكي از دلايل مهم جهتگيريهاي سياست خارجي ايران، موقعيت جغرافيايي ما بوده است. من سعي كردهام دريچهاي نو را باز و از ديدي ديگر و با نگاه جغرافياي سياسي به مسائل نگاه كنم، من عنوان كردهام كه سياستها در موقعيتهاي متفاوت با هم فرق دارند. به طور مثال كشور اوكراين اگر در موقعيت جغرافيايي ديگري بود و محل جدال شرق و غرب قرار نميگرفت، سرنوشت ديگري را تجربه ميكرد يا در نهضت مشروطه اگر ايران بهلحاظ جغرافيايي محل نزاع دو قدرت بري و بحري نبود سرنوشتي ديگر را پيش رو داشت. حتي برخي آن را انگليسي ميدانند اما وقتي من از دريچه جغرافياي سياسي به موضوع نگاه ميكنم جريان متفاوت ميشود. قصد ندارم بگويم آن رويكرد غلط و رويكرد من درست است اما ميخواهم اين چشمانداز را هم ببينيد. در دوره مشروطه كشور ايران به لحاظ موقعيت جغرافيايي بين انگلستان و روسيه تزاري قرار داشت.
در اثر جنگهاي اول و دوم ايران و روس كه منجر به عهدنامههاي گلستان و تركمانچاي شد، ايران تا حد بسيار زيادي تحت سلطه روسها قرار گرفت به گونهاي كه در بند پنجم قرارداد تركمانچاي، تداوم سلطنتي قاجارها در ايران تضمين شده يا لياخوف روسي، مجلس مشروطه را در ايران به توپ ميبندد و نيروهاي قزاق به عنوان عوامل روسيه امنيت را در كشور تامين ميكنند. روسيه در ايران ذي نفوذ و فعال مايشاء است و رقيب او انگليس نقش زيادي ندارد. وقتي كه نهضت مشروطه اتفاق ميافتد، به طور طبيعي انگلستان با تغيير وضع موجود كه به نفع روسيه است، موافق است تا شايد شرايط به نفع آنها برگردد. به همين دليل، در سفارت به روي مشروطهخواهان باز ميشود و اتفاقا پيشبيني آنها نيز درست از آب درميآيد.
با تضعيف حكومت قاجار و سپس انقلاب اكتبر در روسيه، انگلستان براي خود جاي بيشتري در ايران باز ميكند و نهتنها ميخواهد كل ايران را بگيرد بلكه ميخواهد از اين طريق، به چاههاي نفت قفقاز نيز دست پيدا كند. بنابراين جغرافيا اثر دارد، ممكن است ما نتوانسته باشيم اين اثر را به نوعي برجسته كنيم كه به مخاطب منتقل شود اما حتما موثر است. ما در اين كتاب سعي كرديم اثرات فضايي فعاليتهاي تروريستي را مورد مطالعه قرار دهيم و به دلايل، نپرداختهايم. درباره رابطه تروريسم و خشونت نيز توضيح اينكه اين رابطه عموم و خصوص من وجه است. يعني ما ميتوانيم هر تروريسمي را خشونت بناميم اما هر خشونتي تروريسم نيست. همانگونه كه تنفر نيز با خشونت متفاوت است.
تروريسم در كجا شكل ميگيرد
علياكبر دبيري / نويسنده ديگر كتاب
سخن مركزي يا هدف اصلي كتاب اين است كه ابعاد و مباني تروريسم را تشريح كنيم. خود من بر اساس مطالعاتي كه شخصا انجام دادم در حوزه جغرافياي سياسي اين خلأ را احساس كردم اما اين گونه نبود كه در اين اثر، تروريسم را فقط به جغرافيا ربط بدهيم. يك سوال مهم اين است كه تروريسم در كجا شكل ميگيرد. نظريههايي كه در كتاب وجود دارد براي تحليل به كار رفته و ما آنها را به نقد و ارزيابي گذاشتهايم. از طرفي تمام سازمانهاي تروريستي اهداف مسلما جغرافيايي دارند و آن را در سرزمين طرح ميكنند. وقتي از جغرافيا حرف ميزنيم منظور ما آب و هوا نيست بلكه جغرافياي فرهنگي، اجتماعي و سياسي منطقه است كه بر شكلگيري تروريسم تاثير دارد. اما درباره غلب جنبه روايي اثر بايد بگويم قصد ما از آوردن همه نظريهها در كتاب اين بود كه آنها را معرفي كنيم، همه آنها را نيز نقد كرده و يك تعريف جديد ارايه دادهايم اما اينكه وزن شاخصها را در نياورديم به اين دليل است كه پژوهشهاي جداگانهاي را طلب ميكند.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=75879
ش.د9600623