نو اصلاحطلبی گفتمانی برای تاریخ است، نه تاریخ اکنون که البته اکنون نیز در درون آن آرمیده است بلکه آن تاریخ افکندگی برای آینده سازی. در اینجا مراد از آیندهسازی که کنشگرش با توجه به الزامات اکنونی و افق آینده نگری به برسازی جامعه و محیط کنشش میپردازد. اصلاحطلبی تاریخی دارد به اندازه یک صدسال و شاید هم بیشتر، نمیتوان برای آن شخص و گروه مرجعی به عنوان وارثان و بنیانگذاران اصلیاش یافت. هرچند در لابه لای صفحات تاریخ بتوان نام و نشانی نگارش کرد و آن را نشانه گرفت به عنوان آغازی و انجامياما جذابیت اصلاحطلبی و اصلاحطلبان آن است که فرزندان زمانه خود بودند. اصلاحطلبان فرزندان آوانگارد دوره و زمانه خود بوده، هستند و خواهند بود ایدهآل اصلاحطلبی بودن، زیستن و تجربه برساختن کنونی آنی حیات است، کنشگر اصلاحطلب در این معنا چون مناد در فلسفه لایب نیتس است، بدین معنا که نخست جوهری است خود فروبسته که اکنون و آیندهاش درون اوست و براساس آن به نگارش جهان میپردازد.
جهان حیات اجتماعی سیستمياست همبسته از اجتماع هزاران مناد که براساس اصل هماهنگی نانوشته یا پیشبنیاد به کنش متقابل میپردازند. هماهنگی و عمل پیشساخته این منادها بینالاذهانی است و اینگونه است که در یک لحظه حساس و خاص آن ایده تاریخی افکنده میشود نامنتظر (البته در حوزه فاکت تاریخی) چون دوم خرداد 76 و بیست و چهارم خرداد 92. باید بدانیم این جهش و تکانه براساس اصل جهت کافی بسته به آن دارد که بهترین و ارجحترین مورد، قابل هست شدن در آن زمان در بین تماميممکنات حاضر، وجود مییابد و این بدون ساختن زمینهای پیشساخته است چراکه اکثر حوادث در ایران از ناخودآگاهی نزدیک برميخیزد و آنگاه است که ما برای آن اقدام به ساختن قالبی نظری و تدوین چارچوبی برای مدیریت موج برخاسته میکنیم. بر این اساس است که جنبش اصلاحطلبی از پس برآمدن 24 خرداد باید به سنجش موقعیت و تعریف دوباره خود در این زمان اقدام نماید.
آنچنان که هوسرل عنوان کرده است: من /خود در یک زیست جهان حیات دارد که نمیتوان آن را به راحتی بی چیزی یا امری یک سویه تقلیل داد بلکه باید در تجربه زیسته شده دوباره تعریف و ساخته شود، شاید اشتباه تاریخی اصلاحطلبان در برههای از تاریخ فعالیت سیاسیشان دور شدن از این فهم مهم و برسازی انضمامي حیات اجتماعی/سیاسی با توجه به الزامات حیات مدنی است و اینگونه بود که تاریخ 4 تیر 84 به ما و تاریخ ایران تحمیل شد چون تجربهای نامبارک که بازهم به تعبیر بزرگی مارا نزدیک به سه نسل عقب انداخت و البته شایدهم بیشتر و ما امروز و امسال و حتی سالهای بسیاری را میباید صرف بازسازی و احیای امور بربادرفته نماییم، به راستی امروز بسیاری از سرمایههای اجتماعی ما اعم از اخلاق و اعتماد و ایمان در بافتهای مختلف حیات فردی و اجتماعی به یغما رفته است و ما شاهد گسستهای عظیميدر درون گروههای اجتماعی خاص و عام از خانواده تا مدرسه و دانشگاه و محیطهای کاری هستیم، اصلاحطلبی گفتمانی است که میتواند برای اصلاح تمامياین نابسامانیها در صورت موفقیت در ایجاد همبستگی و ایثار در سطح اجتماعی اقدام نماید، قبل از آنکه دیر شود و از این نابسامانی نسلی رشد کند که دگر درون ساختار منظم رفتاری باشد ونه کنشی برای بسامان ساختن حیات، همین تذکر در این جا نیز لازم میآید که بدانیم تجربه 4 تیر امری تاریخی شده و غیرقابل احیا نیست، بلکه خطری است در کمین بازگشت، اگر ما نتوانیم حیات فردی را سامان داده و استقلال شخصی و قدرت تشخیص سره از ناسره و فهم عمیق سیاسی را گسترش دهیم باید دانست که از دریای تودههای بیشکل بیشک سونامي دیگری چون آنچه در 4 تیر رخ داد بر خواهد خاست، امروز ما در جامعه آگاهانه شاهد حضور و فعال شدن نسلی هستیم که بسیار کم به دنبال آرمانهایی است که زمانی برای چندین نسل در این کشور مهم و اساسی بود، نسل جدید خواستها و ایدههایی دارد که میتوان به راحتی آن را از ایدههایی که نسل ایجاد کننده 2 خرداد در سر داشت جدا نمود، برای نسل و گروههایی که به تازگی پا به عرصه حیات اجتماعی میگذارند اولین و مهمترین امر حیات شادمانه است، شادمانه زیستن با کمي تسامح یعنی نگاهی خاکستری به هر چیزی که سازنده جهان اطراف ماست چه سیاست، چه هنر، چه اخلاق و... امروز اصلاحطلبان موظف هستند که این نسل را مدنظر داشته و با آنان وارد دیالوگ و فهم مشترک گردند چراکه خواهی نخواهی آینده حیات سیاسی و اجتماعی ایرانزمین از آن آنان است.
شاید امروز کنشگران اصلاحطلب در هر سطحی میباید چون معماری چیره دست اقدام به اجرا نمایند. اجرا در معماری یعنی ساختن زیست جهان مطابق صورتی از فهم مکان یا به عبارتی بهتر، اجرا نقطه اوج بازگرداندن چشماندازی دریافته و فهمیده شده به زبان معماری است آنسان که کاربرد مکان از طریق این بازگردان تضمین و چشماندازی طبیعی به چشماندازی فرهنگی تبدیل شود. اینگونه است که با استناد به این تعریف و بازگرداندن آن به فهميسیاسی میباید امروز چشمانداز طبیعی حدوث یافته از طریق جنبش مدنی در یک انتخابات به چشمانداز جریانی اجتماعی/سیاسی تبدیل شود تا آن سرمایه ذخیره و دوباره مورد استفاده واقع شود.
اصلاحطلبی اگر اینگونه چون اندیشهای در حرکت و دائم السیر انگاشته شود امروز نیاز مبرميبه باز تعریف شدن مییابد تا در این زمان به همگونی با محیط اجتماعی اقدام نماید. همچنین اصلاحطلبی نه تنها نباید به دامن دیگر نیروها بغلتد بلکه میباید خط فاصل خود را به درستی با جریانات دیگر مشخص کند. در این مجموعه است که میتوان به طوری صحیح به فرقگذاری و همبودگی بین (مثلاً) اصلاحطلبی با اعتدالگرایی و تکنوکراسی اقدام کرد. پرونده ویژه این شماره از نو بررسی امکان ظهور و بروز نو اصلاحطلبی است آیا در این زمانه میتوان شاهد این امر بود که گفتمان اصلاحطلبی دوباره در قالبی نوین به حوزه عمل درآید یا خیر. امروز زمانه انتخابی دوباره برای آیندهای بسیار نزدیک است.
http://www.mardomsalari.net/4173/page/13/962
ش.د9504714