باراک اوباما اخيرا و پس از آزمايش موشکي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، اظهار داشت که اين آزمايشهاي موشکي، هرچند نقض آشکار برجام محسوب نميشود، اما با «روح برجام» در تناقض است. پيشاز اين، در فضاي سياسي کشورمان نيز مسئولان پرونده هستهاي و مخالفان و موافقان آن، هريک به طريقي از «روح برجام» سخن گفته بودند. مسئولين پرونده و تيم دکتر ظريف، به کرّات، روح برجام را مانع اصلي بازگشت به عصر تحريم قلمداد کرده و در واقع ايجاد چنين فضايي را به منزله پيروزي اصلي کشورمان در مذاکرات هستهاي با 1+5 ميدانند.
برخي ديگر از حاميان توافق نيز باز با اشاره به ماهيت برجام که شکستن تابوي مذاکره و توافق با غرب و آمريکا بوده است، همين ماهيت ضمني را «روح برجام» دانسته و برجام را مدلي براي ادامه تعامل مثبت با دنيا و کليد حل مسأله، در ساير موضوعات مورد مناقشه غرب و جمهوري اسلامي معرفي ميکنند. در آنسو، مخالفان برجام نيز دستکم در بخش مهمي از مخالفتهايشان با مذاکره و توافق هستهاي، پاي را فراتر از مناقشه بر سر متن برجام گذارده و نقيصه اصلي- و به زعم آنها جبرانناپذير- برجام را در «روح برجام» جست و جو ميکنند. جايي که به باور آنها غرب با تحميل يک توافق نامتوازن به تيم مذاکرهکننده ما، گويي راه تحميلهاي بعدي را نيز پيدا کرده است. راهي که بعضا در ادبيات اين عده، از آن به عنوان «راه نفوذ» ياد ميشود و اين «روح برجام» است که گشاينده چنين راهي براي غرب، در قصد آنها براي آسيب رساندن به نظام و کشور بوده است.
سوالي که در اين ميان مطرح ميشود اين است که مراد از «روح برجام» که از باراک اوباما در آمريکا گرفته تا دکتر ظريف و عراقچي و دلواپسان وطني، آن را زمينه اصلي قضاوتهايشان درباره برجام قرار دادهاند؛ دقيقا چيست؟ آيا برجام به عنوان يک سند حقوقي، چيزي بيشتر از پارهاي توافقات معين و بسته است که طرفين ذيل پارامترهاي مشخص شدهاي، آن را طراحي کردهاند؟ آيا اجماع عمومي همه طرفها بر سر وجود چيزي تحت عنوان «روح برجام»، خبر از اين حقيقت ميدهد که زورِ برجام، چيزي فراتر از توازن يا عدم توازن حقوقي- فني آن است و حتي شايد خطوط سياسي برجام، دست و پايشان بسيار عريض و طويل تر از آنچه باشد که داخل متن برجام، نمايش داده شده است؟
حقيقت آن است که به نظر ميرسد، برجام واقعا داراي روح بالقوهاي از آنِ خود است. برجام، روح خود را دارد هرچند که شايد اين روح، هنوز خفته است و بيدار نشده باشد.
البته درباره آنچه از «روح برجام» ميتوان گفت؛ قبل از هرچيز بايد يک سوء تفاهم بزرگ را از ميان برداشت. ممکن است عدهاي تصور کنند که وقتي از «روح برجام» سخن ميگوييم، مرادمان تأييد اين انگاره است که فراتر از سند حقوقي و رسمي برجام، اسناد محرمانه ديگري نيز وجود دارد که ميان طرفين مذاکره، مبادله شده است و حد و مرزهاي سياسي برجام و نقشه راه آن را بدون آنکه در معرض ديد افکار عمومي و ناظران سياسي قرار بگيرد؛ تعيين کرده است. البته از ابتداي تصويب و تثبيت برجام، در دو سوي مرزهاي سرزميني اين توافق، عدهاي گمازني هايي را در اين باره طرح کردهاند. هم در آمريکا و هم در ايران، گروهي باور داشته - نميدانم که آيا هنوز نيز چنين باوري وجود دارد يا نه - که برجام، در چارچوب اسناد محرمانهاي، تعيين تکليف شده است. شايد در اين سو و آن سو، عدهاي که سخن از چيزي تحت عنوان «روح برجام» ميگويند؛ منظورشان اشاره به وجود چنين اسنادي باشد که خطوط اصلي برجام و يا - به تعبير ما در اين يادداشت- زور برجام، در آن اسناد محرمانه، تعيين شده است.
واقعيت اما آن است که نه تنها هيچ شاهد مستدل و مستندي درباره وجود چنين اسناد محرمانهاي، دستکم تا کنون به دست نيامده است؛ بلکه شواهدي نيز در کار است که وجود چنين اسناد محرمانهاي را عملا نفي ميکند.
البته پرداختن به ابعاد اين موضوع، از حوصله و قصد اين يادداشت، خارج است اما اگر نخواسته باشيم از کنار آن بيتفاوت عبور کنيم؛ ذکر همين نکته کفايت ميکند که علاوه بر نفي صريح وجود اسناد محرمانه از سوي مسئولين مذاکره کننده دو طرف - و بلکه همه طرفها - به نظر ميرسد اندک توجهي به فضاي ناهموار برجام در داخل پايتختهاي دو طرف و تلاشهاي غير هم جهت قدرتمندي که در مخالفت با برجام از سوي بلوکهاي قدرت، در هردو سو صورت ميگيرد؛ کافي است تا با فرض وجود چنين توافقات محرمانهاي در پشت درهاي بسته اتاق مذاکرات، اين اسناد محرمانه، در ميانه مناقشه بر سر برجام، شانسي براي محرمانه ماندن در پايتختها پيدا نکنند. اما اگر «روح برجام» مجموعهاي از توافقات ضميمه شده پنهاني به متن سند رسمي برجام هم نباشد؛ پس ديگر چگونه ميتوان از وجود آن سخن گفت؟
واقعيت آن است که اگر ميتوان - و بلکه بايد- از چيزي تحت عنوان «روح برجام» سخن گفت و مراقب آن بود؛ تنها از آنروست که برجام يک ميدان (اتمسفر) سياسي تازه خلق کرده است. در درون اين ميدان تازه، البته نيروها با همان مختصات پيشين خودشان حاضر شدهاند. بسياري از تخاصمها - بلکه با جديت بيشتري- به قوت خود باقي است؛ اما اين ميدان تازه، سرنوشت آينده مخاصمه را نيز ميتواند به نحو متفاوتي تعيين تکليف کند. اين ميدان تازه، همان «روح برجام» است. همان وضعيتي که به واقع، ميتوان آن را «وضعيت پسابرجام» ناميد. جايي که برجام، به آزمون همه طرفهاي درگير در آن -مستقيم يا غيرمستقيم- تبديل ميشود. نکته بسيار مهم در اين ميان اما آن است که عليرغم سند رسمي برجام، هنوز هيچ چيز در ميدان برجام - که آوردگاه روح برجام است- تعيين تکليف نهايي نشده است.
از همين روست که اوباما بازي خودش را در اين ميدان، پيش ميکشد و آزمايش موشکي را نقض قاعده اين بازي ميداند و در اينسو، ظريف هم آشکارا از طرح ديگري براي بازي در ميدان برجام، سخن ميگويد. آينده برجام، عليرغم بسياري از تصورهاي موافق و مخالف، نه در لابلاي خطوط سند رسمي توافق، بلکه در مختصاتي تعيين تکليف ميشود که از سوي طرفين برجام - و ساير طرفها- براي بازي در ميدان برجام و کلنجار رفتن با «روح برجام» به ميان ميآيد. «روح برجام»، زنده است و بايد مراقب آن بود.
http://archive.mardomsalari.net/Template1/Article.aspx?AID=37430
ش.د9504707