* مجموعه شرايطي كه موجب شد ترامپ از آن متولد شود چه بود؟ به ديگر سخن آيا بايد او را فرزند زمان خود دانست؟
** ترامپ فرزند زمان خود نيست؛ ترامپ متعلق به دهه سي و چهل قرن بيستم است دوران پوپوليسمي كه از آن فاشيم و نازيسم متولد شد. اگر ما معتقد باشيم پوپوليسم امروز در انگليس، ايالات متحده، فرانسه، هلند، ايتاليا و...، محصول اين زمان هستند به اين معني است كه تمدن بشري از گذار قرن ٢٠ به ٢١، به شكست فاحشي دچار شده و من معتقد به چنين شكستي نيستم، بلكه باور دارم جهان بعد از جنگ جهاني دوم دچار تحولات عظيمي شد و در بستر آن، نظام بينالملل از يك جانبهگرايي به چندجانبه گرايي روي آورد و براساس آن براي حل اختلافات خود و دستيابي به صلح بينالملل رو به همكاري بينالملل آوردند كه نتيجهاش بعد از آن جنگ خانمانسوز و رفتارهاي وحشيانه، تشكيل سازمان ملل بود و از طرف ديگر اين جنايت جنگي به واسطه همين نگاه، بيكيفر باقي نماند و سببساز تشكيل دادگاه جنايتكاران جنگي نورنبرگ براي افسران نازي و دادگاه توكيو براي افسران ژاپني بود و اين باور به قدري قدرت يافت كه ديوان كيفري بينالمللي در ١٧جولاي ١٩٩٨ با امضاي بيشتر كشورها به تصويب رسيد و بعد از سال٢٠٠٢ و تاسيس اين ديوان، ديگر هيچ فردي كه مرتكب جنايت جنگي شود نميتواند از تعقيب قضايي اين ديوان مصون بماند؛ اين يعني پيشرفت تمدن از قرن ٢٠ به ٢١؛ از سوي ديگر با كمرنگ شدن بحث مرزها و تعاملات بيشتر جهاني، چيزي به نام جهاني شدن شكل گرفت و در سايه اين مساله، مشكلات و چالشهاي سايرين در هرنقطه جغرافيايي جهان براي ديگران در نقاطي بسيار دورتر از آن مهم است و شايد هم برشرايط آنان اثرگذار باشد؛ امروز اگر اتفاقي در ميانمار ميافتد نگراني آن در برزيل هم وجود دارد.
اگر در سوريه، يمن و عراق جنايتي روي ميدهد در ژاپن و كره هم نشانههاي آن ديده ميشود، پس اين يعني تعالي تمدن كه به مدد رسانهها و ارتباطات جهاني امروز صورت گرفته است؛ اگر امروز مطلبي در فضاي رسانهاي منتشر ميشود به همه زبانها در دسترس است، پس يك مرحله گذار مهم رخ داده است، يعني توجه به حقوق انسانها. مسائل ديگر هم مانند شغل و رفاه و محيط زيست در اين قالب به خوبي جاي گرفته و تعريف ميشود يعني اين مسائل به باور تعالي يافته تمدني امروز رسيده است، همه اين مطالب را گفتم تا بگويم، اگر كسي با ديدگاه ترامپ به قدرت برسد فرزند اين زمان نيست، بلكه فرزندان فاشيسم و نازيسم جنگ جهاني دوم است.
* اما يكي از بسترسازان اين شرايط و به وجود آمدن ترامپ، اوباما بود كه ترامپ او را به عنوان بزرگترين چالش خود معرفي كرد؛ اوباما چه ارثيهاي براي او به جا گذاشت كه اينچنين رويكردي پيدا كرده است؟ اساسا امريكا در دوران اوباما به چه خوانش بخصوصي در منطقه خاورميانه با شعار «تغيير» دست زد كه ترامپ آن را فاحشترين نوع سياست ميداند؟
** امريكا در دوره اوباما همواره راهبرد دوران قبلي را داشته، يعني استراتژي ثابت ولي تاكتيك متفاوت؛ امريكا هيچوقت نميتواند در خاورميانه نباشد چون اولا محل صدور انرژي است و هم محل فروش تسليحات و كالاهاي خود است. از آنطرف خاورميانه محل زيست بزرگترين متحد امريكا يعني اسراييل است. خاورميانه منطقهايست كه كانون توجه تمام جهان است، اما شما درست ميگوييد نوع نگاه امريكاييها در دوره اوباما كمي پررنگتر عوض شد؛ اوباما با اينكه نگاه حمايتي خود را از كشورهاي متحدش مانند عربستان و قطر و امارات كه ديكتاتور و غيردموكراتيك بودند برنداشت، همچناني كه ترامپ اين كار را نخواهد كرد، منتها دولت اوباما يك سوال اساسي را مطرح كرد، كه منطقه خاورميانه منشأ تمام ناآراميهاي جهان است.
خاورميانه در دل خود بيشترين جنگهاي داخلي را داشته (يمن و سوريه و افغانستان و عراق)، خاورميانه شاهد بيشترين جنگهاي فرسايشي بوده، شاهد طولانيترين اختلافات جامعه بينالملل بوده و راهكار اين همه چالش چيست؟ اوباما در جواب آن، به اين نتيجه رسيد كه بايد اين ناآراميها را مديريت كرد و با اين ديد ابتدا به حل مشكلات اساسي مابين اعراب و اسراييل پرداخت و چاره آن را در راهكار دو دولت ديد همچناني كه در تمام دولتهاي قبلي ايالات متحده اين راهكار وجود داشت، اما در دوره اوباما با تسريع و تاكيد همراه بود كه با فشارهاي دولت او بر تلآويو براي پذيرش مذاكرات صلح و قطع اقدامات تنشزايي مانند شهركسازيها روبهرو شد، دولت اوباما در راستاي همين فشارها قطعنامه ٢٣٣٤ را وتو نكرد، پس اوباما راهبردي متفاوت با قبل داشت و اين ارثيهاي شوم از ديد ترامپ بود كه خشم او را برانگيخت از آنطرف هم بحث برجام از نكات افزايشدهنده اين خشم بود تا يكسره بر طبل مخالفت با اوباما بكوبد.
* اما باتوجه به تعريف مكتب كپنهاگي و باري بوزاني امنيت در جواب شما درسوال قبل و با توجه به اينكه ذات برجام خوانشي كپنهاگي در تعريف امنيت دارد، اما آيا حضور ترامپ به معناي خارج شدن از ساحت هولوتراپيك قدرت امنيتي در نظام بينالملل و بازگشت تعريف امنيت به ساحت كلاسيك است؟
** فهمي كه ترامپ از امنيت در نظام بينالملل دارد قطعا با فهم امنيت در تعريف خود نظام بينالملل بهشدت متفاوت است و مطمئنا اوست كه بايد امنيت را دوباره براساس آن نظام بينالملل تعريف كند، همچناني كه در مساله ناتو از حرفهاي دوران انتخاباتي خود بازگشت، همچناني كه برخي از شعارهاي خود را در قبال تروريسم و خاورميانه عوض كرد و اين نشانه همين بازتعريف است؛ اما در مساله برجام بايد آن را نيز در اين راستا ديد و برجام را هم باهمين بازتعريف ترامپ تحليل كرد، چراكه باور ترامپ درباره برجام با گذشته متفاوت شده و در مجموع اين دوماهي كه برسركار آمده به اين باور رسيده كه امنيت امروزه تعريف كلاسيك خود را ندارد، اما نكته اينجاست كه اين بازتعريف، به سرعت نميتواند در تحولات عملي حكومتياش ديده شود، چراكه نيازمند مشاركت نهادهاي دانشگاهي و آكادميك و مدني و حقوقي و...، براي فهم عملي آن به دولت ترامپ است كه هنوز مقاومتهايي در درون ساختار دولت جديد در مقابل آن وجود دارد و مصداقش را ميتوان همين افزايش ٥٤ ميليارد دلاري اخير بودجه نظامي امريكا دانست، كه براي تغييرش نياز به زمان دارد.
اما در راستاي گفتار شما، برخي از فرامين ترامپ مانند تعليق رواديد براي هفت كشور مسلمان هم با مقاومت همان نهادهاي مدني، آكادميك و قضايي روبهرو شد ودر نهايت هم تقريبا آن را به محاق برد و درباره برجام هم امروز به واسطه همين فشارها خوانش ديگري پيدا كرده، اين تزلزل آرا درباره باورهاي راسخ اوست كه اينگونه در عرض كمتر از دو ماه تغيير يافته است، چه رسد به مواردي كه حتي قبل از روي كارآمدنش و دوران تبليغات چندين بار درباره آنها مواضع متفاوتي داشته است، اما بايد پرسيد كه اين اندازه از تشتت در دستگاه سياسي دولت ترامپ ناشي از چيست؟ چرا كه از سويي نگاه خصمانه به ايران دارد و از سويي ادعاي دوستي با مهمترين همپيمان تهران يعني مسكو دارد، از سويي خواستار نابودي داعش و تروريسم است ازسويي رابطه نزديك با حاميان داعش دارد و از سوي ديگر منتقد شديد نهادهاي بينالمللي است و از سويي در سخنرانيهايش ادعاي پايبندي به آنها را دارد و...؟
اين وضع آشفته سياسي و بينظمي مفرط تفكرات و انديشههاي ترامپ، فقط به اين دليل است كه او تخصصي در زمينه حقوق بينالملل و روابط بينالملل و نظام بينالملل ندارد؛ او يك تاجر و بازرگان است و از اين رو آگاهي لازمه را درباره قراردادهاي بينالمللي، مواضع و اظهارنظرهاي يك مقام بلندپايه رسمي كشوري، استفاده درست از كلمات و مفاهيم سياسي در جامعه و روابط بينالملل ندارد وهمه اين مسائل را با درك خود تعريف ميكند و به همين دليل ساده سخن ميگويد. از طرف ديگرهم يكي از عوامل تشديدكننده اين تشتت، وجود مشاوراني از جنس خود است كه هركدام مشاورهاي متفاوت به او ارايه ميدهند كه سرانجامش اين آشفتگي آراي اوست، لذا نميتواند به صورتي يكپارچه و ثابت در مورد مسائل اظهارنظر كند؛ من به مشاوران به عنوان عوامل تشديد آشفتگي فكري ترامپ اشاره داشتم، بگذاريد اين نكته را كامل كنم كه آنها از جنس انديشمندان نئوكاني نيستند؛ ازجنس افرادي چون ويليام كريستول، چارلز كرات هامل، كاندوليزا رايس و...؛ خود همين خانم رايس رييس دانشكده دانشگاه استانفورد بود او مسوول بخش مطالعات شوروي و يك روسشناس قهار بود ولي امروز مايك پنس، جيمز متيس، استيو بنن و...، هيچ كدام سوابق تحقيقاتي و آكادميكي كه نشان از هوش و آگاهي لازمه را داشته باشد ندارند، يعني هسته علمي نئوكان وارد دولت جديد نشده البته اين سخنان به معناي ناداني ترامپ نيست، كه اگر بود رييسجمهور نميشد، اما او در حوزههايي تخصص دارد كه به سياستمداري وسياستگذاري ارتباطي ندارد، يك سياستمدار نياز به دو دانش دارد؛ سياست و حقوق؛ اما ترامپ ميتواند يك تاجر موفق باشد، چناني كه امروز هست و به همين اندازه ميتواند به خوبي مردم را مجذوب خلأهاي جامعه امريكايي كند، صحبتهاي او بسيار دقيق است، اما هيچ شباهتي به يك سياستمدار كاركشته كه مشاوري محقق و آكادميك او راهنمايي كرده باشد ندارد؛ او شعار كشيدن ديوار براي عدم ورود مهاجرين و كارگر ارزان را سرميدهد، در سخنانش از تمركز توليد در خود امريكا سخن ميگويد، اما در مقابل يك آكادميسين معتقد است توليد كالا در هرنقطه جغرافيايي كه ارزانترين هزينه را داشته باشد بايد توليد شود، پس ميبينيد كه سطح تفاوت تا چه حدي است.
* پس بحث تهديد به بازنگري در پيمان اقتصادي امريكاي شمالي (NAFTA) و خروج ازمعاهده ترانس پسفيك (TPP) با دستور ٢٣ ژانويه امسال توسط خود ترامپ و نگاه چالش زايش به حوزه ترانس تلانتيك (TTIP) را هم بايد نادرست دانست؟
** بله، همه رفتارها و تصميمات نادرست است چراكه او صلاحيت اظهارنظر و در نتيجه اعمال قدرت در آن حوزهها را ندارد.
بسياري از تحليلها با در نظر گرفتن اين شرايط، دوران زمامداري ترامپ را بسيار پيچيده و متشنج براي تهران ارزيابي ميكنند و مديريت اين شرايط متشنج يك هوش ديپلماتيك در برخورد با دولت جديد ايالات متحده را ميطلبد، چرا كه همچناني كه خود شما هم مطرح كرديد، ترامپ هيچگونه ثبات فكري و انديشهاي در سياست ورزي ندارد، پس اين هوش ديپلماتيك بايد به حد اعلي برسد؛ سوال اينجاست كه رويكرد و استراتژي روحاني در اين تقريبا چهارماه باقيمانده از دولت خود، با اين عدم ثبات سياسي ترامپ چگونه بايد باشد، تا به كمترين تنش در مساله با واشنگتن رسيده و بهترين نتيجه را براي تهران داشته باشد؟
نخست اينكه معتقدم بهره هوشي جمهوري اسلامي در حوزه سياست خارجي و دستگاه ديپلماسي از ١٣٩٢ بسيار بالا رفت و به اين واسطه خوشبختانه حوزه ديپلماسي ما از بهره هوشي پايين رنج نميبرد چرا كه ما در سياست خارجي بعد از ١٣٩٢ به يك بازبيني و بازتعريف با اتكاي شناخت تئوريهاي بينالمللي و تسلط بر تكنيكهاي روابط بينالملل دست زديم و برجام هم مصداق بارز اين مساله است، اما اشكال يا چالشي كه دولت جمهوري اسلامي در حوزه سياست خارجي و ديپلماسي با آن روبهروست، وجود برخي نهادهاي غيرمرتبط است كه كنترل آنها هم در دست دولت نبوده و به وضوح در سياست خارجي ورود پيداكرده و با رفتارهاي خود كه گاه در تعارض با همين بهره هوشي است، معضلاتي را به وجود ميآورد كه اتفاقا ترامپ به دنبال اين مسائل است؛ ببينيد ترامپ با وجود ادعاها و شعارهايش در كجاي اين مدت حضورش توانست ثابت كند، برجام كلاهبرداري تهران از٦ كشور، آن هم٦ كشور قدرتمند جهان است، من معتقدم بهره هوشي ديپلماسي ايراني به اين خاطر بالاست كه دستگاه سياست خارجي اين باور را در خود تقويت كرده كه پيروزي در عرصه بينالملل نسبي است و برهمين اساس قراردادي به نام برجام را با ٦كشور منعقد كرده كه فاقد هرگونه چالش حقوقي براي اعتبار آن است، الا عقبنشيني و نقض مفاد آن از سوي يكي از اعضا؛ چرا كه اين مساله در برجام تعهد حقوقي را براي هيچ كشوري در برندارد، اما باوجود اين مساله تا امروز هيچ كشوري حاضر به نقض مفاد آن نشده و به همين خاطر هم ترامپ حاضر به چنين اقدامي نيست و مسيري كه دستگاه ديپلماسي براي حصول برجام پيموده هرگونه راهي را براي از بين بردنش بسته است، پس ترامپ ميخواهد باتحريك ايرانيها باعث شود خود تهران برجام را نقض كند تا با اين كار دوباره اجماع بينالمللي را عليه خود به پا كند و دستگاههاي خارج از حوزه سياست خارجي كه موازي با وزارت امورخارجه اين رفتارهاي غير كارشناسي را از روي احساسات بروز ميدهند، سببساز بهرهبرداري لازمه توسط كشورها به خصوص امريكا ميشود، اينجاست كه جمله شما مصداق مييابد، يعني اينجاست كه بايد هوش سياسي خود را بالا برده و دقت در رفتار و كلام خود را تا حد اعلي افزايش دهيم و مديريت امور سياسي خارجي را به نهاد مربوطه واگذاريم، البته اين به آن معني نيست كه ديگران حق دخالت در سياست خارجي ندارند چرا آنها هم حق دارند، اما بايد در هماهنگي و ذيل دستگاه مسوول و در عدم تعارض با سياستهاي كلان كشور باشد.
* برجام به تقويت فضاي نقد سازنده و مثبت در كشور كمك كرده است و برهمين اساس برخي از كارشناسان اعتقاد دارند كه شايد ايران در اين مقطع كنوني بايد در بحثهاي موشكي خود احتياط و سياستورزي بيشتري از خود نشان دهد. تا چه اندازه با چنين رويكردي موافق هستيد؟
** در همين منطقه خاورميانه بازيگري وجود داردكه هم نيروگاه اتمي دارد و هم سلاح اتمي، ولي هيچگاه اين بازيگر كه اسراييل است رسما اعلام نكرد كه داراي چنين تسليحاتي است و همواره سياست انكار را درپيش گرفته است؛ كشورهاي هوشمند سعي دارند در زمينه دفاعي و امنيتي كمتر ادعا كرده و درراستاي تقويت آن گام بردارند بنابراين هيچگاه آن را رسانهاي نميكنند مگر كشوري مانند كره شمالي. من هم امروزه ميبينم كه كشورها در قالب رزمايش مشترك بينالمللي بخشي از توان خود را فقط در راستاي هماهنگي با ساير كشورها به بوته آزمايش ميبرند ولي حتي در آن موارد هم، سياست حفظ اسرار نظامي كشوري هم فراموش نميشود، براي مثال شخصي به نام آقاي «وانونو» (كارمند پايگاه هستهاي ديمونا) دست به افشاي برخي اسرار آن پايگاه ميزند و رژيم اسراييل هم اورا با حكم سنگين ١٨ سال حبس مجازات ميكند، آقاي وانونو همان موقع ادعا داشت اگر سلاح اتمي وجود ندارد چرا اسراييل به M.P.T نميپيوندد؟ پس ميبينيد تاجايي كه امكان دارد بايد توان خود را بالا ببريم اما نيازي به رسانهاي كردن آن وجود ندارد؛ چرا كه اين كار موجب محدوديت براي ادامه فعاليت ميشود كه در روابط بينالملل به اين رفتارها سليقه ميگوييم، اما اين سليقه نشاني از زيركي و هوش بالاي سياسي ندارد؛ شايد برخي اين اعمال را در راستاي بازدارندگي بدانند، اما آيا نتيجه آن بازدارندگي بود يا رقابت تسليحاتي در منطقه؟ كه باعث شده عربستان، كويت، امارات، قطر و...، به بزرگترين مشتريان تسليحات نظامي امريكا و اروپا بدل شوند؛ آيا نتيجه آن جز محكمتر شدن رابطه تلآويو- واشنگتن بوده؟ يا تبديل دشمني اعراب و اسراييل به دوستان همپيمان شده؟ از سوي ديگر هم بايد بگويم مطابق با برجام و قطعنامه ٢٢٣١ پيوست B، از ايران خواسته شده هيچگونه فعاليت موشكي بالستيكي با قابليت حمل كلاهك هستهاي را نداشته باشد، اما موشكهايي كه داراي چنين قابليتي نيستند زيرسوال نميروند، اما ترامپ اين مساله را كه با بعد حقوقي قطعنامه و برجام مغايرتي ندارد را در تقابل به روح برجام معرفي ميكند و از همين مساله نهايت تبليغات سوء خود را عليه ايران بهكار ميبرد و اينجاست كه ميگويم سليقه خالي از نكته بيني در رفتارهاي برخي در داخل وجود دارد، من معتقدم افزايش توان نظامي حق مسلم ما است، اما چه نيازي به رسانهاي كردن آن داريم؟
* اما تهديد نظامي عليه اسراييل را در اين راستا چگونه بايد تحليل كرد؟
** من معتقدم اگر بازيگري را تهديد و خطر براي خود ميدانيم بايد با دورانديشي به مقابله با آن بپردازيم، بايد ديد راههاي اصلي تضعيف او چيست؟ و در اين راستا نبايد به رفتاري دست زد كه باعث تقويت او شود؛ ما در مورد اسراييل هيچگاه اين سياست را نداشتيم، طرح هولوكاست نتيجه مثبتش براي چه كسي بود ؟ تهران يا تلآويو؟ اسراييل از قبل طرح اين مساله توانست مجمع سازمان ملل را به اين نتيجه برساند كه روز٢٧ ژانويه را به عنوان روز جهاني هولوكاست معرفي كرده و سازمان ملل هم تصويب كرد همه كشورها موظف به گراميداشت آن هستند و هيچ كشوري حق انكار آن را ندارد، ازسوي ديگر مثلا يك ژنرال اسراييلي در كنست اعلام كرد بزرگترين دشمن ما نه حماس است و نه حزبالله، بلكه دشمن ما رسانههايي است كه مارا يك رژيم كودككش معرفي كردند، يعني تصوري كه از اسراييل در جهان به وجود آمده بزرگترين دشمن اين كشور است، پس من هم در مورد ترامپ همين نكته را مطرح ميكنم يعني او هم توسط رسانهها و نهادهاي دانشگاهي و مدني قابل مهارشدن است همچناني كه تلآويو هم باهمين مساله قابل كنترل است، بنابراين براي مقابله با صهيونيزم بايد به سلاح مدرن دستيافت كه همان رسانههاست و ميتواند با حمله به وجدان جهاني سايبري، بسيار كارگر افتد، از آن طرف برخي تحليلها حاكي از آن است كه اسراييل هرازگاهي براي اينكه سپرگنبد آهنين خود را تست كند به عمد باعث تحريك حماس و حزبالله براي موشكپراكني به سمت اسراييل ميشود تا نقاط خلأ اين سپر را پيدا كند، پس ميبينيد او براي هر سلاحي يك سلاح مهاركننده قويتري دارد، به جز سلاح وجدان جهاني سايبري براي اينكه براي جنايات امروز او ديگر نميتواند يهودكشي را بهانه كند تا بخواهد به نام هولوكاست يا هر عنوان ديگري خود را محق جلوه كند.
* آيا برخي نشانههاي منطقهاي حاكي از پرشدن نقش و جايگاه ايران توسط آنكارا نيست؟ و آيا با وجود آگاهي مسكو به نقش و جايگاه ايران در منطقه، احتمال در پيش گرفتن سياست نزديكي به اردوغان را در برنامههاي آينده خود قرار خواهد داد؟ و مضاف بر اين، آيا روسيه در معامله با واشنگتن، جاي واشنگتن را خواهد گرفت وتهران را كنارخواهد گذاشت؟
** تركيه بازيگر بسيار مهم و زيركي است؛ فراموش نكنيم همانطور كه شما گفتيد آنكارا در يك فاصله زماني كوتاه توانست روابطش را با مسكو ترميم بخشد آنها به خوبي اين جمله لرد پالمراستون را كه گفته بود «ما دوست و دشمن ثابتي نداريم بلكه منافع ثابتي داريم» آويزه گوش خود كردهاند، بنابراين در حالي كه تركها هواپيماي روسيه را منهدم كردند كه شرايط نابساماني را در روابط دو كشور پيش آورد اما تركيه راه را براي بازگشت به سوي مسكو را براي خود بازكرد، بنابراين ميبينيد در خاورميانه بايك رقيب جدي و هوشمند مواجه هستيم؛ نه تنها تركيه بلكه عربستان هم به عنوان يك بازيگر جدي و مهم در كنار تركيه در منطقه به خوبي نقشآفريني ميكند، شما از امتياز تركيه دررابطه نزديكش با كشورهاي عربي گفتيد اين خود يك برتري در مانور سياسي است؛ در خصوص عربستان هم بايد بگويم زماني كه ارتباطش را با تهران قطع كرد، برخي از سياسيون داخلي در يك سياست پيشدستانه ادعاي قطع رابطه تهران را با رياض داشتند، در صورتي كه اعدام يك روحاني، فاجعه منا و دستهاي خونين رياض در مساله يمن و داعش ميتوانست عربستان را در گوشه رينگ سياسي قرار دهد و ما ميتوانستيم از آن نهايت استفاده خود را ببريم، اين به معناي ضعف در دستگاه ديپلماسي نيست، يعني به واسطه برخي بيتدبيريها و اقدامات نسنجيده اين فرصت خوب را ازدست داديم و از آنطرف بايد پرسيد كه همين افراد چگونه به خود اجازه ميدهندبا هدر دادن آن فرصت مهم، دستگاه سياست خارجي و شخص وزير امور خارجه را آماج انواع اتهامات متفاوت قرار دهند ؟يا دولت را زير سوال ببرند؟ همه اين حرفها فقط براساس شعار است چرا كه هيچكدام از اين ادعا و اتهامات يك ادله درست آكادميك ندارد و همين اظهارنظرها سبب ايجاد يك فضايي ميشود كه در آن فضا، رياض و آنكارا بهرههاي سوء خود را ميبرند و ارتباطات خود را با دولتهاي بزرگ جهان مانند مسكو، واشنكتن و لندن محكمتر ميكنند.
* شرايط موجود كه به تحليل قسمتي از آن نشستيم، براي تهران سبب ميشود تا وضعيت كشور بسيار پيچيدهتر از قبل شود، براي مديريت اين دوران پيچيده دولت روحاني يا هر دولت ديگري بعد از انتخابات٩٦ بايد چه سياستي را درپيش گيرد؟
** ببينيد، من معتقدم چه در حال حاضر و چه در دوره بعد، حال روحاني باشد يا نباشد، بايد سياست خارجي عقلاني مبتني بر قانون اساسي و امنيت كشور را اعمال كرد و در سايه آن، ميتوان نقشي مهمتر از اكنون را داشت، چرا كه درذيل استراتژي گفتوگو و مذاكره ميتوان به مبارزه بسيار مناسبي با پديده افراط و نفي خشونت داشت و از طريق گفتوگو به خوبي پتانسيل همراهي ساير كشورهاي جهان را با خود ميتوان ايجاد كرد و در نتيجه كشورهاي مخالف منطقهاي ما هم مجبور خواهند شد در برابر اين سياست دستهاي خود را به نشان تسليم بالا ببرند.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=70287
ش.د9504730