(روزنامه آفتاب يزد – 1395/08/26 – شماره 4760 – صفحه 9)
خداراچه دیدی! شاید از نگاه امروز خودش، از کارهای گذشته خود دفاع میکند و برایشان دلیل میآورد.ابراهیم اصغرزاده چندین سال است که اگر چه رسما در ساختار سیاسی کشور نیست، اما بادقت میبیند که دوروبرش چه میگذرد تا یک وقت مثل خیلیها کلاه بر سرش نرود ! از آن اصلاح طلبهایی است که ترجیح میدهد همراه با باد حرکت نکند و منطق و احساس را توامان در نظر بگیرد. وقت گفتگو با ابراهیم اصغرزاده فرصت خوبی است تا اندیشههای یک اصلاح طلب کمتر محافظه کار! را درباره دولت روحانی، عملکردش و البته سرنوشت تدبیرو امید در پسا ترامپ بپرسیم.
* فکر میکردید انتخابات آمریکا به چنین نتیجهای بینجامد؟ چرا این طور شد؟
** خب تصور نمیکردم نتیجه تا این حد متفاوت باشد. بخش مهمی از آمریکاییها هنوز خودشان هم پیروزی ترامپ را باور نکردهاند. مثل بعضی از ما ایرانیها که در طول هشت سال رئیسجمهوری احمدینژاد، او را باور نکردند. زمانی که برنی ساندرز، نامزد دموکراتها از خشم طبقاتی گفت و رفت سراغ برابری دستمزدها، افزایش مالیات ثروتمندان و مبارزه با تبعیض نژادی و یکباره به محبوبیت فراوان دست یافت باید حزب دموکرات تصویر واضحی از غوغای تعصب و خشم لایههای زیرین و فراموش شده میگرفت.
ولی آنها با جایگزینکردن هیلاری کلینتون به جای سندرز بزرگترین اشتباه حزب خود را که اولین و آخرین آن هم نبود با این کار رقم زدند. ترامپ البته خودش به نوبه خود پدیدهای نادر و موردی عجیب است. تمامی تحلیلگران حوزه بینالملل و مفسران رسانهای پیشبینی میکردند که ترامپ به خاطر مواضع نامتعارف و زبان بیپروا سقوط خواهد کرد، کسی فکر نمیکرد سخنان او بر پایه گسترش نفرت قومی نسبت به دیگر اقوام و مهاجران میتواند تا این حد عزم طرفدارانش را جزم کند. گویا آنجا هم مردم از چهرههای اتو کشیده روشنفکر و تحصیلکرده دانشگاهی که سخنانشان را در زرورق واژگان پرطمطراق میپیچند خسته شدهاند و حاضرند به جای تحصیلکردهها به بیرحمترین، متعصبترین و درعین حال بیسوادترین اشخاص و گروهها میدان بدهند.
* آیا پیروزی ترامپ در انتخابات رئیسجمهوری آمریکا مناسبات جهانی را دگرگون خواهد کرد، آیا تاثیری بر اوضاع ایران و انتخابات 96 خواهد داشت؟
** برخلاف تصور رایج، شخص رئیسجمهور در ساختار سیاسی آمریکا قادر به انجام هر عمل دلبخواهی نیست و قدرت او توسط کنگره و سیستم قضایی بر اساس قاعده چک و بالانس کنترل و محدود میشود. رئیسجمهور آمریکا باید ملاحظه کنگره، شورای امنیت ملی، دستگاه دیپلماسی، نیروهای مسلح و پنتاگون، سازمان سیا و لابیهای قدرتمند یهودی که بر سیاست خارجی آمریکا نفوذ قابلتوجهی دارند و منافع کمپانیهای نفتی و سازنده تسلیحات را تامین میکنند در نظر بگیرد. بیتردید انتخاب ترامپ و اجراییشدن آنچه او در کارزار انتخاباتیاش عنوان میکرد میتواند تاثیرات قابل توجه سیاسی و اقتصادی بر روند جهانیسازی و پیمانهای منطقهای و دوستی و دشمنیها بگذارد ولی نسبت و میزان این تاثیرگذاری در مورد ایران چندان چشمگیر نخواهد بود مگر اینکه او واقعا بخواهد زیر میز توافق هستهای با ایران بزند.
باید صبر کرد تا گرد و خاک تبلیغات فرو نشیند. باید دید چه قدر او انگیزه و قدرت لازم برای برهم زدن برجام را دارد؟ برجامی که بنا به اظهار لابی اسرائیل یکسره به نفع ایران و بهزعم دلواپسان ایرانی یکسره به نفع آمریکاست. در ایران میانهروها و اصلاحطلبان بعید میدانستند کاندیدایی که وعده لغو برجام را داده بر مسند ریاست بزرگترین قدرت اقتصادی، نظامی جهان بنشیند. تبلیغات منفی ترامپ پیرامون ایران بهخصوص در مورد برجام پر ضد و نقیض بود. ابتدا جایی حرف از لغو برجام زد و زمانی موضعش را تغییر داد. یکبار گفت برجام توافقی یکجانبه به نفع ایران است که باعث قدرت یافتن ایران شده است. در مقطعی اظهارکرد در صورت رئیسجمهور شدن بهشدت و بهطور کامل بر اجرای این توافق نظارت خواهد کرد که خب این نکته نشان از عزم وی و تعهدش بر اجرای برجام دارد.
ترامپ در یکی از سخنانش اظهار کرد که روسیه و آمریکا لزوماً نباید دشمن یکدیگر باشند و حتی گفته بود روسیه نیز از تروریسم ضربه خورده است و عقل حکم میکند که این دور خصومت میان آمریکا و روسیه پایان یابد. این مواضع ترامپ نشان میدهد قصدش بهکارگیری منطق و رویکردی متفاوت در امور خاورمیانه است. البته سخنان جنجالبرانگیز هم کم نگفته است. ببینید! معمولا دموکراتها با ادبیات بهظاهر معقولانه و مودبانهتر همیشه بیشتر از جمهوریخواهان توانستهاند برای دفع تهدیدات امنیتی آمریکا، اجماع و ائتلاف بینالمللی ایجاد کنند و از این منظر موفقتر جلوه کردهاند. جمهوریخواهان اما غالبا به عنوان تاجران اسلحه و کاسبکاران آتشافروز به تشدید جنگ سرد دامن زدهاند. نمونه اخیرش تور انزوا و تحریمی بود که در دوره احمدینژاد به علت سادهاندیشی و ندانم کاریهایش، دموکراتها روی ایران انداختند و این عمل را موثرتر از اقدامات نئومحافظهکاران پر سروصدا به سرانجام رساندند و زیرکانه این روند را مدیریت کردند.
این دفعه البته ترامپ بود که با گزینش شعارهای عامهپسند و تاکید بر تبلیغ دائمی بر تغییر وضع موجودی که معمولا خود و دیگر سرمایهداران در ظهورش سهیم بودهاند بازی را به دست گرفت و بر الیگارشی حاکم شورید. مواضع تند ترامپ علیه برجام را هم شاید بتوان بخشی از کمپین تبلیغاتی دانست که موقتا خواسته آرای رهبران جمهوریخواه را به سوی خود جلب کند و الزاما بلندمدت و پایدار نیست. از طرفی لغو یک طرفه برجام که معاهده چندجانبه بینالمللی است توسط آمریکا بهراحتی امکانپذیر نیست، ولی ممکن است با توجه به نقش تندروهای نزدیک به ترامپ که به ضدیت با ایران شهرت دارند مانند رودی جولیانی، جان بولتون، نیوت گینگریچ و باب کورکر کاری کنند که ایران از مواهب و مزایای برجام بهرهمند نشود.
* رای اعتماد به 3 وزیر اصلاحطلب آن هم وزرایی که در مجلس نهم رای اعتماد نیاوردند، سوژه بسیاری از رسانههای اصلاحطلب شد آنها این موضوع را نشاندهنده تغییر مجلس دهم و ساختار متفاوت آن نسبت به مجلس نهم دانسته و نتیجهاش را پیروزی خود در انتخابات 92 و 94 تلقی کردند! اما نباید فراموش کنیم، همین مجلس دهم که در یک روز به هر 3وزیر اصلاحطلب دولت رای اعتماد داد، همان مجلسی است که بیشترین رای را به انتخاب «کدخدایی» اصولگرا برای شورای نگهبان داد و همان مجلسی است که عارف را از ریاست مجلس بازداشت و لاریجانی را انتخاب کرد؟ چرا تا این حد رفتار مجلس دهم نسبت به انتخابات متناقض با یکدیگر است ؟
** این خاصیت ائتلافی است که ما به آن تن دادیم. ما همه پذیرفتیم به جای تلاش برای توازن قوا که نهایتا میتوانست به حذف کامل یکطرف بینجامد به تناسب و تعامل قوا رو بیاوریم که در ذاتش رسمیت شناختن میانهروها و اصولگراهای معتدل نهفته است و ثقل اصلاحطلبی را به سمت عملگراها و راست میانه شیفت میدهد. شخص خود آقای روحانی نیز برآیند توامان چنین اصلاح و تعدیلی است. ما در سال 92 به این تفاهم رسیدیم که از آقای روحانی حمایت کنیم. مناسبات دوستانه دولت و مجلس نیز حاصل همین تعامل و تناسب قوای میان نیروهای اصلاحطلب و معتدل اصولگراست. این استراتژی برای جلوگیری از پیشروی اصولگراهای خاص موثر واقع شد. به هرحال به نظر میرسد رهبران جبهه اصلاحات از این دست فرمان مجلس دهم راضیاند و همان الگوی انتخاباتی سال 92 را برای انتخابات پیشرو تجویز میکنند.
در انتخابات 7 اسفند مجلس، از همین الگو استفاده شد. البته دیدیم که هر قدر از تهران و مراکز استانها دورتر میرفتیم رفتار سیاسی و انتخاباتی مردم بیتوجه به این الگو تحتتاثیر موضوعات بومی و تعاملات منطقهای قرار میگرفت ولی در کلانشهر تهران و مراکز استانها مردم جهانی میاندیشیدند و کاری کردند کارستان. اتخاذ استراتژی دیگری توسط اصلاحطلبان میتوانست به خاطر مقاومت و کارشکنی تندروها ناکارآمد شده و به بیثباتی کشور منجر شود. آن وقت کشور از دستاورد مهمی مانند برجام هم محروم میشد. اما رفتار سیاسی جبهه اصلاحات به ثبات سیاسی و انضباط اقتصادی و مالی دولت کمک کرد.
* مشخصا رای اعتماد مجلس به این 3 وزیر در مجلس به چه معناست؟
** همانطور که انتخاب ترامپ سیگنالی به مردم سراسر دنیا مخابره کرد، که باید منتظر برآمدن نوعی نژادپرستی دستراستی و سوداگرانه باشند رای قاطع مجلس ایران به وزرای پیشنهادی دولت هم یک پاس طلایی بهموقع به جامعه بود که به همکاری و همسویی قوای حاکم بر کشور امیدوار باشند. مجلس بیآنکه خود را درگیر عملکرد دولت نماید مجددا به کلیت دولت رای اعتماد داد که به نظرم پاسخ مثبتی است به جامعه مدنی و حضور فعالانه و شرکت موثر آن در انتخابات هفتم اسفند.
* یعنی واقعا اصلاحطلبان سال 94 به پیروزی رسیدند؟
** اگر منظور از پیروزی، کسب بخش قابلتوجهی از قدرت مطلق توسط اصلاحطلبان است، البته که نه. ولی اینکه اصلاحطلبان با شیفتکردن به طرف عملگراها یا بهتر بگویم با گرایش به واقعگرایی کشور را پس از بیثباتی ناشی از حوادث 88 به ثبات سیاسی رساندند، بله. اصلاحطلبان در یک ائتلاف نانوشته با اصولگراهای معتدل، توانستند ارابه پرشتاب اصولگراهای خاص را پنچر و نیروهای پرخاشگر برهمزننده نظم را زمینگیر کنند.
* آیا باید با همین دست فرمان! وارد انتخابات96 شویم بهخصوص حالا که به نظر نمیآید اصولگرایان کاندیدایی جدی برای رقابت داشته باشند و حتی این احتمال وجود دارد که گروهی از آنها از روحانی حمایت کنند. در چنین شرایطی که اساسا رقیبی نه از سوی اصولگرایان و نه از سوی اصلاحطلبان برای رقابت با روحانی وجود ندارد، آیا پیروزی روحانی در سال 96، پیروزی اصلاحطلبان معنا پیدا میکند؟
** حرف درستی است که میزنید. در این شرایط ممکن است روحانی در یک میدان بیرقیب به خودش ببازد اولا به دلیل اینکه باید از وضع موجودی که خودش فراهم آورده دفاع کند. روحانی بیرقیب یعنی تمامقد مسئولیت آنچه بوده و هست را بپذیرد. ثانیا فاقد رقیبی شده که وجودش میتوانست به تحریک و بسیج هواداران دولت منجر شود. اصلاحطلبان هم که تخممرغهایشان را در سبد او گذاشتهاند بازنده میدان بیرقیب خواهند بود. یک دلیل باخت کلینتون این بود که دموکراتها ناچار شدند از دستاوردهای دولت اوباما که بهظاهر مثبت هم بود دفاع کنند. در حقیقت به خودشان باختند. وقتی کارزار انتخاباتی رقابتی و قطبی باشد بخش تماشاچی، قهر کرده و تحریمی پای صندوقهای رای میآیند آنوقت هم اصلاحطلبان و هم روحانی برنده خواهند شد.
دو دهه نخست انقلاب یعنی دقیقا قبل از دوم خرداد 76 برای انتخابات همیشه از یک مدل کلیشهای استفاده میشد یک چهره سرشناس مثل آقایهاشمی رفسنجانی به عنوان کاندیدای اصلی نظام برای ریاست جمهوری به همراه چند کاندیدای غیراصلی مانند زوارهای، عسگراولادی، کاشانی یا شیبانی و... وارد گود رقابت میشد. تکلیف تحقیقا از قبل معلوم بود. حالا اما وضع به کلی فرق کرده است. از انتخابات 76 به این سو دائما مردم دست رد به سینه کاندیدای مدافع وضع موجود میزنند. این را هم باید اضافه کرد برخلاف زمان دولت اصلاحات با اتهامات و تهدیدات جدی برخی نیروهای خاص روبهرو بود دولت آقای روحانی با هیچ تهدیدی روبهرو نیست. آنچه از جانب لباس شخصیها و گروههای فشار بروز میکند اتفاقی و پراکنده است. اساسا شخص روحانی برای اصولگرایان یک تهدید بهحساب نمیآید. در حقیقت دولت روحانی بیشترین و بزرگترین فرصتهای اقتصادی و سیاسی را برای تثبیت اصولگرایی معتدل و همپیمانان سابق و لاحق فراهم ساخته است. البته اصلاحطلبان نیز همان طور که گفتم از ثبات و آرامش سیاسی فعلی سود میبرند. دعواهای لفظی میان روحانی و برخی اصولگراها گرهی از کار فروبسته آنان نمیگشاید. درست مثل دعوای دوقلوهای ناسازگار است که آخر سر با هم آشتی میکنند.
ماههای پیشرو وجود هماهنگی دولت یازدهم با مجلس دهم و تلاش برای گشایش مسیرهای مسدود سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قطعا مورد استقبال و تشویق اصلاحطلبان خواهد بود. اما اگر تلقی افکارعمومی از دولت، بهمثابهای باشد که نه شفا دهد و نه معجزه کند یا بخواهد همان شعارهای گذشته را دوباره تکرار کند خب، کار پیچیده میشود و امکان بسیج اجتماعی سخت خواهد شد. آن وقت باید حتی نگران شکست خودمان و تجدید حیات راست خاص باشیم، زیرا اگر هم به دلیل فقدان وحدت یا نداشتن کاندیدای معتبر در این میدان شکست بخورند در انتخابات 1400 خیزش پیروزمندانه خواهند داشت.
* با اینکه جناح اصولگرا پیش از این ناکارآمدی خود را نشان داده، باز هم میتواند قدرت را به دست بگیرد؟ و چرا اساساً این احتمال را میدهید که ریاستجمهوری در سال 1400 به اصولگرایان روی خوش نشان دهد؟
** همانطور که زمینه رادیکالیسم و افراطزدگی در هر جامعهای وجود دارد اینجا هم معلوم نیست با کنار رفتن مثلا احمدینژاد، پدیده احمدینژادیسم از میان برداشته شده باشد. احمدینژادیسم اندیشهای است عوامفریب که با استفاده ابزاری فرهنگ میخواهد در کوتاهترین زمان و با کمترین فاصله بهشتی زمینی بسازد و با رویاپردازی، دستیابی به رفاه و سعادت را سادهسازی کند. دولت آقای روحانی اما برعکس دولتی بهشدت نخبهگراست و متقابلا شناخت و درکی سازگار با محرومیت طبقات پاییندست ندارد. ماجرای حقوقهای نجومی و واکنش دیرهنگام دولت حکایت از این درک ناسازگار با حساسیتهای عمومی دارد.
گاهی برخی ترجیحات اقتصادی دولت تنه به سیاستهای نئولیبرال میزند! و گاهی اولویت در طرحها و برنامههای دولت، همان است که منجر به ناامیدی و سرخوردگی تودهها میشود. علاقه دولت به گسترش مناطق آزاد تجاری و ویژه اقتصادی، به گسترش اقتصاد دلالی غیرمولد و عدم صیانت از نیروی کار میانجامد. نوعی تیولداریِ ثروت و عوامل تولید بهوجود آمده است. بعضی خصوصیسازیهای بیهدف و واگذاری داراییهای دولت به شبکههای خصولتی یا بنگاههای وابسته به مراکز خاص یا حمایت دولت از قراردادهای کار موقت و نظایر آن باعث شده کارگران، کسبه و افزارمندان، تهیدستان شهری و حاشیهنشین که روزبهروز سفرهشان را کوچکتر میبینند دچار احساس ناامنی شوند.
مبارزه با رکود و فساد که هر دو تخریبکننده رابطه دولت با مردماند هنوز از اولویت جدی لازم در دستورکار دولت برخوردار نیست. بیش از دوسوم تسهیلات بانکی تنها میان عدهای قلیل که گاه تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست هم نمیرسد پرداخت میشود و دست اکثریت مردم از چنین منابعی کوتاه است. ضریب جینی که یک واحد اندازهگیری پراکندگی آماری است و معمولا برای سنجش میزان نابرابری در توزیع درآمد یا ثروت در یک جامعه آماری استفاده میشود حالا عددی بالاتر از دوره گذشته را نشان میدهد یعنی اختلاف طبقاتی و نابرابری درآمدی بیشتر شده است. نقدینگی سیال در بازار دوبرابر دوره قبل شده است. تداوم این روند برای اصلاحطلبان و اندیشه اصلاحطلبی تهدیدی بالقوه بشمار میآید و امکان دارد آنها بدنه اجتماعی خودشان را بهزودی از دست بدهند. حتی ممکن است در دولت دوم روحانی اصلاحطلبان سهم بیشتری داشته باشند، ولی سوال اینجاست که آیا اصلاحطلبان میتوانند مسئولیت ناکارآمدی موجود و شعارهای بر زمین مانده را برعهده بگیرند و به هوادارانشان توضیح قانعکنندهای بدهند؟
* پس سیاستهای فعلی روحانی یک تهدید برای اصلاحطلبان است؟
** ببینید! دستاوردهای فعلی دولت تا همین جا برای اصلاحطلبان قابل قبول است، زیرا فورا با دوره بیثباتی و تحریمهای کمرشکن دولت احمدینژاد مقایسه میشود، اما برای سالهای آینده عملکرد دولت با شعارها و بیلان کار خودش سنجیده میشود نه با عملکرد احمدینژاد. جملات و گفتار رتوریک در فرمایشات رئیسجمهور دردی از مردم ناامید، دانشجویان ستارهدار، مطالبات اقوام و گروههای اتنیکی، روزنامهنگاران و فارغالتحصیلان بیکار دوا نمیکند. دهها انجمن دانشجویی اصلاحطلب اخیرا طی نامهای به رئیسجمهور فضای موجود دانشگاهها اعتراض کردند، ولی ایشان خودش را به نشنیدن زد و حاضر نشد حتی پاسخی کوتاه به آنها بدهد. همه این موارد اگر در دوره 4 ساله نخست دولت روحانی تحتعنوان آواربرداری قابل توجیه باشد آیا در آینده هم با همین بهانه پذیرفته خواهد شد؟
* یعنی در سال 96 دیگر شعارها و توجیهاتی مثل «به خاطر دولت قبل بود» را مردم نخواهند پذیرفت؟
** بله. به نظرم در حال حاضر هم اگر آقای احمدینژاد از میدان رقابت حذف نمیشد امکان جذب آرای بخشهایی از جامعه را داشت، ضمن اینکه توهم و خودشیفتگی احمدینژاد و باندش این تاثیرگذاری را دو برابر میکرد و جامعه را با انفجار مطالبات مواجه شده به سمت بیثباتی و تشدید تعارضات سوق میداد. اگر اصولگرایان معتدل حتی در همین ماههای باقیمانده به یک ائتلاف فراگیر برسند و کاندیدایی با جَنم سیاسی و اندکی کاریزما به میدان بیاورند احتمالا بتوانند انتخابات را به دور دوم بکشانند. اگر قیاس بگیریم در همین انتخابات آمریکا ترامپ نماد نوعی خاص برای تغییر در الیگارشی حاکم بر آمریکا و برهم زدن کلیشههای یک سیستم مستقر و موجود بود ولی کلینتون خودش، همسرش و اوباما به عنوان مهمترین حامیاش مظهر و نماد این الیگارشی سیاسی و اداری حاکم بود.
اگر دولت بیش از این در دام روزمرگی و باری به هرجهت بودن بیفتد قبل از هرچیز این سوال مطرح میشود که اساس اصلاح و اعتدال برای چیست؟ آیا اصلاحات به پایان رسیده یا بهعنوان یک پروژه سیاسی عملاً ناکام مانده؟ البته عدهای زود جواب میدهند اصلاحات نه تنها زنده است بلکه هرچه دارد رخ میدهد همان تداوم اصلاحات است. من به این مدافعان دوآتشه حافظ وضع موجود که حوادث را غربال و گزینش میکنند تا از هر عملکرد دولت دفاع کنند کاری ندارم. از نظر من موجودیت و هویت اصلاحطلبانه را نمیشود به تلاش برای حفظ چند پست و کرسی در دولت فروکاست. جز اصلاحات راهی برای کشور متصور نیستم. پس اعتدال را نیز با منطق اصلاحات باید توضیح داد و تبیین کرد.
* از امروز حتی دیگر برجام هم برگ برنده روحانی نیست؟
** طبعا اصولگرایان در ماههای پیشرو، کپی فرمایشات ترامپ و اقدامات ایذایی جمهوریخواهان را روی میز دولت خواهند گذاشت و از آن برای تضعیف روحانی سود جسته هر گره خوردگی و ناکامی در کار برجام را با صدای بلند در داخل، پژواک خواهند داد. آنها سناریوهای خود را از قبل آماده کردهاند حالا که قرینهای واقعی هم یافتهاند چرا مهمترین دستاورد دولت را دستمایه تخریب دولت نکنند؟ ترامپ که وعده پارهکردن برجام را داده بود اگر با آن چنین نکند دستکم توانایی ایجاد موانع جدی برای اجرای آن را دارد با این حال به نظرم باز هم برجام دستاورد مثبت دولت است که کشور ایران را در موقعیت ممتازی در منطقه قرار داده است.
ترامپ هم به این موضوع در کارزار تبلیغاتیاش اعتراف کرده است. تا چند سال پیش قابل تصور نبود وزرای خارجه دو کشور ایران و آمریکا از موضع برابر و عزتمندانه ساعتها بهصورت دو جانبه و بدون واسطه با هم مذاکره کنند. حتی اگر برجام هم به مشکل بخورد باز مناسبات ایران با جامعه جهانی وارد فاز جدیدی شده است. ایران نشان داده حتی با دشمنانش نیز اهل گفتگو و تفاهم است. اینکه جهان متوجه شده ایران قابل اعتماد است و میز مذاکره را به هم نمیزند دستاورد بزرگی برای دولت آقای روحانی بوده است.
روحانی کشور را از موقعیت انزوا و تحریم بینالمللی خارج کرده است و وزیر خارجهاش از برجام به عنوان تعهد چندجانبه جهانی سخن میگوید. البته چون سیاست خارجی و داخلی مکمل و به عبارتی دنباله یکدیگرند خوب بود دولت با قاطعیت بیشتری الگوی مذاکره، چانهزنی و گفتوگوی انتقادی و سازنده را در داخل کشور نه تنها میان جناحهای سیاسی که میان دولت با جریانات سیاسی حامی خود صورت میداد. آنگاه سپهر سیاسی ایران بیش از پیش بالنده و با نشاط میشد. این وظیفه دولت است که باب پرونده آشتی ملی را بگشاید. حتی اگر ترامپ دیوانگی کند و راه را بر اجرای برجام سد کند مردم ایران یکپارچهتر از گذشته پشتسر دولتمردانشان خواهند ایستاد. روحانی در چند ماه آینده که همه نگران فعل و انفعالات واشنگتن هستند فرصت دارد دست به ابتکارات جدید مانند همکاریهای گستردهتر با اروپا بزند تا بر بلاتکلیفی و جلو عقبکردنهای جمهوریخواهان آمریکایی فائق آید و اعتماد عمومی را در داخل به دولتش برگرداند.
* به خاطر رفع بحران ناکارآمدی دولت بود که حسن روحانی به یکباره 3 وزیر را تغییر داد؟
** وقتی روحانی برای برگزاری حتی یک کنسرت دچار مشکل میشود ربطی به کارآیی و ناکارآیی وزیر ندارد. اعضای هیئت دولت در برابر تمامی رخدادها مسئولیت مشترک دارند. تغییر یک یا چند وزیر آن هم در سال پایانی دولت امکان هیچ مانور و اقدام موثر و معناداری در حوزه فرهنگی یا اقتصادی به دولت نمیدهد. با این وجود امیدوارم تغییرات براساس یک نقشه راه و تصمیم مبتکرانه بوده باشد تا بهصورت اتفاقی و برحسب تصادف.
به هرحال دولت بهتر است در حوزه اقتصادی و زیرساختی تمرکز بیشتری بکند. اگر زیربنا درست نشود و چرخ اقتصاد نچرخد حوزههای روبنایی هم کمیتشان لنگ خواهد ماند. آموزش و پرورش، دانشگاهها، فرهنگ و هنر یا ورزش با کمبود منابع بودجهای روبهرو هستند. با عوضکردن وزیر چیزی عوض نمیشود. یعنی اگر تغییر معناداری هم صورت بگیرد این پرسش مطرح خواهد شد که چرا روحانی زودتر دست به این تغییر نزده است؟ به هر حال ما چیزی به نام خودانتقادی از روحانی ندیدیم یا اینکه اعتراف کند مسیر را اشتباه رفته است. پس در بهترین حالت باید گفت این سه وزیر ناچارند سیاستهای کلان دولت را ادامه دهند، یعنی همان سیاستی که نام آن از ابتدا اعتدال گذاشته شد و اصلاحطلبان هم حمایت از آن را بر پیگیری مطالبات خود مرجح دانستند.
* حمایت مشروط یا بیقید و شرط؟
** در حال حاضر هم حمایت اصلاحطلبان از روحانی براساس قراردادی نانوشته مشروط است. مشروط به این معنا نیست که اگر ایشان با معیارهای اصلاحطلبانه رفتار نکرد یک کاندیدا مقابل وی علم میکنند اساسا اصلاحطلبان در شرایطی نیستند که بخواهند کاندیدایی اصلاحطلب را به میدان بیاورند. منظور از مشروطکردن، اشاره به تحقق شعارهای خود آقای روحانی است که در سال 92 ابراز و اعلام شده است. مثلا برای اصلاحطلبان غیرامنیتیشدن فضاهای فرهنگی، هنری، آموزشی و دانشگاهی یا احترام به حقوق شهروندی و حقوق اقوام که از شعارهای اولیه خود روحانی بود متر و میزان ارزیابی دولت ایشان است. قرار نیست و به عبارتی امکانپذیر نیست که اصلاحطلبان بدون گفتوگوی انتقادی با دولت دست به توجیه عقبنشینیها و حمایت از تصمیمات غیرمنطقی او بزنند.
در هر انتخاباتی نیروهای جدیدی به دایره سیاست کشیده شده و عدهای ناراضی نیز این میدان را ترک میکنند. این رویش و ریزش برای انتخاباتی که موازنه رای به تعداد اندکی برهم میخورد حساس و سرنوشتساز است. فراموش نکنیم سال 92، اصلاحطلبان توانستند با زحمت کسانی را که از تحریم صندوق رای سخن میگفتند پای صندوق بکشانند. اینکه اصلاحطلبان دوباره بتوانند گروههای اجتماعی سرخورده و ناراضی را به سمت صندوق رای و حمایت روحانی جلب کنند، نیازمند چشمانداز روشن، شعارهای جدید و برنامه شفافتری است که قرار است در دولت دوم روحانی پیاده شود. اگر این چشمانداز باورپذیر نباشد در انتخابات کار کاندیدای ما گره خواهد خورد.
* در صحبتهایتان از سویی اعلام کردید که روحانی نباید از شعارهای 92 برگردد و از طرفی هم گفتید که نیازمند بازنگری در شعارهایش است این دو مطلب با هم تناقص ندارد؟
** نه تناقض ندارد. بخشی از شعارهای سال 92 به هر دلیلی بر زمین ماند. مگر چه میزان از حقوق شهروندی عملیاتی شد یا امنیت به عرصه سیاست و رسانهها بازگشت؟ فراموش نکنیم که سال92 روحانی منتقد وضع موجود و مخالف تفکر احمدینژادی بود، اما اکنون او خودش، دولتش و وزرایش بخشی از وضع موجودند. بنابراین او در سال96 اساسا نمیتواند همان شعارهای سال92 را تکرار کند مگر اینکه شفافسازی کند و بگوید چرا من نتوانستهام مثلا جل قاچاق را بگیرم؟ یا چرا نتوانسته نیمی از اقتصاد رانتی و زیرزمینی کشور را ساماندهی کند؟ چرا نتوانسته است گزارشی از عملکرد شهرداری بدهد؟ چرا دولت نتوانسته است از کوچکترین برنامههای فرهنگی و هنری فیالمثل برگزاری کنسرت موسیقی دفاع کند؟ مگر رئیسجمهور بنا بر نص قانون اساسی عالیترین مقام رسمی کشور بعد از رهبری معظم نیست که توسط رای عمومی مردم انتخاب میشود و مطابق با اصول همین قانون مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوهمجریه را عهدهدار است؟ دولت نمیتواند بگوید نمیگذارند، نمیشود یا به من مربوط نیست، دولت حافظ فرهنگ، اقتصاد و امنیت جامعه است.
دولت باید برای دفاع از حقوق مردم اقدام کند و نشان دهد که بر اوضاع عمومی جامعه مسلط است، یک پرونده فساد که مطرح میشود آن قدر روال فرسایشی به خود میگیرد که جامعه را دلسرد میکند و جالب اینجاست که دولت در اینگونه مواقع غایب است! تنها راه مبارزه با فساد، انتشار اخبار و اطلاعات در جامعه و تزریق قدرت به جامعه برای جلوگیری از عوامل اصلی ایجاد فساد است. اگر دولت دست روی دست بگذارد یا خودش را به ندیدن بزند و دسترسی نهادهای مدنی به اطلاعات سلب شود مبارزه با فساد نوعی شوخی است.
* اما شخص آقای روحانی تا به حال بارها رفتارهای قاطع و سخنرانیهای شجاعانهای داشتند که منجر به حملات اصولگرایان به او شده است.
** کفگیر اصولگرایان در ارتباط با دنیا به ته دیگ خورده است. اینجا باید از شجاعت شخص روحانی تقدیر کرد ولی باید این موضعگیری از سطح گفتاردرمانی به سطوح اجرایی و برنامهای ارتقا یابد وگرنه در همان مرتبه رتوریک و کلامی باقی میماند. سالانه رقمی بالغ بر 40میلیارد دلار هزینه فساد اقتصادی در ایران میشود. در واقع کشور با یک فساد زیرزمینی و مخوف مواجه است. یعنی گانگسترهای اقتصادی قسمتی از کیک ثروت ملی را میبلعند. به کسی پاسخگو نیستند، به کسی مالیات پرداخت نمیکنند و شفاف نیستند. کشور در حال حاضر به آن اندازه که از فساد اقتصادی آسیب میبیند از تحریمها و هجمههای خارجی در دولت قبل آسیب نمیبیند.
* اما برخلاف مسائل داخلی، همه از سیاستهای خارجه دولت تعریف میکنند. آیا واقعا سیاست خارجه دولت بینقض است؟
** سیاست خارجی دولت در منطقه خاورمیانه علیل و رنجور است. رادار دستگاه خارجه در بعضی نقاط کور است و نمیتواند رخدادها را رصد کند. قبلا هم گفتهام که اگر گفتوگو با آمریکا از موضع ضعف باعث حقارت و شکست ملی میشود در عوض تعامل و گفتوگو از موضع برابر و در معامله دو جانبه با آمریکا بهخصوص برسر موضوعات خاص و موردی برای ایران یک پیروزی مسلم محسوب میشود و چنین تعاملی حتی با دولت دستراستی ترامپ به ارتقای منزلت ما در سطح جهانی میانجامد. دولت روحانی برای جلب حمایت عمومی و برانگیختن احساسات همدلانه مردم با زیرکی از فرصت نشستهای دیپلماتیک در پرونده اتمی و گرهزدن تمام گرفتاریهای موجود با برجام استفاده کرد و حل تمام بحرانها را به آینده و دوران پسابرجام موکول کرد. اما این برای تثبیت آنچه به دست آورده و حفظ دستاوردهای دولتش کافی نیست بهخصوص که با آمدن ترامپ تهدیدات علیه برجام از دوطرف بالا خواهد گرفت.
با رشد بنیادگرایی لجامگسیخته در منطقه، او وظیفه دارد پرچم صلحخواهی، مبارزه با تروریسم و مداراطلبی را در دست بگیرد و ایران را منادی صلحطلبی و مبارزه با تروریسم که هست را بیشتر نشان دهد. طرح نظریه گفتوگوی تمدنها در شرایط حساس آن زمان بسیار کمک کرد تا ایران از معرض اتهامات واهی بگریزد. اینک آقای روحانی هم باید پرچم صلحطلبی و دموکراسیخواهی را در منطقه بلند کرده را بیشتر نشان دهد و اعلام کند من آماده همکاری با دنیا بر سر مبارزه با تروریسم تا ریشهکن شدن داعشیسم هستم.
این فرصت طلایی دوبار در گذشته برای ایران فراهم شد؛ یک بار آن زمان که ارتش عراق پس از صلح با ایران به کویت حمله برد و آن کشور را اشغال کرد. آن زمان صدای مظلومیت و حقانیت ایران به گوش جهانیان رسید. دفعه دوم در حمله تروریستی به برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در یازده سپتامبر که منجر به لشکرکشی بوش به افغانستان و عراق شد. روحانی باید از قضیه داعش برای نشاندادن روحیه دموکراتیک، صلحطلب و بشردوستانه جمهوری اسلامی ایران بیشترین استفاده را میکرد نه اینکه اجازه میداد پوتین در نقش امپراطور روسیه و ناجی بشار اسد با کارت ایران بازی کند. با توجه به استقبال عمومی از شعارهای آقای روحانی در باب تنشزدایی با دنیا حالا دیگر سیاست اعتمادسازی و تعامل با سایر کشورها یک ضرورت اجتنابناپذیر برای تامین امنیت ملی کشور شده است.
بازگشت رونق و رشد اقتصادی حالا دیگر به این تعامل و همکاری حداقل با کشورهای پیشرفته جهان بهویژه اروپا گره خورده است. البته اعتمادسازی با اروپا و دیگر کشورها هم نمیتواند خلا ناشی از تعامل اصولی با آمریکا را پر کند، ولی به هر حال نباید اجازه داد تحریمها مجددا برگردد یا زیرساختهای کشور با هر نوع برخوردی در معرض آسیب و خسارت قرارگیرد و این محتاج تثبیت و پایدارکردن برجام و اتخاذ رویههای اجرایی مبتکرانهتری است. حتی اگر ملت رشید ایران مثل همیشه آمادگی مقاومت و ایستادگی
داشته باشد. دولت با تدبیر همهجانبه برای جلوگیری از برهم خوردن برجام و ایجاد اجماع جهانی برای فشار به دولت آمریکا در سرعت بخشیدن به اجرای برجام باید در کانون برنامهریزی دستگاه دیپلماسی را تقویت کند. در همین دوران ترامپیسم از شکافها و گسلهای موجود تعمیق یافته جامعه آمریکایی باید بیشترین بهرهبرداری را کرد. لابی تندروهای اسرائیلی، همچنین عربستان در آمریکا را باید خنثی یا لااقل کمرنگ و بیاثر کرد. هر حرکت و عملی که اسرائیل را در لاک مظلومیت فرو ببرد و توجیهگر جنایات او در منطقه شود یا به عربستان فرصت تبلیغات سوء علیه ایران و نزدیک شدن به ترامپ بدهد مثل بهانه زشت و احمقانهای که در حمله به سفارت و کنسولگری آن کشور در ایران به دست مخالفان کشور داده شد به ضرر منافع ملی ماست. حتی لازم نیست نظامیان در واکنش به بحران منطقه از دستگاه دیپلماسی جلو بیفتند و اطلاعیه و بیانیه بدهند تا بعد از چند روز سر و کله وزارت خارجه پیدا شود.
آقای اصغرزاده! دل پری از دولت یازدهم دارید و خیلی منتقدانه سخن میگویید. آیا این نگاه را در سال 92 هم داشتید؟ چرا تا این حد نظرتان متفاوت شده؟ یعنی گروههای دیگری از مردم هم که در سال 92 به روحانی رای دادند، هماکنون نظر شما را دارند؟ این که خیلی خطرناک است! حمید رسایی هم اشاره کرده که روحانی در سال 92، 07/50 درصد آرا را کسب کرد و با کاستهشدن رایدهندگان سابق به او، وی حتی ممکن است از ریاستجمهوری باز بماند.
من اگر صریح انتقاد میکنم با همان صراحت هم اعلام میکنم حامی دولت هستم و از مهمترین دستاوردش دفاع میکنم. در مورد انتخابات سال92 بارها توضیح دادهام که خردجمعی اصلاحطلبان با توجه به محدودیتها به این نتیجه رسید که اندیشه و ظرفیت شعارهای روحانی میتواند به مطالبه تغییر وضع موجود جواب دهد. کاندیداتوری روحانی در سال96 هم میتواند مورد حمایت اکثریت اصلاحطلبان قرار گیرد. در همان چارچوب تحلیلی که قبلا گفتم یعنی اصلاحطلبان به دلیل حمایت از روحانی ناچار از تکذیب خود شوند. اصلاحات موقعیتی است محتوم در سرنوشت سیاسی ما. انکار ضرورت اصلاحات، انکار بدیهیات تاریخی است.
* پس دنبال سهمخواهی هستید؟
** در سال 92 من خود کاندیدا بودم، اما وقتی صلاحیتم تایید نشد لحظهای در حمایت از نامزد معرفی شده توسط اصلاحطلبان و در نهایت کاندیداتوری روحانی درنگ نکردم. برای من مهم این بود که پرچم رفرم و اصلاح بر زمین نیفتد. ولی آیا ما میتوانستیم با این استدلال که «به هر قیمت» در قدرت باقی بمانیم؟ مثلا با آقای جلیلی یا قالیباف بهازای سهمگرفتن در دولتشان ائتلاف کنیم و همپیمان شویم؟ مسلما خیر. اگر اصلاحطلبان بخواهند صرفا معطوف به قدرت و سهمخواهی فعالیت کنند دچار بیهویتی و استحاله میشوند آن وقت میشوند مصداق تمثیل «برعکس نهند نام زنگی کافور». بالاخره متر و معیار اصلاحطلبان برای ارزیابی عملکرد، وعدهها و شعارهای داده شده رئیسجمهور و دولتش باید از استاندارد مشخص و روشنی تبعیت کند. با همان چارچوبی که میگویم دولت در امور فرهنگی و اقتصادی کمتوان ظاهر شده، میگویم تحرک و ابتکارعمل دستگاه دیپلماسیاش قابل تقدیر است.
* ولی سیاست خارجه را هم به انتقاد گرفتید.
** قطعا. قبلا توضیح دادم. نمیتوانم بگویم عملکرد یک بخش دولت صددرصد خوب و عملکرد بخش دیگر مطلقا بد است. من معتقدم در حال حاضر دستگاه وزارت خارجه جز آن بخش که درگیر پرونده هستهای شد خیلی از قدرت ابتکار و خلاقیت برخوردار نیست و از این بابت مستوجب سوال و پرسشگری از جانب مجلس است. چند سال پیش وقتی که آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد و باعث سرنگونی صدام و طالبان شد، وزارت خارجه دولت اصلاحات مبتکرانه وارد گفتگو با جامعه جهانی شد و به تامین منافع ملی ایران کمک کرد. اینک با چشماندازی که از سیاست خارجی ترامپ قابل تصور است کار دستگاه دیپلماسی دوچندان شده است. لحظهای غفلت و ندانمکاری میتواند به از دستدادن فرصت و تبدیل آن به تهدیدات جدی منجر شود. دولت حق ندارد بگوید به من ربطی ندارد. دولت باید مسئول و پاسخگو باشد. گرچه میزان مسئولیتپذیری و پاسخگویی دولت در هر مورد و در هر حوزهای طبعا متفاوت است.
* در کنار انتقاداتی که از ناکارآمدی دولت کردید همیشه این موضوع مطرح میشود که دلیل بسیاری از ناکارآمدیهای دولت فشارهای بیسابقهای است که همواره بر دولت یازدهم وارد میشود و حتی میگویند که فشارها بر دولت یازدهم به مراتب بیشتر از دولت اصلاحاتی است که میگفت هر 9 روز با یک بحران مواجه است! چقدر این فشارها باعث بروز شرایط فعلی شده؟ آیا واقعا روحانی با مشکلاتی بیش از دوره اصلاحات روبهرو است. واقعا حسن روحانی مظلوم است یا مظلوم نما؟
** این هم از آن افسانهسازیهاست. فشار بر دولت روحانی البته که وجود دارد منتها بیشتر ار جنس چوب لای چرخ گذاشتن است. اما فشار بر دولت اصلاحات از جنس دیگری بود. به هرحال فشار بر دولت روحانی را انکار نمیکنم، اگر میخواهیم بگوییم تندروها نباید فشار ایجاد کنند امری ممتنع و محال است، خب طبیعت آنها همین است. طبیعت جریانهای سیاسی منتقد و مخالف انتقاد از دولت را مشروع میدانند. البته آنجا که پا را از گلیم حقیقت و اخلاق فراتر میگذارند و به جای انتقاد، برچسب میزنند، تکفیر میکنند شایسته سرزنشاند. در ماجرای توهین هفتهنامه یالثارات به هنرمندان کدام اقدام جدی از سوی دولت صورت گرفت؟ مگر همین هنرمندان بخشی از کمپین انتخاباتی روحانی در سال 92 نبودند؟ یا روزنامهنگاران، دانشجویان و جوانان. دولت برای دفاع از اینها در برابر تهاجم خودسرها چه کرده است؟ دولت آقای روحانی نیازمند ابتکارعمل بیشتر و فوریتری است. نمیشود گفت دولت گوشه رینگ بوکس بیحرکت بنشیند و شطرنج بازی کند. خب نباید توقع داشته باشد در این بین مشت نخورد. خودسرها کار خودشان را انجام میدهند.
* میگویند کمپین روحانی در سال 96 به مشکل برمیخورد؟
** شاید به خاطر توزیع ناعادلانه امکانات مالی و رسانهای. یک رسانه ملی و فراگیر داریم که موضعش مشخص است و عملا دولت ناتوان از وادارکردن او به بیطرفی است. مساجد تا هیئتها و مداحان هم احتمالا به نفع رقیب تبلیغ خواهند کرد.
* اما ناتوانی دولت الزاما به معنای انفعال دولت نیست؟
** ناتوانی و انفعال دو روی یک سکهاند. باید دید که چه سهمی از ناتوانی دولت به ذات برنامهها و ایدئولوژی خود دولت برمیگردد و چه سهمی از آن، ناشی از کارشکنی و حمله رقیب. مطمئنا بخش قابلتوجهی از این ناتوانی به دلیل نداشتن برنامه دولت است. خیلی از دوستان اصلاحطلب معتقدند دولت استراتژی مشخصی برای توضیح و تاثیر بر افکار عمومی ندارد. یادمان نرود وقتی همین دولت در ماههای نخست استقرار خود از مردم خواست تا از دریافت یارانه انصراف بدهند در اردیبهشت سال93 حدود 94درصد جمعیت کشور یعنی بالای 73میلیون نفر تقاضای دریافت 45 هزار تومان یارانه را امضا کردند و با صدای رسا اعلام نمودند میخواهند یارانه بگیرند و حاضر نیستند به نصیحت دولت گوش بدهند. همان زمان در مصاحبهای گفتم پاشنهآشیل این دولت افکارعمومی است و آفت این دولت افتادن در لابیهای پشتپرده و چانهزنی در زیر میز. دولت اگر به تودههای مردم و لایههای پایین جامعه بهخصوص به نهادهای مدنی توجه نداشته باشد به خطا میرود!
* اولین گام در راستای تبیین آن استراتژی روشن که میگویید، چیست؟
به نظر من، مهمترین کار چند ماه آینده دولت شفافسازی در حوزه اقتصادی است. بهطور کلی میتوان عنوان کرد که نسبت عموم اصلاحطلبان به دولت آقای روحانی حمایت نقادانه یا انتقاد سازنده است تا جایی که آقای روحانی به شعارهای خود پایبند است و در جهت منافع ملی کشور گام برمیدارد باید شجاعانه از ایشان حمایت و پشتیبانی کرد. در عین حال در جاهایی که دچار لغزش و اشتباه است و شعارهای خود را نادیده میگیرد باید از ایشان و دولت تدبیر و امید انتقاد کرد. تاکنون هیچکدام از اصلاحطلبان بهصورت غیرمسئولانه از دولت آقای روحانی انتقاد نکرده و تمام دستاوردهای دولت را زیر سوال نبرده و عنوان نکرده که با وی همکاری نمیکنیم.
* یعنی در همین چند ماه، واقعا تاثیری دارد؟
** البته خیلی زود دیر شده است، ولی برای شفافسازی و آشکارکردن حق و حقوق مردم حتی لحظه آخر هم دیر نیست. صحبت آقای روحانی در جلسه رایاعتماد به سه وزیر پیرامون مسئله فساد مالی، شایسته نبود چون بخشی از مشکل اقتصاد ما به خاطر فسادهای آن و اقتصاد غیررسمی و زیرزمینی و قاچاق آن است. دولت نمیتواند بگوید که مسئله فساد را کش ندهید یا آن را جدی نگیرید! فساد مسئله مهمی برای اقتصاد کشور ماست، دولت باید تکلیفش را روشن کند که نسبت به این قضیه چه میخواهد بکند. نیروهایی که در حوزه سایه و تاریک – روشن اقتصاد کار میکنند.
فرار مالیاتی دارند و دسترسی به منابع مالی داشته و میتوانند به برخی بخشهای اقتصادی آسیب بزنند. با این اقتصاد و این افراد خود دولت هم آسیب میبیند! چه برسد به تودههای مردم! اینکه اصلاحطلبان دوباره بتوانند هنرمندان، دانشجویان و بیشتر مردم را به سمت آقای روحانی بکشانند، بستگی به این دارد که فرصت یابند سازمان رای خودشان را بازسازی کنند و به عنوان نهادی فراگیر و یکپارچه عمل کنند، وگرنه نخواهند توانست با بدنه اجتماعی خود رابطه برقرار کرده آنها را بسیج کنند.
* چرا میخواهید بگویید که اصلاحطلبان باید بدنه اجتماعی را به سمت دولت جذب کنند، مگر شخص آقای روحانی و دولت خودش به تنهایی نمیتواند این کار(جذب بدنه اجتماعی) را انجام دهد؟
** اشکال دولت یازدهم این است که خودش دارای یک بدنه اجتماعی مستقل و کارآمد نیست، نمیتوانیم آدرس بدهیم بگوییم که فلان بخش از جامعه به عنوان نیروهای معتدل تحت امر دولت است. دولت از طریق شبکه اجتماعی اصولگرایان و اصلاحطلبان به جامعه ورود پیدا میکند و بدنه اجتماعی را در اختیار میگیرد.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=56145
ش.د9505052