(روزنامه آرمان ـ 1395/12/23 ـ شماره 3280 ـ صفحه 7)
اصولگرايي در شرايط مبارزهجويي مطالبهگر
اصولگرايان در سال 92 هر چه بازي را محدود و بستهتر رقم زدند، به همان ميزان با درايت خردورزان اصلاح جو و بهبودخواه مواجه شدند. آنان ميپاييدند تا در بازي سياسي دوقطبياي كه گفتمان اصلاحطلب به عنوان پادگفتماني مطالبه گر، مردم را به حمايت از خود دعوت كند، امكان ظهور نيابد. ائتلاف حداكثري بهبودخواهان با ميدان داري بزرگاني چون هاشمي، رئیس دولت اصلاحات، سيدحسن خميني و ديگر بزرگان اصلاحطلب و اعتدالي، اصولگرايي را با توجه به عملكرد در دهه هشتاد زمين گير كرد. وضعیت مديريت ايشان به گونهای بوده است كه رفع تحريمها، عبور از تورم، ركود و بازگشت به شرايط عادي، پس از نزديك به چهار سال دولت عبور از بحران روحاني، هنوز عرصههاي اقتصاد، اجتماع و سياست كشور را از آن شرايط نرهانيده است؛ تا جايي كه آنها (اصولگرايان) را بر آن داشته بر همان پيامدهاي مستمر مديريت خود، پادگفتماني عليه دولت مستقر سازماندهي كنند. به عبارتي آنها با چشمپوشي از سهم خود در وضعیتی كه كشور را بدان دچار كردند، ميكوشند دولت دكتر روحاني را ناكارآمد جلوه دهند. كالبدشكافي گفتمان آنها كه از رسانههاي گفتاري - شنيداريشان مستفاد ميشود، بازنمايي ناتواني دولت در عمل به شعارهاي انتخاباتياش است. اصولگرايان همه دستاوردهاي دولت را به صورت راديكال زير سوال ميبرند. مذاكره را بينتيجه قلمداد ميكنند، دستاوردهاي برجام را براي كشور و مردم بيحاصل و خسارت بار ميدانند، دولت را به اتهاماتي كه تا ديروز خود بدان متهم بودهاند، نوازش ميكنند و فيشهاي حقوقي برخي از مديران را دستاويز حمله به دولت و سادهسازي نظام تفاوت خود و رقبا قرار ميدهند.
به زعم پست مدرنها، واقعيات سياسي برساختههاي گفتمانياند. اما گفتمان قابل تقليل به زبان نيست. به عبارتي گفتمان علاوه بر زبان به ساير مولفههايي كه حول زبان شكل بگيرد نيز نيازمند است. اينجاست كه گفتمان اصولگرايي در بازنمود عدم تفاوت خود با دولت روحاني كم ميآورد. نقد ايشان كه بيشتر به تخريب شبيه است، بيش از آنكه براي خودشان هويتسازباشد، هويت سوز است، زيرا ذهنيت جامعه را به خصايص گفتماني اصولگرايي بيش از پيش متوجه ميكند. قياس فيشهاي نجومي با فسادهاي گسترده دولتهاي نهم و دهم، همچون قياس عمق بحران در وضعيتي كه اصولگرايان دولت را تحويل دادند با وضعيت امروز، قياس جان سوزي خال مهرويان و دانه فلفل است؛ اما اين كجا و آن كجا. رسانههاي اصولگرايان درصددند به قول الينا اسپوزيتو، وضعيتي به نام بحران بحرانها رقم زنند. بحران بحرانها، وضعيتي است كه بحرانسازي به شيوه اصلي رسانهها تبديل ميشود. به عبارتي اگر مشكلات به شيوه يك بحران تمام عيار عيان نشوند، هيچ شانسي براي جلب نگاه مخاطبان ندارد. اصولگرايان ميكوشند با روايتهاي احساسي، تحريك آميز و حقارت آلود از رويكردهاي مذاكره جويانه دولت روحاني و دستاورهاي آن براي ايران، جنبشي احساسي را در ذيل يك پادگفتمان براي خود شكل دهند.
روايت افراط گرايانه داخلي، مناسبات جهاني را در بستري وهم آلود تبيين و توصيف ميكند. هر نوع گفتوگو و مذاكره در اين گفتمان، در قالب واژههايي چون وادادگي، مرعوب، غرب زده و... موصوف ميشود. راهحلهاي مصلحانه برد - برد در اين گفتمان به هيچوجه برتابيده نميشود. ترامپ و اوباما دو روي يك سكه قلمداد ميشوند.تفاوتهاي اساسي مانيفستهاي خشن و ديپلماتيك، برتابيده نميشود. شواهد گفتاري و كرداري بيشتري را ميتوان بر گذر اصولگرايان مخالف دولت، از نقد به سوي تخريب دولت، اقامه كرد. البته بايد تاكيد كرد كه اين تخريب لزوما به قدرتگيري گفتماني اصولگرايان نخواهد انجاميد. اين عدم كارايي از تناقضات دروني در متن و بطن و كنشها و گفتارهاي مناديان گفتمان اصولگرايي ناشي ميشود. به زبان ديگر اصولگرايان در بازتجميع گروههاي محذوف، مطرود، به حاشيه رانده، نابرخوردار و... و شكل دهي يك زنجيره هم ارزي از مطالبات و تقاضاهاي برآورده نشده اقشار گوناگون ناتوانند. آنها از آنجا كه اغلب باني تبعيض، ركود، بيكاري و... دانسته ميشوند، در شكل دهي به يك گفتمان كه حول يك عامل سلبي به بازتجميع گروهها و اقشار متكثر بپردازند، عاجزند. بزرگترين وجه مطالبهاي را كه اصولگرايان درصدد تشكيل نقطهاي سلبي حول آن هستند، مشكلات اقتصادي است. از آنجا كه در ذهن و ضمير عدهای، تندرویها باني و عامل تشدید تحريم و تضعيف قدرت اقتصادي و ارزش پول ملي و... هستند، برخی از تندروها نیز در شكل دهي موثر گفتماني حول اين عامل ناتوان هستند. از طرفي خصلت بازتجميعكننده ايجابي با توجه به رفتارها و اعتقادات اصولگرايان درباره جوانان و زنان به عنوان دو قشر موثر كمتر امكان پذير است.
براندازيخواهان و بستن دخيل به ترامپ
ميدانداري گروهی از افراطيون اصولگرا، پرده از كليت انگاري کسانی كه تفاوتي بين اصلاحطلب و اصولگرا نميديدند، برداشت. جملاتي چون: چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا هيچ فرقي به حال ملت نميكند، در دوران احمدينژاد و مخاطراتي كه رويكرد و رويه وي براي ملك و ملت در پي داشت، رنگ باختند. از طرفي شكلگيري راديكاليسم خشن براندازي خواه در عرصه سياست منطقه خاورميانه به جنگ، كشتار، نابودي و نزاعهاي داخلي راه برده است. علاوه بر اين مخاطرات، ميتوان به افق نامطمئن و دخالت بيگانگان در آينده سياست داخلي، مرزهاي جغرافيايي و... در اين كشورها اشاره كرد. با اين حال گرچه از مناديان اين رويه بهطور محسوس و چشمگيري، كاسته شده است، اما در مواردي تاثير خود را در عرصه سياسي كشور بر جاي ميگذارند. براندازي خواهان مشتاق ارائه روايتي افراطي از بحرانهاي داخلي و برخیناكارآمديها با افقي محال براي حل اين مشكلاتاند. راديكاليستهاي براندازي خواه، مشكلاتي به عمق يك انگشت را به گونهاي بازنمايي ميكنند كه تمام کشور را غرق در بحران نمايان سازند. طیف افراطگراي براندازيخواه نيز هر نوع اصلاحطلبي و عبور از بحران از درون را سرابي بيش نميداند. اصلاحطلبان واقع بين، آرامش طلب و بهبودخواه در مانيفست براندازي خواهان، سوپاپ اطمينان نظام، قدرتطلب و... معرفي ميشوند. اينها گرچه كنشگراني خارج از ميدان عرصه رسمي سياستاند، اما نتيجه كنشگري آنها در صندوق مخالفان اصلاحات و بهبودخواهي ريخته ميشود. آنها كنشگراني بيرون از گود نشستهاند كه با تشويق به عدم حضور در انتخابات، اعوجاج افكني و انشقاق بين صف ملت، به كمك افراطيون ضداصلاحات ميآيند. در موارد مختلفي حتي در زبان عليه اصلاحطلبان همداستانند؛ سخن گفتن از فتنه اصلاحات و لزوم پاره كردن برجام، دو نشانه آشكار از همزباني اين دو گروه است.
اصلاحطلبي، استوار در پيگيري منافع و مصالح ملي
گفتمان اصلاحطلبي با دال مركزي حقوق ملت، براي دو هويت مورد اشاره، مانعي بزرگ و سترگ است. حق حاكميت ملي، حاكميت قانون، ايران براي همه ايرانيان، تعامل منطقي و گفتوگو با جهان بر اساس منافع و مصالح ملي و احترام متقابل و... به عنوان فصل مميزه اصلاحطلبي از اصولگرايي و براندازي خواهي ظهور كرده است. اين گفتمان در خرداد 92، مردم را پشت سر دكتر حسن روحاني بسيج كرد. از آن زمان به اين سو، زبان گفتار و كنشگري روحاني، او را در جايگاه بازگوكننده، بازيگر و منادي اصلاحطلبي به وقت اكنون، ظاهر ساخته است. گرچه جنبش اصلاحات، اصلاحطلبي را در رئیس دولت اصلاحات و يارانش ميشناسد، اما اين روحاني است كه به نمايندگي از اين جنبش و راهبرانش در درون حاكميت سياستورزي ميكند. اگر افراطيون درصدد آنند که توجه به منافع و مصالح ملي، با بحرانسازيهاي افراطي، بحرانها و مشكلات اصلي كشور را به حاشيه ببرند، اما روحاني تاكنون به عنوان نماينده خردگرايان براي عبور كشور از بحران ظاهر شده است. مديريت بحران در دستگاه نظري خردگرايان (اصلاحطلبان و اعتداليون) يعني مديريت، تدبير و تصميمي معطوف به مصالح و منافع ملي. به عبارتي درجه شمول يك گفتمان را ميتوان از دال مركزي اش فهميد؛ اينجاست كه دال مركزي اصلاحطلبي (ملت) با فاصله معنا داري از گفتمانهاي ديگر پيشي ميگيرد. بحران در مانيفست براندازي خواهان و افراطيون داخلي، نه تنها وجههاي عموميتر نمييابد، بلكه رنگ و بويي خاصتر و محدودتر به خود ميگيرد. البته بايد پذيرفت كه روحاني و اصلاحطلبان، بدون روزآمدكردن گفتماني كه آن را نمايندگي ميكنند، با مشكلات متعددي روبهرو خواهند شد.
روزآمد كردن گفتمان اصلاحطلبي و عبور از فرصتطلبي
اصلاحطلبان بدون لحاظ تغييرات اساسياي كه شرايط اقتصادي، اجتماعي، توازن قواي بينالمللي، تحولات نظريفرهنگي در سطوح جهاني، منطقهاي و ملت- دولتها شكل داده است، نميتوانند نظريه - كنشي روزآمد عرضه كنند. اصلاحطلبان بايد بكوشند با ارائه روايتي روا و روزآمد به بازيگران/ كنشگران/ بازيسازان موثر در عرصه سياست ايران تبديل شوند. چهبسا اگر نتوانند اينگونه باشند و درصدد باشند، بازي ديروز را بدون تغيير و در شرايط متفاوت امروز با مختصات گذشته رقم زنند، با بحران مواجه شوند. اصلاحطلبان راهي سخت و پرسنگلاخ در پيش دارند؛ آنها بدون برخي مرزبنديهاي اساسي و از سويي به زير پاككن بردن برخي از مرزها، نميتوانند كماكان اصلاحطلب بمانند. اصلاحطلبي با مختصات ديروز، نميتواند به وقت امروز برقرار بماند. لباس تابستاني، يك گفتمان را در مقابل سرماي استخواني زمستان، محافظت نميكند. به نظر ميرسد اصلاحطلبي به وقت اكنون، بدون مرزبندي با براندازيخواهان، افراطيون حقوق ستيز و فرصت طلبان هلوانجيري (تعبیر دكتر تاجيك) نميتواند گفتماني چابك باشد. اصلاحطلبي به وقت اكنون بايد بتواند با لحاظ تغييرات بنيادين در سطوح مختلفي كه به زيست سياست ارتباط دارند، قدرتمنديها و بيقدرتيهاي خود را بشناسد، ميداني كه ميتواند در آن سياستورزي كند را ترسيم نمايد، بازيگران حرفياش را معطوف به شرايطي كه ميدان سياست طلب ميكند، روانه ميدان سازد، از رجزخوانيهاي بيهوده بپرهيزد، وارد ميداني كه رقيب برايش ترسيم كرده، نشود و ميدان/ بازيگرانش را خود انتخاب نمايد.
يك گفتمان، لازم و بايسته است استعداد حفظ سيادت و هژموني خود را روزآمد كند. لاكلائو قابليت دسترسي و قابليت اعتبار را دو شرط لازم براي هژمونيك شدن يك گفتمان قلمداد ميكند؛ اولي به در دسترس بودن يا به استعداد و امكان استفاده شوندگي يك گفتمان در زمينه و موقعيتي كه هيچ گفتمان ديگري خود را به عنوان جايگزين واقعي و هژمونيك نشان نداده است، دلالت دارد و دومي به معتبربودگي و سازگاري با اصول بنيادين جامعه مرتبط است. همچنين گفتمانها براي پيروزي نياز به ابزارها و فناوريهاي قدرت دارند. در اين راستا اصلاحطلبان بايد اصلاحطلبي و مختصات آن را به گونهاي در دسترس و معتبر، نمايان كنند كه امكان هژمونيك شدن را با بهرهگيري از تكنيكها و تاكتيكهاي مشروع و مردم پسند داشته باشد. اصلاحطلبي بايد معطوف به دال مركزي يا نقطه كانونياش، توان حل بحرانهاي درشت و دشوار و ريز را در گستره فضاي سياسي دارا باشد. گفتماني كه مختصات بحران را درستتر تشخيص دهد، براي غلبه بر آن توان بيشتري خواهد داشت. گفتمان مسلط گفتماني است كه با بحرانسازي رقبا و اعوجاج آفريني آنها در به حاشيه راندن بحرانهاي اصلي جامعه به حاشيه نرود. گفتمان اصلاحات بايد توان طرد گفتمان/ گفتمانهاي رقيب و تثبيت و ساماندهي خود را داشته باشد و بحرانهاي انتزاعي و ذهني را از بحرانهاي واقعي تميز دهد.
هيچ گفتماني توان پاسخ و سامان دهي به تمام تقاضاها را ندارد. همين مساله براي گفتمان(هاي) رقيب به دستاويزي براي ناكارآمد نشان دادن آن گفتمان تبديل ميشود. اگر در خرداد 92 اصلاحطلبي با لحاظ مختصات زمينه و زمانه و امكانات و ظرفيتها، به دكتر حسن روحاني رسيد، امروز اما براي استمرار حضور ايشان در راس قوه مجريه، بايد به باز فعالسازي خود بپردازد. سامان دهي بيقراريهاي ناشي از برخي ناكارآمديها، فهم تقاضاها و نمايندگي نيروهاي متكثر عرصه سياست و تدبير بحرانهايي كه هويت گفتمان اصلاحطلبي را با بحران مواجه كرده است، از مقدمات باز فعالسازي گفتمان اصلاحات است. گرچه ميتوان برخي نارضايتيها را از دولت تدبير و اميد به عنوان نهادي برآمده از جنبش اصلاحات ديد، اما موج بيقراري و نگراني از اصلاحطلبي شكل نگرفته است. به عبارتي ريزش حاميان به گونهاي كه به تقويت گفتمان اصولگرايي بينجامد، نيست. اين ريزش به ميزاني نيست كه به تقويت گفتمانهاي رقيب بينجامد. گرچه كاميابيهاي دولت تدبير و اميد، كفاف انتظارات اقشار گوناگون را نميدهد، اما ناكاميهاي اصولگرايان در دولتهاي قبل به حدي بوده است كه همچنان مقبوليت و اعتبار گفتمان اصلاحات به عنوان گفتماني كه دولت تدبير و اميد از دل آن برآمده است، پذيرفتنيتر است. گرچه نارضايتي از گفتمان اصلاحات و دولت اعتدالي برآمده از آن غير قابل كتمان است، اما مخالفان آن براي شكل دادن يك وضعيت نوين با افق بهتر براي مردم ناتواناند.
مردم ايران از دولت تدبير و اميد انتظارات بس بيشتري داشتهاند، اما وقتی كه به ضمير خود براي انتظارات و توقعاتشان از دولت رجوع ميكنند، همچنان ناكارآمدي گفتماني را ميبينند كه اين مخاطرات را براي ملت و دولت كنوني به ارمغان آورده بود. پس بديل وضع كنوني و دولت اعتدالي را نه گفتماني خالصتر و بهبودخواهتر، كه گفتماني ميدانند كه اين آوارها از ميراث آن است. به عبارتي، افقهاي پيش رو بديلهاي ناكارآمد و امتحان پس ندادهاي هستند كه در شكلگيري ناملايمات وضع موجود سهمي اساسي دارند. همين امر است كه افق تصوري جامعه ايران را نسبت به وضع موجود (با محوريت حسن روحاني)، با وجود برخي نارضايتيها، تغيير نميدهد. امر ديگري كه ميتوان آن را شاهدي بر تثبيت نسبي گفتمان اصلاحي (عبور از بحران) ارزيابي كرد، وجود راهبري متمركز، قدرتمند، همه پذير و محبوب در راس جريان اصلاحطلبي است. اين خصلت مانع شكلگيري هويتهاي متكثر و متضاد در جريان اصلاحات ميشود. نارضايتيها توسط مجموعهاي از كنشها كنترل ميشود. خرده هويتهايي كه هويت كلان اصلاحطلبي را از درون به چالش بكشد، امكان بروز نمييابند. شرايط زمينه و زمانه، ايستادگي حداكثري بر مطالبات حداقلي را بازتعريف ميكند. به عبارتي خواستهها و مطالبات متكثر، با وجود خصلتهاي متضاد و افتراقيشان همچنان در كنار هم قرار گرفته و براي ممانعت از تغيير به وضعيتي كه عنان را به دست افراطيون بدهد، بازتجميع و نهايتا باز فعال ميشوند. خطري كه هميشه هژموني هر گفتماني را تهديد ميكند، ايجاد هم ارزي بين مطالبات تحقق نيافته است. هيچ گفتماني توان پاسخ دادن به همه مطالبات را نخواهد داشت. اين مطالبات آنگاه كه امكان تجميع در ذيل يك گفتمان را داشته باشند، براي بيقرار كردن گفتمان مسلط خطرناكند. گفتمان اصلاحات و محل تبلور آن يعني دولت تدبير و اميد مطالبات تحقق نيافته اقتصادي، سياسي و... زيادي داشته است. اين مطالبات در عرصههاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... است. شواهد اما حاكي است كه امكان بازتجميع اين مطالبات توسط بانيان مشكلات، وجود خارجي ندارد. به سخن ديگر جامعه، مناديان گفتمان اصولگرايي را باني و مسبب شكلگيري اين مشكلات و ناجي و حلال اين مشكلات نميداند و به راحتي نميپذيرد كه آنها ميداندار مشكل آفريني در عرصههاي مختلف شوند. با اين اوصاف لازم است كه بهبودخواهان براي استمرار حضور دكتر حسن روحاني در مقام رياستجمهوري، و نيز مديريت شرايط استثنايي، وحدت و انسجام خود را بيش از پيش تثبيت كنند.
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/181007
ش.د9505009