تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۵  ، 
کد خبر : ۳۰۶۳۵۸
بحثي درباره اصالت فلسفه اسلامي

فلسفه اسلامي، يا اشتقاق فلسفه يونان؟!

مقدمه: يكي از مسائل رايج پيش روي فلسفه آن است كه برخي منتقدان فلسفه اسلامي، در خصوص اصالت اين فلسفه تشكيك مي‌كنند و آن را از مشتقات فلسفه يونان برمي‌شمرند. اينجا اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا واقعاً فلسفه‌اي كه مسلمانان آن را گسترش دادند، همان فلسفه يونان است؟ از همين منظر برخي كوشيده‌اند از لفظ «فلسفه جهان اسلام» به جاي «فلسفه اسلامي» استفاده كنند تا اشتقاق فلسفه از اسلام را به ديده ترديد نگاه دارند. پس از رواج فلسفه اسلامي در حوزه‌هاي علميه در دهه‌هاي اخير، گروهي كه يا جزو اخباريون يا تفكيكيون (و...) بودند نيز از همين منظر به ترويج فلسفه در حزوه‌هاي ديني انتقاد كردند. برخي روشنفكران ديني نيز از سوي ديگر مشابه همين ادعا را مطرح كردند و گفتند «آنچه در حوزه‌هاي علميه به نام فلسفه اسلامي خوانده مي‌شود، گرچه اسم اسلامي به خود گرفته و مقدس شده است اما آن هم فلسفه يوناني بيش نيست». در سوي مقابل نيز حاميان و مروجان فلسفه اسلامي اكيداً به اين مسئله اصرار داشتند كه «فلسفه ارسطو با فلسفه‌اي كه در دنياي اسلامي با نام فلسفه مشاء معروف شده است، تفاوت‌هاي عظيمي دارد، بلكه فلاسفه اسلامي ضمن شرح و تفصيل فلسفه يونان، طرحي نو براي فلسفه ريختند كه قائم به ذات است و روح آن روح اسلام است نه رواقي و مشايي و افلاطوني و... ». در اين يادداشت به بررسي برخي ديدگاه‌ها در زمينه ماهيت و اصالت فلسفه اسلامي خواهيم پرداخت.
پایگاه بصیرت / محمد معيني / دانش‌آموخته فلسفه
(روزنامه جوان - 1396/06/19 - شماره 5184 - صفحه 10)

وجوه تمايز فلسفه اسلامي و يوناني

شهيد مطهري به عنوان يكي از اساتيد فلسفه اسلامي، اعتقاد دارد «اسكلت اصلي فلسفه اسلامي، فلسفه يوناني و اسكندري است» اما اين فلسفه از نظر كيفي و كمي دستخوش تغييرات فراواني شده است. از حيث كمي بسياري از عناوين و موضوعات مورد بحث فلسفه، از ابتكارات مسلمانان بوده است. مسائلي همچون ماهيت، وجود، حركت جوهري، اصالت وجود، تجرد نفس و... الفاظي هستند كه صرفاً در فلسفه اسلامي مورد بحث و تعريف قرار گرفته‌اند. شهيد مطهري مسائل فلسفه اسلامي را به چهار دسته عمده تقسيم مي‌كند: دسته اول مسائلي كه تقريباً به همان شكل ترجمه شده اوليه باقي مانده است و بدون آن كه دخل و تصرف ريشه‌اي در آن شده باشد، ظاهر نخست خود را حفظ كرده است. برخي از اين مسائل عبارتند از علل اربعه، تقسيمات علوم، تقسيم انواع قواي نفس و... دسته دوم مسائل، موضوعاتي هستند كه فلاسفه اسلامي آنها را تكميل كرده‌اند، به اين صورت كه شكل استدلالي اين مفاهيم را محكم‌تر كرده‌اند و با تغيير براهين يا افزودن برهان‌هايي، آنها را مستدل‌تر كرده‌اند.

مسئله امتناع تسلسل، صدور كثرت از وحدت، اتحاد عاقل و معقول، اثبات واجب و توحيد، مسائلي از اين دست هستند. اما دسته سوم مسائل فلسفه اسلامي، شامل مقولاتي است كه اگرچه نام و عنوان آنها از قديم وجود داشته اما محتوايشان به طور كلي تغيير كرده و چيز ديگري شده است. چيزي كه با آن نام در دوره اسلامي اثبات و تأييد مي‌شود، از آن چيزي كه در قديم به آن نام خوانده مي‌شد، كاملاً متقاوت است. مسائلي مانند مثل افلاطون، ارتباط حركت با علت، رابطه خدا و عالم از اين دست هستند. دسته آخري كه شهيد مطهري از مفاهيم فلسفه اسلامي اشاره مي‌كند، مسائلي است كه حتي نام و عنوانش در فلسفه يونان مطرح نبوده و صرفاً در جهان اسلام معني بخشيده شده‌اند. از اين جمله هستند موضوعاتي چون وجود ذهني، مسئله جعل، معقولات ثانيه، اقسام حدوث، ضرورت‌ها و امتناع‌ها و امكان‌ها، معاد جسماني و برزخي، وحدت در كثرت قواي نفس، تجرد برزخي نفوس، بعد رابع بودن زمان، قاعده بسيط الحقيقه، اعتبارات قضايا، تقسيم علم به صور و تصديق و...

دكتر رضا داوري اردكاني، فلسفه اسلامي را فلسفه‌اي مي‌داند كه متعلق به دوران اسلامي است. يعني فلسفه‌اي كه همچون تمام فلسفه‌هاي ديگر ذاتاً يوناني بوده و در دوره اسلامي شرح و بسط يافته است. آيت‌الله جوادي آملي نيز معتقد است فلسفه اسلامي بدون آشنايي با دين اسلام قابل فهم نيست، چراكه در اين فلسفه عناوين و معاني يافت مي‌شود كه برگرفته از شريعت اسلامي (وحي و حديث) است. عناويني همچون مائيت، انيت، قضا، قدر، لوح، ام‌الكتاب، خلقت، تجلي و... مفاهيمي هستند كه مابه‌ازايي در ديگر فلسفه‌ها ندارند.

به طور كلي مي‌توان اين گونه نتيجه گرفت كه در فلسفه اسلامي بخش عمده‌اي از مسائل ناشي از تدبر در آيات و روايات بوده است و همانگونه كه به عنوان مثال ملاصدرا با تأمل در آيات 12 تا 14 سوره مؤمنون، مسئله جسمانيه الحدوث و روحانيه البقا بودن را مطرح نموده و سپس آن را برهاني كرده است، بسياري ديگر از مفاهيم فلسفه اسلامي، از تدبر در منابع اسلامي اخذ شده است.

ضمن اين، برخي ديگر معتقدند اساساً فلسفه اسلامي همان كلام اسلامي است و به عبارتي شكل‌يافته از دو بخش است؛ بخش اول مباحث و مطالب مرتبط به فلسفه يونان است و بخش ديگر آن مباحث عقلي در توجيه و دفاع از دين اسلام است و اين چيزي جز كلام اسلامي نيست.

ادله تشكيك در اصالت فلسفه اسلامي

برخي كه در اصالت فلسفه اسلامي تشكيك مي‌كنند، آن را همان فلسفه يوناني برمي‌شمرند و حتي اشتقاق فلسفه اسلامي را بعضاً چيزي جز التقاط نظرات يوناني با اصول اسلامي نمي‌دانند. آن را عمدتاً تكرار نظرات حكيمان يوناني مي‌دانند كه اهداف آن را فراتر از اهداف فلسفه يونان برده‌اند و خواسته‌اند به اين وسيله از دين اسلام دفاع كنند. برخي از اين افراد معتقدند فلسفه اسلامي تحريف‌شده فلسفه يونان است كه به تدريج از آن فاصله گرفته و نيز برخي فلسفه اسلامي را حاصل ديالكتيك بين فرق انديشه اسلامي (به عنوان مثال ديالكتيك اشاعره و معتزله) مي‌دانند.

اساس نظريات افراد معتقد به فاقد اصالت بودن فلسفه اسلامي، بر دو مبنا استوار است: اول آن كه فلسفه، ذاتاً و ماهيتاً از يونان است و دوم اينكه فلسفه حقيقتي است واحد كه از نقطه آغازي شروع شده و فلاسفه بعدي، صرفاً اجزايي را به آن اضافه كرده‌اند و در اصول تغييري ايجاد نشده است. البته فلاسفه اسلامي خود اذعان دارند كه مهد تولد فلسفه، سرزمين يونان بوده است. اما آيا اين مسئله كه طرح مسائل فلسفي به صورت استدلالي و نظري براي نخستين بار توسط يونانيان صورت گرفته است، اين نتيجه را به دست مي‌دهد كه فلسفه، ذاتاً و ماهيتاً يوناني باشد؟

اين ادعا خود قابل تشكيك و مبهم است چراكه اگر فلسفه به معناي عام و وسيع كلمه مورد نظرمان باشد، در اين صورت هرگز نمي‌توان فلسفه را يوناني دانست چراكه طبق همان مفاهيم فلسفي، فلسفيدن فصل متمايزكننده انسان از ساير موجودات است و در نتيجه قدمت تفلسف، بايد به قدمت تاريخ بشر بازگردد و آن را بايد حاصل زحمات بشر دانست، اما اينكه در برهه‌اي از تاريخ به علت عدم ضبط و ثبت مكتوب وقايع، قابل بازخواني نباشد؛ دليل بر آن نيست كه فلسفه از يونان آغاز شده باشد.

اما حتي اگر منظور از فلسفه، معناي اخص آن است يعني همان چيزي كه تحت عنوان فلسفه طالس و سقراط و افلاطون و ارسطو شناخته مي‌شود؛ باز هم به اذعان اغلب اين فلاسفه، آنچه بيان شده حاصل ديالكتيك و گفت‌وگوي بشر با بشر بوده است و نژاد، قوميت و مكان جغرافيايي، در ماهيت فلسفه‌اي كه به نام يونان شناخته مي‌شود، تأثير خاصي نداشته است. لذا اصطلاحاً يوناني بودن يا غير آن در حد فلسفه مأخوذ نيست كه بتوان فلسفه را ذاتاً يوناني دانست. از اين مسائل گذشته، شواهد و ادله زيادي قابل ارائه است كه فلسفه خاستگاه مشرق‌زميني دارد كه يونانيان در تعارض يا ارتباط با اين تمدن‌ها به مرور كسب كرده‌اند كه چنين ادعايي را نمي‌توان به سادگي انكار كرد.

فلسفه اسلامي و يوناني، فاقد هرگونه ارتباط؟!

البته عده ديگري معتقدند فلسفه اسلامي، هم از نظر موضوع و هم از نظر غايت با فلسفه يوناني متفاوت است، به طوري كه دو مقوله كاملاً مجزا از يكديگر هستند و هيچ ارتباطي با هم ندارند. اين عقيده اما به نظر مي‌رسد افراط‌گونه باشد، چراكه حتي بزرگان فلسفه اسلامي چون شهيد مطهري معتقدند اسكلت فلسفه اسلامي، از فلسفه يوناني شكل گرفته است. به اين معني كه اگر آثار فلسفي يونان به زبان عربي ترجمه نمي‌شد و به دست مسلمانان نمي‌افتاد، شايد هيچ‌گاه مجموعه‌اي منسجم و مدون كه امروزه با نام فلسفه اسلامي مي‌شناسيم، وجود نداشت. ضمن اينكه تشابه برخي مفاهيم در حدي است كه اساساً كشف ارتباط بين فلسفه اسلامي و يوناني، غيرقابل انكار است.

لذا نمي‌توان پذيرفت اين دو فلسفه از حيث موضوع اساساً داراي تمايزند اما اينكه غايت فلسفه يونان و فلسفه اسلامي را مي‌توان از هم تمايز داد، طبق نظر برخي فلاسفه قابل پذيرش است چراكه فلسفه اسلامي اساسش توحيدي بوده و غايت آن نيز مشخصاً در خدمت توحيد است اما در فلسفه يونان هرچند مفاهيمي چون «محرك اول» مطرح شده است، اما خودِ فلاسفه يونان گاهي اذعان داشته‌اند شأنيت محرك اول «خداي خالق بودن» نيست و حتي به اعتبار اين ادعا كه جهان از اول بوده است، منشأيت حركت براي خداوند قائل نشده‌اند و هرچند خدايي را به عنوان صورت‌بخش مي‌پذيرد اما علت‌العلل بودن آن را به ديده ابهام مي‌نگرد.

فرجام سخن

با توجه به نظريات هر دو دسته موافقان و مخالفان اصالت فلسفه اسلامي، مي‌توان نتيجه گرفت اولاً معتقدان به فلسفه اسلامي، منكر تأثيرات فلسفه يونان بر فلسفه اسلامي نيستند و اتفاقاً يكي از پايه‌هاي شكل‌گيري و قوام فلسفه اسلامي را ترجمه آثار يوناني مي‌دانند، اما اين مسئله را كه فلسفه اسلامي چيزي جز اسلاميزه كردن مشروحات فلسفه يونان است، قبول ندارند، ضمن اينكه آن دسته از انديشمندان كه معتقدند فلسفه يوناني اصالت دارد، به اين مسئله جواب نمي‌دهند كه يونان، اصالت فلسفه خود را از كجا گرفته و آيا انديشه حاصل انبوه تأملات بشري در قرون پيش نبوده است؟ آيا نژاد يوناني ژنِ مرغوبي داشته است كه فلسفه صرفاً در آن قابل باليدن بوده است يا اتفاقاً برعكس، در دنياي شرق فلسفه با قدمت شفاهي بسيار قبل‌تر وجود داشته است كه با تقابل‌هاي فيزيكي و فرهنگي، به يونان منتقل شده است.

http://www.Javann.ir/871002

ش.د9602589

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات