(روزنامه اطلاعات – 1396/05/31 – شماره 26799 – صفحه 11)
عدهاي بنيادگرايي را مرکب از سنتگرايي و اصولگرايي ميدانند و معتقدندكه بنيادگرايي عبارت است از اصولگرايي به اضافه سنتگرايي. برخلاف آنچه از ظاهر امر برميآيد که بنياد و اصول هر دو داراي يک معنا است، در عمل، بنيادگرايي به حرکتي اطلاق ميشود که هم مبتني بر اصول و هم عام و تاريخي باشد. به اين معني که بخشهاي عمدهاي از سنت غيرديني نيز در حرکتهاي بنيادگرايانه به اصل تبديل ميشود. عمدهترين وجه تمايز «اصولگرايي» و «بنيادگرايي» نيز در همين نکته نهفته است. سنتگرايي به معني گرايش به گذشتههاي دور است؛ گرايش به آداب و رسومي را که تاريخي شدهاند، به کار ميبرد و واقعگرايي را به معناي ناديده گرفتن اصول عاليه به منظور هماهنگ کردن آن.
اينگونه اصلگرايي در شرايطي موضوعيت يافت که بعد از جنگ جهاني دوم، موج بازگشت به اسلام براي حل مشکلات اجتماعي در سراسر جهان اسلام و بهخصوص ايران مطرح گرديد. پس از شکست ايدئولوژيهاي مادي (غربي و شرقي) و بينتيجه ماندن تلاشهاي اصلاحگرانه در ايران، نيروهاي اسلامگرا با طرح انديشه بازگشت به اسلام و بازگشت به خويشتن، عملاً اصلگرايي يا اصولگرايي را آغاز كردند که به عناوين گوناگون در دهههاي 1340 و 1350کشورمان ميتوان آن را پيگيري کرد. بازگشت به قرآن، بازگشت به اسلام، بازگشت به خويشتن و احياي هويت ديني مفاهيمي براي اين پديده بود که در ادبيات سياسي قبل از انقلاب عنوان ميشد.
اين نوع بيداري اسلامي عمدتاً با تمسک به اصول و مباني ديني و اسلامي و در آرزوي تشکيل حکومت اسلامي، برقراري حاکميت مشروع و اعمال حاکميت به نام خداوند از طريق اجراي قوانين الهي براي تحقق عدالت بود.
مفهوم سياسي اصولگرايي
به لحاظ تاريخي گفته ميشود که «اصولگرايي» به معناي «ارزشگرايي» در مقابل «ليبراليسم» است و ياران امامخميني(ره)، در پي نامزدي بنيصدر در اولين دوره انتخابات رياست جمهوري، براي جبهه خودي از اين اصطلاح بهره گرفتند. عدهاي ديگر معتقدند در اوايل دهه 1370، مقام معظم رهبري، ضمن بيان مطالبي درباره شيوه عملکرد و نگرش گروههاي فعال سياسي، با انتقاد از نامگذاري طيف هاي سياسي به راست و چپ، اظهار کردند که مسلمات انقلاب و ايدهآلهاي حضرت امام چنين ميطلبد که به جاي تقسيمبندي راست و چپ، اصطلاح اصولگرا و غيراصولگرا را براي هويتبخشي انقلابي گروهها و جريانها به کار برد.
لفظ «جناح ارزشي» يا «نيروهاي ارزشي» کم و بيش در اين ايام به کار برده ميشد و مقام معظم رهبري اهتمام به ارزشها را تنها مبناي صحيح و اصولي ارزشگذاري و تقسيمبندي افراد و گروهها خواندند و با انتقاد از تعابير چپ و راست، فرمودند: «اين جناحبنديها غيرواقعي و بيمعناست و تنها ملاک حقيقي براي ارزيابي افراد و گروهها، اهتمام يا بيمبالاتي به ارزشها و معيارهاي ارزشي است.»
بنابراين به لحاظ سياسي، اين مفهوم متعلق به تحولات دهه اخير كشورمان است و ريشه در تحولات مربوط به انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي دارد.
اصولگرايي و اصوليانديشي، هيچگاه مصالح و منافع انقلاب و اسلام را قرباني مطامع و اهداف باندي و گروهي نميکند و اولويتبخشي به آرمانهاي حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامي، ترجيح هميشگي اصولگرايي است. به همين دليل، اصولگرايان همگي روي مسائلي مانند محوريت اسلام، اصول انقلاب، نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي، امام خميني و مقام رهبري، همفکر و همعقيده بودند و درواقع، اصول مورد نظرشان اينها بود که کم و بيش در غيريت با اصول اصلاحطلبان قرار ميگرفت و چنين تلقي و تفسير ميشد كه اصلاحطلبان به تدريج يا تصريح از اين مرزها عبور كردهاند و از جمهوري ديگر، تغيير قانون اساسي، سپري شدن دوره امام و... دم ميزنند. از نظر اصولگرايان، محورهاي اساسي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي، همان شعارها و آرمانهاي امامخميني است و اصلا انقلاب و نظام ما بر اساس اين آرمانها بهوجود آمده است و ادامه خواهد داشت. به اين لحاظ، اصول اوليه انقلاب بيش از همه در انديشههاي امامخميني تجلي کرده است که بايد مبناي دقيق اصولگرايي قرار گيرد تا اين مفهوم از آفات و مصادره به مطلوب در امان بماند.
رهبري و شاخصهاي مديريت تفکر اسلامي :
- ايمان، هويت اسلامي و انقلابي و پايبندي به آن .
- عدالت (فلسفه وجودي ما عدالت است).
- حفظ استقلال سياسي (اقتصادي، فرهنگي) .
- تقويت خودباوري و اعتماد به نفس ملي .
- جهاد علمي (بايد نهضت توليد علم در کشور راه بيفتد) .
- تثبيت و تامين آزادي و آزادانديشي (آزادي يکي از نعمتهاي بزرگ الهي است) .
- اصلاح و تصحيح روش (اصلاحات جزو مباني اصولگرايي است) .
- شکوفايي اقتصادي (رسيدگي به زندگي مردم و اقتصاد کشور).
رهبري و شاخصهاي گفتمان مسلط اصولگرايي
عدالتخواهي و عدالتگستري، فسادستيزي (سلامت اعتقادي و اخلاقي مسئولان کشور)، اعتزاز به اسلام، سادهزيستي و مردمداري، تواضع، و نه غلطيدن در گرداب غرور، اجتناب از اسراف و ريخت و پاش، خردگرايي و تدبير و حکمت در تصميمگيري و عمل، مسئوليتپذيري و پاسخگويي، اهتمام به علم و پيشرفت علمي، سعه صدر و تحمل مخالف، اجتناب از هواهاي نفس، شايستهسالاري، نظارت بر عملکرد زيرمجموعه و تلاش بيوقفه براي اين خدمات، انس با خدا و قرآن و استمداد دائمي از خدا
اساسنامه نظام جمهوري اسلامي
آنچه از ديدگاه هاي امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري در مورد اصولگرايي مطرح شد، اغلب اصول و آرمانهايي است که متعاقب انقلاب اسلامي مطرح شده و مد نظر نظام جمهوري اسلامي بوده است. بعد از اسلام و احکام اسلامي، که جزو مباني و اعتقادات است، جمهوري اسلامي مهمترين و اصليترين خط قرمزي است که امام خميني ترسيم کرده و همه چيز تحتالشعاع آن است؛ يعني همة آرمان ها و اصول اسلامي، ارزشي و انقلابي که امام و ملت ايران در مدت مبارزات خود به دنبال تحقق آنها بودند، از مجراي نظام جمهوري اسلامي بايد جامه عمل بپوشد و تحقق يابد.
نظام جمهوري اسلامي، با اين جايگاه رفيع، در قانون اساسي تبلور يافته و اصولگرايي، بيش و پيش از همه چيز، مبتني بر اين اصل مبنايي است که نظام جمهوري اسلامي خط قرمز و محدودة ممنوعه منازعات سياسي و جناحي است. بدين لحاظ، يکي ديگر از اصول، خود قانون اساسي است که سند مکتوب انقلاب اسلامي و اساسنامة نظام جمهوري اسلامي است و همة آرمانها و اصول انقلاب و نظام اسلامي به طور کامل و يکجا در متن قانون اساسي گنجانده شده و به عنوان ميثاق ملي، مستند زمامداري و مبناي عمل و جهتدهنده حرکت کشور و دولتها است.
در واقع، هم خود قانون اساسي، يک اصل و معيار است و هم همة اصول و مباني انقلاب اسلامي و انديشههاي امام خميني(ره). در قانون اساسي آمده است که براي به بار نشستن کامل انقلاب اسلامي، بايد همانها عملي و اجرايي شود، ضمن آن که خود قانون اساسي، اسلام و احکام اسلامي را اصل حاکم بر همه چيز در جامعه قرار داده و به تعبير حقوقي بر «اطلاق يا عموم همة اصول قانون اساسي و قوانين و مقررات ديگر» حاکميت بخشيده است و از اين جهت، قانون اساسي اعتبار همهجانبه در فرايند اصولگرايي دارد.
http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2017\08\08-21\20-52-08.htm&storytitle=%D4%C7%CE%D5%9D%E5%C7%ED%20%E3%CF%ED%D1%ED%CA%20%CA%DD%DF%D1%20%C7%D3%E1%C7%E3%ED%20%E6%20%C7%D5%E6%E1%90%D1%C7%ED%EDش.د9603307