صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۴  ، 
کد خبر : ۳۰۶۸۰۸

یادداشت روزنامه های8 آذر 1396

هشداردرباره توطئه‌های پسابرجام


دکتر ابراهیم کارخانه‌ای در کیهان نوشت:
شکی نیست برجام نه اینکه مشکل اقتصادی کشور را حل نکرد بلکه خود به مشکلی برای کشور و عاملی برای توطئه دشمن تبدیل شده ‌است. در ذیل در قالب 28 سؤال و هشدار مهم در 4 بخش به بررسی لزوم هوشمندی مواجهه با توطئه‌های پسا برجامی دشمن پرداخته می‌شود:
الف- هوشمندی سیاسی و مقابله پیشدستانه با توطئه‌های دشمن
1- در حالی که جمهوری اسلامی ایران با هوشمندی سیاسی و اقدامات پیشدستانه تمامی توطئه‌های مشترک آمریکا و غرب را در منطقه به شکست کشانیده است، چرا این هوشمندی سیاسی و اقدامات پیشدستانه و بازدارنده در برجام مشاهده نمی‌شود؟
2- در حالی که کشورهای طرف مذاکره با آمریکا و غرب که برای حل مشکلات خود موضوع مذاکره را به حوزۀ دفاعی‌ تسری داده‌اند همگی طعمه دشمن شده‌اند آیا تصور ورود به مذاکره بر سر توان موشکی و قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران تصور خیانت به کشور، انقلاب اسلامی و آرمان شهیدان نیست؟
3- در حالی که دولت آمریکا، مصوبات کنگره و حفظ منابع ملی آمریکا را مقدم بر عهدنامه‌ها و معاهدات بین‌المللی و حتی مصوبات شورای امنیت می‌داند آیا تأکید یکجانبه بر برجام گامی در جهت حفظ منافع ملی کشور است؟
4- در حالی که از برجام جز نامی باقی نمانده و آمریکا بدون حد و مرز دائما علیه ایران اسلامی تحریم وضع می‌کند آیا ایجاد فضای دو قطبی بین‌المللی موافق و مخالف برجام، عرصه سیاسی را بر جمهوری اسلامی ایران برای اتخاذ تصمیم مبتنی بر منافع ملی تنگ‌تر نخواهد کرد و آیا در شرایطی که حتی رژیم صهیونیستی نیز از برجام دفاع می‌کند حمایت هدفمند برخی کشورها از برجام گامی در جهت همراهی با آمریکا نیست؟
5- با وجود غیر قابل اعتماد بودن آمریکا و غرب و پرونده سیاه آنها در مواجهه با انقلاب اسلامی؛ تیم مذاکره‌کننده تمامی داشته‌های خود را یکجا و یک‌جانبه در سبد معامله با دشمن قرار داد و از اجرای متناظر تعهدات که رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید فرموده‌اند صرف نظر کرد. آیا علی‌رغم چنین شرایطی طرح مذاکره مجدد با غرب ساده‌لوحی سیاسی نیست؟
6- مگر لازمۀ هوشمندی سیاسی برخورداری از بصیرت سیاسی و مقابله پیشدستانه با راه‌های توطئه دشمن نیست پس چرا علی‌رغم شدیدترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران تاکنون هیچ‌گونه اقدام بازدارنده‌ای صورت نگرفته است و روز به روز بر شدت تحریم‌ها افزوده می‌شود؟
7- در حالی که برجام نه اینکه مشکل اقتصادی کشور را حل نکرده است بلکه خود به مشکلی برای کشور و عاملی برای توطئه دشمن تبدیل شده است، آیا علت را نباید در خودشیفتگی سیاسی به غرب و غفلت از هشدارهای دقیق مقام معظم رهبری و بی‌اعتنایی به فریادهای دلسوزانه منتقدان جست‌وجو کرد؟ آیا نباید از ‌اشتباهات گذشته درس عبرت گرفت؟
8- با وجودی که در برجام تمامی خواسته‌های آمریکا در موضوع کنترل برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران محقق شده است آیا علت مخالفت تاکتیکی ترامپ با برجام اقدامی فریبکارانه برای انحراف افکار عمومی جهان و اعمال فشار بیشتر سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی ایران نیست؟
9- اگر مجریان برجام در چهار مرحله اصلی برجام شامل: مذاکره، توافق، اجراء و نظارت، هوشمندانه عمل کرده‌اند، ریشۀ این همه نابسامانی‌های در برجام در کجاست و چرا علی‌رغم شفاف و صریح بودن تعهدات جمهوری اسلامی ایران، تفسیر واحدی از تعهدات طرف مقابل که رهبر فرزانه انقلاب بر آن تأکید فرموده بودند مشاهده نمی‌شود؟
10- اگر بر اساس بند 2 نامه مهم مقام معظم رهبری درباره برجام که در آن بر اجرای بند 3 قانون اقدام متقابل و متناسب مجلس شورای اسلامی تاکید شده بود چنانچه با اولین عهدشکنی آمریکا که درست روز بعد از اجرای برجام صورت گرفت در اقدامی قاطع برجام متوقف و کلیه فعالیت‌های هسته‌ای از سر گرفته می‌شد آیا شاهد وضعیت اسفبار کنونی در رابطه با برجام بودیم؟ آیا دشمن جرأت پیدا می‌کرد دست به اعمال شدیدترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران بزند؟
ب- لزوم هوشیاری در برابر اقدامات فریبکارانۀ اروپا
11- اگر اروپا با حفظ برجام موافق است چرا در برابر نقض مکرر برجام و اعمال شدیدترین تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران هیچ‌گونه اقدامی علیه مواضع ضد برجامی آمریکا انجام نمی‌دهد؟
12- در حالی که غرب به بهانۀ هراس شرکت‌ها و بانک‌های بزرگ اروپایی از آمریکا خود ناقض برجام و همگام با آمریکاست آیا اصرار کشورهای اروپایی بر حفظ برجام یک بازی فریبکارانه و توطئه سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران نیست؟
13- در جایی که شیطان بزرگ منفورترین کشور جهان نزد ملت ایران است آیا در یک تقسیم کار تاکتیکی و سیاسی مقرر نشده است آمریکا برنامه‌های خود را به نحوی فریبکارانه از طریق اروپا پیگیری و برنامه‌ریزی نماید؟
 14- چرا با وجود 10 نامه ظریف به کمیسیون مشترک، هیچ‌گاه آمریکا به‌عنوان ناقض برجام شناخته نشده است و همواره طرفین بر پایبندی به برجام دعوت شده‌اند. آیا علت آن همراهی کامل اروپا با آمریکا نیست؟
 15- در حالی که اروپا هم خط آمریکا است و در طول 38 سال گذشته همواره سیاست واحدی را علیه جمهوری اسلامی ایران اتخاذ نموده است، آیا حمایت اروپا از برجام یک بازی سیاسی هدفمند برای ایجاد انحراف در دستگاه محاسباتی تصمیم‌سازی جمهوری اسلامی ایران نیست؟
 16- در حالی که اروپا با هدف اصلی آمریکا علیه انقلاب اسلامی یعنی کنترل فعالیت‌های موشکی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران کاملاً اتفاق نظر دارد، آیا دفاع اروپا از برجام یک توطئه فریبکارانه و هدفمند علیه انقلاب اسلامی نیست؟
17- در حالی که آمریکا و اروپا در اتخاذ سیاست‌های کلی جهانی و منطقه‌ای همسنگر یکدیگرند آیا مذاکره مجدد با اروپا ساده‌لوحی سیاسی نیست؟
18- اروپا از کدام برجام دفاع می‌کند برجامی که طعمه ترامپ شده است و یا برجامی که خود آنها به بهانۀ آمریکاهراسی آن را زیر پا گذاشته‌اند؟ واقعیت این است که هیچ تفاوتی در پایبندی آمریکا و اروپا به برجام وجود ندارد و هر تصمیمی که دولت و کنگرۀ آمریکا بگیرد اروپا نیز همان را اجرا می‌کند و تنها تفاوت در تاکتیک‌های آنهاست.
19- در حالی که رئیس‌جمهور محترم در طی مذاکرات سال‌های 84-82 با سه کشور اروپایی که بدون هیچ‌گونه دستاوردی منجر به توقف کامل کلیه فعالیت‌های هسته‌ای گردید، خود رئیس‌تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای بوده و در سال 92 ادامه  مذاکره با آنها را بدون حضور آمریکا بی‌فایده و مشروط به کسب اجازه آنها از آمریکا می‌داند آیا ورود به مذاکره مجدد با کشورهای اروپایی که توسط برخی مطرح می‌شود به معنی عدم عبرت‌گیری از گذشته و زخم مجدد بر پیکره نظام اسلامی نیست؟
ج- تصمیم نهایی آژانس حرف آخر آمریکا
20- آیا برخورد تاکتیکی آژانس با موضوع امکان ورود به اماکن نظامی، در جهت ایجاد انحراف در دستگاه محاسباتی تصمیم‌گیری جمهوری اسلامی ایران برای خروج بهنگام و پیشدستانه از برجام و یا NPT طراحی و برنامه‌ریزی نشده است؟
21- با وجود مخالفت قاطع جمهوری اسلامی ایران با بازرسی از اماکن نظامی آیا اعلام آمانو مبنی بر امکان بازرسی از اماکن نظامی پس از مذاکره با نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل علی‌رغم تأیید مکرر پایبندی جمهوری اسلامی ایران به برجام، چراغ سبز آژانس برای ورود بهنگام آمریکا به توطئه‌ای جدید علیه جمهوری اسلامی ایران نیست؟
22- آیا بین اعلام آژانس مبنی بر امکان بازرسی از اماکن نظامی و مصوبه مجلس سنای آمریکا درباره ورود آژانس به اماکن نظامی جمهوری اسلامی ایران، هماهنگی هدفمندی وجود ندارد؟ آیا برگ نهایی توطئه بهنگام آمریکا در دست آمانو نیست؟
23- آیا ساده‌انگاری سیاسی نیست که تصور شود که آژانس از اجرای مصوبه کنگره آمریکا مبنی بر ورود بازرسان آژانس به اماکن نظامی جمهوری اسلامی ایران سر باز خواهد زد و به دفاع از جمهوری اسلامی ایران در مقابل آمریکا و غرب خواهد ایستاد؟
24- آیا با توجه به سوابق سوء آژانس و آموزش بازرسان اعزامی در آمریکا، جایی برای خوش‌بینی به این نهاد بدسابقه که از بدو تولد در جهت سیاست‌های آمریکا عمل کرده است وجود دارد؟ آیا حرف نهایی آژانس حرف آخر آمریکا نخواهد بود؟
د- پایان وقت نظارت و لزوم اتخاذ تصمیم نهایی
25- آیا پس از گذشت قریب دو سال از اجرای برجام، چیزی از تعهدات طرف مقابل باقی مانده است که بر اجرای آنها نظارت شود؟ آیا وقت اقدام متقابل و تصمیم‌گیری بهنگام فرا نرسیده است؟
26- در برابر نقض مکرر برجام و اعمال شدیدترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران چه اقدام بازدارنده‌ای از سوی هیئت نظارت بر اجرای برجام صورت گرفته است؟ آیا عدم اجرای قانون اقدام متقابل و متناسب مجلس شورای اسلامی و صرفاً اکتفا بر پاسخ لفظی موجب ترغیب بیشتر دشمن به اعمال تحریم‌های بیشتر نشده است؟
27- آیا در حالی که از برجام جز کاغذی بر جای نمانده است، تأکید کشورهای اروپایی و حتی رژیم صهیونیستی بر حفظ برجام یک بازی انحرافی و توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران نیست؟ آیا ستاد پیگیری برجام نباید در برابر این تناقضات آشکار تصمیم‌گیری و روشنگری کند؟
28- آیا ستاد پیگیری اجرای برجام آن‌قدر که بر اجرای دقیق تعهدات جمهوری اسلامی ایران تأکید داشته است پیگیر اجرای تعهدات طرف مقابل بوده است اگر جواب مثبت است چرا در حالی که جمهوری اسلامی ایران 100 درصد تعهدات خود را انجام داده است طرف مقابل نه اینکه به تعهدات خود عمل نکرده است بلکه تحریم‌های شدیدتری را نیز علیه جمهوری اسلامی ایران وضع و اجرا نموده است؟

دوئل دیپلماتیک بر سر شام

علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:

به دنبال اعلام پایان خلافت سیاه داعش توسط سردار قاسم سلیمانی، فرماندهی سپاه قدس، این روزها شاهد جابه جایی صحنه رویارویی قدرت های سیاسی منطقه ای و فرا منطقه ای از عرصه میدانی به عرصه دیپلماسی هستیم. از یک سو تروئیکای ایران، روسیه و ترکیه با برگزاری مذاکرات آستانه به دنبال حرکت به سمت صلحی پایدار در سوریه هستند و از سوی دیگر کشورهای غربی به ویژه فرانسه و متحدان منطقه ای آن ها به ویژه عربستان در تلاش اند تا از طریق مذاکرات ژنو شکست های خود را در عرصه میدانی جبران کنند.  مذاکرات آستانه که به ابتکار جریان مقاومت و به ویژه ایران حدود 14 ماه پیش کلید خورد تاکنون دستاوردهای واقعی و تاثیر گذاری داشته است از جمله این دستاوردها می توان به "آتش بس های متعدد زمانمند" و "ایجاد مناطق صلح پایدار در داخل خاک سوریه" اشاره کرد. در مقابل نشست ژنو که به ابتکار دول غربی و عربی حدود شش سال پیش آغاز شده تاکنون هیچ دستاورد ملموسی نداشته است. دور جدید دوئل دیپلماتیک آستانه و ژنو در شرایطی در حال شکل گیری است که  سه مولفه اصلی، وضعیت میدانی سوریه، اوضاع منطقه ای غرب آسیا و تحولات کلان بین المللی، موفقیت هر کدام از این نشست ها را تعیین می کند. در ادامه مطلب، به این سه مولفه کلیدی می پردازیم.


الف: وضعیت میدانی سوریه
اولین مولفه کلیدی اوضاع میدانی سوریه است. در سطح میدانی با توجه به آخرین تحولات صورت گرفته می توان گفت،  در داخل سوریه چهار بازیگر اصلی قابل شناسایی هستند که البته وزن و توان نظامی و سیاسی آن ها بسیار متفاوت است. بازیگر اول دولت سوریه است که  می‌توان گفت چیزی کمتر از دو سوم خاک این کشور را تحت کنترل دارد که البته باید گفت، این دو سوم مهم ترین بخش‌های سوریه از جمله دمشق، پایتخت و نوار ساحلی غرب کشور را که بخش استراتژیک سوریه محسوب می‌شود، در خود جای داده است. طرف دومی که بیشترین مناطق خاک سوریه را اکنون در اختیار خود دارد، ائتلاف موسوم به "نیروهای سوریه دموکراتیک" است که ستون فقرات آن را نیروهای کرد سوری تشکیل می‌دهند و تحت حمایت مستقیم آمریکا قرار دارد. این گروه اکنون بخش عمده نوار شمالی سوریه و مناطق وسیعی از استان دیرالزور، رقه، حلب و حسکه را در اختیار دارد و در مجموع می‌توان گفت کمی بیش از یک سوم خاک سوریه اکنون در اختیار این گروه شبه‌نظامی است. ائتلاف سوریه دموکراتیک بارها اعلام کرده است با ارتش سوریه دشمنی ندارد اما در عین حال تاکید دارد که قصد ندارد مناطقی را که از اشغال داعش یا دیگر مخالفان سوری خارج کرده است، به دولت سوریه واگذار کند . این ائتلاف که به طور عمده نظرات و طرح‌های آمریکا در سوریه را پیاده می‌کند، خواهان تشکیل کشوری فدرال است که هر منطقه در اداره خود تا حدودی آزادی عمل داشته باشد، پیشنهادی که دولت سوریه گفته است با کلیت آن مخالفتی ندارد و آماده‌است بر سر آن مذاکره کند. بازیگر سوم مجموعه معارضین سوری هستند که البته بسیار متکثر و ناهمگون هستند و بر بخش‌های مختلفی از خاک سوریه سیطره دارند که در چند کانون و نقطه اصلی در سراسر خاک سوریه پراکنده شده است. بزرگ ترین منطقه تحت کنترل آن ها در ادلب قرار دارد که اکنون بیشتر جریان‌های افراط گرا مانند النصره و احرارالشام در آن جا حکمرانی می‌کنند. بازیگر آخر هم داعش است که این روزها نفس هایش به شمارش افتاده و در بخش‌های بیابانی سه استان حسکه، دیرالزور و حمص پراکنده شده است. در همین حال بخش‌هایی از شمال سوریه نیز در کنترل ارتش ترکیه و هم‌پیمانان سوری آن هاست، آمریکایی ها نیز حدود دو هزار نیرو در خاک سوریه دارند که در مناطق کرد نشین مستقر هستند. نیروهای روسی نیز در کنار نیروهای مقاومت در مناطق تحت کنترل دولت مستقر هستند.


ب: اوضاع منطقه ای غرب آسیا
مولفه تاثیر گذار دوم در فرجام دوئل دیپلماتیک بر سر سوریه، اوضاع منطقه ای با تاکید بر چهار بازیگر اصلی یعنی ایران، ترکیه، عربستان و رژیم صهیونیستی است. عربستان به عنوان حامی اصلی معارضین تکفیری و مخالفان دولت مرکزی سوریه، این روزها به شدت درگیر بحران داخلی است. سرکوب تعداد زیادی از شاهزادگان مخالف بن سلمان به بهانه مبارزه با فساد از یک سو، ناتوانی در جنگ یمن و سوریه از سوی دیگر باعث شده است تا محمد بن سلمان که تلاش دارد هرچه زودتر بر تخت پادشاهی تکیه بزند، بیش از همه چیز درگیر حفظ جایگاه و موقعیت داخلی اش باشد. هرچند این روزها سعودی ها تلاش کرده اند تا با برگزاری نشست هایی تروریست های سوری را برای مذاکرات ژنو بزک کنند، اما سیاست اصلی ریاض در ماه های پیش رو تلاش برای بحران آفرینی منطقه ای به ویژه در لبنان خواهد بود. در این بحران آفرینی رژیم صهیونیستی نیز که این روزها به شدت نگران تقویت محور مقاومت در منطقه است به احتمال زیاد ریاض را همراهی خواهد کرد. نشانه های چنین رفتاری را می توان در گروگان گیری سعد حریری و اجلاس اخیر اتحادیه عرب بر ضد حزب ا... و علنی ساختن روابط ریاض و تل آویو دید. از سوی دیگر ترکیه که پیشتر تلاش می کرد خود را به عنوان رهبر جریان معارض سوری معرفی کند، به دنبال سیاست های واشنگتن در حمایت از کردهای سوری و  اختلاف ریاض با جریان های اخوانی منطقه،  فاصله خود را با محوری غربی-عربی-عبری بیشتر کرده است و تلاش دارد تا با چرخش به سمت عملگرایی در سیاست خارجی، از اشتباهات گذشته اش درس بگیرد. هرچند توافق اخیر اردوغان و ترامپ درباره قطع کمک واشنگتن به کردها نگرانی‌هایی را از احتمال چرخش دوباره ترکیه  برانگیخته است، در این میان جمهوری اسلامی ایران به پشتوانه پیروزی های میدانی خود در عراق و سوریه، ثبات داخلی و دیپلماسی قوی و هوشمندانه اش، توانسته است جایگاهی برتر در منطقه را کسب کند. امری که می تواند در پیشبرد اهداف کشورمان در مذاکرات آینده سوریه نقطه قوت محور مقاومت محسوب شود.


ج: تحولات بین المللی
سومین عامل تعیین کننده در دوئل دیپلماتیک پیش رو، تحولات بین المللی به عنوان سطح کلان تحلیل است. سه بازیگر اصلی تحولات بین المللی آمریکا، روسیه و چین هستند. آمریکا به عنوان حامی اصلی مخالفان سوری در یک سال گذشته و به دنبال روی کارآمدن دونالد ترامپ سیاست انزواگرایی را در پیش گرفته و مداخلات خود را در غرب آسیا کاهش داده است، به گونه ای که به تازگی رابرت فیسک روزنامه نگار انگلیسی با اشاره به این واقعیت در روزنامه ایندیپندنت نوشت" در خاورمیانه دیگر حرف آخر را آمریکا نمی زند، رقبا جای آن را گرفته‌اند".   این عقب نشینی آمریکا از تحولات بین المللی را می توان در تلاش های پاریس برای جایگزینی واشنگتن و برنامه پنتاگون برای کاهش حمایت هایش از نیروهای سوریه دموکراتیک نیز دید. از سوی دیگر روسیه به عنوان دیگر بازیگر بین المللی این روزها رویکرد بین الملل گرایی خود را به شدت افزایش داده است و تلاش می‌کند تا خلأ موجود در نتیجه انزواگرایی آمریکایی را با یارگیری های منطقه ای و فرامنطقه ای پر کند. همزمان چین نیز تلاش می کند تا با اتکا به قدرت اقتصادی اش خود را برای جهان چند قطبی عصر افول آمریکا آماده کند.در پایان باید تاکید کرد که با توجه به مولفه های ذکر شده احتمال این که در دوئل دیپلماتیک پیش رو، محور غربی-عربی-عبری موفقیتی کسب کند بسیار بعید به نظر می رسد، بنابراین می توان پیش بینی کرد در چنین شرایطی بازیگران منطقه ای دست به ماجراجویی های جدیدی برای به هم ریختن ثبات نسبی ایجاد شده بزنند.

مسابقه مصرف

امیر استکی در وطن امروز نوشت:

«تحریک مصرف» به عنوان اصلی‌ترین عامل «افزایش تقاضا» همواره برای «رونق اقتصادی» و «افزایش رشد اقتصادی» در اقتصادهای سرمایه‌داری مطرح بوده است. در سیستم به هم پیوسته تجارت جهانی افزایش مصرف در هر یک از واحدهای این سیستم منافعی را برای همه واحدها به دنبال خواهد داشت. درست است که در این سیستم هر واحد همه آنچه مصرف می‌کند را تولید نمی‌کند اما در شرایطی که این واحدها در یک سیستم جهانی تجارت آزاد به هم پیوسته شده‌اند، اگر در هیچ واحدی محدودیتی برای افزایش مصرف به‌وجود نیاید، در نهایت همه این واحدها به علت وابستگی‌های متقابل‌شان از بالا رفتن مصرف بشدت استقبال خواهند کرد اما در عالم واقع همه واحدها از این افزایش مصرف «سود» نمی‌برند.


نکته اساسی اینجاست که مزیت‌های نسبی واحدهای مختلف با هم متفاوت است و تنها در صورتی یک واحد از افزایش مصرف در خود و دیگر واحدها سود می‌برد که مزیت‌های نسبی‌اش کمترین وابستگی را به مواد خام و منابع طبیعی‌اش داشته باشد. به عبارت دیگر ارزش افزوده‌ای که در تولید کالا و خدمات و مخصوصا در تولیدات با تکنولوژی بالا وجود دارد در محصولات کشاورزی و منابع زیرزمینی که به شکل خام فروخته می‌شوند وجود ندارد. با این اوصاف هر چه یک اقتصاد توسعه‌یافته‌تر باشد، از جریان افزایش مصرف جهانی سود بیشتری می‌برد و می‌تواند بدون هیچ محدودیت بزرگی این جریان را در درون خود آزاد بگذارد. اما در اقتصادهای وابسته به منابع طبیعی، افزایش مصرف‌ اگرچه ممکن است ولی در تحلیل نهایی نوعی غارت خودخواسته منابع تجدیدناپذیر و سرمایه‌های آن اقتصاد است. تولید کالا و خدمات در یک اقتصاد توسعه‌یافته به شکل موثری تجدیدپذیر است ولی تولید نفت، سنگ آهن، مس و... در یک اقتصاد توسعه‌نیافته محدودیت‌های اساسی دارد. با این اوصاف بیشترین سود از مسابقه مصرفی که هم‌اکنون در جهان برپاست به جیب کشورهای توسعه‌یافته می‌رود و کشورهایی مانند ایران که عمده منابع ارزی آنها وابسته به نفت و مشتقات آن است در تحلیل نهایی بازندگانی بزرگ خواهند بود. افزایش مصرف در کشوری مانند ایران باید گام به گام با توسعه اقتصادی غیروابسته به نفت افزایش یابد تا هم در ابتدا محرکی برای تولیدات داخلی و هم در وهله دوم عاملی برای تسهیل پیوستن به جریان آزاد تجارت جهانی باشد.


اما در شرایطی که خبری از توسعه اقتصادی و افزایش رشد اقتصادی غیر وابسته به نفت در ایران نیست، افزایش مصرف کالاهای وارداتی در اصل غارت منابع کشور و زدن جیب آیندگان است. اقشاری که بیشترین مصارف کالاهای وارداتی را دارند در اصل در حال بلعیدن منابع ملی هستند. از آنجا که قیمت ارز بنا بر دلایل سیاسی توسط دولت بشدت کنترل می‌شود و بنا به اذعان کارشناسان اقتصادی از وضعیت متعادل خود فاصله زیادی دارد، لذا افزایش مصرف کالای وارداتی ضربه بزرگی به منافع آحاد ملت می‌زند، چرا که دولت با دسترسی به منابع ارزی ناشی از فروش دارایی‌های سرمایه‌ای - نفت و مشتقاتش و منابع دیگر طبیعی- قادر به پایین نگه داشتن و کنترل نرخ ارز شده است و مابه‌التفاوت نرخ کنونی با نرخ تعادلی دلار در اصل از منابع عمومی پرداخت می‌شود. وضعیتی که از هزینه‌کرد سرمایه‌های همه مردم ایجاد می‌شود ولی برندگان اصلی آن اقشاری هستند که با دسترسی به درآمدهای ریالی بالاتر امکان بیشتری برای مصرف کالاهای وارداتی دارند. هزینه رفاه طبقات متوسط به بالای جامعه در شرایط کنونی از جیب همه مردم ایران پرداخت می‌شود. نکته جالبی که درباره کشور ما وجود دارد این است که نزدیک به 90 درصد کالاهای مصرفی مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید می‌شود و همین باعث شده است در هر سطحی از قیمت نفت دولت‌ها بتوانند قیمت دلار را به نحوی موثر مدیریت کنند، چرا که نیازهای عمده ارزی کشور از واردات حجم بالای کالای مصرفی رها و بیشتر درگیر مصارف مربوط به واردات مواد اولیه، ماشین‌آلات و کالاهای سرمایه‌ای است اما در دولت‌های جناب روحانی با توجه به سیاست‌های انقباض مالی که تورم را هدف گرفته‌اند، رکود سنگینی بر بخش‌های مختلف اقتصاد کشور سایه انداخته است که با تعطیلی بنگاه‌های کوچک و بزرگ اقتصادی در عرصه تولید، ذره ذره توانمندی‌های تولیدی داخل را نابود می‌کند. برخلاف ادعاهای نزدیکان دولت تدبیر و امید، این تلاش‌های آنها - خاصه در انعقاد برجام - نبود که از ابتلای ایران به سرنوشت ونزوئلا جلوگیری کرد، بلکه این توانمندی‌های تولید داخلی بود که توانست تا حدود بسیار بالایی ضربه شوک ارزی را بگیرد. اما در این چند سال این توانمندی‌ها در رکود سنگین در حال مضمحل شدن است و وابستگی بیشتر به واردات کالاهای مصرفی به معنای آسیب‌پذیری بیشتر در هنگام کمیابی منابع ارزی و ارزان‌شدن نفت یا بازگشت محتمل تحریم‌های اقتصادی خواهد بود.


در این شرایط که اولا در سایه رکود، توانمندی‌های داخلی در تولید کالاهای مصرفی در حال نابودی است و ثانیا از طریق منابع ارزی عمومی قیمت دلار کماکان از وضعیت تعادلی‌اش بسیار پایین‌تر نگه داشته می‌شود، دمیدن در تنور افزایش تقاضا برای کالاهای مصرفی وارداتی خیانتی بس بزرگ است. خیانتی که برندگان اصلی آن دلالان وارداتچی و اقشار متوسط به بالا - که طبعا درصد کمی از مردم را تشکیل می‌دهند - و دولت تدبیر و امید که جایگاه سیاسی اصلی‌اش در میان این اقشار است، خواهند بود و بازندگان بزرگ این غارت کلان، عمده اقشار ملت و نسل‌های آینده خواهند بود. حراج منابع طبیعی و تجدیدناپذیر برای رونق خرید و فروش کالاهای لوکس و وارداتی و حراج‌های تقلبی اینترنتی و تسهیل مسافرت‌های خارجی به مقاصد کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، ترکیه، تایلند، مالزی و... که حجم بسیار بالاتری از سفرهای خارجی همه‌شمول - عمدتا زیارتی - را در بر می‌گیرند، همه و همه به واسطه حراج منابع نفتی و کنترل ارزش ریال برابر دلار است که ممکن شده است. در این میانه دولت اصلی‌ترین بازیگری است که می‌تواند شرایط تراز ارزی کشور را مدیریت کرده و روند خروج بیهوده ارز را کنترل و از تسهیل واردات کالاهای مصرفی جلوگیری کند. اما دولت کنونی به واسطه تمایلات و Mind Setنخبگان ‌محوری‌اش، خود در این مسابقه مصرف و تمتع بیشترین منافع را دارد. دولت تدبیر و امید، دولت همراه و همیار اقشار مرفه جامعه است و حتی اگر به اسم کمک به اقشار ضعیف جامعه اقدامی می‌کند در اصل به گونه‌ای پیش می‌رود که منافع عمده آن را اقشار داراتر ببرند. دولتی که هیچ نظارتی بر رقابت فروشگاه‌های اینترنتی در حراج‌های غیرواقعی‌شان ندارد، حراج‌هایی که بیش از 90 درصد کالاهای پیشنهادی‌اش وارداتی است و همه آن بلاهای فوق‌الذکر را یکجا بر سر مردم جامعه ما هوار می‌کند! هم خروج ارز، هم بیکاری، هم عمیق‌تر کردن رکود و هم افزایش ولع برای خرید کالاهایی که بعضا هیچ نیازی بدان‌ها نداریم! یا مانند طرح تحول سلامت که تا قبل از به شکست انجامیدنش با هزینه بسیار بالا، ارزان شدن درمان را نه از راه تغییر دادن ساختارهای پولی درمان کشور، بلکه از راه تامین مالی تفاوت تعرفه‌های نجومی درمان خاصه در زمینه دستمزدهای درمانی، به جریان انداخت و در نهایت پس از عدم تامین منابع لازم برای این طرح، ساختارهای قبلی با تعرفه‌های بسیار بالای‌شان برای اقشار ضعیف یک یادگار ماند.


جامعه پزشکی و صاحبان بیمارستان‌ها و درمانگاه‌های خصوصی هم که از اقشار بالاتر از متوسط کشور هستند، در این میانه برندگان اصلی این ماجرا بودند. حالا با همه این حرف‌ها، ذی‌نفعان واردات به دنبال افزایش فروش خود هستند و از هیچ تلاشی نیز در این زمینه دریغ نمی‌کنند. حتی اگر حراجی‌های احمقانه کپی‌برداری شده از ایالات متحده آمریکا باشد. زیاد در شهرهای بزرگ فروشگاه‌های لوکس فروش را دیده‌ایم که در حراج‌های خود صحبت از تخفیف‌های بالای 50 درصد می‌کنند. تخفیف‌هایی که با توجه به قیمت‌های اجناس در این فروشگاه‌ها عمدتا نوعی کلاه گشاد و زرق و برق‌های مشتری رنگ‌کن هستند. جمعه گذشته که مصادف با بلک فرایدی در آمریکا و اروپا بود و بر اساس سنتی آنجایی، تخفیفات بالایی در فروش کالاهای در انبار مانده مختلف برای یک روز جمعه در نظر گرفته می‌شد، در ایران هم این نوع حراجی به شیوه‌ای رندانه و صدالبته احمقانه توسط فروشگاه‌های بزرگ اینترنتی وطنی انجام شد. به گونه‌ای که ابتدا قیمت‌های اجناس بعضا تا 2 برابر افزایش یافت و سپس با ارائه تخفیف‌های 40 و 50 درصدی در یک شبیه‌سازی رندانه به طرز احمقانه‌ای به فروش رسید. تا آنجا که سرورهای بعضی از بزرگ‌ترین فروشگاه‌های اینترنتی کشور زیر بار فشار مراجعه‌کنندگان از کار افتاد. شرایط اصلی در زمینه این عطش شدید به مصرف کالاهای وارداتی که عمده اجناس این فروشگاه‌ها را تشکیل می‌دهند را اولا دولت با پایین نگه داشتن نرخ ارز و کنترل آن به هر قیمتی و ثانیا شهوت مصرف و تشبه به فرهنگ غربی در میان عده‌ای از دارندگان درآمدهای بالا در کشور فراهم کرده است. البته به قول قدما، دارندگی است و برازندگی ولی نکته آنجاست که این حد از برازندگی و عشق و حال در گوشه و کنار جهان ابدا در شرایط تعادلی با میزان دارندگی این اقشار بیشتر برخوردار، هماهنگ نخواهد بود.

در تکاپوی معتبرسازی تهدیدات

یدالله جوانی در روزنامه جوان نوشت:

دردناک‌ترین وضعیت برای یک قدرت شیطانی و زورگوی سلطه‌گر، آن است که ابزار نظامی و زورگویی‌اش، ناکارآمد و بی‌اثر گردد. اکنون دولت ایالات متحده امریکا در مقابل ملت بزرگ ایران، به چنین وضعیت دردناکی مبتلا شده است. امریکایی‌های مدعی ابرقدرتی جهان که تصور می‌کردند، حداقل یکصد سال رهبری جهان و مدیریت بین‌المللی را  به صورت انحصاری در اختیار خواهند داشت، در سال‌های اخیر در منطقه راهبردی غرب آسیا، با شکست‌هایی سنگین و پی‌درپی مواجه شده‌اند. امریکایی‌ها جمهوری اسلامی را، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین مانع سر راه بازیابی سلطه از دست رفته خود در این منطقه دانسته، بر همین مبنا به صورت مستمر از ادبیات تهدید به اقدام نظامی علیه ایران سخن می‌گویند. رژیم صهیونیستی هم روند تحولات در منطقه غرب آسیا را برای موجودیت و بقای خود خطرناک ارزیابی کرده، ایران را به خاطر پرچمداری این تحولات مرتب تهدید به اقدام نظامی می‌کند.

اما نکته بسیار مهم در این میان برای امریکا و رژیم صهیونیستی، غیر معتبر شدن تهدیداتشان در قبال جمهوری اسلامی و ملت ایران است. امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در سال‌های اخیر، در حالی ملت ایران را تهدید به اقدام نظامی کرده‌اند که خود می‌دانند، جرئت عملی‌کردن این تهدیدات را از طریق اقدام نظامی ندارند.

قدرت پاسخگویی ملت ایران به این تهدیدات و هر نوع ماجراجویی نظامی، دلیل اصلی ناتوانی امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در این موضوع است. غرب با محوریت امریکا اکنون به شدت نگران چنین وضعیتی است که پدیدآمده و آنان ناتوان از تحمیل اراده خود بر ایران هستند. فروریختن داعش که معنایی جز فرو ریختن غرب در منطقه ندارد، به شدت بر نگرانی‌های آنان افزوده است. داعش ابزار غرب و خصوصاً امریکا در منطقه برای پیشبرد سیاست‌هایشان بود. شکست داعش به رغم سرمایه‌گذاری‌های فراوان  جبهه متحد غربی، عبری و عربی، بخشی از قدرت توسعه یافته جبهه مقاومت با محوریت ایران را آشکارتر از قبل ساخت. این نمایش قدرت مقاومت در منطقه با روند افزایشی که دارد، روز به روز از اعتبار تهدیدات جبهه استکبار می‌کاهد.

بر همین اساس اولویت اول امریکایی‌ها در مقطع کنونی، تلاش برای معتبرسازی تهدیدات ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران است. آنان می‌دانند که اگر نتوانند تهدیدات خود علیه ملت ایران را معتبر سازند، هیچ نقشی در شکل‌دهی به معادلات، ترتیبات و نظم منطقه‌ای غرب آسیا نخواهند داشت. دولتمردان و استراتژیست‌های ایالات متحده، برای معتبرسازی تهدیدات امریکا، روی تضعیف عناصر اقتدار جمهوری اسلامی تمرکز پیدا کرده‌اند. اقتدار موشکی، نفوذ منطقه‌ای و متحدین قدرتمندی چون حزب‌الله لبنان، از جمله عناصر اقتدار جمهوری اسلامی هستند که از نظر امریکایی‌ها باید دچار تغییر گردند. از این روی در ماه‌های اخیر، شاهد تلاش‌های گسترده‌ای از سوی امریکایی‌ها، صهیونیست‌ها، برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه و انگلیس و برخی از دولت‌های مرتجع عرب در منطقه‌ با محوریت آل‌سعود، برای رسیدن به این اهداف هستیم. آنان تلاش می‌کنند تا به اهداف زیر برسند:

1 ـ محدودسازی قدرت موشکی ایران 

وضع تحریم‌های جدید موشکی برخلاف برجام، فضاسازی علیه برنامه موشکی ایران به عنوان اقدامی مغایر با قطعنامه 2231 شورای امنیت، تهدید معرفی کردن موشک‌های ایران برای منطقه و جهان از یک طرف، چراغ سبز نشان دادن برای مذاکره موشکی با ایران از طرف دیگر، نقشه راه غرب برای محدودسازی قدرت موشکی جمهوری اسلامی است. آنان تصور می‌کنند، مدل مذاکرات هسته‌ای قابل تعمیم به برنامه موشکی ایران است. 

2 ـ محدودسازی نفوذ منطقه‌ای ایران

با پیاده‌سازی تحریم‌های جدید بر مبنای قانون کاتسا و با انجام مجموعه‌ای دیگر از اقدامات، غربی ها به دنبال محدودسازی نقش‌آفرینی‌های ایران در منطقه و خصوصاً در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و یمن هستند. آنان تغییرات ژئوپلیتیکی در منطقه به نفع ایران را از پیامدهای قطعی شکست داعش دانسته، تلاش می‌کنند مانع از بهره‌برداری ایران از این تغییرات شوند. 

3ـ خلع سلاح حزب‌الله لبنان 

جنجال‌های اخیر علیه سلاح حزب‌الله لبنان، از دیگر اقدامات اساسی غرب برای محدودسازی قدرت ایران در منطقه است. جنجال‌هایی که با رفتار کودکانه آل‌سعود در استعفای اجباری سعدحریری به اوج رسید. امریکایی‌ها، اروپایی‌ها و اتحادیه عرب در حالی حزب‌الله را یک گروه تروریستی معرفی کردند که این نیروی مردمی و قانونی در لبنان، نقش بسیار مؤثر و تعیین‌کننده‌ای در مبارزه با داعش و فرو ریختن این گروهک تروریستی داشت. امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و دیگر متحدین این دو جرثومه فساد و ظلم، تصور می‌کنند تا حزب‌الله لبنان خلع سلاح نشود، هرگز تهدیدات آنان علیه جمهوری اسلامی ایران، از درجه اعتبار لازم برخوردار نخواهد شد. 

سؤال این است که آیا آنان می‌توانند از طریق اقدامات گسترده و خصوصاً اقدام در سه حوزه مورد اشاره، در امر معتبرسازی تهدیدات خود علیه ملت ایران موفق گردند؟ پاسخ به طور قطع منفی است. جبهه استکبار هرگز به آنچه در این حوزه‌ها می‌خواهد، دست نخواهد یافت.

  منورالفکران ضد ملی

در سرمقاله "صبح نو" آمده است:

▫️از صدر مشروطه تاکنون، غرب در صورت منورالفکری برای ایرانیان ظاهر شده است؛ جریانی که تحول را از مبنا و مبدأ مدرنیته تفسیر می‌کند و سنت و شرق و دین، باید برای توسعه، پیش پای آن ذبح شوند. ایده امنیتی - نظامی این جریان به دست یابی به تحت الحمایگی غرب بوده است؛ روزی فرانسه، روزی پرتقال، روزی روسیه و روزی انگلیس. همین باور نادرست بوده است که کشور را تا مرز مستعمره شدن پیش برده و البته به سبب استقامت جریان انتقادی بومی، در پروژه وابستگی دائمی - کامل نا تمام بوده است.

آخرین صورت این وابستگی، در وادادگی نسبت به توان دفاعی کشور است. به سخنان و راهبردهای چند ساله اخیر این جریان بنگرید؛ ایده اصلی آنها رها کردن منطقه به حال خود بوده است و بطلان و شکست این سیاست امروزه عیان شده. اصرار بر کاهش توان موشکی، چه نتیجه‌ای جز تخریب اقتدار و امنیت ملی دارد؟ این تداوم سیاست تاریخی غرب با عاملیت جریان منورالفکر برای تبدیل کشور به یک مستعمره جدید است؛ راه این استعمار نوین از سیر تحقق تحریم‌های جدید با استفاده از مکانیزم برجام است.

 آمریکا می‌خواهد برجام را به منطقه و توان دفاعی گسترش دهد و منورالفکران هم دقیقاً همین پروژه را به اجرا گذاشته‌اند ، که حتماً در آن ناکام خواهند ماند.

کاسبی سیاسی با کفش جهانگیری

صادق زیبا کلام در روزنامه ایران نوشت:

دو موضوع را در خصوص ظاهر شدن معاون رئیس جمهوری با کفش در محل زندگی زلزله زدگان باید مدنظر قرار داد. نکته اول شخصیت عمیق معاون اول رئیس جمهوری است و نکته دوم معذرت خواهی وی. امری که خیلی در جامعه ما و مخصوصاً میان دولتمردان مان رواج ندارد. هیچ یک از ما اسحاق جهانگیری را به هیچ وجه به عنوان یک چهره متفرعن سیاسی که دارای کبر و غرور زیادی است نمی‌شناسیم. بر عکس اسحاق جهانگیری به عنوان یک چهره افتاده و متواضع نزد همگان شناخته می‌شود. بنابراین اگر با کفش به جایی وارد شده که نمی‌بایستی وارد می شد انصاف و عدالت حکم می‌کند که آن را به پای قصور لحظه ای وی بگذاریم و نه به پای اینکه قصد و غرضی داشته و تعمدا برای جایی که دیگران زندگی می‌کنند حق و حقوقی قائل نبوده و به خود اجازه داده با کفش وارد آنجا شود. اگر کسی این کار را به حساب تعمد اسحاق جهانگیری بگذارد یقیناً از دو حالت خارج نیست؛ یا اسحاق جهانگیری را نمی‌شناسد و یا آنکه به عمد می‌خواهد از این قصوری که معاون اول رئیس جمهوری مرتکب شده بهره‌برداری سیاسی و تبلیغاتی علیه وی کند.


سوای انتقادهایی که بدون غرض سیاسی منتشر شد، حجم گسترده حملات و انتقاداتی که در محافل مخالف و منتقد دولت ظرف 48 ساعت گذشته نسبت به این خطای آقای جهانگیری صورت گرفت جای تردیدی باقی نمی‌گذارد که بسیاری از آنها می‌دانستند که شخصیت جهانگیری فرسنگ‌ها با شخصیتی که به قصد،با کفش وارد محل زندگی مردم شود فاصله دارد. اما در عین حال بی‌تقوایی سیاسی و بهره برداری‌های غیر اخلاقی سیاسی این اجازه را به مخالفین دولت می‌دهد که بر او بتازند. علی رغم آنکه می‌دانند جهانگیری به عمد این عمل را مرتکب نشده بود و با وجود آنکه می‌دانند جهانگیری رسماً عذرخواهی هم کرده اما حب و بغض‌های سیاسی و بهره برداری‌های کاسب کارانه مانع می‌شود تا این سوژه را کنار گذارده و رها کنند.


جای تأسف است که اخلاق این قدر در میان محافل سیاسی و کنشگران سیاسی ما سقوط کرده است. همه ما منتظریم تا خبط و خطایی از سوی رقبای سیاسی مان سر بزند تا او را سکه یک پول کنیم. ای کاش به جای این همه بغض و کینه و کاسبی سیاسی ما می‌توانستیم حداقلی از شایستگی‌های اخلاقی و اجتماعی را به نسل‌های جوان ترمان نشان بدهیم. وقتی ما که بزرگ ترهای آنها هستیم از یک خطای طرف مقابل مان آنقدر برای کوبیدن او استقبال می‌کنیم دیگر از نسل‌های جدیدمان و از فرزندانمان و جوانان مان چقدر می‌توانیم انتظار رفتار اخلاقی داشته باشیم؟ آیا رفتارهای سیاسی ما هیچ نسبتی با ادعاهای گزاف مذهبی مان و اخلاقی مان پیدا می‌کند؟ به کجا داریم می‌رویم؟ اخلاق به کنار، ای کاش ذره‌ای به فکر پسران و دختران مان و نسل‌های جوان مان می‌بودیم و به خاطر قدرت و سیاست حاضر نمی‌شدیم همه چیز را نادیده گرفته و پای بر روی آنچه نسبتی با مروت و جوانمردی پیدا می‌کند بگذاریم.

غوغای سیاست‌های ضدایرانی در واشنگتن

سیدحسین موسویان در شرق نوشت:

چند تحول بی‌سابقه یا کم‌سابقه در سیستم تصمیم‌گیری آمریکا رخ داده که تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم بر تصمیمات مرتبط با ایران در واشنگتن داشته و خواهد داشت: ١-در چند دهه گذشته در هیچ دولتی به اندازه دولت فعلی آمریکا، تا این حد نظامیان عالی‌رتبه مناصب کلیدی قدرت را در دست نداشته‌اند. ژنرال متیس، ریاست پنتاگون، ژنرال مک‌مستر، ریاست شورای امنیت ملی آمریکا و جان کلی، ریاست ستاد کاخ سفید را برعهده دارند. در گذشته این سه پست کلیدی معمولا در اختیار غیرنظامی‌ها بوده است. ژنرال الکساندر هیگ بیش از ٤٠ سال پیش در زمان نیکسون، رئیس ستاد کاخ سفید بود و بعد از آن همیشه غیرنظامی‌ها متصدی این پست بوده‌اند. جول ری‌بورن یک افسر عالی‌رتبه نظامی است که در شورای امنیت ملی آمریکا مسئولیت مهمی برعهده دارد. در دوران بعد از انقلاب همه این ژنرال‌ها در عراق، افغانستان و لبنان عهده‌دار پست‌های فرماندهی بوده که عموما تجربیات تلخی از ایران داشته‌اند.  دو، سه سال پیش در دوران اوباما، سرهنگ جول ری‌بورن منزوی و در دانشگاه براون آمریکا به کار آکادمیک مشغول بود. در آن مقطع، برای اولین‌بار او را در سمیناری دیدم که با احساسات خاصی تجربیات خود در عراق را برای جمع بازگو و ضدایران فضاسازی کرد. پاسخ او را دادم. بحث طرفینی در گرفت. ناگهان در حالتی که بغض گلویش را گرفته بود، گفت: آقای موسویان! شما از بحران عراق چه می‌دانید؟ من در صحنه عملیات بوده‌ام. 

هم‌رزمان من در جلو چشم خودم توسط عناصر مورد حمایت نیروی قدس شما کشته شده‌اند و من شاهد جان‌کندن آنها بوده‌ام و... به او گفتم برادر و سه پسرعمه من هم در جنگ عراق شهید شدند؛ جنگی که آمریکا پشت آن و حامی صدام بود. ادعای شما درباره حمایت نیروی قدس از کشته‌شدن نظامیان آمریکایی مستند نیست اما ادعای من درباره حمایت آمریکا از تجاوز به ایران مورد اعتراف خود آمریکایی‌ها و مستند است... مدیر جلسه بحث طرفینی را متوقف کرد و گفت باید بپذیریم که دشمنی آمریکا و ایران، قربانی‌های زیادی از دو طرف داشته است.  اما آن سرهنگ خشمگین دیروز، امروز در شورای امنیت ملی آمریکا مسئولیت امور ایران، عراق، سوریه و لبنان را برعهده دارد و نقش او درباره سیاست‌های ایران از دیپلمات‌های وزارت خارجه آمریکا هم بیشتر است.


٢- وزارت خارجه آمریکا و دیپلمات‌های ارشد آن به‌گونه‌ای در حاشیه و انزوا قرار گرفته‌اند که بی‌سابقه است. بنابراین دیپلمات‌های مجرب، نقش و نفوذ «حداقلی» در سیستم تصمیم‌گیری فعلی آمریکا دارند. 


٣-ترکیب ایوانکا، دختر ترامپ و همسرش، جرد کوشنر، در کاخ سفید و نقش کلیدی آنها در تصمیم‌گیری‌ها با تجربه صفر سیاسی و دیپلماتیک، یک پدیده بی‌سابقه‌ای است که خشم ژنرال‌های ساکن کاخ سفید و پنتاگون و نیز دستگاه دیپلماسی آمریکا را برانگیخته و موجب اصطکاک و درگیری در سیستم تصمیم‌گیری آمریکا شده است. ذکر این نکته هم مهم است که کوشنر از یک خانواده معروف صهیونیست آمریکایی است که نتانیاهو از دوران تحصیلاتش در آمریکا، روابط خانوادگی فوق‌العاده نزدیک با آنها داشته است. برای نتانیاهو، کوشنر کوتاه‌ترین، سریع‌ترین و کارآمدترین مسیر نفوذ و تأثیرگذاری بر تصمیمات کاخ سفید است. روابط ویژه کوشنر با محمد بن‌سلمان، ولیعهد سعودی، هم از همین طریق ساماندهی شد. 


٤- سه تحول اشاره شده باعث درهم‌ریختگی و سردرگمی عجیبی در روند تصمیم‌گیری‌های مهم سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا شده است. این وضعیت یک فرصت طلایی برای لابی‌ها به وجود آورده است. لابی تل‌آویو در واشنگتن در چند دهه گذشته همیشه نفوذ فوق‌العاده قدرتمندی در تصمیم‌گیری‌های آمریکا داشته اما نهایتا تل‌آویو از تصمیمات واشنگتن تبعیت کرده است. اما تحولات مذکور در دوره ترامپ، موجب شده که این ورق برگردد. این نکته مهمی است که شاید پذیرش آن برای خیلی‌ها دشوار باشد. 


٥- سعودی‌ها و سایر متحدان عرب آمریکا نیز از سال‌ها قبل لابی فعال و تأثیرگذاری را در واشنگتن داشته‌اند. اما در گذشته، بالانس سیاست‌های واشنگتن در روابط اعراب – تل‌آویو، هدف اصلی و تقویت سیاست‌های ضدایرانی هدف فرعی لابی اعراب بود. با آغاز بحران هسته‌ای ایران، این دو لابی به هم نزدیک شدند. در دوره اوباما و با مشاهده چرخش در سیاست آمریکا در رابطه با ایران، لابی صهیونیست‌ها و اعراب تکفیری متحد شدند اما در تغییر سیاست اوباما درباره ایران شکست خوردند. اما در دولت ترامپ و با استفاده از فرصت به‌هم‌ریختگی مذکور، لابی متحد تل‌آویو - ریاض - ابوظبی تاکنون کاملا در تحمیل خواسته‌های خود بر سیستم تصمیم‌گیری در واشنگتن علیه ایران موفق بوده و با موانع جدی هم مواجه نیستند.
دو، سه هفته پیش جمعی از مقامات ارشد سابق آمریکا از حزب دموکرات و جمهوری‌خواه بی‌سروصدا به تل‌آویو رفتند؛ افرادی که پست‌هایی همچون معاون رئیس‌جمهور، وزیر دفاع، وزیر خارجه، مشاور امنیت ملی آمریکا و سفارت را در کابینه‌های قبلی عهده‌دار بودند. این گروه جلسه بحث و گفت‌وگوی مفصلی با همتایان سابق تل‌آویوی خود درباره ایران و منطقه داشته‌اند. تمام تلاش تیم آمریکایی این بوده که طرف مقابل را درباره اعمال سیاست «چماق و هویج» درمورد ایران قانع کند. اما تل‌آویونشین‌ها بر سیاست «چماق بدون هویج»، آن هم چماقی شاخدار، علیه ایران اصرار داشته و کوتاه هم نیامده‌اند. این نوع جلسات بین سیاست‌مداران دو طرف، بی‌سابقه نیست منتها آنچه طرف‌های آمریکایی را متحیر کرده بود، حضور ترکی‌الفیصل، رئیس پیشین سازمان امنیت عربستان، در جلسه تل‌آویو بوده است. تل‌آویوی‌ها او را به این منظور دعوت کرده بوده که در سخنانی فوق‌العاده خصومت‌آمیز علیه ایران، نظرات ولیعهد جوان سعودی را ارائه کند و به طرف آمریکایی بفهماند که متحدان عرب آمریکا در قایق تل‌آویو نشسته‌اند. 


٦- در گذشته آمریکا حملات نظامی به کشورهای منطقه را مستقیما انجام می‌داد مانند حمله به افغانستان و عراق. اما استراتژی جدید واشنگتن این است که حمله نظامی را خود متحدانش انجام دهند و آمریکا حمایت کند، خون و پول آمریکایی هزینه نشود یا با حداقل ممکن باشد و هزینه حمایت‌ها هم باید دریافت شود آن هم چند برابر. 

نمونه آن را در جنگ علیه یمن مشاهده می‌کنیم. تل‌آویو هم سعی می‌کند مستقیما وارد جنگ نشود. بنابراین ریاض با متحدان عرب خود باید مسئولیت هرگونه اقدام نظامی را بر عهده گرفته، از حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی بهره‌مند شوند؛ ضمن اینکه هزینه این حمایت‌ها را نیز بپردازد.بنابراین هر جنگی خلق شود، کشورهای اسلامی هزینه‌های مالی و جانی آن را خواهند داد. 


٧-ترامپ پدیده‌ای است که نمونه آن را در تاریخ رؤسای‌ جمهور آمریکا نمی‌توان یافت. شخصیتی کاملا غیرقابل پیش‌بینی که روند تصمیم‌گیری‌هایش اکثر قریب‌به‌اتفاق سیاست‌مداران هر دو حزب آمریکا را به حدی آشفته و نگران کرده که سناتور باب کورکر، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا گفت سیاست‌های ترامپ می‌تواند آمریکا را در خطر سوق‌دادن به جنگ جهانی سوم قرار دهد. رتبه محبوبیت ترامپ در پایین‌ترین درجه در کل دوران ۷۰ساله ریاست‌جمهوری آمریکا قرار دارد. بزرگان حزب جمهوری‌خواه در جلسات داخلی به این نتیجه رسیده‌اند که پدیده ترامپ، موجب شکست تاریخی آنها در انتخابات آتی کنگره آمریکا و ریاست‌جمهوری بعدی خواهد شد. درعین‌حال توجه به یک واقعیت مهم است که تاکنون عمده تصمیمات ترامپ در سیاست داخلی و خارجی جنجال‌برانگیز بوده به جز تحریم‌هایی که علیه ایران اعمال کرده است! در چنین اوضاع آشفته‌ای، جنگ تبلیغات، لابی‌گری‌ها و دیپلماسی عمومی برای پیشبرد سیاست‌های ضدایرانی در واشنگتن غوغا کرده و روند تصمیم‌گیری‌ها علیه ایران را به قدری تسهیل و تسریع کرده که باورکردنی نیست. جمع این هفت تحول با مطالبی که در مقاله مورخ ۱۳۹۶/۰۸/۱۷ در دنیای اقتصاد تحت عنوان «ضرورت توجه به تهدید مثلث» تشریح کردم، معنی و مفهوم خاصی را می‌رساند. امید است تصمیم‌گیرندگان و تصمیم‌سازان جمهوری اسلامی مدبرانه اوضاع را مدیریت کنند.

مشغله مسئولان فضیلت نیست

جلال خوشچهره در روزنامه ابتکار نوشت:

یکی از سایت‌های خبری به تازگی ابتکار جالبی را انجام داد؛ اگرچه بازتاب آن در هیاهوی رخدادهای سیاسی و طبیعی پرتعداد در کشور گم شد و چندان مورد توجه قرار نگرفت. این سایت خبری دو تحقیق میدانی را میان نمایندگان مجلس انجام داد.

موضوعات این تحقیقات نیز ساده، ملموس اما تاثیرگذار بر افکار عمومی بود؛ نخست اینکه « نمایندگان مجلس آیا قیمت کالاهای اساسی مورد نیاز مردم را می‌دانند؟» دوم، «نمایندگان مجلس چه‌اندازه کتاب می‌خوانند؟»
پرسش‌شوندگان این تحقیق مشمول همه نمایندگان راست و چپ، یا اصولگرا و اصلاح‌طلب بودند. اگرچه براساس ادعای سایت خبری یادشده شمار زیادی از پرسش‌شوندگان مایل به پاسخ به سوالات تحقیقی نشدند، اما همان تعداد معدود هم که شجاعت کرده و اطلاعات خود را از قیمت‌ اقلام مصرفی از جمله نان و یا میزان مطالعه و آگاهی خود از بازار کتاب و هنر سینما و تئاترو... را در میان گذاشتند، برای هر مخاطبی مایوس کننده بود. نخستین سوال در مواجهه با پاسخ نمایندگانی که بیشترین نقش را در تصویب قوانین مربوط به زندگی روزمره مردم دارند، این بود که آنان برچه اساس و شناخت واقعی از تعاملات جاری در جامعه تصمیم می‌گیرند؟ آیا برای مثال نماینده‌ای که خرید اقلام مصرفی برای او به خاطره شبیه است، می‌تواند نظرات واقعی در بزنگاه تصمیم‌گیری‌ها داشته باشد؟ این حق مردم است که از موکلان خود توقع حضور و آگاهی از همه وجوه اجتماعی را داشته باشند.


پاسخ پرسش شوندگان تحقیق درباره میزان مطالعه و اطلاع آنان از حوزه فرهنگ و هنر نیز قابل تامل و یا بهتر آن است که بگوییم مایوس کننده است. یکی از پرسش شوندگان می‌گوید: «آخرین سال دانشگاه، آخرین کتاب را خوانده‌ام...خیلی وقت برای (مطالعه) کتاب ندارم... از قیمت‌ها هم خبر ندارم...» . آن دیگری می‌گوید: « خیلی کم کتاب می‌خوانم... قیمت آن‌ (کتاب) را نیز نمی‌دانم... آخرین کتابی که خواندم چند سال پیش بود... اسم آن را نیز متاسفانه به یاد نمی‌آورم...سینما هم تا امروز که 42 سال دارم نرفته‌ام...» . برخی پرسش شوندگان گفته‌اند؛ کتابی را در دست مطالعه دارم اما عنوان آن را نمی‌دانم یا فراموش کرده‌ام! ...» یکی دیگر مشغله‌کاری را بهانه کرده و گفته است:« به‌دلیل مشغله کاری زیاد خیلی کتاب نمی‌توانم بخوانم... سینما و تئاتر هم نمی‌روم...» او در پاسخ به این سوال که به کدام کار فرهنگی علاقه‌مند هستید؟ پاسخ داده است: «هرکاری که وقت اجازه دهد.» در میان پرسش‌شوندگان تنها برخی علاقه خود را با اعلام مخزن کتابخانه خود بیان داشته‌اند؛ البته در این میان تنها یک یا دو نفر توانسته‌اند عنوان کتاب در حال مطالعه خود را بگویند.


یکی از اصلی‌ترین مشکلات دامن‌گیر مسئولان تصمیم‌ساز هرجامعه می‌تواند فاصله آنان با واقعیات و ناتوانی در تولید فکر باشد. اینکه برخی مسئولان اعم از وزیر و وکیل به بهانه مشغله زیاد، در جریان هزینه‌های جاری زندگی خود یا دیگران نباشند؛ اینکه مشغله‌ها، آنان را از مطالعه دور کند؛ اینکه فرصتی برای رفتن به سینما یا تئاتر نداشته باشند، فضیلت نیست. اینکه مسئولان از صبح علی‌الطلوع تا پاسی از شب در خدمت به انجام وظایف خود باشند، امتیاز نیست. مشکل بزرگ این است که تصور شود هر متولی باید تمام وقت در اختیار وظایفش باشد. اگر صبح تا شام این مشغله باشد، پس چه هنگام فرصت اندیشیدن هست. برخی مسئولان تا بلافاصله پس از به عهده‌گرفتن تصدی‌ها از کتاب‌خوانی فاصله می‌گیرند. این به معنای تن و ذهن سپردن به وضعی است که در آن توانایی تولید ایده به فرسودگی می‌انجامد. در این‌حال آنان را از تصمیم‌سازی واقعی در بزنگاه‌ها دور می‌کند. مسئولان باید باور کنند که بودن در میان مردم کوچه و بازار، خواندن و تفریح کردن عین سلامت است. لازم است مسئولان برای خوب اندیشیدن و ایده‌سازی به خود فرصت دهند. نتیجه تحقیقات مربوط به اطلاع برخی نمایندگان از قیمت‌ها، هزینه‌های خانوار، فرصت مطالعه آنان و آشنایی ایشان با حوزه فرهنگ و هنر، تامل برانگیز و بی‌گمان هشدار دهنده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات