تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۷  ، 
کد خبر : ۳۰۶۹۳۱

اساس قدرت فراگير چين در تقابل با هژموني آمريکا (بخش اول)

(روزنامه اطلاعات ـ 1396/07/24 ـ شماره 26843 ـ صفحه 12)

يک نويسنده عرب در کتابي به بررسي شاخص‌هاي افول قدرت و سلطه‌طلبي آمريکا در نتيجه افزايش روز افزون قدرت چين در منطقه و جهان پرداخته است.

به گزارش گروه بين‌ الملل خبرگزاري تسنيم، دکتر منتصر عمران در تازه ترين کتاب خود با عنوان «تأثير افزايش قدرت چين در آينده سلطه‌طلبي آمريکا» به بررسي متغيرات به وجود آمده در نقشه مناسبات سياست بين‌المللي پرداخته و مي‌نويسد که بسياري از کشورها از جمله چين با توسعه و شکوفايي صنعت و حضور سياسي خود، موفق شدند توجه بين‌المللي را به خود معطوف کرده و به بازيگر مهم در عرصه جهاني تبديل شود.

فرضيه مورد بررسي در اين کتاب اين است که افزايش قدرت چين چه تأثيري مي‌تواند در آينده سلطه‌طلبي آمريکا داشته باشد. چين به صورت تدريجي اين سياست را دنبال کرده تا به اين جايگاه رسيده است. اين در حالي است که آمريکا مجموعه اي از چالش‌ها و موانع را بعد از سلسله جنگ‌ها و مداخله نظامي در مناطق حساس جهان در پيش روي خود دارد.

مراحل سلطه‌طلبي آمريکا

در بخش مقدمه اين کتاب، نويسنده به بررسي مراحل سلطه‌طلبي آمريکا و ابزارهاي آن پرداخته و مي‌نويسد: در سال 1917 و در زمان ورود به جنگ، آمريکا نقش پليس جهاني را ايفا مي‌کرد و سياست خارجي خود را بر اين اساس شکل داده بود.

بين سال‌هاي 1929 و 1933 هيمنه اقتصادي آمريکا به تدريج با رکود در بازار سرمايه داري و فروپاشي وال‌استريت ژورنال به هم ريخت و آمريکا تنها به لطف جنگ جهاني دوم بود که موفق شد بار ديگر نفوذ خود را در جهان گسترش دهد.در اين شرايط کنگره آمريکا ممنوعيت اعمال شده در فروش تسليحات را لغو کرد و دولت‌هاي متخاصم به خريد تسليحاتي از آمريکا روي آوردند و سطح اقتصادي و صنعتي آمريکا ارتقا پيدا کرد.

بعد از جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان يافتن دوران دو قطبي، زيرساخت‌هاي نظام بين‌المللي تغيير کرد. چين به عنوان يک قدرت اقتصادي مطرح شد که بيشتر ذخاير نقدينگي در جهان را به خود اختصاص داده بود. اين مبلغ بالغ بر 4 تريليون دلار بود، علاوه بر اينکه توسعه روزافزون اين کشور در زمينه جنگ الکترونيک و هوا و فضا و در اختيار گرفتن زيرساخت‌هاي جغرافيايي و تاريخي و توليدي باعث شده بود همه چيز در اين کشور ارزان‌تر از مناطق ديگر توليد شود. چين با جذب سرمايه‌گذاري‌هاي مستقيم خارجي به بزرگ‌ترين قدرت تجاري جهان تبديل شده و آمريکا را پشت سر گذاشت.

با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان جنگ سرد شرايط براي آمريکا مهيا شد تا بدون رقيب تسلط خود را بر امور مختلف جهان گسترش دهد. حوادث 11 سپتامبر 2001 و در ادامه جنگ در افغانستان و تجاوز به عراق شدت تحولات موجود در رابطه با آينده امپراتوري آمريکا را افزايش داد. نظريه‌پردازان آمريکايي مي‌دانستند که اين تسلط مدت زيادي طول نخواهد کشيد و مسير خود را به سمت افول طي خواهد کرد.

نويسنده اين کتاب در ادامه به جايگاه بين‌المللي چين اشاره کرده و مراحل و عوامل نفوذ اين کشور در هرم قدرت جهاني را نشان مي‌دهد. اين کتاب مي‌نويسد که ساختارهاي قدرت ملي فراگير و اقتصاد توسعه يافته چين باعث شده است که اين کشور طي دو دهه در رأس هرم نظام اقتصادي جهان قرار بگيرد، چرا که چين تمامي مزايايي که براي رسيدن به اين جايگاه لازم بود را در اختيار دارد. اين مزايا از شبه جزيره کره آغاز شده و با ويتنام و هند و پاکستان و ايران و عراق و سوريه ادامه پيدا کرده و حتي تا آب‌هاي خليج فارس و درياي مديترانه نيز مي‌رسد.

نويسنده کتاب در ادامه به حوادث بعد از 11 سپتامبر اشاره کرده و آن را به عنوان نقطه عطف زماني مهمي در تاريخ مناسبات بين‌المللي مي‌شمارد، به گونه‌اي که تفکرات مربوط به نظم جهاني جديد فروکش کرده و به جاي آن افکار مربوط به جنگ ضد تروريسم بر مبناي «هر کسي با ما نيست ، دشمن ماست» روي کار آمد. چتري که به بهانه جنگ ضد تروريسم ايجاد شده بود باعث شد که روسيه و چين سياست خارجي خود در قبال آمريکا را تغيير دهند.

ابزارهاي سلطه‌طلبي آمريکا

نويسنده در ادامه به بررسي ابزارهايي مي‌پردازد که آمريکا براي اعمال سلطه خود در عرصه‌هاي مختلف به کار مي‌گيرد. از جمله اين ابزارها مي‌توان تسليم کردن محافل بين‌المللي براي فعاليت در راستاي تحقق اهداف اين کشور تحت پوشش مشروعيت جهاني و استفاده از ابزارهاي پرنفوذ براي رسيدن به اهداف و آرمان‌هاي خود در عرصه مناقشات بين‌المللي و انجام جنگ‌هاي غير قانوني در جهان، تقويت مناسبات با قدرت‌هاي جهاني و به ويژه اتحاديه اروپا و ژاپن و هند اشاره کرد.

از ديگر موارد موجود مي‌توان به تلاش براي جذب کشورهاي کوچک از طريق مهم نشان دادن منافع عالي بين‌المللي براي خود، به کارگيري و حمايت از مؤسسات جامعه مدني براي ارائه يک الگوي آزاد از خود و استفاده از ابزارهاي فرهنگي ،تکنولوژيک ، اقتصادي و نظامي است که همه آنها را براي تحقق سلطه مطلق خود در نظم جديد جهاني به کار گرفته است.

جايگاه بين‌المللي چين

فصل ديگر اين کتاب مربوط به قدرت گرفتن حاکميت چين از دوران امپراتوري تا زمان جمهوري و تولد حزب کمونيستي و حزب خلق ملي چين است. حزب کمونيست به دنبال فعال کردن کارگران و صنعتگران و کشاورزان و فقرا بود و حزب خلق ملي مبتني بر قدرت اصحاب نفوذ و تاجران و بازرگانان بزرگ و افسران ارشد ارتش بود. بعد از جنگ داخلي در چين و درگيري‌هاي 23 ساله در اين کشور ، ملي‌گراها شکست خورده و جمهوري خلق چين از پايتخت اين کشور يعني پکن اعلام شد. ملي گراها نيز به جزيره تايوان عقب نشيني کرده و در آنجا اقامت کردند.

دکتر منتصر عمران در ادامه به بررسي شاخص‌ها و مراحل نفوذ و قدرت و نقش چين از دوران اصلاحات در زمان مائو تا سياست اصلاح اراضي و اصلاحات اجتماعي پرداخته و نوشت که چين در مسيري درست از خيزش و پيشرفت در محيط داخلي و منطقه‌اي و جهاني خود قرار داشت و استراتژي «گنجشک قفس» را دنبال مي کرد که مبتني بر اين اساس بود که هر سياست و رويکردي که اين کشور اتخاذ مي‌کند بايد از چارچوب سوسياليستي خود خارج نشود.در اين ميان دينگ شياوبينگ رئيس‌جمهور اين کشور موفق شد اصلاحات گسترده‌اي را در کشور انجام داده و چين را از کشوري ضعيف مبتني بر کشاورزي به يک دولت صنعتي ثروتمند تبديل کند. دولتي که اقتصاد برنامه‌ريزي شده و فراگير را به اقتصاد بازار سوسياليستي تبديل کرده و در اين زمينه بر توسعه و افزايش ثروت شهروندانش تأکيد دارد.

زيرساخت‌هاي قدرت فراگير چين

چين در سه دهه اخير به عنوان يک قدرت اقتصادي خود را نشان داد که توليد ناخالص ملي آن سالانه رشدي معادل 8.38 درصد دارد. اين در حالي است که عامل انساني يکي از مهم‌ترين عوامل سنتي تأثيرگذار در قدرت اين کشور به شمار مي‌رود. از سوي ديگر تجربه چين در روند تصميم‌سازي‌هاي سياسي مبتني بر ديپلماسي مسالمت‌آميز با هدف تحقق مجموعه اي از اهداف سياسي است. اين اهداف عبارتند از: حفظ صلح جهاني ، تضمين امنيت دولت ، تقويت توسعه اقتصادي مشترک ، مسئوليت‌پذيري واقعي در عرصه جهاني و پيگيري استراتژي با هدف ايجاد نظام چند قطبي در جهان. مورد آخر با پيوستن اين کشور به بسياري از مؤسسات و محافل بين‌المللي و منطقه‌اي نظير سازمان ملل متحد و سازمان تجارت جهاني و گروه 20 و گروه بريکس و سازمان شانگهاي دنبال مي‌شود .تغييرات زيرساختي در نظام بين‌المللي باعث آزادي تحرکات سياست خارجي چين از محدوديت‌هاي گذاشته شده و زمينه را براي تعامل اين کشورها به با مسائل مختلفي که پيش از اين تنها منحصر به دو قدرت برتر بود، فراهم کرد.

گرچه اذعان به منافع ملي کشورهاي ديگر هيچ موجوديتي در قاموس سياستمداران آمريکايي به ويژه ترامپ ندارد، اما برخي ضرورت‌هاي واقع‌گرايانه باعث شده واشنگتن در برخي موارد با چين آتش بس کند.براي اولين بار طي نيم قرن گذشته اکثريت مردم آمريکا بر ضرورت بازبيني سياست‌هاي سردمداران اين کشور مبني بر توسعه طلبي‌هاي آمريکا در جهان و فرصت دادن به کشورهاي ديگر براي تدبير امور خودشان تأکيد کردند. اين موضوع از طريق نظرسنجي آکادمي پي يو در پايان سال 2013 مورد توجه قرار گرفت.

ملت آمريکا از زمان جنگ جهاني دوم نسبت به روايت‌هاي رسمي مطرح شده از سوي رسانه‌هاي خود تسليم بودند و مداخله دولت‌ها در مناطق مختلف جهان را در راستاي ادامه نظريه برتري‌طلبي آمريکا مي دانستند. اما تحولات و متغيرات عرصه بين‌الملل و بروز جهان چند قطبي، نظريات انتقادآميزي را ضد اين موضوع مطرح کرد. بر اين اساس حدود 70 درصد از شرکت‌کنندگان در اين نظرسنجي اعلام کردند که بايد چالش‌هاي داخلي کشور مورد بازبيني قرار بگيرد.

مکتب کسينجر مبتني بر صبر استراتژيک و بي توجهي دولت‌هاي مختلف آمريکا در اولويت دادن به منافع دراز مدت در مقابل منافع و دستاوردهاي کوتاه مدت را مي تواند يکي از مهم ترين عوامل اين افول توصيف کرد، علاوه بر اينکه نمي توان نقش مسکو و پکن و قدرت‌هاي نوپاي منطقه اي و بين المللي را در اين زمينه ناديده گرفت.

عقب گرد ديپلماسي شتابزده آمريکايي در قبال چين

مقامات اجرايي و قضايي آمريکا اتهاماتي را نسبت به يکديگر در رابطه با عدم مشخص بودن ديدگاه‌ها نسبت به ابزارهاي ضروري براي تحقق اهداف استراتژيک آمريکا و فقدان استراتژي عالي آنها مطرح مي‌کنند. اين موضوع زمينه‌ساز همبستگي دو حزب دموکرات و جمهوريخواه در مجلس سنا و خلع اختيارات سياستگذاري خارجي از کاخ سفيد در رابطه با اعمال تحريم‌هاي جديد بر ضد روسيه و ايران و کره شمالي شده است.

تيلرسون در رابطه با چين مي‌گويد که روند هماهنگي مناسبات شراکت آميز با اين کشور براي مديريت پرونده کره شمالي را تسريع خواهد بخشيد. وي مي‌افزايد که پکن با ديدگاه‌هاي آمريکا در رابطه با کره شمالي خالي از تسليحات هسته‌اي موافق است. روايتي که تيلرسون ارائه مي‌دهد نشان دهنده يک روش سياسي مبتني بر تحقق نتايج در مدت زمان مشخص است و به دنبال پايه‌گذاري مباني سياست پردازان مشهور آمريکايي از جمله هنري کسينجر است که به دنبال تحقق اهداف بلندمدت و آرامش و صبر و بصيرت و ديدگاه فراگير در سياست خارجي بودند.تيلرسون نيز در تحقق اهداف کوتاه مدت مانند جانشينان سابق خود در دوران رياست جمهوري جورج بوش پسر و هيلاري کلينتون و جان کري رفتار مي‌کند. اين در حالي است که مکتب کسينجر مبتني بر حفظ توازن نيروهاي بين‌المللي و اذعان به منافع ملي کشورهاي ديگر است که باعث شد قاره اروپا تا حد زيادي ثبات خود را از طريق آن به دست آورد.اذعان به منافع ملي کشورهاي ديگر هيچ موجوديتي در قاموس سياستمداران آمريکايي به ويژه در دوران دونالد ترامپ و مراکز قدرتي که جنگ را به گزينه‌هاي ديگر ترجيح مي دهند، ندارد. البته برخي ضرورت‌هاي سياست واقع‌گرايانه باعث شده است و اين گروه با چين در زمينه موضوع کره شمالي آتش بس داشته باشند.

اين آتش بس در اظهارات تيلرسون مبتني بر اين نکته است که اهداف آمريکايي در شبه جزيره کره شامل سياست تغيير نظام کنوني نمي‌شود. البته کره شمالي از زمان تصميم خود در آغاز دهه 50 قرن گذشته ميلادي موضوع را رد کرده است. علاوه بر اين که اذعان به هزينه بالاي گزينه نظامي آمريکا و پيامدهاي آن در قبال چين در درجه اول اين اعلام قرار دارد.

مکتب کسينجر؛ صبر استراتژيک و عدم شتابزدگي ديپلماتيک

خودکامگي که سياست خارجي آمريکا آن را دنبال مي‌کند، نمادهاي خود را در تحقق اهداف فوري و عدم توجه به منافع کشورهاي ديگر نشان مي‌دهد. اين موضوع باعث مي‌شود مراکز تصميم‌سازي موانع مهمي در روند ترسيم سياست خارجي دقيق اين کشور را ناديده بگيرند. چيزي که اين فرضيه را تقويت مي‌کند ، اظهارات دونالد ترامپ و وزير خارجه آن رکس تيلرسون مبني بر اذعان به وجود اختلاف با روسيه و عدم رسيدن به راه‌حل آن در زمان مقتضي است. علاوه بر اينکه آنها تأکيد دارند که «ما توافق کرديم که به توافق نرسيم و هر کدام از ما در مسير منافع خود قدم بردارد.»

اين موضوع همچنين در درگيري دو قطب در سوريه در سايه دستاوردهاي متوالي دولت اين کشور و کاهش نفوذ و تسلط گروه‌هاي مسلح مورد حمايت آمريکا خود را نشان مي‌دهد. تيلرسون در سخنراني اخير خود برخي سيگنال‌هاي خوب را مخابره کرده و به منافع روسيه اذعان کرده و گفته است که دو کشور با هم کار مي‌کنند تا به مرحله تحقق هدف نهايي در خصوص وحدت اراضي سوريه و ايجاد ثبات در آن در دوره بعد از فروپاشي داعش دست پيدا کنند.          ادامه دارد...

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2017\10\10-15\19-24-18.htm&storytitle=%C7%D3%C7%D3%20%DE%CF%D1%CA%20%DD%D1%C7%90%ED%D1%20%8D%ED%E4%20%CF%D1%20%CA%DE%C7%C8%E1%20%C8%C7%20%E5%8E%E3%E6%E4%ED%20%C2%E3%D1%ED%98%C7

ش.د9603014

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات