نازنین، سیامک جانسون و... سکوت!
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
بوریس جانسون در یک سفر دیپلماتیک به تهران آمد. قبل و بعد از سفر او،
مهمترین محور مذاکرات وی تلاش برای آزادی «نازنین زاغری» جاسوس
ایرانیتباری که اکنون تابعیت انگلیس هم دارد، عنوان شده بود.
جانسون مدعی است: «دیدارش با آقای ظریف سازنده بوده و طی آن گفتوگوی صریحی درباره نازنین زاغری انجام شده است.»
میدانید که پس از دستگیری زاغری توسط اطلاعات سپاه، موج حمایتی کمسابقهای از وی بهراه افتاد که تعجببرانگیز بود.
عفو بینالملل درباره سلامتی نازنین زاغری و خطر خودکشی (!) او هشدار داد!
«اِما تامسون» فیلمنامهنویس و بازیگر انگلیسی برنده اسکار، خطاب به
وزیرخارجه انگلیس نوشت: «سوار هواپیما شو و به ایران برو و نازنین زاغری را
آزاد کن»!
«ریچارد راتکلیف» همسر انگلیسی زاغری هم در نامه سرگشادهای خطاب به بوریس
جانسون نوشت: « امکان دارد همسرش به سرطان سینه مبتلا شده باشد...»!
میبینید که عملیات در همه عرصهها کلید خورده و ابزار دیپلماسی و دیپلماسی عمومی و... بهکار گرفته شدهاند.
واقعا نازنین زاغری کیست که همه برای او اینگونه به میدان آمدهاند و از
جان و دل برای او مایه میگذارند!؟چرا روزنامههای اصلاحطلب هم مینویسند
آنقدر به موضوع مذاکره جانسون برای آزادی زاغری نپردازید!؟
آیا او آنگونه که وزیر خارجه انگلیس گفته، واقعا برای آموزش خبرنگاری به
ایران آمده بود!؟ یعنی دولت روباه پیر استعمار برای آزادی معلم
روزنامهنگاری این همه هزینه میکند و به آب و آتش میزند!؟
به نظر نمیآید ارزش چنین شخصی در این حد و اندازه باشد و باید برای کشف
حقایق، موضوعات مختلفی را در کنار هم چید تا چشمانداز بهتری بهدست بیاید.
1- 25 شهریور 94 بود که رهبر عزیز انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی صریحا هشدار دادند: «دشمن در پی نفوذ در مراکز تصمیمگیرنده
و تصمیمساز است» این هشدار مهم، گرچه به ظاهر میتواند امری همیشگی و
آرزوی هر روزه دشمن تلقی گردد، اما در آن مقطع خاص و با رخدادهای بعدی،
مفهوم خاصی پیدا کرد. کافی است به این نکته توجه کنید که از آن زمان
تاکنون، چند تیم و شخص نفوذی و بهظاهر امین در مراکز مختلف و بعضا بسیار
حساس(همچون تیم مذاکرهکننده هستهای) دستگیر شدهاند و لابد مواردی هم هست
که به ملاحظات امنیتی، هنوز خبری نشده است.
2- سپاه ثارالله کرمان بعد از دستگیری زاغری اطلاعیهای داد و در آن تصریح
کرد: «نامبرده یکی از «سرشبکههای اصلی» موسسات معاند بوده که تحت هدایت و
حمایت سرویسهای رسانهای و جاسوسی دولتهای بیگانه فعالیتهای مجرمانه خود
را «طی سالیان گذشته» انجام داده است.» با خواندن دوباره این مطلب، به نظر
میرسد راز دستگیری نازنین زاغری چیزی مثل آموزش خبرنگاری نبوده باشد و
اظهارات مضحک وزیر خارجه انگلیس را باید یک عملیات فریب برای پوشاندن جرم
اصلی و البته مهمتر از آن«پنهان کردن دوستان اصلی در تهران» دانست. بسیار
منطقی است که انگلیس برای حفظ شبکه خود در سطوح مختلف کشور، زاغری را به
کاری کم ارزش و بیاهمیت متهم کند، رسانهها و احزاب انگلیس به وزیر خارجه
حمله کنند... تا سرپلهای اصلی محفوظ بمانند وگرنه با هیچ منطق امنیتی
نمیتوان پذیرفت که این سخن جانسون، «گاف» باشد. اما زاغری با چه کسانی در
ایران سر و سِر داشت و برنامه بلندمدت او، ساخت و تجهیز کدام شبکه اجتماعی
در «کدام طبقه » بود!؟ مردم عادی جامعه هدف او بودند یا برخی خواص و
فعالیتهای خیریه و اجتماعی خانواده آنها و فرزندانشان اصلیترین هدف زاغری
بودند!؟ میدانید که زاغری کارمند بنیاد خیریه(!)تامسون رویترز بود و
بنابراظهار صریح «ونیک ویا» مدیر اجرایی این بنیاد «زاغری روزنامهنگار
نیست و در این بنیاد بهعنوان «مدیر پروژه» کار میکرده است...» حال باید
پیدا کرد «پروژهای» را که ارزش سفر وزیر خارجه انگلیس به ایران و اقامت
یکشبه و چانهزنیهای مختلف را داشته باشد.
3- دستگاههای ذیربط، اطلاعات زیادی درباره پرونده زاغری منتشر نکردهاند و
متاسفانه میدان رسانهای را برای دشمن خالی کردهاند. اما میتوان برای
نورافکندن به زوایای تاریک این پرونده، به نمونه مشابهی مراجعه کرد و از
شباهتهای آن، برای کشف اهمیت موضوع و نیز ریشهیابی برخی رفتارهای داخلی
استفاده کرد.
پاییز 95 بود که خبر رسید «سیامک نمازی» دستگیر شده است. نمازی از آن
مهرههایی بود که خیلی نرم دل برخیها را برده بود و سالها بهعنوان عقل
منفصل بعضیها در تدوین برخی اسناد مهم در برخی مراکز خاص نقشآفرینی کرده
بود! نمازی هم مثل زاغری خیلی مهم بود، لابد چون با آدمهای مهم سروکار
داشت! آنقدر مهم که جان کری برای آزادی او تماسهای مکرر و متعددی با وزیر
خارجه کشورمان برقرار کرد. در داخل هم برخی خودشان را به زحمت انداختند و
از سیامک بهعنوان جوانی فعال، خوش فکر، پویا، ایدهپرداز و... دفاع کردند و
اتهام جاسوسی وی را غیرقابل قبول دانستند. هنوز پرونده سیامک باز بود و وی
حرفهای زیادی نزده بود که یک اتفاق جالب افتاد! پدر سیامک یعنی «باقر
نمازی» در اولین روزهای اسفند 95 برای آزادی فرزندش به ایران آمد. شاید
بپرسید این چه چیز جالبی دارد!؟ اما وقتی بدانید که او، آخرین استاندار
رژیم پهلوی در استان خوزستان بود و به جز همه سیئات اعمالش، آتش سوزی سینما
رکس یکی از وقایع دوران مدیریت او بود، شما هم تعجب خواهید کرد. او با
کدام جرات و پشتگرمی به ایران آمده بود!؟ راز کار در همینجاست. اطمینان و
امید به حمایتی که باعث شد سیامک و باقر پس از دستگیری، تا مدتی یقین
داشته باشند که بهزودی آزاد میشوند و به آمریکا باز میگردند، پس سکوت
پیشه کنند و به هیچ جرمی اقرار نکنند! اطمینانی تا آن درجه قریب به یقین که
حتی ادامه بازداشت آنها را هم با مشکلاتی مواجه میکرد!
واقعیت این است که نمازیها پس از سقوط پهلوی از ایران رفتند ولی در اول
دهه 70 به ایران بازگشتند و پایه و مایه یک شبکه عظیم را در داخل کشور بنا
نهادند. یادتان هست در دهه 70 چه کسانی بر سر کار بودند!؟ آنها الان کجا
هستند و چه سمتهایی دارند!؟
نمازیها در نفوذی حیرتآور، بابک و بیژن خواجهپور- داماد خانواده بزرگ
نمازی- را به مجمع نزدیک کردند و آنها هم در تدوین مقررات «سرمایهگذاری
خارجی» و «مسئولیت اجتماعی شرکتی در ایران» مشارکت کردند!
سیامک اما مجموعه شرکتهای گروه «آتیه» را با هدف قبضه کردن مهمترین
گلوگاههای اقتصادی با مشارکت برخی دولتیهای مشهور و فرزندانشان بنا نهاد!
آنها به محض فعالیت، بزرگترین قراردادهای نفتی کشور را با شرکتهای
چندملیتی به خود اختصاص دادند و حتی شکل قراردادهای نفتی ایران را به نیابت
از مقامات نفتی در لندن ارائه کردند! تقریبا اکثریت قریب به اتفاق
شرکتهای مهم در حوزه مخابرات، صنایع غذایی، نفت و گاز، صنایع و... بدون
واسطهگری انحصاری و خدمات دلالی گروه آتیه (که با همراهی برخی نورچشمیها
ممکن شده بود) هرگز امکان ورود به بازار ایران را پیدا نمیکردند. یک نمونه
از قراردادهای ناشی از این شبکه، قرارداد مشهورکرسنت است! وزیر وقت آن
قرارداد اکنون در دولت دوازدهم هم وزیر است.
باقر نمازی هم همان سالهای دهه هفتاد، با همکاری جاسوسان نفوذی دولت
اصلاحات از جمله س-ر و برخی عوامل دیگر، برنامه ویژه تعریفشده در مجموعه
سازمانهای امنیتی آمریکایی و انگلیسی، پروژه «شبکه همیاران غیردولتی
ایران» با نام اختصاری«همیاران غدا» بنیان گذاشت و در شرایطی که حتی دولت
اصلاحات از ارائه آمار دقیق تحولات NGOهای ایران ناتوان بود، با بسط یدی
که به واسطه برخی ارتباطات خاص با افراد خاص و تراز بالا داشت، ضمن
قانونگذاری داخلی در این حوزه، گزارش دقیق اقدامات خود را در سازمان ملل
ارائه کرد و جوایز بینالمللی نیز به همین سبب کسب نمود!
با تشکیل زیرساخت مذکور، مجموعه بزرگی از سازمانهای بینالمللی وجوه قابل
توجهی را به منظور«توانمندسازی جامعه مدنی ایرانیان» به همیاران غدا
پرداخت کردند. نمازی در بخشی از اطلاعات ارائه شده به نهادهای وابسته به
سازمانملل به عنوان «سفارشدهندگان پروژه»، از همکاران آمریکایی-
صهیونیستی خود پرده برمیدارد. وی در اجرای پروژههایی مثل «برنامه تحدید
نسل ایرانیان» و پروژه «شبکهسازی اجتماعی» آشکارا از نقش موثر نهادهایی
همچون بنیاد فورد، شواری جهانی جمعیت، اندیشکده وودرو ویلسون، اندیشکده
آلتونجونز، بنیاد فورد، خانه آزادی، سازمان صهیونیستی جستوجوی زمینههای
مشترک، بنیاد اینتراکت، بنیاد هیفوس،NED؛ گزارش میدهد و در عین حال به
موضوعات مهمی همچون «تشکیل بانک اطلاعات» جمعآوری شده از افراد و
سازمانهای فعال غیردولتی در ایران اشاره میکند.
4- آیا اکنون هم فکر میکنید نازنین زاغری، معلم سادهای است که برای آموزش
چند خبرنگار به ایران آمده بود!؟ و بخاطر همین معلم است که وزیر خارجه
انگلیس به ایران آمده !؟ جای تعارف نیست که جامعه هدف نمازیها و زاغری،
هرگز مردم عادی کف خیابان نبود و آنها دنبال یارگیری از مسئولین بودهاند و
در این مسیر،موفقیتهای بسیاری هم کسب کردند.شاید تاریخ، حقایق تلخ بسیاری
در این موضوع را آشکار کند.
5- بخشی از این تلخی را هم اکنون و در نوع واکنش مقامات کشورمان نسبت به
جاسوسها و کشور فرستنده آنها میتوان ملاحظه کرد. همگان میبینیم که وقتی
در کشوری،جاسوسی از کشور دیگر دستگیر میشود، روابط آن دو کشور تا مدتها
دستخوش سردی و حتی تیرگی میشود و روابط دیپلماتیک تا سطوح حداقلی تنزل
مییابد. در سه سال اخیر چند جاسوس وابسته به انگلیس دستگیر شدهاند، اما
آیا کوچکترین تحرک دیپلماتیک را شاهد بودهایم!؟ وزیر خارجه انگلیس با
طلبکاری و وقاحت به ایران میآید و با مقامات ما از صدر تا ذیل دیدار
میکند! بدون اینکه درباره جاسوسهای دستگیر شده عذرخواهی کند! این رفتار
عجیب و مشکوک را مقایسه کنید با پررویی و وقاحت «نیکلاس هاپتون» سفیر
انگلیس در ایران که حتی نسبت به گزارش پخش شده از سیمای جمهوری اسلامی
درباره زاغری واکنش نشان میدهد و در توئیتر خود مینویسد: «در گزارش
نادرست دیشب برنامه «۲۰:۳۰» در شبکه ۲ سیما، موفق به درک این نشدند که دولت
بریتانیا تصریح کرده است که تنها دلیل حضور «نازنین زاغری- راتکلیف» در
ایران مسافرت برای دیدار با خانواده بوده است، و من از این موضوع ناراضی
هستم.»! میبینید!؟ آقای سفیر ناراضی هستند ولی مقامات وزارت خارجه،حتی او
را برای تذکر دادن،احضار هم نمیکنند!؟
آن وقاحت را مقایسه کنید با این سخنان عجیب: «موضوع آزادی خانم زاغری به
قوه قضائیه مربوط میشود که دستیابی به این نتیجه در این مذاکرات قابل
پیشبینی نیست...موضوع دو تابعیتی یک حق بینالمللی است و چنین نیست که
فردی بهصرف این مسئله در مظان اتهام جاسوسی، ارتباط با بیگانه یا نفوذ
قرار گیرد. متأسفانه بخش قابلتوجهی از این مسئله در داخل سیاسی شده است،
بدین معنا که قسمتی از تسویهحسابهای سیاسی به بهانه دو تابعیتیها انجام
میگیرد تا به واسطه آن مدیران ارشد دولتی بهنوعی موردتردید افکار عمومی
قرار گیرند»! اینها اظهارات علیرضا رحیمی نماینده اصلاحطلب «لیست امید» در
مجلس است! همان که پیشتر نیز در ماجرای سلفی حقارتآمیز نمایندگان مجلس با
موگرینی حاشیهساز شده بود.او حالا به دلسوزی برای جاسوسهای ملکه انگلیس
میپردازد و دستگیری خائنان و وطن فروشان مزدور سازمانهای جاسوسی غربی را
به تسویه حسابهای سیاسی تقلیل میدهد.آیا اگر یک نمایند مجلس عوام انگلیس
میخواست از زاغری دفاع کند، بهتر از این میتوانست!؟
دولت لاک محافظه کاری را شکسته است؟
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
روز گذشته رئیس جمهور لایحه بودجه 97 را به مجلس ارائه داد و از بودجه ای رونمایی کرد که نشان از اصلاح برخی روندها و کنار گذاشتن محافظه کاری دارد. براساس لایحه بودجه 97، برای نخستین بار دولت بودجه یارانه نقدی را کاهش داده است. در سال های گذشته مجلس با تغییر لایحه پیشنهادی دولت، بودجه یارانه نقدی را کاهش می داد تا دولت مکلف به حذف یارانه افراد متمکن شود اما در عمل دولت به دلیل تبعات سیاسی و محافظه کاری، اقدام چندانی در این زمینه انجام نمی داد. اکنون دولت خود پیش قدم شده است و تصمیم دارد 10 هزار میلیارد تومان از رقم یارانه ها را کاهش دهد که به منزله کاهش 33 میلیون نفر از تعداد یارانه بگیران است. این تصمیم در صورتی که محقق شود، می تواند 10 هزار میلیارد تومان بودجه ای را که بدون دلیل به جیب افرادی با درآمد زیاد یا نسبتا زیاد می رود ، به هزینه های مهم تر و نیازهای فوری تر اختصاص دهد. طرح تحول سلامت، فقر زدایی ، رفع آسیب های اجتماعی ، حوادث غیرمترقبه و کاهش حاشیه نشینی از جمله این نیازهاست. در هر صورت این رویکرد دولت و تصمیماتی نظیر افزایش عوارض سفرهای خارجی را می توان به منزله تلاش برای درآمدزایی از محل هزینه های لوکس افراد پردرآمد و کاهش یارانه های پرداختی به دهک های درآمدی بالا دانست.
فارغ از موضوع یارانه ها، بودجه حاوی نکات مهم دیگری نیز هست. نخستین موضوع
افزایش 10.5 درصدی درآمد مالیاتی است. اگرچه افزایش درآمد مالیاتی یکی از
الزامات کاهش وابستگی بودجه به نفت است اما همچنان با این چالش مواجه هستیم
که چگونه می توان به شیوه ای منطقی و با کاستن از فرارهای مالیاتی و نه
تشدید فشار مالیاتی بر فعالان اقتصادی، اتکا به مالیات را جایگزین وابستگی
به نفت کرد. به ویژه در شرایطی که سازمان امور مالیاتی از دو جهت، نگران
تقویت نظام مالیاتی است. نخست تلاشی که برخی متولیان اصناف برای محدود سازی
دسترسی این سازمان به اطلاعات بانکی واحدهای صنفی داشتند و دوم، کم کاری
که برخی بانک ها در ارائه اطلاعات بانکی به سامانه مالیاتی دارند. در چنین
شرایطی افزایش درآمد مالیاتی در شرایط رکودی می تواند، فشار بر مودیان
مالیاتی قانونمند را افزایش دهد.
از دیگر نکات مثبت لایحه بودجه تلاش برای واقعی تر کردن هزینه های عمرانی
با کاهش رقم آن است، چرا که در سال های گذشته عملا کمتر از نیمی از بودجه
های 50 یا 60 هزار میلیارد تومانی عمرانی محقق می شد. همچنین رشد زیر هشت
درصدی بودجه جاری که کمتر از تورم حدود 10 درصدی است، نشان می دهد که دولت
تا حدی سعی دارد، جلوی رشد افسارگسیخته بودجه جاری در سال های اخیر و ضعف
مفرطی را بگیرد که سال های قبل در این زمینه داشت. هرچند تحقق این موضوع به
تغییر رویکردها در دولت بستگی دارد، در شرایطی که همچنان بسیاری از دستگاه
های دولتی به هزینه تراشی و مخارج گوناگون جاری از همایش های بی ثمر
میلیاردی تا ساختمان های مجلل و ریخت و پاش های مختلف مشغول هستند.
از سوی دیگر باید به برخی نکات منفی و نگران کننده بودجه نیز توجه داشت.
یکی از این نکات، وابستگی بیشتر به درآمد فروش اوراق بدهی و مشارکت است که
می توان آن را به آینده فروشی تعبیر کرد. توضیح این که توسعه ابزارهای
کارآمد و مشروع بازار بدهی در کشور، مورد مطالبه کارشناسان و اهالی اقتصاد
بوده و هست. به خصوص وضعیت نابه سامان بدهی های دولت ایجاب می کند که با
انتشار اوراقی قابل خرید و فروش، این بدهی ها شفاف شود و پیمانکاران طلبکار
از دولت نیز بتوانند مقداری از طلب خود را از طریق فروش اوراق در بازار
ثانویه نقد کنند. این مطالبه در نهایت نتیجه داد و دولت از سال94 اوراق
جدید بدهی را تعریف و منتشر کرد اما این بازار نوپا بسیار زود به انحراف
رفت و استفاده از این ابزار جدید برای امور جاری و پوشش هزینه های جاری
دولت، نگرانی های بسیاری ایجاد کرد. چرا که با توجه به لزوم بازپرداخت اصل و
سود این اوراق در سال های آینده و بار مالی بزرگی که ایجاد می کند، همان
نگرانی که درباره وابستگی به نفت داشتیم (فروش نفت و تخصیص آن به امور جاری
و نه عمرانی) به تدریج درباره اوراق بدهی احساس میشود. دولت در حالی که
در لایحه بودجه سال 96، حدود 44 هزار میلیارد تومان، منابع از این محل پیش
بینی کرد، در لایحه بودجه 97 بیش از 68 هزار میلیارد تومان برای انتشار
اوراق تعهد آور در نظر گرفته است. این در حالی است که بار مالی بازپرداخت
این اوراق از 21 هزار میلیارد تومان در لایحه بودجه 96 به 31 هزار میلیارد
تومان در لایحه بودجه 97 افزایش یافته است و دولت و مجلس باید برای مهار
این روند فزاینده تصمیم جدی بگیرند.
در هر صورت تصمیمات دیگر نظیر اختصاص بودجه 17 هزار میلیارد تومانی برای
اشتغال از محل افزایش قیمت حامل های انرژی در سال آینده و تلاش برای
عملیاتی کردن بودجه از دیگر محورهای مهم لایحه بودجه 97 است. اما اگر دولت
بنا دارد اقدامات اثرگذارتری برای اصلاح در بودجه کشور انجام دهد، نیازمند
تغییرات جدی تر در بخش های اجرایی و عملیاتی است. دولت حتی با وجود برخی
تغییرات مثبت در کابینه دوازدهم، همچنان با ناهماهنگی ها و کم کاری هایی در
حوزه اجرا مواجه است که اجازه نمی دهد، اقدامات لازم برای خروج جدی تر از
رکود به نتیجه برسد. دولت باید مسیر امیدوارکننده ای را که با برخی اصلاحات
بودجه ای در پیش گرفته است، با فعال تر کردن در عرصه اجرا تکمیل کند و
فرصت های پیش رو برای اصلاحات اساسی تر در اقتصاد کشور را از دست ندهد.
درمجموع لایحه 97 نیاز به بررسی های دقیق تر و کارشناسی دارد اما در یک
بررسی اجمالی گویی دولت با توجه به مرتفع شدن دغدغه های سیاسی اش بودجه ای
شجاعانه تنظیم کرده است که ظرفیت ایجاد تحرک در اقتصاد کشور را دارد.
راهی که از سر گرفتیم!
صادق فرامرزی در وطن امروز نوشت:
دولتها را در سادهترین حالت ممکن میتوان
با 2 تعریف شناخت؛ تعریف اول آن چیزی است که دولتها سعی در رسیدن به آن و
«شدن» آن دارند و تعریف دوم آن چیزی است که دولتها سعی در دوری جستن از آن
و «نفی» آن دارند. دولتها سعی میکنند یک تعریف آرمانی و مطلوب از آنچه
میخواهند با آن شناخته شوند داشته باشند و در سوی دیگر برای جبران
نرسیدنشان به آن نقطه مطلوب و آرمانی همیشه یک مابهازای منفی از آنچه
میخواستند نشوند هم ارائه میدهند تا با قیاس وضع مطلوب با نقطه منفی مورد
نظر، از عملکرد خود دفاع کنند. دولت تدبیر و امید نیز از قاعده فوق هیچگاه
مستثنا نبوده است، چرا که در تعریف اول همواره این دولت سعی بر آن داشته
خود را جلوهای از یک دولت با شاخص «گفتوگو» و نماد «دیپلماسی» برای حل
همه مشکلات و شکوفا کردن همه استعدادها تعریف کند و از سوی دیگر در تعریفی
سلبی، خود را دقیقا همان چیزی تعریف کند که شامل «دولت قبل» نباشد. با این
نگاه اگر به مجموع سخنان دولتمردان در نزدیک به 5/4 سال اخیر نگاهی
بیندازیم همیشه با تعاریف گلدرشت و مثبت و بعضا با اغراقهای غیرقابل قبول
در زمینه دیپلماسی و گفتوگو مواجه میشویم و از سوی دیگر همه آنچه قرار
بر نفی آن بوده، در ظرف سلبی «دولت قبل» تعریف میشود. شاید بدیهی به نظر
آید که بخش عمده خطاهای محاسباتی دولت در امور مختلف را بر مبنای این دو
تعریفی که از خود ارائه میدهد جستوجو کنیم و ناظر بر آن باشیم که چرا
دولت حتی در زمینههایی که خطا بودن میوه دیپلماسیاش کام دولتمردانش را
تلخ کرده، شهامت پذیرش راه غلط خود را نداشته و از سوی دیگر در زمینههایی
که نشانهها دال بر صحیح بودن سیاستی بوده، تنها بدان علت که پیگیریاش
گزاره «نفی دولت قبل» را نقض میکرده، نهتنها به آن رجوعی نشده که حتی با
همه سعی و توان برای کوبیدن آن تلاش شده است.
در هفتهها و ماههای اخیر و پس از موضعگیریهای تند و خصمانه دولت آمریکا
که تا حد زیادی آب پاکی را پیرامون طفل فلج برجام روی دست دولتمردان ریخت،
شاهد چند سفر مثبت اما بشدت دیرهنگام از سوی وزیر امور خارجه و معاون اول
رئیسجمهور به قاره آفریقا و آمریکای لاتین بودیم که هرچند باید از آنها
استقبال کرد اما سوالی مبنی بر چرایی تاخیر آن را نیز به ذهن مخاطب متبادر
میکند. آمریکای لاتین بهعنوان منطقهای با ظرفیتهای بزرگ انسانی و مخزنی
عظیم از انرژی که سال به سال بر نقش و کنشگری خود در روند تحرکات
بینالمللی میافزاید و همواره از مهمترین و استراتژیکترین متحدان جمهوری
اسلامی در سطح جهان بوده است که عواملی همچون زنده بودن جنبشهای مردمی
ضداستکباری در آن منطقه بر عمق مناسبات میان کشورمان و آنجا همواره افزوده
از یکسو و آفریقا بهعنوان قارهای محروم اما کماکان سرشار از ظرفیتهای
مناسب برای سرمایهگذاری و بهرهمندی از ظرفیتهای ژئوپلیتیک از سوی دیگر،
میتوانستند مهمترین نقاط برای پیادهسازی و پیگیری سیاستهای فرامرزی
کشورمان باشند.
با این اوصاف اندوه و حسرت زمانی مضاعف میشود که به مساله ریاست 4 ساله
کشورمان بر جنبش غیرمتعهدها (که 3سال آن در دوران دولت یازدهم سپری شد)
نگاهی بیندازیم و از غفلت دستگاه دیپلماسیمان در استفاده از این جایگاه
پرسش کنیم. چنانکه قصد بر ادامه بررسی ظرفیتهای از دست رفته باشد
میتوانیم به تغییر روسای برخی کشورهای تاثیرگذار این منطقه همچون برزیل
بهعنوان قدرتی غیرقابل کتمان و در حال فربه شدن نیز نگاهی بیندازیم و بار
دیگر این پرسش را از خود داشته باشیم که چگونه توانستیم بهرغم ریاست
دورهای بر جنبش غیرمتعهدها آن هم در سالهایی که قرار بر تعیینکنندگی
دیپلماسی در همه عرصهها (حتی آب خوردن مردم) بود، چنین ظرفیت مهمی را از
دست بدهیم. آیا سابقه موفقیتآمیز سرمایهگذاریهای ما در کشورهای آمریکای
لاتین و آفریقا از خاطرهها رفته بود یا خیال تغییر روند یکطرفه
سرمایهگذاری کشورهای صنعتی جهان در کشورهایی همچون خود را داشتیم و با
غفلت از این ظرفیتها چشممان را بر همه موفقیتهای بالقوه بستیم؟
بهتر است برای یافتن پاسخ این پرسش به همان تعریف دوگانه دولتها رجوع کنیم
تا بهتر با این واقعیت روبهرو شویم که دولت از یکسو میخواست خود را مرد
همه فن حریف «دیپلماسی» جلوه دهد اما از سوی دیگر هیچ میلی به آن نداشت که
ذرهای از اقدامات گذشته را تایید کند تا راه ناهموار در پیش گرفتهاش نسبت
به چرخش سیاست خارجه به سمت آمریکا را مهار کرده باشد. اگر با این عینک به
روند تصمیمگیریها نگاهی تازه بیندازیم شاید متوجه آن بشویم که در دولتی
با این همه ادعای پیروزیهای دیپلماتیک، چگونه نگاهها به اهمیت ژئوپلیتیکی
جیبوتی، به یک رجز سطحی درباره اندازه و مساحت جغرافیایی آن تقلیل پیدا
کرد تا از آن بهعنوان سندی مبنی بر ناتوانی دولت قبل در ارتباطگیری با
قدرتهای بزرگ استفاده شود! حقیقت آن است که ما به همین سادگی بخش عمده و
قابلتوجهی از متحدان مهم خود را از دست دادیم و بخش دیگری را آنچنان که
انتظار میرفت وارد بازیهای خود نکردیم تا به ازای آن دولت بتواند تعاملات
بیدستاوردش با غرب را بهعنوان نتیجهای فراموش نشدنی از پیروزیهای
دیپلماسی در اذهان عمومی جا بیندازد. سفرهای اخیر دولتمردان به آمریکای
لاتین و آفریقا هرقدر میتواند افسوسها در باب از دست دادن موقعیتهای
سالهای اخیر در بهرهگیری عقلانی از ظرفیتهای سیاست خارجه کشورمان را
بیشتر عیان کند، از سوی دیگر میتواند نشانه خوبی از تغییر جهتی نسبتا
امیدوارکننده در روند دیپلماسی کشورمان باشد. دولتمردان شاید دوست نداشته
باشند با سفرهای متعدد به آمریکای لاتین و آفریقا پیامی به افکارعمومی
ارسال شود که نافی تمام تبلیغاتشان در 4 سال گذشته باشد اما تجربه خوب
سرمایهگذاریهای متعدد فعالان اقتصادیمان در این کشورها، گسترش پیدا کردن
حوزه نفوذ کشورمان در چارچوب تحکیم روابط با دولتهای آزادیخواه جهان
و... میتواند دلایلی کافی برای در پیش گرفتن راهی اصلاح شده در روابط
خارجی کشورمان بر مبنای منافع ملی و انقلابیمان باشد. وقت آن رسیده است
دولتمردان سوزاندن ظرفیتهای موجود جهانی برای دنیای ذهنی خود را کنار
بگذارند و این بار مبنای تصمیمگیریشان را بهجای دولت قبل و بعد، به
واقعیتهایی منعطف کنند که بر سرنوشت کشور تاثیرگذار است.
سعودی شریک جرم ترامپ در بیتالمقدس
احمد کاظمزاده در روزنامه جوان نوشت:
عربستان در رویکرد جدید خود تلاش میکند بر نقش خود در صدور اعلامیه ترامپ مبنی بر انتقال سفارت امریکا از تلآویو به بیتالمقدس سرپوش بگذارد و خود را در موج اعتراضات جهانی و منطقهای علیه این اعلامیه همراه و همگام نشان دهد اما دلایل و شاخصهای متعددی وجود دارد که نقش مستقیم و غیرمستقیم جناح کودتاگر سعودی به رهبری محمد بن سلمان و افراد پشت پرده آن شامل عادل الجبیر وزیر امور خارجه، ترکی فیصل مسئول سابق اداره اطلاعات و امنیت عربستان و انور عشقی ژنرال بازنشسته امنیتی این کشور را در تشدید توسعهطلبیهای رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطین و صدور اعلامیه جدید ترامپ در رسمیت بخشیدن به اشغال دائمی بیتالمقدس آشکار میکند. عادل الجبیر در نشست اضطراری اتحادیه عرب در قاهره کوشید از طرح صلح پیشنهادی این کشور به عنوان سندی دال بر حمایت عربستان از فلسطین یاد کند اما باید گفت که اولاً این طرح از سوی ملک عبدالله پادشاه فقید عربستان در سال 2002 یعنی درست یک سال بعد از واقعه 11 سپتامبر امریکا ارائه شد که عربستان در مظان اتهام دخالت در این حملات قرار داشت و ارائه آن نوعی باج به رژیم صهیونیستی برای رهایی از وضعیت حاکم بر این کشور بود.
دوم اینکه در این طرح هرگونه عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به عقبنشینی این رژیم از اراضی اشغالی سال 1967 شامل کرانه باختری و نوار غزه در فلسطین و منطقه جولان در سوریه مشروط شده است اما عربستان نه تنها در سوریه با رژیم صهیونیستی برای براندازی دولت و نظام سیاسی این کشور با تزریق تروریستهای تکفیری همراه شد بلکه در مورد فلسطین نیز هیچ اقدامی برای مقابله با سیاستهای توسعهطلبانه این رژیم به عمل نیاورد و به انحای مختلف از پشت به فلسطین خنجر زد و حتی به طرح پیشنهادی خود پایبند نماند و در شرایطی به عادیسازی روابط خود با این رژیم دست زد که این رژیم نه تنها به توافقات سازش پایبند نماند و به جای حل مسئله به پاک کردن صورت مسئله در ابعاد مختلف از جمله بیتالمقدس دست زد بلکه در پی فرصت مناسب برای اجرای طرح تشکیل دولت خالص یهودی میگردد که در آن اخراج نزدیک به 2 میلیون فلسطینی ساکن اراضی اشغالی سال 1948 موسوم به اسرائیل نیز پیشبینی و هدفگذاری شده است.
از طرف دیگر عربستان با مشارکت در پروژه ایرانهراسی و مشارکت در طرح براندازی دولت سوریه عملاً خود را به ابزاری در خدمت رژیم صهیونیستی و صهیونیسم بینالملل قرار داد و در خصوص همسانسازی تروریسم با گروههای مقاومت نیز عملاً به ابزار و سخنگوی این رژیم تبدیل شده است. در چند سال اخیر سیاستهای عربستان به گونهای با سیاستهای راستگرایان صهیونیستی و امریکایی درهم تنیده شده است که عملاً نمیشود مرز مشخصی را بین آنها تعیین کرد. از طرف دیگر جناح کودتاگر سعودی نه تنها خود به عادیسازی رابطه با رژیم صهیونیستی اقدام کرده بلکه در مواردی دیگر کشورهای عربی از جمله بحرین و امارات را نیز به اقدام مشابه واداشته یا تشکیلات خودگردان و اردن و حتی مصر را به پذیرش تعهدات جدید در قبال این رژیم وادار کرده است و به نوعی کاسه داغتر از آش شده است. بنابراین از هر نظر که به مسئله نگاه شود نقش عربستان در تلاش مشترک جدید راستگرایان صهیونیستی و امریکایی برای امحای مسئله فلسطین و در رأس آن بیتالمقدس آشکار است و بخش عمدهای از مسئولیت این اقدامات متوجه عربستان و جناح کودتاگر آن است.
تغییرات مثبت بودجه نویسی 97
هادی قوامی نایب رئیس کمیسیون برنامه و بودجه در روزنامه ایران نوشت:
لایحه دخل و خرج سال آینده که دیروز به مجلس ارائه شد، کار جدیدی در بحث
بودجهریزی است که در سخنان آقای روحانی هم به آن اشاره شد.اینکه شیوه جدید
الزاماً میتواند منجر به نتایج مثبت شود یا خیر، بحث دیگری است که به کم
و کیف عملیاتی شدن بودجه بر میگردد. با وجود این بودجهریزی عملیاتی در
کشور که در بودجه سال 97 برای اولین بار رقم خورده موضوعی است که از
مدتها قبل مورد نظر نمایندگان مجلس، کارشناسان و حتی برخی از دولتمردان هم
بود اما به دلایلی محقق نشد. علاوه بر این سپردن اختیار بودجه به استانها
هم سرفصل مثبت و قابل تأمل دیگر در بودجه سال 97 است. این دو مورد در واقع
اساسیترین تغییرات بودجه امسال نسبت به سنوات گذشته است. عملیاتی شدن
بودجه، یعنی تخصیص بودجه به دستگاهها براساس عملکرد آنها از آن جهت قابل
دفاع است که چگونگی هزینه کردها مشخص میشود. تا قبل از این بدون اینکه در
بسیاری از موارد کارنامهای از دستگاهها طلب شود، بودجههایی به آنها
اختصاص داده میشد. به عبارتی تا قبل از این، بودجه بر اساس وظایف به
دستگاهها اختصاص پیدا میکرد و قیمت خدمت تمام شده در واحدهای مربوط به هر
خدمت، نه مشخص بود و نه تأثیر چندانی در بودجهنویسی کشور داشت. اما در
شیوه نوین، کارنامه دستگاهها، جای وظایف آنها به عنوان ملاک تعیین سقف
بودجه را میگیرد. اتفاق خوب دیگر هم بها دادن به استانها در تخصیص بودجه
است. به هر حال روشن است که مدیران محلی اطلاعات دقیقتری از پروژهها و
کم و کیف فعالیت دستگاههای مختلف دارند و بر همین اساس به نسبت مدیران و
تصمیمگیران مستقر در مرکز، میتوانند به شکل بهینهتر و منطقیتری تعریف
بودجه کنند. بدین ترتیب میتوان گفت که تا اینجای کار، صورت تغییرات ایجاد
شده در شیوه بودجهریزی صورت مثبتی است. اما مجلس و دولت نباید به این حد
کفایت کنند. تصمیمات فراوانی داشتیم که زمینه تدوین آنها صحیح بود اما به
دلیل اجرای بد یا ناقص، نه تنها گرهای از کار کشور باز نکرد بلکه باری هم
بر بارهای قبلی اضافه کرد. نمونه برجسته این دست تصمیمات موضوع هدفمند شدن
یارانهها بود. چیزی که اکثر کارشناسان و صاحبنظران آن را الزامی
میدانستند اما به دلیل اختلالاتی که در اجرا با آن مواجه شد، حتی شرایط را
برای زندگی مردم سختتر از قبل هم کرد و در مقابل بار چندانی هم از دوش
دولت بر نداشت. نباید اجازه دهیم این اتفاق برای بودجه متفاوتی که برای سال
97 تقدیم مجلس شده، تکرار شود. یکی از مهمترین تهدیدات این نوع بودجهریزی
در کشور به بحث فشارهای منطقهای برای تخصیص بودجه مربوط میشود. به عبارت
دقیقتر دو رویکرد مثبت بودجه امسال اگر با چنین عاملی مواجه شوند و برای
رفع آن از قبل تمهیدی اندیشیده نشده باشد، نه تنها نتایج مثبت قابل
پیشبینی لایحه بودجه محقق نخواهد شد، حتی میتواند باعث تبعات منفی هم
بشود. فشارهای منطقهای هم میتواند باعث شود که دادن اختیار به استانها
در بحث بودجه به سمت گرو کشیهای منطقهای منحرف شود و هم از زاویه
بودجهریزی عملیاتی بر اساس عملکرد نیز یک بار دیگر موضوع مهم آمایش سرزمین
و استعداد مناطق نادیده گرفته شود. در واقع باید گفت نهادها و مراکز قدرت
منطقهای و شهرستانی به لحاظ اعمال فشارها برای جذب بودجه، به مراتب
تأثیرگذارتر از مراکز قدرت ملی هستند. بدین جهت که به دلیل تعدد و
پراکندگی آنها، چندان به چشم نمیآیند و این حاشیه امنی برای فعالیت و
اعمال فشار آنها مهیا میکند. بر این اساس مهمترین تمهیدی که باید اندیشیده
شود، ایجاد موانع جدی و مستحکم در مقابل چنین اعمال نظرها و فشارهایی است.
در نهایت اینکه اگر از ویژگیهای مثبت لایحه بودجه مراقبت نشود و برای
اجرای صحیح آن تلاش نگردد، میتواند به نقض خود تبدیل شود.
به بیتالمقدس نهادند روی
احمد مسجدجامعی در شرق نوشت:
در دهههای پیش کسانی مانند مرحوم پدرم که به زیارت خانه خدا مشرف میشدند، زیارت سه مکان دیگر را هم از دست نمیدادند؛ یکی عتبات عالیات در عراق و دیگری زیارت حضرت زینب در شام و بالاخره زیارت مسجدالاقصی در بیتالمقدس. البته این دوره زیارتی بهویژه برای ایرانیان به زیارت بارگاه حضرت رضا(ع) در مشهد ختم میشد که دستکم این آخری معمولا به شکل خانوادگی برگزار میشد. سبب زیارت بیتالمقدس این بود که این شهر قبله اول مسلمانان بود و در روایات و تفاسیر آمده است که در معراج، خداوند پیامبر را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر داده است. کسانی که با تاریخ و تمدن اسلامی آشنا هستند، بیگمان نسبت به این موضوع دقت کردهاند که در فضائل و مناقب کمتر شهری در جهان اسلام به اندازه بیتالمقدس نوشته شده است.برخی از تفاسیر نشانی از جای پای پیامبر را بر سنگی در کنار مسجدالاقصی یادآور شدهاند. نکته قابلتوجه در این مجموعه آثار این است که در آنها فقط بر فضائل اسلامی تأکید نمیشد بلکه قسمت عمدهای از آنها مشتمل بر میراث ابراهیمی بیتالمقدس بود؛ مانند کتاب فضائلالقدس مورخ معروف ابن جوزی در قرن هشتم که مکرر به آن استناد میشود. اولین قدمی که رژیم غاصب کنونی سرزمین فلسطین برداشت، ازبینبردن و نادیدهگرفتن میراث ابراهیمی این سرزمین و جعل تاریخ و میراث جدید بود. از سال ١٩٦٧ میلادی که بیتالمقدس جزء سرزمینهای اشغالی شد، پیروان سایر ادیان ابراهیمی از این واهمه داشتند و دارند که میراث ادیان این شهر...
از بناها و دیگر یادگاریها از بین برود و به همین منظور کسانی از پژوهشگران کوشیدند تا حد ممکن میراث باستانی این شهر را ثبت و ضبط کنند. یکی از مهمترین آنها کتابی است به نام کنوزالقدس که از سوی گروهی از محققان عرب نوشته شده و مشتمل است بر معرفی بناها، دیرها، کلیساها، مساجد، خانقاهها و حتی سقاخانههای قدس با عکس و نقشههای قدیم و جدید. این کتاب سالها پیش که در انتشارات امیرکبیر بودم، به قلم خانم دکتر صدیقه وسمقی با عنوان گنجینههای قدس به فارسی ترجمه شد. شاید از همه گستردهتر و عمیقتر، اثری است با نام دانشنامه یهود، یهودیت و صهیونیسم از نویسنده و محقق مصری، عبدالوهاب المسیری که به فارسی برگردانده شده است. از نکات برجسته این کتاب فاصلهای است که بین یهودیت و صهیونیسم قائل است. یاد جمله هارون یشایایی میافتم که در تهرانگردی به مناسبت فوت رهبر یهودیان ایران، «خاخام یوسف همدانیکهن»، سری به کنیسه باغ صبا زدیم و در آنجا گفت؛ بعد از جنگ جهانی دوم در قلمرو تمامی کشورهای اسلامی، تحولاتی به صورت کودتا یا انقلاب پیش آمد؛ در قدم نخست بدرفتاری و اخراج یهودیان در دستور کار قرار گرفت، جز در ایران.در تمام این تحولات، جوامع یهودی منقرض شدند. در ایران با وجود اینکه انقلاب شکل دینی و اسلامی داشت و معارضه بین جریان صهیونیستها و ایران شدید بود، جامعه یهودی ایران هرچند به تعداد کمتر، بر جا ماند و با داشتن مدارس اختصاصی و ٢٠ کنیسه فعال در تهران و یک نماینده در مجلس شورای اسلامی همچنان به موجودیت خودش ادامه میدهد. بههرحال در ایران همین گروه دینی را کلیمی و در نسبت با حضرت موسی کلیمالله میدانیم. هستند یهودیهای بسیاری که با سلطهجویی صهیونیستها مخالفت دارند. نکته دیگر این دانشنامه این است که تاریخسازی صهیونیسم را بهخوبی نشان میدهد. مانند افسانههایی که به یک دیوار قدیمی در شرق بیتالمقدس نسبت میدهند و آن را باقیمانده بنایی از روزگار حضرت سلیمان میدانند و مسلمانها به آن میگویند الهیکل المزعوم (دیوار پنداشته).سالها پیش در یک مرکز علمی کشور تصمیم گرفته شد برای فلسطین دانشنامهای تهیه شود و کار بسیار پیش رفته بود، اما بر اثر هشدارهایی متوقف شد و حتی شنیدیم که مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی گفته بود؛ صهیونیستها حتی در برابر کارهای فرهنگی یا میکشند یا آبرو میبرند. ایشان هم با ترجمه کتاب اکرم زعیتر «فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار» در سالهای پیش از انقلاب هزینههای زیادی داده بود. حتی عزتالله سحابی هم خاطراتی در تأیید چنین دیدگاهی درباره کتاب روژه گارودی داشت و شاهد مثالی از نویسندگان نشریه ایران فردا ارائه میداد که امیدواریم در جایی ثبت شده باشد.یاد مقاله بسیار تأثیرگذار «من از تکرار تاریخ میترسم» مرحوم استاد عبدالرحمان فرامرزی، سردبیر کیهان پیش از انقلاب، میافتم که در صدها هزار نسخه تکثیر شد. او درباره زیادهخواهی اسرائیل پس از مصاحبه با شاه که گفته بود؛ ما اسرائیل را دوفاکتو به رسمیت میشناسیم، نوشته بود من تعجب میکنم چرا دولتمردان اسرائیل شیراز و فارس را ادعا نمیکنند، زیرا حافظ در اشعار خود مکرر به آنجا ملک سلیمان گفته است و چه دلیلی بهتر از این. باری محققان صهیونیسم، تاریخ و اساطیر و علم را به هم میآمیزند تا به نتیجه دلخواه خویش برسند و اگر کسی حتی با رویکرد علمی آنها را نپذیرد، با روشهای ناجوانمردانه با او مقابله میکنند. در روایات ملی ایران که مأخذ فردوسی است از بیتالمقدس بهعنوان جایی نام برده شده که فریدون در آن با ضحاک جنگید و او را در بند و در کوه دماوند زندانی کرد: به خشکی رسیدند سر کینهجوی / به بیتالمقدس نهادند روی
بودجه را گوشت قربانی نبینیم
محمدصادق جنان صفت در روزنامه ابتکار نوشت:
بودجه کل کشور علاوه بر اینکه یک پدیده
اقتصادی است، بیشتر از آن یک پدیده سیاسی است. در پشت هر عدد و رقم نهفته
در لایحه بودجه نیرویی رخ داده است و این رقم دو طرف دارد.
یک طرف آن برنده امر است که توانسته عدد خود را به بودجهریزان تحمیل کند و
یک طرف آن بازندگانی هستند که بدون تردید در روزهای آینده به اتاق
نمایندگان میروند تا شکست خود را جبران کنند. به همین دلیل است که نقش و
سهم نمایندگان مجلس در روزهای آینده بسیار حساس خواهد شد. بدون تردید باید
اعتراف کرد سهمی که مجلس در تدوین و تصویب قانون بودجه کمتر از نقش دولت
نیست. چه باید کرد که لایحه تهیه شده در دولت با کمترین تغییرات محتوایی
مواجه شود به نظر میرسد نمایندگان مجلس بیش و پیش از اینکه بودجه را یک
قربانی بدانند که باید سهم خود و محل انتخاب خود را از آن بردارند و سهم
بالاتری به دست آورند بهتر است اندیشه ملی را در صدر تصمیمهای خود قرار
دهند. نمایندگان مجلس در سالهای گذشته چنین عمل میکردند که ارقام لایحه
را جوری تغییر دادند که در پایان کار ارقام هزینهای افزایش یابد. این
اتفاق ناجوری است که اگر امسال نیز رخ دهد میتواند تراژدی درست کند و
سرنوشت بودجه را به جاهای تلخ بکشاند. نمایندگان مجلس باید دنبال راهی
باشند که بتوان با استفاده از آنها راه رشد اقتصادی هموار شود. اگر بودجه
1397 نتواند به رشد اقتصاد کمک کند و ایران دوباره در گرداب سرپایینی بیفتد
قدرت چانهزنیاش در منطقه کاهش مییابد و شهروندان ایرانی فقیرتر
میشوند. رشد تولید ناخالص داخلی ایران میتواند از مسیر بودجه در ریل
رشدهای بالا بیفتد به این شرط که نمایندگان مجلس با همکاری دولت از
هزینههای اضافی کاسته و بر نمونههای عمرانی اضافه کنند. بودجه 1397
میتواند نقطه عطف در ساماندهی منابع مردم باشد که از راههای گوناگون به
خزانه دولت ریخته میشود و دولت براساس نیازها و سلیقههای بودجهریزان که
البته منعکسکننده نبرد قدرت است تخصیص مییابد. نمایندگان مجلس باید راهی
انتخاب کنند که از منابع و پول مردم صیانت شود و این منابع به اموری اختصاص
یابد که بیشترین فایده به شهروندان برسد. تکه تکه کردن بودجه و اینکه آن
را گوشت قربانی فرض کنیم بدترین اتفاق این است که سرنوشت بودجه همچون گوشت
قربانی تصور شود که هر کس میخواهد تکه بزرگتری بردارد.
گرفتار در انقباض
در سرمقاله "صبح نو" آمده است:
روز گذشته، رییسجمهور لایحه بودجه سال 97 کل کشور را تقدیم مجلس شورای اسلامی کرد. هرچند که دولت آقای روحانی در ارائه به موقع بودجه نسبت به دولت گذشته بر اساس قانون عمل کرده اما ابتکاراتش در تدوین لوایح برنامه و بودجه چالشهایی را میان دولت و مجلس ایجاد کرده است. اگرچه روز گذشته رییس جمهور بودجه کل کشور سال 1397 را بودجهای عملیاتی و مبتنی بر رفع فقر مطلق و حرکت شتابان به سمت تولید توصیف کرد اما بسیاری از نمایندگان ملت اعتقاد داشتند که لایحه تقدیمی دولت هیچ تناسبی با برنامه ششم ندارد و قطعاً این لایحه چون لایحه برنامه ششم در کمیسیون تلفیق بازنویسی خواهد شد و این یعنی دور باطل بودجه ریزی.
از سویی دیگر، لایحه بودجه تقدیمی دولت، انقباضی است که این نوع بودجه معضل رکود را عمیقتر و کنترل تورم را دشوارتر میکند. سیاست مالی انقباضی تدبیری است که از طریق کاهش عرضه پول اهداف خود را محقق میسازد و این در حالی است که با توجه به رکود عمیق حاکم در کشور، باید شرایط در بودجه برای سرمایه گذاری در زیر ساختها به منظور افزایش اشتغال و رونق تولید فراهم باشد. دولت برای رونق اقتصادی باید بتواند سرمایه گذاری کند یا پیش پرداخت فاینانس را بپردازد درحالی که با بودجه بندی انقباضی، رکود تعمیق پیدا خواهد کرد.