(روزنامه اطلاعات – 1395/12/22 – شماره 26679 – صفحه 12)
در مقاله «ايران و ترکيه: الزامات رابطه متقابل» نکاتي چند درباره رابطه دوجانبه به اجمال بيان شد. با توجه به اهميت و حساسيت موضوع لازم است به نکاتي ديگر اشاره شود. ترکيه در ساليان اخير تحولات بزرگي را از سر گذرانيده و نماد اين تحولات شخص اردوغان است. از طريق تحولات فکري و موضعگيريهاي سياسي او ميتوان تحولات اين کشور را دريافت. اردوغان بيش از آنکه رهبر و الهامبخش چنين دگرگونيهايي باشد، محصول و ثمره آن است. با توجه به اهميت اين کشور، فهم درست و بي طرفانه اين جريانها براي تمامي همسايگان او و خصوصاً براي ما که به دلايلي حساسترين همسايه هستيم، ضروري است.
1- پس از تأسيس جمهوريت تا اوائل دهه هشتاد، ترکيه سياستي انزواطلبانه داشت. اهتمام اصلي قدرتبدستان اين کشور متوجه به امور داخلي بود. خصوصاً که از اواسط دهه پنجاه ترکيه دچار ناآراميهاي مختلفي شد که ناشي از رقابت بين چپگرايان و راستگرايان بود که احياناً به درگيري مسلحانه کشيده ميشد. رکن اصلي قوام کشور در آن دوران ارتش بود که با پيوستن ترکيه به ناتو و دخالت و حضورش در قبرس و رقابت دائمياش با يونان، اين رکن اهميت به مراتب بيشتري يافت و ارتش که از زمان عثمانيها جايگاه ويژهاي داشت به بالاترين موقعيت ارتقاء يافت.
ارتش ترکيه در حقيقت ميراثدار ايدئولوژي «ترکان جوان» در زمان عثمانيها و پايهگذاران جمهوريت يعني آتاتورک و عصمت اينونو و همانديشانشان بود.
تأکيد آنان به عنصر «ترک» و تفسير آنان از اين مفهوم به گونهاي بود که علقههاي تاريخي و فرهنگي آنها را از همسايگان ميبريد و چنانکه قبلاً هم گفتيم خواهان رابطه از نقطه صفر بودند و بدون توجه به گذشته بيشتر به داخل ميانديشيدند و اينکه جامعه نويني با تکيه به ضرورتهاي تمدن جديد و ناسيوناليسم ترک بسازند.
نکته اين بود که اروپا و غرب مظهر تمدن جديد بودند و لذا به سويش گرايش نيرومندي داشتند. اين جريان صرفاً ناشي از غربزدگي نبود. يکي از ارکان ايدئولوژيکي دوران جمهوريت بود، اگر چه بودند کساني که به دليل غربزدگي چنين ميخواستند، اما گرايش به اروپا مسئله به واقع جديتري از صرفتقليد ظاهري بود؛ کمو بيش همچون حالتي که ژاپن در نيمه دوم قرن نوزدهم داشت.
اين تنها عاملي بود که ترکيه قبل از دهه هشتاد را به خارج از مرزهايش متوجه ميساخت. آنان به جدّ خواستار نيل به تمدن نوين بودند.
2-کودتاي نظامي در 1980 و به رهبري کنعان اورن اتفاق افتاد. مدتي بعد تورگوت اوزال به نخستوزيري رسيد و اين سرآغاز ترکيه جديدي است که او معمارش بود. او به خوبي و به راحتي ميتوانست با مردم صحبت کند و آنها را قانع سازد. ضمن آنکه خواهان تحول در اقتصاد و صنعت کشورش بود. شرائط منطقهاي و تاحدودي جهاني و جنگ ايران و عراق فرصتي طلايي در اختيار او قرار داد.
در کشاکش تحولات اقتصادي، نرخ تورم به شدت افزايش يافت و اين خصوصاً براي طبقات فقير کمرشکن بود. هنر او اين بود که با سخنرانيهايش که از رسانهها پخش ميشد مردم را به آيندهاي بهتر نويد ميداد و به صبر و تحمل دعوت ميکرد. ويژگي نيمه مذهبي او کمک بزرگي بود براي اعتماد توده مردم به آنچه بيان ميداشت.
3-ترکيه در اواخر دهه هشتاد به کلي با گذشتهاش متفاوت بود . در 1991 بلوک شرق از هم فروپاشيد و کشور بزرگ اتحاد شوروي تجزيه شد. ترکها که به مدت يک دهه اقتصاد بازار را تجربه کرده بودند و با تشويق دولت، به سوي کشورهاي جديد الاستقلال و حتي کشورهاي اروپاي شرقي سابق هجوم بردند و بسياري از پروژههاي زيربنايي و عمراني، اعم از خصوصي و دولتي را به دست گرفتند. در اين ميان صنايع داخلي فعال شد و اقتصاد مبتني بر صادرات به شکوفايي رسيد و در کنار آن صنعت توريسم و اقتصاد چمداني به صحنه آمد.
تحولات به گونهاي فزاينده به پيش ميرفت. تحريم کامل عراق پس از جنگ اول خليج فارس و سياست مهار دوجانبه دوران کلينتون، کمک موثري به شتاب بخشيدن به اقتصاد و بلکه سياست خارجي ترکيه کرد.
مسئله صرفاً تحولات اقتصادي و صنعتي نبود. جامعه از درون فعال و در حال مدرن شدن بود. مدرن شدني که هم افراد را شامل ميشد و هم ساختارها و نهادها را.
اين جريان تشکيلات ديني را هم تحت تأثير قرار داد. در دهه نود بودجه سازمان ديانت ترکيه از بسياري از وزارتخانه ديگر بيشتر بود. مساجد فراواني ساخته شد و مساجد موجود بازسازي و نوسازي و مدرن شدند.در اروپاي پس از سقوط بلوک شرق سخن از گسترش اتحاديه بود و به ترتيب عموم کشورهاي بلوک شرق بدان پيوستند.
پيوستن به اروپا از مدتها پيش براي ترکيه يک رويا بود و در دهه نود مسئله جديتر شد و همگان آن را ميخواستند. نکته اين است که با توجه به سرعت مدرنيزاسيون و ثروتمند شدن ترکيه و اهميت اين کشور در مواردي که مورد دغدغه آمريکا و اروپا و خاصه آمريکا بود، اينان نيز به الحاقش به اتحاديه تمايل داشتند و بعضاً بدان توصيه ميکردند.
در گيرودار گفتوگو براي الحاق، اروپائيان از ترکيه خواستند که زمينههاي اجتماعي، حقوقي، قانوني و نيز حقوقبشري را فراهم سازد و اين مقدمهاي شد براي انجام اصلاحاتي وسيع در تمامي مواردي که بدان تأکيد شده بود. اين جريان و نيز شوق به الحاق، به سرعت يافتن تحولات زيربنايي و اقتصادي کمک شاياني کرد. در دهه نود بسياري از پروژهها سريعتر از زمان تعيين شده تحقق يافت، حتي پروژهبزرگي چون فرودگاه جديد استانبول.
اين مجموعه موجب شد که ترکيه عملاً به فراتر از بسياري از معيارهايي، به ويژه در زمينه اقتصادي، که مورد نياز براي پيوستن به اتحاديه اروپا بود، دست يابد. اين معيارها بعضاً فراتر از استانداردهاي بسياري از کشورهاي عضو اتحاديه بود. اين بدين معني است که آنها عملاً از مزاياي عضو بودن برخوردار شدند، بدون آنکه عضو باشند. چرا که تحولات لازم را از سر گذرانيدند. خواست هميشگي آنان اين بود که به جامعهاي مدرن تبديل شوند و اين مهم تا حدود زيادي انجام شد. آنها از معدود کشورهاي جهان سوم هستند که جوانانش ميل چنداني به مهاجرت به کشورهاي توسعهيافته ندارند. مضافاً که کم نيستند جواناني از نسل دوم و سوم که خواهان بازگشت به ميهن هستند.
4-طبيعتاً اين سلسله دگرگونيها سياست خارجي را هم تحت تأثير قرار ميداد. سياست انقباضي دهههاي گذشته به کناري گذاشته شد و کوشيدند به مثابه يک بازيگر مهم ظاهر شوند. به ويژه که موقعيت جغرافيايي آنها که همچون پلي بين اروپا و آسيا بودند، به اين جريان کمک ميکرد. عامل مهم ديگر کساني همچون برنارد لوئيس بودند که پيوسته به قدرت بدستان در مورد سپردن نقش بيشتري به اين کشور در مجموع جهان اسلام و کشورهاي منطقه تأکيد ميکردند.
لوئيس اگرچه شرقشناس است اما پيوسته از مشاوران طراز اول روساي جمهوري آمريکا و خصوصاً جورج دبليو بوش بوده است. حتي فردي چون ريچارد نيکسون که به واقع استراتژيست بزرگي است، توصيه مشابهي داشت. او در کتابش «فرصت را از دست ندهيد» بدين موضوع ميپردازد و بدان توصيه ميکند. چنين جرياناتي را هم در مصر دهه نود شاهد هستيم. پس از جنگ اول خليج فارس و شکست صدام که به عنواني مهمترين و در عين حال مدعيترين رهبر عرب بود، مصر کوشيد خلاء او را پر کند.
خصوصاً که ساير رهبران به اصطلاح ترقيخواه همچون قذافي و حافظ اسد پاي در دامن کشيده بودند و کشورهايي چون عربستان و شيخنشينهاي ديگر با مشکلات متعدد داخلي ناشي از جنگ خليج فارس مواجه بودند و تمايل و امکاني براي حضور در صحنه نداشتند و همگان به ايفاي نقش توسط مصر راضي و مايل بودند. به ويژه که در آن ايام مهمترين مسئله مطروحه مسئله صلح اعراب و اسرائيل بود و مصر ميکوشيد ميانداري کند و از نتايج آن به حداکثر بهره برد. امّا ترکيه به کلي متفاوت با مصر بود.
کشوري از درون فعال و اميدوار و متحرّک و با زيرساختهاي خوب و اقتصاد و صنعتي شکوفا. ايفاي نقش او ناشي از نوعي بلوغ داخلي بود و نه صرفاً ناشي از تصميم سياستسازان و سياستمداران. بازخورد اين مجموعه از تحولات را ميتوان در کتاب «عمق راهبردي» داود اوغلو ملاحظه کرد. اين کتاب رساله دکتراي نويسنده است که در 1995 به پايان برده و براي نخستين بار در 2001 منتشر شده که به احتمال قوي متفاوت با متن اصلي است.
5-تحولات ياد شده به همچنين واقعيتهاي ديني ترکيه را عميقاً تحت تأثير قرار داد. اجمال داستان چنين است.
الف) طبقات متديّن در دوران عثماني علاقه و بلکه ارادتي قلبي و ديني بدانها داشتند. اين علاقه شأني ديني داشت و چندان به رفتار و اعمال آنان مرتبط نبود. از نظر آنان سلطان و خليفه واجب الاطاعه بود و نماد قدرت و شوکت و افتخار و همين جريان براي ارادت ياد شده، کفايت ميکرد.
پس از آغاز جمهوريت اينان به محاق رفتند، امّا آن علاقه و ارادت کماکان وجود داشت و تجديد آن نظام پيوسته چون رويايي در اذهان مي چرخيد و از دهه هشتاد به بعد که ترکيه دروازههايش را به روي ديگران گشود ويژگي مذکور شدت يافت. بدين معني که مايل بودند ترکيه صنعتي و قدرتمند به مدلي براي جهان مسلمان تبديل شود. اين يعني عثمانيگري در مقياس کوچک.
ب) ارتش و پشتيبانهاي ايدئولوژيکاش از مخالفان سرسخت گروه اخير بودند. اما ارتش پس از آغاز تحولات از دهه هشتاد به بعد و خاصه پس از تغييرات در نظامهاي حقوقي و اجتماعي و سياسي و مسائل حقوق بشري که با توصيه و فشار اتحاديه اروپا صورت گرفت، پيوسته ضعيفتر ميشد، چرا که اصولاً جايگاهش ضعيفتر شده بود. آزاديهاي جديد عملاً به نفع رشد کمي و کيفي گروههاي اسلامي بود.
ج) در تعارض بين ارتش و طرفداران ايدئولوژي جمهوريت و اسلامگرايان، پيوسته زمان به نفع گروه دوم بود. از مسئله حجاب گرفته تا مسائل فراوان ديگر. اين همه در کنار قدرت و موقعيت يافتن بيشتر ترکيه اتفاق ميافتاد و اين مجموعه باعث رشد انديشه عثمانيگري ميشد که هميشه وجود داشت. به عبارت ديگر اين انديشه از درون مجموعهاي از واقعيتهاي تاريخي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي سربرکشيد.
د) چنانکه قبلاً هم گفته شد تلقي مثبت و بعضاً بسيار مثبت اهل سنت نسبت به تاريخشان به گونهاي است که هنگامي که احساس قدرت ميکنند توسعه طلب ميشوند. اين سخن در مورد ترکها صحيحتر است، چرا که آنان وارث آخرين امپراتوري ديني هستند. در طي ساليان اخير تصويري بسيار شکوهمندانه و قهرمانانه از آنها ساختهاند که در بسياري از موارد به کلي متفاوت با واقعيت است. امّا آن را باور کرده و عملاً خواستار تجديد آن هستند. اردوغان در حال حاضر سمبل چنين گرايشي است.
6- اين جريان در داخل ترکيه مخالفاني دارد، امّا شرائط در حال حاضر به گونهاي نيست که آنان بتوانند عرض اندام کنند. اکنون صحنه در دست موافقان اردوغان و موافقان اين تفکّر است. مسئله اين است که اکثريت قريب به اتفاق آنها در حالتي عصبي و شکننده قرار دارند. اين حالت پس از شدت گرفتن منازعات در سوريه پديد آمد – چرا که سقوط نظام سوريه را قطعي ميدانستند و براي بعد از او نقشهها داشتند - و به مرور زمان تشديد شد و با کودتاي تابستان اخير به اوج خود رسيد و با موضعگيريهاي اروپائيان و بعضاً آمريکاييها شدت بيشتري يافت.
صرفنظر از مطالبي که اخيراً به گونهاي عجيب و غيرقابل درک درباره ايران گفتند، موضعگيري اخير آنان در قبال يونان و آلمان و به طور کلي غربيان خارج از چارچوب موضعگيريهاي اين کشور و حتي حزب حاکم عدالت و توسعه است. اين همه نشان دهنده عصبي بودن قدرت بدستان و هواداران آنها است. اين جريان ادامه خواهد يافت و حداقل اين است که شواهدي از کاهش آن در دست نيست و ممکن است جامعه ترکيه را دچار مشکلات فراوان داخلي کند.
چرا که تفکر «عثمانيگري» نه تنها مورد اجماع نيست، بلکه هستند کساني که به دلائل مختلف فکري و اعتقادي و هويتي در برابر آن هستند. صرف نظر از همه نکات اصولاً زمان «امپراتوري» به سر آمده و امپراتوران ساليان اخير يا فروپاشيدهاند يا قادر به اعمال قدرت امپراتورانه نيستند. شوروي فروپاشيد و آمريکا به عکس آنچه بعد از سقوط بلوک شرق ميپنداشت، قادر نيست امپراتورانه رفتار کند.
در چنين شرايطي نميتوان امپراتوري ايجاد کرد. حتي چينيها عليرغم قدرت سخت و نرمشان چنين نميخواهند. به هرحال ميبايد دوران گذار کنوني طي و تحمّل شود. خوشبختانه آنان عملگرا و پراگماتيست هستند و بالاخره به نقطه تعادل خواهند رسيد. مهم اين است که هواداران اين تفکّر به تعادل برسند که اين به نفع آنان و همگان است.
ش.د9504824